سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 58
کل بازدید : 752686
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

آیة الله میرزا حسنعلی مروارید

قیاس خدا با انسان

«چون انسان موجودی طبیعی و وابسته به زمان و مکان است، همواره می‌خواهد خدا را با خود و دیگران مقایسه کند و صفات مخلوقات را بر او جاری کند. برای بیرون آوردن انسان از این اشتباه، این قدر در نماز، تسبیح و تکبیر وارد شده تا به انسان یادآور شود که خداوند، بزرگتر از این است که دارای اوصاف مخلوقات خود باشد.»(1)

 

انواع هدایت الهی

«در تفسیر عبارت "الذی خلقنی فهو یهدین" می‌فرمودند: هدایت دو معنا دارد، یکی «ارائه طریق» و دوم «ایصال الی المطلوب.» ارائه طریق به این نحو است که مثلا اگر شما به کسی گفتید خانه فلانی کجاست، می‌گوید از فلان کوچه برو، سمت چپ، پلاک چند. اما «ایصال الی المطلوب» این است که دست شما را بگیرد و تا در خانه، شما را برساند. هر دو نوع هدایت از افعال پروردگار است؛ اما ایصال الی المطلوب، مخصوص مومنان و اهل تقواست. پس اگر کسی می‌خواهد که دستش را بگیرند تا به مقصد برسد، باید تقوا پیشه کند.»(2) 

 

توجه در نماز

ایشان همواره تاکید داشتند که موقع نماز، لباس نمازگزار مرتب باشد. می‌فرمودند: «متوجه باشید که با خدا می‌خواهید صحبت کنید.»(3)

 

عجله در توبه

در مورد توبه می‌فرمودند: «هر گاه مرتکب گناهی شدید، در توبه عجله کنید. چون اگر توبه نکردید، اثر گناه در روح شما باقی می‌ماند و برای دفعات بعد، خودداری از گناه مشکل‌تر خواهد شد.»(4)

 

مقام اهل‌بیت

ایشان می‌فرمودند: «روز قیامت خداوند می‌تواند جزای هر کس را خصوصی به او بدهد. اما این که همه را یک جا جمع می‌کند، برای این است که مقام اهل بیت را به همه نشان دهد.»(5)

 

خیرخواهی مردم

پیوسته برای رضای خداوند متعال خیرخواه مردم باشید. از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل است که فرمود: «ان اعظم الناس منزلة عندالله یوم القیامة، امشاهم فی ارضه بالنصیحة لخلقه»؛ در روز قیامت با منزلت‌ترین مردم نزد خداوند، کسی است که در راه خیرخواهی برای خلق خدا، او کوشاترین آنان باشد و بیش از دیگران گام بردارد.

و از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «علیک بالنصح لله فی خلقه، قلن تلقاه بعمل افضل منه»؛ بر تو باد که برای خدا خیرخواه خلق خدا باشی، زیرا هرگز خداوند را با عملی بهتر از آن دیدار نخواهی کرد.»(6)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- محمد الهی خراسانی، 1384، مروارید علم و عمل، درنگی در زندگی و آموزه‌های عالم ربانی آیة الله میرزا حسنعلی مروارید، مشهد(چاپ یکم)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ص 79.

2- همان، صص 77 ـ 78.

3- همان، ص 81 .

4- همان، ص 82.

5- همان، ص 79.

6- همان، ص 88.


  

به نام خدا

می گویند مرویست که: هر کس در روز جمعه پیش از نماز صبح 3 مرتبه این استغفار را بگوید گناهانش آمرزیده شود اگر چه بیشتر از کف دریا باشد:

 

« اَسْتَخْفِرُ اللهَ اَلَّذی لا اِلهَ اِلّا? هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُُ و اَتوبُ اِلَیْهِ »

 

(طلب آمرزش می کنم از خدایی که نسبت معبودی جز او که زنده و قیوم است و باز می گردم بسوی او.)

 

همچنین مرویست: هر کس بعد از نماز فریضه پیش از آنکه پاهای خود را بر گرداند 3 مرتبه این دعا را بخواند خدا گناهان او را بیامرزد اگر چه در بسیاری مانند کف دریا باشد و هر کس این استغفار را در هر روز بخواند چهل گناه کبیره آمرزیده شود :

 

« اَسْتَخْفِرُ اللهَ اَلَّذی لا اِلهَ اِلّا? هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُُ و اَتوبُ اِلَیْهِ ذوالْجَلالِ وَالْاِکْرامِ و اَتوْب اِلََیْهِ  »

 

( طلب آمرزش می کنم از خدایی که نسبت معبودی جز او که زنده و قیوم است و صاحب جلال و بزرگواری است و باز می گردم بسوی او.)

 

می گویند هر کس بعد از عصر هفتاد مرتبه این ذکر را بگوید حق تعالی گناهان او را بیامرزد:

« اَسْتَغْفِرُ اللهَ و اَتوبُ اِلَیْهِ »

 

( طلب آمرزش می کنم از خدا و باز می گردم بسوی او.)

مفاتیح الجنان –  کافی

مى گویند مرویست:هر کس هر روز ده مرتبه بگوید:

« بِسْمِ اللهِ الرَّحم?ن الرَّحیمِ لا? حَوْلَ و لا? قَوَّةَ اِلّا? بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ »

( بنام خدایى که مهربان عام و مهربان خاص است! هیچ حول و قوه اى نیست مگر به خداى بلند مرتبه بزرگ.)

از گناهان بیرون مى آید مانند روزى که از مادر متولد شده و خدا دفع کند از او هفتاد نوع بلا را که از جمله آنها دیوانگى و خوره و پیسى و فلج بوده باشد و حق تعالى هفتاد هزار ملک موکّل گرداند که براى او استغفار نمایند.

 

بلد الأمین

مى گویند مرویست که:اگر مؤمنى در یک روز چهل گناه کبیره بکند پس از روى ندامت و پشیمانى این استغفار را بخواند، خداوند گناهان او را بیامرزد:

« اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَْذى لا الهَ الّا? هوَ الْحَىُّ  الْقَیّوم بَدیعُ السَّم?و?اتِ وَالاَرضِ ذُوالجَلالِ وَالْاکْرامِ اَسْئَلُهُ  اَن یَتوبَ عَلَىَّ »

(طلب آمرزش مى کنم از خدایى که نیست معبودى جز او! که زنده و پایدار است! بوجود آورنده آسمانها و زمین است! صاحب جلال و بزرگوارى است و از او درخواست مى کنم که از من بگذرد.)

