مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 76
کل بازدید : 771770
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

توجّه امام به نماز شب
مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیّد احمد آقا خمینى مى گفت :
وقتى که از عراق مى خواستیم به کویت برویم بدلیل ممانعت برگشتیم .
از ساعت پنج صبح براى اینکه کسى در نجف خبردار نشود بین الطّلوئین حرکت کردیم به سوى کویت .
در مرز کویت ما را راه ندادند. ما برگشتیم به مرز عراق .
ترین وجه با امام برخورد کردند. حتّى یک اتاق که امام در آنجا استراحت بکند به ما ندارند. سرانجام امام عبایشان را انداختند در کنار یک اتاق مخروبه که آنجا بود و دراز کشیدند. ساعت یازده دوزاده شب بود که از بغداد گفتند: به بصره برگردید. ما به بصره برگشتیم . ساعت یک یا یک و نیم بعد از نیمه شب به شهر بصره رسیدیم . یک ساعتى طول کشید تا مقدّمات کار را انجام بدهیم .
بالاخره ساعت دو بود که امام خوابیدند.
طولى نکشید که من یک مرتبه دیدم زنگ ساعت به صدا درآمد. وقتى ساعت را نگاه کردم دیدم ساعت چهار نیمه شب است و امام براى نماز شب بلند شدند.
یک پیرمرد که از ساعت پنج صبح تا دو بعد از نصف شب نخوابیده وقتى مى خوابد یادش مى ماند ساعت را کوک کند که براى نماز شب بیدار شود.
قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله :
قَیِّدوا العِلمَ بِالکِتابِ:
علم و دانش را به وسیله نوشتن دربند کنید.


  

مرحوم حجة الاسلام دکتر امینى چنین مى نویسد:

" پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیة اللّه علاّمه امینى نجفى یعنى سال یکهزار و سیصد و نود و چهار هجرى قمرى، شب جمعه اى قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض کردم:

پدر جان! در آنجا چه علمى باعث سعادت و نجات شما گردید؟

گفتند: چه مى گویى ؟

مجدّداً عرض کردم: آقاجان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟

کتاب الغدیر... یا سایر تاءلیفات ... یا تاءسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام؟

پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گویى. قدرى واضح تر و روشن تر بگو!

گفتم: آقاجان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى؟

مرحوم علاّمه امینى درنگ و تأمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام.

عرض کردم: شما مى دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته. چه کنم ؟

گفتم: آقاجان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى؟ مرحوم علاّمه امینى درنگ و تأمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام.

فرمود: در مجالس و محافلى که جهت عزادارى امام حسین علیه السلام برپا مى شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو مى دهند.

سپس فرمودند: پسرجان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه مى کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن. مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت داراى آثار و برکات و فوائد بسیارى است که موجب نجات و سعادتمندى در دنیا و آخرت تو مى باشد... و امید دعا دارم.

آرى! علاّمه امینى با کثرت مشاغل و تاءلیف و مطالعه وتنظیم و رسیدگى به ساختمان کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا مى نمودند و به این جهت خودم حدود سى سال است مداوم به زیارت عاشورا مى باشم.*

 

 

----------------------------------------------

منبع:

خاتمی، علیرضا، داستانهایی از علما


  

حضرت علی علیه‌السلام در خطبه‌ای دل ندادن پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله به دنیا را چنین می‌فرماید:

«به پیامبر پاک خود تأسی نمایید... پیامبر اکرم از دنیا به قدر حاجت اکتفا کرد و چشمان خود را به آن خیره نساخت و دهان خود را از آن پر نکرد و به دنیا التفات نفرمود. لاغرترین مردم از نظر شکم و گرسنه‌ترین مردم از نظر خوردن بود. خزاین دنیا بر وی عرضه شد، ولی قبول نکرد. هر چه را خداوند دشمن داشت او نیز دشمن می‌داشت و هر چه را خداوند حقیر می‌شمرد او نیز حقیر می‌شمرد ... .

رسول خدا صلی ‌الله علیه و آله بر روی زمین غذا می‌‌‌خورد و چون بندگان می‌نشست و کفش خود را به دست خود وصله می‌کرد و بر مرکب بدون زین سوار می‌شد و دیگری را بر پشت خود سوار می‌کرد. چون دید پرده خانه‌اش تصویر دارد به یکی از زنان خود فرمود: این پرده را از نظر من پنهان کن، زیرا هر وقت به آن نگاه کنم به یاد دنیا و زرق و برق آن می‌افتم.

پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله قلباً از دنیا دوری می‌کرد و یاد دنیا را در نفس خود نابود ساخته بود تا جایی که دوست داشت زینت‌های دنیا از نظرش دور باشد، و لباس‌های فاخر بر تن نکند، و دنیا را خانه‌ همیشگی برای خود نپندارد و امید اقامت دائم در آن نداشته باشد. پس دنیا را کاملاً از دل خارج کرد و یاد آن را از قلب بیرون برد و از جلوی چشم هم دور نمود.»

منبع:

سیمای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرحسین علیقلی


  

پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله به ابوذر غفاری فرمودند:

«ای ابوذر! پیش از آن که پنج چیز به تو روی آورد، پنج چیز را غنیمت شمار:

1- جوانی را پیش از پیری؛

2- تندرستی را پیش از بیماری؛

3- توانگری را پیش از پریشانی؛

4- فراغت را پیش از گرفتاری؛

5- زندگی را پیش از مرگ.»


  

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

«ای ابوذر! پروردگار به من چنین اعلام فرموده است: به عزّت و جلالم سوگند عبادت‌گزاران آن پاداشی را که برای گریه (از ترس خدا) و ارزش آن تعیین شده است را نمی‌دانند و حال آن که به راستی من برای گریه کننده در عالی‌ترین مراتب بهشت قصری به پا خواهم داشت که دیگری در آن شریک نشود.»

گفتم:

«یا رسول‌ الله! کدام یک از مومنان زیرک‌تر است؟»

فرمود:

«آن کس که از همه بیشتر به یاد مرگ باشد و خود را بهتر از همه برای استقبال از آن آماده سازد.»

منبع:

سیمای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرحسین علیقلی

 


  

غسل در آن وارد شده و روزه‏اش سبب آمرزش گناهان گذشته و آینده است و نماز سلمان به نحوى است که در روز اول گذشت)

نماز سلمان:

بدین طریق که ده رکعت نماز گزارد و بعد از هر دو رکعت سلام دهد و در هر رکعت یک مرتبه حمد و سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه سوره قل یأیها الکافرون بخواند و بعد از هر سلام دستها را بلند کند و بگوید لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِى وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَىٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ پس بگویداللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ وَ لا مُعْطِىَ لِمَا مَنَعْتَ وَ لا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ الْجَدُّ پس دستها را بر روى خود کشد و در روز نیمه ماه نیز این نماز را به همین کیفیت بخواند لکن عوض این دعا بعد از عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگوإِلَها وَاحِدا أَحَدا فَرْدا صَمَدا لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا و در روز آخر ماه نیز چنین کند لکن بعد از عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگوید وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ پس دستها را بر روى خود بکشد و حاجت خود را بطلبد و از فواید این نماز نباید غفلت نمود که آن بسیار است و بدانکه از براى حضرت سلمان نیز نماز دیگرى است در روز اول این ماه ده رکعت در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید سه مرتبه با فضیلت بسیار که مجملش آمرزش گناهان و محفوظ بودن از فتنه قبر و عذاب روز قیامت و رفتن جذام و برص و ذات الجنب از خواننده آن است .

التماس  دعا



  

اعمال روز بیست و هفتم
از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله در آن روز به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل به پیغمبرى بر آن حضرت نازل شد و از براى آن چند عمل است اوّل غسل دوّم روزه و آن یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال سیّم بسیار صلوات فرستادن چهارم زیارت حضرت رسول و امیرالمؤ منین علیهما و آلهما السَّلامُ پنجم شیخ در مصباح فرموده از رَیّان بن الصّلت مروى است که حضرت امام جواد علیه السلام در زمانیکه در بغداد بود روز نیمه رجب و روز بیست و هفتم را روزه گرفت و جمیع حشم آنحضرت روزه گرفتند و ما را امر فرمود که بجا آوریم دوازده رکعت نماز که خوانده شود در هر رکعت حمد و سوره و بعد از فراغ از نمازها خوانده شود هر یک از حمد و توحید و مُعَوَّذَتین چهار مرتبه و لا اِلهَ اِلا اللّهُ واللّهُ اَکْبَرُ وَسُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّبِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ چهار مرتبه اللّهُ اللّهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار مرتبه لا اُشْرِکُ بِرَبِّى اَحَدا چهار مرتبه ششم و نیز شیخ روایت کرده از جناب ابوالقاسم حسین بن رُوح رَحَمهُاللّهُ که فرموده بجا مى آورى در این روز دوازده رکعت نماز مى خوانى در هر رکعت حمد وسوره اى که آسان باشد و تشهّد مى خوانى و سلام مى دهى و مى نشینى و مى گوئى بین هر دو

