زندگانی حضرت فاطمه(س)
زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن که در جوانى به خزان گرایید، در همان دوران کوتاه، درس هاى فراوانى براى پیروان حضرتش به جا گذاشت. یکى از این آموزه ها که سراسر عمر پربرکت فاطمه مرضیه (س) یکصدا و همسو آن را فریاد مى کرد، ?اهتمام و جدیت نسبت به دین? بوده است.
مظلومیت با همه بخش هاى زندگى صدیقه طاهره پیوند خورد، به ویژه حوادث دوران پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) که همچو تندبادى بر آن ?یاس نبى? وزید و منجر به شهادت دردناک و غم آور آن ?ریحانه رسول? گردید، اما همین مظلومیت هاى پیوسته نیز همگى یک جهت را نشان مى دهد و آن ?سوى دین دارى و پایدارى به پاى دین اصیل? است.
- ولادت حضرت فاطمه (س) با انزواى مادربزرگوارش ازسوى زنان قریش همراه شد. آنان به دلیل ازدواج حضرت خدیجه (س) با پیامبر اسلام (ص) با وى قطع رابطه کردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به یارى او بشتابند. بدین شکل زهراى اطهر (س) در فضایى آکنده از مظلومیت متولد شد. اما پیام این مظلومیت چیزى نبود جز ?دفاع از دین خدا و حمایت از رسول خدا محمد (ص)?
- کودکى فاطمه مرضیه (س) با دوره نخست تبلیغ دین در مکه توأم گردید. مشاهده پدر که به ضرب سنگباران زخمى شده یا شکمبه شتر بر سر و روى مبارکش ریخته اند، بخشى از سهم کودکى فاطمه (س) در رسالت دشوار رسول خدا محمد (ص) بود.
اوج این سختى، در سه ساله محاصره در شعب ابى طالب (ع) به وقوع پیوست. تلخ کامى هایى که با مرگ مادر عزیزش، تلخ تر شد. پیام این دوران نیز در پاسخ نبى اکرم (ص) به وعده هاى فریباى سران مکه جلوه مى نمود که فرمود: ?اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم قراردهید تا امر رسالت الهى را وانهم، چنین نخواهم کرد.? و این درس بزرگ استقامت در دین بود.
- آغاز نوجوانى آن حضرت در مدینه با جنگ هاى پى درپى علیه مسلمانان همراه شد. عروس خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در غیاب همسر خود که سردار بى بدیل سپاه اسلام بود، بارسنگین کارهاى خانه و رسیدگى به فرزندان خردسال را به دوش مى کشید. داستان دستان زهراى مرضیه (س) که از چرخاندن آسیاب سنگى زخم شده بود و چادر وصله دار حضرتش که سلمان را به گریه انداخت، همچنین ماجراى شبهاى خانه على علیه السلام که فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالین مى گذاشتند، گوشه هایى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است که همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
- عزاى غمبار سیدالشهدا علیه السلام که بزرگترین مصیبت تاریخ بشر است، پیشاپیش خاندان نبوت را به استقبال خود برد.
براساس روایات معتبر، جبرئیل براى رسول خدا (ص) خبر از فرزندى آورد که خداوند متعال به زهراى اطهر (س) عطاخواهد کرد و امت او را به شهادت خواهند رساند.
حضرت فاطمه (س) خواست تا این تقدیر الهى تغییریابد. اما فرشته وحى مجدداً خبر آورد که پاداش این امر، استمرار امامت در نسل حسین علیه السلام خواهد بود. ادامه سلسله امامت یعنى به کمال رسیدن کار همه انبیاى گذشته.
سخن که بدین جا رسید حضرت فاطمه (س) این بار سنگین را پذیرفت. اندوه مظلومیت حسین علیه السلام حتى پیش از ولادت، قلب و جان بانوى بزرگ اسلام را آکند و تا آخرین مراحل حیات همراه ایشان بود چنان که در لحظات سراسر اندوه وداع آن حضرت با همسر مظلومش امیرالمؤمنین علیه السلام از آخرین وصایاى صدیقه طاهر ه این بود: ?... کشته دشمنان در کنار فرات را از یاد مبر.?
این همه اندوه فقط به پاى دین و براى حفظ آن.
- گذشته از جهت گیرى کلى در زندگانى حضرت زهرا (س)، تعالیم آن بانو نیز در جهت ترویج و تشویق ?اهتمام به دین? قرار داشت. امام عسگرى علیه السلام نقل مى فرماید: که روزى خانمى خدمت حضرت زهرا (س) آمد و سؤالاتى راجع به نماز پرسید. چون تعداد سؤالات زیاد و زمان طولانى شد، زن خجالت کشید و گفت: بس است دیگر زحمت نمى دهم.
بانوى اسلام فرمود: هرچه مى خواهى بپرس. آیا اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را به بام برساند و یکصدهزار دینار (طلا) اجرت دریافت کند این کار بر او سخت مى آید؟... من سزاوارترم که این کار برم گران نیاید. از پدرم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: دانشمندان شیعه ما در روز قیامت درحالى محشور مى شوند که به اندازه فهم و دانش و کوشش آنان در راه ارشاد بندگان، بر قامتشان خلعت هاى کرامت و بزرگوارى افکنده مى شود.
این نحوه برخورد بانوى بزرگ اسلام، نوعى ارائه الگوى عملى به پیروانش در جهت اهمیت دادن به فهم و پرسشگرى دین و فرهنگسازى دراین زمینه است.
در موردى دیگر حضرت زهرا (س) به خانمى حجت و استدلالى آموخت تا در بحث بر مبلغ معاندى پیروز شود.
زمانى که آن زن پس از غلبه بر مخالف، ابراز شادى زیادى نمود، حضرت به او فرمودند: شادى فرشتگان به واسطه غلبه تو بر آن زن بیش از سرور تو است و غصه شیطان و عوامل او به واسطه حزن آن زن معاند، بیش از غصه خود او است.
- ماجراهایى که پس از رحلت رسول خدا (ص) بر فاطمه مرضیه (س) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمى آید.
تعبیر خود ایشان در شعر منسوب به حضرتش این است: ?مصیبت هایى بر من فروریخت که اگر به روزها افکنده مى شد آنها را به شبهاى تاریک بدل مى نمود.?
آن بانو به موجب کلام امام صادق علیه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشکبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مى رفت و جسم مبارکش مستمراً تراشیده مى شد. اما آن ولى و حجت الهى به همه این اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقویت دین خدا و تحکیم موقعیت وصى و جانشین رسول خدا (ص) هزینه کرد و در کمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمینه نهیب زدن بر مردمانى قرارداد که غفلت و مصلحت اندیشى دنیایى در خطر برگشت به جاهلیت قرارشان داده بود.
این چنین بود که زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترین حامى و پیشواى مظلوم خویش ظاهر شد و سند حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت آن جناب را با خون خود مهر کرد و ابدیت بخشید.
حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران کوتاه رحلت رسول خدا (ص) با شهادت خویش، یکبار به مسجد نبوى پاى گذاشت و خطبه خواند چنان که عظمت و هیبت کلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلکه عرش الهى را به لرزه انداخت.
در شرایطى که جو سنگین حاکم بر مدینه نفس ها را در سینه ما خفه مى کرد، دختر پیامبر (ص) حقایق را در چهره مسلمانان نهیب زد: اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دین و وحى او هستید، شما امانتداران خدا بر خویشتن بوده و مأمور رسانیدن احکام دین او به ملل دیگر مى باشید...