 

 

 


  

سبک شمردن نماز و آثار آن

شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه‌ پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است.
الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است
[1] می‏فرماید:
»تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ»
[2]
مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم.
ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
»من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ»
[3]
یعنی: «آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.«
مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن می‏نماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنه‌ی نماز.
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری می‏فرماید: کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت می‏دهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم می‏کند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟!
د) عدم یادگیری معانی: آیا ندانستن معانی الفاظی که روزانه ده بار در نماز تکرار می‏شود به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! آیا اگر ما برای طرف گفتگوی خویش در نماز اهمیتی قائل باشیم در فکر این نخواهیم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجوای خود را بفهمیم و با ادراک صحیح به سخن در برابر او بایستیم؟! چگونه ممکن است با اقامت کوتاه در یک کشور، تا حدودی به زبان مردم آنجا آشنا می‏شویم و با یکی دو بار عبور از مسیری، نام و نشان آن را فرا گیریم و در برخورد با هر بنایی از اسم و بانی و مشخصات آن جویا شویم اما هیچکدام از این توجهات و حساسیت‏ها در مورد نماز اعمال نشود؟! آیا اینها به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! چگونه می‏توانیم پاسخگوی این عباداتی باشیم که محتوای آن جز تحقیر خداوند رب العالمین نیست؟! اینجاست که امام حسین ـ علیه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالی عرض می‏کند:
»الهی مَن کانَت
‎‎‎‎‎ محاسِنُه مَساوِی فکیف لایکونُ مَساوِیه مَساوِی«[4]
یعنی: «خدایا آن کس که اعمال به ظاهر نیک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!«
فرق نمازگزارانی که در نماز هیچ دردی را احساس نمی‏کنند
[5] جز درد فراق دوست، از هیچ حادثه‏ای مطلع نمی‏شوند،[6] هیچ صدایی را نمی‏شنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزارانی که زیر شلاق و علیرغم هر گونه تهدید و شکنجه و محدودیتی نماز را بپا می‏دارند[7] با کسانی که نماز را بار و رنجی می‏دانند که در برداشتن و عبور از آن باید شتاب کرد و در هنگام اقامه‌ی آن با دست و محاسن بازی می‏کنند و خمیازه می‏کشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سریع خواندن نماز و تبدیل این عبادت به عادتی که همچون عمل ماشین نویسی بدون توجه به معانی و بدون رعایت خشوع و طمأنینه انجام گیرد از نشانه‏های دیگر بی توجهی به نماز است. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می‏فرماید:
»علمای روان‏شناسی می‏گویند: «یک کار همین قدر که برای انسان عادت شد، دو خاصیّت متضاد در آن به وجود می‏آید. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرین انسان زیادتر گردد، کار، سهلتر و ساده‏تر انجام می‏شود.» یک ماشین نویس که به ماشین نویسی عادت می‏کند، هر چه بیشتر عادت می‏کند، از توجهش کاسته می‏شود. یعنی از اینکه این عمل او یک عمل ارادی و از روی توجّه باشد کاسته می‏شود و به یک عمل غیر ارادی نزدیکتر می‏گردد. خاصیّت عادت این است. اینکه در اسلام به مسأله‌ی نیّت تا این اندازه توجّه شده، برای جلوگیری از این است که عبادت‏ها آنچنان عادت نشود که به واسطه‌ی عادت، به یک کار طبیعی و غیر ارادی و غیر فکری و غیر هدفی و کار بدون توّجه که هدف درک نشود و فقط به پیکر عمل توجه گردد تبدیل شود.
این‏ها چیزهایی است که ما تنها در نماز اسلامی به دست می‏آوریم و متوّجه می‏شویم که بسیاری از برنامه‏های تربیتی به وسیله این عبادت و در پیکر این عبادت پیاده می‏شود، گذشته از اینکه خود این عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنویّت در انسان است، که این روح عبادت است.»
[8]
مردی در حضور امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا می‏آورد. حضرت نگاهی به او کرده و فرمود: چند وقت است اینگونه نماز می‏خوانی؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل کلاغی است (که منقار بر زمین می‏کوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نیست. منقار به زمین کوبیدن است) اگر اینگونه بمیری بر غیر ملت و دین پیامبر اکرم، مرده‏ای. سپس حضرت در مورد کم گذاشتن در نماز فرمود: به درستی که دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.
[9]
برخی از پیامدهای استخفاف و بی توجهی به نماز
1ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک بیان قهرآمیز، با صراحت چنین خطاب فرمودند:
»لیس مِنّی مَن ضَیَّعَ الصّلاه»
[10]
یعنی: «آن کس که نماز را تضییع نماید از من نیست.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان معیاری برای شناسایی افرادی که با آن حضرت پیوند مکتبی دارند چنین می‏فرمایند:
»اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ مواقیت الصلوه کیف محافظتهم علیها«
[11]
یعنی: «شیعیان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسایی کنید.«
در روایت مشهور دیگری حضرتش سهل انگاری در مسئله‌ی نماز و استخفاف به آن را موجب محرومیت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قیامت شمردند
[12] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز در بیانی دیگر می‏فرمایند:
»مَن استَخَفَّ بالصّلاه لا یَرِدُ عَلیَّ الحوضَ لا و اللّه«
یعنی: «آن کس که نماز را سبک شمارد (به خدا قسم) روز قیامت در کنار حوض کوثر، با من ملاقات نخواهد کرد.»
[13]
این تأکید و بیان همراه با قسم، حکایت از عمق فاصله بین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و نماز گزارانی که به نماز اهمیت نمی‏دهند دارد.
2ـ غضب خداوند:
قرآن کریم با نکوهش افرادی که نماز را ضایع می‏کنند
[14] یا نسبت به آن بی‌اعتنا هستند.[15] مسلمانان را از این عمل بر حذر می‏دارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علی ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
»فی تأخیرِها مِن غَیرِ عِلّهٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »
[16]
یعنی: «تأخیر نماز از اول وقت بدون دلیل، موجب غضب خداوند متعال می‏گردد.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
» إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی »
[17]
یعنی: «وقتی بنده‏ای نماز خود را با عجله و شتاب به پایان می‏برد و آن را کوتاه می‏کند خدا به ملائکه می‏فرماید: آیا نمی‏بینید بنده‌ی من چگونه نماز خود را کوتاه می‏کند گویا می‏پندارد که بر آوردن حوائجش به دست غیر من است (که اینگونه عجله می‏کند.) آیا نمی داند برآوردن حوائجش به دست من است.»
3ـ عدم اجابت دعا و محرومیت از دعای صالحان:
کسانی که به نماز به عنوان تکلیف و خواست الهی بی توجهی کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نیز به خواسته‏ها و اعمال آنان توجهی نخواهد داشت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
» من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله ... و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه و لا یرتفع دعاؤه إلى السماء »
[18]
یعنی: «هر کس به نمازش بی‌توجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نمی‏گردد دعایش به آسمان راه نمی‏یابد.«
و در ادامه، می‏فرمایند: مشمول دعای خیر صالحین نخواهد بود.
4ـ مضیقه و نارسایی دنیوی:
قهر و غضب خدا و پیامبر نسبت به کسانی که نماز را کوچک می‏شمارند زیان‏ها و خساراتی بر جای خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و یا استخفاف کننده به نماز این تأثیر را درک نکند و متوجه علت مضیقه‏ها و گرفتاری‏های خود نباشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزی کسانی که نماز را کوچک می‏شمردند بر می‏دارد.
[19] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز برای این گروه از افراد، تهی‌دستی و نیاز را پیش بینی نموده و می‏فرماید:
» قال رسول الله ص عشرون خصله تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاه »
[20]
یعنی: «استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهی‌دستی می‏شود.»
5ـ سختی احوال قبر و قیامت:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل می‏گرداند که او را بر عرصه‌ی قیامت وارونه بر زمین می‏کشد و مردم به او نگاه می‏کنند و با شدت و سخت‏گیری مورد محاسبه قرار می‏گیرد.
[21]


