صاحبنظران جنگ های هوایی شهید شیرودی را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند . وی هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، شهید علی اکبر شیرودی در دیماه 1334 در روستای بالاشیرود تنکابن در استان مازندران چشم به جهان گشود . پدر این شهید بزرگوار در مورد خوابی که پیش از بدنیا آمدن علی اکبر دیده می گوید :" پیش از تولد علی اکبر در خواب دیدم که بر فراز بام خانه، ستاره درخشانی است که چشمها را خیره می کند به طوری که اهالی از اطراف برای تماشای آن می آمدند. علی اکبر که متولد شد، درشت تر از نوزادان دیگر بود و اعجاب اقوام و همسایگان را بر انگیخت".
هنگامی که شهید شیرودی طفلی بیش نبود پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود در تعلیم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نیز نه تنها از نظر جسمی جثه ای درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسیاری از همسالان خود گوی سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک می کرد.
در دوران جوانی همچنان از لحاظ ایمان، اخلاق و تحصیل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعلیمات دینی وی در خصوص ویژگی های اخلاقی علی اکبر می گوید : "اخلاق اسلامی و رفتار جوانمردانه او نشانه هایی از خصوصیات جوانی میرزا کوچک خان را مجسم می کرد."
شهید علی اکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خمینی (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهای ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته های شهید مطهری کرد.
شهید شیرودی، در سال1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دوره خلبان هلیکوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری، از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.
این شهید بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با حجت الاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروه های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری های کم نظیر و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.
شهید شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده ای در آزادسازی شهر ایفا کرد به طوری هاشمی رفسنجانی به نشانه سپاسگزاری از وی گفت : "شیرودی حق بزرگی در این کشور دارد." شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.
شهید شیرودی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در 20 شهریور 1359 به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه منافقان و ضد انقلاب در تعقیب او بودند، وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از حجت الاسلام حاج احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد می کرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان روستاییان می رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک می کرد.
با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".
شهید شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.
وی در مصاحبه ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می کند.
او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".
آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند.
خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."
جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود. از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و یک ساله بودند به یادگار مانده است.
پس از شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی در تاریخ 8 اردیبهشت 1360، شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدار کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف می کنند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم." همچنین شهید دکتر مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ های کردستان» نامیده است. صاحب نظران جنگ های هوایی او را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند؛ چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش در باره وی می گوید: "ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".
نگاه مهربان امام صادق(ع) به جوانان، همراه با بزرگداشت شخصیت، تکریم استعدادها و صلاحیتها، احترام به نیازها و توجه به قلبهاى پاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوى امام(ع) فرایندعملکرد و رفتار متین، محبتآمیز، حکیمانه و سرشار از خلوص وعاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اریکه دل آنان مىنشست، زیرا گرایش جوان به خوبى، نیکى و زیبایى بیشتر و سریعتر ازدیگران است. پدیدهاى که امام بدان اشاره نموده مىفرماید:
«انهم اسرع الى کل خیر» (1)
جوانان زودتر از دیگران به خوبیها روى مىآورند.
رفتار و سخن امام صادق(ع) ترجمان حقیقى این گفته رسول خدا(ص)است که فرمود:
«اوصیکم بالشبان خیرا، فانهم ارق افئده» (2)
سفارش مىکنم شما را که، با جوانان به خوبى و نیکویى رفتارکنید، چرا که آنان نازک دل و عاطفىترند.
امام ضمن توجه به روح لطیف و احساس آرمانى جوانان، یاران ونزدیکان خود را نیز به دقت و توجه در این نکات رهنمون مىساخت. از جمله، یکى از یاران امام به نام «مؤمن طاق» (3) براى پیامرسانى و تبلیغ دین، مدتى را در شهر بصره گذراند. وقتى که بهمدینه بازگشت، خدمت امام صادق(ع) رسید، حضرت از او پرسید:
- به بصره رفته بودى؟
- آرى!
- اقبال مردم را به دین و ولایت چگونه دیدى؟
- اندک است! مىآیند ولى کم!!