به سوى شما از میان خودتان پیامبرى آمد که رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ایمان آوردن شما حرص مى ورزید و به مؤمنین دلسوز و مهربان بود...
و هنگامى که خداى تعالى خانه جاودانى انبیا و جایگاه برگزیدگان را براى پیغمبرش اختیارنمود، کینه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دین مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومایه دعوى نبوغ کردند. شتر باطل گرایان به صدا درآمد و در صحن خانه هایتان جولان نمود. شیطان از کمینگاه خود درحالى که شما را به سوى خود مى خواند سرکشید و دید که چه زود دعوتش را پذیرفتید...
کجا مى روید در حالى که کتاب خدا پیش روى شما است. کتابى که مطالب و امورش هویدا و احکامش درخشان و نشانه هایش روشن و نواهیش آشکار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته اید؟ آیا قصد اعراض از قرآن را دارید و یا به غیر قرآن مى خواهید داورى کنید و حکم غیر قرآن براى ستمکاران چه بد جزایى است! و هر که جز اسلام دین دیگرى اختیار کند از او پذیرفته نشود و در قیامت جزو زیانکاران خواهد بود. همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضیه (س) یک بانگ را تکرار مى کرد. فریاد اعتنا و توجه به دین خدا، آنچنان که خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: ?فریاد بیدار باش به مسلمانان که خط اصیل دین را گم نکنند? و این نهیب ها در دوران پررنج پس از پیامبر (ص) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شکل فریادهاى اعلام مظلومیت على امیرالمؤمنین علیه السلام و یادآورى حق پایمال شده او که نشانه زیر پا نهادن دین خدا بود، درآمد.
باشد که ما به عنوان شیعیان فاطمه زهرا (س) و عزاداران مصائب او این پیام را دریابیم. به دین خدا اهتمام ورزیم و بکوشیم تا خط ولایت علوى علیه السلام را گم نکنیم.
تفاوت بین زن ومرد
آنچه که در قرآن کریم راجع به تفاوت موجودات بیان شده این است که:
اولا، باید زندگى به احسن وجه اداره شود وثانیا، تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگى بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد، نظام به احسن وجه اداره نمىشود در سوره زخرف فرمود:
اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا ورحمت ربک خیر مما یجمعون (6)
آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند؟ ما معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کردهایم، وبرخى از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضى قرار دادهایم تا بعضى از آنها بعض دیگر را در خدمت گیرند. و رحمت پروردگارت از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است.
فرمود: ما مردم را با استعدادهاى مختلف وشرایط گوناگون آفریدیم واگر همه در یک سطح از استعداد و یک سطح از قدرت بودند نظام هستى متلاشى مىشد، چون کارها گوناگون است وکارهاى گوناگون را باید استعدادهاى گوناگون به عهده بگیرد، لذا باید تفاوت باشد. اگر در این تفاوت کسى که مثلا در درجه پنجم استبیاید در درجه دهم وکسى که در درجه دهم استبیاید در درجه پنجم قرار بگیرد، باز این سؤال محفوظ است که تفاوت چرا؟ قهرا نمىشود اصل تفاوت را انکار کرد. اگر مهرهها هم تبدیل شود سؤال عوض نخواهد شد، چون تا زمانى که شؤون متفاوت وجود دارد قهرا استعدادهاى گوناگون لازم است ولازمه آن وجود افراد متفاوت است.
همانطورى که اختلاف طبقات، استعدادها، گرایشها وجذبها ودفعها، هیچکدام معیار فضیلت نیستند، بلکه همه و همه به عنوان ابزار کار، لازم است تا تسخیر متقابل و دو جانبه محقق بشود لیتخذ بعضهم بعضا سخریا اختلاف زن و مرد هماین چنین استیعنى اگر کسى استعداد برترى دارد این استعداد برتر، نشانه فضیلت معنوى وتقرب الى الله نیست. اگر بتواند از این استعداد برتر فایده بهتر ببرد وخالصانهتر کار کند به مرتبه بالاترى از تقوا مىرسد، واز این جهتبه کمال محض نزدیکتر خواهد بود ولى اگر از این استعداد برتر طرفى نبست وبه خداى سبحان تقرب نجست چه بسا این استعداد زائد براى او وبال باشد. پس استعدادها گرچه یک فضیلت ظاهرى است اما نشانه تقرب الى الله نیست.
بنابراین، تفاوتها براى آن است که گروهى، گروه دیگر را به صورت متقابل ودو جانبه تسخیر کنند واز یکدیگر بهرهمند شوند وهیچکسى حق ندارد افراد دیگرى را تحت تسخیر خود درآورد اما خودش مسخر نشود، کسى نمىتواند به دلیل داشتن قدرت وامکانات استعدادى یا غیر استعدادى، از دیگران تسخیر یک جانبه طلب کند بلکه باید تسخیر متقابل نباشد همان استهزاء کردن و منافع دیگران را به سود خود رایگان بردن است که قرآن آن را نهى کرده وآن را به عنوان ستم، تحریم ومحکوم کرده است.
بنابر این نظام آفرینش، استعدادهاى متقابل ومتخالف مىطلبد و این تفاوت که براى تسخیر دو جانبه ومتقابل صورت مىگیرد، جهتسیر به سوى کمال و تقرب الى الله است.
از شبهات دیگرى که در این موضوع طرح وبحث مىشود قیمومیت ومعناى آیه:
الرجال قوامون على النساءاست .
اولا: باید توجه نمود آنجا که زن در مقابل مرد ومرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد قوام وقیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. بلکه قیمومیت مربوط به موردى است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد.
ثانیا: قوام بودن در این مقام نیز نشانه کمال وتقرب الى الله نیست، همچنانکه در وزارتخانهها، مجامع، جامعهها، افرادى هستند که قوام دیگرى یعنى مدیر، مسؤول وکارگزار ومانند آن هستند اما این مدیریت، فخر معنوى نیستبلکه یک مسؤولیت اجرایى وتقسیم کار است و ممکن است کسى که ریاست آن مؤسسه را به عهده ندارد خالصانهتر از قیم کار بکند و ارزش کار او بیشتر ولایش خدا مقربتر باشد. قوام بودن مربوط به مدیریت اجرایى است، زیرا که قرآن مىفرماید:
الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض وبما انفقوا من اموالهم (7)
توانایى مرد در مسائل اجتماعى وشم اقتصادى وتلاش و کوشش براى تحصیل مال وتامین نیازمندىهاى منزل واداره زندگى بیشتر است. وچون مسؤول تامین هزینه، مرد استسرپرستى داخله منزل هم با مرد است اما این چنین نیست که از این سرپرستى بخواهد مزیتى به دست آورد وبگوید من چون سرپرستم پس افضل هستم بلکه این یک کار اجرایى است، وظیفه است نه فضیلت، روح قیوم وقوام بودن وظیفه است قران کریم به زن نمىگوید تو در فرمان مرد هستى، بلکه به مرد مىگوید تو سرپرستى زن ومنزل را به عهدهدارى. اگر این آیه به صورت تبیین وظیفه تلقى شود نه اعطاى مزیت، آنگاه روشن مىشود که:«الرجال قوامون على النساء» به معناى: «یا ایها الرجال کونوا قوامین» یعنى اى مردها شما به امر خانواده قیام کنید همانطورى که براى مسائل قضایى مىفرماید:
کونوا قوامین بالقسط شهداء لله (8)
جمله «الرجال قوامون على النساء» گرچه جمله خبریه است ولى روحش انشا استیعنى اى مردها شما قوام منزل باشید، سرپرست منزل باشید، کارها را در بیرون انجام دهید، اداره زندگى را در منزل به عهده بگیرید، زیرا آسایش وآرامش زندگى مرد، در خانه است. این که آیه شریفه مىفرماید:
ومن آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها (9)
وآنچه در تعبیرات روایى آمده است «لیاوی الیها» براى تبیین همین تعبیر قرآنى است «الرجال قوامون على النساء» به این معنا نیست که زن اسیر مرد است ومرد قوام قیم وفرمانروا است ومىتواند به دلخواه خود عمل کند. هرگز این تکلیف نیامده فتواى یک جانبه بدهد وبه مرد بگوید تو فرمانروا هستى و هرچه مىخواهى بکن، اسلام این دو حکم الزامى را در کنار هم ذکر مىکند از یک سو به زن در مقابل شوهر دستور تمکین مىدهد واز سوى دیگر به مرد در مقابل زن دستور کارپردازى وسرپرستى مىدهد، واین هردو، بیان وظیفه وجریان امور خانواده است و هیچ یک نه معیار فضیلت است و نه موجب نقص.
