مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 76
کل بازدید : 771714
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
هرگز از شوهرت چیزى نخواه  
على علیه السلام باغى داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بین فقراء تهیدستان مدینه تقسیم کرد. وقتى که به منزل بازگشت ، فاطمه علیها السلام از ایشان پرسید؟ یا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟
على علیه السلام براى تهیه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه علیها السلام با خود اندیشید که چرا چنین گفتم ، چون از پدر شنیده بود که هرگز از شوهرت چیزى نخواه ، شاید نتواند آن را تهیه کند.
آنگاه فرمود.
فانى اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا من از خدا آمرزش مى طلبم و دیگر این رفتار را تکرار نخواهم کرد. 
 

  
در خانه فاطمه علیها السلام محل دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله )
پس از نزول آیه
و اءمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها  و آیه انما یرید الله لیذهب عنکم ..

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) هر روز، وقت نماز صبح به در خانه على و فاطمه علیها السلام مى آمد و مى فرمود: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد. پس اهل بیت ، یعنى على و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام در پاسخ اظهار مى داشتند: و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد اى پیامبر خدا. سپس حضرت دو طرف چهار چوبه در را گرفته مى فرمود: نماز، نماز خدا شما را رحمت کند. همانا خداوند چنین مى خواهد که هر گونه آلودگى را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را از هر ناخالصى پاک کند. پس حضرت تا زمانى که در مدینه حضور داشت هر روز صبح پیوسته این کار را انجام مى داد تا اینکه از دنیا رحلت فرمود.
حضرت فاطمه علیها السلام در برابر یکى از افراد نادان مدینه که در مورد على علیه السلام زبان به سرزنش گشوده بود و ناسزا مى گفت ، فرمود: مى دانى على کیست ؟
على امامى ربانى و الهى و هیکلى نورانى و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندى از خاندان پاکان ، گوینده به حق و روا، جایگاه اصلى و محور امامت ، پدر حسن و حسین علیه السلام دو دسته گل پیامبر علیه السلام و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است .

  

تشریح تسبیح فاطمه (س ) 
از حضرت امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود:
فاطمه زهرا عزیزترین عزیزان رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه من بود، این بانو آن قدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آن قدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبید تا این که لباسهایش غبارآلود شد. و آن قدر زیر دیگ آتش برافروخت تا لباسش کثیف و گردآلود گردید و به همین علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنیدیم غلام چندى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند به فاطمه گفتم : وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در کارها مددکار باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوى .
پس فاطمه زهرا خدمت رسول خدا رفت ، ملاحظه کرد که گروهى با ایشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون این که با پدر سخنى بگوید به خاطر شرم و حیا بازگشت . على علیه السلام فرمود: چون رسول خدا مى دانست که فاطمه زهرا براى حاجت نیازى مراجعه کرده است ، لذا خود به منزل ما آمد، حضرت فرمود: فاطمه جان ! براى چه منظورى به سوى من آمدى و دو مرتبه سوال فرمود و فاطمه ساکت بود، على علیه السلام مى گوید: عرض کردم : اى رسول خدا من علت را براى شما ذکر مى نمایم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوى دود گرفته . شنیدیم که غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم : به سراغ پدر خود رفته از ایشان خدمتکارى بخواه تا تو را مساعدت نماید.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شما را از مطلبى آگاه کنم که بهتر است براى شما از خادمى که سوال کردید، وقتى از خواب برخاستید (در بعضى روایات است وقتى به رختخواب رفتید) سى و چهار بار الله اکبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمدلله بگویید آن بتهر است براى شما از خادم که خدمت شما را بکند


  
 عبور از دریا به وسیله بسم الله

جناب ثقة الاسلام کلینى در کتاب شریف اصول کافى از امام صادق علیه السلام روایت فرموده است که : شخصى همراه حضرت عیسى علیه السلام بود تا به دریا رسیدند و با حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دریا مى گذشتند. این جانى است که بر آب تصرف مى کند، این همان جا است که مرده را زنده مى کند، و ابراء اکمه و ابرص مى نماید، و جان هاى مرده را زنده مى کند و حیات مى دهد، و هر کسى که به تعلیم معارف حقه ، نفوس را احیاء مى کند عیسوى مشرب است . آن شخص دید که بر روى آب مثل زمین هموار عبور مى کنند، در عین عبور به این فکر افتاد که حضرت چه مى گوید و چه مى کند که بر روى دریا این گونه راه مى روند، دید حضرت مى گوید: بسم الله ، از روى عجب به این گمان افتاد، که اگر خودش از تبعیت کامل بیرون آید و مستقلا بسم الله بگوید، مانند حضرت مى تواند بر آب بگذرد، از کامل ، بریدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت ، روح الله نمود آن جناب نجاتش داد.


  
در روز گناه مکن

شخصى نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى ابا عبدالله ! من توان آن ندارم که در شب نماز به جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مکن


  
کفاره غیبت

از ابو عبدالله ، امام صادق علیه السلام نقل است : پیامبر صلى الله علیه و آله را پرسیدند که کفاره غیبت چیست ؟ فرمود: هر گاه به یاد شخصى که غیبتش نموده ، اقتدا، براى او از خداوند طلب غفران کند.


