مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 150
کل بازدید : 771814
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

حال و هواى مرکز حاکمیت اسلامى به شکل دیگرى درآمده و جامه‏ى خلافت و حکومت تن‏پوش دیگران شده بود و خلیفه‏ى بلافصل پیامبر نیز چاره‏اى جز تحمل محرومیت و مداراى با معماران شبکه‏ى براندازى سقیفه بنى‏ساعده نداشت. در حقیقت با یک لعاب مردمى راه و روش پیغمبر که متأثر از منطق توحید و قرآن بود، تغییر داده شد. اما هنوز تا رسیدن به اهداف نهایى کودتا مسیرهایى باید پیموده مى‏شد و براى طى این مسیر موانعى وجود داشت که باید بدون مسامحه از پیش روى برداشته مى‏شد.
دختر پیامبر که یگانه یادگار عشق و ایثار و عاطفه و نبوت و رسالت او بود، اصلیترین و مهمترین حجت و قاطعترین دلیل براى اثبات اصالت ادعاى على بن ابى‏طالب و نفى خواسته‏هاى بى‏ریشه و اساس اصحاب سقیفه بنى‏ساعده بود. پس در باور کودتاگران چنین پایگاه خطرناکى به هیچ‏وجه قابل چشم‏پوشى نبود.
این کانون مستند و محکم حمایت از حق امامت عدل، آنچنان در اوج و افراشتگى قرار داشت که براى دستگاه ویرانگر کودتا تبدیل به هدف اصلى شد. خطر بزرگ این بود که نه فاطمه (س) براى خود آسایش و آسودگى طلب مى‏کرد، نه برنامه‏ریزان دستگاه براندازى مى‏توانستند به سادگى از کنار وجود مؤثر او بگذرند و او را به خود واگذار کنند. از یک سو دختر رسالت در پاسدارى از حریم امامت، اهل عفو و گذشت و کوتاهى نبود، و از سوى دیگر افکار عمومى نمى‏توانست در بلندمدت نسبت به مواضع و آراى فاطمه (س) بى‏تفاوت بماند، لذا نفس حضور زهرا (س) به عنوان یک خطر جدى بالقوه تهدیدکننده‏ى حاکمیتى بود که در منظر خاندان وحى و منطق توحیدى آنها داراى وجاهت الهى و مردمى نبود.
آنچه در روزهاى آغازین رحلت جانسوز رسول خدا به وقوع پیوسته بود براى ابقا و تداوم حاکمیت بزرگان کودتا کفایت نمى‏کرد. ایجاد محدودیت هرچه بیشتر به منظور خارج ساختن امیرالمؤمنین و خاندان رسالت از زندگى فردى و اجتماعى مردم به عنوان یک استراتژى پایدار مى‏بایست تعقیب مى‏شد تا فرصتى براى به چالش کشیده شدن آراى بزرگان کودتا و دستاورد اجتماع سقیفه بنى‏ساعده در نتیجه درک صحیح مردم از حقایق پشت پرده به وجود نمى‏آمد.

  لم یوجد هامشاَ.

خطبتها علیهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها علیهماالسلام
روى أن بعد رحلة النبى صلى اللَّه علیه و آله و غصب ولایة وصیّه، احتزم عمر بازاره و جعل یطوف بالمدینة و ینادى: ان ابابکر قد بویع له، فهلمّوا الى البیعة، فینثال الناس فیبایعون، حتى اذا مضت أیام أقبل فى جمع کثیر الى منزل على علیه‏السلام فطالبه بالخروج، فأبى، فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذی نفس عمر بیده لیخرجن أو لا حرقنه على ما فیه- الى ان قال:-
و خرجت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله الیهم، فوقفت على الباب ثم قالت: لا عَهْدَ لی بِقَوْمٍ اَسْوَءَ مَحْضَرٍ مِنْکُمْ، تَرَکْتُمْ رَسُولَ‏الّلهِ جِنازَةً بَیْنَ اَیْدینا، وَ قَطَعْتُمْ اَمْرَکُمْ فیما بَیْنَکُمْ، فَلَمْ تُؤَمَّرُونا وَ لَمْ تَرَوْا لَنا حَقَّنا، کَأَنَّکُمْ لَمْ تَعْلَمُوا ما قالَ یَوْمَ غَدیرِ خُمٍّ.
وَاللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ یَوْمَئِذٍ الْوَلاءَ، لِیَقْطَعَ مِنْکُمْ بِذلِکَ مِنْهَا الَّرجاءَ، وَ لکِنَّکُمْ قَطَعْتُمُ الْاَسْبابَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ نَبِیِّکُمْ، وَ اللَّهُ حَسیبٌ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِى الٌدْنیا وَالْاخِرَةِ.
خطبه آن حضرت براى مردمى که حق شوهرش را غصب کردند
روایت شده: بعد از رحلت پیامبر و غصب شدن ولایت وصى آن حضرت، عمر شمشیر به کمر بسته و دور شهر مدینه مى‏چرخید و مى‏گفت: با ابوبکر بیعت شده است، بشتابید به بیعت کردن با او، مردم از هر طرف براى بیعت مى‏آمدند، چند روز که گذشت همراه با گروه کثیرى به در خانه حضرت على علیه‏السلام آمده و خواستار خروج ایشان از منزل شد، ایشان امتناع کرد، عمر خواستار هیزم و آتش گردید و گفت: سوگند به کسى که جان عمر در اختیار اوست یا خارج مى‏شود یا او را با تمامى اهل خانه آتش مى‏زنم- تا آنجا که گوید:- و حضرت فاطمه علیهاالسلام بسوى ایشان آمده و کنار درب خانه ایستاد و فرمود: ملتى را همانند شما نمى‏شناسم که اینگونه عهدشکن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما رها کردید و عهد و پیمانهاى میان خود را بریده و فراموش نمودید، و ما را به فرمانروائى نرسانده و حقّى را براى ما قائل نیستید، گویا از حادثه روز غدیرخم آگاهى ندارید. سوگند بخدا که پیامبر در آن روز ولایت حضرت على علیه‏السلام را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت‏طلبان را قطع نماید، ولى شما رشته‏هاى پیوند معنوى میان خود و پیامبر را پاره کردید، این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد کرد.

  لم یوجد هامشاَ.

یکى از روشهاى مبارزه با ستمگران در زندگى اولیاء خدا و حتى در فرهنگ قرآن برائت‏جوئى لسانى و لعن و طرد قولى و نفرین، یعنى دعاى بر علیه آنان مى‏باشد.
حضرت زهرا علیهاالسلام به ستمگران و منافقین دوران خود نفرین و لعن مى‏فرستاد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در حالى که خشم مقدس همه و خود او را گرفته بود، به خلیفه مى‏فرمود:
واللَّه لادعون اللَّه علیک، واللَّه لا اکلمک بکلمة ما حییت.(1)
(سوگند به خدا تو را نفرین مى‏کنم، سوگند به خدا تا زنده‏ام کلمه‏اى با تو صحبت نخواهم کرد.) پس از ماجراى زشت تهاجم به خانه امام و جسارتهاى فراوان درون مسجد و غصب فدک و بى‏اثر ماندن شهادت شهود و مباحث استدلالى و تداوم سیاستهاى کودتایى سران سقیفه، حضرت زهرا علیهاالسلام در مبارزه منفى با آنان خطاب به ابابکر فرمود:
والله لا کلمتک ابدا واللَّه لأدعون اللَّه علیک فى کل صلوة. (2)(سوگند به خدا از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت سوگند به خدا شکایت تو را به خداوند خواهم نمود و در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.)

  1ـ نهج‏الحیاة/ ص 248.
2ـ نهج‏الحیاة/ محمد دشتى/ ص 248.


