حال و هواى مرکز حاکمیت اسلامى به شکل دیگرى درآمده و جامهى خلافت و حکومت تنپوش دیگران شده بود و خلیفهى بلافصل پیامبر نیز چارهاى جز تحمل محرومیت و مداراى با معماران شبکهى براندازى سقیفه بنىساعده نداشت. در حقیقت با یک لعاب مردمى راه و روش پیغمبر که متأثر از منطق توحید و قرآن بود، تغییر داده شد. اما هنوز تا رسیدن به اهداف نهایى کودتا مسیرهایى باید پیموده مىشد و براى طى این مسیر موانعى وجود داشت که باید بدون مسامحه از پیش روى برداشته مىشد.
دختر پیامبر که یگانه یادگار عشق و ایثار و عاطفه و نبوت و رسالت او بود، اصلیترین و مهمترین حجت و قاطعترین دلیل براى اثبات اصالت ادعاى على بن ابىطالب و نفى خواستههاى بىریشه و اساس اصحاب سقیفه بنىساعده بود. پس در باور کودتاگران چنین پایگاه خطرناکى به هیچوجه قابل چشمپوشى نبود.
این کانون مستند و محکم حمایت از حق امامت عدل، آنچنان در اوج و افراشتگى قرار داشت که براى دستگاه ویرانگر کودتا تبدیل به هدف اصلى شد. خطر بزرگ این بود که نه فاطمه (س) براى خود آسایش و آسودگى طلب مىکرد، نه برنامهریزان دستگاه براندازى مىتوانستند به سادگى از کنار وجود مؤثر او بگذرند و او را به خود واگذار کنند. از یک سو دختر رسالت در پاسدارى از حریم امامت، اهل عفو و گذشت و کوتاهى نبود، و از سوى دیگر افکار عمومى نمىتوانست در بلندمدت نسبت به مواضع و آراى فاطمه (س) بىتفاوت بماند، لذا نفس حضور زهرا (س) به عنوان یک خطر جدى بالقوه تهدیدکنندهى حاکمیتى بود که در منظر خاندان وحى و منطق توحیدى آنها داراى وجاهت الهى و مردمى نبود.
آنچه در روزهاى آغازین رحلت جانسوز رسول خدا به وقوع پیوسته بود براى ابقا و تداوم حاکمیت بزرگان کودتا کفایت نمىکرد. ایجاد محدودیت هرچه بیشتر به منظور خارج ساختن امیرالمؤمنین و خاندان رسالت از زندگى فردى و اجتماعى مردم به عنوان یک استراتژى پایدار مىبایست تعقیب مىشد تا فرصتى براى به چالش کشیده شدن آراى بزرگان کودتا و دستاورد اجتماع سقیفه بنىساعده در نتیجه درک صحیح مردم از حقایق پشت پرده به وجود نمىآمد.
خطبتها علیهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها علیهماالسلام
|
خداوند احترام و محبت اهلبیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مکلف نموده است. و شکى نیست که فرزندان فاطمه، فرزندان پیامبر و اهلبیت او محسوب مىگردند. (1)
لذا پیامبر گرامى اسلام در مورد احترام این عزیزان مىفرمایند:
انا شافع یوم القیامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذریتى و رجل بذل ماله لذریتى عند الضیق، و رجل احب ذریتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذریتى.(2)
من در پیشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم کرد:
1- به کسانى که فرزندانم را به هر نحوى کمک کنند.
2- به اشخاصى که در مقام نیاز به کمک مالى آنان بشتابند.
3- افرادى که با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.
4- مردانى که در رفع حاجت آنان تلاش نمایند. و در یک حدیث دیگر که شبیه این روایت است، در بند اول آن مىفرمایند: «کسانى که به فرزندان من بعد از من احترام کنند.» (المکرم لذریتى من بعدى...) (3)
این حدیثها مىرساند که احترام فرزندان فاطمه علیهاالسلام باعث خشنودى و رضایت خاطر رسول خدا گردیده و در نتیجه شفاعت آن حضرت را به دنبال خواهد داشت و بالعکس ظلم و ستم و هرگونه بىاحترامى به آنان، موجب خشم خدا و پیامبر و سرانجام گرفتارى به قهر خدا خواهد گردید.
چنانچه در حدیثى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پس از شمردن کیفر ستمگران زهرا آنگاه، در مورد ستم به فرزندان و شیعیان آن حضرت مىفرمایند:
... ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. (4)
واى از کیفر شدید کسانى که به فرزندان و شیعیان فاطمه علیهاالسلام ستم کنند.»
و بالاخره در یک فرازى از سخنان آن حضرت در این باره آمده است:
ان فاطمة احصنت فرجها فحرمها اللَّه و ذریتها على النار. (5)
فاطمه علیهاالسلام خود را از گناه و آلودگى مصون داشت و متقابلا خداوند نیز او و فرزندانش را بر آتش جهنم حرام ساخت.
