سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 99
کل بازدید : 752786
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

امام حسین

صدای پای اشتران از دل کویر می‎آید. کاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر کسی سر به کنج کجاوه گذاشته و آرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبت‎دیدگان را از دل دریای غم بیرون می‎آورد.

آری، کاروان اُسراء اینک به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی که اینک محزون و داغدار پسر پیامبر بود.

هنگامی که کاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب کربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود کرد.

آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم کوی حسین (علیه السلام) گشتند.

با هم به ساربان گفتند که ما را از دشت کربلا و مزار یار عبور ده.

قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به کوی معشوق نزدیک می‎شدند.

هر چه این فاصله کمتر می‎شد بر شور و افغان کاروان افزوده می‎گشت.

هنگامی که آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افکندند.

هر کس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز که در اربعین به کربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

یکی می‎گوید: همین جا بود که عزیز خود را از دست دادیم.

یکی دیگر می‎گوید: همین جا بود که خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت کردند.

آه همین جا بود که شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.

وای عمویم، این جا بودکه او را به شهادت رساندند.

وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد. او سخت می‎گریست، خدا این جا بودکه با تیر سه شعبه گلوی کوچک اصغرم را هدف گرفتند.

آری هر کسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎کرد.

در این اثنا بی‎بی زینب کبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشک و آه و صدای محزون گفت:

ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مکه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).

ای برادر،  شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .

ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.

ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاک و خاکستر پاشیدند.

ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...

ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.

 

منبع:

شبکه امام صادق علیه السلام


  

سخنرانی حجة الاسلام والمسلمین محسن قرائتی

بسم الله الرحمن الرحیم

 انتقاد از خود، از چهل سال عبادت بهتر است

هُدهد آمد پهلوی حضرت سلیمان گفت آقا داشتم پرواز میکردم از منطقهای، مردم، خداپرست نبودند. خیلی بلبل جز و وز کرد. حضرت سلیمان گفت: پس خودت مسئولیت هدایتشان را داشته باش. نامه را داد، گفت: برو و برگرد. دو تا سفر هم رفت و یک کشور هم مسلمان شد. و پنجم مرداد که سالگرد، نماز جمعه در تهران و بعد از تهران هم در شهرها هست. چون سالگرد است، یادی از مرحوم طالقانی کنیم.

موضوع بحث ما را ببینندهها در شب، اربعین، یکی، دو شب به اربعین مانده، گوش میدهند، فقط من یک جمله به شما بگویم، که غصه نخورید، که سیزده، چهارده سال است. شما تفریحتان را گذاشتهاید کنار، بالاخره انسان، تا نسوزد، تا آب نشود به هدف نمیرسد. اقامه نماز، شما که مسئول تدارکات هستی، یا مسئول تبلیغات هستی، یا مسئول صوت و نور و نظم و برنامهریزی و سیاستگذاریها، شما که حالا این کارها را میکنید، امّا، اگر جارو دست بگیرید و جارو هم بکشید. میارزد. قرآن، برایتان بخوانم قرآن به حضرت ابراهیم و اسماعیل میگوید: ابراهیم، اسماعیل. «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» بقره/125 بلند شوید، دو تا پیغمبر بزرگوار، بلند شوید، مسجد را، مسجدالحرام را تعطیل کنید، چه خبر است. «وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» برای این که مردم میخواهند بیایند اینجا رکوع و سجود کنند. یعنی حضرت ابراهیم جاروکشی کند، برای این که مردم عوام و مردم عادی بیایند، نماز بخوانند، برای نماز مردم عادی حتی ابراهیم، جاروکشی کند، ارزش دارد. مسئله مهم است. نماز و اقامه نماز به قدری مهم است که در ساختن مسجد شخص پیغمبر سنگ‎کشی میکرد. به قدری مهم است که زن‎ها آمدند گفتند: یا رسول الله، کی گفت که مردها، مسجد بسازند، ما هم میخواهیم در بنّایی شریک شویم. حضرت فرمود: آخر، زن خواسته باشد بنایی کند، مرد هم بنایی کند، خوب اینها با حجاب و اینها نمیخورد، بعد گفتند: آخر گناه ما زن‎ها چی است. حضرت فرمود: خیلی خوب، ما یک کاری میکنیم. یک روز بنایی را تعطیل میکنیم. زن‎ها عملگی کنند. خاک بیاورند، گل کنند. مصالح بیاورند.

تا چهل سال اگر کسی گناه بکند، خدا به آن تخفیف میدهد، آدم‎هایی که چهل سالشان شده باز هم، دست از کار زشت برنمیدارند، خداوند به فرشتهها میگوید؛ این دیگر قابل تخفیف نیست. برای انعقاد حضرت زهرا، که خدا میخواهد به پیغمبر حضرت زهرا را بدهد. میگوید: شما تا چهل روز، غذاهای عادی را نخور، چون بناست، زهرایی به شما بدهم که آن زهرا، مادر امامها بشود. دختر نبوت، و مادر امامت و همسر ولایت، این باید نطفهاش از این غذای عادی نباشد. داریم اگر کسی میخواهد، دعایش مستجاب شود، به چهل نفر دعا کند. بعد اگر به خودش دعا کرد، دعای خودش هم مستجاب میشود. بهر حال، در مسائل عبادی، اگر کسی اهل مشروبات الکلی باشد تا چهل روز نمازش قبول نیست

یعنی در مسجدالنبی، مسجد مدینه، اولین مسجدی که حضرت ساخت. بعد از مسجد قبا، هفتهای یک روز، مردها نمیآمدند، زنها گِلکشی میکردند. که این در ساختن نمازخانه، زن‎ها هم، شریک باشند و سهم داشته باشند. پس اقامه نماز به قدری مهم است. حالا یک چیز دیگر برایتان بگویم. عنایت کنید، زیادی هم گوش دهید. همه حاجیها، وقتی میروند مکّه، برای حج میروند مکّه، ولی حضرت ابراهیم که رفت مکّه، برای نماز رفت مکّه، گفت: خدایا، این را میگویم برای شماها و تمام برادران و خواهرانی که در ستادهای نماز جمعه هستند. نگویند: آقا ما جمعهمان، صرف نماز جمعه میشود. برای اقامه نماز، حضرت ابراهیم «علیه‎السلام» زنش را بیابانگرد کرد. بچهاش را در معرض خطر گذاشت، گفت: ای خدایا، «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» ابراهیم/37 خدایا من زن و بچهام را آوردهام، در این کوههای داغ، «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» زن و بچهام را آوردهام در کوههای داغ مکّه، برای حج، نه، من کاری به حج ندارم، «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» نماز به قدری مهم است که حتی زن و بچه در معرض خطر قرار میگیرند. که نماز به پا شود. توفیقی است خدا به شما داده است. منتها هر کس توفیقی دارد خطر هم دارد. خطر این که، یک وقت خدای نکرده، شما، با اینهایی که میآیند نماز جمعه، برخورد حاکمانه بکنید. ـ برو کنار بابا، ـ بزن اون طرف، ـ بابا، ما داریم آنجایی که هیئت امنایش خوش اخلاق هستند. مسجدها، پر بچه میشود. اونجایی که بداخلاقاند نه. کتابخانهها، آنجایی که کتابدار، آن کسی که کتاب میدهد از مخزن کتاب، کتاب میدهد به آقایونی که کتاب مطالعه میکنند. آن کسی که کتاب میآورد میدهد، اگر که خوش اخلاق باشد، آمار آنجا، بیشتر میشود. پیش‎نماز و هیئت امنا، اینها خیلی مهم است. بهر حال به امید روزی که برای اقامه جماعت دیگر، ستاد اقامه نماز جمعه، یا ستاد خاصی نداشته باشد. اوّل انقلاب لازم بود، یک ستاد خاصی باشد. الآن همه مردم باید احساس کنند، ستاد اقامه نماز هستند. اول انقلاب، انجمن اسلامی، لازم بود. چون گروهکها بودند، باید یک آدم حزب الهی باشند که جلوی گروهکها بایستند، امّا بعد از پانزده سال، همه اعضای کارخانه، انجمن اسلامی هستند. امام زمان «عج» مگر برای انجمن اسلامی است. مال همه است امام حسین «علیه السلام» مگر برای انجمن اسلامی است، برای همه است. همه ما باید احساس کنیم، مسئول ستاد نماز جمعه هستیم. و لذا بیائیم، بگوئیم آقا، بنده میخواهم، یک روز اینجا خدمت کنم، منتها، یک سری، کارها فنی است، کارهای حفاظتی است. کارهای تدارکاتی است. که این را خوب باید، یک آدم قدیمی باشد، در جریان باشد. امّا یک سری کارهای سادهتر را، بیائیم انجام دهیم. گفتند: زیارت مکّه اگر احساس خطر میکنی، نرو، امّا زیارت کربلا، اگر احساس خطر هم میکنی، برو اصلاً امام حسین «علیه السلام» فقه را سوراخ کرده است. لب زدن به خاک حرام است. امّا لب زدن به خاک کربلا، حرام که نیست، مستحب هم هست. به ما گفتهاند نوزاد که به دنیا میآید، قبل از این که شیر مادرش را بخورد، لبش را بزن به خاک کربلا، مُهر کربلا به سر زبانش بزن. اصلاً بناست ما با کربلا رفیق شویم. هر مسلمانی هر روز 17 رکعت نماز بخواند، هر رکعت دو تا سجده هر یک از ما سی و چهار بار، بلندترین نقطة بدنمان را به خاک کربلا بمالیم. وقتی که آب میخوریم، سلام بر حسین می‎گوییم. کربلا، برای خودمان است. و لذا گفتهاند، هر مسافری نمازش شکسته است، امّا در حرم امام حسین که رفتی، نمازت را درست بخوان، یعنی آنجا، خانه خودت است. این که میگویند در حرم امام حسین نماز درست است، یعنی آنجا خانه خودت است