  

 خداوند احترام و محبت اهل‏بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مکلف نموده است. و شکى نیست که فرزندان فاطمه، فرزندان پیامبر و اهل‏بیت او محسوب مى‏گردند. (1)
لذا پیامبر گرامى اسلام در مورد احترام این عزیزان مى‏فرمایند:
انا شافع یوم القیامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذریتى و رجل بذل ماله لذریتى عند الضیق، و رجل احب ذریتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذریتى.(2)
من در پیشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم کرد:
1- به کسانى که فرزندانم را به هر نحوى کمک کنند.
2- به اشخاصى که در مقام نیاز به کمک مالى آنان بشتابند.
3- افرادى که با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى که در رفع حاجت آنان تلاش نمایند. و در یک حدیث دیگر که شبیه این روایت است، در بند اول آن مى‏فرمایند: «کسانى که به فرزندان من بعد از من احترام کنند.» (المکرم لذریتى من بعدى...) (3)
این حدیثها مى‏رساند که احترام فرزندان فاطمه علیهاالسلام باعث خشنودى و رضایت خاطر رسول خدا گردیده و در نتیجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعکس ظلم و ستم و هرگونه بى‏احترامى به آنان، موجب خشم خدا و پیامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گردید.
چنانچه در حدیثى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پس از شمردن کیفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شیعیان آن حضرت مى‏فرمایند:
... ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. (4)
واى از کیفر شدید کسانى که به فرزندان و شیعیان فاطمه علیهاالسلام ستم کنند.»
و بالاخره در یک فرازى از سخنان آن حضرت در این باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذریتها على النار. (5)
فاطمه علیهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نیز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
این حدیث ضمن اینکه اشعار دارد که قوانین الهى و کیفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمه‏ى زهرا از طریق مصونیت و عصمت به کمالات عالیه رسیده است، در عین حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را نیز در بر دارد.

  1 ـ در این فصل نیز در این باره بحث خواهیم کرد.
2 ـ وسائل‏الشیعه، ج 11، ص 556، ح 2.
3 ـ وسائل‏الشیعه، ج 11، ص 556، ح 6.
4 ـ فراید السمطین، ج 2، ص 67، ش 391.
5 ـ کنزالعمال، ج 12، ص 108، ش 34220- فراید، ج 2، ص 65، ش 389- عوالم، ج 11، ص 195.

 

اگر چه اکثر فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام طبق قانون وراثت، انسانهاى شریف و بزرگوار و خدمتگزارند و در میدان علم و عمل به کمالات عالى نائل مى‏گردند و تاریخ پرافتخار شیعه نشان مى‏دهد که این عزیزان پرچم زعامت و رهبرى و مرجعیت را در اعصارى در اختیار داشته و دارند، ولى در برابر آنان ساداتى که در اثر تأثر از محیط و دوستان و همنشینان نامناسب ره به بیراه رفته و نام و قداست فرزندى فاطمه علیهاالسلام را در اذهان عمومى مخدوش ساخته‏اند کم نیستند.
در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که: آیا آن دسته سادات و فرزندان فاطمه که مسیر انحراف و فساد و بدمستى را بر مسیر اجداد طاهرینشان بگمارند، در این صورت آنان نیز کیفر و آتش جهنم نخواهند دید؟!
اگر جواب مثبت باشد و چنین تفکر غلط بر جامعه حاکم گردد که اینگونه افراد منحرف با سادات پاک‏سرشت و پرهیزگار در پیشگاه خدا تفاوتى ندارند، عدل الهى و صراحت صدها آیه‏ى قرآنى و احادیث اهل‏بیت علیهم‏السلام را نادیده گرفته‏ایم، زیرا قرآن و سنّت و سیره، همگى حاکى از تقدّم پرهیزگاران و پاداش اهل عمل و کیفر و عذاب منحرفان است و سید و غیر سید و عرب و عجم و... تفاوتى ندارند.
قرآن مجید هرکسى را با عملش مى‏سنجد، (لنا اعمالنا و لکم اعمالکم) و هر شخصى را در گرو اعمالشان مى‏شناسد. (کل امرء بما کسب رهین. کل نفس بما کسبت رهینة). و به زن و مرد و صاحب هر نژادى پاداش یکسان عطا مى‏کند. (من عمل صالحا من ذکر او انثى...) و متخلفان را عادلانه به کیفر مى‏رساند و هیچ تبعیض و روابط موهوم در میان نخواهد بود. (من یعمل سوءاً یجزبه و لایجد له من دون الله ولیّا و لانصیرا) و فقط اصل اساسى در پیشگاه خدا بر مبناى تقوا استوار است. (ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم) و هیچ‏گونه قوم و خویشى با پیامبران بدون عمل صالح کارساز نخواهد بود و در این رابطه، پسر پیامبر الواالعزم از صف بندگان الهى رانده مى‏شود و ارتباط او با پدرش منفصل مى‏گردد (یا نوح انه لیس من اهلک، انّه عمل غیر صالح) و عموى پیامبر خدا مورد نفرین و لعنت پروردگار عالم قرار مى‏گیرد. (تبت یدا ابى‏لهب و تبّ...) آرى هرچه انسان به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و شخصیتهاى الهى نزدیکتر باشد، به همان نسبت تکلیف و مسئولیتش سنگین‏تر خواهد بود و بر همین اساس پروردگار عالم بر زنان پیامبر هشدار داده و مى‏فرماید: اگر شما خلافى را مرتکب شوید، دو کیفر خواهید دید، یکى در سزاى اعمال، دیگرى به جهت اینکه دامن رسول خدا را لکه‏دار کرده‏اید. (یا نساء النبى من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین...)
یادآورى این نکته ضرورى است، که آیات قرآن مجید در هر مورد نازل شود و شأن نزول آن هرچه باشد، در تکلیف و دستورات آن، همگان یکسانند. بنابراین از این آیات نتیجه مى‏گیریم که سادات و فرزندان صالح حضرت فاطمه بسیار گرامى بوده، ولى آن دسته افرادى که از نسبت و نسب خود سوءاستفاده کنند، مثل سایر مردم در پیشگاه خدا کیفر خواهند دید. هشدار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به بنى‏هاشم در کوه صفا
از امام صادق و امام باقر علیهماالسلام در دو حدیث جداگانه آمده است:
لما فتح رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله مکه قام على الصفا فقال: یا بنى‏هاشم! یا بنى عبدالمطلب! انى رسول‏اللَّه الیکم، و انى شفیق علیکم و ان لى عملى و لى رجل منکم عمله، لاتقولوا: ان محمداً منا و سندخل مدخله، فلا واللَّه ما اولیائى منکم و لامن غیرکم الا الممتقون. الا فلا اعرفکم تأتونى یوم القیامة تحملون الدنیا على رقابکم و یأتى الناس، یحملون الآخرة، الا و انى قد اعذرت الیکم فیما بینى و بینکم، و ان لى عملى و لکم عملکم.
رسول خدا پس از تسلط بر شهر مکه خویشاوندان خویش را از بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب در کوه صفا جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: من پیامبر خدا هستم در میان شما و به شما دلسوزم و از روى دلسوزى مى‏گویم که عمل من براى خودم و عمل شما براى خودتان خواهد بود. چنین تصور (غلط) نکنید که بگویید: محمد از ما است و ما هم با او خواهیم بود. سوگند به خدا من از شما جز پرهیزگاران را نمى‏گزینم، و چنانچه در فرداى قیامت شماها با گناه و دیگران با عمل صالح بیایند، اصلاً شماها را نخواهم شناخت. بدانید که من با این سخنان اتمام حجت نموده و گفتنیها را گفتم. من در گرو اعمالم و شما نیز در گرو اعمالتان خواهید بود.
چنانچه توجه مى‏فرمایید این حدیث، تمام خیالهاى خام برخى تصورات غلط را مردود مى‏شناسد و سادات و بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب را در صورتى که عمل صالح نداشته باشند، نفى مى‏کند و ارتباط و پیوند قرابتى را منفصل مى‏داند.
در این رابطه حضرت امام سجاد علیه‏السلام مى‏فرمایند: راى نیکوکاران بنى‏هاشم دو پاداش و گناهکارانشان نیز دو کیفر و عذاب خواهند نمود. (لمحسننا کفلان من الاجر و لمسیئنا ضعفان من العذاب)
و در دو حدیث جداگانه از امام صادق و امام رضا علیهاالسلام سؤال نمودند: اینکه پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده‏اند: «آتش بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام حرام است» چگونه است؟حضرات در جواب فرمودند: مراد از این حدیث فرزندان بلاواسطه فاطمه‏اند و آنان حسن و حسن و زینب و ام‏کلثوم علیهم‏السلام مى‏باشند. (نعم عنى بذلک الحسن والحسین و زینب و ام‏کلثوم. المعتقون من النّار هم ولد بطنها...) غیر از فرزندان بلاواسطه فاطمه، که آن هم فرزندان بى‏نظیر و پرهیزگارترین افرادند، بقیه سادات با دیگران تفاوتى ندارند و هرکس به سزاى اعمالش خواهد رسید.
تفکّرات موهوم زیدالنّار
در زمان ولایتعهدى حضرت امام رضا علیه‏السلام، برادرش زید در مدینه بر ضدّ خلیفه‏ى عباسى (مأمون) قیام کرده و عده‏اى را کشته و خانه‏هایى را به آتش کشیده و جمعى را به اسارت گرفت و به زیدالنّار موسوم شد. مأمون سپاهى را به آن شهر اعزام نموده و سرانجام زید را شکست داده و دستگیر نمودند.
محاکمه زید به امام رضا واگذار شد، حضرت او را شدیداً توبیخ کرده و فرمود: اى زید! حدیث معروف پیامبر خدا که «فرزندان فاطمه علیهاالسلام در آتش نمى‏سوزند» تو را فریب ندهد، این حدیث مخصوص حسن و حسین علیهم‏السلام و فرزندان بلاواسطه فاطمه علیهاالسلام است اگر بنا باشد که موسى بن جعفر علیه‏السلام با عمل صالح به بهشت رود و تو با گناه، نتیجه‏اش این است که فضیلت تو از پدر معصومت بیشتر باشد. این را بدان که تو آن وقت از ما اهل‏بیت هستى که مطیع خدا باشى و چنانچه چنین نباشى از ما نیستى.
چنانچه در این حدیث آمده است، زید به نسبت خود افتخار مى‏کرد (یقول نحن نحن و یفتخر علیهم) و چنین تصور مى‏نمود که او با داشتن خلاف باز هم اهل بهشت است، و امام رضا این توهم غلط را محکوم نموده و صریحاً فرمود: با این ویژگى اهل بهشت نیستى، حتّى پیوند ارتباطى زید را به اطاعت خدا و عمل صالح مشروط کرد. بنابراین آن گروه افرادى که خود را به فاطمه علیهاالسلام نسبت مى‏دهند و در عمل، خلاف آن حرکت مى‏کنند، بدون تردید مثل سایر مردم کیفر و عذاب متناسب خواهند دید.