  
خواندن پنج سوره هنگام خواب

مرحوم ملا فتح الله در تفسیر منهج در اول سوره حدید عرباض را چنین نقل کرد: و از عرباض بن ساربة مروى است که آن حضرت پیش از آنکه در شب خواب مى کرد مسیحات خمس تلاوت مى کرد که آن سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن است و مى فرمود که ان فیهن آیة افضل من الف آیة در این سورتها آیتى هست که بهتر از هزار آیت است .


  

ندامت خلیفه در آخرین لحظات زندگى

یکى از بهترین مؤیّدات بر ارتکاب عمل و شکستن حرمت و حریم خانه حضرت فاطمه (س) اظهار تأسّف و پشیمانى شدید خلیفه در آخرین لحظات زندگى است و این بهترین شاهد است که مسأله در حدّ تهدید به احراق پایان نیافته بلکه چنانچه بیان داشته ایم مأمورین او به خانه ریختند و حرمت و حریم خانه را شکستند.

مسأله ندامت و پشیمانى ابوبکر نسبت به امورى که در دوران خلافت دو ساله خود مرتکب شد، در کتب معتبر اهل سنّت و شیعه آمده است، و نخستین چیزى را که از آن اظهار ندامت و پشیمانى شدید مى کند کشف و تفتیش خانه فاطمه(س) است.

ما در این جا به بعضى از مدارک آن اشاره مى کنیم.

1 ـ ابوعبید متوفّاى 224 در کتاب الاموال همین تأسف را نقل مى نماید، منتهى وى به جاى اینکه نقل کند اى کاش! خانه فاطمه (س) را بازرسى نمى کردم نوشته:

فوددت انى لم اکن فعلت کذاوکذا ـ لخلة ذکرها ـ قال ابوعبید: لا اُرید ذکرها. اى کاش چنین و چنان نمى کردم و علّت این کنایه گویى را خود ابوعبید چنین مى گوید که دلم نمى خواهد آن را یادآورى کنم.

مرحوم امینى مى فرماید ایشان این تحریف را به خاطر حفظ آبروى خلیفه مرتکب شده است، ولى افسوس که دیگران در این باره با او همکارى ننموده و خیانت او در سپرده هاى تاریخ آشکار شده است.

2 ـ ابن قتیبة دینورى متوفّاى 276 ، تحت عنوان مرض ابى بکر دارد:

فَلَیْتَنى ترکتُ بیتَ علّى و ان کان اعَلْنَ] ظ:اغلق[ على الحرب ... .

اى کاش! که خانه على (علیه السلام) را رها مى کردم، اگر چه با من اعلان جنگ کرده باشد.

3 ـ همچنین در تاریخ یعقوبى آمده است ... و لیتنى لم افتّش بیتَ فاطمة بنت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) و اُدْخِلْه الرجال، و لوکان اغلق على حرب...

اى کاش خانه فاطمه دختر پیامبر خدا را بازرسى نمى کردم و مردان را به آن راه نمى دادم اگر چه آن را براى جنگ بسته باشند ... .

4 ـ محمد بن جریر طبرى از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:

ابوبکر گفت: ... من بر چیزى از دنیا تأسّف نمى خورم مگر اینکه دوست داشتم سه کار را که انجام داده ام، نکرده بودم، و سه کار را به جا نیاوردم انجام مى دادم، و اى کاش در پیرامون سه مسأله از پیامبر مى پرسیدم ... ولى آن سه کارى که اى کاش نکرده بودم:

«فَوَدَدْتُ انّى لَمْ اَکْشِفْ بَیْتَ فاطمة عن شىء و ان کانوا قد اَغْلَقوا عَلَى الحرب..».

«اى کاش خانه فاطمه (س) را بازرسى نمى کردم; هرچند در آن را براى جنگ بسته باشند».

5 ـ ابن عبدربه اندلسى مؤلّف عقدالفرید در باب «استخلاف ابى بکر لعمر» دارد.

... فَوَدَدْتُ انى لم اکشف بیت فاطمةَ عن شئى و ان کانوا اغلقوه على الحرب.

اى کاش! خانه فاطمه را مورد تعرّض قرار نمى دادم، اگر چه آن را براى جنگ با من بسته باشند.

6 ـ مسعودى مؤلف مروج الذهب مى نویسد:

فَوَدِدْتُ اَنّى لم اکن فَتَّشتُ بیتَ فاطمة، و ذکر فى ذلک کلاماً کثیراً ... .

اى کاش! که خانه فاطمه را تفتیش و بازرسى نمى کردم، و در این باب سخن بسیار گفت.

7 ـ همچنین قاضى عبدالجبار معتزلى متوفّاى 415 این مطلب را آورده است.

8 ـ ابن ابى الحدید از احمد بن عبدالعزیز الجوهرى صاحب کتاب سقیفه نقل مى کند، که ابوبکر گفت:

لَیْتَنى لم اَکْشِفْ بیت فاطمة و لواعلنَ] ظ:اغلق [ على الحرب.

اى کاش! خانه فاطمه را نمى گشودم و وارسى نمى کردم، گرچه بر ضدّ من اعلان جنگ کرده باشند.

