مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 85
بازدید دیروز : 76
کل بازدید : 771741
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
 

 

*ابتدا 133 مرتبه‌ صلوات ‌بفرستید « اللهم‌ صل‌ّ علی‌ محمد و آل‌ محمد» نیز 133 مرتبه‌ بگویید: « یا عباس‌، یا عباس‌» و بعد از آن‌ مجدداً 133 مرتبه‌ بگویید: « اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد». و این‌ عمل‌ را هر روز انجام‌ دهید تا حاجتتان ‌ برآورده‌ شود.

*بین‌ نماز مغرب‌ وعشاء، دو رکعت‌ نماز حاجت‌ بخواند تا چهل‌ و یک‌ شب‌، و توسل‌ به کثیرالبرکات‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس (ع‌) جوید، بدین‌ طریق‌: بعد از نماز، اول‌ ذکر شریف‌ صلوات‌، و سپس‌ کلمات‌ زیر با توجه‌ کامل‌ خوانده‌ شود ( ضمناًچهل‌ شب‌ که‌ تمام‌ شد، باید یک‌ شب‌ آخر از چهل ‌شب‌ را گرو نگاه دارد‌، تا وقتی‌ که‌ حاجت‌ برآورده‌ شد، آنگاه‌ به جا آورد.) کلمات‌ مزبور این‌ است‌:« یامَن‌ یجیب‌ المضطرَّ اذا دعاه‌ و َ یکشف‌ السوء یا رب‌ یا رب‌ یا رب ‌ یاعباس‌ بن‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب ‌الامان‌ الامان الامان‌، ادرکنی‌ ادرکنی‌ ادرکنی.‌»

*اگر کسی‌ بگوید:«عبدالله اباالفضل‌ دَخیلُک‌» حاجت‌ او برآورده‌ شود و به‌ تجربه‌ رسیده‌ است‌ که‌ نذر برای‌ ام‌ّالبنین‌ (ع‌) و اطعام‌ مستمندان‌ به‌ نام‌ اباالفضل‌ (ع‌)، برای ‌برآورده‌ شدن‌ حاجت‌ مؤثر است‌

جملات‌ آخر را تکرار نماید تا نفس‌ قطع‌ شود؛ ان ‌شاءالله حاجت‌ روا می‌شود.

*عباس‌ در حروف‌ ابجد مطابق‌ با عدد 133 است‌. به‌ تجربه‌ رسیده‌ که‌ اگر کسی برای‌ برآورده ‌شدن‌ حاجت‌ و رفع‌ گرفتاری‌، بعد از نماز روز جمعه‌، 133 مرتبه‌ با امید بگوید: « یا کاشف‌ َالکرب‌عن‌ وَجه‌ الحسین،‌ ِاکشف‌ لی‌ کربی‌ بحق‌ اخیک‌ الحسین‌ (ع‌)» حاجت‌ او برآورده‌ و گرفتاریش‌ برطرف‌ می‌شود.

منبع:http://wwwdoahavaniyazha.blogfa.com/cat-57.aspx


  


آیت‌الله حاج میرزا هادی خراسانی در کتاب معجزات و کرامات می نویسد : چنین فرمود عالم ربانی شیخ مرتضی آشتیانی ، از حجت الاسلام استادش حاج میرزا حسین خلیلی طهرانی – اعلی الله مقامه – که گفت : خبر داد ما را شیخ جلیل و رفیق نبیل که با همدیگر در دروس «صاحب جواهر » حاضر می شدیم ، که یکی از تجار حه رئیس خانواده «الکبه » در زمان خود بود پسری دارد جوان خوش منظر و مؤدب ، والده اش علویه محترمه ای است و منحصر است اولاد ایشان به همین جوان ، در کربلا مریض شد و شاید ناخوشی او حصبه «تیفوس » بوده و به قدری سخت شد که به حال مرگ و احتضار افتاد ، بلکه فوت کرد و چشم و پای او را بستند . پدرش از اندرون خانه به بیرونی رفته و بر سر و سینه می زد . علویه محترمه مادر آن جوان ، به حرم مطهر حضرت ابوالفضل‌العباس (ع) مشرف و از کلیددار آستانه خواهش کرد که اجازه بدهد شب را تا صبح در حرم بماند . نخست کلیددار قبول نمی کرد ولی وقتی علویه خود را معرفی کرد و گفت : پسر من محتضر است و چاره ای جز توسل به حضرت باب الحوائج ندارم کلیددار قبول کرد و به مستخدمین دستور داد علویه را در حرم بگذارند بماند.
شیخ جلیل می فرماید : همان شب من مشرف به کربلا شدم و ابدا از جریان حال تاجر «الکبه» و بیماری فرزندش اطلاعی نداشتم . در همان شب خواب دیدم ، که مشرف به حرم حضرت سیدالشهدا گشتم ، از طرف مرقد حبیب بن مظاهر وارد شدم دیدم فضای بالا سر حرم از زمین و آسمان فضا تمام مملو از ملائکه است و در مسجد بالا سر تخت گذاشته اند حضرت رسالت ماب (ص) و حضرت شاه ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) بر تخت نشسته اند . در آن اثنا ملکی پیش رفت و عرض کرد : «السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا خاتم النبیین» پس عرض کرد حضرت باب احوائج ابی الفضل (ع) عرض می کند: یا رسول الله ، علویه ، عیال حاجی الکبه ، پسرش مریض است به من متوسل شده شما به درگاه الهی دعا کنید که حق –سبحانه تعالی – او را شفا عطا فرماید. حضرت ختمی مرتبت دست به دعا برداشتند . بعد از لحظه ای فرمودند : موت این جوان مقدر است . ملک برگشت . بعد از لحظه ای دیگر ، ملک دیگر آمد و سلام کرد و پیغامی به همان قسم آورد .
دو مرتبه ، حضرت رسالت ماب دست به دعا و روی به درگاه حیضرت باریتعالی کردند . پس از لحظه ای سر فرود آوردند ، فرمودند : نااه دیدم ملائکه حاضرین در حرم یک مرتبه به جنبش آمدند ، ولوله و زلزله در آنها افتاد. گفتم : چه خبر شده ؟! چون نظر کردم دیدم حضرت ابی الفضل (ع) خودشان تشریف آوردند با همان حالت وقت شهادت در کربلا !
مؤلف گوید : جهت اضطراب ملائکه همین است که تاب دیدار آن حالت را نداشتند . عباس پیش آمد و عرض کرد :
السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا خیر المرسلین ، علویه فلانه توسل به من کرده و شفای فرزندش را از من می خواهد شما به درگاه کبریائی عرض نمایید که ، یا این جوان را شفا عنایت فرماید و یا آنکه مرا باب الحوائج نگویند و این لقب را از من بردارند !
چون آن سرور این سخن را به خدمت پیغمبر اطهر عرضه داشت ناگاه چشم مبارک آن حضرت پر از اشک شد و روی مبارک به حضرت امیر نمود فرمود : یاعلی تو هم با من در دعا همراهی کن . هردو بزرگوار ، روی به آسمان و دست به دعا برداشتند . بعد از لحظه ای ملکی از آسمان نازل گردید و به خدمت حضرت رسالت ماب مشرف گشته سلام نمود و سلام حق – سبحانه و تعالی – را ابلاغ نمود ، عرض کرد حق متعال می فرماید : «باب الحوائج» را از عباس نمی گیریم ، و جوان را شفا عطا فرمودیم .
شیخ راوی که این خوای را دیده می گوید : فورا از خواب بیدار شدم چون اصلا خبری از این قضیه بهیچوجه نداشتم بسیار تعجب نمودم . گفتم : البته این خواب ، صدق و صحیح است و در آن اسراری است . برخاستم دیدم الان سحر است و یک ساعت به صبح مانده است . فصل تابستان بود . به سمت خانه حاجی الکبه روانه شدم .
مؤلف گوید : گوینده قصه ، آدرس خانه حاجی مذکور را – که در مقابل درب صحن سلطانی می باشد – گفتند و مرحوم علامت العلما حاج محمد حسن کبه ، برادر مرحوم حاج مصطفی کبه ، اولاد مرحوم حاج صالح کبه که بزرگترین تاجر شیعه در بغداد و صاحب خیرات و مبرات بودند در همان خانه منزل می کردند و این جانب در همانجا به دیدن مرحوم علامه مذکور رفتم . سالهای متمادی در بحث مرحوم استاد حجت الاسلام تقی الدین شیرازی با آن مرحوم کمال انس را داشتیم.
شیخ گوینده گفت : چون وارد خانه شدم ، پدر آن جوان را دیدم میان خانه راه می رود و بر سر و صورت می‌زند ، و جوان را در اطاقی تنها گذاشته اند زیرا مرگش محقق و محسوس بود و چشم و انگشت پاهای او را بسته بودند . به حاجی گفتم تو را چه می شود ؟ گفت : دیگر چه می خواهی بشود ؟ دست او را گرفتم ، گفتم آرام بگیر و بیا همراه من ، پسرت کجاست ، حق تعالی او را شفا داد و دیگر خوفی و خطری در او نیست . تعجب کرد مرا برد در اطاق بیماری که می پنداشتند چند لحظه دیگر زنده نخواهد بود و یا آنکه چند دقیقه بود که مرگ او را ربوده بود . وارد شدیم دیدم به قدرت کامله الهیه جوان نشسته است و مشغول باز کردن چشم خود می باشد ! پدرش که این حالت را دید دوید او را در بغل گرفت . جوان فریادش برآمد که گرسنه ام خوراک بیاورید چنان مزاجش رو به بهبودی می رفت که گویا ابدا مرض والمی او را عارض نگردیده بود .