  لم یوجد هامشاَ.

 

  

سالار بانوان دوازدهمین بهار زندگى را پشت سر نهاده بود که نور وجود نخستین فرزند گرانمایه‏اش، «حسن» علیه‏السلام را در وجود خویش احساس کرد، چرا که بخشى از نور امام و موهبت امامت از امیر مؤمنان به سازمان وجود او انتقال یافت و چهره‏ى نورافشان او با تجلى یافتن نور وجود حسن علیه‏السلام در وجودش بصورت روشنى نورافشان‏تر و درخشنده‏تر گردید و نام گرانمایه‏ى «زهرا» مصداق درخشنده‏ترى پیدا کرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزدیک شد و در همان روزها براى پیامبر گرامى، سفرى پیش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانه‏ى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مبارکى پرداخت که به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصیه فرمود که: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پیامبر، نخستین فرزند خانه‏ى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى دیده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارک، روز پرشکوهى بود. «اسماء بنت عمیس» در لحظات طلوع خورشید جهان‏افروز وجود حضرت مجتبى علیه‏السلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان دیگرى نیز بودند. آنان مولود مبارک را بى‏آنکه از توصیه‏ى پیامبر گرامى آگاه باشند، در پارچه‏ى زیبا و تمیزى که زرد رنگ بود قرار دادند. پیامبر گرامى از سفر بازگشت و به دیدار دخت سرفراز خویش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بیاورید. و پرسید که نامش را چه برگزیده‏اید؟
فاطمه علیهاالسلام پیش از آن به شوى گرانمایه‏اش پیشنهاد کرده بود که نامى پرشکوه و باعظمت در نظر گیرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پیامبر فرموده بود که در این مورد بر پیشواى بزرگ توحید پیشى نخواهد گرفت. از این رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.

پیام شادباش...
نوزاد نور را به نیاى گرانقدرش تقدیم داشتند و آن حضرت پس از آنکه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش کردید که از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهید؟
آن پوشش را از مولود مبارک برگرفت و پوشش سپیدى بر او افکند و رو به امیر مؤمنان نمود و پرسید: نامش را چه برگزیده‏اید؟
امیر مؤمنان گفت: ما هرگز در گزینش نام فرزندمان بر شما پیشى نمى‏گیریم.
پیامبر گرامى نیز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خویش پیشى نمى‏گیرم.
درست در این لحظات بود که آفریدگار هستى به فرشته‏ى وحى پیام داد که:
«براى بنده‏ى محبوب و پیامبر برگزیده‏ام، فرزندى ولادت یافته است. از این رو در بیت رفیع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقدیم سلام و درود و صمیمانه‏ترین تبریک‏ها و تهنیت‏ها، به او بگو که؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از این رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزین.»
فرشته‏ى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبریک و تهنیت پروردگار هستى را به پیامبر رسانید و گفت: «اى پیامبر خدا! پروردگارت دستور داده است که این مولود مبارک را به نام فرزند «هارون» نامگذارى کنید.»
پیامبر پرسید: نام او چه بود؟
فرشته‏ى وحى گفت: او «شبیر» نام داشت.
پیامبر فرمود: من به واژه‏ى عربى سخن مى‏گویم... (1)
فرشته‏ى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرمایید.
بدینسان پیامبر مهر، نام آن پاره‏ى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و یاد خدا قرین ساخت و اقامه خواند.
هفتمین روز ولادت نور بود که پامبر گرامى دو رأس قوچ کبودرنگ به عنوان «عقیقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى کرد و یک ران یکى از آنها را همراه یک دینار به بانوى قابله داد.
سر مبارک نوزاد را تراشید و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بینوایان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به ماده‏ى خوشبو و عطرآگینى که از زعفران و چیزهایى مشابه ترکیب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، یکى از آداب و رسوم جاهلیت را به باد انتقاد گرفت و نکوهش کرد و فرمود:
«مردم عصر جاهلیت سر نوزاد را با خون رنگین مى‏نمودند که کار بسیار ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارک را بوسه‏باران ساخت و او را مورد مهر وصف‏ناپذیر خویش قرار داد...