در مورد دیگر ابن ابى الحدید از ابوبکر جوهرى و مبرّد همه این داستان و ندامت از نُه چیز را ذکر مى کند که اولین آنها همان گشودن در خانه فاطمه (س) است.

9 ـ محمدبن احمدبن عثمان ذهبى متوفّاى 748 در میزان الاعتدال در عنوان « عُلْوان بن داوُد البجلى » از عقیلى حدیث مسندى را از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند که ابوبکر گفت: انى لااسى على شىء اِلاّ على ثلاث وَدَدْتُ انّى لم اَفْعلهُنَّ... وَدَدْتُ اَنّى لَم اَکْشِفْ بیت فاطمة و ترکته و اِن اُغْلِقَ عَلَى الحربِ ...

ذهبى همین مطلب را در تاریخش و در شرح حال ابوبکر نیز آورده است.

10ـ ابن حجر عسقلانى متوفّاى 852 در لسان المیزان مى نویسد: که ابوبکر در دم مرگ مى گفت: انى لااسى على شىء الاعلى ثلاث وَدِدْت انّى لم اَفْعلهُنَّ وَدِدْتُ انّى لم اکشِفْ بیت فاطمة و ترکتُهُ و ان اُغلِق على الحرب .

11 ـ علاء الدین على متقى هندى، متوفى 975 در کنزالعمال مى نویسد:

اى کاش! تفتیش نمى کردم خانه فاطمه (س) را و آن را به حال خود رها مى کردم گرچه آن را براى جنگ بسته باشند.

از مطالب یاد شده نتیجه مى گیریم که ندامت و پشیمانى خلیفه در آخرین لحظات زندگى براى این نبوده که افرادى را به در خانه حضرت امیرالمؤمنین فرستاد تا آنها را براى بیعت با خلیفه بخوانند و در صورت امتناع از آمدن آنها را فقط تهدید به آتش زدن خانه نمایند و کار در همین جا خاتمه یافته باشد، بلکه ندامت خلیفه براى این بوده که دستور شکستن حریم خانه را داد و مردان اجنبى و مهاجم را به آن خانه راه داد، و حرمت و حریم خانه را شکست و آن گروه آن فجایع را به بار آوردند و امام (علیه السلام) را با آن وضع نامطلوب به مسجد بردند .


  
ریختن به خانه و آسیب رساندن و اهانت به دختر پیامبر (ص)

گفته مى شود که دختر گرامى پیامبر هنگام جلوگیرى از ورود مهاجمین به خانه صدمه و آسیب دید به طورى که فرزندى که در رحم داشت ساقط کرد، و از آن پس همواره بیمار، و در رنج و اندوه بسر مى برد تا رحلت کرد. این موضوع از نظر مدارک و منابع شیعى به آسانى قابل اثبات است و به عنوان یک امر مسلّم تلّقى مى گردد. این مسأله هم در آثار قدماء و متقدمین از علماى شیعه و هم در آثار متأخرین آنها منعکس گردیده است.

نه تنها شیعه بلکه برخى از اهل سنّت نیز بدان اشارت نموده اند، ولى چنانچه بیان داشتیم بسیارى از آنان در همان مرحله اوّل توقف نموده و قدمى جلوتر ننهاده اند و از ذکر حوادث بعدى سکوت کرده اند، ولى چنانچه به زودى خواهد آمد نتیجه بحث این سه فصل حکایت از وقوع این حادثه هولناک و دلخراش و اسفبار دارد.

براى تحقیق در مسأله بحث را در دو بخش مطرح مى کنیم:

1 ـ انعکاس این قضیه در مدارک شیعى و احیاناً در برخى از منابع سنّى.

2 ـ علّت عدم انعکاس این قضیه در اکثر منابع سنّى.

اما در قسمت اوّل نخست به نقل سخنان برخى از بزرگان شیعه مى پردازیم و سپس گفته هاى بعضى از دانشمندان اهل سنّت را ذکر مى کنیم.

در آثار و تألیفات بزرگان شیعه چه متقدّمین و چه متأخّرین، و چه محدّثین و چه متکلّمین و ... این قضیّه اسفبار منعکس شده است.

1 ـ نصربن مزاحم مِنْقرى کوفى مورّخ شیعى متوفّاى سنه 212 در کتاب صفیّن مى آورد، وقتى که معاویه شریعه فرات را براى بار دوّم بر روى سپاه عراق بست، مردى از طایفه سَکون از اهل شام به نام سلیل بن عمرو، در ضمن اشعارى معاویه را بر ادامه ممانعت آب تحریک و تشجیع نمود، معاویه پاسخ داد حق با شماست ولیکن عمروعاص نمى گذارد (یا چنین نظرى دارد) و مى گوید:

آنها را از آب مانع مشو، چون على کسى نیست که خودش تشنه بماند و ترا سیراب ببیند در حالى که افسار اسبها در دست او و سپاه اوست و به فرات نظر مى افکند مگر آنکه یا از فرات سیراب شود و یا کشته شود و تو مى دانى که او شجاع و بى باک است و با او مردم عراق و حجاز هستند و من و تو شنیده ایم که او مى گفت:

اى کاش! چهل مرد مى داشتم و سپس قضیه اى را یاد کرد، اى کاش! در روزى که خانه فاطمه را تفتیش مى کردند چهل مرد مى داشتم.