[1] . ماعون/5ـ4. فویلٌ للمصلّین، الذین هم عن صلاتهم ساهون.
[2] . بحار الانوار، 83/6.
[3] . مستدرک الوسائل، 3/26.
[4] . بحار الانوار ج95ص225
[5] . اشاره به جریان کشیدن تیر از پای مبارک امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در حال نماز.
[6] . فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ در حالی که حضرت در نماز بودند به چاه افتاد و حضرت علیرغم شیون افراد خانه متوجه آن نشد و پس از نماز فرزند را به سلامت از چاه بیرون کشید (بحار، 81/245).
[7] . به کتاب خاطرات آزادگان ایرانی در اردوگاه‏های عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه شود.
[8] . تعلیم و تربیت در اسلام، ص197.
[9] . بحارالانوار، 84/242.
[10] . مستدرک الوسائل، 3/98.
[11] . وسائل الشیعه ج4ص114
[12] . بحار الانوار 236/82. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ ره ـ این روایت را چنین تبیین میفرماید: در وقت وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ جریانی رخ داد که وقتی ابو بصیر آمد به «ام حمیده» تسلیت عرض کند، ام حمیده گریست، ابو بصیر هم که نابینا بود گریست بعد «ام حمیده» به ابو بصیر گفت:
ابو بصیر نبودی و لحظه‌ی آخر امام را ندیدی، جریان عجیبی رخ داد عرض کرد: چه چیزی؟ فرمود: امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه‏ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود:
تمام خویشان نزدیک مرا بگویید، بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می‏کرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت:
»لن تنالَ شفاعتُنا مستخّفاً بالصلوه» هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. (گفتارهای معنوی، ص65، 64).
[13] . بحارالانوار، 83/9.
[14] . فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه (مریم/56).
[15] . ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون (ماعون/5).
[16] . بحار الانوار ج2ص154
[17] . کافی ج3ص269.
[18] . بحار الانوار، 80/21.
[19] . بحارالانوار،83/202
[20] . بحار الانوار،73/315
[21] . بحارالانوار، 80/22.

 

 

منبع: اندیشه قم


  

شهید لاجوردی در کنار شهید بهشتی

صدایش به آرامی بر گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشک تشکیلاتی، چنین کلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نکوهش می کردند. همان روابط تشکیلاتی نیز باعث شده بود که در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاکم باشد.

هنوز به خاطر دارم، یعنی هیچگاه نمی توانم آن را از یاد ببرم، آن نگاه مهربان از پشت عینک که صدای آرام و گرمی همراهی اش می کرد. یک بعدازظهر زمستانی بود که آن پنجره کوچک آهنی باز شد و این بار به جای نگهبان همیشگی و جملات و سؤالاتی از قبیل: «آماده شو برای شعبه» یا «می خواهی حمام بروی؟» و یا «چه وسائلی احتیاج داری از فروشگاه بخری؟»، چهره ای غریبه در چارچوب آن پنجره کوچک ظاهر شد که عینک درشتی بر چشم زده بود ولی گویا از پشت آن عینک، نگاه آشنایی داشت. صدایش به آرامی بر گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشک تشکیلاتی، چنین کلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نکوهش می کردند. همان روابط تشکیلاتی نیز باعث شده بود که در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاکم باشد. (شاید اساساً چنین روحیه متلاطم و بی عاطفه ای باعث می شد که بچه های سازمان بدان حد قسی القلب و سنگدل شوند که فجیع ترین جنایات تاریخ بشر را مرتکب گردند.)

به هرحال در مقابل آن صدای گرم و سرشار از محبت، سکوت کردم. او دوباره پرسید: «چیزی احتیاج نداری؟» همچنان سکوت کرده بودم و در واقع نمی دانستم چه بگویم. پس از لحظاتی خداحافظی کرد و پنجره کوچک آهنی سلول انفرادی بسته شد. همچنان تا لحظاتی چشمم بر آن دریچه مانده بود. پس از اینکه حدود دو ماه از دستگیریم می گذشت، این اولین دیدار من با حاج اسدالله لاجوردی بود که بچه های زندان اوین به اختصار وی را «حاج اسدالله» می خواندند. بیرون از زندان، بسیار در مورد او گفته و تبلیغ کرده بودند و چه تهمت ها و توهین های ناروایی که به وی نبستند. او را جلاد اوین لقب داده بودند! و سرکرده شکنجه گران!! اما وقتی چند ماه بعد در حسینیه زندان، این بار او را دیدم که دو زانو در کنارمان نشست و به احوالپرسی با بچه ها مشغول شد، همه آن تبلیغات و حرف ها و تهمت ها، به یکباره همچون دیواری شیشه ای شکست و فروریخت. حاج اسدالله با بچه های زندانی (که تا چندی پیش در بیرون در تیم های مسلح بر علیه نظام و انقلاب اسلامی می جنگیدند و در شرایطی که ارتش بعث عراق هزاران کیلومتر مربع از خاک میهن را در اشغال خود داشت، از پشت به مملکت و مردم خود خنجر می زدند) آنچنان گرم گرفته بود که گویی با بچه هایش حرف می زند. بعداً از زبان خودش شنیدم که وی به همه این بچه ها به چشم قربانی نگاه می کند و نه جنایتکار.