جوانان را دریاب، زیرا آنان به نیکى و خیر از دیگران پیشتازترند. (4)
گزیدهاى از منشور جوان را در اندیشه صادق آل محمد(ص) مرورمىنماییم:
جوانى «فرصت نیکو» و «نسیم رحمت» است که باید به خوبى ازآن بهره جست و با زیرکى، ذکاوت و تیزبینى آن نعمت خداداد راپاس داشت; زیرا که این فرصت، «ربودنى» و «رفتنى» است وضایع ساختن آن، چیزى جز غم، اندوه و پشیمانى را براى دوران پساز آن به ارث نمىگذارد.
زندگى کوتاه است و راه کار دراز و فرصت زودگذر! تنها سرمایه گرانبهاى ما وقت است که بازگشتى ندارد، از این رو بزرگترین فن بهترزیستن، بهره جستن از فرصتهاى بىنظیرى است که برما مىگذرد; این سخن امام صادق(ع) را باید جدى گرفت:
«من انتظر عاجلة الفرصة مواجلة الاستقصاء سلبته الایام فرصته،لان من شان الایام السلب و سبیل الزمن الفوت» (5)
به هرکس فرصتى دست دهد و او به انتظار بدست آوردن فرصت کامل آنرا تاخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید، زیرا کار ایام، بردن است و روش زمان، از دست رفتن.
آدمى با ورود به دوران جوانى به دنبال «هویت» جدیدى مىگردد;آن احساس نسبتاپایدار از یگانگى خود، از این که: «من که هستم و که باید باشم؟» که دستیابى به آن، به فرد امکان مىدهد کهارتباطات خود را با خویشتن، خدا، طبیعت و جامعه تنظیم دهد.
در این مرحله هویتیابى نقش «آگاهى و بینش» بسیار مؤثر وکارساز بوده، بر «رفتار و عمل» پیشى دارد، در این دوران، ممکن است سرگردانى در هویت سبب گردد که جوان نسبت به کیستى خود و نقش اجتماعى خود دچار تردید گردد و این شک ضمن برهم زدن هماهنگى و تعادل روانى، او را به «بحران هویت» بکشاند، بحرانى که جوان به پیرامون اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهاى رفاقت، رفتار و تمایل جنسى، تشخیص مذهبى، ارزشهاىاخلافى و تعهد گروهى با تردید و شک خواهد نگریست.
در شکلدهى هویت، «معرفت دینى» نقش مهمى را ایفا مىکند و درواقع، دین مىتواند تکیه گاه جوان و رهایى دهنده او از اینبحران باشد; البته «دانش»، «کار و تلاش» نیز در ساماندهى هویت او کارساز است. (6)
بنابراین، جوان باید رنگ خدایى گیرد تا هویتش خدایى گردد،«دین» همان «رنگ خدا» است که همگان را بدان دعوت مىکنند: (صبغهالله و من احسن من الله صبغه) (7) ; رنگ خدایى (بپذیرید!) وچه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟ امام صادق(ع) درباره آیه فوقمىفرماید:
«مقصود از رنگ خدایى همان دین اسلام است.» (8)
دین به انگیزه جوان در بنا و آراستن هویت او پاسخ مىدهد، چراکه آدمى داراى عطشى است که فقط با پیمودن راه خدا فرومىنشنید (9) ; از این رو امام صادق(ع)، یادگیرى بایدها و نبایدها و اندیشههاى سبز دین را از ویژگیهاى دوران جوانى مىداند. (10) وگاه نسبتبه آن دسته از جوانانى که «علم دین» نمىدانند و درپىآن نمىروند، رنجیده خاطر مىگردد. (11)
دین اسلام، همان روش زندگى است که میان زندگى اجتماعى و پرستشخداى متعال پیوند مىدهد و در همه اعمال فردى و اجتماعى براىانسان مسوولیت خدایى ایجاد مىکند، که این مجموعه عقاید ودستورهاى علمى، اخلاقى، سبب خوشبختى انسان در این سرا و سعادت جاوید در جهان دیگر مىشود.
فهم از دین چگونه است؟ و جوان دین خود را از که بجوید؟!
آیا هرکس مىتواند به فهمى از دین برسد؟!
آیا هر فهمى از دین، صواب و پسندیده است؟!