2 ـ محمدبن یعقوب کلینى متوفّاى 329 در اصول کافى در باب مولد الزهراء حدیث دوّم به سند صحیح از امام کاظم (علیه السلام) روایت مى کند:

«اِنَّ فاطمة صِدّیقة شهیدةٌ وَاِنَّ بناتَ الانبیاء لایطمثن».

مولى محمد صالح مازندرانى متوفّاى 1086 یا 1081 در شرح واژه شهید مى گوید : شهید به کسى گویند که در میدان جنگ به عنوان انجام وظیفه کشته شود سپس معناى آن توسعه یافت و به هر کسیکه مظلومانه کشته شود ، مثل فاطمه (س) اطلاق مى شود زیرا او را در حالیکه فرزندى در شکم داشت در به پهلوى او زدند و فرزندش سقط شد و به سبب آن از دنیا رفت اما وجه تسمیه (این افراد و حضرت فاطمه (علیه السلام) ) به شهید این است که خداوند و فرشتگان، بهشت را براى او شهادت مى دهند. و یا اینکه او پس از مردن به حیات متصف مى شود مثل اینکه او حاضر و ناظر و نمرده است و یا اینکه مقام و منزلتى را که خدا برایش فراهم نموده مشاهده مى کند.

علاّمه مجلسى متوفّاى 1111 در مورد سند حدیث مى فرماید: صَحیحٌ.

و در شرح این حدیث مى فرماید:

این خبر دلالت مى کند بر اینکه فاطمه صلوات اللّه علیها شهیده است، و این از متواترات مى باشد و سبب شهادت آن حضرت این بود که آنها پس از آنکه خلافت را غضب کردند و بیشتر مردم با آنها بیعت کردند به سراغ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستادند تا براى بیعت حاضر شود، امام از آمدن امتناع کرد عمر عده اى را مأمور کرد تا خانه را با اهلش بسوزاند و خواستند به زور وارد خانه شوند ولى فاطمه (س) آنها را از ورود به خانه مانع شد، قنفذ غلام عمر در را به شکم فاطمه(س) زد که پهلوى او شکست و جنینى که در رحم داشت و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نام او را محسن نهاده بود ساقط شد، و به همین جهت مریض شد و در این مرض رحلت فرمود.

مجلسى سپس به ذکر روایاتى در تأیید سخن فوق از علماى اهل سنّت و شیعه مى پردازد.

3 ـ شیخ جلیل اقدم صدوق متوفّاى سنه 381 هـ.ق روایت مفصّلى از ابن عباس از رسول گرامى اسلام در فضیلت فاطمه زهرا (س) نقل مى کند. تا اینکه مى گوید رسول خدا فرمود: «هرگاه فاطمه را مى نگرم به یادم مى آید ستم و ظلمى که بعد از من به او روا خواهند داشت. و گویا با فاطمه حاضرم و مى نگرم که خوارى وارد خانه او مى شود و هتک حرمت او مى گردد و حق او را غصب مى نمایند و او را از ارثش محروم مى کنند و پهلوى او را مى شکنند و جنین او را سِقط مى کنند و او فریاد مى کشد که یا محمّداه و استغاثه مى کند ولى کسى به فریاد او نمى رسد و همواره پس از من محزون و مغموم و گریان خواهد زیست... .

همچنین در مجلس بیست هشتم، حدیث دوم با سند معتبر از امیر المؤمنین روایت کرده است که آن حضرت فرمود: روزى من و فاطمه و حسن و حسین در خدمت پیامبر نشسته بودیم ناگاه آن حضرت به سوى ما نظر افکند و گریست گفتم سبب گریه چیست یا رسول الله ؟

فرمود: گریه ام براى آنچیزى است که بعداز من به شما روا خواهند داشت.

پرسیدم آن چیست ؟

فرمود : براى ضربتى که به فرق تو خواهد رسید و آن سیلى که بر روى زهرا خواهند نواخت و زخمى که بر ران حسن خواهند زد و او را به زهر مسموم کنند و از کشتن حسین.

چون این خبر را شنیدند همه گریان شدند.

همچنین شیخ صدوق در معناى سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام): «یا علّى لک کنزٌ فِى الجنّة وَاَنْتَ ذُوقرنیها» پس از معنا نمودن کنز و مختار خودش ( کلید نعمت هاى بهشت ) مى گوید: از بعضى از اساتیدم شنیدم که مى گفت منظور از این کنز فرزندش محسن است، همانیکه حضرت فاطمه به علّت قرار گرفتن بین در و دیوار او را ساقط کرد... .

صدوق بدون آنکه در پیرامون این معنى اظهار نظر کند وارد بیان معناى ذوالقرنین مى شود.

4 ـ در کتاب اختصاص منسوب به شیخ مفید، جسارت و هتک احترام و صدمه دیدن حضرت فاطمه (س) در مسأله فدک ذکر شده است.