و لذا، یک پدری آمد، گفت: آقا بچه من، من را نماز جمعه ای کرده است. برای این که من در عمرم نماز جمعه نرفته بودم. امّا پسرم، مرید نماز جمعه شده است. آمده گریه میکند، میگوید: من خجالت میکشم. و همه جوان‎ها و آقازادهها، با باباهایشان میآیند. من انگار بابام مرده است. آخر یک روز هم تو با ما بیا، که من افتخار کنم، بابا دارم. پسر شانزده ساله، دست بابا را میگیرد، به نماز جمعه میکشاند. و ما الحمدالله اینقدر پدر داریم که بلد نیست، قرآن بخواند، و الآن بالای پنجاه هزار پسر جوان و نوجوان، حدوداً در تهران دارند قرآن حفظ میکنند. بالای پنجاه هزار پسر و دختر. من باور نکردم، جز این که رفتم، تحقیق کردم، دیدم عجب، بالای حدود پنجاه هزار پسر و دختر در تهران، دارند قرآن حفظ میکنند. خوب تابستان است دیگر. الحمدالله، با این که توطئهها، تبلیغات، سمپاشیها، بیگانه، داخلیهای ناآگاه، ماهواره، ویدئو، سکس، با این که همه تبلیغات را میکنند. و تهاجم فرهنگی هست، امّا در عین حال، رشد توجه به قرآن، توجه به نهجالبلاغه، خیلی الحمدالله خوب شده است. بهرحال، دستتان درد نکند. و شما در تمام نماز جمعههایی که میشود، شریک هستید. من یک بار دیگر برای ستاد نماز جمعه بود، یک جای دیگر، حدیثی خواندم، یادم نیست این حدیث را برای شما بود، یا برای دیگران، حالا اگر هم خواندم، تکرار میکنم. حدیث داریم، عدهای آمدند، وارد مسجدالحرام شدند، کفش‎هایشان را گذاشتند پهلوی یک نفر، گفتند: کفش‎های ما را حفاظت کن، ما برویم، طواف کنیم. امام صادق «علیه السلام» فرمود شما که مسئول حفظ کفش‎ها هستی، ثوابت از آنهایی که طواف میکنند، کمتر نیست. این را میگویم، برای آن پلیسی که در جاده میگوید: نه سیزده به در داشتیم، نه اربعین داشتیم، نه قتل و ختم، امام رضا داشتیم. نه عاشورا داشتیم. گاهی پزشک، میگوید: امشب، شب کشیک ما است. شب عاشورا است، ماه رمضان است. نه افطاری، نه سال تحویلی. گاهی وقت‎ها، افرادی دوست دارند، از لحاظ عاطفی، ایام مخصوصی، پهلوی زن و بچه باشند. امّا به خاطر مأموریت و وظیفه رها میکنند. اصلاً دین ما دینیست که انسان، هر وقت غریزه و وظیفه با هم درگیر شد، بگوید: زنده باد وظیفه. غریزه میگوید: ابراهیم، اسماعیل را نکش. بچهاش را آدم نمیکشد. آدم بچهاش را دوست دارد. غریزه میگوید: نکش، وظیفه میگوید: بکش. ابراهیم بچه را خواباند برای ذبح، ماه رمضان غریزه میگوید: بخور، وظیفه میگوید: نخور. شما سی روز نمیخوری. روز جمعه، غریزه میگوید: بابا روز جمعه است، زن و بچه را بردار، ببر تفریح، وظیفه میگوید: پس نماز جمعه چی. اگر پنجاه نفر و صد نفر و هزار نفر و دو هزار نفر و چند هزار نفر، اگر گروهی، خدمات نماز جمعه را بر عهده نگیرند، نماز جمعهای به پا نمیشود. غریزه میگوید: برو به زن و بچهات برس. وظیفه میگوید: نماز جمعه مهمتر است. بگذار قرآن بخوانم. الله اکبر، «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» توبه/24، میفرماید که: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ» این آیه، خیلی آیه خطرناکی است. حالا، در عین حال گوش دهید. چه کنم، قرآن است، دیگر، آیه 24، سوره توبه «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ»به مردم بگو، اگر بابایتان را بیشتر از خدا دوست دارید «وَ أَبْناؤُکُمْ» اگر بچههایتان را بیشتر از خدا دوست دارید. «وَ إِخْوانُکُمْ» اگر برادرهایتان را بیشتر از خدا و جهاد دوست دارید. «وَ أَزْواجُکُمْ» اگر همسرتان را بیشتر از خدا و جهاد دوست دارید: «وَ عَشیرَتُکُمْ» و عشیره و فامیل را بیشتر از خداوند و جهاد دوست دارید.

امام حسین علیه السلام

«وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر پول را بیشتر از خدا و نماز جمعه دوست دارید. من تعجب میکنم، که چرا بعضی وقت‎ها، روز جمعه، نزدیک نماز جمعه در بعضی از شهرها، بازار میزنند و بخشی از اینها که میخواهند، بیایند نماز جمعه، میکشند، برای این که، کفش و کلاه ارزانتر است. «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر شهرداری میتواند، به اینهایی که میخواهند، فروشنده باشند، بگوید: آقا، شما ساعت 2 بعد از ظهر تا 10 شب، آن هشت ساعت را، چون خدا خواسته باشد، رزق دهد، رزق میدهد، «وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» اگر مال را بیشتر از خدا و جبهه دوست دارید. «وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها»، اگر تجارت را بیشتر از جبهه دوست دارید. «فَتَرَبَّصُوا» منتظر قهر خدا باشید. از این آیه معلوم میشود. کسی که مؤمن واقعی است. باید حب خدا و حب فرمان خدا و جبهه و جنگ، از حب هر چیزی پهلوی شما قویتر باشد. بنابراین برادرانی که در ستاد نماز جمعه هستید. انشاء الله مشمول این آیه نباشیم. شما از آنهایی باشید که، نماز جمعه را بیشتر از تفریح، بیشتر از جمعه، بشتر از … البته حالا این را هم به شما بگویم، اگر یک وقت، یک کسی به دلیل وظیفهاش، لازم شد، روز جمعه، یک کار عبادی بکند. معنایش این نیست که از زن و بچهاش کم بگذارد. حالا روزهای دیگر، تفریح میکند. باید به زن و بچه هم رسید. و اگر نه زن و بچه هم حق دارند. داشتیم، در اسلام، افرادی که آدم خوبی بودند، امام اینها را احضار میکرد و پیغمبر اینها را احضار میکرد. میگفت: تو – در مورد - بچهات کم میگذاری، من به عنوان پیغمبر از تو راضی نیستم. حالا ممکن است، انسان روز جمعهای، کسی کشیک باشد. حالا یا تو بهداری، یا تو پلیس، یا تو نماز جمعه، یا توی هر کجا. اگر به دلیلی روز جمعه من کار میکنم. معناش این است که روز شنبه استراحت کنم، دوشنبه استراحت کنم، سه شنبه استراحت کنم. بهرحال معنای تشویق به ستاد نماز جمعه، کم زن و بچه گذاشتن نیست، خوب، خدا انشاء الله به شما توفیق دهد.