این حدیث ضمن اینکه اشعار دارد که قوانین الهى و کیفر و پاداش اخروى بر مبناى عمل استوار است و فاطمهى زهرا از طریق مصونیت و عصمت به کمالات عالیه رسیده است، در عین حال احترام خداوندى بر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را نیز در بر دارد.
| ||||||||||
|
سالار بانوان دوازدهمین بهار زندگى را پشت سر نهاده بود که نور وجود نخستین فرزند گرانمایهاش، «حسن» علیهالسلام را در وجود خویش احساس کرد، چرا که بخشى از نور امام و موهبت امامت از امیر مؤمنان به سازمان وجود او انتقال یافت و چهرهى نورافشان او با تجلى یافتن نور وجود حسن علیهالسلام در وجودش بصورت روشنى نورافشانتر و درخشندهتر گردید و نام گرانمایهى «زهرا» مصداق درخشندهترى پیدا کرد.
طلوع وجود فرزند دلبندش، نزدیک شد و در همان روزها براى پیامبر گرامى، سفرى پیش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانهى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مبارکى پرداخت که به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
و از جمله توصیه فرمود که: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پیامبر، نخستین فرزند خانهى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى دیده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارک، روز پرشکوهى بود. «اسماء بنت عمیس» در لحظات طلوع خورشید جهانافروز وجود حضرت مجتبى علیهالسلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان دیگرى نیز بودند. آنان مولود مبارک را بىآنکه از توصیهى پیامبر گرامى آگاه باشند، در پارچهى زیبا و تمیزى که زرد رنگ بود قرار دادند. پیامبر گرامى از سفر بازگشت و به دیدار دخت سرفراز خویش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بیاورید. و پرسید که نامش را چه برگزیدهاید؟
فاطمه علیهاالسلام پیش از آن به شوى گرانمایهاش پیشنهاد کرده بود که نامى پرشکوه و باعظمت در نظر گیرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پیامبر فرموده بود که در این مورد بر پیشواى بزرگ توحید پیشى نخواهد گرفت. از این رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.
پیام شادباش...
نوزاد نور را به نیاى گرانقدرش تقدیم داشتند و آن حضرت پس از آنکه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش کردید که از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهید؟
آن پوشش را از مولود مبارک برگرفت و پوشش سپیدى بر او افکند و رو به امیر مؤمنان نمود و پرسید: نامش را چه برگزیدهاید؟
امیر مؤمنان گفت: ما هرگز در گزینش نام فرزندمان بر شما پیشى نمىگیریم.
پیامبر گرامى نیز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خویش پیشى نمىگیرم.
درست در این لحظات بود که آفریدگار هستى به فرشتهى وحى پیام داد که:
«براى بندهى محبوب و پیامبر برگزیدهام، فرزندى ولادت یافته است. از این رو در بیت رفیع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقدیم سلام و درود و صمیمانهترین تبریکها و تهنیتها، به او بگو که؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از این رو نام فرزند هارون را بر فرزند «على» برگزین.»
فرشتهى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبریک و تهنیت پروردگار هستى را به پیامبر رسانید و گفت: «اى پیامبر خدا! پروردگارت دستور داده است که این مولود مبارک را به نام فرزند «هارون» نامگذارى کنید.»
پیامبر پرسید: نام او چه بود؟
فرشتهى وحى گفت: او «شبیر» نام داشت.
پیامبر فرمود: من به واژهى عربى سخن مىگویم... (1)
فرشتهى وحى گفت: نام او را «حسن» انتخاب بفرمایید.
بدینسان پیامبر مهر، نام آن پارهى ماه را «حسن» نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و یاد خدا قرین ساخت و اقامه خواند.
هفتمین روز ولادت نور بود که پامبر گرامى دو رأس قوچ کبودرنگ به عنوان «عقیقه» فرزند گرانقدرش «حسن»، قربانى کرد و یک ران یکى از آنها را همراه یک دینار به بانوى قابله داد.
سر مبارک نوزاد را تراشید و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بینوایان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به مادهى خوشبو و عطرآگینى که از زعفران و چیزهایى مشابه ترکیب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، یکى از آداب و رسوم جاهلیت را به باد انتقاد گرفت و نکوهش کرد و فرمود:
«مردم عصر جاهلیت سر نوزاد را با خون رنگین مىنمودند که کار بسیار ناپسندى است.» و سرانجام نوزاد مبارک را بوسهباران ساخت و او را مورد مهر وصفناپذیر خویش قرار داد...
پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى علیهالسلام علائم و نشانهها، نشانگر این بود که دومین فرزند گرانمایهى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه که پیامبر پیش از آن مژدهى آمدنش را داده بود، دیده به جهان گشود.
|
کمالات بسیار حضرت فاطمه (س) از یک سو و انتسابش به شخص پیامبر از سوی دیگر و نیز شرافت خانوادگی او سبب شد که بسیاری از بزرگان به خواستگاری او بیایند. تعداد زیای از افراد سر شناس و ثروتمند مکه به خواستگاری فاطمه آمدند و مهریه های بالایی را به پیامبر پیشنهاد کردند. اما هر گاه سخن از پول و ثروت و مهریه های بالا برای ازدواج با فاطمه میشد، پیامبر با عصبانیت درجواب آنها می فرمودند:" آیا شما گمان می کنید من بنده پول و ثروتم؟"
مسلما پیامبر در امر ازدواج حضرت فاطمه، در صدد تبیین الگوهای اسلامی و از بین بردن سنتهای جاهلیت بود که شخصیت زن را در بالا برودن مهریه اش می پنداشتند. پیامبر به تمامی کسانی که با معیارهای غلط و رسوم جاهلیت به خواستگاری فاطمه می آمدند، جواب رد داد. تا اینکه نوبت به شخصیتی ممتاز که سالهای عمرش را در خدمت رسول خدا گذرانده و خود تربیت شده دامن پر فضیلت نبوت بود یعنی حضرت علی (ع) رسید.
ایشان از مال و ثروت دنیا بهره ای نداشت . اما سراسر وجودش مملو از ایمان به خدا و رفتارش مزین به ارزشهای الهی بود. حضرت علی (ع) هنگامی که به قصد خواستگاری فاطمه نزد پیامبر رفت، در حالیکه سراسر وجودش را حجب و متانتی خاص فرا گرفته بود چنین گفت:
" ای رسول خدا ، تو مرا در کودکی از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی و در سایه تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و مرا از سرگردانی رهانیدی / تو در دنیا و آخرت تنها اندوخته من هستی ، اکنون که خداوند مرا به واسطه تو نیرومند ساخته است می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و همسری برگزینم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام."
ام سلمه می گوید:" هنگامی که حضرت علی(ع) پیشنهاد خود را مطرح ساخت، چهره رسول خدا از شادمانی روشن گشت، سپس بر چهره علی تبسمی زد و فرمود:" صبر کن تا از دخترم اجازه بگیرم"
پیامبر گرامی اسلام(ص) پس از کسب اجازه از حضرت فاطمه(ص) نزد علی آمد و موافقت خود را با این ازدواج اعلام فرمود.
بدین ترتیب زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی(ع) با عنایت الهی به سادگی و بدور از تشریفات آغاز گردید/ این بانوی گرامی با دریایی از فضائل اخلاقی و روحی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید و تقدیر الهی بر این امر واقع شد که او در مقام مادر فرزندانی را تربیت کند که هر یک از مجریان شایسته احکام الهی کردند.
درسی از شب ازدواج حضرت فاطمه (س)
در شب ازدواج حضرت فاطمه(س) شور و شوق خاصی در شهر مدینه برپا بود. قلب پیامبر به خاطر این پیوند مقدس مملو ا ز شادی وشعف بود . پیامبر بسیاری از اصحاب و بویژه مستمندان را به میهمانی این ازدواج فرا خوانده بود. زنان بسیاری گرد آمده بودند تا حضرت زهرا را در این مراسم مشایعت کرده و به خانه علی (ع) ببرند. در میان این شلوغی و ازدحام ناگاه زن فقیری نزد حضرت فاطمه رفت و درخواست کمک نمود. همه با تعجب فاطمه را می نگریستند که چگونه در چنین زمان حساس و به یاد ماندنی از زندگی اش ، هر آنچه در پیرامونش می گذرد را رها کرده و به یاری بنده ای از بندگان خدا می شتابد حضرت با قلبی مملو از رحمت و رافت و با نگاهی مهربان به آن زن گفت :
"بگو چه می خواهی تا من تو را یاری کنم ."
زن بامشاهده چهره مهربان حضرت زهرا و در حالکه بغض گلویش را می فشرد چنین گفت:
" ای دختر رسول خدا، نمی خواستم که در چنین شب بزرگی از زندگی ات خاطر تو را آزرده کنم ، ولی چه کنم که ناتوانی به گونه ای مرا در سختی قرار داده که چاره ای جز این ندیدم که به نزد تو بیایم. اکنون نیازمند به پوشاکی هستم که خود را با آن بپوشانم."
حضرت زهرا پس از شنیدن سخنان زن به او گفت :" قدری صبر کن تا من برگردم.
پس از لحضاتی حضرت فاطمه با لباسی که برای مراسم عروسی اش تهیه شده بود، به سوی زن آمد. حضرت با دستان مهربان خود لباس عروسی اش را به زن بخشید و او را به خدا سپرد. اطرافیان در حالیکه با تعجب بسیار به دختر پیامبر می نگریستند علت این امر را از او جویا شدند و حضرت در جواب آنان به آیه ای از آیات قرآن استناد کردو فرمود:
" لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون"
"هرگز به مقام نیکو کاران نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید."
پیامبر پس از این اتفاق فرمود:" جبرئیل بر من نازل شد و فرمود:
" خداوند به تو و فاطمه سلام می رساند و می فرماید هرچه فاطمه بخواهد به او می دهیم."
من با فاطمه (س) ، این موضوع را مطرح کردم و او در جواب من گفت:
" هیچ چیز جز توفیق خدمت در راه حق نمی خواهم و از خداوند طلب می کنم که رحمتش همیشه باقی باشد."