البته ایشان در داستان سقیفه مى گوید مأمورین خلیفه به در خانه امیرالمؤمنین آمدند و فاطمه (س) در را بر روى آنها بست و عمر با لگد در را شکست و مأمورین به خانه ریختند و امام(علیه السلام) را به زور به مسجد بردند. در این جا سخنى از زدن فاطمه زهرا (س) نیست، ولى در داستان فدک مى گوید ابوبکر قباله فدک را به فاطمه داد و فاطمه (س) خارج شد و در راه به عمر برخوردکرد، عمر پرسید آن چیست که با تو است؟

گفت: سند فدک است که ابوبکر به من داد، گفت: آن را به من بده. فاطمه (س) خوددارى نمود. عمر چنان با لگد او را زد که فاطمه محسن را که به آن حامله بود، سِقط کرد و چنان سیلى به او زد که گوشواره از گوش او شکست و قباله را گرفت و پاره کرد...

کتاب شناس بزرگ شیعه، شیخ آغابزرگ طهرانى در الذریعة اختصاص را از تصنیفات شیخ مفید مى داند و مى افزاید شیخ مفید اختصاصش را از اختصاص شیخ ابى على احمد بن الحسین معاصر شیخ صدوق استخراج کرده است و از اختصاص شیخ ابى على اثرى در دست نیست، ولى مؤلّف کشف الحجب گفته : مى گویند مؤلف اختصاص فردى به نام جعفربن الحسین است، ولى از ظاهر سیاق برمى آید که این کتاب از تألیفات شیخ مفید است .

مؤلف الذریعه در تأیید نظریه مؤلف کشف الحجب مى گوید : جعفربن الحسین متوفّاى 340 مى باشد و نجاشى در شرح حال او ضمن برشمردن تألیفات وى اختصاص را ذکر نکرده است. و سپس مى گوید: ظاهراً شیخ مفید کتاب اختصاص را از یکى از این دو کتاب استخراج کرده است.

اخیراً بعضى از محققین استناد این کتاب به شیخ مفید را ناتمام دانسته اند، به آن مراجعه شود .

5 ـ مسعودى مؤلف مروج الذهب در اثبات الوصیّة در داستان سقیفه مى نویسد:

مأمورین خلیفه به سوى منزل امام روى آوردند و به خانه امام هجوم بردند و در خانه را سوزاندند و امام (علیه السلام) را به زور از خانه بیرون بردند و فاطمه سیده زنان عالم را بین در و دیوار قرار دادند تا جایى که فرزندى که در رحم داشت افتاد، و امام را وادار به بیعت کردند امام خوددارى کرد گفتند: اگر بیعت نکنى ترا مى کشیم و ... .

کتاب شناس بزرگ شیعه، مرحوم شیخ آغا بزرگ طهرانى بدون نقل هیچ خلافى این کتاب را از ایشان مى داند. همچنین نجاشى در رجال، علاّمه حلّى در الخلاصة، شهید ثانى در حاشیه بر خلاصه علاّمه، مجلسى در مدارک بحار، ابوعلى حائرى در منتهى المقال، خوانسارى در روضات الجنّات، محدّث نورى در خاتمه مستدرک الوسائل ج 3، ص 310 ، ممقانى در تنقیح المقال ، کتبى در فوات الوفیات و کاشف الغطاء در اصل الشیعه و اصولها و... همگى در این مسأله اتفاق نظر دارند.

6 ـ سید مرتضى علم الهدى متوفاى 436 مى گوید: قاضى عبدالجبار معتزلى مسأله زدن عمر حضرت فاطمه را انکار مى کند و از ابوعلى (جبّائى) نقل مى کند که خبر نقل شده از جعفربن محمد (علیه السلام) در زدن عمر حقیقت ندارد بلکه روایت شده است که امام صادق (علیه السلام) نسبت به آن دو خلیفه اظهار دوستى مى کرد.

سید مرتضى در این مقام مى گوید: استناد قاضى عبدالجبّار به انکار ابوعلى در این قصه و ادعاى دوستى امام صادق نسبت به آن دو خلیفه اشکالاتى دارد; اول اینکه انکار ابوعلى بدون دلیل است و چگونه ابوعلى این روایت را رد نکند در صورتى که به عقیده او خلافت حق آنان ـ ابوبکرو عمر ـ بود و آنان بخشى از حقوقشان را دریافت کردند و به لطف و تأیید الهى نزدیک بودند و در دیندارى مى کوشیدند و اگر او این عقاید تحقیق ناشده را از قلبش بیرون مى کرد، آنوقت معناى این روایت را مى فهمید و دست کم در درستى و بطلان آن شک مى کرد ... و سپس سید ادعاى اظهار دوستى امام صادق (علیه السلام) نسبت به آن دو را رد مى کند و روایت آن را جعلى و ساختگى مى داند ... .

7 ـ شیخ الطائفه ابى جعفر طوسى متوفّاى 460 در روایتى از امام صادق (علیه السلام) مى گوید:

«وَاللّهِ ما بایَعَ عَلّى(علیه السلام) حتّىٌ رأى الدّخانَ قد دَخَلَ بیته».

به خدا قسم على(علیه السلام) بیعت نکرد تااینکه دید که دود وارد خانه اش گردید.