در نتیجه، اولا، «الرجال قوامون على النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد. ثانیا، این قیمومیت معیار فضیلت نیستبلکه وظیفه است. ثالثا، قیم بودن زن ومرد در محور اصول خانواده است. گاهى زن قیم مرد است و گاهى مرد قیم زن. و در اصول خانوادگى بسیارى از مسائل عوض مىشود. اطاعت فرزند چه پسر وچه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است، و اگر فرزند کارى بکند که پدر یا مادر برنجد عاق پدر ومادر مىشود وعقوق والدین حرام است. بنابراین اگر مادر فرزند را از کارى نهى کرد وگفت: این کار مایه آزردگى من مىشود. در اینجا اطاعت مادر واجب است وپسر نمىتواند بگوید که من چون در رتبه اجتهادى به سر مىبرم یا مهندس وطبیب شدهام، دیگر تحت فرمان مادر نیستم و در حقیقت در چنین مواردى زن بر مرد قیم است، مادر بر پسر قیم است گرچه پسر مجتهد ویا متخصص باشد. در مسائلى که مربوط به داخل خانواده است زن وشوهر، مادر وفرزند و پدر وفرزند یک سلسله حقوق متقابلى دارند. ورابعا، همانگونه که در آغاز فصل گذشت این قیمومیت طبق شرایط ضمن عقد قابل تحدید و یا واگذارى است.
اگر کسى معیار فضیلت را در مسائل مالى و پست ومقام خلاصه کند باید در اصل تفکر وارزیابى خود تجدید نظر کند. آن نظامى که مسائل را از محور طبیعت وماده مى نگرد کسى را که داراى میز بزرگتر، سمتبرتر وحقوق ومزایاى بیشترى است افضل مىداند، اما اسلام به این گونه امور بهایى نمىدهد ومىگوید: عظمت انسان به جان آدم است وچیزى که جداى از جان آدم است فقط ابزار اجرایى است. پس بنابراین اگر کسى فقط از مزایاى خارج از جان برخوردار باشد، جان او متکامل نشده است زیرا چیزى که مایه کمال جان استباید مزایاى روحى باشد که غذاى روح است و غذاى روح را معارف وعلوم واخلاق ومزایاى فاضله تشکیل مىدهد و در این جهتبین زن و مرد امتیازى نیست، آنچه مورد تفاوت است، مایه امتیاز نیست وآنجا که مایه امتیاز است، باعث تفاوت نیست.
قرآن درباره عظمتحقوقى واجتماعى زن مىفرماید:
یا ایها الذین امنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها ولاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن الا ان یاتین بفاحشة مبینة وعاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسى ان تکرهوا شیئا ویجعل الله فیه خیرا کثیرا (10)
مسائل مربوط به حقوق زن بخشى مربوط به ارث وبخشى مربوط به نکاح وتعدد زوجات ومهریه ومانند آن است، اینگونه مسائل را عده زیادى از جمله، مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان بیان کردهاند ومتاخرین هم با رهنمودهاى آن بزرگ مفسر جهان اسلام، کتابهایى نوشتهاند.
اما در بخش مسائل اجتماعى، قرآن مىفرماید: با زنها معاشرت نیک داشته باشید و زن را چون مرد در مجامع خود راه دهید واگر خوشآیندتان نیست که آنها در مجامع شما شرکت کنند، این کار ناخوشایند را تحمل کنید چرا که ممکن استخیر فراوانى در این کار باشد وشما ندانید «وعاشروهن بالمعروف» این معاشرت گرچه در زمینه امور خانوادگى است اما اختصاصى به آن ندارد زیرا ملاک آن در مسائل اجتماعى نیز وجود دارد. گاهى تعصب جاهلى یا رواج فرهنگ ناصواب یا تعصب خام ومانند آن، به مرد اینچنین تلقین مىکند که تو نمىتوانى با زن در یک مؤسسه همکارى کنى یا زن در جامعه نمىتواند حضور فعال داشته باشد.
قرآن کریم در این زمینه مىفرماید: اینگونه از تعصبات ورسومات جاهلى را که فرهنگ باطل استبزدایید «وعاشروهن بالمعروف وان کرهتموهن» اگر خوش نمىدارید که زنان مانند مردان سمتى داشته باشند و در جامعه وصحنه سیاست وصحنه درمان وپزشکى و صحنه فرهنگ وتدریس حضور داشته باشند، این امر را تحمل کنید شاید خیر فراوانى در این کار باشد وشما نمىدانید.
چیزى را که عقل به رسمیت مىشناسد وپیش وحى وصاحب شریعتبه رسمیتشناخته شده، معروف است، وچیزى را که عقل و دین به رسمیت نمىشناسد، منکر وناشناخته است، قرآن مىفرماید: با صنف زن طورى رفتار کنید که عقل وشرع آن را به رسمیت مىشناسد. این قشر عظیم را منزوى نکرده وبا آنها بد رفتارى نکنید.
سپس مىفرماید: «وان کرهتموهن» اگر نمىپسندید که زنها از حیات اجتماعى صحیح وسالمى برخوردار باشند بدانید که این کراهتتان نارواست، در آیه: «فعسى ان تکرهوا شیئا ویجعل الله فیه خیرا کثیرا» این جمله آخر از تعبیرى که در آیه جهاد آمده مهمتر است، چون جهاد و دفاع امرى موقتى است، ولذا مىفرماید:
«وعسى ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسى ان تحبوا شیئا وهو شر لکم» اما حضور زن در صحنه، هر روز وهمیشگى است وهمین حیات اجتماعى زن است که مىتواند در مساله فرهنگ وتربیت وجهاد ودفاع سهم مؤثرى را ایفا کند.