**
زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و همسر با وفایش علی (ع) به سادگی و بدور از تشریفات آغاز شد و این بانوی گرامی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید. حضرت با کمال میل و در حالیکه احساس خوشبختی می کرد به خانه ساده و بی آلایش علی بن البیطالب (ع) رفت. پدر بزرگوارش معنی زندگی را به او آموخته بود و به وی تفهیم فرموده بود که انسانیت ، جوهر زندگی است و اهمیت ازدواجی که بر اساس خوی و خصلتهای اسلامی استوار گردد، به مراتب از زر و زیور دنیا با ارزشتر است .
ایشان به شئون مختلف زندگی عنایتی خاص داشت و با کار و کوشش به رفع نیازمندیهای منزل می پرداخت . زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) بخاطر موقعیت حساسی که خاندان پیامبر داشتند و در راه دعوت اسلام با آزار و اذیت مشرکین و منافقین روبرو بودند آکنده از سختی و فشارهای اقتصادی و اچتماعی بود. اما این شرایط دشوار، خللی در عزم و اراده ایشان ایجاد نکرد و این بانوی گرامی با صبر و تحملی خاص به وظایف خود عمل می فرمود.
در زندگی حضرت عبادت و طاعت پروردگار ، انجام وظایف خانواده و همچنین مشارکت در مسائل اجتماعی و سیاسی هر یک در جای خود جلوه ای خاص داشت.
حضرت فاطمه (س) با اینکه مسئولیت زیادی در خانه بر عهده داشت، اما هیچگاه خود را از مسائل سیاسی و اجتماعی دور نگه نداشت، حمایت بی دریغ ایشان از پیامبر اسلام و همچنین امام علی(ع) درخشانترین نقطه زندگیش می باشد. حضرت در برخی از غزوات مشارکت داشتند و پیامبر در جنگ ها مسئولیت برخی از کارها را به این بانوی گرامی می سپردند. ایشان در سخت ترین شرایط تا آنجا که مقدور بود پدر و شوهر خود را د ر جبهه ها همراهی می کردند.
حضرت فاطمه (س) با تمام توان، برای تبیین و تبلیغ فرهنگ اسلامی و آموزشهای زندگی ساز آن می کوشید. پس از رحلت پیامبر نیز حضرت فاطمه (س) در مورد سرنوشت جامعه اسلامی بی تفاوت نماند و در مقابل ظلم و بیعدالتی به شایستگی ایستادگی کرد. خطبه ای که این بانوی گرامی پس از رحلت پیامبر در مسجد النبی بیان کردند، نمایانگر شجاعت، شهامت ، بینش الهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی ایشان است. با وجود چنین مسئولیت هایی ایشان در کنارهمسر با وفایش حضرت علی(ع) فرزندانی را تربیت کرد که هر یک الگویی راستین در ارزشهای انسانی شدند و از آنان نسلی پا به عرصه وجود نهاد که هنوز بعد از گذشت بیش از هزار سال ، سیره آنان در زندگی فرا روی تمامی حق جویان و کسانی است که بدنبال ارزشهای الهی و انسانی هستند
ایشان در مسائل علمی تلاش چشمگیری داشتند و بخصوص بانوان را بر علم آموزی و کسب معارف الهی ترغیب می کردند و می فرمودند:
" جلسه مباحثه و مناظره علمی برای من بسیار ارزشمند است . هر سوالی که دارید بگوئید تا جواب دهم."
نقل شده است که به واسطه کمالات علمی فراوان حضرت فاطمه(س) ، خدمتگذار ایشان " زنی به نام"فضه " بر اثرملازمت و همراهی با این بانوی گرامی، چنان با معارف قرآن آشنا شده بود که سالها با استناد به آیات قرآن به سوالات مختلفی که از سوی مردم مطرح میشد، پاسخ می داد.
کلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها خانهاى گلى بود که دلهائى مصفا به نور خدا در آن یک زندگى مشترک را آغاز کردند. خانهاى رد ظاهر ساده و حتى اجارهاى، ولکن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محیطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنویت و یاد خدا، خانهاى که از عرش خدا مورد نظر و حمایت بود و دریچهاى از زمین به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و این نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسهاى که در علم و عمل عالىترین مراتب کمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترین عقیده و آرمان طى مىنمودند، خانهى حضرت فاطمه سلاماللَّهعلیه خانهاى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافکنى کرد.
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیه داراى خانهى مسکونى نبودند، از این رو حضرت على علیهالسلام ابتدا محل سکونت همسرش را در اطاقى که یکى از انصار در اختیارش نهاده بود و خود نیز پس از هجرت در آن ساکن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانهى حارثه بن نعمان که در محلهى بنىنجار قرار داشت و به خانهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نزدیک بود منتقل شدند تا اینکه حجرهاى در کنار حجرهى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى آنان ساخته شد و تا پایان زندگى خانوادگىشان در آنجا ساکن بودند.