  

رسول جعفریان

اعتبار اربعین امام حسین (ع‌) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی‌ وفاداران به امام حسین (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات‌ فراوان در باره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است‌، ذیل ماه «صفر» می‌نویسد: نخستین روز این ماه (از سال 121)،روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است‌.
روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ‌پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود.
روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع‌) یعنی کاروان‌اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن‌حرام انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت‌ قبر امام حسین (ع‌) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن‌حضرت را زیارت کرد.
در این روز زیارت امام حسین (ع‌) مستحب است واین زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع‌) روایت ‌شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست‌: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه‌روز ـ نمازهای واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتری دردست راست‌، برآمدن پیشانی از سجده‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن‌الرحیم در نماز.
شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه ‌السلام آورده است‌: السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله ونجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌...
این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن‌پنجم در باره اربعین آورده است‌. طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان ‌شیعیان داشته است‌، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست‌، شیعیان به حرمت‌ آن‌، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند و اگر می‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسین (ع‌) گرد آمده و آن امام را زیارت می‌کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست‌ و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند.
در اینجا و در ارتباط با اربعین چند نکته را باید توضیح داد.

1. عدد چهل‌
نخستین مسأله‌ای که در ارتباط با «اربعین‌» جلب توجه می‌کند، تعبیر اربعین‌ در متون دینی است‌. ابتدا باید نکته‌ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم‌:
اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که‌ کسی نمی‌تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست که برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها که تمایلات‌ «باطنی‌گری‌» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می‌کرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی‌ و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای در باره اعداد یا نوع حروف بوده وهستند.
در واقع‌، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده‌، می‌تواند بر اساس یک‌ محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می‌توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‌شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی‌، برخی از این اعداد طی‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هایی هم از آن‌ها می‌شود.
تنها چیزی که در باره برخی از این اعداد می‌شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت‌است‌. به عنوان مثال‌، در باره هفت چنین اظهار نظری شده است‌. بیش از این‌هرچه گفته شود، نمی‌توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلی‌، از علمای بزرگ امامیه‌، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة‌ در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده‌گانه برای اثبات امامت‌ ائمه اطهار(ع) استناد کرده‌اند، اظهار می‌دارد، این مسأله نمی‌تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‌ها، می‌توانند دهها شاهدـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است‌، کما این که این کار راکرده‌اند.

عدد «اربعین‌» در متون دینی‌
یکی از تعبیرهای رایج عددی‌، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است‌. یک نمونه آن که سن‌ّ رسول خدا(ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است‌. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیده‌اند.از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص‌)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است‌ که‌، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرتخواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)
در قرآن آمده است «میقات‌» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است که‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا درحال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که‌ برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می‌کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می‌آموزد و حکمت ‌را در قلب و زبانش جاری می‌کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط‌، از همین بابت بوده است‌. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است‌، به تفصیل سخن گفته است‌.
اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات ‌فراوان دیگر آمده‌، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل ‌حدیث و شرح و بسط آنها شده است‌. در این نقلها آمده است که اگر کسی ازامّت من‌، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند درروز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که ‌امیرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می‌کردند، در برابردشمنانم می‌ایستادم‌. (الاحتجاج‌، ص 84).
مرحوم کفعمی نوشته است‌: زمین از یک‌ قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب‌، هیچگاه خالی‌نمی‌شود. (بحار ج 53، ص 200)
در باره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل‌ روز عَلَقه می‌شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است‌، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده‌است‌.
در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول‌نمی‌شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش‌تند می‌شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می‌کند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامی‌ بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود. (مستدرک وسائل‌، ج 5، ص 217).
اینها نمونه‌ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است‌.


2 . اربعین امام حسین (ع‌)
باید دید در کهن‌ترین متون مذهبی ما، از «اربعین‌» چگونه یاد شده است‌. به عبارت ‌دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست‌؟ چنان که در آغاز گذشت‌، مهمترین نکته درباره اربعین‌، روایت امام عسکری (ع‌) است‌. حضرت در روایتی که در منابع ‌مختلف از ایشان نقل شده فرموده‌اند: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است‌: 1 ـخواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل‌) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده‌، به اربعین امام حسین (ع‌) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده ‌است‌.
اما این که منشأ اربعین چیست‌، باید گفت‌، در منابع به این روز به دو اعتبارنگریسته شده است‌.
نخست روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند.
دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی پیامبر خدا (ص‌) از مدینه به ‌کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع‌) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است‌، اشاره به روز اربعین‌کرده و نوشته است‌: این روزی است که حرم امام حسین (ع‌)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام ‌حسین (ع‌) وارد کربلا شد.
کهن‌ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی ازشاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است‌. شیخ ‌طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن‌الحسین (ع‌) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال‌64 هجری است‌، می‌نویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع‌) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت‌ مستحب است و آن زیارت اربعین است‌. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین‌، هنگامی است که روز بالا آمده‌ است‌.
در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده‌، آمده‌: در بیستم‌این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهة‌الزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم‌، تصحیح مجد طباطبائی‌، ص‌916) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است‌ این مطلب آمده است‌. برخی استظهار کرده‌اند که عبارت شیخ مفید و شیخ‌طوسی‌، بر آن است که روز اربعین‌، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه ‌خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 154) به هرروی‌، زیارت اربعین از زیارت‌های مورد وثوق امام حسین (ع‌) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است‌.

3 . بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا
اشاره کردیم که شیخ طوسی‌، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای‌ کربلا از شام به مدینه دانسته است‌. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین رابازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است‌. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن‌، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است‌. با این حال‌،علامه مجلسی پس از نقل هر دو این‌ها، اظهار می‌دارد: احتمال صحت هردوی اینها (به لحاظ زمانی‌) بعید می‌نماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این ‌تردید را در کتاب دعایی خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است‌. با این حال‌، درمتون بالنسبه قدیمی‌، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین‌، مربوط ‌به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست‌. اسیران‌، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
باید توجه داشت که این دو کتاب‌، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی‌، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون‌کهن‌تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که ‌منابعی که پس از لهوف‌، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرده‌اند، نباید به‌عنوان یک منبع مستند و مستقل‌، یاد شوند. کتابهایی مانند «حبیب السیر» که به ‌نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده‌اند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی‌، ص 269) نمی‌توانند مورد استناد قرار گیرند.
در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم‌. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است‌:
در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق‌، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه‌ و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول‌:
لست من خندف ان لم أنتقم‌
من بنی أحمد، ما کان فَعَل‌
لیْت‌َ أشیاخی ببدرٍ شهدوا
جَزَع الخزرج من وقع الاسل‌
فأهلّوا و استهلّوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل‌
قد قتلنا القرن من أشیاخهم‌
و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه‌، ص 422)
وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد.
دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ م یداند که طبیعی‌تر می‌نماید.