کسانى که نتوانستهاند با زنان جامعه معاشرت معروف داشته باشند واز عواطف آنان طرفى بسته واز احساسات و رقت قلب آنان مدد بگیرند، آنان به نام آزادى زن خود را مسخر غرایز نموده، بدون این که مسخر عواطف بشوند. ولى اسلام، زن ومرد را از قید هوى وشهوت آزاد کرده وجامعه را مسخر عواطف کرده است لذا جامعه عاطفى بنا کرده، ورافت ورحمت در جامعهه اسلامى قرار داده است. این که دیده مىشود در بعضى جوامع، هیچ عاطفهاى نیست وگاهى بیش از دویست ونود نفر بین آسمان وزمین به وسیله همین ابرقدرتهاى غرب مىسوزند وبه دریا ریخته مىشوند ویا دیده مىشود مناطقى نظیر حلبچه ومانند آن را با بدترین وضع بابمبهاى شیمیایى مسموم مىکنند و زن و مرد را یکجا از بین مىبرند، با این که ظاهرا طرفدار آزادى زن بوده ومدعى آن هستند که زن را به صحنه آوردهاند، براى آن است که مسخر غریزه وطبیعت زن شدهاند نه مسخر عاطفه او، یعنى آن هنر وفضیلت وجمالى که خدا به نام عاطفه، رحم ورقت، به زن داده از آن محرومند وآنچه را که خدا به طبیعت زن داده آن را بر خود مسلط کردهاند.
آنچه را که ذات قدس اله به فطرت و روح زن داده به عنوان یک فضیلتبه او عطا کرده، ولى دنیاى مادى، زن را در معرض نمایش غرایز آورده و بر درندگى جامعه افزوده است. روایتى که مىفرماید:
«المراة عقرب» (11)
ناظر به چیزى است که جهان غرب به ان مبتلا شده، اما روایتى که امیرالمؤمنینسلام الله علیه به فرزندش مىفرماید:
«فان المراة ریحانة ولیستبقهرمانة» (12)
همان است که جامعه اسلامى به آن فضیلت، متکامل است. زنگرایى مثل آن است که انسان بخواهد از نیش عقرب بهرهاى ببرد، شاید یک لذتى در نیش زدن او باشد، اما سم را هم به همراه دارد، دین مىگوید: زن ریحان وگل است وشما مردها معطر باشید واین قدر بابوهاى متعفن، شامهتان را بد عادت نکنید، زنها به عطر ریحان معطرند وبه شما عاطفه مىدهند، لذا خشونتى که در جنگهاى غیر اسلامى هست در جهاد اسلامى وجود ندارد وآن درنده خویى که دیگران دارند در میان مسلمین مشاهده نمىشود با این که مسلمین، زنها را به حجاب دعوت مىکنند، اما از عاطفه زن به عنوان یک محور تربیتى استفاده مىکنند. اسلام زن را در سایه حجاب و سایر فضایل به صحنه مىآورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا، ومانند آن شود و دنیاى کنونى، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بیاید وغریزه را تامین کند. زن وقتى با سرمایه غریزه به جامعه آمد دیگر معلم عاطفه نیست، فرمان شهوت مىدهد نه دستور گذشت، وشهوت جز کورى و کرى چیزى به همراه ندارد، لذا اسلام اصرار دارد که زن در جامعه بیاید ولى با حجاب بیاید، یعنى بیاید که درس عفت وعاطفه بدهد نه این که درس شهوت وغریزه بیاموزد.
سر این که جهان غرب در خصوص این امر نیز فرهنگ منحط غلطى دارد - و متاسفانه برخى افراد که از فرهنگ غنى وقوى اسلام بىاطلاعند، گوش به تبلیغات سوء آنان مىدهند این است که انسان شناسى آنها همانند جهانبینى آنهاست. وبه عبارت دیگر انسانشناسى آنها فرع بر جهانبینى آنان است، جهانبینى آنها در حد:
ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیى وما یهلکنا الا الدهر (13)
کافران گفتند که زندگى ما همین نشئه دنیا ومرگ وحیات طبیعت نیست وجز دهر کسى ما را نمىمیراند.
است، وچون جهان را در نشئه طبیعتخلاصه مىکنند، واز ماوراى طبیعتسهمى ندارند، انسان را نیز در قلمرو طبیعتخلاصه مىکنند وصرفا تن شناسند نه انسان شناس.
دیدگاه آنان در انسان شناسى، این است که تمام حقیقت انسان را بدن وتن آدمى تشکیل مىدهد وچون مىبیند بدن انسان به دو شکل است، یا به صورت زن است ویا به صورت مرد، لذا گمان مىکنند که زن ومرد باهم تفاوت دارند، همانطورى که بدنهایشان متفاوت است.
کسى که به انسانشناسى از دیدگاه جهان شناسى مادى مىنگرد، هرگز در جهان سیر عمودى ندارد ونمىداند که مبدا ومنتهاى سیر زندگى انسان چیستبلکه همواره سیر افقى دارد، همانگونه که اخترشناسى، دریاشناسى، گیاهشناسى، جانورشناسى، زمینشناسى، معدنشناسى و... اینها، مادى است، انسان شناسى اینان نیز ماده است. او براى انسان مقامى برتر از آنچه که در نشئه طبیعت است، قائل نیست، ومسائلى از قبیل فرشته، ملک و وحى براى او مفهوم ندارد.
انسان موحد جهان را از دید خدا مىنگرد، لذا همانگونه که نقص وشر را نسبىمىداند، ترجیح و تقدیم را هم نسبى مىشمارد. چنانچه اگر یک موحد، شرى را در عالم ببیند، هرگز آن را به حساب هندسه مهندسى عالم نمىگذارد، بلکه آن را به فقدان وعدم بر مىگرداندچرا که معتقد است مبدا پیدایش نظام جز خیر محض نیست، قهرا نظام را هم به نحو احسن مشاهده مىکند واگر تفاوتها وتفاضلهایى بین انسانها مشاهده مىنماید آن را هم از دید مهندسى مىنگرد، یعنى با اصول ارزیابى مىکند که طبق آن اصول معلوم مىشود بین زن ومرد امتیازى نیست.
نه زندگى همهاش عطر است ونه همه زندگى آهن وچدن است، هم کارهاى محکم لازم است وهم کارهاى ظریف. این که آیا گل بهتر استیا اهن به راحتى قابل لااسخگویى نیست، زیرا گل فضائلى دارد، وآهن نیز ارزشهاى فراوانى دارد. کارهاى محکم را آهن، وامور ظریف هنرى، دقیق وعاطفى را گل به عهده دارد واساسا وجود و ثمر آهن بدون گل، وهمچنین، وجود گل نیز بدون آهن شدنى نیست.
اگر اصول ارزشى اسلام ونظر قرآن کریم روشن شود ومحور بحث نیز معین گردد قهرا بسیارى از سؤالات وشبهات حذف مىشود، ولى آنها که اسلام را با مبانى آن نشناختهاند این مسائل اجرایى براى آنها خیلى مهم جلوه مىکند وبه عنوان یک عقده یا نقد علمى یا اعتراض ومعارضه مطرح مىکنند که چرا، زن نمىتواند فلان کار اجرایى را بپذیرد.
بنابراین ما دو راه حل داریم، یک راه براى معتقدان به دین وراه دیگر، به عنوان پاسخگویى به سؤالات دیگران، یعنى در مرحله اول، باید این موضوع براى خود ما حل شود که سؤالاتى مانند این که چرا زن نمىتواند متصدى بسیارى از امور اجرایى شود؟ قابل طرح نیست. توضیح این مطلب مستلزم دو نکته است، وآن این که:
اولا: بسیارى از کارهاى اجرایى شرعا براى زن جایز ورواست.