او با اقتدا به امام و رهبرش، خیل جوانان و نوجوانان ساده دل و ناآگاهی که فریب مجاهدین خلق را خورده و در باتلاق نفاق آنها دست و پا می زدند، قربانیانی می دانست که نیاز به کمک و یاری دارند. از همین رو بود که زندان اوین را به واقع، برای رهایی این قربانیان از حصارهای تشکیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق به آموزشگاهی بدل ساخت. این در شرایطی بود که مجاهدین خلق، مهیب ترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخه های تروریستی خود می سپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید کچویی را در قلب زندان اوین به وجود نیاورده بود. او تنها طریق سر به راه کردن گمراهان گروهک های ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم(ع)، محبت و مهربانی می دانست. از همین رو بود که در بهترین ساختمان زندان اوین (که در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت رؤسای زندان بود) سالن های آموزشگاه را قرار داد. کتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان تاسیس کرد، آنها را از تلویزیون و شبکه داخلی زندان و تازه ترین روزنامه ها و اخبار بهره مند ساخت، برای فراگیری کار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن (که اغلب بچه های گروهک ها، هیچگاه در زمان به اصطلاح مبارزه و خدمت به تروریست ها حتی فکرش را هم نمی کردند) کارگاههای متعددی بوجود آورد و با بودجه محدودی که در اختیار داشت و ترغیب برخی دوستانش به کمک مالی، دستگاهها و وسائل فنی این کارگاهها مانند چرخ های خیاطی و دوزندگی و کفش دوزی، ماشین های نجاری و چوب بری و مکانیکی و کشاورزی و... را خرید و در اختیار زندانیان علاقمند قرار داد تا هم حرفه ای بیاموزند، هم به کاری مشغول شوند و هم با حقوق و حق الزحمه ای که دریافت می کنند، احیاناً بتوانند به خانواده هایشان، کمک مالی بکنند. او برای زندانیانی که تمایل داشتند، کلاس های آموزشی مختلفی بوجود آورد، زمینه های کارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و... آنان را فراهم کرد.

برای نخستین بار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان ساخت (نکته جالب اینکه برخی از خاطره نگاران فراری به خارج کشور که دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمت ها را به زندانبانان خود نسبت داده اند هم نتوانسته اند این خدمات شهید لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشه ای از آنها اعتراف کرده اند که همین می تواند گواهی دیگر بر عظمت کاری باشد که شهید لاجوردی در زندان ها انجام داد).

حاج اسدالله به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نکرد و برای اینکه زندانیان (که در دوران به اصطلاح آزادی، به هنگامی که در دام گروهکهای تروریست و درون حصار تشکیلاتی آنها قرار داشتند، هم از توده های مردم دور افتاده بودند) با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دوره های مختلف و گروه بندی های گوناگون، آنها را به گردش های سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهه های جنگ برد. شاید در باور خیلی ها نشیند که در سخت ترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان ببرد، برای تماشای نمایشگاه بین المللی و نمازجمعه و برنامه های دیگر اقدام نماید و خودش در تمام این فعالیت ها همراهشان باشد. شاید خیلی از زندانیانی که در سالهای 61 تا 64 در زندان اوین بوده اند، به خاطر داشته باشند بسیاری از اوقات وقتی از کارگاه به سالن ها باز می گشتند، یا در مراسم خاص، همه بر سر سفره دسته جمعی غذا می خوردند و یا ملاقات های حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله را همواره در حال کمک می دیدند که از هیچ نوع کاری ابا نداشت، دیگ ها و ظرف ها را می شست، جارو می کرد، با بچه ها در برنامه های ورزشی شان همراه می شد، با خانواده ها و والدین بچه ها گرم صحبت می گردید و... چنانچه بعداً پدر و مادرها متوجه می شدند که ساعتها با شهید لاجوردی هم سفره و همراه بوده اند.

این توجهات و دقت های حاج اسدالله، از این بابت بود که خود سالهایی بسیار سخت را در زندان ها و سیاهچال های رژیم شاه گذرانده بود. او که 9 سال از 14 سال پس از تبعید حضرت امام(ره) را در همان زندان ها طی کرد، بنا به اسناد ساواک، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید کمر و زخم معده گردید و ناراحتی های بسیاری را در اثر شکنجه های قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل کرد. نکته قابل ذکر اینکه آخرین محکومیت شهید لاجوردی در سال 1353 که حکم 18 ساله زندان را برایش داشت، در اصل به دلیل حفظ اسرار یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود، اگر چه شهید لاجوردی زودتر از بسیاری از مبارزین به نفاقشان پی برده بود و به شدت در زندان رژیم ستمشاهی با حاکمیت آنان مبارزه می کرد، به نوعی که شدیدترین بایکوت ها را از سوی همین افراد در زندان تحمل کرد، اما بنا بر مردانگی و فتوتی که در خونش بود، در مقابل سنگین ترین شکنجه ها مقاومت کرد و نامی از آن عضو مجاهدین خلق نبرد.

نگارنده پس از سال 64 و انتقال به زندان گوهردشت، دیگر خبری از حاج اسدالله نداشتم، شنیدم که از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین کنار رفته است. پس از آزادی در سال 68، در حالی که سرگشته و سرگردان بعد از سالهای طولانی به جامعه بازگشته بودم و نمی دانستم چه باید بکنم و چه کاری انجام دهم، در شرایطی که به دلیل سوءسابقه هم در هیچ اداره و مؤسسه ای پذیرفته نمی شدم، شنیدم که شهید لاجوردی رئیس سازمان زندان ها است و اداره ای در همین سازمان به نام «مراقبت پس از خروج» برای کمک به زندانیان آزاد شده بوجود آورده است .از طریق یکی از دوستان زمان زندان، به دفترش مراجعه کردم، نیازی برای وقت گرفتن و نوبت ایستادن نبود، او همان حاج اسدالله بود، با همان محبت و مهربانی آن روزی که از آن پنجره کوچک آهنی نگاه کرد، حرف هایم را شنید و نامه ای را برایم نوشت و امضاء کرد که توانستم بخشی از تحقیقاتم را در یکی از مؤسسات دولتی به چاپ برسانم و همین ماجرا زمینه ای شد تا راه و کار آینده ام را تشخیص دهم.

تصور نمی کردم که او پس از زندان هم، زندانیان سابقش را از یاد نبرد و برای سر به راه ماندنشان، از هیچ تلاشی فروگذار ننماید.

شنیدم پس از کناره گیری از مسئولیت های دولتی، مثل همه زندگی اش، بریده از تمام تعلقات دنیوی و همچون همیشه ساده و بی تکلف با دوچرخه اش به مغازه ای که از سالهای پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت، می رفت که در یکی از همین روزها هدف منافقین تروریستی که همواره بزرگترین ضربه ها را از ایمان و مقاومت و اتکال به خدا و هوشمندی و در عین حال سادگی و عدم تکلف شهید لاجوردی خورده بودند، قرار گرفت و به آرزویش رسید که همواره شهادت را برای پایان زندگی اش از خدا می خواست و حقیقتاً که مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی کوچک بود.

منبع: کیهان


  
نحوه انتخاب شما برای همسری شهید لاجوردی چگونه بود؟

ایام عاشورا بود. من کلاس پنجم بودم و بسیار علاقه و تقید داشتم که در مراسم دهه محرم شرکت کنم . در آنجا با خلوص قلب از خانم ، فاطمه زهرا (س) درخواست کردم که مرا عاقبت به خیر کند و همیشه این احساس را دارم که خانم پاسخ مرا دادند و مرا برای پسرشان انتخاب کردند.