4. میرزا حسین نوری و اربعین‌
علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه‌، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی ازروضه‌ها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی‌از اساس‌، نادرست بوده است‌. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است.
ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده‌است که اسرا در بازگشت از شام‌، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است‌. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 152)
داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف» خبر بازگشت اسراء را به‌کربلا در اربعین نقل کرده است‌. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته می‌شود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده‌، درآن مطرح کرده است‌.
اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح‌می‌گوید اسرار روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده ‌در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانسته‌اند، در هر دو موردتردید می‌کند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه ‌نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است‌، بعید است که آنان در اربعین به ‌مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس می‌گوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است‌، اما نمی‌توانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به‌ بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید می‌کند. (اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101).
این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است.
اما در باره اعتبار اربعین به بازگشت اسرا به کربلا توجه به این نکته هم اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش خاص به امام حسین (ع) از کتاب «ارشاد» در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشاره‌ای به این که‌ اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه هم‌اشاره‌ای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلاهم مانند انساب الاشراف‌، اخبارالطوال‌، و طبقات الکبری اثری از این خبردیده نمی‌شود.
روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین‌حذف و تحریفی‌، دلیلی وجود ندارد.
خبر زیارت جابر، درکتاب بشارة المصطفی آمده‌، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره نشده است‌.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم‌، به تبع استاد خود نوری‌، داستان آمدن‌اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است‌. (منتهی الامال‌، ج 1،صص 817 ـ 818) در دهه‌های اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب‌بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است‌. (بررسی تاریخ‌عاشورا، صص 148 ـ 149) همین طور آقای مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است.

5. شهید قاضی طباطبائی و اربعین‌
شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه‌، کتاب‌ مفصلی با نام «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» در باره اربعین ‌نوشت‌ که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است.
هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام‌ به کربلا در نخستین اربعین‌، بعید نیست‌. این کتاب که ضمن نهصد صفحه‌ چاپ شده‌، مشتمل بر تحقیقات حاشیه‌ای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است‌. اما به نظر می‌رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّق‌ نبوده است‌.
ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه‌،از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده‌اند. دراین نمونه‌ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده ‌روز طی می‌شده و بنابر این‌، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع‌) روز اول صفر وارد دمشق شده‌، می‌توان اظهار کرد که بیست ‌روز بعد، اسرا می‌توانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت‌: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان‌، در چنین زمان ‌کوتاهی‌، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این ‌خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه‌. تا آنجا که می‌دانیم‌، نقل این خبر در منابع ‌تاریخی‌، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی‌کند. به علاوه‌، علمای بزرگ شیعه‌، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی‌، نه تنها به آن اشاره نکرده‌اند، بلکه به عکس‌ِ آن تصریح کرده و نوشته‌اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع‌) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است‌.
آنچه می‌ماند این است که نخستین زیارت امام حسین (ع‌) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین (ع‌) بهره می‌گرفتند، آن‌روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده‌، به عنوان روزی که زیارت امام‌حسین (ع‌) در آن مستحب است‌، اعلام فرمودند.
متن زیارت اربعین هم ازسوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی‌، شیعیان را از زیارت‌آن حضرت در این روز برخوردار می‌کند.
اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است‌، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری‌، از علائم شیعه بودن عنوان شده است‌.
زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است‌. وی گفت که مولایم صادق (ع‌) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... (مصباح المتهجد، ص 788، تهذیب الاحکام‌، ج 6،ص 113، اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101، مزار مشهدی‌، ص 514 (تحقیق قیومی‌)، مزار شهید اول (تحقیق‌مدرسة الامام المهدی‌، قم 1410)، ص 185 ـ 186).
این زیارت‌، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است‌، اما از آن روی که‌مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است‌، دارای اهمیت ویژه می‌باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین‌(ع‌) از این نهضت آمده است‌: «... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة ‌و حیرة الضلالة‌... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی‌».
خدایا، امام حسین (ع‌) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت‌ خود را به دنیای پست فروخته‌اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به‌شهادت رساندند.

دو نکته کوتاه:
نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع‌) در کتاب کامل الزیارات‌ ابن قولویه آمده‌، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام‌حسین (ع‌) یادآور شده است‌. (اربعین شهید قاضی‌، ص 386)
دوم این که ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفرمطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع‌) روز دهم محرم به شهادت رسیده‌باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می‌شود نه بیستم‌. در پاسخ گفته شده ‌است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع‌) به شهادت رسیده‌، بیست و نه روز بوده است‌. اگر ماه کامل بوده‌، باید گفت که روز شهادت را به ‌شمارش نیاورده‌اند. (بحار الانورا، ج 98، ص 335).


  

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛

سلام بر ولى خدا و دوست او

اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ

خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود که کامیاب شد

بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ

به بزرگداشت تو، گرامیش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى

وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ

و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند

وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ

و میراث‌هاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى

فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ

او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى کسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد

لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛

تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.

وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ

و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندک و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند،

وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ

و تو و پیامبرت را به خشم آوردند

وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ

و پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌کشیدند

الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ

و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد

اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً

خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء

اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ

گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى

حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ

و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعده‌اى که به تو داده،

وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ

و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،

وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ،

و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت

وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ

و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،

اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.

خدایا من تو را گواه مى‌گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.

اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،

گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاکیزه

لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،

که آلوده‌ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نکرد از لباس‌هاى چرکینش

وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،

و گواهى دهم که به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی

وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،

و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافته‌اى

وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى

و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت

وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ

و رشته‌هاى محکم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم

وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ،

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است

وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ،

و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد

فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ،

پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما

وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ.

و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان.

آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.

آمین اى پروردگار جهانیان.


  

آفتاب: اینک قریب چهل روز از غروب غم فزای شهادت شقایق ها می‌گذرد؛ و اینک از صدای نحص شلاق خزان بر پیکر آلاله ها، اربعینی می‌گذرد و اسارت، سیلی، غربت، فریاد و بیدارگری سهم حاملان پیغام قاصدک های عترت و عظمت شد. 

از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردی نشستیم که حیات اسلام مدیون رگ های پاره پاره اوست. قصه سر و نیزه، قصه لب های خونین و قرآن، قصه سیلی و صورت گلگون کودک غمگین و تمام حقیقت هایی که هر سال از پرده چشمان ما می گذرد را شنیده ایم. 

اربعینی با دختر کوچک حسین (ع) مهر را در آغوش گرفتیم، ناله زدیم، درد دل ها گفتیم و شکوه ها روانه کردیم. اربعینی از عمق جان، فریاد یا حسین کشیدیم، بر سینه زدیم و خنده را حرام کردیم. 

کربلا؛ این خارستان خشک و بی آب، دریای انسانیت و کمال است، اقیانوس بی کرانه ای است که در آن گوهر همه عظمت ها و خوبی ها به رنگ مظلومیت، یافتنی است؛ اما غواص قهار می طلبد. و هر کدام به فراخور حالمان از کربلا، محرم، عاشورا و اربعین، برداشتی داریم و بر اساس آن قضاوتی .... 

در زیارت اربعین پیرامون فلسفه آن آمده است: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره الظلاله: حسین علیه السلام خون قلبش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد. 

و شیعه همیشه و در تمامى روزهاى سوگوارى حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام و از آن جمله روز اربعین آن حضرت، در زیارت و اقامه ماتم و عزادارى کوتاهى نکرده و از اینجاست که امام حسن عسکرى ‏علیه‏ السلام زیارت اربعین را از علایم ایمان شمرده است.

آرى، تنها زیارت اربعین سیدالشهداء علیه‏ السلام است که مؤمن خالص را از دیگران تمیز مى‏دهد، و دوستان اهل بیت‏ علیهم‏ السلام را از غیر آنان جدا مى ‏کند. و مؤمن واقعى کسى است که نگذارد آثار نهضت‏ حسین ‏علیه‏ السلام فراموش شود و در قدردانى و شرکت در هدف آن حضرت کوتاهى نورزد. 

پیروان و دوستان امام حسین ‏علیه‏ السلام امیدوارند تا از این طریق مشمول این حدیث نبوى شوند که جابر بن عبدالله انصارى - از صحابه رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و نخستین زائر قبر حضرت ابى‏ عبدالله در اولین اربعین سیدالشهداء روایت کرده است; «کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى ‏شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد با ایشان شریک مى ‏باشد».
دل هایمان بی تاب سالار شهیدان، و چشمانمان بر مظلومانه ترین شهادت تاریخ همواره درخشان و بارانی باد.