ثانیا: امور اجرایى مقام نیست، زیرا اگر امور اجرایى ارزش بودند و واجب بود که انسان این کار اجرایى را بپذیردبه عنوان یک کمال ونه براى حفظ نظام علماى بزرگوار ما از آن چشم نمىپوشیدند وبلکه براى کسب آن تلاش مىکردند.
پىنوشتها:
1- کهف، 49.
2- فصلت، 46.
3- آل عمران، 18.
4- اعراف، 29.
5- حدید، 25.
6- زخرف،32.
7- نساء،34.
8- نساء، 135.
9- روم، 21.
10- نساء، 19.
11- نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 58.
12- نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه31.
جاثیه، 24.
شبههاى که در ذهنیتبعضى افراد هست، این است که خیال مىکنند حجاب براى زن محدودیت و حصارى است که خانواده و وابستگى به شوهر براى او ایجاد نموده است، و بنابراین، حجاب نشانه ضعف ومحدودیت زن است.
راه حل این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملا درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضاى خانواده رضایتبدهند، حجاب زن، حقى الهى است، لذا مىبینید در جهان غرب و کشورهایى که به قانون غربى مبتلا هستند اگر زن همسردارى الوده شد وهمسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام مىکنند، اما در اسلام اینچنین نیست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ویه برادر وفرزندانش مىباشد، همه اینها اگر رضایتبدهند قرآن راضى نخواهد بود، چون حرمت زن وحیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است و خداى سبحان زن را با سرمایه عاطفه آفرید که معلم رقتباشد وپیام عاطفه بیاورد، اگر جامعهاى این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه وشهوت رفتند به همان فسادى مبتلا مىشوند که در غرب ظهور کرده است. لذا کسى حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم، از این که قرآن کریم مىگوید هر گروهى، اگر راضى هم باشند، شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا کنید، معلوم مىشود عصمت زن، حقالله است وبه هیچ کسى ارتباط ندارد. قهرا همه اعضاى خانواده واعضاى جامعه وخصوصا خود زن امین امانت الهى هستند. زن به عنوان امین حقالله از نظر قرآن مطرح استیعنى این مقام را و این حرمت و حیثیت را خداى سبحان که حق خود اوست، به زن داده وفرموده: این حق مرا تو به عنوان امانتحفظ کن، انگاه جامعه به صورتى در مىآید که شما در ایران مىبینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا که در مساله جنگ تا آخرین لحظه، صبر نمود و کارى که بر خلاف عاطفه ورقت ورافت و حمتباشد انجام نداد. با این که دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسکونى، کشتار بىرحمانه بىگناهان و غیر نظامىها را مشروع نمودند.
جامعهاى که قرآن در او حاکم است، جامعه عاطفه است و سرش این است که نیمى از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول خانواده درس رافت ورقت مىدهد، و رافت و رقت در همه مسائل کارساز است.
بنابراین در هر بخشى و هر بعدى از ابعاد براى سیر به مدارج کمال بین زن ومرد تفاوتى نیست منتها باید اندیشهها قرآنگونه باشد، یعنى همانگونه که قرآن بین کمال و حجاب واندیشه و عفاف جمع نمود، ما نیز در نظام اسلامى بین کتاب و حجاب جمع کنیم. یعنى عظمت زن در این است که:
«ان لایرین الرجال ولایراهن الرجال» (1)
نبینند مردان نامحرم را و مردان نیز آنان را نبینند.
قرآن کریم وقتى درباره حجاب سخن مىگوید مىفرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براى زن که نامحرمان او را از دید حیوانى ننگرند لذا، نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهى جایز مىداند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمتبىبهرهاند.
حال اگر کسى از تشخیص اصول ارزشى عاجز باشد، ممکن استمعاذ الله حجاب را یک بند بنداند، و حال این که قرآن کریم وقتى مساله لزوم حجاب را بازگو مىکند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین بیان مىفرماید:
«ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین» (2)
یعنى براى این که شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند. چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
مرد و زن در آن معیارهاى اصلى همتاى هم هستند، و یک سلسله مسؤولیتهاى اجرایى براى مرد است که اگر انجام ندهد باید وزر آن را تحمل کند، بنابراین نتیجه مىگیریم که اولا: آن تهمتهایى که به اسلام زده ومىگویند که: اسلام نیمى از جامعه را از بسیارى از حقوق محروم نموده است، نارواست.
ثانیا: این تعصبات و رسومات جاهلى که از دیرباز در فرهنگ جوامع اسلامى رواج پیدا کرده است که زن را به عنوان مظهر ضعف و زبونى یاد مىکنند این باید زدوده بشود.
ثالثا: اگر کسى احساس مىکند که زن نباید از علوم و مسائل تربیتى و مانند آن که خدمات قابل عرضهاى به جامعه ارائه مىدهد استفاده کند، باید از این اعتقاد صرف نظر کند و علاقهمند باشد زن همتاى مرد در این علوم و معارف بار یابد و به جامعه خدمت کند مگر آنجایى که به طور استثنا وظیفه مرد قرار گرفته است.
رابعا: جمله «عاشروهن بالمعروف» اختصاصى به مسائل داخل منزل ندارد، بلکه در کل جامعه هم جارى است و مساله پنجم این است که زن در مقابل مرد غیر از زن در مقابل شوهر استیعنى زن در مقابل شوهر باید تمکین کند اما زن در مقابل جامعه، مثل فردى از افراد جامعه است واین چنین نیست که باید اطاعت کند و در مسائل خانوادگى هم مىبینیم که گاهى زن قوام وقیوم است و مرد باید اطاعت کند، همچنانکه لاسر باید از مادر اطاعت کند ولو در حد بالایى از تخصصهاى علمى باشد.
در پایان گرچه هنوز شبهاتى در مساله برابرى زن و مرد قابل طرح است لیکن باتوجه به اصول کلى یاد شده وآشنایى با خطوط اصیل نظام ارزشى در اسلام وتبیین محور سعادت و شقاوت پاسخ آنها روشن خواهد بود.
والحمدلله رب العالمین
پىنوشت:
بحار الانوار، ج103، ص238.
احزاب، 59.
گرچه مساله دیه و سایر مسائل فقهى یک فصل جدایى را مىطلبد و همان گونهکه در آغاز فصل اشاره شد همیشه و همه جا دیه مرد بیشتر از زن نیست و در آمد مرد نیز از آن زن است.
لیکن یک سلسله از ارزیابیها در قرآن کریم به بدن بر مىگردد، و هر بدنى که منشا اقتصادى بیشتر و قوىتر باشد، مساله دیه هم با تناسب او تنظیم مىشود، چه این که مسائل ارثى هم اینچنین است.
در حدیثى که ابو هاشم جعفرى نقل کرده است مىگوید: شخصى از حضرت امام عسکرى... پرسید:
«ما بال المراة المسکینة الضعیفة تاخذ سهما واحدا ویاخذ الرجل القوی سهمین؟ قال...: لان المراة لیس علیها جهاد ولانفقة ولا علیها معقلة انما ذلک على الرجال»
چرا زن بیچاره ضعیف باید یک سهم داشته باشد ومرد توانا دو برابر بگیرد؟ حضرت در پاسخ فرمود: چون هزینه سنگینى حضور در جبهههاى جهاد و نفقههاى خانواده وتاوان مالى اقوام - مثل پرداخت دیه مقتولى که توسط یکى از اقوام به قتل رسیده فقط.