  1 ـ بحارالانوار، ج 44

پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى علیه‏السلام علائم و نشانه‏ها، نشانگر این بود که دومین فرزند گرانمایه‏ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه که پیامبر پیش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، دیده به جهان گشود.
در مورد ولادت حسین علیه‏السلام از امام صادق آورده‏اند که: روزى همسایگان بانوى باایمان «ام‏ایمن» نزد پیامبر آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! شب گذشته «ام‏ایمن» تا سپیده‏دم بیدار بود و مى‏گریست و همه‏ى ما را نیز ناراحت ساخته است.
پیامبر کسى را به خانه‏ى او گسیل داشت و او به محضر پیامبر شرفیاب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام‏ایمن»! خداى چشمانت را نگریاند! همسایگانت به من گزارش کرده‏اند که تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گریان بوده‏اى، چرا؟
پاسخ داد: اى پیامبر خدا! خوابى سخت و سهمگین دیدم و بخاطر آن تا سپیده‏دم گریه کردم. پیامبر فرمود: خوابت را برایم بازنمى‏گویى؟ بگو که خدا و پیامبرش به پیام آن داناترند. «ام‏ایمن» گفت: اى پیامبر خدا! بیان آن برایم گران است.
پیامبر فرمود: آنگونه که تو فکر مى‏کنى نیست، رویاى خویش را بازگو.
آن بانوى باایمان گفت: «دیشب در عالم رویا دیدم که برخى از اعضاء پیکر مقدس شما در خانه‏ى من افتاده است...»
پیامبر فرمود: خواب خوشى رفته‏اى و خواب نیکویى دیده‏اى. پیام خواب تو این است که دخت گرانمایه‏ام «فاطمه»، «حسین» را به دنیا خواهد آورد و تو هستى که او را پرستارى و نگهدارى خواهى کرد و «حسین» همان پاره‏اى از وجود من است که در خانه‏ى شما قرار مى‏گیرد.
آفرین خدا بر این کودک نورسیده
این جریان گذشت و پس از مدتى حسین علیه‏السلام از افق‏سراى امامت و رسالت طلوع کرد. «ام‏ایمن» او را در آغوش گرفت و نزد نیاى گرانقدرش پیامبر آورد. آن حضرت حسین علیه‏السلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرین خدا بر این کودک نورسیده و بر او که او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: ام‏ایمن این پیام آن رؤیاى توست.
علاوه بر خواب «ام‏ایمن» همسر «عباس»، عموى پیامبر نیز خوابى نظیر این خواب دیده بود و پیامبر گرامى نیز پیشگویى فرموده بود.
لحظات ولادت حسین علیه‏السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفیه، دختر عبدالمطلب و عمه‏ى پیامبر و نیز «اسماء بنت عمیس» و «ام‏سلمه»... حضور داشتند. پس از طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیه‏السلام پیامبر فرمود: عمه! فرزندم را بیاور!
صفیه عرض کرد: اى پیامبر خدا! تازه به دنیا آمده است و هنوز آماده نشده است...
پیامبر فرمود: خداوند او را پاک و پاکیزه ساخته است، بیاور...
آنگاه فرشته‏ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پیام خداى را تقدیم داشت و خواست که نام پسر دوم «هارون» را- که به زبان عبرى «شبیر» و به زبان عرب «حسین» گفته مى‏شد براى نوزاد مبارک برگزیند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشید وجود حسین علیه‏السلام را به نیاى گرانقدرش تبریک گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نیز به پیامبر خدا تسلیت عرض کردند.
پیامبر گرامى فرزند دلبند خویش را گرفت، زبان مبارک را در کام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مکید، به گونه‏اى گوشت بدنش از آن رویش کرد و استخوانهایش استوارى و استحکام یافت. و آورده‏اند که حسین علیه‏السلام نه از مادر شیر نوشید و نه از هیچکس دیگر. علامه «بحرالعلوم» در این مورد اینگونه سروده است:
لله مرتضع لم یرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
یعطیه ابهامه آنا فاونة...
خداى را! خداى را! کودک شیرخوارى که هرگز از پستان بانویى شیر ننوشید و شیردهنده‏ى او به خواست خدا پیامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خویش را در کام آن کودک پرشکوه مى‏نهاد و از این راه بود که سازمان وجود او به اوج کمال رسید.
درست هفتمین روز طلوع دومین اختر تابناک از افق سراى «فاطمه» بود که پیامبر دستور داد، سر کودک را تراشیدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گردید و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.(1)

  1 ـ بحارالانوار، ج 43

ولادت غم‏انگیز محسن علیه‏السلام همانا روز شهادتش نیز بود، و کیفیت شهادتش قبلاً پیشگویى شده بود.
این دلیل بر بزرگى مصیبتى است که با قتل محسن علیه‏السلام بر اسلام وارد شد و نشانه‏ى شدت غصه‏اى است که مادر دلسوخته‏اش حضرت زهرا علیهاالسلام با از دست دادن این پسر کشید.

نامش را محسن علیه‏السلام گذاشت
محسن علیه‏السلام عزیز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعیین کرده بود. اگر این آخرین گل زهرا علیهاالسلام به دنیا مى‏آمد همه به عنوان یادگار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از او یاد مى‏کردند و گرامیش مى‏داشتند.
ولى خوب شد به دنیا نیامد، چه آنکه هنوز متولد نشده اینچنین او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أمیرالمؤمنین علیه‏السلام: إنّ أسقاطکم إذا لقوکم یوم القیامة و لم تسموهم، یقول السقط لأبیه: «ألا سمیتنی و قد سمّى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً قبل أن یولد». (1) امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: اگر فرزندان سقط شده‏ى شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشته‏اید، سقط به پدرش مى‏گوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله محسن علیه‏السلام را قبل از اینکه به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البیت إلّا و قد أسقطت جنیناً سماه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً. (2)
اسماء مى‏گوید: وارد خانه‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام شدیم وقتى که حضرت جنین خود را سقط کرده بود؛ همان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود.
فاطمه‏ى من... سقط جنین؟!
چه سوزناک است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از شهادت یادگار خود خبر دهد و بفرماید: این شهادت در اثر ضربتى است که بر دخترم فاطمه علیهاالسلام وارد مى‏شود!
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: و تضرب و هی حامل،... و تطرح ما فی بطنها من الضرب و تموت من ذلک الضرب. (3)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: حضرت زهرا علیهاالسلام زده مى‏شود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت فرزندى که همراه دارد سقط مى‏شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مى‏رود.

مقتل حضرت محسن علیه‏السلام
گل زهرا علیهاالسلام اول شهید شد و سپس سقط گردید! اما چگونه؟ این سؤالى است که باید جزئیات ماجرا آن را روشن کند.
مادرى که فرزند همراه دارد مواظبت زیادى مى‏خواهد. رعب و وحشتى که مهاجمین سقیفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فریادهاى بلند و بى‏ادبانه‏اى که سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى‏توانست به تنهایى باعث سقط محسن شود.
فریاد «آتش مى‏زنیم»، و صداى بر زمین انداختن هیزم، و چیدن آنها با خار مغیلان کنار دیوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله‏هایى که از زیر در و بالاى دیوار خانه دیده مى‏شد، هر خانم باردارى را نگران مى‏کرد و به وحشت مى‏انداخت.
اکنون بانویى پشت در آمده که از یک سو رحلت پدر مهربانى چون پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بار عظیمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى دیگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مى‏کند مهاجمین قصد ورود به خانه را دارند و در وضعیت فوق‏العاده خطرناکى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله‏ها به صورت او اصابت مى‏کند. در صاف نیست! چوبهاى ناهموار دارد، میخ دارد، داغ شده است! بانویى که محسن علیه‏السلام همراه اوست چگونه باید مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مى‏شکنند و صداى وحشتناکى ایجاد مى‏شود، و در به روى بانو مى‏افتد. دریاى عصمت و حیا با مهاجمین بى‏حیا روبه‏رو مى‏شود. بر دستش تازیانه مى‏زنند تا در را رها کند.
در با میخش و با ناهمواریش سینه را مى‏شکافد و خون جارى مى‏کند. استخوان پهلو از درون مى‏شکند و خون جارى مى‏شود! لابد اینها براى کشتن فرزندى که کنار این پهلو و سینه به تلاطم افتاده کم است؟!
حمله‏کنندگان سقیفه یک نفر نیستند. دستور خود را هم از پیش گرفته‏اند. آن سیلى که گوشواره را مى‏شکند، تازیانه‏اى که بازو را سیاه مى‏کند، و بر سر و کتف بانو مى‏خورد و بى‏محابا از هر سو فرود مى‏آید و خون جارى مى‏کند، پایى- که شکسته باد- بر بانوى باردار ضربه مى‏زند. آیا با همه‏ى اینها هنوز محسن علیه‏السلام زنده است؟ باید بپرسیم هنوز مادر زنده است؟!!
با این همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه کرد؟ فضه چه کمکى توانست نماید؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام چه کرد؟ بچه‏ها چه حالى داشتند؟ محسن علیه‏السلام کجا رفت؟ تاریخ، این داستان جگرسوز را با تمام تلخى‏هایش حفظ کرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش علیهماالسلام باهم و از یک سبب به شهادت رسیدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى که مرد را از پا درمى‏آورد، چه رسد به بانویى که کنار قلبش یادگار زیبایى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در آغوش گرفته است.

  1 ـ بحارالانوار: ج 43 ص 195.
2 ـ الکوکب الدرى: ج 1 ص 194.
3 ـ بحارالانوار: ج 28 ص 62.