آیا «فهم دینى» فهم نسبى است و هیچ فهم ثابتى وجودندارد؟! (12)
و یا آن که یک تفسیر و قرائت رسمى از دین وجود دارد.
پس از رحلت رسول اکرم(ص)، مکتباهلبیت(ع) به عنوان «ثقل اصغر» در جایگاه علیهم السلام بیین حقیقى دین خوش درخشید، و لیکن افراد و گروههایى نیز به عللى!! در برابر این اندیشه قرارگرفته، با طرح «قرائت مختلف از دین» به مقابله با معارف معصومان علیهم السلام پرداختند و مع الاسف تاریخ فرهنگ و معارفاسلامى ما همیشه شاهد عرصه گردانى و فریب افکار عمومى از سوىخالقان دیدگاههاى دینى بود.
در عصر امام صادق(ع) جداى از رواج مکاتب الحادى و هجوماندیشههاى یونانى و ایجاد نهضت ترجمه، دیدگاهها و نظریاتگوناگونى در چارچوب «قرائتهاى دینى» طرح گردید، حتى برخى ازارباب فرق که خود مدتى در محضر پیشواى ششم شاگردى کرده بودند، به طرح دیدگاه خویش و عنوان دیدگاه برتر و صواب پرداختند و درمقابل منادى، احیاگر و متولى قرائت حقیقى دین، امام صادق(ع)، ایستادگى کردند و گروهى را به سمت خود کشاندند.
امام در برخورد با این دیدگاهها، خود به افشاى آنها پرداخت واز سویى به تربیتشاگردان همت گمارد تا آنان در عرصههاى مناظره و گفتگو به بافتههاى ایشان پاسخ گویند.
نکتهاى که بسیار دل امام را مىآزرد، توطئه جذب جوانان از سوىاین فرقههاى منحرف، اما مدعى اسلام بود، به عنوان نمونه، امامصادق(ع) جوانان را از گرایش به دو فرقه مطرح آن عصر، مرجئه (13) و غلاه (14) بر حذر مىداشت. امام مىفرمود:
«برجوانانتان از غلات برحذر باشید که آنها را به فساد نکشانند; زیرا غلات پستترین خلق خدا هستند، اینان عظمتخداى را کوچک شمرده و ادعاى ربوبیت و خدایى را براى بندگان او قائلهستند.» (15)
امام با اصل قرار دادن پیشگیرى، ارائه دقیق دین حقیقى وبرگرفته از مکتب اهلبیت علیهم السلام را به جوانان توصیه مىکردند تا راه را بر رهزنان اندیشه جوانان سد نمایند، حضرتمىفرمود:
«جوانان را دریابید! به آنان حدیث و دین بیاموزید، پیش از آنکه مرجئه برشما پیشىگیرند.» (16)
امام صادق(ع) همچنین جوانان را مخاطب خود ساخته مىفرماید:
«یامعشرالاحداث! اتقواالله و لاتاتوا الروساء، دعوهم حتىیصیروا اذنابا لا تتخذوا الرجال ولائج من دون الله، انا و اللهخیر لکم منهم» (17)
اى گروه جوانان! از خدا پروا کنید و نزد روسا(ى منحرف) نروید،واگذاریدشان تا (از جایگاه بافتنى خود بیفتند و) به دنباله روتبدیل شوند، آنان را به جاى خدا همدم خود نگیرید، به خدا سوگندکه من براى شما از ایشان بهترم.
آنگاه با دست خود به سینهاش زد.
سخنان و گفتههاى نغز امام صادق(ع) روح و جان را قوت بخشیده،منشور دستورهاى زندگى و سعادتمندى آن است. امیداست جامعه جوانو پرنشاط، هندسه شخصیت و هویتخود را در پرتو معارف اینامام(ع) ترسیم کرده، خود و جامعه را در سیره ومنش، در مسیرتحقق آرمان جامعه دینى و مدینه آرمانى اهلبیت علیهم السلام ،سمت و سو بخشند.
1- بحارالانوار، ج23، ص236.