رکعتى اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ

* * * ستایش خاص خدایى است که فرزندى براى خود نگرفته و شریکى در فرمانروایى ندارد

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً یا عُدَّتى فى مُدَّتى یا

و یاورى از خوار شدن ندارد (چون خوارى ندارد) و به کمال بزرگى او را یاد کن اى توشه من در دوران عمرم اى

صاحِبى فى شِدَّتى یا وَلیّى فى نِعْمَتى یا غِیاثى فى رَغْبَتى یا

رفیق من در سختیم اى سرپرست من در نعمتم اى فریادرس من در آنچه خواهم اى

نَجاحى فى حاجَتى یا حافِظى فى غَیْبَتى یا کافِىَّ فى وَحْدَتى یا

بر آرنده حاجتم اى نگهبان من در غیابم اى کفایت کننده ام در گوشه تنهایى اى

اُنْسى فى وَحْشَتى اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ واَنْتَ الْمُقیلُ

همدمم در وحشتم تویى پرده پوش عیبهاى من پس ستایش تو را است و تویى نادیده گیرنده

عَثْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتى فَلَکَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلى

لغزشم پس ستایش تو را است و تویى برخیزاننده من هنگام افتادنم پس ستایش تو را است درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَآمِنْ رَوْعَتى وَاَقِلْنى عَثْرَتى

محمد و آل محمد و بپوشان عیبم را و ایمنى بخش هراسم را و نادیده گیر لغزشم را

وَاصْفَحْ عَنْ جُرْمى وَتَجاوَزْ عَنْ سَیِّئاتى فى اَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ

و چشم بپوش از جرمم و بگذر از گناهانم در زمره بهشتیان بدان

الصِّدْقِ الَّذى کانُوا یُوَعَدُونَ پس چون فارغ شدى از نماز و دعا مى خوانى هر یک

وعده راستى که بدانها داده شده * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از حمد و اخلاص و مُعَوَّذَتَیْن و قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ و اِنا اَنْزَلناهُ و آیة الکرسى را هفت مرتبه و بعد مى گوئى لا اِلهَ اِلا اللّهُ واللّهُ اَکْبَرُ وَسُبْحانَ اللّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ هفت مرتبه و بعد مى گوئى هفت مرتبه اللّهُ اللّهُ رَبَّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا و مى خوانى هر دعا که خواهى . هفتم در اقبال و در بعض نسخ مصباح است که مستحبّ است در این روز این دعا را بخوانند:

یا مَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ وَالتَّجاوُزِ وَضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَالتَّجاوُزَ یا مَنْ

اى که دستور داده به عفو و گذشت و خود او هم عفو و گذشت (از گنهکاران را) ضمانت کرده اى که

عَفى وَتَجاوَزَ اُعْفُ عَنّى وَتَجاوَزْ یا کَریمُ اَللّهُمَّ وَقَدْ اَکْدَى

عفو کرده و گذشت فرمودى مرا مورد عفو و گذشت خویش قرار ده اى کریم خدایا جستجو

الطَّلَبُ وَاَعْیَتِ الْحیلَةُ وَالْمَذْهَبُ وَدَرَسَتِ الاْمالُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ

به جایى نرسید و راه چاره و رفتن بسته شد و آرزوها کهنه گشت و امید بریده شد

اِلاّ مِنْکَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَیْکَ

جز از تو که یکتایى و شریکى ندارى خدایا من بخوبى مى یابم که راههاى جستجو بسوى تو

مُشْرَعَةً وَمناهِلَ الرَّجاَّءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً واَبْوابَ الدُّعاَّءِ لِمَنْ دَعاکَ

گشوده است و آبشخورهاى امید در نزد تو پر از آب است و درهاى دعاء براى کسى که تو را بخواند

مُفتَّحَةً وَالاِْسْتِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مُباحَةً وَاَعْلَمُ اَنَّکَ لِداعیکَ

باز است و یاریت براى آنکس که از تو یارى خواهد آماده و مباح است و بخوبى مى دانم که تو آماده

بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ وَللصّارِخِ اِلَیْکَ بِمَرْصَدِ اِغاثَةٍ وَاَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى

اجابت دعاى خوانندگانت هستى و مهیاى فریادرسى فریادخواهان از درگاهت مى باشى و این را هم مى دانم که در پناهنده

جُودِکَ وَالضِّمانِ بِعِدَتِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَمَنْدُوحَةً عَمّا

شدن به جود تو و اعتماد به وعده تو عوض کاملى از منع بخیلان و بى نیازى وسیعى است از آنچه

فى اَیْدِى الْمُسْتَاْثِرینَ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ

در دست توانگران و ثروتمندان است و مى دانم که تو از خلق خویش در حجاب نشوى مگر آنکه اعمال ایشان

الاْعْمالُ دُونَکَ وَقَدْ عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَةٍ

میان تو و ایشان حجاب قرا دهد و این را هم دانسته ام که بهترین توشه کسى که به سوى تو کوچ کند یک تصمیم جدى

یَخْتارُکَ بِها وَقَدْ ناجاکَ بِعَزْمِ الاِرادَةِ قَلْبى وَاَسْئَلُکَ بِکُلِّ دَعْوَةٍ

و نیرومندى است که تو را بدان اختیار کند و با یک چنین تصمیمى دل من با تو براز و نیاز پرداخته از تو خواهم به حق هر دعائى

دَعاکَ بِها راجٍ بَلَّغْتَهُ اَمَلَهُ اَوْصارِخٌ اِلَیْکَ اَغَثْتَ صَرْخَتَهُ اَوْ مَلْهُوفٌ

که تو را دعا کرده بدان شخص امیدوارى که به آرزویش رسانده اى یا فریادخواهى که به درگاه تو فریادخواهى کرده و به دادش رسیده

مَکْرُوبٌ فَرَّجْتَ کَرْبَهُ اَوْ مُذْنِبٌ خاطِئٌ غَفَرْتَ لَهُ اَوْ مُعافىً اَتْمَمْتَ

یا دلسوخته گرفتارى که تو گرفتاریش را بر طرف کرده یا گنهکار خطاپیشه اى که تو او را آمرزیده اى یا تندرستى که نعمتت

نِعْمَتَکَ عَلَیْهِ اَوْ فَقیرٌ اَهْدَیْتَ غِناکَ اِلَیْهِ وَلِتِلْکَ الَّدعْوَةِ عَلَیْکَ حَقُّ

را بر او تمام کرده اى یا ندارى که از توانگرى خود به او داده اى و چنین دعایى به درگاهت حقى پیدا کرده

وَعِنْدَکَ مَنْزِلَةٌ اِلاّ صَلَّیْتَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَقَضَیْتَ حَوائِجى

و در پیش تو منزلت و مقامى یافته که درود فرستى بر محمد و آل محمد و برآورى حاجاتم را

حَوائِجَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَهذا رَجَبٌ الْمُرَجَّبُ الْمُکَرَّمُ الَّذى اَکْرَمْتَنا

حاجات دنیا و آخرت و این ماه رجب المرجب و ماه گرامى است آن ماهى که

بِهِ اَوَّلُ اَشْهُرِ الْحُرُمِ اَکْرَمْتَنا بِهِ مِنْ بَیْنِ الاُْمَمِ یا ذَاالْجُودِ وَالْکَرَمِ

نخستین ماه محترم است و ما را بدان گرامى داشته اى از میان سایر امتها اى صاحب جود و کرم

فَنَسْئَلُکَ بِهِ وَبِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ الَّذى

پس به حق این ماه از تو خواهم و به حق نام اعظم تو . . . . . . . . . . . آن نام برتر و گرامى ترى که آن را

خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فى ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ اِلى غَیْرِکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى

آفریدى پس در زیر سایه رحمتت مستقر گردید و از تو به دیگرى نرسد که درود فرستى بر

مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ وَتَجْعَلَنا مِنَ الْعامِلینَ فیهِ بِطاعَتِکَ

محمد و خاندان پاکش و قرار دهى ما را از کسانى که در این ماه به طاعتت عمل کنیم

وَالاْمِلینَ فیهِ بِشَفاعَتِکَ اَللّهُمَّ وَاهْدِنا اِلى سَواَّءِ السِّبیلِ وَاجْعَلْ