   - چه کسی شما را به خانواده ایشان توصیه کرد؟

اقوام حاج آقا که در همسایگی خانم عموی من بودند،گفته بودند که ما برای پسرمان دنبال همسری می گردیم و خانم عمویم مرا معرفی کرده بودند. بعد که فهمیدند کلاس پنجم ابتدایی هستم، گفته بودند که این عروس کوچک است و پدرم گفتند دخترم کوچک است و صدمه می خورد و خلاصه مخالفت کردند .یکی دوهفته از این موضوع گذشت و یک روز صبح پدرم از خواب بیدار شدندو به مادرم گفتند : "من فکر می کنم در این ماجرا اشتباه کرده ام.

 دیشب خواب دیدم که در حسینیه ارشاد جمعیتی از علما هستند و فردی نورانی روی منبر نشسته اند که من صورتشان را از شدت نور نمی بینم ،ولی پاهایشان را می دیدم . ایشان اشاره کردند که بیا جلو. من رفتم جلو و آن آقا دست آقای لاجوردی را گرفتند و گذاشتند در دست من و گفتند از امروز به بعد نسل من با تو یکی شد.

"الحمدالله رب العالمین ،هرچند با سختی های فراوانی روبرو بودیم ، ولی همیشه شاد بودم و هرگز نشد که خدای ناکرده در دلم احساس کنم که دارم رنج می برم و ازهر کسی هم که درباره من و زندگیم چنین قضاوتی داشت که دارم رنج می برم ،دیگر دلم نمی خواست با او معاشرت کنم. احساس می کردم خداوندبه من هدیه ای داده و باید قدرش را بدانم وشکر کنم.

شهید لاجوردی

- شما که می دانستید ایشان مشغول مبارزه و فعالیت سیاسی است . چگونه با نگرانیهایتان کنار می آمدید؟

 می دانستم ، اما به روی خود نمی آوردم.احساس می کنم واقعاً خدا کمک می کرد. خیلی صبر می کردم . زهره خانم را هشت ماهه باردار بودم. از حمام برمی گشتم که دیدم دورتادور منزل ، محاصره است . شاید سیزده چهارده سال بیشتر نداشتم . همین طور متعجب بودم .حاج صادق امانی دامادمان بودند و به خاطر ایشان منزل را محاصره کرده بودند. ما هم که در منزل اعلامیه های امام و بریده های روزنامه ها را داشتیم. با دیدن ماموران خیلی پریشان بودم و یک ختم انعام نذر کردم وگفتم ،"یا باب الحوائج! من می خواهم که لاجوردی به هنگام زایمان فرزندمان ، در کنارم باشد.

" شب جمعه بود که حاج آقا ساعت 11شب از زندان کمیته مشترک ،با سری متورم و در حالی که معلوم بود حسابی شکنجه شده اند، آمدند. جمعه هفته بعد ، زهره خانم به دنیا آمد و ده روز بعد باز خانه را محاصره کردند و حاج آقا را بردند. خانه ما دائماً محاصره می شد و دائماً حاج آقا را می گرفتند و می بردند ، ولی من ته دلم شاد بود ، چون می دانستم هدف ایشان چیست .

 هر وقت می آمدند می گفتم و می خندیدم وشاد بودم و حاج آقا می گفتند ،"همیشه صدای خنده های تو توی گوشم هست و در زندان به من روحیه می دهد ."بچه ها را هم که می خواستم ببرم برای ملاقات ، اسم زندان را نمی آوردم و می گفتم ،" داریم می رویم باغ پدرجان." به آنجا که می رسیدیم ، بچه ها سنگ برمی داشتند و به در و دیوار زندان می زدند. می گفتم چرا اینطور می کنید؟" می گفتند ،" می خواهیم درو دیوار زندان خراب شود و بیایند بیرون."ته دلم محکم و روشن بود که انقلاب می شود ، ولی البته نه به این زودی . می گفتم نوه نتیجه هایمان انقلاب را می بینند.

 

 - با این زندگی پر از خطری که با شهید لاجوردی داشتید ، چگونه خود را آرام می کردید؟

من فکر می کنم دعا خیلی در زندگی من تاثیر داشت و بسیار به من آرامش می داد. یک شب خواب دیدم در حرم حضرت رضا (ع) هستم و یک آقای نورانی بلند بالایی یک چادر زیبا را به من دادند و گفتند،" این چادر مال شماست."من توی خواب عقب چادرم می گشتم و ایشان اصرار داشتند که این چادر مال توست . بالاخره چادر را گرفتم و تازه متوجه شدم که این شخصیت بزرگوار ، خود حضرت رضا (ع) هستند. عرض کردم ، " آقا !شوهر مرا خیلی زندان می برند . من تا کی باید منتظر آمدن ایشان بمانم ؟" آقا فرمودند ، "می آید و دیگر بر نمی گردد.

 

 - مهمترین ویژگی ایشان چه بود ؟

 محبتی را که به خانواده داشتند ، خوب بلد بودند بروز بدهند . گاهی موقعی که در آشپزخانه ظرف می شستم ویا کار می کردم، می آمدند و اظهار شرمساری می کردند از اینکه من به قول ایشان این قدر برای بچه ها و برای ایشان زحمت می کشم .یا مثلاً اگر منزل مادرم بودم و یک ربع یا یک ساعت دیرتر از ایشان وارد منزل می شدم ، ایشان می گفتند،"مادر جانم را هزار سال است که ندیده ام." به من می گفتند مادر جان . هیچ وقت نمی گفتند چرا دیر آمدی ؟ با آن تعبیر شیرین " دلم برای مادر جانم تنگ شده " با من صحبت می کردند . اهل این نبودند که بخواهند تظاهر کنند ، محبتشان را خیلی بروز می دادند.

 

- در سالهای تصدی دادستانی و ریاست زندانها که سعایت بعضی از افراد وکم لطفی دوستان و مسئولیتهای سنگین ، عرصه را برایشان تنگ می کرد ، شما و ایشان چگونه تحمل می کردید ؟

حاج آقا خیلی مقاوم بودند . من همه چیز را توی دلم می ریختم و بروز نمی دادم . گاهی بی اختیار می گفتند، "خانم ! من دیشب دو ساعت بیشتر نخوابیده ام. " از بی مهرو محبتی کسانی که تصورش را نمی کردند خیلی فشار روی ذهنشان بود .در این گونه مواقع به شدت کار می کردند. هیچ وقت هم درباره این چیزها با کسی صحبت نمی کردند. من یک وقتهایی به بچه ها می گفتم که پدرجان خیلی تحت فشار هستند .مدتی بود که می گفتند ، "جدم بیشتر از 63 سال عمر نکردند من چرا باید بمانم؟"

یک شب خوابی دیدم و زنگ زدم به عالیه خانم ، همسر شهید مطهری که سکته کرده بودند و گوشی را بر نمی داشتند. آن روز استثنائاً گوشی را برداشتند . به ایشان گفتم ،"خواب دیدم آمده ام منزل شما و آقای مطهری روی صندلی و افراد خانواده دور ایشان روی زمین نشسته اند. شما گفتید اگر سئوالی داری از ایشان بپرس ." اول خجالت کشیدم ، ولی بعد من هم رفتم نشستم کنار بقیه و سئوالاتی را پرسیدم. ناگهان متوجه شدم که دیگر آقای مطهری را نمی بینم .