3- محمدبن على بن نعمان، معروف به «احول» و «مؤمن طاق» ازبزرگان شیعه و از یاران دانشمند امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)بوده است. خاطره مناظرات اوبا ابوحنیفه زیبا و ماندگار است. همچنین امام صادق(ع) او را دوست مىداشت. (رجال الشیخ، شیخطوسى، انتشارات جامعه مدرسین، ص296; منتهى المقال، ابوعلىحائرى، انتشارات آلالبیت، قم، ج6، ص 135 و136.)
4- بحارالانوار، ج23، ص236 و237.
5- همان، ج 78، ص 268.
6- روانشناسى نوجوان، اسماعیل بیابانگرد، ص133 و123;روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همکارى حوزه ودانشگاه، ج 2، ص 998 992; جوان و رسالتحوزه، تعریف جوانى،میرباقرى، کانون اندیشه جوان، ص 30.
7- بقره، آیه 138.
8- اصول کافى، ج 2، ص 14.
9- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه 124، ص 122.
10- امام صادق(ع) مىفرماید: «الغلام یلعب سبع سنین، یتعلم سبعسنین، یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین»; فرزند، در هفتسالنخستبازى نماید، در هفتسال دوم آموزش یابد و در هفتسال سوم(جوانى) حرام و حلال را فراگیرد. (وسایل الشیعه، ج 15، ص 194.)
11- امام مىفرماید: «لو اتیتبشاب من شاب الشیعه لایتفقهلادبته»; (تحف العقول، حرانى، ص 302.
12- امروزه «بحث قرائتهاى مختلف از دین» ریشه در نگاهنسبىگرایى به دین دارد که همان منشا هر منوتیکى است. یعنىبنابراین که در تفسیر متون و یا در کل فهم آدمى به نسبیت قائلشوند; در نتیجه هیچ فهم ثابت وجود نخواهد داشت و هرکس بدونابزار و متد اجتهاد خود را در فهم از دین توانا خواهد دانست!
13- مرجئه در عصر امویان و با کمک آنان شکل گرفت. این فرقهنیت را اصل شمرده و گفتار و کردار را بىاهمیت دانستند، معتقدبودند همان گونه که عبادت کردن باکفر سودى ندارد، گناه کردن همچیزى از ایمان نمىکاهد و خلیفه را هرچند که مرتکب گناه کبیرهبود، واجب الطاعه مىانگاشتند. (فرهنگ فرق اسلامى، جواد مشکور، ص406 401)
14- «غلات» فرقههایى هستند که در باره ائمه اطهار(ع) گزافهگویى کرده، آنان را به خدایى رسانیده و یا به «حلول» جوهرنورانى الهى در امامان خود قائل شدند و یا به تناسخ و حلول روحخدایى به کالبد ائمه قائل شدند، ائمه اطهار(ع) گزافه گویى اینطایفه شیاد را منع و از ایشان بیزارى مىجستند. (همان، ص344347. )
15- سفینهالبحار، ج 2، ص 324.
16- المحاسن، برقى، ص 605.
17- نورالثقلین، حویزى، ج 2، ص 191; بحارالانوار، ج 24، ص246.
منبع:
محمدباقر پورامینى، ماهنامه کوثر، شماره 40
چگونه علی علیه السلام را یاری کنیم؟
پیوند معنوی انسان با پیشوا و مقتدا، ریشه امامت و پیشوایی است که بدون آن، اساساً مفهوم پیشوایی و امامت، معنی و مصداقی نخواهد داشت. تفاوت رابطه ای که بین امام و ماموم ـ یعنی پیشوا و پیرو ـ وجود دارد با سایر اقسام روابط ـ مانند رابطه استاد و دانشجو، والدین و فرزند، دو همسر یا دو دوست ـ در همین
«پیوندِ فکری و عملی» است که نقطه وصل معنوی ماموم و پیرو، با امام و پیشوا است. هر قدر استحکام و عمق این پیوند بیشتر شود، پیروی از پیشوا، نتیجه و بازدهی متعالی تر و کامل تری خواهد داشت و قرب و نزدیکی ماموم به امام بیشتر خواهد شد و نیل به کمال مطلوب و سعادت ابدی ـ که جز در پرتو پیوند با خلیفة الله و انسان کامل تحقق نخواهد یافت ـ حاصل خواهد گشت.