اما آنچه که به تعلیم و تربیت مربوط است زن و مرد در آن مقام مورد خطاب مشترک، قرار گرفتهاند. قرآن در امور حکومتى همانند امور معرفتى زن و مرد را یکسان مورد خطاب قرار داده و مىفرماید:
«ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم» (2)
وهیچ مرد و زن مؤمنى را نیامده است که چون خدا و پیامبرش، حکمى کرد و از طرف خداى سبحان دستورى را ابلاغ کرد، هیچ مرد با ایمان، و هیچ زن با ایمان، حق تصمیمگیرى مخالف در برابر قضا و داورى خدا و پیامبر را ندارد. نه تنها در مسائل تشریعى ، بلکه در مسائل حکومتى نیز آنجا که سخن از قضا و حکم است، خواه قضاى باب قضاوت، خواه قضاى حکومت، مرد مؤمن و زن مؤمنه حق اعتراض ندارند.
در مسائل اخلاقى نیز در قرآن کریم آمده است:
«یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیرا منهم ولا نساء من نساء عسى ان یکن خیرا منهن» (3)
در روایت آمده است که چند چیز در میان چند چیز مستور است: یکى شب قدر است که در بین شبها مستور است، و دیگرى اولیاى خدا هستند که در بین افراد عادى گمنام و مستور هستند، و چه بسا کسى که مورد تحقیر قرار گرفته از اولیاى الهى باشد.
تحقیر کردن به چهار صورت محتمل است: گاهى ممکن است مردى، مردى را تحقیر کند، و یا مردى زنى را تحقیر کند. چنانکه گاهى ممکن است زنى، زن دیگرى را تحقیر کند، یا زنى، مردى را مورد تحقیر قرار دهد. این چهار صورت مفروض است ولى دو صورت آن را قرآن با صراحتبیان مىفرماید واصل کلى را یادآور مىشود که، چه بسا کسى که مورد تحقیر قرار مىگیرد بهتر از تحقیر کننده باشد.
بنابراین چون مردها در مسائل اقتصادى معمولا بیشتر از زنها بازدهى اقتصادى دارند وبیشترین هزینه زندگى هم بر دوش آنها است دیه آنها نیز بیشتر است و این بدان معنا نیست که در اسلام مرد ارزشمندتر از زن باشد زیرا اصل دیه مربوط به ارزیابى روح نیست ونباید در مسائل انسان شناسى و عظمت زن و مرد این عنوان مورد نقد و نقض قرار گیرد.
مهمترین علت نقد ناقدان بدان جهت است که انسان را در حد یک گیاه مىشناسد، و واقعیاتى نظیر این که انسان به جایى برسد که تنگاتنگ با ملائکه سخن بگوید، و فرشتگان به استقبالش درآیند، براى آنان بىمفهوم است. و وقتى این سلسله از مسائل مطرح بشود تازه آنها به خود مىآیند که عجب! ماوراى طبیعتى هم هست، موجودى به نام فرشته نیز وجود دارد! وما براى ابد، زندهایم و عمر این تن زودگذر ما حداکثر یک قرن است اما جان ما جاودان وابدى است، نه سخن از یک میلیارد سال که اصلا سخن از سال و ماه نیست، و ما به جایى مىرسیم که فرشتهها به استقبال ما مىآیند و تهنیت مىگویند و تحیت مىفرستند:
«سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین» (4)
درود بر شما خوش باشید و درون آیید جاودانه.
پىنوشتها:
1- حجرات، 13.
2- احزاب،36.
3- حجرات، 11.
4- زمر،73.
چرا بعضی از در کشور ما یک طرز فکر بدی پدید امده که هر کس اگر بد حجاب باشد اون از همه با کلاس تره و ... . یه افکار پوچی در ذهن مردم ما اومده.
حضرت فاطمه(س)از بس که نماز می خواندند ساق پایشان ورم می کرد اما شیعیان به جای اینکه رفتار انان را ادامه دهیم دختران ساق پایشان را به مردان نشان می دهند.تو رو خدا می بینی.می فهمی.دختران ایرانی که خیلی هایشان هم نماز نمی دانند چیست؟
جوانان و معاد (روز قیامت)
جوانان عزیز! یکى دیگر از ضروریات دین مذهب ما شیعیان معاد و اعتقاد داشتن به روز قیامت است.
معاد یعنى چه؟ معاد یعنى بازگشت انسان بسوى خداوند.
همه مى دانیم که روزى خواهیم مرد و سرانجام در پیشگاه خداوند زنده خواهیم شد.
سؤال: اینست که بعد از مرگ چه مى شود؟ آیا انسان با مردن نابود خواهد شد؟ یا مثل خورشید که هر روز غروب مى کند و روز بعد دوباره طلوع مى کند، انسان هم بعد از مرگ دوباره زنده مى شود؟ از دیدگاه اسلام، مردن تنها یک مسافرت است و شما از این جهان به جهان دیگر مسافرت مى کنید! و زندگى آن جهان نتیجه این دنیا است.(اَلدُّنیا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ).
اگر در این جهان افراد نیکوکارى بوده اید در جهان دیگر در راحتى و آسایش خواهید بود و اگر در این دنیا افراد بدى بودید در آنجا در رنج و عذاب خواهید بود.
سؤال: چرا براى بعضى از افراد پذیرفتن این امر مشکل است که انسانها بعد از مردن دوباره زنده مى شوند؟
جواب: قرآن مجید این مشکل را جواب داده است. یک جواب این است که مگر خداوند در آغاز انسانها و موجودات عالم راخلق نکرده است؟ آیا خلق در بار اوّل مهمّ تر است یا مرحله دوّم؟ آیا اختراع یک هواپیما و ساختن آن براى بار اوّل مشکل تر است یا باز کردن قطعات آن و مونتاژ کردن آن براى مرحله دوّم؟ مسلماً ساختن مرحله اوّل بسیار مشکل تر است. پس خدایى که خود انسان را خلق کرده است مى تواند بار دیگر او را زنده نماید.
برزخ یعنى چه؟ و در کجاست؟
با مردن روح انسان از بدن و جسم جدا مى شود، ولى چون هنوز تا برپا شدن قیامت، فاصله دارد، وارد عالم برزخ مى شود که بین دنیا و عالم قیامت است.
امامان ما فرموده اند عالم برزخ بسیار بزرگتر از دنیا است (نه کره زمین) و در آنجا براى نیکوکاران لذتها و نعمتهاى زیادى آماده شده است. چنانچه بدکاران نیز در آنجا در رنج و ناراحتى هستند.
قیامت براى رسیدگى اعمال انسانها:
قیامت روزى است که تمام مردم به قدرت خداوند از دل خاک بیرون مى آیند و هر کس کارهایى را که انجام داده است خواهد دید (مثل اینکه آنها را فیلمبردارى و ضبط کرده باشند). در آن روز نیکوکاران وقتى پرونده خود را مى بینند خوشحال مى شوند ولى گناهکاران نارحت شده مى گویند کاش پرونده خود را نمى دیدیم. در این روز است که به تمام کارهاى خوب و بد افراد رسیدگى شده و نیکوکاران وارد بهشت جاویدان شده بدکاران راهى جهنّم مى شوند.