  



کمالات بسیار حضرت فاطمه (س) از یک سو و انتسابش به شخص پیامبر از سوی دیگر و نیز شرافت خانوادگی او سبب شد که بسیاری از بزرگان به خواستگاری او بیایند. تعداد زیای از افراد سر شناس و ثروتمند مکه به خواستگاری فاطمه آمدند و مهریه های بالایی را به پیامبر پیشنهاد کردند. اما هر گاه سخن از پول و ثروت  و مهریه های بالا برای ازدواج با فاطمه میشد، پیامبر با عصبانیت درجواب آنها می فرمودند:" آیا شما گمان می کنید من بنده پول و ثروتم؟"
مسلما پیامبر در امر ازدواج حضرت فاطمه، در صدد تبیین الگوهای اسلامی و از بین بردن سنتهای جاهلیت بود که شخصیت زن  را در بالا برودن مهریه اش می پنداشتند. پیامبر به تمامی کسانی که با معیارهای غلط و رسوم جاهلیت به خواستگاری فاطمه می آمدند، جواب  رد داد. تا اینکه نوبت به شخصیتی ممتاز که سالهای عمرش را در خدمت رسول خدا گذرانده و خود تربیت شده دامن پر فضیلت نبوت بود یعنی حضرت علی (ع) رسید.
ایشان از مال و ثروت دنیا بهره ای نداشت . اما سراسر وجودش مملو از ایمان به خدا و رفتارش مزین به ارزشهای الهی بود. حضرت علی (ع) هنگامی که به قصد خواستگاری فاطمه نزد پیامبر رفت، در حالیکه سراسر وجودش را حجب و متانتی خاص فرا گرفته بود چنین گفت:
" ای رسول خدا ، تو مرا در کودکی از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی و در سایه تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و مرا از سرگردانی رهانیدی / تو در دنیا و آخرت تنها اندوخته من هستی ، اکنون که خداوند مرا به واسطه تو نیرومند ساخته است می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و همسری برگزینم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام."
ام سلمه می گوید:" هنگامی که حضرت علی(ع) پیشنهاد خود را مطرح ساخت، چهره رسول خدا از شادمانی روشن گشت، سپس بر چهره علی تبسمی زد و فرمود:" صبر کن تا از دخترم اجازه بگیرم"
پیامبر گرامی اسلام(ص) پس از کسب اجازه از حضرت فاطمه(ص) نزد علی آمد و موافقت خود را با این ازدواج اعلام فرمود.
بدین ترتیب زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی(ع) با عنایت الهی به سادگی و بدور از تشریفات آغاز گردید/ این بانوی گرامی با دریایی از فضائل اخلاقی و روحی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید و تقدیر الهی بر این امر واقع شد که او در مقام مادر فرزندانی را تربیت کند که هر یک از مجریان شایسته احکام الهی کردند.

 درسی از شب ازدواج حضرت فاطمه (س)
در شب ازدواج حضرت فاطمه(س) شور و شوق خاصی در شهر مدینه برپا بود. قلب پیامبر به خاطر این پیوند مقدس مملو ا ز شادی وشعف بود . پیامبر بسیاری از اصحاب و بویژه مستمندان را به میهمانی این ازدواج فرا خوانده بود. زنان بسیاری گرد آمده بودند تا حضرت زهرا را در این مراسم مشایعت کرده و به خانه علی (ع) ببرند. در میان این شلوغی و ازدحام ناگاه زن فقیری نزد حضرت فاطمه رفت و درخواست کمک نمود. همه با تعجب فاطمه را می نگریستند که چگونه در چنین زمان حساس و به یاد ماندنی از زندگی اش ، هر آنچه در پیرامونش می گذرد را رها کرده و به یاری بنده ای از بندگان خدا می شتابد حضرت با قلبی مملو از رحمت و رافت و با نگاهی مهربان به آن زن گفت :
"بگو چه می خواهی تا من تو را یاری کنم ."
زن بامشاهده چهره مهربان حضرت زهرا و در حالکه بغض گلویش را می فشرد چنین گفت:
" ای دختر رسول خدا، نمی خواستم که در چنین شب بزرگی از زندگی ات خاطر تو را آزرده کنم ، ولی چه کنم که ناتوانی به گونه ای مرا در سختی قرار داده که چاره ای جز این ندیدم که به نزد تو بیایم. اکنون نیازمند به پوشاکی هستم که خود را با آن بپوشانم."
حضرت زهرا پس از شنیدن سخنان زن به او گفت :" قدری صبر کن تا من برگردم.
پس از لحضاتی حضرت فاطمه با لباسی که برای مراسم عروسی اش تهیه شده بود، به سوی زن آمد. حضرت  با دستان مهربان خود لباس عروسی اش را به زن بخشید و او را به خدا سپرد. اطرافیان در حالیکه با تعجب بسیار به دختر پیامبر می نگریستند علت این امر را از او جویا شدند و حضرت  در جواب آنان به آیه ای از آیات قرآن استناد کردو فرمود:
" لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون"
"هرگز به مقام نیکو کاران نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید."
پیامبر پس از این اتفاق فرمود:" جبرئیل بر من نازل شد و فرمود:
" خداوند به تو و فاطمه سلام می رساند  و می فرماید هرچه فاطمه بخواهد به او می دهیم."
من با فاطمه (س) ، این موضوع را مطرح کردم و او در جواب من گفت:
" هیچ چیز جز توفیق خدمت در راه حق نمی خواهم و از خداوند طلب می کنم که رحمتش همیشه باقی باشد."
**
زندگی مشترک  حضرت فاطمه (س) و همسر با وفایش علی (ع) به سادگی و بدور از تشریفات آغاز شد و این بانوی گرامی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید. حضرت با کمال میل و در حالیکه احساس خوشبختی می کرد به خانه ساده و بی آلایش علی بن البیطالب (ع) رفت. پدر بزرگوارش معنی زندگی را به او آموخته بود و به وی تفهیم فرموده بود که انسانیت ، جوهر زندگی است و اهمیت ازدواجی که بر اساس خوی و خصلتهای اسلامی استوار گردد، به مراتب از زر و زیور دنیا با ارزشتر است .
ایشان به شئون مختلف زندگی عنایتی خاص داشت و با کار و کوشش به رفع نیازمندیهای منزل می پرداخت . زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) بخاطر موقعیت حساسی که خاندان پیامبر داشتند و در راه دعوت اسلام با آزار و اذیت مشرکین و منافقین روبرو بودند آکنده از سختی و فشارهای اقتصادی و اچتماعی بود. اما این شرایط دشوار، خللی در عزم و اراده ایشان ایجاد نکرد و این بانوی گرامی با صبر و تحملی خاص به وظایف خود عمل می فرمود.
در زندگی حضرت عبادت و طاعت پروردگار ، انجام وظایف خانواده و همچنین مشارکت در مسائل اجتماعی و سیاسی هر یک در جای خود جلوه ای خاص داشت.
حضرت فاطمه (س) با اینکه مسئولیت زیادی در خانه بر عهده داشت، اما هیچگاه خود را از مسائل سیاسی و اجتماعی دور نگه نداشت، حمایت بی دریغ ایشان از پیامبر اسلام و همچنین امام علی(ع) درخشانترین نقطه زندگیش می باشد. حضرت در برخی از غزوات مشارکت داشتند و پیامبر در جنگ ها مسئولیت برخی از کارها را به این بانوی گرامی می سپردند. ایشان در سخت ترین شرایط تا آنجا که مقدور بود پدر و شوهر خود را د ر جبهه ها همراهی می کردند.
حضرت فاطمه (س) با تمام توان، برای تبیین و تبلیغ فرهنگ اسلامی و آموزشهای زندگی ساز آن می کوشید. پس از رحلت پیامبر نیز حضرت فاطمه (س) در مورد سرنوشت جامعه اسلامی بی تفاوت نماند و در مقابل ظلم و بیعدالتی به شایستگی ایستادگی کرد. خطبه ای که این بانوی گرامی پس از رحلت پیامبر در مسجد النبی بیان کردند، نمایانگر شجاعت، شهامت ، بینش الهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی ایشان است. با وجود چنین مسئولیت هایی ایشان در کنارهمسر با وفایش حضرت علی(ع) فرزندانی را تربیت کرد که هر یک الگویی راستین در ارزشهای انسانی شدند و از آنان نسلی پا به عرصه وجود نهاد که هنوز بعد از گذشت بیش از هزار سال ، سیره آنان در زندگی فرا روی تمامی حق جویان و کسانی است که بدنبال ارزشهای الهی و انسانی هستند
ایشان در مسائل علمی تلاش چشمگیری داشتند و بخصوص بانوان را بر علم آموزی و کسب معارف الهی ترغیب می کردند و می فرمودند:
" جلسه مباحثه و مناظره علمی برای من بسیار ارزشمند است . هر سوالی که دارید بگوئید تا جواب دهم."
نقل شده است که به واسطه کمالات علمی فراوان حضرت فاطمه(س) ، خدمتگذار ایشان " زنی به نام"فضه " بر اثرملازمت و همراهی با این بانوی گرامی، چنان با معارف قرآن آشنا شده بود که سالها با استناد به آیات قرآن به سوالات مختلفی که از سوی مردم مطرح میشد، پاسخ می داد.