از دیدگاه امام علی علیه السلام، هر مامومی، امامی دارد که به او اقتدا می کند و از تابش دانش وی بهره می بَرد، و
جوهره امامت و ولایت، همین پیوند عملی و علمی است. اما قله اندیشه و چکاد عمل و رفتارِ امامی همچون امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام، آنچنان بلند و باعظمت است که برای پیروان عاشقِ او، دور از دسترس می نماید. این واقعیتی است که امیر عاشقان خود بدان واقف است و صریحاً بیان می کند که:
«شما نمی توانید همچون رفتار من، عمل نمائید»
پس چه باید کرد؟
رهنمود امام علیه السلام این است که:
«مرا با ورع ، مجاهدت، عفت و استواری یاری کنی
* * * * * * * *
1- «ورع» یعنی خداترسی، خودداری از انجام گناه، تقوی و پرهیزگاری. وَرَع ، شعار متقین و همراه و همگام تقوی و اساس و پایه آن است. زینت و زیبایی مومن و برترین صفتی که یک انسان می تواند داشته باشد، وَرَع و پرهیزگاری است: مراقبت و حفظ خویش از آلوده شدن به هر اندیشه ای یارفتاری و یا گفتاری.
وَرع موجب حیات و تحرک معنوی انسان و واسطه تزکیه و پاکشدن روح و جان انسان است و همین خصلت، انسان را از سطح مادیّت و حیوانیّت برمی کشد و به افق انسانیت ـ که همان برخورداری از نفحه الهی وحرکت در مسیر خلیفة اللهی است ـ می رساند. بدون ورع و تقوی، هیچ تلاش و رفتاری نمی تواند زمینه سعادت و فلاح انسان را فراهم سازد.
* * * * * * * *
2- «اجتهاد» یعنی تلاش و کوشش سخت و مجدّانه، تمام سعی خود را بکاربردن برای رسیدن به تعالی و سعادت، همّت ورزیدن برای خودسازی و آمادگی مبارزه با کژی ها و کاستی ها. بدون این تلاش و سعی، پیوند بین ماموم با امامش حاصل نخواهد شد.
کسی که تلاش و سعی را فرو گذارد و همّت و کوشش برای خودسازی و رشد نداشته باشد، به جایی نخواهد رسید. اولین مرحله و مهم ترین گام درجهاد، جهاد با نفس است ـ به معنی تلاش برای غلبه بر شهوات و خواست های نامحدود حیوانی ـ و البته چنین جدّ و اجتهادی با
تمرین، تکرار، مراقبت، استواری، محاسبه و عزم راسخ حاصل می شود.
* * * * * * * *
3- «عفّت» یعنی پارسایی، پاکدامنی، خویشتنداری در برابر شهوات و تمایلات حیوانی و زمام نفس را در دست داشتن. بدون پاکدامنی و خویشتنداری در برابر شهوات، مجال و فرصتی برای گرایش های عالی انسانی و الهی فراهم نخواهد شد. به خصوص جوانی و زیبایی، دو نعمت بزرگی است که بدون «عفّت» نمی تواند در جهت تعالی و تکامل انسان بهره برداری شود، به همین جهت از منظر حضرت علی علیه السلام، زکات زیبایی، عفّت و حفظ خویش از دستبردِ نامحرمان است. کسی که خُلق و خوی عفت را در خود بپرورد و ریشه دار کند، بار گناهش کم می شود و ارزش او نزد خداوند بالا می رود. درحقیقت عفاف وسیله ای است برای صیانت و حفظ نفس و پاک کردن آن ازپستی ها و زشتی ها.
* * * * * * * *
4- «سداد» یعنی استواری و درستی گفتار و کردار، بی عیب و نقص بودن و معقول و منطقی بودن رفتار و سخن. سفارش قرآن کریم نیز همین است که در نظر و گفتار، استواری و درستی را در نظر بگیرید و گفتار شما «قول سدید» باشد. در هر کاری و هر سخنی مراقبت کردن که خلاف رضای الهی نباشد و در هر اظهارنظری دقت کردن که سُست و بی پایه و بیهوده نباشد، مقتضای سَداد است.