  

حکایتی عجیب در توسل به فاطمه زهرا
در جلد هفتم گنجینه دانشمندان از مرحوم حجت الاسلام آخوند ملا عباس سیبویه یزدی نقل شده است که گفت:
من پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرف به حج به کربلا مشرف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسر عمویم را داشتم ولی مدتها گذشت و خبری نشد. خیال کردم که از مکه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا به دوستان و رفقای او برخوردم اصرار کردم مگر چه شده ، اگر فوت کرده است بگویید .
گفتند واقع قضیه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد . ما هر چه انتظار بردیم و درباره او تجسس کردیم ، از او خبری به دست نیاوردیم . مأیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانواده اش تحویل دهیم : احتمال می دهیم که اهل سنت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدم . بعد از چند سال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عموست . بسیار تعجب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟
گفت : اکنون از سزد می آیم .
گفتم : چنانچه نقل کردند تو در مکه مفقود شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟
گفت : پسر عمو ، دستور بده قلیان را حاضر کنند تا رفع خستگی کنم ، شرح حال خود را برای شما خواهم گفت.
بعد از صرف قلیان و استراحت ، گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حج از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرف شدم . طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل باز گشتم . در راه ، مردی با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود . تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا .
گفت : سلام علیکم ، اهلا و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم با اصرار مرا به منزلش برد و هر چه به او گفتم شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد خواستم بیایم نگذاشت . گفت : مکه همه جای آن حرم است . همین جا نماز بخوان و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حریم امن خداست . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیایم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها . گفت : این شیعه ها با شیخین میانه خوبی ندارند ، مخصوصا با خلیفه دوم ، و اینها شبی را در ماه ربیع الاول به نام عیدالزهرا دارند که مراسمی را در آن شب انجام می دهند و از وی برائت و تبری می جویند و این هم یکی از آنها است و اشاره به من نمود و چندان مذمت از شیعه کرد و آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من متفق گردیدند . من هر چه مطالب او را انکار کردم ، وی بر اصرار خود افزود و در آخر گفت : شیخ علی ، مدرسه مصلی یزد یادت رفته ؟ تا این جمله را گفت به خاطرم آمد که در زمان طلبگی در مدرسه مصلی همسایه ای به نام شیخ جابر کردستانی داشتم که سنی بود و از ما تقیه می کرد و در شب مذکور که طلبه ها جلسه جشن داشتند او به حجره خود می رفت و در را به روی خود می بست ، ولی بعضی از طلبه ها می رفتند و در حجره او را باز می کردند و او را می آوردند و در مقابل او شوخی می کردند و بعضی از حرفها را می زدند و او چون تنها بود سکوت و تحمل می کرد .
پس گفتم : تو شیخ جابر نیستی ؟
گفت : چرا شیخ جابرم !
گفتم : تو که می دانی ، من با آنها موافق نبودم .
گفت : بلی ، اما چون شیعه و رافضی هستی ، ما امشب از تو انتقام خواهیم گرفت . هر چه التماس کردم و گفتم خدا می فرماید : ((و من دخله کان آمنا)) گفت : جرم شما بزرگ است و تو مأمون نیستی .
گفتم : خدا می فرماید : ((و ان احد من المشرکین استجارک فاجره …….)))، گفت : شما از مشرکین بدتر هستید! و خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره درباره کیفیت قبل و کشتن من هستند ، به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت بخوان .
گفتم : در اینجا ، با توطئه‌چینی شما برای قبل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست!
آمدم در حیاط کوچک منزل ، و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهر صدیقه کبری خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه ((یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی )) گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظارم بمانند .
در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمومنین علی بن ابی طالب با دست یداللهی خود مرا بگیرد که مصدوم نشوم . پس فورا از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم بامهای مکه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای قبیس و حرا و نور است ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است که شبیه به کوه طرز جان یزد است لب بام منزل آمدم که ببینم نواصب چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می‌باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ، من مکه بودم ، و اینجا یزد و خانه من است ! پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اطاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند : صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت‌: بابایتان مکه است چند ماه دیگر می آید .پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید من خودم هستم بیایید در بام را باز کنید بچه ها دویدند و در را باز کردند همه مات و مبهوت بودند .
گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا از کشته شدن نجات داد و به یک طرفت العین مرا از مکه به یزد آورد سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم .

نماز استغاثه به حضرت بتول (ع)
پس از نقل این کرامت شگفت از حضرت فاطمه زهرا لازم دانستم دستور نماز حضرت فاطمه زهرا را در اینجا بیاورم تا علاقمندان نماز اولین شهیده و مظلومه عالم اسلام را در گرفتاریها بخوانند و ان شاءالله نتیجه بگیرند و نگارنده را نیز از دعای خیر فراموش ننمایند .
مرحوم محدث قمی می نویسد: روایت شده که هر گاه ترا حاجتی باشد به سوی حق تعالی و سینه ات از آن تنگ شده باشد پس دو رکعت نماز بگذار و چون سلام نماز گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه بخوان ، پس به سجده برو و بگو صد مرتبه : ((یا مو لاتی یا فاطمه اغیثینی )) ، پس جانب راست رو را بر زمین گذار و همین را صد مرتبه بگو پس به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو پس جانب چپ رو را بر زمین گذار و صد مرتبه بگو . پس باز به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن . به درستی که خداوند بر می آورد آن را ان شاءالله .

التماس دعا


  

حضرت اباالفضل علیه السلام فرمود: بگو یا صاحب الزمان!

جناب حجه الاسلام آقای مکارمی  فرمودند:

نقل شده است در یکی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهی‌گیری به کنار ساحل می‌رود و در آنجا یکدفعه غرق می‌شود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان می‌بیند که وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده کنار ساحل می‌آید و عمویش از او می‌پرسد: چگونه نجات یافتی؟  می‌گوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض کردم: یا اباالفضل!

دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض کردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده کنار ساحل آوردند.

در قبر گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل کردند:

در سال 1355 شمسی، یکی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاکری، به بندرعباس می‌آید و از آنجا جهت تبلیغ به دهکدة سیاهو، در اطراف این شهر، عازم می‌گردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سکته قلبی درمی‌گذرد. جنازة آن مرحوم را به بندرعباس منتقل می‌کنند و در جوار یکی از امامزاده‌ها به خاک می‌سپارند.

اینکه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:

ایشان می‌گوید:

من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاکری را تکان می‌دادم که ناگاه چشم خود را باز کرد و با صدای بلند، به گونه‌ای که همه شنیدند گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.

همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید که بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب که خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.

   کفی از آب برداشت

شب سی‌ام رمضان المبارک سال 1418 هـ ق در مسجد جواد الائمه علیه السالم در سادات محله(بابل) جناب آقای دکتر حاج سیدعلی طبری پور اظهار داشتند:

شخصی رفت کنار نهری وضو بگیرد؛ کفی از آب برداشت و نزدیک لبهایش آورد که بخورد، به یاد سقای دشت کربلا، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام افتاد و آب نخورد. آب را روی آب ریخت و همزمان، اشک زیادی هم در عزای آن حضرت از چشم جاری ساخت. همان شب، زن مریضش در خواب می‌بیند که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آمد و وی را شفا داد. به این طریق که، پایش را به پشت کمر خانم گذاشت. خانم پرسید: مگر شما دست نداری؟ فرمود: من دست ندارم . گفت: تو کی هستی؟ فرمود: شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟ حالا شناختی که شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟!

 گفت شما را به خدا شما هم یا اباالفضل بگویید

جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمدنجفی زنجانی، از علمای زنجان، در یادداشتی که به دفتر انتشارات مکتب الحسین علیه السلام فرستاده است چنین می‌نویسد:

در تاریخ 1348 هجری شمسی به عنوان تبلیغ در ایام ماه مبارک رمضان از قم به منطقة‌ طارم که از توابع زنجان است رفته بودم. آنجا در روستایی به نام زهتور آباد انجام وظیفه می‌نمودم و بعد از پایان ماه مبارک رمضان درصدد برآمدم که به زنجان برگردم. آن زمان، وسیله نقل و انتقال غیر از اسب و قاطر در روستا نبود، لذا به اتفاق چند نفر مکاری (کرایه دهندة اسب و قاطر) از آنجا به طرف زنجان حرکت کردیم. آنان به این جانب خیلی احترام کردند و کتاب و وسایل مرا حمل نموده و خودم را نیز بر قاطری سوار کردند. پس از عبور از رودخانة قزل اوزن می‌بایست ازکوهی عبور می‌کردیم. جاده فوق العاده ناهنجار بود و پرتگاهی عمیق داشت. این آقایان برای صرف غذا و دادن علوفه به حیوانات همراه توقف کردند. در این بین یکی از قاطرها که بارش پارو و دستة بیل بود، در اثر کج شدن بار از پهلو به زمین افتاد و به سمت دره معلق زد، به طوری که همگی گفتند اگر به دره بیفتد دیگر سالم نمی‌ماند. صاحب قاطر هم جوانی بود که از نظر مالی ضعیف بود. وی با دلی سوزناک فریاد زد: یا اباالفضل العباس ادرکنی! و رو به ما کرده و خطاب به ما گفت: شما را به خدا، شما هم یا اباالفضل بگویید! ما هم همگی یکصدا فریاد زدیم: یا اباالفضل العباس، ادرکنی! یکدفعه بار قاطر به طرف طول منحرف شد و دستة بیلها به زمین فرو رفت ومتوقف شد! اگر یک چرخ دیگرزده بود به دره می‌افتاد، آن وقت دیگر قابل نجات نبود.

بارها را باز کردند و قاطر رااز آن خطر هولناک نجات داده به جاده آوردند، صاحب قاطر شدیدا گریه می‌کرد و از کرامت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام یاد می‌کرد.

منم عباس بن علی علیه السلام
آیت الله ملا حبیب الله کاشانی (متوفی 23 ج 2 سال 1340 هجری قمری ) در تذکرت الشهدا آورده است:
در عباس آباد هند جمعی از شیعیان در ایام عاشورا جمع شدند تا به اصطلاح شبیه حضرت عباس را در آورند . شخصی که تنومند و رشید باشد نیافتند ، تا آنکه جوانی را پیدا کردند که پدرش از دشمنان اهل بیت بود . او را شبیه کردند و چون شب شد و به خانه آمد و موضوع را با پدر در میان گذاشت ، پدرش گفت : مگر عباس را دوست داری ؟
گفت : آری جانم به فداری او باد !
گفت : اگر چنین است ، بیا تا دستهای تو را به یاد دست بریده عباس قطع کنم . جوان دست خود را دراز کرد و پدر دستش را برید . مادرش گریان شد و گفت : ای مرد چرا از فاطمه زهرا شرم نکردی ؟
آن مرد گفت : اگر فاطمه را دوست داری بیا تا زبان تو را هم قطع نمایم . پس زبان آن را هم برید و در آن شب هر دو را از خانه بیرون کرد و گفت : بروید و شکوه مرا پیش عباس نمایید ! پس آن دو به عباس آباد آ‎مدند و در مسجد محل ، نزدیک منبر ، تا به سحر ناله کردند . آن زن می گوید : چون صبح نزدیک شد ، زنانی چند را دیدم که آثار بزرگی از جبهه ایشان ظاهر بود . یکی از آنها آب دهان بر زخم زبان من مالید و فی الحال زبانم التیام یافت . دامنش را گرفتم و عرض کردم ، که : جوانی دارم ، دستش بریده و بی هوش افتاده است ، بفریادش برس .
فرمود که آن هم صاحبی دارد .
گفتم : تو کیستی ؟
فرمود : من فاطمه ، مادر حسین (ع ) این بگفت و از نظرم غایب شد . پس به نزد فرزندم آمدم دیدم دستش خوب شده ، پرسیدم چگونه چنین شد ؟
پسر گفت : در اثنای بی هوشی ، جوان نقایداری را دیدم که به بالینم آمد و به من فرمود : دستت را به جای خودگذار . پس نظر کردم ، هیچ اثر زخمی در آن ندیدم . گفتم : می خواهم دست تو را ببوسم . ناگاه اشکش جاری شد و فرمود : ای جوان معذورم دار که دستم را کنار نهر علقمه جدا کرده اند .
عرض کردم تو کیستی ؟ فرمود : منم عباس بن علی (ع ) سپس از نظرم غایب گردید .