وضعیت ساختمانى این خانه که در اختیار حضرت على علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه قرار گرفت خانهى مسکونى مجللى نبود، بلکه اطاقى گلین بود که سقف آن را با چوب خرما و حصیر پوشانده و آن را گلاندود کرده بودند. فاصلهى سقف آن از کف به اندازهاى بود که دست به راحتى به سقف مىرسید. آرى این بود کلبهى حضرت زهرا سلاماللَّهعلیه که از صفایش تور خدا جلوهگر بود.
خداوند در قرآن پیرامون معنویت و فضیلت ایشان فرموده:
یعنى در خانههایى (چون خانهى انبیاء) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تقدیس ذات پاک او کنند. وقتى این آیه نازل شد، ابوبکر از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرسید: آیا خانهى حضرت فاطمه و حضرت على علیهمالسلام از این خانههاست؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: بله، خانهى آنان از بافضیلتترین این خانههاست.
|
زمانى که حضرت رسول اکرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان بروید، و کسى اینجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پیغمبر خواست خارج شود دید یکى از زنها باقى مانده است. پرسید کیستى مگر نگفتم باید همه خارج شوید؟.
عرض کرد: من اسماء هستم. شما فرمودید خارج شوید، اما من در این جهت معذورم. زیرا هنگام رحلت خدیجه در خدمتش بودم، دیدم گریه مىکند. عرض کردم: آیا شما هم گریه مىکنید؟ با اینکه بهترین زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعدهى بهشت داده است. فرمود: گریهى من از این جهت است که مىدانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است که محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنیا مىروم ولى مىترسم فاطمهام در شب زفاف محرم راز و کمک حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خدیجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (علیهاالسلام) زنده ماندم قول مىدهم که نزدش بمانم و برایش مادرى کنم. وقتى پیغمبر نام خدیجه را شنید بىاختیار اشکش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همین جهت ماندهاى! عرض کرد: آرى. پیغمبر فرمود: پس به وعدهات عمل کن.(1)
|
پیامبر گرامى رو به امیر مؤمنان کرد و فرمود: آیا چیزى از امکانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختیار دارد؟
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدایت باد! به خداى سوگند شرایط اقتصادى من بر شما پوشیده نیست. همهى ثروت من در حال حاضر یک شمشیر ستم سوز است و یک زره براى جهاد و یک شتر آبکش براى کسب و کار.
آرى! این دارایى على علیهالسلام است و این تمامى امکانات مالى و اقتصادى اوست که مىخواهد با دخت یگانهى پیامبر پیمان زندگى ببندد.
پیامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصفناپذیر امیر مؤمنان در اوج کرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشیرت نظرم این است که شما به او نیازمندى تا بوسیلهى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنیت انسانها به جهاد برخیزى و دشمنان تجاوز کار خدا را سر جایشان بنشانى. در مورد شترت نیز نظرم این است که آن هم وسیلهى کار و درآمد توست. بوسیلهى آن، هم نخلستانت را آب مىدهى و براى خانوادهات هزینهى زندگى فراهم مىآورى و هم زاد و توشهى سفرت را جابجا مىنمایى. پس از تعیین زرهى حضرت على علیهالسلام به عنوان مهریه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اکرم فرمودند: اما من دخت فرزانهام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر این پیمان براى زندگى مشترک و به نشان صفا و صداقت، اینک زرهات را بفروش و پول آن را بیاور تا ترتیب این کار را بدهم.
امیر مؤمنان به دستور پیامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پیشواى بزرگ توحید و آزادگى تقدیم داشت.
بعد از آنکه امیرالمؤمنین علیهالسلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم فروختند و مهریه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اکرم دادند:
امام صادق علیهالسلام در ضمن روایتى مىفرماید: رسول خدا درهمها را در دامنش ریخت و مشتى از آن را که شصت و سه یا شصت و شش درهم مىشد به امایمن داد تا لوازم خانه خریدارى کند، مشتى دیگر را به اسماء بنت عمیس داد تا عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به امسلمه داد تا غذا تهیه کند و عمار و ابوبکر و بلال را براى خرید چیزهائى فرستاد که براى خود حضرت زهرا لازم بود، که از جمله وسائلى که براى براى حضرت خریدارى شد اقلام ذیل بود:
1- یک پیراهن به هفت درهم.
2- یک روسرى به چهار درهم.
3- قطیفه سیاه خیبرى.
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى که محتواى یکى از آن دو لیف خرما و دیگرى پشم گوسفند بود.
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گیاهى به نام اذخر.