علی علیه السلام از پیروان خود می خواهند که اکنون که نمی توانند به قله های عمل و رفتارِ آن حضرت برسند، آن حضرت را با این
چهار ویژگی کمک کنند و ورع ، کوشش، عفت و درستی کلام و عمل را رعایت کنند و بدین وسیله امام متقیّن و پیشوای مومنین را در راهی که برای آن حضرت هدف نهایی وغایی است ـ که همانا راه تعالی انسان ها و نزدیکشدن آنان به تقوی و ایمان است ـ یاری و کمک رسانند.
* * * * * * * *
منبع:
ذوعلم، علی، کتاب چهل گام، با اندکی تصرف
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
وقتی دخترم، فاطمه(س)، وارد صحرای محشر شود، لباسی از کرامت بر تن دارد که با آب حیات شستشو داده شده است و تمام مردم، حیرتزده به او مینگرند. سپس هزار حلهی* بهشتی برای او حاضر میشود که بر هر کدام از آنها به خط سبز نوشته شده:
« دختر محمد را به بهترین صورت و هیأت و با عزت تمام وارد بهشت کنید.»
سپس او را همچون یک عروس وارد بهشت میکنند.
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
روزی من و فاطمه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتیم. پیامبر سخت میگریست. من گفتم:«پدر و مادرم فدای شما باد؛ چرا گریه میکنید؟!»
رسول خدا فرمود:«در شب معراج زنهایی از امت خود را دیدم که در عذاب شدیدی بودند. از دیدن وضع آنها بسیار اندوهگین شدهام.»
فاطمه علیهاسلام عرض کرد:«پدر جان، عمل آن زنان چه بود که به عذاب مبتلا شده بودند؟»
رسول خدا فرمود:«زنی را به موهایش آویخته بود و مغز سرش در آتش میجوشید. او در دنیا موی خود را از مردان نمی پوشانده.
زنی را به زبانش آویخته بودند و آب جوش در حلقش میریختند. او در دنیا شوهرش را اذیت میکرده. زنی را با پا در تنوری از آتش آویخته بودند چرا که بدون اجازه شوهر از خانهاش بیرون میرفته. زنی گوشت خودش را می خورد و در زیر پایش آتش برافروخته بودند. او در دنیا خود را برای مردان زینت می داده است.
دستهای زنی را به پاهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر او مسلط بودند. او در دنیا طهارت را مراعات نمیکرده و نماز را خوار می شمرده است.
زنی کور و کر و لال در تابوتی از آتش بود و مغز سرش از بینی اش خارج می شد و بدنش از جزام و برص پاره پاره شده بود. او از زنا بچه دار شده و بچه را به شوهرش نسبت میداده است.
زنی گوشت تن خود را با قیچی پاره پاره می کرد. او در دنیا خود را در اختیار مردان قرار می داده است.
زنی صورت و بدنش در آتش بود و روده های خود را می خورد. او در دنیا برای زنا وساطت می کرده.
زنی سرش چون خوک و بدنش چون خر بود و هزاران هزار از انواع عذاب بر او میبارید. او زنی بوده سخن چین و دروغ پرداز.
زنی به صورت سگ بود و آتش از دهانش خارج میشد و ملائکه با گرزهای آتشین بر سرش میکوفتند. او در دنیا زنی بوده آوازه خوان و حسود.»
آنگاه رسول خدا فرمود:«وای بر آن زنی که شوهرش از او خشمگین باشد و خوشا به حال آن زنی که شوهرش از او راضی باشد.»
منابع:
بحار الانوار، ج 103، ص 245، ح 24.
روح لطیفش تجلى واقعى عرفان و رفتار و خلق کریمانهاش نمادى از حضور عالمان آگاه در سطح جامعه بود سخن از عارف کامل آیت الله میرزا محمد على شاه آبادى است، در این نوشتار براى بهره مندى از دریاى ژرف معارف از منظر آن حکیم الهى دستبه دامان بزرگى شدهایم که به تعبیر خودش شاید هیچ کس به اندازه ایشان، آیت الله شاه آبادى را نشناخته است . برخى از نکتههاى نابى که در پى مىآید، نقل قولهایى است که حضرت امام خمینى (ره) در کتاب هایشان از مرحوم شاه آبادى بیان نمودهاند .