  

 کلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها خانه‏اى گلى بود که دلهائى مصفا به نور خدا در آن یک زندگى مشترک را آغاز کردند. خانه‏اى رد ظاهر ساده و حتى اجاره‏اى، ولکن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محیطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنویت و یاد خدا، خانه‏اى که از عرش خدا مورد نظر و حمایت بود و دریچه‏اى از زمین به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و این نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسه‏اى که در علم و عمل عالى‏ترین مراتب کمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترین عقیده و آرمان طى مى‏نمودند، خانه‏ى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیه خانه‏اى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافکنى کرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیه داراى خانه‏ى مسکونى نبودند، از این رو حضرت على علیه‏السلام ابتدا محل سکونت همسرش را در اطاقى که یکى از انصار در اختیارش نهاده بود و خود نیز پس از هجرت در آن ساکن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه‏ى حارثه بن نعمان که در محله‏ى بنى‏نجار قرار داشت و به خانه‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نزدیک بود منتقل شدند تا اینکه حجره‏اى در کنار حجره‏ى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى آنان ساخته شد و تا پایان زندگى خانوادگى‏شان در آنجا ساکن بودند.
وضعیت ساختمانى این خانه که در اختیار حضرت على علیه‏السلام و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه قرار گرفت خانه‏ى مسکونى مجللى نبود، بلکه اطاقى گلین بود که سقف آن را با چوب خرما و حصیر پوشانده و آن را گل‏اندود کرده بودند. فاصله‏ى سقف آن از کف به اندازه‏اى بود که دست به راحتى به سقف مى‏رسید. آرى این بود کلبه‏ى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه که از صفایش تور خدا جلوه‏گر بود.
خداوند در قرآن پیرامون معنویت و فضیلت ایشان فرموده:
یعنى در خانه‏هایى (چون خانه‏ى انبیاء) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تقدیس ذات پاک او کنند. وقتى این آیه نازل شد، ابوبکر از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرسید: آیا خانه‏ى حضرت فاطمه و حضرت على علیهم‏السلام از این خانه‏هاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: بله، خانه‏ى آنان از بافضیلت‏ترین این خانه‏هاست.

  لم یوجد هامشاَ.


  

 زمانى که حضرت رسول اکرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان بروید، و کسى اینجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پیغمبر خواست خارج شود دید یکى از زنها باقى مانده است. پرسید کیستى مگر نگفتم باید همه خارج شوید؟.
عرض کرد: من اسماء هستم. شما فرمودید خارج شوید، اما من در این جهت معذورم. زیرا هنگام رحلت خدیجه در خدمتش بودم، دیدم گریه مى‏کند. عرض کردم: آیا شما هم گریه مى‏کنید؟ با اینکه بهترین زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گریه‏ى من از این جهت است که مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است که محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنیا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و کمک حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خدیجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (علیهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم که نزدش بمانم و برایش مادرى کنم. وقتى پیغمبر نام خدیجه را شنید بى‏اختیار اشکش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همین جهت مانده‏اى! عرض کرد: آرى. پیغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل کن.(1)

  1 ـ بنابر بعضى روایات، در روز چهارم که پیغمبر به خانه فاطمه تشریف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسیارى از تاریخ‏نگاران نوشته‏اند و آن را به اسماء بنت عمیس نسبت داده‏اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره‏ى اسماء بنت عمیس صحیح نیست. زیرا اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده. و جعفر یکى از کسانى است که به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خیبر مراجعت کرد. بنابراین مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدینه نبوده است. پس آن زن یا اسماء بنت یزید بن سکن انصارى بوده یا سلمى بنت عمیس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانکه صاحب کشف‏الغمه مى‏نویسد در نقل این داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.


  

پیامبر گرامى رو به امیر مؤمنان کرد و فرمود: آیا چیزى از امکانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختیار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدایت باد! به خداى سوگند شرایط اقتصادى من بر شما پوشیده نیست. همه‏ى ثروت من در حال حاضر یک شمشیر ستم سوز است و یک زره براى جهاد و یک شتر آبکش براى کسب و کار.
آرى! این دارایى على علیه‏السلام است و این تمامى امکانات مالى و اقتصادى اوست که مى‏خواهد با دخت یگانه‏ى پیامبر پیمان زندگى ببندد.
پیامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصف‏ناپذیر امیر مؤمنان در اوج کرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشیرت نظرم این است که شما به او نیازمندى تا بوسیله‏ى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنیت انسانها به جهاد برخیزى و دشمنان تجاوز کار خدا را سر جایشان بنشانى. در مورد شترت نیز نظرم این است که آن هم وسیله‏ى کار و درآمد توست. بوسیله‏ى آن، هم نخلستانت را آب مى‏دهى و براى خانواده‏ات هزینه‏ى زندگى فراهم مى‏آورى و هم زاد و توشه‏ى سفرت را جابجا مى‏نمایى. پس از تعیین زره‏ى حضرت على علیه‏السلام به عنوان مهریه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اکرم فرمودند: اما من دخت فرزانه‏ام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر این پیمان براى زندگى مشترک و به نشان صفا و صداقت، اینک زره‏ات را بفروش و پول آن را بیاور تا ترتیب این کار را بدهم.
امیر مؤمنان به دستور پیامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پیشواى بزرگ توحید و آزادگى تقدیم داشت.
بعد از آنکه امیرالمؤمنین علیه‏السلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم فروختند و مهریه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اکرم دادند:
امام صادق علیه‏السلام در ضمن روایتى مى‏فرماید: رسول خدا درهم‏ها را در دامنش ریخت و مشتى از آن را که شصت و سه یا شصت و شش درهم مى‏شد به ام‏ایمن داد تا لوازم خانه خریدارى کند، مشتى دیگر را به اسماء بنت عمیس داد تا عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به ام‏سلمه داد تا غذا تهیه کند و عمار و ابوبکر و بلال را براى خرید چیزهائى فرستاد که براى خود حضرت زهرا لازم بود، که از جمله وسائلى که براى براى حضرت خریدارى شد اقلام ذیل بود:
1- یک پیراهن به هفت درهم.
2- یک روسرى به چهار درهم.
3- قطیفه سیاه خیبرى.
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى که محتواى یکى از آن دو لیف خرما و دیگرى پشم گوسفند بود.
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گیاهى به نام اذخر.
7- پرده‏اى از پشم
8- حصیرى هجرى
9- آسیاى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست کردن حناء
12- کاسه‏اى براى شیر
13- ظرفى براى آب
14- آفتابه‏اى قیراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو کوزه سفالى
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى
19- مشک آب.

  لم یوجد هامشاَ.


  

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در جنگ تبوک ‏فرمود: خداى تعالى مرا امر کرد که فاطمه را با على تزویج کنم و چون تزویج کردم جبرئیل بمن گفت که خداى تعالى بهشتى بنا کرد از لؤلؤ که بین هر ستونى تا ستون دیگر از یاقوت است که با طلا محکم بسته شده و سقفهاى آن را از زبرجد سبز قرار داده و طاقهاى آن را از لؤلؤ برق‏دهنده با یاقوت قرار داده و غرفه‏هائى در آن قرار داد که یک خشت آن از طلا و یک خشت آن از نقره و یک خشت آن از در و یک خشت آن از یاقوت و یک خشت آن از زبرجد است و در آن چشمه‏هائى جوشنده‏اى قرار داده که نهرهائى اطراف آنها را فروگرفته و بالاى آن نهرها قبه‏هائى از در قرار داده که شعبه شعبه مى‏شود به زنجیرهاى طلا و دور آن قبه‏ها را انواع درختها احاطه کرده و در هر قصرى قبه‏اى بنا نموده و در هر قبه تختى قرار داده از یکدانه در سفید و آن را بسندس و استبرق پوشانیده و فرش زمین آن به زعفران پیراسته که در میان آن مشک و عنبر آمیخته و در هر قبه‏اى حوریه‏ایست و براى هر قبه‏اى صد در قرار داده که هر درى دو چشمه جارى و دو درخت است و هر قبه‏اى مفروش و در اطراف آن آیةالکرسى نوشته شده
گفتم اى جبرئیل این بهشت را خدا براى چه کسى آفریده گفت خدا آن را براى فاطمه و على آفریده و این غیر از بهشتهاى ایشان است تحفه‏ایست که خدا به ایشان تحفه داده چشمت روشن باد اى رسول خدا و رحمت همیشگى خدا بر تو باد

  لم یوجد هامشاَ.