و آنانکه در این ماه آرزوى شفاعت را دارند خدایا ما را به راه راست هدایت فرما و جایگاه ما را

مَقیلَنا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقیلٍ فى ظِلٍّ ظَلیلٍ فَاِنَّکَ حَسْبُنا وَنِعْمَ الوَکیلُ

در پیش خود بهترین جایگاه در زیر سایه همیشگیت قرار ده که براستى تو ما را بسى و نیکو وکیلى هستى

وَالسَّلامُ عَلى عِبادِهِ المُصْطَفَیْنَ وَصَلَواتُهُ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ اَللّهُمَّ

و سلام بر بندگان برگزیده اش و درودهاى او بر ایشان همگى و نیز خدایا

وَبارِکَ لَنا فى یَوْمِنا هَذَا الَّذى فَضَّلْتَهُ وَبِکَرامَتِکَ جَلَّلْتَهُ وَبِالْمَنْزِلِ

مبارک گردان براى ما در این روزى که آن را برترى دادى و به کرامت خویش آن را بزرگ کردى و به جایگاه

[الْعَظیمِ] الاْعْلى اَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلى مَنْ فیهِ اِلى عِبادِکَ اَرْسَلْتَهُ

بزرگ والاترى آن را جاى دادى درود فرست بر آن کس که او را در این ماه به سوى بندگانت فرستادى

وَبِالْمَحَلِّ الْکَریمِ اَحْلَلْتَهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ صَلوةً داَّئِمَةً تَکُونُ لَکَ

و او را به مقام بزرگى درآوردى خدایا درود فرست بر او درودى همیشگى که براى تو

شُکْراً وَلَنا ذُخراً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا یُسراً وَاخْتِمْ لَنا بِالسَّعادَةِ اِلى

سپاسگزارى باشد و براى ما ذخیره اى و قرار ده براى ما در کارمان آسانى و تا پایان عمرمان با خوشبختى ما را

مُنْتَهى آجالِنا وَقَدْ قَبِلْتَ الْیَسیرَ مِنْ اَعْمالِنا وَبَلَّغْتَنا بِرَحْمَتِکَ اَفْضَلَ

مقرون دار و تو اى خدا براستى چنانى که اعمال اندک ما را پذیرفتى و به رحمت خویش به بهترین

آمالِنا اِنَّکَ عَلى کُلِّشَى ءٍ قَدیرٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ

آرزوهایمان رساندى همانا تو بر هر چیز توانایى و درود و تحیت خدا بر محمد و آلش باد

مؤ لّف گوید: که این دعا را حضرت موسى بن جعفر علیه السلام خواند در آنروزى که آن جناب را بجانب بغداد حرکت دادند و آن روز بیست و هفتم رجب بود و این دعا از مَذْخُور ادعیه رجب است هشتم سید در اقبال فرموده بخواند اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُکَ بِالنَّجْلِ الاْعْظَمِ ((الدّعاء)) و این دعا به روایت کفعمى در اعمال شب این روز گذشت .


  

اعمال شب بیست و هفتم (شب مبعث )
شب مبعث و از لیالى متبرّکه است و در آن چند عملست اوّل شیخ در مصباح فرموده روایت شده از حضرت ابو جعفر امام جوادعلیه السلام که فرمود همانا در رجب شبى است که بهتر است از آنچه که میتابد برآن آفتاب و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبرخداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله به رسالت مبعوث گردید و بدرستى که از براى عامل در آن شب از شیعه ما اجر عمل شصت سال است بخدمت آنحضرت عرض شد که عمل در آن شب چیست فرمود چون بجا آوردى نماز عشا را و برختخواب رفتى پس بیدار مى شوى هر ساعتى که خواستى از شب تا پیش از نیمه آن و بجا مى آورى دوازده رکعت نماز مى خوانى در هر رکعتى حمد و سوره اى از سوره هاى کوچک مفصّل ومفصّل ازسوره محمّد است تاآخرقرآن پس چون سلام دادى درهر دو رکعتى وفارغ شدى ازنمازها مى نشینى بعدازسلام و مى خوانى حمد را هفت مرتبه و مُعَوَّذَتَیْن را هفت مرتبه وقُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ و قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ هرکدام را هفت مرتبه و اِنّا اَنْزَلْناهُ

و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه و بخوان در عقب همه این دعا را اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ستایش خاص خدایى است که

لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ

نگیرد فرزندى و نیست براى او در فرمانروایى شریکى و نیست برایش یاورى از

الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ

خوارى و به بزرگى کامل بزرگش شمار خدایا از تو خواهم به حق چیزهایى که موجبات عزتت برپایه هاى

عَرْشِکَ وَمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَبِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ

عرشت مى باشد و به حق سرحد نهایى رحمتت از کتابت و به نام بزرگتر بزرگتر

الاْعْظَمِ وَذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَبِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَنْ

بزرگترت و به حق ذکرت که والاتر و برتر و اعلى است و به کلمات تام و تمامت که

تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ پس بخوان هر دعائى

درود فرستى بر محمد و آلش و انجام دهى درباره من آنچه را تو شایسته آنى * * * * * * *

که خواستى و مستحبّ است غسل در این شب و گذشت در شب نیمه نمازیکه در این شب نیز خوانده مى شود دوّم زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام که افضل اعمال این شب است و از براى آنحضرت در این شب سه زیارت است که در باب زیارات به آن اشاره خواهد شد انشاءالله و بدان که ابو عبدالله محمد بن بطوطه که یکى از علماء اهل سنت است و در ششصد سال پیش از این زمان بوده در سفرنامه خود که معروفست برحله ابن بطوطه در بیان وُرود خود از مکه معظمه به نجف اشرف ذکر کرده روضه و قبر مبارک مولایمان امیرالمؤ منین علیه السلام را و گفته اهل این شهر تمامى رافضى هستند و از براى این روضه مبارکه کراماتى ظاهر شده از جمله آنکه در شب بیست و هفتم ماه رجب که نام آن شب نزد اهل آنجا لَیْلَةُ الْمَحْیا است مى آورند از عراقین و خراسان و بلادِ فارس و رُوم هر شَل و مفلوج و زمین گیرى که هست و جمع مى شود از آنها قریب سى چهل نفر در آنجا پس بعد از عشا مى آورند این مبتلایان را نزد ضریح مقدّس و مردم جمع مى شوند و منتظرند خوب شدن و برخاستن آنها را و این جماعت مردم بعضى نماز مى خوانند و بعضى ذکر مى گویند و بعضى قرآن تلاوت مى کنند و بعضى تماشاى روضه مى کنند تا آنکه بگذرد نصف یا دو ثلث از شب آن وقت جمیع این مبتلایان و زمین گیران که حرکت نمى توانستند بکنند برمیخیزند در حالیکه صحیح و تندرست مى باشند وعلّتى در آنها نیست و مى گویند لا اِلهَ اِلا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلَىُّ وَلىُّاللّهِ واین امریست مشهور و مُسْتَفیض و من خودم آنشب را در آنجا درک نکردم لکن از مردمان ثقه که اعتماد بر قول آنها بود شنیدم و هم دیدم در مدرسه اى که مهمانخانه آن حضرت است سه نفر زمینگیر که قادر بر حرکت نبودند یکى از اهل روم و دیگرى از اهل اصفهان و سیّمى از اهل خراسان بود از آنها پرسیدم چگونه شما خوب نشده اید و اینجا مانده اید گفتند ما به شب بیست و هفتم نرسیده ایم و همین جا مانده ایم تا شب بیست و هفتم آینده که شفا بگیریم و از براى این شب مردم زیاد از شهرها جمع مى شوند و بازار بزرگى اقامه مى شود تا مدّت ده روز فقیر گوید: مبادا استِبْعاد کنى این مطلب را همانا معجزات و کراماتى که از این مشاهد مشرّفه بروز کرده و
به تواتر رسیده زیاده از آن است که احصا شود و در ماه شوّال گذشته سنه هزار و سیصد و چهل و سه در حرم مطهّر حضرت ثامن الا ئِمّة الهُداة و ضامِنُ الاَمَّةِ العُصاةِ مَوْلانا اَبُو الْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُمُوسى الرِّضا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ سه نفر زن که هر کدام به سبب مرض فلج و نَحْو آن زمین گیر شده بودند و اطبّاء و دکترها از معالجه آنها عاجز شده بودند شفا یافتند و این معجزات از آن قبر مطهّر بر همه واضح و آشکارا گردید مانند نمودار شدن خورشید در سماء صاحیّه مثل باز شدن دَرِ دروازه نجف اشرف برروى عربهاى بادیه وبحدِّى این مطلب واضح بودکه نقل شد دکترهایى که مطلّع بر مرضهاى آن زنها بودند تصدیق نمودند با آنکه در این باب خیلى دقیق بودند بلکه بعضى از آنها تصدیق خود را بر شفاء آنها نوشتند و اگر ملاحظه اختصار و عدم مناسبت محل نبود قصّه آنها را نقل مى نمودم وَلَقَدْ اَجادَ شَیْخُنا الحُرُّ العامِلى فى اُرْجُوزَتِهِ:
 