  

دو رکعت نماز هدیه به حضرت ابوالفضل می کنیم.سر بر سجده می گذاریم و بعد 133 مرتبه این ذکر را می گوییم.(یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع))

بعد 100مرتبه صلوات تقدیم به روح حضرت ابوالفضل(ع) می کنیمو نیز 100 مرتبه صلوات تقدیم به روح حضرت ام البنین(س) می کنیم.

التماس دعا


  

از جامع الا خبار نقل است که بعضى از صحابه از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده که آن حضرت فرمود هدیّه بفرستید براى مردگان خود پس گفتیم که چیست هدیّه مرده ها فرمود صدقه و دعا و فرمود ارواح مؤ منین مى آیند هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزلهاى خود و فریاد مى کنند هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه ، اى اهل من و اولاد من اى پدر من و مادر من و خویشان من مهربانى کنید بر ما به آنچه بود در دست ما و عذاب و حساب او بر ما است و نفعش براى غیر ما و هر یک فریاد مى کنند خویشان خود را مهربانى کنید ما را بدرهمى یا به قرص نانى یا به جامه اى که خداوند بپوشاند شما را از جامه بهشت پس گریست رسول خدا صلى الله علیه و آله و گریه کردیم ما و آن جناب از زیادى گریستن قدرت بر سخن گفتن نداشت پس فرمود اینها برادران دینى شمایند که خاک پوسیده شده اند بعد از سرور و نعمت پس ندا مى کنند به عذاب و هلاکت بر جانهاى خود و مى گویند واى بر ما اگر انفاق مى کردیم آنچه را که در دست ما بود در طاعت و رضاى خداوند محتاج نبودیم بسوى شما پس برمى گردند با حسرت و پشیمانى و فریاد مى کنند زود بفرستید صدقه مردگان را و ایضاً از آن جناب روایت کرده که فرمود هر صدقه که براى مرده داده مى شود مى گیرد آن را ملکى در طبقى نور که درخشان است شعاع آن و مى رسد به هفت آسمان پس مى ایستد بر لب قبر و فریاد مى کند ((اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ)) اهل شما فرستادند این هدیّه را بسوى شما پس آن را مى گیرد و داخل در قبر خود مى کند و به آن خوابگاهش فراخ مى شود پس فرمود آگاه باشید هرکس مهربانى کند مرده را به صدقه پس براى او است نزد خداوند از اجر مانند اُحُد و مى باشد روز قیامت در سایه عرش خدا روزى که نیست سایه جز سایه عرش خدا زنده و مرده نجات مى یابند به این صدقه و حکایت شده که امیر خراسان را در خواب دیدند که مى گفت بفرستید براى من آنچه را که مى اندازید براى سگان خود که من محتاجم به آن و بدانکه زیارت قبور مؤ منین ثواب بسیار دارد و علاوه فواید عظیمه بر آن مترتب است باعث عبرت و آگاهى و زهد و بى میلى به دنیا و رغبت در آخرت مى شود و در وقت اندوه بسیار و شادى بسیار باید به قبرستان رفت پس عاقل آنست که در قبرستان عبرت بگیرد از اموات تا حلاوت دنیا از دلش بیرون رود و شهد کالاى دنیوى در کامش تلخ شود و تفکّر کند در فناى دنیا و تقلّب احوال آن و بخاطر بیاورد که او نیز عنقریب مثل ایشان خواهد گشت و دستش از عمل کوتاه و باعث عبرت دیگران شود.


  

 1- تنافى با سنتهاى آفرینش

خواسته‏اى که در دعا عرضه مى‏شود، باید مخالف‏سنت‏هاى الهى که خداوند بر پایه حق و حکمت‏بنا نهاده است نباشد.

از جمله سنت‏هاى خداوند این است که; براى هر یک از انسانها اجلى قرار داده که‏در صورت حتمى بودن گریز از آن نیست. بنابراین اگر کسى دعا کند که بخواهد خداعمر بى‏پایان به او بدهد و یا مریضى را که اجل حتمى او فرا رسیده است، از مرگ‏برهاند، اجابت چنین خواسته‏اى به معناى تعطیلى در قانون قطعى الهى و یا وروداستثنا در حریم آن است و این خود مانع از اجابت دعاست.

قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:

«وانفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یاتى احدکم الموت فیقول رب لولا اخرتنى‏الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین و لن یوخر الله نفسا اذا جاء اجلهاوالله خبیر بما تعملون‏».

«از آنچه به شما روزى کرده‏ایم انفاق کنید، پیش از آن که مرگ یکى از شما فرارسد، آنگاه بگوید: پروردگارا چرا مرگ مرا تا زمانى اندک به تاخیر نمى‏اندازى،تا صدقه دهم و از صالحان باشم و هرگز خداوند اجل هیچ کس را وقتى فرا رسد، به‏تاخیر نخواهد انداخت‏».

۲- تزاحم دعاها

گاهى شخصى که از ستم دیگران به ستوه آمده، علیه ستمگران دعامى‏کند و از خداوند انتقام خود را مى‏طلبد ولى در همین حال این شخص به ظاهر مظلوم‏به خاطر ستمى که خود به دیگرى کرده، مورد غضب قرار گرفته است. همین تزاحم دعاهامى‏تواند مانع استجابت گردد. تزاحم در حدیث قدسى یکى از موانع دعا معرفى گردیده‏است‏خداوند متعال در این باره مى‏فرماید: «... اما ان تکون ظلمت احدا فدعا علیک‏فتکون هذه بهذه...» یا این است که تو به دیگرى ستم کرده‏اى و او بر ضرر تو دست‏به دعا برداشته است پس این به [واسطه] آن [دفع مى‏شود.] از حضرت صادق (علیه‏السلام) روایت‏شده است که: «هر گاه شخصى مورد ستم دیگرى واقع شود، سپس علیه اواز درگاه خداوند تقاضاى انتقام کند، خداوند مى‏فرماید: شخص دیگرى هست که ادعادارد از سوى تو مظلوم واقع شده و بر تو نفرین مى‏کند، اگر مى‏خواهى تا دعاى تو رادر باره او و دعاى او را در حق تو به اجابت رسانم و گرنه هیچ یک را برآورده‏نمى‏کنم; تا از عفو خود شما را بهره‏مند سازم‏».