 

  

 خطبه خداوند متعال

این خطبه بر لوح محفوظ نقش بست و جبرئیل بر رسول خدا (ص) قرائت کرد: الحمدردائى و العظمه کبریائى و الخلق کلهم عبیدى و امائى یا ملائکتى و سکان جنتى بارکوا على على بن ابیطالب حبیب محمد و على فاطمه بنت محمد فانى قد بارکت علیهما و قد زوجت احب النساء الى من احب الرجال الى من النبین المرسلین. (1)
ستایش رداى من و عظمت و بزرگى مخصوص من و تمام خلق بده من و کنیز مند اى فرشتگانم و اى ساکنان بهشت من، بر دوستدار محمد یعنى على بن ابیطالب تبریک بگویید و بر فاطمه دختر محمد مبارکباد بگویید زیرا من بر آن دو برکت دادم و محبوبترین زنان را به محبوبترین مردان از انبیاء و رسولان تزویج نمودم.
در همان سند آمده که یکى از فرشتگان بنام راحیل عرض کرد بارالها برکت آنها در چیست؟ خطاب شد: محبت آنها را بر جمیع خلایق واجب گردانیدم و آنها را حجت خود بر خلق قرار دادم و به عزت و جلال خودم که ذریه آنها را خزانه‏دار خود در زمین ساخته و تمام معادن عالم را به دست آنها سپردم و پس از انبیاء به وجود آنها بر خلق احتجاج مى‏کنم.
در کشف‏الغمه از انس بن مالک روایت مى‏کند که گفت: من در حضور حضرت خاتم‏الانبیا (ص) بودم که آثار وحى در جبینش ظاهر گشت و پس از لحظه‏اى فرمود: اى انس مى‏دانى که جبرئیل به من چه پیغام آورده؟ گفتم: نه یا رسول‏اللَّه فرمود: جبرئیل به من از جانب خدا پیغام آورد که خدا فرمان داده تا فاطمه را به على تزویج کنم آنگاه به من فرمود: برو ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و انصار را خبر کن تا حاضر شوند من اطاعت کردم چون مجلس به مهاجر و انصار آراسته شد على علیه‏السلام را خواست و فرمود یا على پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را براى تو عقد کنم به چهار مثقال نقره آیا راضى هستى؟ عرض کرد: یا رسول‏اللَّه راضى هستم همه حضار مبارکباد گفتند سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ایراد فرمود.

  1 ـ مناقب ابن شهر آشوب ج 2/ 106.

خطبه جبرئیل

وحى فرستاد خدا بسوى جبرئیل امین که بر منبر کرامت بالا رو پس جبرئیل بر آن بالا رفت و راست ایستاد و توقف کرد و خطبه خواند و گفت ستایش مخصوص خدائى است که روحها را آفرید و شکافت عمود صبح را و صورت‏بندى نمود پنج صورتى را از نور (یعنى خمسه طیبه را) و زنده‏کننده است مرده‏ها را و گردآورنده است پراکنده‏ها را و بیرون آورنده است روئیدنیها را و نازل‏کننده است برکتها را ( تا اینکه گفت) آفریننده است مردمان را و ایجادکننده است ابرها را اشتباه نمى‏شود بر او صداها و پنهان نمى‏شود بر او لهجه‏ها او را خواب و فراموشى نمى‏گیرد (تا اینکه گفت) و گواهى مى‏دهیم که نیست خدائى مگر خداى یکتائى که براى او شریک و انبازى نیست و گواهى مى‏دهیم که محمد بنده او و فرستاده او است و گواهى مى‏دهیم که على بن ابیطالب جانشین پیغمبر او است
و گواهى بدهید و شاهد باشید اى گروه فرشتگان نزدیک شدگان و فرشتگان رکوع‏کنندگان و فرشتگان تسبیح‏کنندگان و همه اهل آسمانها و زمینها که من تزویج کردم سیده زنهاى جهانیان را دختر محمد امین فاطمه زهراء را با على بن ابیطالب آقاى اوصیاء بر اینکه براى او باشد به امر پروردگار جهانیان پنج یک همه دنیا زمین آن و آسمان آن و بیابان آن و دریاى آن و کوههاى آن و هموارهاى آن
و وحى فرستاد خدا بسوى ایشان که من تزویج کردم ولى خود و وصى پیغمبر خود على بن ابیطالب را با سیده زنهاى جهانیان فاطمه زهراء سلام‏اللَّه‏علیها

خطبه پیامبر(ص)

الحمدلله المحمود بنعمته المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرعوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق بقدرته و میزهم بحکمته و احکمهم بعزته، و اعزهم بدینه و اکرمهم بنبیه محمد ثم ان الله عز و جل قد جعل المصاهره نسبا لاحقا و امرا مفترضا نسخ بها الاثام و اوشح بها الارحام و الزمها الانام فقال عز و جل و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا فامر الله یجرى قضائه و قضائه یجرى الى قدره و قدره یجرى الى اجله فلکل قضاء قدر، و لکل اجل کتاب یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام‏الکتاب.
ثم ان الله تعالى امرنى ان ازوج فاطمه من على و قد زوجته على اربعماه مثقال فضه، ارضیت یا على؟ فقال على: رضیت عن الله و عن رسوله، فقال (ص) جمع الله شملکما و اسعد جدکما و بارک علیکما و اخرج منکما کثیراً طیباً. (1)
سپاس خداوندى را سزاوار است که بندگان را به نعمت عبودیت مقرب داشت و به قدرت اطاعت مکرم فرمود و به سلطنت و صولت مطیع و منقاد ساخت و به عذاب و نعمت بیمناک فرمود خدایى که امرش در آسمانها و زمین نافذ است، خداوندى که موجودات را به قدرت خود آفرید، و به حکمت خود از هم متمایز و مشخص فرمود و به عزت ایمان رشته شخصیت آنها را مستحکم و به دین و فضیلت گرامى داشت و به نبوت محمد (ص) بر آنها منت نهاد.
آن خدایى که مصاهرت و دامادى را سبب خویشاوندى قرار داد و بدین وسیله افراد و اقوام را به هم ملحق فرموده و الفت داد و امر فرمود این فریضه را همه اطاعت کنند و از سنت‏هاى خداوندى خویش قرار داد و با این دستور، آثار بت‏پرستى را محو و معدوم کرد و ارحام مادران را به ازدواج و دامادى زینت داد و مردم را به این دستور و اجراى آن ملزم کرد.
آنگاه فرمود: خداوند عزوجل آن خالقى است که بشر را از آب خلق فرمود و میانشان سبب و نسب قرار داد و پروردگارت توانا است.
پس فرمان خداست که قضایش را اجرا مى‏کند، و قضاى او است که بر قدرش جارى مى‏گردد و قدرش به سوى اجلى روانه مى‏شود و براى هر اجلى کتابى است با این همه اختیار کل به طور مطلق در دست او است آنچه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند و نزد او است ام‏الکتاب (لوح محفوظ) سپس فرمود: پروردگار عالم مرا امر کرد که تزویج کنم فاطمه را به على، و هم‏اکنون به قصد انشاء و به امر حق، فاطمه را به عقد ازدواج على درآوردم به مهر چهارصد مثقال نقره.
آنگاه رو کرد به على علیه‏السلام و فرمود: یا على آیا راضى هستى؟ على علیه‏السلام از جاى خود برخاست گفت: از خدا راضى و از رسول او خشنودم. پس از آن رسول خدا (ص) در حق آنها دعا کرد و گفت: خداوند مشکلات شما را برطرف نماید. و شما را خوشبخت کرده و سعادتمند گرداند، و بر شما مبارک باد این ازدواج با میمنت، و فرزندان پاک و پاکیزه از شما به عمل آید. آنگاه از منبر بزیر آمد و فرمود: انما انا بشر مثلکم اتزوج فیکم و ازوجکم الا فاطمه فان تزویجها من السماء خطبة. (2)
من یک نفر همانند شما هستم به شما زن مى‏دهم و از شما زن مى‏گیرم جز فاطمه که تزویج او در آسمان انجام گرفته است.