وَما بَدا مِنْ بَرَکاتِ مَشْهَدهِ       فی کُلِّ یَوْمٍ اَمْسُهُ مِثْلُ غَدِهِ
وَکَشِفَا الْعمى وَالمَرْضى بِهِ       اِجابَةُ الدُّعاءِ فی اَعْتابِهِ

سوّم شیخ کفعمى در بلد الا مین فرموده که در شب مبعث این دعا را بخوانند اَللّهُمَّ اِنّى

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدایا از

اَسئَلُکَ بِالتَّجَلِىِ الاْعْظَمِ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَالْمُرْسَلِ

تو خواهم به حق بزرگترین تجلى (تو) در این شب از این ماه بزرگ و به حق آن فرستاده

الْمُکَرَّمِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَغْفِرَ لَنا ما اَنْتَ بِهِ مِنّا اَعْلَمُ

گرامى که درود فرستى بر محمد و آلش و بیامرزى براى ما آنچه را تو بدان از ما داناترى

یا مَنْ یَعْلَمُ وَلا نَعْلَمُ اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فى لَیْلَتِنا هذِهِ الَّتى بِشَرَفِ

اى که مى دانى و ما نمى دانیم خدایا مبارک گردان بر ما در این شبى که به واسطه شرافت

الرِّسالَةِ فَضَّلْتَها وَبِکَرامَتِکَ اَجْلَلْتَها وَبِالْمَحَلِّ الشَّریفِ اَحْلَلْتَها

رسالت آن را فضیلت دادى و به کرامت خویش بزرگش کردى و به جاى باشرافتى درش آوردى

اَللّهُمَّ فَاِنّا نَسْئَلُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّریفِ وَالسَّیِّدِ اللَّطیفِ وَالْعُنْصُرِ

خدایا پس از تو خواهیم به آن بعثت شریف و آن آقاى بالطف و عنصر

الْعَفیفِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ اَنْ تَجْعَلَ اَعْمالَنا فى هذِهِ

پارسا که درود فرستى بر محمد و آلش و قرار دهى اعمال ما را در این

اللَّیْلَةِ وَفى سایِرِ اللَّیالى مَقْبُولَةً وَذُنُوبَنا مَغْفُورَةً وَحَسَناتِنا

شب و در سایر شبها پذیرفته درگاهت و گناهانمان را آمرزیده و نیکیهایمان را مورد

مَشْکُورَةً وَسَیِّئاتِنا مَسْتُورَةً وَقُلوُبَنا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَةً

قدردانى و بدیهایمان را پوشیده و دلهامان را به گفتار نیک خرسند

وَاَرْزاقَنا مِنْ لَدُنْکَ بِالْیُسْرِ مَدْرُورَةً اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَرى وَلا تُرى

و روزیهایمان را از نزد خود به آسانى فراوان ، خدایا تو مى بینى ولى خودت دیده نمى شوى

وَاَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الاْعْلى وَاِنَّ اِلَیْکَ الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى وَاِنَّ لَکَ

و تو در بلندترین دیدگاهى و بطور مسلم بازگشت و پایان بسوى توست و

الْمَماتَ وَالْمَحْیا وَاِنَّ لَکَ الاْخِرَةَ وَالاُْولى اَللّهُمَّ اِنّا نَعُوذُ بِکَ اَنْ

مرگ و زندگى بدست تو است و انجام و آغاز از آن تو است خدایا ما به تو پناه مى بریم از

نَذِلَّ وَنَخْزى وَاَنْ نَاءتِىَ ما عَنْهُ تَنْهى اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُکَ الْجَنَّةَ

خوار شدن و رسوایى و دست زدن به کارى که تو آنرا قدغن کرده اى خدایا ما از تو درخواست بهشت را

بِرَحْمَتِکَ وَنَسْتَعیذُ بِکَ مِنَ النّارِ فَاَعِذْنا مِنْها بِقُدْرَتِکَ وَنَسْئَلُکَ مِنَ