گاهى هم انسان براى موفقیت‏خود دعا مى‏کند در حالى که بسیارى از اشخاص دیگر که‏از دست او دل شکسته‏اند براى ناکامیش با دل سوزان و اشک ریزان دعا مى‏کنند.

بنابر این دعا کننده باید قبل از دعا، دیگران را از خود راضى سازد. امام‏صادق(علیه السلام) فرمود: «کان ابى یقول اتقوا الظلم فان دعوه المظلوم تصعد الى‏السماء».

پدرم همواره مى‏فرمود: از ستم به دیگرى بپرهیزید; زیرا دعاى مظلوم تا آسمان‏بالا مى‏رود.

و امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «لا تحقروا دعوه احد فانه یستجاب للیهودى والنصرانى فیکم و لا یستجاب لهم فى انفسهم‏».

دعاى هیچ کس را کوچک نشمارید; زیرا درخواست‏یهودى و نصرانى در باره شما به‏اجابت مى‏رسد گر چه در باره خود آنان مستجاب نمى‏گردد.»

۳- نبود قابلیت

قرآن کریم در واقعه طوفان نوح(ع) پس از آن که درخواست‏حضرت، مبنى بر نجات فرزندخویش، را نقل مى‏کند، مى‏فرماید: «یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلاتسالن ما لیس لک به علم انى اعظک ان تکون من الجاهلین‏».

دعا کننده باید قبل از دعا، دیگران را از خود راضى سازد. اى نوح [شایسته‏این که] از اهل تو [باشد] نیست و سر تا پایش ناصالح است. در باره آن چه به‏حقیقتش آگاه نیستى، از من چیزى مخواه، تو را پند مى‏دهم تا از جاهلان نباشى‏» ازاین روى کفر و عناد نسبت‏به حق مانع عنایت الهى و مشمول رحمت‏خاص او گشته و درلحظه انتقام رحمت عام را نیز تغییر مى‏دهد و هر دعایى حتى تقاضاى پیامبر بزرگ‏خداوند در حق پسر را بى‏تاثیر مى‏سازد. در آیه‏اى دیگر خداوند متعال پیامبراکرم را مخاطب خویش ساخته، مى‏فرماید:

«سواء علیهم استغفرت لهم ام لم نستغفر لهم لن یغفر الله لهم ان الله لا یهدى‏القوم الفاسقین‏».

بر منافقان یکسان است که تو در باره آنان طلب بخشش و غفران کنى یا نکنى [درهر دو صورت] خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید زیرا خداوند گروه فاسق را [در اثرلجاجت و سیاهى قلبشان] هدایت نمى‏کند.

براى جلب رحمت الهى قلبى لازم است که سالم از کفر و نفاق باشد; زیرا به فرموده‏قرآن مجید: «یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم‏». در روزقیامت مال و فرزند سودى نمى‏دهد، جز قلب سالم.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم همواره مى‏فرمود: از ستم به دیگرى‏بپرهیزید; زیرا دعاى مظلوم تا آسمان بالا مى‏رود.

چه قلب وقتى از مرض کفر و نفاق سلامت‏یافت، شایسته پذیرش رحمت الهى مى‏شود ومواهب خداوندى به سویش سرازیر مى‏گردد.

برخى دیگر از گناهان نیز قابلیت پذیرش دعا را از بین مى‏برند. آنجا که در دعاى‏کمیل از زبان امیرمومنان مى‏خوانیم: «اللهم اغفرلى الذنوب اللتى تحبس الدعاء».

بارالها! گناهانى که از من سرزده و مانع استجابت دعایم مى‏شود، بر من ببخش‏»،اشاره به همین واقعیت دارد.

محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل مى‏کند آن حضرت فرمود: «ان العبد یسال‏الله الحاجه فیکون من شانه قضاوها الى اجل قریب او الى وقت‏بطى فیذنب العبدذنبا فیقول الله تعالى للملک: لا تقض حاجته و احرمه ایاها فانه تعرض لسخطى واستوجب الحرمان منى‏».

بنده حاجتش را از خدا مى‏خواهد. بناى الهى نیز بر آن است که خواسته‏اش را دیریا زود به اجابت رساند. آنگاه بنده گرفتار گناهى مى‏شود. خدا به فرشته‏اى که‏مامور کار او است، مى‏فرماید: خواسته‏اش را به انجام نرسان و او را از دست‏یابى‏به خواسته‏اش محروم کن! زیرا او خود را در معرض خشم من قرار داده و مستحق دورى‏از رحمت من گشته است‏».

شخصى به رسول خدا عرض کرد:

«احب ان یستجاب دعایى فقال(ص):

طهر ماکلتک و لا تدخل بطنک الحرام‏».

دوست دارم دعایم مستجاب شود.

حضرت فرمود: آذوقه‏ات را از مال شبهه‏ناک پاک کن و غذاى حرام در شکم خود جاى‏نده‏».

و در حدیثى قدسى خداوند متعال فرمود: «و ربما صلى العبد فاضرب بها وجهه واحجب عنى صوته، اتدرى من ذالک؟ یا داوود ذاک الذى یکثر الالتفات الى حرم‏المؤمنین بعین الفسق...».

چه بسا بنده نماز مى‏گزارد و من آن را رد کرده، به صورتش مى‏زنم و صداى مناجات‏او را از خود دور مى‏سازم. مى‏دانى این چه شخصى است؟ اى داوود، این همان کسى است‏که همواره چشم خیانت‏خویش را متوجه حرم [ناموس] مومنان ساخته است‏».

۴- بى‏توجهى به واسطه‏ها

خداوند متعال خالق هستى و پدیدآورنده نظام و سنن حاکم‏بر آن است، لذا دوست دارد انسانها به این نظام احترام گذاشته، و در وصول به‏خواسته‏هایشان آن را از نظر دور نداشته و در عین حالى که تاثیر وسایل را درمقاصد خود به ذات حق مستند مى‏کنند، براى برآورده شدن نیازهاى خود، آنها را نیزبه کار بندند.

بر این اساس قرآن کریم براى دفع شر کفار راه جهاد را پیش روى مومنان گذارده‏است و مى‏فرماید: «و قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم ...» با آنها بجنگید، تاخداوند با دست‏شما کافران را به سزاى کارشان برساند».

در جاى دیگر کسانى را که در خانه نشسته و به امید فتح از سوى خدا دست روى دست‏گذاشته و اقدامى نمى‏کنند توبیخ مى‏کند.