  1 ـ ناسخ‏التواریخ زندگانى حضرت فاطمه (س)، ج 1/ 50 فاطمه الزهرا تالیف عمادزاده/ 276.
2 ـ ناسخ‏التواریخ ج 1/ 50 فاطمة الزهرا/ 277

 


  

 این ازدواج مبارک در روز اول ماه ذى‏حجة الحرام سال دوم هجرت در مدینه‏ى طیبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا علیهاالسلام نه یا ده ساله بود.
اینک بحث ما در سن مبارک زهراى اطهر علیهاالسلام در سال ازدواج است. لذا اقوال مؤید سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداکثر ده سالگى را از منابع شیعه و عامه با نشانى دقیق ذکر مى‏کنیم:
1. روضه‏ى کافى: ص 340، سعید بن مسیب مى‏گوید: به على بن الحسین علیه‏السلام عرض کردم: در چه زمان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد؟ فرمود: یک سال بعد از هجرت در مدینه، و آن روز فاطمه علیهاالسلام نه ساله بود.
2. حدیقة الشیعة، محقق اردبیلى: ص 174، مى‏گوید: اصح اقوال آنست که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در مکه بود، و در سال دوم هجرت تزویج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه کافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل کرده که جابر مى‏گوید: وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه آمد دو سال بعد در اول ذى‏حجة الحرام فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و روز ششم ذى‏حجة نیز روایت شده، در روز سه‏شنبه ششم ذى‏حجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه علیهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب که بحار از آن نقل کرده همانگونه که گذشت.
6. حلیةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حدیث کافى را نقل کرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذکر کرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مى‏گوید: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب یا رمضان به على علیه‏السلام تزویج کرد و در آن روز فاطمه علیهاالسلام نه سال داشت.
8. الدمعة الساکبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از کافى نقل کرده: فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود. بعد به مدینه هجرت کرد، و یک سال پس از ورود به مدینه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفت او هیجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساکبة در همان صفحه از کشف‏الغمه نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود و بعد به مدینه مهاجرت کرد، و ده سال با پدرش در مدینه بود و عمرش در وفات پدر هیجده سال بود، و بعد از وفات پدر هفتاد و پنج روز با امیرالمؤمنین علیه‏السلام زندگى کرد.
10. ریاحین‏الشریعة: ص 77 مى‏گوید: بنابراین ولادت فاطمه علیهاالسلام در روز جمعه بیستم جمادى الاخرة ششهزار و دویست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مدینه روز شنبه دوازدهم شهر ربیع‏الاول سال ششهزار و دویست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود فاطمه علیهاالسلام به مدینه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- که ماه تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام بود- یک سال و ده روز قمرى بود چون سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل کنیم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه ماه قمرى خواهد بود.
11. ریاحین‏الشریعة: ص 77 قول حق این است که ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار دادند، و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال هجرت مى‏شود رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفته و فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى از سن مبارکش نه سال گذشته به حد بلوغ رسیده بود.
12. ریاحین‏الشریعة: ص 79 مى‏گوید: چون از سن مبارک بتول عذرا علیهاالسلام نه سال گذاشت و در حجره ام‏سلمه به کمال رشد (جسمى) رسید، از اطراف و اکناف از اهل مدینه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ین قصد و خیال باطل به هیجان آمدند و حرکت کردند.... الخ.
13. منتخب التواریخ: ص 92 مى‏گوید: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، که از روز بعثت تا روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حین زفاف مخدره بر مختار ما نه سال و هفت ماه و یک روز مى‏شود.
14. منتخب التواریخ: ص 92 از کافى و دروس نقل مى‏کند: ولادت حضرت در سال پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى علیه‏السلام در نیمه‏ى رمضان سال دوم بوده است. بنابراین وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشته‏اند.
صاحب منتخب التواریخ بعد از نقل این قول مى‏گوید: «و این بعید است» و شاید استبعاد به خاطر این است که در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسیده، ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زیرا به سن بلوغ رسیده؛ اگر چه در قول دوم مى‏توان رفع استبعاد کرد زیرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مى‏شود و عروسى متعارف نمى‏شود، و آن نیز با فاصله بین عقد و عروسى و زفاف حل مى‏شود.
15. ناسخ‏التواریخ جلد حضرت فاطمه علیهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول ریاحین‏الشریعة: ص 77 است که ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، ریاحین از ناسخ نقل کرده است.
16. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 30 مى‏گوید: تولد فاطمه علیهاالسلام در مکه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و هشت سال با پدرش در مکه بود، و بعد به مدینه هجرت کرد و در آنجا دو سال با پدرش بود و بعد از پدرش اندک مدتى با على علیه‏السلام بود، و ازدواج او با على علیه‏السلام دو سال پس از ورود به مدینه بود.
17. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 35 مى‏گوید: ازدواج زهرا علیهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذى‏حجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطمیه، کجورى: ص 352، مى‏گوید: چون سن مبارک حضرت از نه سال گذشت، و در حجره‏ى ام‏سلمه به کمال رشد رسید بدین قصد... و این قول به قرینه‏ى اینکه عیناً در الفاظ و معانى با ناسخ یکسان است، از او نقل شده است.
در همان صفحه مى‏گوید: آنچه حقیر حق مى‏داند این است که در ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله هجرت به مدینه کرد، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار داد و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال دوم مى‏شود، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفتند، و فاطمه زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى دوم از سن مبارکش نه سال گذشته و به حد بلوغ رسیده بود.
19. خصائص فاطمیه در همین صفحه یک سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از کلینى نقل مى‏کند و مى‏گوید: حق همین است.
20- حبیب السیر، خواند میر: جلد اول جزء سوم، مى‏گوید: در سال دوم از هجرت میان شاه مردان و سیده‏ى بانوان عقد مناکحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مى‏گوید: و در آن زمان زهرا علیهاالسلام به روایت اهل‏بیت علیهم‏السلام نه ساله بود.
21. مستدرک السفینة: ج 8 ص 244 مى‏گوید: ازدواج فاطمه علیهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذکرة الهداة، میرزا محمد نظام العلماء نائینى: ص 20 در حالات حضرت زهرا علیهاالسلام با نظم مى‏گوید:
قد زوجت من والد الکرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رویا-زوجها بالمرتضى خیر الورى
والمجلسى بالروایتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطیبة -من هجرة کانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنینا -حال الزواج هکذا روینا
زفافها الى امیر العرب -قد کان فى محرم فى الاقرب
قد کان فى احدى و عشرین کما -روى الصدوق لیلة فلیعلما
در این نظم تصریح کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد دوم اعیان الشیعة نقل مى‏کند: عمر زهرا علیهاالسلام بین نه و ده و یازده سال بوده است.
24. اعیان‏الشیعة: جزء دوم، طبق سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله همانطور که نقل شد.
25. کشف‏الغمة: جزء دوم همانگونه که از الدمعة الساکبة گذشت.
26. ناسخ‏التواریخ، جلد حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله: ج 1 ص 95 مى‏گوید: تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام در سال دوم هجرت بود. و سال میلاد فاطمه علیهاالسلام در بیستم جمادى الاخره سال ششهزار و دویست و هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى باشد و زفات آنحضرت نیز در این ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل کرده: که اگر فاطمه علیهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مى‏شود که امام حسن علیه‏السلام را در ده سالگى آورده باشد و این از عادت زنان بعید است؛ جز اینکه بگوئیم: از پیغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.

  لم یوجد هامشاَ.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