  

اولین جوشش های چشمه ی جوشان محبت حسینی - که شط همیشه جاری زیارت را در طول این قرن ها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد.  

-  کسانی که معرفت به اهل بیت دارند ؛ عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است.

« مقام معظم رهبری »

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود.

اگر یاد سالار شهیدان در ذهن و فکر کسی ماندگار باشد غیر ممکن است که غافله سالار عشق و جنون را فراموش کند. سفیر کربلا و صفیر حسین علیه السلام . سرپرست یتیمان و شیرزن عاشورا. هموئی که پایه های پوسیده ی کاخ یزیدیان را نمایان کرد و اعتلای اسلام مدیون اوست. آری زینب سلام الله علیه.

با مروری بر سه جمله ی فوق و بیاد سپاری آنها حق مطلب در خصوص کربلا و رساترین رسانه ی گویای وادی عشق و جنون ادا خواهد شد.

مطلبی از شهید شریعتی بیادم آمدکه اوایل انقلاب در کاغذ نوشته ای روی دیوار مسجد حسینی لپاسر چشم نواز بود: آنهائی که رفتند کاری حسینی کردند آنهائی که ماندند باید کاری  زینبی کنند  ؛ وگرنه یزیدی اند

خدایا ما را با حسین آشنا  کن ؛ با عشق به حسین بمیران و در محضر حسین محشور نما


  

 

امام صادق (علیه السلام) در قسمتی از زیارت اربعین می‌فرمایند:

"... و (او) در راه تو جان خویش را بذل نمود تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد ..."(1)

 

جابر بن عبدالله انصاری، صحابه‌ای والا مقام است در میان اصحاب رسول خدا و عاشقی دلداده است، در میان خیل عشاق امام سید الشهدا، و برای فخر و مباهات او همین مدال افتخار کافیست که نخستین زائر قبر امام حسین (علیه السلام)، اوست و هنگامه این وصال نیز چهلمین روز شهادت شهدای کربلاست.

چه زیباست حکایت دلداده‌ای که یار خویش را باز یابد و چه خوش است نوای بلبلی که کنار گل سرخ خویش نغمه‌سرایی آغاز کند و چه نیکو منظره‌ایست، وصال در پس هجران ...

عطیه عوفی می‌گوید: به همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت امام حسین بن علی (علیه السلام) از مدینه خارج شدیم. هنگامی که به کربلا رسیدیم، جابر کنار فرات رفت و غسل نمود و جامه‌ای به تن کرد و بدن خود را معطر نمود. قدم از قدم بر نمی‌داشت مگر آنکه ذکر خدا می‌گفت. هنگامی که به کنار قبر مطهر رسیدیم خطاب به من گفت که دست مرا بر روی قبر مطهر بگذار. من نیز این کار را نمودم. در این هنگام غش کرد و به روی قبر افتاد. مقداری آب بر رویش زدم، هنگامی که به هوش آمد، سه بار ترنم نمود:

یا حسین، یا حسین،  یا حسین

سپس خطاب به مرقد مطهر سید الشهدا (علیه السلام) گفت: دوستی که دوست خویش را اجابت نمی‌کند . . .

 هنگامی که کلام بدین جا منتهی شد، جابر خود پاسخ خود را این گونه داد: چگونه مرا پاسخ دهی در حالی که سر از بدن مطهرت جدا گشته است و در این هنگام بود که جابر شروع به زیارت سید الشهدا و زمزمه با مولای خویش نمود ...

اربعین، یادآور چهلمین روز شهادت امام حسین (علیه السلام) و اصحاب گرانقدر اوست، و قلوب  مؤمنین در این روز، به یاد هوای کوی دوست و زیارت قبر شش گوشه او پر می‌کشد، زیارتی که علو مرتبه‌اش تا بدان جا اوج گرفته است که به عنوان یکی از صفات و ویژگیهای مؤمنین، شناخته شده است .

بجاست که در این مجال و در آستانه اربعین حسینی، هم آوا با امام ششم و به یاد تربت مطهر امام حسین بن علی (علیه السلام) و مضجع شریفش، فرازهایی از زیارت اربعین را زمزمه کنیم:

حقا که چه زیبا امام صادق (علیه السلام) فضائل سید الشهدا (علیه السلام) را تبیین می‌نماید و با چه ظرافت و لطافتی انگیزه و ثمره  شهادت امام حسین (علیه السلام) را بر می‌شمرد و دشمنان آن حضرت را توصیف می‌نماید:

"...  خدایا من گواهی می‌دهم که او ولی و ولی‌زاده توست و برگزیده و زاده صفی و برگزیده  توست، که به کرامت تو رستگار است، او را به شهادت گرامی داشتی و سعادتش ارزانی داشتی، و به پاکی نژاد برگزیدی و یکی از آقایان و بزرگانش گرداندی، و رهبری از رهبران و مدافعی از مدافعانش نمودی به او مواریث انبیا را بخشیدی و او را از میان اوصیا، حجت بر خلق خود قرار دادی، او در دعوت خویش عذر را پایان داد (راه هر گونه عذر تراشی را مسدود نمود) و خیر خواهی کرد و در راه تو، جان خویش را بذل نمود تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات دهد و همانا بر علیه او همدست شدند، کسانی که دنیا آنان را فریفت و بهره هستی خویش را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خویش را به بهای اندکی دادند، و گردن فرازی کردند و خود را در پرتگاه هوس انداختند و تو و پیامبرت را به خشم آوردند و از آن دسته از بندگانت که خلاف انگیز و نفاق آمیز بودند، پیروی نمودند ..."

 

« برگرفته از کتاب بحار الانوار، جلد 65، صفحه 130 و فرازی از زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام) »

 

گرامی باد اربعین شهادت امام سید الشهدا،

حسین بن علی (علیه السلام)

و هزاران درود و تحیت الهی نثار ارواح طیبه او و اصحاب گرانقدرش.

 


  

در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود  بر پا میکنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شــــهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا میکنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اســـــرار اربعین به ذکر پرداخته و  باران اشکبار  چشم خویش را با مظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرو نخواهد بود.

 

 نخستین اربعین

در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.

  

 اربعین و عرفان

 اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگى ‏هاى انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه  معنوى و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند مى ‏شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه اى دارد. چله نشینى براى رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از این نمونه هاست.

آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسی اربعین لیله »

پیامبر حکیم (ص) فرمود:

« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»: هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏ سازد.»

صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: "و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست." چنانکه در حدیث صحیح آمده است:

ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک.

و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیار است."


  

مقدمه:

واژه «اربعین‏» در متون دینی و مجموعه‏های حدیثی از ارزش والایی برخوردار است. آثار حفظ چهل حدیث، اخلاص عمل در چهل روز و دعای عهد در چهل صبح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، شهادت چهل مؤمن برای میت، برگزاری عبادت در چهل شب چهارشنبه برای دیدار حضرت ولی عصر علیه السلام، و بعثت غالب انبیأ در چهل سالگی، از جمله مواردی است که ارزش و جایگاه این اصطلاح اسلامی و عرفانی را مشخص می‏سازد.

«اربعین‏» از اصطلاحات رایجی است که در متون اسلامی کاربرد زیادی دارد، مثلا در برخی از روایات به عنوان نماد کمال، حدی برای تصفیه باطن و... قلمداد شده است. در این نوشتار به مناسبت روز اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از موارد کاربرد این واژه ارزشمند که در فرهنگ اسلامی به مناسبتهای گوناگون از آن یاد شده و گاهی پیامهای اخلاقی و دستورهای الهی با آن همراه شده است، با اشاره به سی نکته در چهار قسمت تقدیم خواهد شد.

پرواز

 

 

 

 

8. چهل روز عزای مؤمن

رسول گرامی اسلام علیه السلام در سفارشهای خویش به جناب ابی‏ذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره کرده و فرموده است: «یا اباذر! ان الارض لتبکی علی المؤمن اذا مات اربعین صباحا; (11) ای ابوذر! هنگامی که مؤمنی از دنیا می‏رود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است.»