شخصى به امام صادق(ع) عرض کرد: دعا فرما تا خداوند به من روزى راحتى بدهد،حضرت فرمود: «برایت دعا نمى‏کنم. برو همان طور که خداوند دستور داده، سعى و تلاش‏کن‏».

در برخى احادیث از کسانى که بدون توجه به وسائلى که خداوند قرار داده است،رفع مشکل خود را مى‏طلبند یاد شده است. این‏گونه افراد در پنج دسته ذیل قرارمى‏گیرند:

کفر و عناد نسبت‏به حق مانع عنایت الهى و مشمول رحمت‏خاص او گشته و در لحظه‏انتقام رحمت عام را نیز تغییر مى‏دهد و هر دعایى حتى تقاضاى پیامبر بزرگ‏خداوند در حق پسر را بى‏تاثیر مى‏سازد.

۱. شخصى که خداوند مالى به او عنایت‏کرده، و او با اسراف و تبذیر و مصرف نابجا اموالش را به هدر مى‏دهد و از خداتقاضاى روزى مى‏کند.

۲. مردى که از سوء خلق همسر خود و اذیت‏هاى پى‏درپى او به تنگ آمده و از خدامى‏خواهد تا او را از دست آن زن راحت کند، حال آنکه خدا راه طلاق را در پیش روى‏او گذاشته است.

۳. شخصى که از آزار مکرر همسایه‏اش شکوه مى‏کند و او را به خاطر آن نفرین‏مى‏کند، در حالى که مى‏تواند خانه‏اش را بفروشد و در جاى مناسبى منزل اختیار کند.

۴. آنکه در خانه نشسته، کار نمى‏کند و از خدا طلب رزق مى‏کند در حالى که خداوندراههاى روزى را پیش روى او قرار داده است.

۵. کسى که مالى را به دیگرى قرض داده است و مقروض انکار مى‏کند.

سپس دست‏به دعا برداشته و از خدا برگشت مال خویش را مى‏طلبد، در صورتى که‏خداوند به او دستور شاهد گرفتن داده است.

منبع :سید مهدى موسوى کاشمرى


  

شب اول: نمازهاى بسیار در اقبال ذکر شده از جمله دوازده رکعت به حمد و یازده مرتبه توحید.