 می خواستم از خانم مطهری خداحافظی کنم و برگردم خانه که دیدم کیفم کنار دستم نیست ،گفتم ،"یک مقدار پول بدهید تا من برگردم منزل و برای شما بفرستم ."ایشان یک هزار تومانی به من دادند و بعد گفتند "بیا منزل را به تو نشان بدهم ." رفتیم به اتاق اول و دیدم که آقای مطهری در لباس احرام ، آرام خوابیده اند .بعد نگاه کردم دیدم آقای لاجوردی هم چند متر آن طرف تر توی لباس احرام خوابیده اند. گفتم ،"خانم مطهری ! من دیگر به پول نیازی ندارم. خیالم از آقای لاجوردی راحت شد که پیش آقای مطهری است".

شهید لاجوردی

- این خواب را نزدیک به شهادت ایشان دیدید ؟

دو هفته مانده بود. این خواب را که برایشان تعریف کردم ، ایشان هیچ چیز نگفتند و فقط اشک روی گونه هایشان راه گرفت . دو سه روز مانده به شهادت هم گفتند ،" خانم بگویید همه بچه ها بیایند که دیدار آخر را هم داشته باشیم." من گفتم ، "حاج آقا !این حرفها را نزنید ."گفتند بگویید بیایند".

 

  - شما دلیل هوشمندی و درایت خارق العاده شهید لاجوردی را در تشخیص جریانات و شناخت افراد در چه می دانید؟

به اعتقاد من به خاطر ایمان و تقوایشان بود که خداوند نیروی تشخیص خارق العاده ای را به ایشان داده بود. ایشان سریع و دقیق متوجه این امور می شدند. من همیشه از این تیزهوشی حیرت می کردم ، ولی همانطور که عرض کردم این حاصل تقوا و خداترسی ایشان بود . بسیار متواضع بودند. بصیرت بی نظیر پدر ،حاصل تقوا بود...


  

چگونه می توان اطمینان داشت که تمامی حدیث ها و آیات قرآنی مورد تحریف واقع نشده است ؟