7- پردهاى از پشم
8- حصیرى هجرى
9- آسیاى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست کردن حناء
12- کاسهاى براى شیر
13- ظرفى براى آب
14- آفتابهاى قیراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو کوزه سفالى
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى
19- مشک آب.
|
| ||||
|
خطبه خداوند متعال
این خطبه بر لوح محفوظ نقش بست و جبرئیل بر رسول خدا (ص) قرائت کرد: الحمدردائى و العظمه کبریائى و الخلق کلهم عبیدى و امائى یا ملائکتى و سکان جنتى بارکوا على على بن ابیطالب حبیب محمد و على فاطمه بنت محمد فانى قد بارکت علیهما و قد زوجت احب النساء الى من احب الرجال الى من النبین المرسلین. (1)
ستایش رداى من و عظمت و بزرگى مخصوص من و تمام خلق بده من و کنیز مند اى فرشتگانم و اى ساکنان بهشت من، بر دوستدار محمد یعنى على بن ابیطالب تبریک بگویید و بر فاطمه دختر محمد مبارکباد بگویید زیرا من بر آن دو برکت دادم و محبوبترین زنان را به محبوبترین مردان از انبیاء و رسولان تزویج نمودم.
در همان سند آمده که یکى از فرشتگان بنام راحیل عرض کرد بارالها برکت آنها در چیست؟ خطاب شد: محبت آنها را بر جمیع خلایق واجب گردانیدم و آنها را حجت خود بر خلق قرار دادم و به عزت و جلال خودم که ذریه آنها را خزانهدار خود در زمین ساخته و تمام معادن عالم را به دست آنها سپردم و پس از انبیاء به وجود آنها بر خلق احتجاج مىکنم.
در کشفالغمه از انس بن مالک روایت مىکند که گفت: من در حضور حضرت خاتمالانبیا (ص) بودم که آثار وحى در جبینش ظاهر گشت و پس از لحظهاى فرمود: اى انس مىدانى که جبرئیل به من چه پیغام آورده؟ گفتم: نه یا رسولاللَّه فرمود: جبرئیل به من از جانب خدا پیغام آورد که خدا فرمان داده تا فاطمه را به على تزویج کنم آنگاه به من فرمود: برو ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و انصار را خبر کن تا حاضر شوند من اطاعت کردم چون مجلس به مهاجر و انصار آراسته شد على علیهالسلام را خواست و فرمود یا على پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را براى تو عقد کنم به چهار مثقال نقره آیا راضى هستى؟ عرض کرد: یا رسولاللَّه راضى هستم همه حضار مبارکباد گفتند سپس رسول خدا (ص) به منبر رفت خطبه عقد را ایراد فرمود.
|
خطبه جبرئیل
وحى فرستاد خدا بسوى جبرئیل امین که بر منبر کرامت بالا رو پس جبرئیل بر آن بالا رفت و راست ایستاد و توقف کرد و خطبه خواند و گفت ستایش مخصوص خدائى است که روحها را آفرید و شکافت عمود صبح را و صورتبندى نمود پنج صورتى را از نور (یعنى خمسه طیبه را) و زندهکننده است مردهها را و گردآورنده است پراکندهها را و بیرون آورنده است روئیدنیها را و نازلکننده است برکتها را ( تا اینکه گفت) آفریننده است مردمان را و ایجادکننده است ابرها را اشتباه نمىشود بر او صداها و پنهان نمىشود بر او لهجهها او را خواب و فراموشى نمىگیرد (تا اینکه گفت) و گواهى مىدهیم که نیست خدائى مگر خداى یکتائى که براى او شریک و انبازى نیست و گواهى مىدهیم که محمد بنده او و فرستاده او است و گواهى مىدهیم که على بن ابیطالب جانشین پیغمبر او است
و گواهى بدهید و شاهد باشید اى گروه فرشتگان نزدیک شدگان و فرشتگان رکوعکنندگان و فرشتگان تسبیحکنندگان و همه اهل آسمانها و زمینها که من تزویج کردم سیده زنهاى جهانیان را دختر محمد امین فاطمه زهراء را با على بن ابیطالب آقاى اوصیاء بر اینکه براى او باشد به امر پروردگار جهانیان پنج یک همه دنیا زمین آن و آسمان آن و بیابان آن و دریاى آن و کوههاى آن و هموارهاى آن
و وحى فرستاد خدا بسوى ایشان که من تزویج کردم ولى خود و وصى پیغمبر خود على بن ابیطالب را با سیده زنهاى جهانیان فاطمه زهراء سلاماللَّهعلیها
خطبه پیامبر(ص)
الحمدلله المحمود بنعمته المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرعوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق بقدرته و میزهم بحکمته و احکمهم بعزته، و اعزهم بدینه و اکرمهم بنبیه محمد ثم ان الله عز و جل قد جعل المصاهره نسبا لاحقا و امرا مفترضا نسخ بها الاثام و اوشح بها الارحام و الزمها الانام فقال عز و جل و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا فامر الله یجرى قضائه و قضائه یجرى الى قدره و قدره یجرى الى اجله فلکل قضاء قدر، و لکل اجل کتاب یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امالکتاب.