ممکن است منشا مجالس اربعین برای اموات مؤمنین همین روایت نبوی باشد.

 

9. زندگی چهل ساله

هنگامی که فرزدق شاعر قصیده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام در حضور خلیفه ستمگر عباسی، هشام بن عبدالملک، با رشادت تمام قرائت کرد و مطلع آن چنین بود که:

هذا الذی تعرف البطحأ وطاته

والبیت‏یعرفه والحل والحرم

یعنی، این آقایی است که گامهای او را سرزمین بطحأ، بیت‏خدا و حل و حرم می‏شناسد; خلیفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق، به جرم دفاع از اهل‏بیت علیهم السلام زندانی کنند; اما بعد از گذشت مدتی به دعای امام چهارم علیه السلام آزاد شد. امام زین‏العابدین علیه السلام برای کمک به فرزدق مبلغی را که چهل سال مخارج زندگی‏اش را کافی بود به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت انک تحتاج الی اکثر من ذلک لاعطیتک; [ای فرزدق!] اگر می‏دانستم بیش از چهل سال زنده خواهی بود، بیشتر می‏فرستادم.» علی بن یونس بیاضی می‏نویسد: دقیقا بعد از چهل سال از آن تاریخ فرزدق به دیار باقی شتافت و صداقت و کرامت امام چهارم بر همگان روشن شد. (12)

 

10. بعثت انبیأ در چهل سالگی

در روایت آمده است که اکثر انبیأ در چهل سالگی به رسالت مبعوث شده‏اند. (13) همچنان که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید. (14) امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در 63 سالگی از دنیا رفت، که آخر سال دهم هجرت بود. آن حضرت بعد از تولد خویش هنگامی که چهل سالش کامل گردید، به پیامبری رسید و 13 سال دیگر در مکه بود که در 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و بعد از ده سال در مدینه به سرای جاویدان منتقل شد.» (15)

 

11. حفظ چهل حدیث

حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمینه پاسداری از فرهنگ و معارف اسلام می‏فرماید: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما; (16) هر کس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ کند خداوند متعال او را در روز قیامت‏به عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد کرد.»

براساس همین حدیث، دانشمندان بزرگ شیعه تلاش کرده‏اند که کتابهایی را به نامهای الاربعین و چهل حدیث از خود به یادگار بگذارند تا شاید مشمول این کلام نورانی رسول گرامی اسلام بشوند، نظیر: اربعین شیخ بهائی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی رحمه الله.

 

12. آثار گناه تا چهل روز

آثار گناهانی که انسان مرتکب می‏شود تا چهل روز در روح و روان او باقی است. امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب; (17) کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی‏شود، مگر اینکه حقیقتا توبه کند.»

 

13. اصلاح تا چهل سالگی

اساسا افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه‏های اصلاح پیدا می‏شود; اما اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة ولم یغلب خیره شره قبل الشیطان بین عینیه وقال: هذا وجه لایفلح; (18) هنگامی که شخص به سن چهل سالگی پا می‏گذارد و کارهای نیک او از اعمال زشتش بیشتر نباشد، شیطان پیشانی او را بوسیده، می‏گوید: این چهره‏ای است که دیگر روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.» و در حدیث دیگری آن حضرت افراد چهل ساله‏ای را که به سوی صلاح گام برنمی‏دارند از دوزخیان به شمار می‏آورد و می‏فرماید: «فرد چهل ساله‏ای که در اندیشه کارهای نیک نباشد، برای ورود به آتش جهنم خود را آماده کند که نجات او مشکل است.» (19)

 

14. هشدار به چهل ساله‏ها!

امام زین‏العابدین علیه السلام فرمود: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة نادی مناد من السمأ دنا الرحیل فاعد زادا ولقد کان فیما مضی اذا اتت علی الرجل اربعون سنة حاسب نفسه; (20) هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشته‏ای از سوی خداوند در آسمان ندا می‏دهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی می‏رسید، با نفس خود محاسبه می‏کرد.»

و از رسول گرامی اسلام نقل است که «خداوند فرشته‏ای را مامور کرده است تا در هر شب صدا بزند: «یا ابنأ الاربعین ماذا اعددتم للقأ ربکم; (21) ای کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری می‏کنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کرده‏اید [و چه پاسخی دارید]؟!»

 

15. تغذیه و اربعین

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; (22) هر کس چهل روز از خوردن گوشت‏خودداری کند، اخلاقش بد خواهد شد.»


11) مکارم الاخلاق، ص‏465.

12) الصراط المستقیم، ج‏2، ص‏181.

13) بحارالانوار، ج‏13، ص‏50.

14) تاریخ یعقوبی، ج‏2، ص‏22.

15) کشف الغمه، ج‏1، ص‏14.

16) الخصال، ج‏2، ص‏541، ح‏15.

17) مستدرک الوسائل، ج‏17، ص‏57.

18) مشکاة الانوار، ص‏295.

19) همان.

20) مستدرک الوسائل، ج‏12، ص‏156; مجموعه ورام، ج‏1، ص‏35.

21) مستدرک الوسائل، ج‏12، ص‏157.

22) همان، ج‏16، ص‏305


  

ازدواج

خداوند متعال، در قرآن شریف، به داستانى اشاره مى فرماید که از جهاتى، قابل دقت و تأمّل است. با توجّه به اهمیّت آن در قرآن، که نام بزرگترین سوره از این قصه گرفته شده و همچنین به علت نتایج ثمربخش آن، ما مشروح آن را براى خوانندگان گرامى، در اینجا نقل مى کنیم:

در زمان حضرت موسى علیه السّلام در بنى اسرائیل، مرد جوانى زندگى مى کرد. و به شغل غلّه فروشى اشتغال داشت. وى جوانى با ادب، و آراسته به کمالات ظاهرى و معنوى بود.

در یکى از روزها، که طبق معمول در مغازه خویش، مشغول تجارت بود، شخصى آمده و از او، گندم فراوانى خریدارى کرد، که آن معامله کلان، بهره سرشارى براى آن تاجر جوان، در پى داشت. وقتى براى تحویل گندم به انبارى خویش در منزل مراجعه کرد، متوجه شد که درب انبارى بسته و پدرش پشت در خوابیده، کلید انبار هم در جیب اوست. و از آنجایى که این جوان، شخصى فهمیده و با تربیت بود، طبعاً پدرش، احترام خاصى پیش او داشت.

بنى اسرائیل گفتند: یا نبى اللّه ! ما بدون تقصیر چرا دیه بدهیم ، شما از خداى خویش سؤال کن ، تا اینکه قاتل را، به ما معرفى نماید و ما از این اتهام، رها شویم. حضرت فرمود: دستور خداوند، فعلاً این است و من هرگز خلاف حکم خدا عمل نخواهم کرد.

با عذرخواهى به مشترى گفت: متأسفانه ! تحویل گندم، بستگى به بیدارى پدرم دارد و من راضى نیستم که او را از خواب، بیدار کرده و اسباب ناراحتى اش را فراهم کنم؛ به همین جهت، اگر صبر کنى تا پدرم بیدار شود من مقدارى از مبلغ کالا، به تو تخفیف خواهم داد، و اگر نمى توانى صبر کنى، لطفاً از جاى دیگرى جنس مورد نیاز خود را تهیه کن.

مشترى گفت: من آن جنس را مقدارى هم گرانتر مى خرم، معطل نشو و پدر را از خواب بیدار کن، جنس را تحویل من بده. جوان گفت: من هرگز، او را از خواب بیدار نخواهم کرد و استراحت پدر، در نزد من بیشتر ارزش ‍ دارد تا سود این معامله کلان. بعد از اصرار مشترى و امتناع تاجر جوان، بالاخره مشترى صبر نکرد و رفت.