جوان بهشتى کیست؟
در این باره حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اشاره مى کنیم: قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): «اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رِیْحانَةٌ مِنْ ریا حینِ الجَنَّةِ» پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمودند: «فرزند صالح، گلى از گلهاى بهشت است.»([1])
بلى درست است فرزند صالح یعنى فرزند خوب و نیکوکار. فرزند صالح، به پدر و مادرش، به دوستان و خویشاوندانش احترام مى گذارد، خوش اخلاق است، دیگران را مسخره نمى کند، آزارش به کسى نمى رسد، از دوستان بد کناره گیرى مى کند، قرآن را یاد مى گیرد، به دستوراتش عمل مى کند، نمازش را مى خواند، سعى مى کند به مسجد برود، اگر کسى به کمک او نیاز داشت کوتاهى نمى کند، در درسهایش مى کوشد تا فرد مفیدى براى جامعه باشد، از زحمتهاى معلمش قدردانى مى کند. البته در کنار اینها خوب است که به سرگرمى ها، ورزش و تفریحات سالم نیز اهمیّت بدهد زیرا که عقل سالم در بدن سالم است و چنین جوانى یقیناً بهشتى خواهد شد.
جوان جهنّمى کیست؟
جوان جهنّمى کسى است که آنچه در مسئله فوق بیان کردیم برعکس آنها عمل کند جایگاهش جهنّم مى باشد، که جایگاه تنبیه و کیفر دادن کافران و گنهکاران است، آتش آنجا سوزاننده تر از آتش دنیاست و همیشگى است. خداوند در قرآن مجید جهنّم را اینطور توصیف فرموده است. (آنان که به آیات ما کافر شدند به زودى آنها را در آتش مى اندازیم که هرگاه پوست بدنشان بسوزد و بریزد دوباره پوستى نو بر تنشان فرو مى پوشیم تا دگرباره بسوزند و عذاب ما را بچشند.»
شفاعت چیست؟
یک مسئله اى که باید همه ما اعتقاد داشته باشیم شفاعت است، شفاعت یعنى واسطه شدن براى بخشودن گناهان کسى. در قیامت پیامبران و پیامبر گرامى اسلام و ائمه اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین با اجازه خداوند متعال، واسطه مى شوند تا خداوند گناهان بعضى از گناهکارانى را که گناهشان کم است، ببخشد. البته بعضى از گناهکاران هستند که تا مدتى عذاب نبینند شایستگى شفاعت را پیدا نمى کنند و بعضى از گناهان است که به طور کلى لیاقت شفاعت را از بین مى برد، مثل سبک شمردن نماز ...
حجاب; مسئله فقهی یا حقوقی و سیاسی
همانطور که میدانید مبنای قانونمندی انساندر فقه امامیه، پذیرش اصول دین و جلبخرسندی خداوند خالق عالم و قانونگذار است.در این مبنا خواه حکومت دینی بر پایه فقه امامیهتشکیل شود یا نشود، انسان خود را قانونمند شرعیمیداند، حتی در تنهایی و خلوت که خداوند راناظر میبیند، احکام الهی را نقض نمیکند، اما درعلم حقوق، قوانین باید از یک ضمانت اجراییبرشخوردار باشند و برای تحقق ضمانت اجرایی،نیاز به دولت و قدرت است تا به قوانین حقوقیاعتبار ببخشند; در غیر این صورت با سقوط یکحاکمیت، قوانین آن کشور نیز ساقط و بیاعتبارمیشود و نظام نوین حقوقی باید در مجلسقانونگذاری حاکمیت جدید اعتبار پیدا کند.
مسئله حجاب زن مسلمان به عنوان یک پوششمتعارف به عرف جامعه اسلامی در طول تاریخمسلمانان، همواره یک مسئله فقهی بوده است کهزنان مسلمان بدون توجه به قانون حاکمیت،پوشش خود را حفظ میکردند، اما استعمارباقیمانده از امپراطوری عثمانی در کشورهایاسلامی ایران و ترکیه، با استبداد خشن از زنانمسلمان کشف حجاب کرد و این هجوم فرهنگیاستعمار ثابت نمود که تمام دیانت در فقه امامیههمان سیاست و تدبیر در زندگی شخصی واجتماعی است.
دیانت در حوزه عمل، همان چگونه زیستن درزندگی شخصی و اجتماعی انسان است. وقتی کهاستعمار با استبداد از زنان مسلمان کشف حجابکرد، مردم دنیا فهمیدند که آزادی غربی، دروغیبیش نیست که تنها در قالبهای فکری دشمنان خداو احکام نورانی اسلام تعریف میشود; گرچه نفوذحاکمیتهای وابسته در کشورمان و سایرکشورهای دنیا، فساد و لطمه جبران ناپذیری بهزنان مسلمان در حوزه خانواده، هنر، آموزش وپرورش و دانشگاه زده است، اما بخش عمدهایاز زنان مسلمان با فهم درست از مسائل سیاسیهرگز دست از حجاب نکشیدند و این حق خود رادر پوشش از چشمان نامحرم محفوظ داشتند وآنقدر راسخ و استوار ماندند که فرهنگ وقانونمندی حجاب را به سرزمین کفر اروپاییانرسوخ دادند، به گونهای که زنان مسلمان نه تنها درجامعه عادی مغرب زمین بهخاطر داشتن حجاباحساس حقارت نمیکنند، بلکه با حضور موفق و باحجاب در مراکز علمی و پژوهشی، دولتهای بهاصلاح مدعی آزادی را مجبور کردند تا باطناستبدادی خود را نشان دهند و قانون ممنوعیتحجاب در مدارس فرانسه را به عنوان یکرهآورد حقوقی و سیاسی تصویب کنند. برایفرانسویها عریان شدن زن آزادی است، اما اگرزن مسلمان بخواهد کرامت و حرمت خود راحفظ کند و با حجاب سرکلاس درس حاضر شود وبه فعالیتهای علمی و پژوهشی ادامه دهد، دیگرخبری از آزادی در حاکمیت سیاسی غربیهانیست.
مبانی حجاب
چرا زنان مسلمان باید حجاب داشته باشند، درحالیکه زنان کافر بدون پوشش و با خودآراییدر جامعه حاضر میشوند؟ چرا دولتهای غربی; ازجمله فرانسه، با حجاب زنان مسلمان مخالفتمیکنند؟ چرا بسیاری از نظامهای وابسته بهدیکتاتوری; مانند رژیم پهلوی، با حجاب زنانمخالفت کردند؟ مگر اساس و پایه حکم وجوبحجاب زن مسلمان چیست که این گونه موردمخالفت قرار میگیرد؟
احکام اسلام بر اساس جلب مصالح و دفعمفاسد مبتنی بر فطرت پاک انسان و عدم ضرراست. خالق انسان بهتر از هر نهاد یا منبعی میداندکه نیاز فطری انسان چیست; زیرا بدون تردید اگرپروردگار را تنها علت اصلی پیدایش عالم هستیبدانیم، به طور قطع علم و عدالت آن ذاتبیهمتا اقتضا دارد که منبع اصلی قانونگذاری نیزبرای رفتار و گفتار شخصی و اجتماعی انسان باشد.