بهت فرشتگان
«سه آیه آخر سوره مبارکه حشر را تلاوت کنید تا ملکه شما شود و اولین اثرى که از آن مترتب مىشود، پس از مرگ و شب اول قبر است . وقتى که ملکین از طرف پروردگار براى سؤال و جواب مىآیند، در جواب «من ربک؟» (1) بگوئى: «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم × هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون × هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم» (2)
وقتى این طور پاسخ بگویى ملائکه الهى مبهوت و متحیر مىشوند، چون این معرفى حق استبه زبان حق، نه معرفى حق به زبان خلق .» (3)
گوش کردن به تغنیات (4)
اى عزیز، بکوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى، (5) که خداى نخواسته اگر بىعزم از این دنیا هجرت کنى، انسان صورى بىمغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى . زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سریره است و جرات بر معاصى، کم کم انسان را بىعزم مىکند و این جوهر شریف (6) رااز انسان مىرباید . استاد معظم ما مىفرمودند:
«بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنیات، سلب اراده و عزم از انسان مىکند .» (7)
سگ درگاه خدا
به قول شیخ بزرگوار ما: «شیطان، سگ درگاه خداست . اگر کسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت نکند .»
سگ در خانه، آشنایان صاحب خانه را دنبال نکند . شیطان نمىگذارد کسى که آشنایى با صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود . پس اگر انسانى با صاحب خانه در ارتباط است، مىتواند از او بخواهد که شر سگ خانهاش را از او کم کند و از صاحب خانه بخواهد که صداى آن سگ را بخواباند . (8)
راهى براى اصلاح نفس
جناب عارف بزرگوار مىفرمودند که:
«مواظبتبه آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه شریفه: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد (9) تا آخر سوره مبارکه، با تدبر در معنى آنها در تعقیب نمازها، خصوصا در اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلى مؤثر است در اصلاح نفس .» (10)
محبت دنیا، در وقت مردن
بدان که «نفس» در هر حظى که از این عالم مىبرد، در «قلب» اثرى از آن واقع مىشود . . . و سبب تعلق آن استبه دنیا، و التذاذات هر چه بیشتر باشد، قلب از آن بیشتر تاثیر پیدا مىکند و تعلق و حبش بیشتر مىگردد تا آن که تمام وجههى قلب، به دنیا و زخارف آن گردد، و این منشا مفاسد بسیارى است . تمام خطاهاى انسان و گرفتارى به معاصى و سیئات، براى همین محبت و علاقه است، و از مفاسد بزرگ آن ، چنان چه حضرت شیخ عارف ما، روحى فداه مىفرمودند آن است که:
«اگر محبت دنیا، صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، در وقت مردن که براى او کشف شود که حق تعالى او را از محبوبش جدا مىکند و ما بین او و مطلوباتش افتراق مىاندازد، با سخطناکى و بغض به او از دنیا برود .»
و این فرمایش کمر شکن، باید انسان را خیلى بیدار کند که قلب خود را خیلى نگاه دارد . (11)
حضور قلب
همه ارباب صنایع و حرف (12) و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به حضور قلب انجام مىدهند، به جهت آن که قلب داراى محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود; فقط اهل عبادت، محروم از قلباند! با آن که اس اساس پرستش و ستایش بر حضور است و حقیقتا تمام عاملین، اخطار مىکنند به اهل عبادت که ما عملى نکردهایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کردهاید به حضور قلب یا نه؟ (13)
1 . یعنى: خداى تو کیست؟
2 . سوره حشر، آیه 24- 22 .
3 . آیت الله نصرالله شاهآبادى، برنامه رادیویى سیماى فرزانگان، سال 1365 .
4 . آوازها و موسیقىهاى مطرب .
5 . امام خمینى (ره) در کتاب آداب نماز مىفرمایند که شیخ بزرگوار، شاه آبادى روحى فداه، از عزم و اراده به «مغز انسانیت» تعبیر مىکردند .
6 . عزم و اراده .
7 . چهل حدیث، امام خمینى (ره)، حدیث 1، ص 8 .
8 . چهل حدیث، امام خمینى (ره)، ص 52 .
9 . سوره حشر، آیه 18 .
10 . چهل حدیث، امام خمینى، ص 207 و 208 .