طبق این روایت مسأله در حد تهدید به احراق نبوده است بلکه آن را عملى ساختند و در خانه را آتش زدند و درِ سوخته را با لگد پا از جا درآوردند و به خانه ریختند و...

هچنین وى در این مورد مى نویسد:

از چیزهایى که بر خلیفه اول عیب گرفته اند و عملش را مورد انکار قرار داده اند زدن آنهاست فاطمه زهرا (س) را. و روایت شده که آنها او را با تازیانه زدند و مشهور بین شیعه این است که عمر چنان فاطمه (س) را زد که او فرزندى را که در رحم داشت سِقْط کرد و خبر این قضیه نزد شیعه مشهور و بلاخلاف است، و مأمورین خلیفه خواستند که خانه را بر او بسوزانند هنگامى که گروهى بدان پناه بردند و از بیعت امتناع ورزیدند و کسى نمى تواند خبر مربوط به واقعه را انکار کند; زیرا خبر این قضیه را قبلاً از بلاذرى و غیر او نقل کردیم و روایات ـ شیعه در این قضیّه مستفیضه است و در آن اختلافى ندارند(11).

8 ـ متکلم بزرگ قرن ششم عبدالجلیل قزوینى مؤلف کتاب « النقض » در رد «بعض فضائح الروافض » مى نویسد:

آنچه (مؤلف) گفته است : و گویند عمر در بر شکم فاطمه زد و کودکى را در شکم وى کشت که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) او را محسن نام نهاده بود.

جواب آن است که این خبرى است درست و بر این وجه نقل کرده اند، و در کتابهاى شیعى و سنى مذکور و مسطور است . امّا خبر مصطفى(صلى الله علیه وآله وسلم)است که « انَّمَا الاْعَمالُ بِالنّیات » اگر غرض عمر آن باشد که على (علیه السلام)بیرون آید و بیعت کند بر ابوبکر به خلافت و غرضش نه آن باشد که کودک در شکم فاطمه (س) سقط شود چه یمکن که نداند که فاطمه در پس در ایستاده است اگر چنین باشد آن را قتل خطاء گویند. و اگر عمداً کرده باشد هم نه معصوم است چه یمکن که خود بداند که فاطمه(س) در پس در ایستاده است حکم خدا راست در آن ، نه ما را و شما را. در این نقل بیش از این نتوان گفتن.

9 ـ همچنین خواجه نصیرالدین طوسى فیلسوف و متکلّم و دانشمند نجومى متوفّاى سنه 672، در تجرید الاعتقاد، این حادثه ناگوار را آورده است. روشن است که مطالب و محتویات یک کتاب کلامى و عقیدتى که عقائد و نقطه نظرهاى دینى یک مذهب و مکتب را بازگو مى کند نمى تواند متکّى و مبتنى بر یک سرى روایات ضعیف باشد، بلکه این عقیده اکثریت قاطع دانشمندان شیعه در این مورد است.

خواجه در بحث امامت از تجریدالاعتقاد در صلاحیت نداشتن غیر حضرت امیر(علیه السلام) براى امامت، در مورد ابوبکر مى گوید:

ابوبکر را در خانه رسول خدا دفن کردند که در زمان حیات از دخول آن ممنوع بود و هنگامى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد گروهى را به خانه آن حضرت فرستاد و آتش در خانه افکندند، با آنکه دختر گرامى رسول خدا فاطمه (س) و حسن و حسین علیهماالسلام و گروهى از بنى هاشم در آن بودند و حسنین وقتى که او را در جایگاه رسول خدا دیدند بر او اعتراض کردند، و در آخر عمر حسرت مى خورد که چرا با خانه فاطمه (س) بى حرمتى کرد.

10 ـ علامه حلّى متوفّاى 726 ، در کشف المراد در توضیح این قسمت مى گوید :

اینها انتقادات دیگرى است در مورد ابوبکر، او در خانه رسول خدا به خاک سپرده شد در صورتى که در حیات رسول خدا از ورود به آن خانه بدون اذن او نهى شده بود، و وقتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از بیعت امتناع کرد گروهى را به خانه او فرستاد و آنها آتش در خانه افکندند، در حالى که ساکنین خانه فاطمه (س) و حسنین و جمعى از بنى هاشم بودند، و على(علیه السلام) را با جماعتى به جبر از خانه بیرون کشیدند و زبیر که با آنها بود شمشیرش را گرفتند و شکستند و ضربتى به فاطمه (س) رسید که از آن ضربت جنینى را که در رحم داشت و پیامبر او را محسن نام نهاده بود سِقط کرد و ... .

11 ـ فاضل مقداد متوفّاى 826 ، در شرح باب حادى عشر در ذیل کلام علامه حلى :«وَالاَِدلّةُ فى ذلِکَ لاتُحْصى کثرةً»(12)، شش دلیل بر این امر مى آورد و در دلیل پنجم مى گوید:

آن حضرت ادّعاى امامت فرمود ... چون دید کسى او را یارى نمى کند در خانه نشست و مشغول جمع آورى قرآن شد و چون او را به جهت بیعت طلبیدند، امتناع کرد تا آنکه دَرِ خانه او را آتش زدند و او را به جبر و قهر بیرون کشیدند ...