بعد از ساعتى، پدر از خواب بیدار شد؛ دید پسرش در حیاط خانه قدم مى زند، پرسید: پسرم! چطور شده در این ساعت کارى، درب مغازه را بسته و به خانه آمده اى؟ جوان برومند، داستان را از براى او نقل کرد، پدرش ‍ بعد از شنیدن واقعه، خیلى خوشحال شد و حمد الهى بجا آورد و به خداوند عرضه داشت: پروردگارا! از تو متشکرم، که چنین فرزند باعاطفه و مهربان به من عطا کرده اى. و به پسرش گفت: اگر چه من راضى بودم که مرا از خواب بیدار کنى و اینقدر سود را از دست ندهى، امّا حالا که تو بزرگوارى کردى و احترام پدر پیرت را نگاه داشته اى، من، در عوض آن سودى که از دست داده اى، گوساله خویش را، بتو مى بخشم و امیدوارم که خداى متعال توسط این گوساله، نفع بسیارى به تو برساند و آن درس عبرتى باشد، براى تمام جوانها که احترام پدر و مادر خویش را حفظ کنند. سه سال از این ماجرا گذشته و آن گوساله روز به روز رشد کرده و یک گاو بزرگ و کامل شده بود.

در این هنگام، از طرف خداوند به موسى علیه السّلام وحى نازل شد: اى موسى! حالا که به حکم ظاهرى تو، راضى نشدند دستور بده، گاوى را بکشند و بعضى از اعضاى او را، به بدن مرده بزنند، تا من او را زنده نمایم و او قاتل خودش را معرفى کند.

در آن زمان، در منطقه دیگرى و در یکى از خانواده هاى بنى اسرائیل، دخترى مؤدّب و عفیفه و جمیله ای بود که به حدّ بلوغ رسیده و خواستگاران زیادى برایش مى آمدند؛ که از جمله آنان دو پسر عموىِ دختر بود: یکى از آن دو، متدین و با تربیت بود امّا از مال دنیا، چندان بهره اى نداشت و در مقابل پسر عموى دوم، از ثروت دنیا بهره مند بود، ولى از دین و تقوا و معنویت هیچ بهره اى نداشت، فقط در ظاهر و با زبان به حضرت موسى گرویده بود. دختر، از بین خواستگاران، به این دو نفر متمایل شد و یک هفته مهلت خواست، تا در مورد زندگى و انتخاب همسر آینده خویش تصمیم بگیرد.

 او در این مدت با خود فکر کرد که :

اگر من، با پسر عموى متدین ازدواج کنم، باید عمرى در فقر بوده و با زندگى ساده بسازم، امّا در عوض با همسرى راستگو و مهربان و خداشناس، به سر خواهم برد و یک زندگى آرامبخش و سالم، خواهم داشت. و اگر با همسر ثروتمند، بى تقوا و آلوده به گناه ازدواج کنم، ممکن است چند روزى در رفاه و آسایش باشم، امّا از فضائل اخلاقى و معنوى دور خواهم شد و در اثر بى مبالاتى و بى تقوائى همسر آینده ام، ممکن است از جادّه سعادت، منحرف شده و در سراشیبى لغزش ها و آلودگى سقوط کنم.

دختر جوان، بعد از فکر و مشورت با پدر و مادرش به این نتیجه رسید که با پسر عموى متدین و باتقوا ازدواج کند. وقتى پسر عموى ثروتمند، از تصمیم عاقلانه دختر عموى خویش آگاه گردید، خود را در میان همسن و سالان شکست خورده تلقى کرد؛ و آتش حسد، در سینه او شعله ور شد. وى در اثر وسوسه شیطان، نقشه خطرناک و شومى کشید.

او شبى، پسر عموى باتقوا را، به منزل خویش دعوت کرده و بعد از پذیرائى کامل، شب او را در خانه نگهداشت و در آخرهاى شب، در حالى که میهمان در خواب بود او را بطرز فجیعى کشته، و جنازه را در یکى از محلاّت ثروتمند بنى اسرائیل انداخت. بعد پیش خودش فکر کرد: با یک تیر دو نشان مى زنم، اوّلاً، دختر عموى من بعد از حذف رقیب، ناچار مرا مى پذیرد و ثانیاً، دیه این پسر عمو را، که به غیر از من ، وارثى ندارد، (طبق قانون حضرت موسى علیه السّلام) از اهالى محل گرفته، و صرف خرج عروسى مى کنم.

بنى اسرائیل گفتند: پس از خداى خود بخواه، که براى ما روشن کند، این (ماده گاو) چگونه باشد؟ گفت : خداوند مى فرماید: ماده گاوى است که نه پیر؛ و نه بکر و جوان؛ میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.

صبح زود، وقتى مردم از خانه ها بیرون آمدند، با جسد خونین یک شخص مقتول، مواجه شدند، و هر چه دقت کردند، او را نشناختند؛ تا اینکه بحضور حضرت موسى رفته و حادثه را گزارش دادند. حضرت موسى علیه السّلام دستور داد، تمام طبقات و اصناف حتى کشاورزان، از رفتن به سرِ کار، خوددارى کنند و همه در صدد شناختن قاتل و مقتول باشند.

(زیرا مسئله قتل، در بین بنى اسرائیل خیلى مهم بود.) مردم، بدنبال دستور پیامبر خدا، تمام تلاش خود را بکار بردند، ولى هیچ اثرى از قاتل و یا مقتول بدست نیامد.

جوان قاتل، نزدیکیهاى ظهر، از منزل خود بیرون آمد و مشاهده کرد که وضع شهر بهم ریخته، همه دست از کار کشیده اند. جوان- با تجاهل - علت را جویا شد و گفتند: شخصى را کشته و شب گذشته ، به یکى از محله ها انداخته اند و حضرت موسى دستور شناسائى و دستگیرى قاتل را داده است که خانواده مقتول ، او را قصاص کنند. او به سرعت، به کنار جنازه آمد و روپوش را کنار زد و به صورت او نگاه کرد. ناگهان نعره زد، و داد و فریاد راه انداخته و مانند اشخاص مصیبت دیده، به سر و صورت خود مى زد و گریه کنان مى گفت : آه ! آه ! این جوان پسرعموى من است و باید، یا قاتل را نشان بدهید تا قصاص کنم ، و یا اینکه دیه خون او را بگیرم! وقتى او را در محضر حضرت موسى علیه السّلام حاضر کردند، حضرت موسى علیه السّلام بعد از احراز هویّت و خویشاوندى آن جوان با مقتول، فرمود: اهالى آن محل یا باید، قاتل را بیابند و یا اینکه ، پنجاه نفر قسم بخورند که خبر از قاتل ندارند و دیه مقتول را بپردازند.

بنى اسرائیل گفتند: یا نبى اللّه ! ما بدون تقصیر چرا دیه بدهیم ، شما از خداى خویش سؤ ال کن ، تا اینکه قاتل را، به ما معرفى نماید و ما از این اتهام، رها شویم. حضرت فرمود: دستور خداوند، فعلاً این است و من هرگز خلاف حکم خدا عمل نخواهم کرد. در این هنگام، از طرف خداوند به موسى علیه السّلام وحى نازل شد: اى موسى! حالا که به حکم ظاهرى تو، راضى نشدند دستور بده، گاوى را بکشند و بعضى از اعضاى او را، به بدن مرده بزنند، تا من او را زنده نمایم و او قاتل خودش را معرفى کند. و خداوند متعال در قرآن به این قصه اشاره فرموده : (وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّهَ یَاءْمُرُکُمْ اَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً قالُوا اَتتّخذنا هُزُواً قالَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ اَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ) (1): به یاد آورید، هنگامى را که موسى به قوم خود گفت : خداوند به شما دستور مى دهد، ماده گاوى را ذبح کنید (و قطعه اى از بدن آن را، به مقتولى که قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى کند و غوغا و آشوب خاموش گردد).

از این قصه مى فهمیم که خداوند، زنان پاک و با عفت را نصیب مردان متدین و پاکیزه مى گرداند. چنانکه در قرآن فرموده : (وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ) (360) زنان پاک از آنِ مردان پاک، و مردان پاک از آنِ زنان پاکند.

گفتند: آیا ما را مسخره مى کنى ؟ (مگر ممکن است عضو مرده اى را به مرده بزنیم و او زنده شود).

موسى گفت: به خدا پناه مى برم از اینکه از جاهلان باشم!

(قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ماهِىَ، قالَ اِنَّهُ یقول اِنَّها بَقَرَةً لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ) (2)

بنى اسرائیل گفتند: پس از خداى خود بخواه، که براى ما روشن کند، این (ماده گاو) چگونه باشد؟ گفت : خداوند مى فرماید: ماده گاوى است که نه پیر؛ و نه بکر و جوان؛ میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا مالُونُها قالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّها بَقَرةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِریْنَ) (3)گفتند: از پروردگار خود بخواه که براى ما بیان کند، رنگ آن چگونه باشد؟ موسى گفت : خداوند مى فرماید: گاوى باشد زرد یکدست، که بینندگان را خوش آمده و مسرور سازد. (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ماهِىَ اِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ اِنّا اِنْشاءَاللّهُ لَمُهْتَدُونَ قالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّها بَقَرَةٌ لاذَلُولٌ تُثیرُ الاَْرْضَ وَ لا تَسْقِى الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاشِیَةَ فیها قالُوْا اَلاَّْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ماکادُوا یَفْعَلُون ) (4)

باز گفتند: از خداوند بخواه، چگونگى آن گاو را کاملاً براى ما روشن سازد که هنوز بر ما مشتبه است و اگر رفع اشتباه شود، ما اطاعت کرده و انشاءالله هدایت خواهیم شد.

گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که نه براى شخم زدن رام شده و نه براى زراعت آبکشى کند و آن بى عیب و یکرنگ باشد. گفتند: اکنون حقیقت را روشن ساختى و گاوى را بدان اوصاف کشتند، امّا نزدیک بود که از این امر نیز نافرمانى کنند.

بنى اسرائیل، وقتى این صفات را، از حضرت موسى شنیدند، بدنبال گاوى با این اوصاف گشتند و هر چه تفحص کردند، پیدا نشد تا اینکه بالاخره، گاو را با آن ویژگى ها، در خانه جوانى پیدا کردند.

او همان جوان گندم فروش بود که چند سال پیش، در اثر احترام و مهربانى به پدرش، صاحب گوساله اى شده بود. بنى اسرائیل به در خانه جوانِ تاجر آمده و تقاضاى خرید گاو را کردند و او وقتى از ماجرا اطلاع یافت خوشحال شده و گفت: من باید از مادرم اجازه بگیرم.

پیش مادرش آمده و مشورت کرد، مادرش گفت: به دو برابر قیمت معمولى او را بفروش. بنى اسرائیل وقتى از قیمت باخبر شدند گفتند: مگر چه خبر شده؟ یک گاو معمولى ، به دو برابر قیمت بازار؟!

و پیش حضرت موسى علیه السّلام آمده و گزارش دادند. حضرت فرمود: حتماً، باید بخرید، زیرا فرمان خداوند است. آنها برگشته و به صاحب گاو گفتند: چاره اى نیست، ما آنرا به دو برابر قیمت مى خریم، برو گاو را بیاور. و او دوباره پیش مادرش آمده و نظر او را خواست و مادرش گفت: پسرم! برو بگو: به دو برابر قیمت قبلى ما مى فروشیم! آنها وقتى این جمله را شنیدند با تعجب و ناراحتى گفتند: ما یک گاو را به چهار برابر قیمت، نمى خریم.

این داستان، اهمیت احترام و مهربانى به پدر و مادر را براى عزیزان جوان، روشن مى کند؛ که خداوند متعال چقدر عنایت دارد که جوانان عزیز در برخورد با والدین خویش، نهایت مهربانى و تکریم را داشته باشند و پاداش دنیوى و اخروى آنرا دریابند.

پیش حضرت موسى علیه السّلام برگشتند و حضرت فرمود: باید بخرید، زیرا فرمان خداوند است. آنها بازگشتند؛ این بار نیز مادر جوان گفت: پسر جان! برو به آنها بگو: چون شما نخریدید و رفتید، به دو برابر قیمت قبلى مى فروشیم. و بنى اسرائیل باز از خریدن، خوددارى کرده و برگشتند. و هر بار که برمى گشتند، قیمت دو برابر مى شد، تا اینکه، آن گاو را بدستور حضرت موسى خریدند، به قیمت اینکه پوستش را پر از سکّه هاى طلا بکنند. بعد از خریدن گاو، آنرا ذبح نموده و پوستش را پر از سکّه هاى طلا کرده و به صاحبش تحویل دادند.

حضرت موسى علیه السّلام آمد و دو رکعت نماز خواند و بعد دستها را به سوى آسمان بلند کرده و فرمود: پروردگارا! تو را قسم مى دهم به شکوه و جلال محمد و آل محمد علیه السّلام که این مرده را زنده گردانى. و بعد قسمتى از دم گاو را آورده و به بدن آن مقتول زدند و او زنده شده و قاتلِ خود را معرفى کرده و چگونگى وقوع جنایت را شرح داد.

بعد از این معجزه ، بنى اسرائیل به همدیگر مى گفتند: ما نمى دانیم معجزه زنده شدن این مقتول مهمّ است، یا ثروتمند کردن خداوند، آن جوان تاجر را!

حضرت موسى امر کرد که قاتل را قصاص کنند. و آن جوان بی گناه، بعد از زنده شدن، از حضرت موسى تقاضا کرد که از خداوند بخواهد، عمرى دوباره به او عنایت کند. خداوند به حضرت موسى مژده داد که هفتاد سال، عمر دوباره به او بخشیدم و بعد موسى علیه السّلام آن دختر پاکدامن را به عقد آن جوان - پسر عموى متدین و درستکار - در آورد. و در حدیث نقل شده: خداوند در قیامت هم بین آن دو زوج جوان، جدائى نمى اندازد و آنها در عالم آخرت و در بهشت با یکدیگر زن و شوهر خواهند بود.(5)

نتایج این داستان

در این داستان که بزرگترین سوره قرآن، بنام همین استدلال (گاو  بنى اسرائیل ) نامیده شده است، نکاتى قابل دقت وجود دارد که ما به بعضى از نتایج ثمربخش آن، اشاره مى کنیم:

1- این داستان، اهمیت احترام و مهربانى به پدر و مادر را براى عزیزان جوان، روشن مى کند؛ که خداوند متعال چقدر عنایت دارد که جوانان عزیز در برخورد با والدین خویش، نهایت مهربانى و تکریم را داشته باشند و پاداش دنیوى و اخروى آنرا دریابند.

2- از این قصه مى فهمیم که خداوند، زنان پاک و با عفت را نصیب مردان متدین و پاکیزه مى گرداند. چنانکه در قرآن فرموده : (وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ) (6) زنان پاک از آنِ مردان پاک، و مردان پاک از آنِ زنان پاکند.

3- نتیجه خیانت به دیگران، رسوائى در دنیا و آخرت مى باشد.

4-یکى از معجزات الهى را در این داستان مشاهده مى کنیم.

5- اراده الهى، بالاتر از تمامى خواسته ها و فوق تمایلات انسانى است.

6-رضایت خداوند متعال، مهمّتر از همه کارها، حتى تجارتهاى پرسود و منفعت، مى باشد.

7- دخترانِ جوان، در انتخاب همسر آینده خویش، نیک بیندیشید، تا در دام هوس ها و تمایلات سوداگران شهوات نفسانیه، گرفتار نشوند.

8- و بالاخره انسانهاى خداجو و خداپرست، در تمام مراحل زندگى موفق و پیروزند، هر چند این پیروز باتاءخیر و مشکلاتى همراه باشد؛ زیرا خداوند فرمود: (اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً) (7) مسلّماً با هر سختى آسانى است.(8)

لینک مطالب مرتبط:

ایرانی بلند مرتبه در قرآن

افسانه غرانیق( آیات شیطانی)

حفظ دین در طوفان بی دینی

-----------------------------------------

پی نوشت ها:

1- بقره / 67.

2- بقره / 68.

3- بقره / 69.

4- بقره / 71 - 70.

5- با استفاده از حیوة القلوب، ج 2، ص 270 - تفسیر صافى، ج 1/ 140 -داستان پیامبران، 2 / 366.

6- نور/26

7- شرح/6

8- پاک نیا، عبد الکریم، جلوه هایی از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نکته ها

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