11 . چهل حدیث، امام خمینى (ره)، ص 123 و 124 .
12 . حرفهها .
13 . شذرات المعارف، شذره چهارم، معرفه 146 .
منبع:
به کوشش حسن قدوسى زاده، مجله پرسمان، پیش شماره 7
آداب و آثار صله رحم در گفتار امامان
روزی حضرت علی علیه السلام خطبه میخواند، در ضمن آن فرمود: اعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء. بخه خدا پناه میبرم از گناهانی که مرگ را به پیش میندازد.
شخصی پرسید: آیا چنین گناهی هم وجود دارد؟
و حضرت فرمود: بلی،قطع رحم.کافی / 2 / 260
آثار صله رحم
1- طول عمر؛ 2- از بین رفتن فقر
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: صلة الرحم تزید فی العمر و تنفی الفقر. بحار / 71 / 88
ارتباط با خویشاوندان عمر را طولانی کرد و فقر را میراند.
3- پاک شدن اعمال؛ 4- توسعه ی رزق؛ 5- دفع بلا؛ 6- آسانی حساب
قال الباقر علیه السلام: صلة الرحم تزکی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی و تیسّر الحساب و تنسیء فی الاجل. بحار / 71 / 111
ارتباط با خویشاوندان موجب پاک شدن اعمال انسان ، و رشد کرد مال و ثروت شده و بلاها را دور میکند و حساب روز قیامت را آسان نموده و اجل را به تأخیر میاندازد
قال الحسین علیه السلام: من سرّه ان یبسط له فی رزقه و ینسأ له فی اجله فلیصل رحمه.بحار / 71 / 89
هرکه دوست دارد در روزیش گشایش یابد و اجلش به تأخیر افتد باید که به خویشاوندان خود بپیوندد و به دیدار آنان برود
7- رفتار نیک؛ 8- پاکی روح
قال الباقر علیه السلام: صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الکف و تطیّب النفس و تزید فی الرزق و تنسی ء فی الاجل. بحار / 71 / 114
ارتباط با خویشاوندان خُلق را خوب و نیکو؛ دست را بخشنده و وجود آدمی را پاک میکند و اجل را به تأخیر میاندازد.
9- آباد شدن سرزمین ها
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فی الاعمار.... بحار / 71 / 94
ارتباط با خویشاوندان و دیدار آنان باعث آبادانی شهر و دیار شده و عمرها را زیاد میکند
1- تسلط اشرار بر ثروت ها
قال علی علیه السلام: اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فی ایدی الاشرار. کافی / 2 / 373
قطع رابطه با خویشاوندان باعث میشود ثروتها به دست اشرار بیفتد.
2- محرومیت از بهشت
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: ثلاثة لا یدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر و قاطع رحم. خصال / 179
سه گروه وارد بهشت نمیشوند: کسی که همیشه شراب میخورد، کسی که همشه جادوگری میکند، و کسی که رابطهی خویشاوندی را قطع کرده است.
3- قطع رحمت الهی
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: انّ الرحمة لا تنزل علی قوم فیها قاطع رحم. کنز العمال / 6978
رحمت خداوند به گروهی که در میانشان کسی باشد که رابطهی خویشاوندی را قطع کرده باشد نازل نمیشود.
در این دنیا هرچند شده با یک سلام با خویشان خود ارتباط برقرار کنید.
به دیدار خویشان خود بروید هرچند به قرد نوشیدن یک جرعه آب باشد.
به دیدار اقوام خود بروید و صله رحم کنید حتی آنان که قطع رابطه کردهاند.
ابوسعید پرسش بوعلی را ضمن مثالی چنین پاسخ داد:
"اگر چند چراغ در اتاقی روشن باشد با خاموش شدن یکی از آنها، اتاق همچنان روشن خواهد بود. ولی اگر یک چراغ روشن باشد خاموشی چراغ همان و تاریک شدن اتاق همان.
انسانها نیز همین گونهاند. گناهکاران همان چراغهای خاموشند که اگر تنها باشند شاید موفق به کسب موهبتهای الهی نشوند، ولی اگر در میان جمع باشند چه بسا خداوند به برکت دیگران برکات خود را به آنها عطا کند."
داستانها و پندها، ج 9، ص 55