حرمت زن مسلمان
خداوند تنها برای دین شرافت و کرامت قائلاست و بر همین اساس پارساترین افراد را باکرامتترین میداند و حجاب در تعریف خالقانسان یکی از نمادهای پارسایی است. زن مسلمانواقعی، پارسا و با کرامت است وخداوند راضینیست زیبایی و محاسن چنین زنی در منظر و دیدافراد فاسد قرار گیرد تا در بعضی موارد مورداستمتاع و شهوترانی آنان واقع شود. حرمت زنمسلمان به اعتبار اسلام و پارسایی اقتضا دارد کهزن مسلمان برخلاف زن کافر، محاسن و زیباییهایخود را از نامحرمان بپوشاند و مجاز باشد تنها برایمحارم تا حدودی و برای شوهرش هیچ گونهحجابی نداشته باشد. خداوند در استدلالحجاب زنان مومن در آیه 59 سوره «احزاب»میفرماید: «ای نبی به همسران و دخترانت وزنان مومنین بگو که خودشان را با جلابیب (جمعجلباب به معنای چادر یا لباس بلند) بپوشانند; اینکار به خاطر این است که آنان به وقار، احترام ومتانت شناخته شوند تا مورد اذیت و آزارهوسرانان قرار نگیرند و خداوند بخشنده و مهرباناست».
حجاب واقعی زن موجب حفظ حرمت ومتانت اوست و حتی نسبت به طمع هوسبازان،نقش باز دارندهای دارد و به ویژه حجاب زنانجوان این دلالت را برای مردان عیاش وشهوتران خیابانی دارد که من زن مسلمانم و حلالو حرام خداوند را رعایت میکنم و اهل مجالستبا لهو و حرام نیستم و حتی به طور معمول در عرفمردان فاسد و شهوتران نیز حریم زنان با حجاب،عفیف و با غیرت محفوظ است و آنان مورد اذیتو آزار قرار نمیگیرند.
آرامش روان شخصی و اجتماعی
غریزه جنسی امری واقعی در نفس انساناست: نفس که کانون خواهشها و تمنیات میباشد،بعدی از ابعاد وجودی است که مستقل از عقلعمل میکند. انسان ممکن است عقل نداشته باشدو مجنون باشد، ولی بهخاطر نفس، کششهایشهوی داشته باشد.
ارضای غریزه جنسی از امور طبیعی زندگیانسان پس از بلوغ جنسی است که این مهم باپدیده ازدواج در اسلام سامان مییابد.
غریزه جنسی به معنای اعم، شامل فعل فیزیکیو خواهش نفسانی است که از دو جهت: ازدواجبرای زن و مرد، و نگاه برای مرد و حجاب برایزن کنترل میشود; یعنی ازدواج به تنهایی بهعنوان یک عامل کنترل غریزه جنسی عمل میکندو جهت دوم; نگاه مرد و حجاب زن است; اگر مردموظف به حفظ نگاه و زن موظف به حفظ حجابنباشد، جامعه تا آزادی جنسی غربی پیش میرودو نبودن حریم قانونی میان زن و مرد و آزادیمعاشرتها و مباشرتهای جنسی، بیبند و باریها وهیجانهای جنسی را افزایش میدهد و تنها راهآرامش در این دیدگاه، آزادی کامل جنسی برایمرد و زن است که با توجه به مسئله خانواده و مادرشدن زنها، آرامش روان خانمها به عنوان یکانسان از جهت شخصی و اجتماعی بیشتر تخریبمیشود. آزادی عریانی و بندباری جنسی با رفعهرگونه پوشش و حجاب از محیط شخصی وخانوادگی تا محافل عمومی و اجتماعی مانندساحل دریاها، استخرها، خیابانها و... از زن یککالای مصرفی میسازد که برای تمام مردانهوسباز بهرهدهی حظ بصر داشته باشد و شیادانفاسد را به تماشای مجانی زیباییهای زن، که ودیعهالهی برای او، شوهرش و خانوادهاش است،میکشاند و پایه تجارت سکس و زنان در دنیای بهاصطلاح متمدن و آزاد، براساس شکستن حرمتو روان زن و تجاوز به حریم او، بعد از کشفحجاب زنهاست; گرچه این مفاهیم با القای تربیتفاسد و غلط غربی در دختران و سرانجام پذیرشخودشان، جامه عمل میپوشد.
حجاب و پوشش آثار و فواید بسیاری دارد که یکی از این آثار بعد فردی و ایجاد آرامش روانی در فرد است که یکی از از عوامل آن عدم تهیج و تحریک جنسی است و در مقابل فقدان حجاب ، بی بند و باری را در میان زنان و مردان فزونی می بخشد .
به گزارش ایونا ، از فواید دیگر حجاب استحکام بیشتر کانون خانواده است در جامعه ای که برهنگی در آن حاکم است هر زن و مردی همواره در حال مقایسه است و آنچه ریشه خانواده را می خشکاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر دامن می زند .
بنابراین زنی که چادر بر سر می گذارد ، نه تنها اولین قدم را در حفظ کانون گرم خانواده برداشته بلکه آبرو و شرافت مادری را فراهم ساخته است و خود را از نگاههایی که همچون تیر به قلب خانواده اصابت می کند محفوظ داشته است .
حفظ و استیفای نیروی کار در جامعه از فواید دیگر حجاب در بعد اجتماعی است ؛ بدحجابی باعث تضعیف نیروی کار افراد در جامعه می گردد.
برخلاف نظام ها و کشورهای غربی که میدان کار و فعالیت های اجتماعی را با لذت جویی درهم می آمیزند ، اسلام می خواهد با رعایت حجاب و پوشش ، محیط اجتماع را از این گونه لذت ها پاک کند .
همچنین استفاده از حجاب و پوشش بویژه چادر مشکی به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل می تواند در بعد اقتصادی نیز تاثیر مثبت و در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان تاثیر گذار باشد
به گزارش ایونا ، متاسفانه بعضا مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می گردد بگونه ای که برخی از بانوان بجای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار به چادرهای مشکی توری و نازک که با فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارد روی می آورند .
از طرفی حجاب بانوان در جامعه اسلامی مبارزه ای است بر علیه سلطه گران و جنایتکاران دنیا که همواره سعی داشته اند با ترویج بی بندو باری و بد حجابی ، ارزش های اسلامی را پایمال کنند .
اگر حجاب اسلامی اهمیت نداشت چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غربی از آن به عنوان مد لباس زنان در کنار صدها مدل دیگر نمی پذیرفتند و هرگز استعمار غرب ، رضاخان را بر آن نمی داشت که تمام حکومت خود را برای از بین بردن چادر بسیج کند .
چادر خیمه عفاف پیروان فاطمه(س) است که با گذشت 14 قرن ، ندای آزادی بخش آن حضرت همچنان در گوش تاریخ طنین انداز است.
در این سیاهه، شما نوشتاری را خواهید خواند که میان یک جوان 22 ساله و حضرت آیتالله، علامه طباطبایی درسال 1355 مکاتبه شده است.
آنچه آن جوان سوال کرده است نیاز آشکار یا نهان هر انسان مکلفی است، در هر فصلی از حیات که باشد، آنگاه که در پیچ و خم زندگی و در فراز و نشیب این دنیا پای گذارده و در تاریکنای این مسیر، کور مال کور مال در امید مقصد است، و جواب علامه چراغی است راه نما از خضر، و تو! به هوش باش که:
|
جوابی که حضرت آیت الله در پشت همان نامه مرقوم کردند:
|