روز اول: روزه اش فضیلت بسیار دارد (و از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: هر که روزه بگیرد روز اول شعبان را واجب شود براى او بهشت البته) و سید بن طاوس ثواب بسیارى نقل کرده از حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى کسى که سه روز اول این ماه را روزه دارد و در شبهاى آنها دو رکعت نماز کند در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید یازده مرتبه و بدان که در تفسیر امام علیه السلام خبرى در فضیلت شعبان و روز اول آن ذکر شده که فوائد بسیار در آن مندرج است و شیخ ما ثقة الاسلام نورى نور الله مرقده آن خبر را ترجمه نموده و در آخر کتاب کلمه طیبه ذکر فرموده و چون آن خبر طولانى است و مقام را گنجایش تمام آن نیست ما مختصر آن را در اینجا ذکر مى کنیم: حاصل آن خبر آن است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روز اول شعبانى گذشت به جماعتى که در مسجدى نشسته بودند و در امر قدر و امثال آن گفتگو مى کردند و بلند شده بود صداهاى ایشان و سخت شده بود لجاجت و جدال ایشان پس حضرت ایستاد و بر ایشان سلام کرد آنها جواب سلام دادند و براى آن جناب برخاستند و خواهش کردند که نزد ایشان بنشیند آن حضرت به ایشان اعتنایى نکرد و فرمود اى گروهى که سخن مى گویید در چیزى که نفع نمى رساند آیا ندانستید که خداى تعالى را بندگانى است که ساکت کرده ایشان را خوف بدون آنکه عاجز باشند از گفتن یا لال باشند بلکه ایشان هر گاه بخاطر آرند عظمت خداوند را شکسته مى شود زبانهایشان و کنده مى شود دلهایشان و مى رود عقلهایشان و مبهوت مى شوند به جهت اعزاز و اجلال و اعظام خداوند پس هر گاه بخود آمدند از این حالت رو مى آورند به سوى خدا به کردارهاى پاکیزه مى شمرند نفسهاى خود را با ستمکاران و خطاکاران و حال آنکه ایشان منزهند از تقصیر و تفریط مگر آنکه ایشان راضى نمى شوند براى خدا به کردار اندک و بسیار نمى شمرند براى او عمل زیاد را و پیوسته مشغولند به اعمال پس ایشان چنانند که هر وقت نظر کنى به ایشان ایستاده گانند به عبادت ترسان و هراسان در بیم و اضطرابند پس کجایید شما از ایشان اى گروه تازه کارها آیا ندانستید که داناترین مردم به قدر ساکت ترین ایشانند از آن و اینکه جاهلترین مردم به قدر سخنگوترین ایشانند در او اى گروه تازه کارها امروز غره شعبان کریم است نامیده است او را پروردگار ما شعبان به جهت پراکنده شدن خیرات به تحقیق که باز کرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما قصرها و خیرات او را به قیمت ارزانى و کارهاى آسانى پس بخرید آن را و جلوه داده براى شما ابلیس لعین شعبه هاى شرور و بلاهاى خود را و شما پیوسته مى کوشید در گمراهى و طغیان و متمسک مى شوید به شعبه هاى ابلیس و رو مى گردانید از شعبه هاى خیرات که باز شده براى شما درهاى او و این غره ماه شعبان است و شعبه هاى خیرات او نماز است و روزه و زکات و امر بمعروف و نهى از منکر و بر والدین و خویشان و همسایگان و اصلاح ذات البین و صدقه بر فقرا و مساکین بر خود کلفت مى دهید چیزى را که برداشته شده از شما یعنى امر قضا و قدر و چیزى که نهى کرده شده اید از فرورفتن در آن از کشف سرهاى خدا که هر که تفتیش کند از آنها از تباه شدگان است آگاه باشید به درستى که اگر شما واقف شوید بر آنچه مهیا فرموده پروردگار عز و جل براى مطیعین از بندگانش در امروز هر آینه باز خواهید داشت خود را از آنچه در او هستید و شروع خواهید کرد در آنچه امر کردند شما را به آن گفتند یا امیر المؤمنین و چیست آنکه آن را خداوند مهیا فرموده در این روز براى مطیعین خود.
پس حضرت نقل فرمود قصه آن لشکرى را که رسول خدا صلى الله علیه و آله به جهاد کفار فرستاده بود و دشمنان شب بر ایشان شبیخون زدند و آن شبى تاریک و سخت ظلمانى بود و مسلمانان در خواب بودند و کسى از ایشان بیدار نبود جز زید بن حارثه و عبد الله بن رواحه و قتاده بن نعمان و قیس بن عاصم منقرى که هر کدام در یک جانب ایشان بیدار و مشغول نماز و قرآن خواندن بودند دشمنان مسلمانان را تیر باران کردند و به واسطه تاریکى و ندیدن مسلمانان دشمنان را تا از آنها احتراز کنند نزدیک بود که هلاک شوند که ناگاه از دهان این چند نفر نورهایى ساطع شد که لشکرگاه مسلمانان را روشن کرده و سبب قوت و دلیرى ایشان شده پس شمشیر کشیده و دشمنان را کشته و زخمدار و اسیر نمودند و چون مراجعت نمودند و براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کردند فرمود این نورها به جهت اعمال این برادران شما است در غره ماه شعبان پس یک یک آن اعمال را حضرت نقل کردند تا آنکه فرمودند چون روز اول شعبان مى شود پراکنده مى کند ابلیس لشکر خود را در اطراف زمین و آفاق آن و مى گوید به ایشان که سعى کنید در کشیدن بعضى از بندگان خدا را به سوى خود در این روز و به درستى که خداى عز و جل پراکنده مى کند ملائکه را در اطراف زمین و آفاق او و به ایشان مى فرماید براستى نگاه دارید بندگان مرا و ارشاد کنید ایشان را پس همه ایشان نیک بخت مى شوند به شما مگر آنکه امتناع و سرکشى کند پس به درستى که او از حد گذشته مى گردد در حزب ابلیس و جنود او به درستى که خداوند عز و جل چون روز اول ماه شعبان مى شود امر مى کند به درهاى بهشت پس باز مى شود و امر مى کند درخت طوبى را پس نزدیک مى کند شاخه هاى خود را بر این دنیا آنگاه ندا مى کند منادى پروردگار عز و جل اى بندگان خدا این شاخه هاى درخت طوبى است پس در آویزید به او که بلند کند شما را بسوى بهشت و این شاخه هاى درخت زقوم است پس بترسید از او که نبرد شما را بسوى دوزخ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم به آنکه مرا به راستى به رسالت مبعوث نموده که هر که فرا گیرد درى از خیر و نیکى را در این روز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت طوبى پس او کشاننده است او را بسوى بهشت و هر که فرا گیرد درى از شر را در امروز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقوم پس آن کشاننده است او را بسوى آتش آنگاه فرمود رسول خدا صلى الله علیه و آله پس هر کس که نماز مستحبى کند امروز براى خدا پس در آویخته به شاخه اى از آن و هر که روزه گیرد در این روز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از آن و هر که صلح دهد میان زن و شوهرش یا پدر و فرزندش یا خویشاوندانش یا مرد و زن همسایه اش یا مرد و زن بیگانه پس به تحقیق که در آویخته از آن به شاخه اى و کسى که تخفیف دهد پریشانى را از طلبى که از او دارد یا کم کند از آن پس به تحقیق که در آویخته از آن به شاخه اى و کسى که نظر کند در حساب خود پس ببیند قرض کهنه را که صاحبش از آن مایوس شده پس ادا کند آن را پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که کفالت کند یتیمى را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که باز دارد سفیهى را از عرض مؤمنى پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که بخواند قرآن یا چیزى از آن را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که یاد آرد خداى را و بشمرد نعمتهاى او را و شکر کند پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که عیادت کند مریضى را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که نیکى کند پدر و مادر خود یا یکى از آنها را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که پیش از این روز به غضب آورده بود ایشان را پس خوشنودشان کرد در این روز پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و هر که تشییع کند جنازه را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که تسلیت دهد در آن مصیبت زده را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و همچنین هر کسى که بجا آورد چیزى را از ابواب خیر در این روز پس به تحقیق درآویخته از آن به شاخه اى آنگاه فرمود رسول خدا صلى الله علیه و آله قسم به آنکه مرا به راستى به پیغمبرى مبعوث فرموده که هر کس که فراگیرد درى از شر و گناه را در این روز پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقوم پس آن کشاننده است او را بسوى آتش آنگاه فرمود قسم به آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که هر کس تقصیر کند در این روز نماز واجبى خود را و ضایع کند آن را پس به تحقیق که درآویخته از آن درخت به شاخه اى و هر کس که بیاید در نزد او فقیرى ضعیف که مى داند بدى حال او را و او قادر است بر تغییر حالش بدون آنکه ضررى به او برسد و کسى هم نیست از او نیابت کند و بنشیند به جاى او پس واگذارد او را که ضایع شود و هلاک گردد و دست او را نگیرد پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که عذر خواهى کند از او بدکارى پس نپذیرد عذر او را آنگاه عقوبت نکند او را به قدر بدى او بلکه بیفزاید بر آن پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که جدائى اندازد میان شوهرى با زنش یا پدر با فرزندش یا برادر با برادرش یا خویشى با خویشش یا میان دو همسایه یا میان دو رفیق یا دو خواهر پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که سخت بگیرد بر تنگدستى و حال آنکه مى داند تنگدستى او را پس بیفزاید بر غیظ او بلاى او پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که بر او دینى باشد پس منکر شود آن را بر صاحبش و تعدى کند بر او تا آنکه باطل کند دین او را پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که جفا کند یتیمى را و آزار رساند او را و مال او را تباه کند پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که داخل شود در عرض برادر مؤمن خود و وادارد مردم را بر آن پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از او و کسى که آوازه خوانى کند به قسمى از خوانندگى که برانگیزاند در آن خواندن بر معاصى پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از او و کسى که بنشیند بشمرد کارهاى قبیح خود را در جنگها و انواع ستم خود را بر بندگان خدا و افتخار کند بر آن پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که همسایه اش مریض شده پس او را عیادت نکرد محض استخفاف به شان او پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که همسایه اش مرد پس مشایعت نکرد جنازه او را به جهت خوار بودن او در نظرش پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که اعراض کند از مصیبت زده و جفا کند او را محض حقارت و کوچکى او در نزدش پس به تحقیق که درآویخته از آن به شاخه اى و کسى که عاق کند پدر و مادر خود یا یکى از آن دو را پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و کسى که پیش ایشان را عاق کرده بود و خوشنود نکرد ایشان را امروز و حال آنکه قدرت دارد بر آن پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و همچنین هر کس بکند کارى از سایر اقسام شر را پس به تحقیق که درآویخته به شاخه اى از آن و قسم به آنکه مرا به راستى به پیغمبرى فرستاده که درآویختگان به شاخه هاى درخت طوبى بلند مى کند ایشان را آن شاخه ها بسوى بهشت آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خود را به جانب آسمان انداخت اندکى و مى خندید و مسرور بود آنگاه نظر مبارک را به زیر انداخت بسوى زمین پس پیشانى مبارک را درهم کشید و روى مبارکش ترش شد آنگاه رو کرد به اصحاب خود و فرمود قسم به آنکه فرستاده محمد را براستى به پیغمبرى که دیدم به تحقیق درخت طوبى را که بلند مى شد و بلند مى کرد آنان که به او درآویخته بودند بسوى بهشت و دیدم بعضى از ایشان را که درآویخته بود به یک شاخه از آن و بعضى درآویخته بودند به دو شاخه از آن یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن ایشان مر طاعت را و به درستى که هر آینه مى بینم زید بن حارثه را که درآویخته به بیشتر شاخه هاى از آن پس آن شاخه ها بلند مى کند او را به اعلى علیین بهشت پس از این جهت خندیدم و خوشحال شدم پس نگاه کردم بسوى زمین پس قسم به آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که دیدم درخت زقوم را که پایین مى رفت شاخه هاى او و پایین مى برد درآویختگان به او را بسوى دوزخ و دیدم پاره اى از ایشان را درآویخته به شاخه اى و دیدم پاره اى از ایشان که درآویخته به دو شاخه یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن او مر قبایح را و به درستى که هر آینه مى بینم بعضى از منافقین را که درآویخته به بیشتر شاخه هاى او و آنها فرو مى برند او را به اسفل درکات او پس از این جهت روى خود را ترش کردم و پیشانى را درهم کشیدم.