 12 ـ همچنین على بن یونس عاملى متوفّاى 877 مى گوید :

و منها; ما رواه البلاذرى و اشتهر فى الشیعه اَنَّهُ حَصرَ فاطِمَةِ فِى البابْ حَتى اَسْقَطَتْ مُحْسِناً مَعَ عِلْمِ کُلِ اَحد بِقولِ اَبیها لَها : فاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنّى مَنْ آذاها فَقَدْ آذانى .

از آن جمله چیزى است که بلاذرى نقل کرده و میان شیعه مشهور است که عمر حضرت فاطمه را پشت در محصور کرد به طورى که محسن را سقط کرد با اینکه همه مى دانند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزورده است.

 


  

خواص سیب  
خواصى که پیشوایان اسلام در مورد سیب بیان فرموده اند، عبارتند از:
1 - قال ابو عبدالله (ع ): التفاح نضوح المعدة
امام صادق (ع ) فرمود سیب مایه ترشح معده است .
((
سیب دهان را ضد عفونى مى کند، اسید اوریک و دیگر سموم را که جمع شده اند حل کرده و غده هاى بزاق دهان و ترشحات عصیر معدى را تقویت مى کند به این جهت سیب براى اشخاصى که در یک جا نشسته اند و حرکت نمى کنند بسیار مفید است ))
کسانى که نفس بدبویى دارند و خود و اطرافیان خویش از این موضوع در زحمت مى باشند باید یک ربع ساعت جعفرى بجوند و بعد تفاله هاى آن را از دهان بیرون بیندارند و یک سیب درختى را در دهان خوب جویده و بخورند))
اگر علامه مجلسى در کتاب نفیس حلیة المتقین روایت مذکور را بمعنى جلا دادن معده معنى مى کند دور از حقیقت نمى باشد زیرا در آن زمان خبرى از ترشحات معده نبوده است .
2 - در اسلام دستور داده شده که قبل از خوردن سیب آنرا ببوئید.
عن الباقر(ع ): اذا اردت اکل التفاح فشمه ثم کله
امام باقر(ع ) مى فرماید: هر وقت خواستى سیب بخورى اول آنرا بو کن و سپس بخور.
بوئیدن سیب موجب نشاط و فرح مى گردد، و در ضمن باید توجه داشت موادى که در سیب تاره موجود است در آب سیب و کمپوت آن موجود نیست .
((
در آب سیب چربى ، کلسیم ، منیزیم ، منگنز، آهن ، مس ، فسفر، گوگرد و کلر، ویتامین 2 (ب )، نیکوتیل آمید و ویتامین (اى ) وجود ندارد و تفاوت فوق العاده بین سیب تاره و خشک آن و کمپوتش و مخصوصا آب سیب که بى فایدگى تقریبا نوعى خراب کردن سیب محسوب مى شود وجود دارد و هیچ میوه اى تفاوت باندازه اى که بین خود میوه و کمپوت و خشک و آبش با تازه اش مى باشد مانند سیب نیست ))
((سیب سنگ کیسه صفرا و کلیه ها را حل مى کند))
3 - خاصیت ضد تب . (البته تبى که از گریپ و سرما خوردگى باشد).
عن الصادق (ع ): اطعموا محمومیکم التفاح فما من شى ء انفع من التفاح
به تب داران سیب بدهید، زیرا چیزى بهتر از آن نیست .
((
هنگامى که مبتلا به گریپ سخت و مزمنى شده اید مدت دو یا سه روز رژیم سیب بگیرید و در این مدت فقط سیب را رنده کنید و بخورید. و از مصرف هر غذاى دیگر خود دارى کنید))
4 - خاصیت ضد وبایى سیب .
شخصى بنام ابو یوسف مى گوید: ((اصاب الناس وباء و نحن بمکة فاصابنى فکتبت الى ابى الحسن (ع ) فکتب الى : کل التفاح فاکلته فعوفیت
در مکه بودیم وبا آمد همه مردم گرفتار آن شدند. من نیز گرفتار شدم به امام موسى ابن جعفر(ع ) نوشتم و خواستار مداواى آن گردیدم در جواب مرقوم فرمودند سیب بخور، خوردم و شفا یافتم .
از علائم مرض وبا، اسهال ، و استفراغ است و دانشمندان غذایى تاءثیر فوق العاده سیب را در ضد اسهال بودن آن شرح داده اند.
((
سیب براى امراض حصبه اى ، اسهال و اسهال خونى و ورم امعاء بسیار نافع است ، اسهال را بخوبى معالجه مى کند، و از طرفى مانع سوء هضم شده و به این ترتیب معده را منظلم مى سازد))
((براى مبارزه با دل بهم خوردگى و پیچش دل و استفراغ ، کوه گرفتگى ، دریا زدگى و هوا زدگى و ویار زنهاى آبستن ، بسیار اثر نیکو دارد و حربه برنده اى است ))
4 - آرد سیب ، براى جلوگیرى از خون دماغ و سمومات .
در این مورد شخصى بنام ابن بکیر نقل مى کند:
((رعفت سنه بالمدینة ، فسال اصحابنا ابا عبدالله (ع ) عن شى ء یمسک الرعاف ، فقال : اسقوه سویق التفاح ، فسقونى فانقطع عنى الرعاف
