سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 57
کل بازدید : 750922
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


حال و هواى مرکز حاکمیت اسلامى به شکل دیگرى درآمده و جامه‏ى خلافت و حکومت تن‏پوش دیگران شده بود و خلیفه‏ى بلافصل پیامبر نیز چاره‏اى جز تحمل محرومیت و مداراى با معماران شبکه‏ى براندازى سقیفه بنى‏ساعده نداشت. در حقیقت با یک لعاب مردمى راه و روش پیغمبر که متأثر از منطق توحید و قرآن بود، تغییر داده شد. اما هنوز تا رسیدن به اهداف نهایى کودتا مسیرهایى باید پیموده مى‏شد و براى طى این مسیر موانعى وجود داشت که باید بدون مسامحه از پیش روى برداشته مى‏شد.
دختر پیامبر که یگانه یادگار عشق و ایثار و عاطفه و نبوت و رسالت او بود، اصلیترین و مهمترین حجت و قاطعترین دلیل براى اثبات اصالت ادعاى على بن ابى‏طالب و نفى خواسته‏هاى بى‏ریشه و اساس اصحاب سقیفه بنى‏ساعده بود. پس در باور کودتاگران چنین پایگاه خطرناکى به هیچ‏وجه قابل چشم‏پوشى نبود.
این کانون مستند و محکم حمایت از حق امامت عدل، آنچنان در اوج و افراشتگى قرار داشت که براى دستگاه ویرانگر کودتا تبدیل به هدف اصلى شد. خطر بزرگ این بود که نه فاطمه (س) براى خود آسایش و آسودگى طلب مى‏کرد، نه برنامه‏ریزان دستگاه براندازى مى‏توانستند به سادگى از کنار وجود مؤثر او بگذرند و او را به خود واگذار کنند. از یک سو دختر رسالت در پاسدارى از حریم امامت، اهل عفو و گذشت و کوتاهى نبود، و از سوى دیگر افکار عمومى نمى‏توانست در بلندمدت نسبت به مواضع و آراى فاطمه (س) بى‏تفاوت بماند، لذا نفس حضور زهرا (س) به عنوان یک خطر جدى بالقوه تهدیدکننده‏ى حاکمیتى بود که در منظر خاندان وحى و منطق توحیدى آنها داراى وجاهت الهى و مردمى نبود.
آنچه در روزهاى آغازین رحلت جانسوز رسول خدا به وقوع پیوسته بود براى ابقا و تداوم حاکمیت بزرگان کودتا کفایت نمى‏کرد. ایجاد محدودیت هرچه بیشتر به منظور خارج ساختن امیرالمؤمنین و خاندان رسالت از زندگى فردى و اجتماعى مردم به عنوان یک استراتژى پایدار مى‏بایست تعقیب مى‏شد تا فرصتى براى به چالش کشیده شدن آراى بزرگان کودتا و دستاورد اجتماع سقیفه بنى‏ساعده در نتیجه درک صحیح مردم از حقایق پشت پرده به وجود نمى‏آمد.


 










  لم یوجد هامشاَ.


خطبتها علیهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها علیهماالسلام
روى أن بعد رحلة النبى صلى اللَّه علیه و آله و غصب ولایة وصیّه، احتزم عمر بازاره و جعل یطوف بالمدینة و ینادى: ان ابابکر قد بویع له، فهلمّوا الى البیعة، فینثال الناس فیبایعون، حتى اذا مضت أیام أقبل فى جمع کثیر الى منزل على علیه‏السلام فطالبه بالخروج، فأبى، فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذی نفس عمر بیده لیخرجن أو لا حرقنه على ما فیه- الى ان قال:-
و خرجت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله الیهم، فوقفت على الباب ثم قالت: لا عَهْدَ لی بِقَوْمٍ اَسْوَءَ مَحْضَرٍ مِنْکُمْ، تَرَکْتُمْ رَسُولَ‏الّلهِ جِنازَةً بَیْنَ اَیْدینا، وَ قَطَعْتُمْ اَمْرَکُمْ فیما بَیْنَکُمْ، فَلَمْ تُؤَمَّرُونا وَ لَمْ تَرَوْا لَنا حَقَّنا، کَأَنَّکُمْ لَمْ تَعْلَمُوا ما قالَ یَوْمَ غَدیرِ خُمٍّ.
وَاللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ یَوْمَئِذٍ الْوَلاءَ، لِیَقْطَعَ مِنْکُمْ بِذلِکَ مِنْهَا الَّرجاءَ، وَ لکِنَّکُمْ قَطَعْتُمُ الْاَسْبابَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ نَبِیِّکُمْ، وَ اللَّهُ حَسیبٌ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِى الٌدْنیا وَالْاخِرَةِ.
خطبه آن حضرت براى مردمى که حق شوهرش را غصب کردند
روایت شده: بعد از رحلت پیامبر و غصب شدن ولایت وصى آن حضرت، عمر شمشیر به کمر بسته و دور شهر مدینه مى‏چرخید و مى‏گفت: با ابوبکر بیعت شده است، بشتابید به بیعت کردن با او، مردم از هر طرف براى بیعت مى‏آمدند، چند روز که گذشت همراه با گروه کثیرى به در خانه حضرت على علیه‏السلام آمده و خواستار خروج ایشان از منزل شد، ایشان امتناع کرد، عمر خواستار هیزم و آتش گردید و گفت: سوگند به کسى که جان عمر در اختیار اوست یا خارج مى‏شود یا او را با تمامى اهل خانه آتش مى‏زنم- تا آنجا که گوید:- و حضرت فاطمه علیهاالسلام بسوى ایشان آمده و کنار درب خانه ایستاد و فرمود: ملتى را همانند شما نمى‏شناسم که اینگونه عهدشکن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما رها کردید و عهد و پیمانهاى میان خود را بریده و فراموش نمودید، و ما را به فرمانروائى نرسانده و حقّى را براى ما قائل نیستید، گویا از حادثه روز غدیرخم آگاهى ندارید. سوگند بخدا که پیامبر در آن روز ولایت حضرت على علیه‏السلام را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت‏طلبان را قطع نماید، ولى شما رشته‏هاى پیوند معنوى میان خود و پیامبر را پاره کردید، این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد کرد.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