پاسخ : قرآن کریم معجزة جاویدان، و سند رسالت نبی خاتم حضرت محمد(ص) است. این کتاب آسمانی ویژگی ها و امتیازاتی دارد، از جمله این که از آغاز نزول تا کنون از تحریف مصون مانده است و قران فعلی دقیقاً و بدون کم و زیاد همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده، حتی کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نگردیده است، چرا که حافظ و پاسدار قرآن، خدای قادر و توانا است.خداوند فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود".[1] در این آیه خدا خویشتن را ضامن نگهداری قرآن معرفی کرده است. از این جا معلوم می شود که اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ایجاد خلل در قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدا فرمود: "در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خداوند فرزانه و ستوده نازل گشته است".[2] برخی از دلایل عدم تحریف قرآن:1ـ عقل انسان حکم می کند که احتمال هر گونه تغییر و تبدیل از قرآن کریم به دور است، زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی.با دقت در این موضوع روشن می شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.قران کتابی بود که مسلمانانِ نخستین همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده می کردند.از تواریخ اسلامی استفاده می شود که تعلیم قرآن را مِهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کس می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند، قرآن مجید بود.آیا با چنین وضعی کسی احتمال می دهد که دگرگونی در این کتاب آسمانی رخ دهد؟ به خصوص با توجه به این که قرا؛ به صورت یک مجموع با همین شکل فعلی در عصر خود پیامبر جمع آوری شده بود،[3] و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ آن اهمیت می دادند؟ اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر(ص) اتفاق افتاد می خوانیم که جمع کثیری از قاریان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشیدند.از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک میدان جنگ این تعدا شربت شهادت نوشیدند. باید چنین باشد، چرا که گفتیم قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آن ها را تشکیل می داد، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود.قرآن یک کتاب متروک در گوشة خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید.مسئله حفظ قران به عنوان یک سنت و یک عبادت بزرگ همیشه در میان مسلمانان بوده و هست، حتی پس از آن که قرآن به صورت کتاب تکثیر شد و در همه جا پخش گردید و حتی بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پر نسخه‌ترین کتاب در کشورهای اسلامی چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسه هایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجة اوّ حفظ قرآن است. اکنون در کشور پاکستان بیش از یک میلیون و نیم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر(ص) و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهای متعدد و ثواب بسیاری که بر قرائت ذکر شده است. آیا با چنین وضعی هیچ گونه احتمالی در مورد تحریف قرآن امکان پذیر است؟! مسلّماً نه.2ـ علاوه بر همة این مسأله نویسندگان وحی است، یعنی کسانی که بعد از نزول آیات بر پیامبر، آن را یادداشت می کردند که شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند. ابوعبدالله زنجانی در کتاب "تاریخ قرآن" می گوید: "پیامبر(ص) نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آن ها چهل و سه نفر بودند که از همه مشهورتر خلفای چهارگانة نخستین بودند، ولی بیش از همه "زیدبن ثابت" و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) ملازم پیامبر در این رابطه بودند".[4] البته همه کاتبان وحی، همه آیات را نمی نوشتند، بلکه در مجموع آیات را می نوشتند. کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است دست تحریف کنندگان به سوی آن دراز شود؟3ـ دعوت همة پیشوایان اسلام به قرآن موجود: بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که از آغاز اسلام، همه یک زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت می کردند، و این نشان می دهد که کتاب آسمانی به صورت یک مجموعة دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.مولای متقیان علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت هیچ گونه اشاره ای به کم یا زیاد شدن قرآن نفرمود. نه تنها این کار را نکرد،‌ بلکه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر کم و زیادی در قرآن پیش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلی را بر مردم عرضه می نمود. حضرت فرمود: "کتاب خدا میان شما است. سخنگویی است که هرگز زبانش به کندی نمی گراید، و خانه ای است که هیچگاه ستون هایش فرو نمی ریزد. وسیلة عزت است، آن چنان که یارانش هرگز مغلوب نمی شود".[5] نیز فرمود: "کتاب خدا نوری است خاموش نشدنی و چراغ پرفروغی است که به تاریکی نمی گراید".[6] اگر دست تحریف به دامن این کتاب آسمانی دراز شده بود، امکان نداشت امام علی(ع) این گونه به آن دعوت کند و به عنوان چراغی که به خاموشی نمی گراید، معرفی کند. مانند این تعبیرها در سخنان علی(ع) و سایر پیشوایان دین، گواه و دلیل روشنی است بر عدم تحریف قرآن کریم.4ـ اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر(ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است، و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم را پاسداری نکند؟ آیا تحریف قرآن ما جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟![7] چون یکی از دلایل تجدید نبوت ها، تحریف کتاب آسمانی بوده است و اگر این تحریف در قرآن صورت گرفته بود، باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده و خود نیز آن را بیان کرده است. با توجه به این دلایل و دلایل فراوان دیگر که در کتاب هایی که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده و لا به لای کتاب های دیگر موجود است،[8] علما و دانشمندان و مفسران اسلامی، با قاطعیت تمام، مسئلة تحریف قرآن را ردّ کرده و معتقد شده اند که قرآن مجید به هیچ وجه تحریف نشده و تحریف نخواهد شد، زیرا امکان تحریف دراین کتاب آسمانی راه ندارد.مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: "یکی از ضروریات تاریخ اسلام این معنا است که تقریباً در 14 قرن قبل، پیغمبر از نژاد عرب به نام محمد(ص) مبعوث به نبوت شده و ادعای نبوت کرده است، و نیز کتابی آورده که آن را به نام قرآن نامیده، و در طول حیاتش مردم را به آن شریعت دعوت می کرده. و نیز از مسلّمات تاریخ است که آن جناب با همین قرآن تحدّی کرده و آن را معجزة نبوت خود خوانده، و نیز هیچ حرفی نیست در این که قرآن موجود در این عصر همان قرآنی است که او آورده و برای بیشتر مردم معاصر خودش قرائت کرده است".[9] امام خمینی(ره) می فرماید: "هر کس از اهتمام مسلمانان به جمع آوری قرآن و حفظ و ضبط قرائت و کتابت آن با خبر باشد، به سستی و بطلان پندار تحریف پی می برد، و اخباری که اهل تحریف به آن تمسک جسته اند، یا چنان ضعیف است که نمی توان بدان استدلال نمود و یا اخباری جعلی بوده که نشانه های جعل از سر و روی آن می بارد، و یا مفهوم آن به قدری بیگانه و دور از واقعیت است که نمی توان به آن اعتنا کرد".[10] تحریف قرآن به زیاده، به معنای افزودن چیزی بر قرآن، میان مسلمانان هیج قائلی ندارد،[11] و اما تحریف به نقیصه یعنی کاستن از آیات، تنها برخی از علما بدان معتقد بودند. این را هم علمای شیعه و سنی جواب قاطع داده اند، تا جایی که مرحوم شیخ صدوق عقیده بر مصونیت قرآن از تحریف را از اصول شیعه دانسته و می فرماید: "اعتقاد ما این است: قرآنی که خداوند متعال بر پیامبرش حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است که در یک مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد و هرگز بیش از آن نبوده است، و هر کس به ما نسبت دهد که ما می گوییم قرآن بیش از این است، مسلّماً دروغگو می باشد".[12] دلایل بسیار دیگری برای فرق بین این دو موضوع وجود داسته است. در مورد روایت غدیر و عدم اقبال و روی آوردن مردم به مسئلة خلافت علی(ع) دلایل دیگری دارد، غیر از تحریف روایت. البته اگر تحریفی هم صورت گرفته، تحریف در معنا بوده، نه اصل روایت.برای اطلاع بیشتر از عدم تحریف قرآن و زدودن هر گونه شک و شبهه در این مورد به کتاب قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، مصونیت قرآن از تحریف، از آیت الله معرفت و دانشنامة‌ قرآن و قرآن پژوهشی، بهاء الدین خرمشاهی و کتاب‌های دکتر حجتی مراجعه فرمایید.اما در مورد روایات نمی توان گفت که دچار تحریف نشده اند و همه روایات نقل شده از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) صحیح می باشد بلکه دلائلی وجود دارد که به جهت انگیزه های سیاسی و منفعت پرستانه، روایاتی به نام پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم جعل شده و به آنها نسبت داده شده است.علل و عوامل تحریف ایجاد شده در روایات متعدد است. از جمله: 1- انگیزه های ذکر شده در مورد حفظ و قرائت که در مورد قرآن شده بود، در مورد روایات نیامده است.2- انگیزه های سیاسی اجتماعی که در جعل روایات و یا تحریف آن ها و یا حذف بعضی از روایات وجود داشت، در مورد آیات وجود نداشت، با توجه به این که روایات در هر موضوع صراحت داشت و در مورد آیات این صراحت نبود. بعضی از عالمان مانند شهید مطهری این مسئله را یکی از دلایل عدم ذکر نام علی(ع) و ولایت او به طور صریح در قرآن می داند، تا دست خوش تحریف نشود. 3- در حالی که جمع و حفظ و قرائت در مورد قرآن آن همه تأکید شده بود، در مورد روایات این مسئله را بر عکس می یابیم. مثلاً در زمان خلیفة دوم دستور علنی برای عدم کتابت و نوشتن حدیث صادر شده بود که هیچ کس حق نوشتن احادیث پیامبر را ندارد.4- احادیث نوشته نمی شد و تنها به صورت شفاهی نقل می شد و هر کس می توانست ادعا کند که از پیامبر احادیث و روایاتی شنیده استپی نوشت ها : [1] حجر (7) آیة 9.[2] فصلت (41) آیة 42.[3] ر.ک: تفسیر نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحریف نشده، آیت الله حسن زاده، آملی ص 28.[4] ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ص 24.[5] نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 403، خطبة‌133.[6] همان، ص 632،‌ خطبة 189.[7] تفسیر نمونه، ج 11، ص 21 - 26.[8] ر.ک: حسن زاده آملی، قرآن هرگز تحریف شده؛ آیت الله خویی، بیان، ج 1، ص 305.[9] علامه طباطبایی، تفسیر المیزان (ترجمه) ج 12، ص 150.[10] محمد هادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ص 69 (حاشیه حضرت امام بر کفایه الاصول، بحث حجت ظواهر).[11] آیت الله جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص 99.[12] باب حادی عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.

  

پاسخ : در حجاب مانند بسیاری از تکالیف دیگر، حدواجب و مستحب وجود دارد .حد واجب آن پوشاندن اعضای بدن غیر از وجه و کفین ( دست ها تا مچ و گردی صورت ) است . علاوه براین پوشش باید به گونه ای باشد که پستی و بلندی های بدن را نمایان نسازد و موجب جلب نظر و تحریک نگردد .به طور کلی فلسفه حجاب نوعی اعلام و هشدار دورباش در برابر نامحرم است ، تابدین وسیله حرمت زن و عفت و سلامت معنوی جامعه تضمین شود.از این رو هر چه پوشش زن متین تر و با وقار بیشتر باشد بهتر است . باتوجه به این مساله روشن می شود که حجاب برتر هم در حد پوشش وهم کیفیت آن و هم از نظر رنگ مهم است . افزون بر آن وقار رفتاری زن نیز در این رابطه بسیار موثر و مفید است . اکنون به خوبی روشن است که چادر زن با طریق پوشش متین و به ویژه با رنگ مشکی و سلوک موقرانه زن قوی ترین اعلام دورباش و تامین کننده حقیقی فلسفه حجاب می باشد .حد مستحب آن هر شکلی است که این پوشش به سبک متین تر و سنگین تری رعایت گردد .