در شهر مدینه مبتلا به خون دماغ شدم ، دوستان من خدمت امام جعفر صادق (ع ) رفتند، و از آن حضرت داروى آنرا خواستند، حضرت فرمود به او آرد سیب توام با آب بخورانید، پس من آشامیدم و خون دماغ قطع شد.
براى تهیه آرد سیب باید سیب را خشک کرد و سپس آرد نمود.
((
سیب خشک علاوه بر جلوگیرى از ترشح زردابه میکربى ، دافع سموم (اسید اوریک کلسترل و...) نیز مى باشد))
و از این رو در روایت دیگر امام ششم (ع ) آرد سیب را براى دفع سموم تجویز فرموده چنین مى گوید:
((ما اعرف للمسموم دواء انفع من سویق التفاح ))
من براى شخص مسموم دوایى بهتر از آرد سیب نمى شناسم
5 - سیب را امام ششم (ع ) براى خیلى از امراض بطور عموم نیکو دانسته است چنانکه مى خوانیم .
((لو یعلم الناس ما فى التفاح ماداووامرضاهم الا به ))
اگر مردم مى دانستند که خداوند در سیب چه خواصى قرار داده مریضهاى خود را با سیب مداوا مى کردند.
براى آنکه بدانیم ارزش غذایى و دارویى سیب منحصر بآنچه گفته شد نمى باشد خوبست مصارف سیب را براى معالجه ها در اینجا یاد آور شویم :
سیب یکى از بهترین میوه هاى معجزه آسا است . زیرا هم خاصیت خنثى کردن سم و هم قدرت غذایى دارد سیب به علت داشتن مواد قلیایى ، اسید اوریک را حل مى کند و ترشحات غدد بزاق و معده را مساعت و متعادل مى سازد، براى معالجه مرض چاقى بسیار نیکو است . و همچنین براى بیماران کبدى ، معده اى ، مجارى ادرار و سینه درد، نافع مى باشد، بعلت داشتن فسفر، اعصاب و مغز را تقویت مى کند... ادرار را زیاد مى کند، مجارى ادرار و معده و سینه را باز و زهکشى مى نماید.
((
سیب براى مبتلایان بمرض مفاصل ، زیاد تجویز مى شود سنگهاى کلیه را دفع مى نماید، بوسیله املاح خود، آلبومین غذا و نسوج را از بین مى برد. براى سینه و مجارى تنفس بسیار نافع است ، پخته آن براى هضم غذا مفید بوده و سوء هاضمه را از بین مى برد))
باز هم کلام امام صادق را یاد بیاوریم ، که اگر مردم خواص سیب را مى دانستند بیماران خود را با آن مدوا مى کردند.
سیب ، پماد زخمها 
((... سیب را با روغن مایع نباتى مخلوط کرده و روى زخم و جراحات مختلف گذارده ، جراحات را مداوا مى کند، بهمین جهت است که کلمه پوماد از کلمه پوم که بمعنى سیب است مشتق شده است .
اگر سیب را در هاون انداخته و بکوبند و آنرا در شیره خودش بپزند مرهمى را بوجود خواهد آورد که زخمهاى خیلى شدید و سخت را معالجه و درمان خواهد نمود.
آب سیب را اگر به مقدار مساوى با روغن زیتون مخلوط کنند داراى همان خواص براى معالجه انواع زخمها مى باشد.
سیب دواى چشم  
سیب را اگر رنده کنند و از آن مرهم تهیه نمایند این مرهم را اگر روى چشم که ضربتى به آن وارد شده بگذارند فورا درد ضربت را آرام مى کند.
براى انواع درد چشم باید یکى سیب قرمز شیرین را پوست بکنید و تخمه هاى آنرا در بیاورید و با آب بپزید و آن را به صورت مرهم روى چشم بگذارید. اگر کمى شیر زن را به این مرهم اضافه کنید اثر و خاصیت آن کامل مى گردد.
سیب دواى درد گوش  
براى تخفیف درد گوش ، شب موقعى که مى خوابید سیبى را که زیر خاکستر پخته شده است بگوش خود بمالید و بخوابید. فورا درد آن ساکت مى شود.
سیب براى رفع جرب و کچلى  
براى معالجه بیمارى جرب و کچلى ، سیبى را به دو قسمت بکنید و هسته و پلیشه آنرا در آورید در وسط آن که گود شده کمى گل گوگرد بگذارید، بعد هر دو قسمت سیب را رویهم بگذارید و با نخى محکم ببندید و سپس آن را در آتش قرار دهید تا بپزد، وقتى این سیب خوب پخته شد آنرا له کنید و بشکل فرنى در آورید و به قسمتهاى بدن مریض بمالید.
سیب دواى سرفه  
دو کرده شکوفه درخت سیب مقدار 30 گرم در یک لیتر آب انواع سرفه را آرام مى کند، و در این مورد شکوفه تازه یا خشک سیب یکسان است و هر دو را مى توانید استعمال کنید))


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