ثم ان الله تعالى امرنى ان ازوج فاطمه من على و قد زوجته على اربعماه مثقال فضه، ارضیت یا على؟ فقال على: رضیت عن الله و عن رسوله، فقال (ص) جمع الله شملکما و اسعد جدکما و بارک علیکما و اخرج منکما کثیراً طیباً. (1)
سپاس خداوندى را سزاوار است که بندگان را به نعمت عبودیت مقرب داشت و به قدرت اطاعت مکرم فرمود و به سلطنت و صولت مطیع و منقاد ساخت و به عذاب و نعمت بیمناک فرمود خدایى که امرش در آسمانها و زمین نافذ است، خداوندى که موجودات را به قدرت خود آفرید، و به حکمت خود از هم متمایز و مشخص فرمود و به عزت ایمان رشته شخصیت آنها را مستحکم و به دین و فضیلت گرامى داشت و به نبوت محمد (ص) بر آنها منت نهاد.
آن خدایى که مصاهرت و دامادى را سبب خویشاوندى قرار داد و بدین وسیله افراد و اقوام را به هم ملحق فرموده و الفت داد و امر فرمود این فریضه را همه اطاعت کنند و از سنتهاى خداوندى خویش قرار داد و با این دستور، آثار بتپرستى را محو و معدوم کرد و ارحام مادران را به ازدواج و دامادى زینت داد و مردم را به این دستور و اجراى آن ملزم کرد.
آنگاه فرمود: خداوند عزوجل آن خالقى است که بشر را از آب خلق فرمود و میانشان سبب و نسب قرار داد و پروردگارت توانا است.
پس فرمان خداست که قضایش را اجرا مىکند، و قضاى او است که بر قدرش جارى مىگردد و قدرش به سوى اجلى روانه مىشود و براى هر اجلى کتابى است با این همه اختیار کل به طور مطلق در دست او است آنچه را بخواهد محو یا اثبات مىکند و نزد او است امالکتاب (لوح محفوظ) سپس فرمود: پروردگار عالم مرا امر کرد که تزویج کنم فاطمه را به على، و هماکنون به قصد انشاء و به امر حق، فاطمه را به عقد ازدواج على درآوردم به مهر چهارصد مثقال نقره.
آنگاه رو کرد به على علیهالسلام و فرمود: یا على آیا راضى هستى؟ على علیهالسلام از جاى خود برخاست گفت: از خدا راضى و از رسول او خشنودم. پس از آن رسول خدا (ص) در حق آنها دعا کرد و گفت: خداوند مشکلات شما را برطرف نماید. و شما را خوشبخت کرده و سعادتمند گرداند، و بر شما مبارک باد این ازدواج با میمنت، و فرزندان پاک و پاکیزه از شما به عمل آید. آنگاه از منبر بزیر آمد و فرمود: انما انا بشر مثلکم اتزوج فیکم و ازوجکم الا فاطمه فان تزویجها من السماء خطبة. (2)
من یک نفر همانند شما هستم به شما زن مىدهم و از شما زن مىگیرم جز فاطمه که تزویج او در آسمان انجام گرفته است.
|
این ازدواج مبارک در روز اول ماه ذىحجة الحرام سال دوم هجرت در مدینهى طیبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا علیهاالسلام نه یا ده ساله بود.
اینک بحث ما در سن مبارک زهراى اطهر علیهاالسلام در سال ازدواج است. لذا اقوال مؤید سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداکثر ده سالگى را از منابع شیعه و عامه با نشانى دقیق ذکر مىکنیم:
1. روضهى کافى: ص 340، سعید بن مسیب مىگوید: به على بن الحسین علیهالسلام عرض کردم: در چه زمان رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به على علیهالسلام تزویج کرد؟ فرمود: یک سال بعد از هجرت در مدینه، و آن روز فاطمه علیهاالسلام نه ساله بود.
2. حدیقة الشیعة، محقق اردبیلى: ص 174، مىگوید: اصح اقوال آنست که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در مکه بود، و در سال دوم هجرت تزویج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه کافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل کرده که جابر مىگوید: وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه آمد دو سال بعد در اول ذىحجة الحرام فاطمه علیهاالسلام را به على علیهالسلام تزویج کرد، و روز ششم ذىحجة نیز روایت شده، در روز سهشنبه ششم ذىحجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه علیهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب که بحار از آن نقل کرده همانگونه که گذشت.
6. حلیةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حدیث کافى را نقل کرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذکر کرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مىگوید: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب یا رمضان به على علیهالسلام تزویج کرد و در آن روز فاطمه علیهاالسلام نه سال داشت.
8. الدمعة الساکبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از کافى نقل کرده: فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود. بعد به مدینه هجرت کرد، و یک سال پس از ورود به مدینه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را به على علیهالسلام تزویج کرد، و هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفت او هیجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساکبة در همان صفحه از کشفالغمه نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود و بعد به مدینه مهاجرت کرد، و ده سال با پدرش در مدینه بود و عمرش در وفات پدر هیجده سال بود، و بعد از وفات پدر هفتاد و پنج روز با امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگى کرد.
10. ریاحینالشریعة: ص 77 مىگوید: بنابراین ولادت فاطمه علیهاالسلام در روز جمعه بیستم جمادى الاخرة ششهزار و دویست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مدینه روز شنبه دوازدهم شهر ربیعالاول سال ششهزار و دویست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود فاطمه علیهاالسلام به مدینه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- که ماه تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیهالسلام بود- یک سال و ده روز قمرى بود چون سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل کنیم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه ماه قمرى خواهد بود.