  

راه های تحصیل محبت به ایمه ( ع ) چیست ؟

پاسخ : محبت وعشق از راه آگاهی و انس و برطرف ساختن موانع به دست می آید؛مثلاً کسی اگر به طعم و خواص عسل آگاهی یابد، بدان علاقه مندمی شود و اگر آن را بچشد علاقه اش نسبت به آن افزون می گردد .حب خدا و اولیای او نیز، از طریق شناخت و معرفت پدید می آید .هراندازه آدمی معرفت خودش را افزون کند و در عمل نیز انس و الفت خود را با خداوند و مقربان درگاهش بیشتر سازد و موانع راه را - که علایق و وابستگی های مادی و دنیایی است - از دل بیرون کند، عشق الهی در دلش افزون تر خواهد شد .تردیدی نیست که محبت و عشق محصول معرفت است . اگر اطراف آدمی را ده ها یوسف فرا گرفته باشد، و وی به جهت کوری نتواند آنها را ببیند، آیا هیچ گاه عاشق یوسف خواهد شد؟! زنان مصر بر زلیخا ایراد گرفتند که او عاشق غلام خویش شده است ولی وقتی یوسف را دیدند دستان خود را بریدند ومتوجه نشدند .اگر به محبت اهل بیت ( ع ) و اولیای الهی توصیه شده است ، در حقیقت فرمان به تحصیل مقدمات آن - که همان معرفت می باشد - داده است ؛ چرا که اگر معرفت حاصل شد، قهراً علاقه وعشق به دنبال آن پدید خواهد آمد .برای تحصیل معرفت و محبت به پیشوایان معصوم ( ع ) راه کارهای زیر را به شما توصیه می کنیم : 1-مطالعه در زندگی ، اخلاق ، رفتار و کرامت های پیامبر ( ص ) و ایمه ( ع ) وفضایل و مناقب آنان . 2- مطالعه کلمات و سخنان آن بزرگواران ؛ چراکه فرمایش های آنان ، درهای گران بهایی است ، که باید در جست وجوی آنها بود .آیا ممکن است کسی نهج البلاغه را بخواند و بفهمد،ولی عاشق علی ( ع ) نشود؟ 3- تهذیب نفس و پرهیز از گناه ، و نیز عمل به واجبات ؛ چرا که آدمی تا تزکیه و تهذیب نفس نکند نمی تواند بااولیای مقرب الهی ارتباط برقرار کند .نوریان مر نوریان راطالبند=ناریان مر ناریان را جاذبند= 4- دعا و الحاح به درگاه خداوندجهت القای محبت آنان در دل . برای معرفت ایمه و مراتب وجودی آنها ر.ک : 1- ولایت در قرآن عبدالله جوادی آملی 2- انسان کامل ازدیدگاه نهج البلاغه حسن زاده آملی 3- در آسمان معرفت حسن زاده آملی 4- فروغ ولایت جعفر سبحانی ;

  
برای تعجیل در ظهور امام زمان ( عج ) چه باید کرد؟
پاسخ : برای تعجیل در ظهور آن حضرت بایستی : الف ) به درگاه خداوند دعا کرد.ب ) زمینه را برای ظهور آماده کرد؛ یعنی ، افرادی ساخت ، که واقعاً منتظر ظهور و به تمام معنا آماده اجرای برنامه های آن حضرت باشند.ج ) بسط اندیشه مهدویت و ایجاد آمادگی جهانی برای ظهور حضرت.

  

 بهترین راه عقلی برای رسیدن به اخلاص و از بین بردن ریا چیست ؟

پاسخ : بهترین راه عقلی برای رسیدن به اخلاص و ریشه کن کردن ( ( ریا ) ) تقویت توحید در دل خود می باشد .منظوراز توحید در این مقام ، توحید افعالی می باشد؛ یعنی ، انسان باور کند که فاعل و موثری در عالم جز خداوندنیست ( ( لا موثر فی الوجود الا الله ) ) . اگر برای ما روشن شود که هیچ کس به غیر از خدا منشا اثری نیست و بفهمیم که رزق ، عطا، منع ، غنا، فقر، مرض ، سلامتی ، ذلت ، عزت ، زندگی ، مردن و ...همه در دست خداوند است و هرآنچه در جهان هست مقهور امر حاکم بی شریک می باشد، دیگر دل به دیگران نمی بندیم و خودنمایی در مقابل دیگران برایمان لذتی نخواهد داشت . زیرا ریشه ( ( ریا ) ) یا طمع در مال و منافع دیگر انسان ها است ، و یا محبت ودوست داشتن مدح و ستایش انسان ها، و یا خوش نداشتن و کراهت از مذمت و ملامت مردم است. اگر ریاکار این سه مشکل را حل نماید، دیگر دلیلی برای خودنمایی در مقابل انسان ها وجود نخواهد داشت. انسان عاقل رغبت به کاری که برای او نفعی ندارد پیدا نمی کند و به امری که به حال وی ضرر رساند بی میل می باشد .ریا همان ضرر و نبود نفع است ؛ زیرا دل بستن به تعریف یا دل گیر شدن از نکوهش مردم نفعی به حال انسان ندارد؛ بلکه ریا موجب بطلان عبادت و مضر می باشد .علاوه این که نظر مردم به اندک چیزی متغیرمی شود.رضا و خشنودی آدمیان زودگذر و ناپایدار است و شخص ریاکار مضطرب ، دل نگران ، متزلزل و مشوش است . در مقابل ، اخلاص و چشم نداشتن به مخلوقات ، اطمینان و آرامش دل را افزون می کند.برای رسیدن و درک توحید افعالی ، راه های زیر توصیه می شود : الف ) مطالعه و تفکر راجع به یگانگی مطلق خداوند.ب ) توجه به عجز و ناتوانی مخلوقات. ج ) تلقین این مطلب که موثری در جهان غیر از خداوند نیست. د ) توکل به خداوند در کارها و تمرین در جهت تقویت و ازدیاد توکل. ه ) بیرون نمودن محبت دنیا و متعلقات آن از دل. و ) مبارزه با حب نفس ( زیرا ما خود را دوست داریم و همیشه می خواهیم خواسته هایمان برآورده شود و مورد تکریم وستایش دیگران واقع شویم ). ز ) توجه به اینکه ریا عمل را می سوزاند ونفاق در دل می پرورد.;

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