  


اول هر روز هفتاد مرتبه بگوید:أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ

دوم هر روز هفتاد مرتبه بگوید: اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ و در بعضى روایات الحی القیوم پیش از الرحمن الرحیم است و عمل بهر دو خوب است و از روایات مستفاد مى شود که بهترین دعاها و ذکرها در این ماه استغفار است و هر که هر روز از این ماه استغفار کند هفتاد مرتبه مثل آن است که هفتاد هزار در ماههاى دیگر استغفار کند.

سوم تصدق کند: در این ماه اگرچه به نصف دانه خرمایى باشد تا حق تعالى بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند (از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: از آن جناب سؤال کردند از فضیلت روزه رجب فرمود چرا غافلید از روزه شعبان راوى عرض کرد یا ابن رسول الله چه ثواب دارد کسى که یک روز از شعبان را روزه بدارد فرمود به خدا قسم بهشت ثواب او است عرض کرد یا ابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست فرمود تصدق و استغفار هر که تصدق کند در ماه شعبان حق تعالى آن را تربیت کند همچنان که یکى از شما شتر بچه اش را تربیت مى کند تا آنکه در روز قیامت برسد به صاحبش در حالتى که به قدر کوه احد شده باشد).

چهارم در تمام این ماه هزار بار بگوید: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ لا نَعْبُدُ إِلا إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ که ثواب بسیار دارد از جمله آنکه عبادت هزار ساله در نامه عملش بنویسند.

پنجم در هر پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز کند.
در هر رکعت بعد از حمد صد مرتبه توحید و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد تا حق تعالى برآورد هر حاجتى که دارد از امر دین و دنیاى خود و روزه اش نیز فضیلت دارد (و روایت شده که: در هر روز پنجشنبه ماه شعبان زینت مى کنند آسمانها را پس ملائکه عرض مى کنند خداوندا بیامرز روزه داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان) (و در خبر مروى است که: هر که روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه دارد حق تعالى بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجتهاى آخرت او را برآورد)

ششم در این ماه صلوات بسیار فرستد.

هفتم در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نیمه آن بخواند این صلوات مرویه از حضرت امام زین العابدین علیه السلام رااللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِکَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الْفُلْکِ الْجَارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الْکَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلاةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْل مِنْکَ وَ قُوَّة یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الطَّیِّبِینَ الْأَبْرَارِ الْأَخْیَارِ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ وَ لا تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ أَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ [سَلَّمَ ] یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعا لَکَ فِی إِکْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَیْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعا مُشَفَّعا وَ طَرِیقا إِلَیْکَ مَهْیَعا وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعا حَتَّى أَلْقَاکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنِّی رَاضِیا وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِیا قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْیَارِ.

هشتم بخواند این مناجات مرویه از ابن خالویه را که نقل کرده: و گفته این مناجات حضرت امیر المؤمنین و امامان از فرزندان او علیهم السلام است که در ماه شعبان مى خواندنداللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی.
وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِل لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی [یَدْنُ] مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی [تُولِنِی] إِلا الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَى مُذْنِب قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى [إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَیَّ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَد مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَة قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا یَزِیدُ وَ لا یَبِیدُ کَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ.
وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَى سَبِیلِ سَخَطِکَ إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْت أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ یَا قَرِیبا لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَادا لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُول وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُول وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوک [مَمْلُول] إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إِلَهِی فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایَتِکَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَها بِذِکْرِکَ إِلَى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّی لا أَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعا وَ لا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ [الْمَعِیبُ] فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا.
بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَى کَرَمِ عَطْفِکَ إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلائِکَ إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَى النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَى الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لا یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّد رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما کَثِیرا
و این از مناجاتهاى جلیل القدر ائمة علیهم السلام است و بر مضامین عالیه مشتمل است و در هر وقت که حضور قلبى باشد خواندن آن مناسب است.


  

بدان که شعبان ماه بسیار شریفى است و منسوب است به حضرت سید انبیاء صلى الله علیه و آله و آن حضرت این ماه را روزه مى داشت و وصل مى کرد به ماه رمضان و مى فرمود: شعبان ماه من است هر که یک روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: چون ماه شعبان داخل مى شد حضرت امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع مى نمود و مى فرمود اى گروه اصحاب من مى دانید این چه ماهى است این ماه شعبان است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى فرمود شعبان ماه من است پس روزه بدارید در این ماه براى محبت پیغمبر خود و براى تقرب به سوى پروردگار خود به حق آن خدائى که جان على بن الحسین بدست قدرت اوست سوگند یاد مى کنم که از پدرم حسین بن على علیهما السلام شنیدم که فرمود شنیدم از امیر المؤمنین علیه السلام که هر که روزه دارد شعبان را براى محبت پیغمبر خدا و تقرب به سوى خدا دوست دارد خدا او را و نزدیک گرداند او را به کرامت خود در روز قیامت و بهشت را براى او واجب گرداند و شیخ روایت کرده از صفوان جمال که گفت: فرمود به من حضرت صادق علیه السلام که وادار کن کسانى را که در ناحیه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم فدایت شوم مگر مى بینى در فضیلت آن چیزى فرمود بلى بدرستى که رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه مى دید هلال شعبان را امر مى فرمود منادى را که ندا مى کرد در مدینه اى اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله بسوى شما مى فرماید آگاه باشید بدرستى که شعبان ماه من است پس خدا رحمت کند کسى را که یارى کند مرا بر ماه من یعنى روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق علیه السلام که امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود که فوت نشد از من روزه شعبان از زمانى که شنیدم منادى رسول خدا صلى الله علیه و آله ندا کرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتى که حیات دارم إن شاء الله تعالى پس مى فرمود که روزه دو ماه که شعبان و رمضان باشد توبه و مغفرت است از خدا و روایت کرده اسماعیل بن عبد الخالق که گفت: بودم نزد حضرت صادق علیه السلام که در میان آمد ذکر روزه شعبان حضرت فرمود که در فضیلت روزه شعبان چنین و چنان است حتى آنکه مردى مرتکب خون حرام مى شود پس روزه مى گیرد شعبان را نفع مى بخشد او را و آمرزیده مى شود .


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