11. ریاحینالشریعة: ص 77 قول حق این است که ماه ربیعالاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار دادند، و بعد از یک سال که ربیعالثانى دیگر سال هجرت مىشود رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوهى بدر رفته و فاطمهى زهرا علیهاالسلام در این ربیعالثانى از سن مبارکش نه سال گذشته به حد بلوغ رسیده بود.
12. ریاحینالشریعة: ص 79 مىگوید: چون از سن مبارک بتول عذرا علیهاالسلام نه سال گذاشت و در حجره امسلمه به کمال رشد (جسمى) رسید، از اطراف و اکناف از اهل مدینه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ین قصد و خیال باطل به هیجان آمدند و حرکت کردند.... الخ.
13. منتخب التواریخ: ص 92 مىگوید: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، که از روز بعثت تا روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حین زفاف مخدره بر مختار ما نه سال و هفت ماه و یک روز مىشود.
14. منتخب التواریخ: ص 92 از کافى و دروس نقل مىکند: ولادت حضرت در سال پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى علیهالسلام در نیمهى رمضان سال دوم بوده است. بنابراین وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشتهاند.
صاحب منتخب التواریخ بعد از نقل این قول مىگوید: «و این بعید است» و شاید استبعاد به خاطر این است که در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسیده، ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زیرا به سن بلوغ رسیده؛ اگر چه در قول دوم مىتوان رفع استبعاد کرد زیرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مىشود و عروسى متعارف نمىشود، و آن نیز با فاصله بین عقد و عروسى و زفاف حل مىشود.
15. ناسخالتواریخ جلد حضرت فاطمه علیهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول ریاحینالشریعة: ص 77 است که ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، ریاحین از ناسخ نقل کرده است.
16. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 30 مىگوید: تولد فاطمه علیهاالسلام در مکه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و هشت سال با پدرش در مکه بود، و بعد به مدینه هجرت کرد و در آنجا دو سال با پدرش بود و بعد از پدرش اندک مدتى با على علیهالسلام بود، و ازدواج او با على علیهالسلام دو سال پس از ورود به مدینه بود.
17. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 35 مىگوید: ازدواج زهرا علیهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذىحجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطمیه، کجورى: ص 352، مىگوید: چون سن مبارک حضرت از نه سال گذشت، و در حجرهى امسلمه به کمال رشد رسید بدین قصد... و این قول به قرینهى اینکه عیناً در الفاظ و معانى با ناسخ یکسان است، از او نقل شده است.
در همان صفحه مىگوید: آنچه حقیر حق مىداند این است که در ماه ربیعالاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله هجرت به مدینه کرد، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار داد و بعد از یک سال که ربیعالثانى دیگر سال دوم مىشود، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوهى بدر رفتند، و فاطمه زهرا علیهاالسلام در این ربیعالثانى دوم از سن مبارکش نه سال گذشته و به حد بلوغ رسیده بود.
19. خصائص فاطمیه در همین صفحه یک سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از کلینى نقل مىکند و مىگوید: حق همین است.
20- حبیب السیر، خواند میر: جلد اول جزء سوم، مىگوید: در سال دوم از هجرت میان شاه مردان و سیدهى بانوان عقد مناکحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مىگوید: و در آن زمان زهرا علیهاالسلام به روایت اهلبیت علیهمالسلام نه ساله بود.
21. مستدرک السفینة: ج 8 ص 244 مىگوید: ازدواج فاطمه علیهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذکرة الهداة، میرزا محمد نظام العلماء نائینى: ص 20 در حالات حضرت زهرا علیهاالسلام با نظم مىگوید:
قد زوجت من والد الکرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رویا-زوجها بالمرتضى خیر الورى
والمجلسى بالروایتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطیبة -من هجرة کانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنینا -حال الزواج هکذا روینا
زفافها الى امیر العرب -قد کان فى محرم فى الاقرب
قد کان فى احدى و عشرین کما -روى الصدوق لیلة فلیعلما
در این نظم تصریح کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد دوم اعیان الشیعة نقل مىکند: عمر زهرا علیهاالسلام بین نه و ده و یازده سال بوده است.
24. اعیانالشیعة: جزء دوم، طبق سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله همانطور که نقل شد.
25. کشفالغمة: جزء دوم همانگونه که از الدمعة الساکبة گذشت.
26. ناسخالتواریخ، جلد حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله: ج 1 ص 95 مىگوید: تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیهالسلام در سال دوم هجرت بود. و سال میلاد فاطمه علیهاالسلام در بیستم جمادى الاخره سال ششهزار و دویست و هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى باشد و زفات آنحضرت نیز در این ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل کرده: که اگر فاطمه علیهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مىشود که امام حسن علیهالسلام را در ده سالگى آورده باشد و این از عادت زنان بعید است؛ جز اینکه بگوئیم: از پیغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.
|