به رحمتت داریم و پناه جوییم به تو از آتش دوزخ پس ما را به قدرت خویش از آتش پناه ده و از تو

الْحُورِ الْعینِ فَارْزُقْنا بِعِزَّتِکَ وَاجْعَلْ اَوْسَعَ اَرْزاقِنا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنا

حور العین درخواست کنیم پس به عزت خویش روزیمان گردان و وسیعترین روزى ما را در هنگام پیرى ما قرار ده

وَاَحْسَنَ اَعْمالِنا عِنْدَ اقْتِرابِ اجالِنا وَاَطِلْ فى طاعَتِکَ وَما یُقَرِّبُ

و بهترین اعمال ما را هنگام نزدیک شدن مرگمان مقرر دار و طولانى کن عمر ما را در طاعت خود و در آنچه موجب تقرب

اِلَیْکَ وَیُحْظى عِنْدَکَ وَیُزْلِفُ لَدَیْکَ اَعْمارَنا وَاَحْسِنْ فى جَمیعِ

درگاهت شود و سبب بهره مندى نزد تو و نزدیکى تو گردد و در تمام

اَحْوالِنا وَاُمُورِنا مَعْرِفَتَنا وَلا تَکِلْنا اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فَیَمُنَّ عَلَیْنا

احوال و کارهاى ما معرفتمان را کامل و نیکو گردان و ما را به هیچیک از خلق خود وامگذار که بر سر ما منت گذارد

وَتَفَضَّلْ عَلَیْنا بجَمیعِ حَوایِجِنا لِلدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَابْدَاْ بِاباَّئِنا وَاَبْناَّئِنا

وبرما تفضل فرما به برآوردن تمام حاجتهاى دنیاوآخرت ما و آغاز کن در تمام آنچه ما براى خودمان از توخواستیم براى پدران و فرزندانمان

وَجَمیعِ اِخْوانِنَا الْمُؤْمِنینَ فى جَمیعِ ما سَئَلْناکَ لاِنْفُسِنا یا اَرْحَمَ

و همه برادران مؤ من ما اى مهربانترین

الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ وَمُلْکِکَ الْقَدیمِ اَنْ

مهربانها خدایا از تو خواهیم به حق نام بزرگت و فرمانروایى دیرینه ات که

تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَغْفِرَ لَنَا الذَّنْبَ الْعَظیمَ اِنَّهُ لا

درود فرستى بر محمد و آل محمد و اینکه بیامرزى براى ما گناه بزرگ ما را که براستى

یَغْفِرُ الْعَظیمَ اِلا الْعَظیمُ اَللّهُمَّ وَهذا رَجَبٌ الْمُکَرَّمُ الَّذى اَکْرَمْتَنابِهِ

نیامرزد بزرگ را مگر شخص بزرگ خدایا این ماه رجب است که گرامى است و همان ماهى است که ما را بدان گرامى داشته

اَوَّلُ اَشْهُرِ الْحُرُمِ اَکْرَمْتَنا بِهِ مِنْ بَیْنِ الاُْمَمِ فَلَکَ الْحَمْدُ یا ذَاالْجُودِ

نخستین ماه محترمى است که ما را از میان همه امتها بدان گرامى داشتى پس ستایش خاص تو است اى صاحب جود

وَالْکَرَمِ فَاَسْئَلُکَ بِهِ وَبِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ

و بزرگوارى پس از تو خواهیم بدین ماه و به حق نام اعظم و ...... و اجل اکرم تو

الَّذى خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فى ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ اِلى غَیْرِکَ اَنْ تُصَلِّىَ

که آنرا آفریدى و در سایه ات مستقر گردید و آن نام از تو به دیگرى نرسد که درود فرستى

عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ وَاَنْ تَجْعَلَنا مِنَ الْعامِلینَ فیهِ

بر محمد و خاندان پاک او و قرار دهى ما را از کسانى که در این ماه

بِطاعَتِکَ وَالاْمِلینَ فیهِ لِشَفاعَتِکَ اَللّهُمَّ اهْدِنا اِلى سَواَّءِ السَّبیلِ

به طاعت تو عمل کنیم و آنانکه در این ماه آرزوى شفاعت تو را دارند خدایا ما را به راه راست راهنمایى فرما

وَاجْعَلْ مَقیلَنا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقیلٍ فى ظِلٍّ ظَلیلٍ وَمُلْکٍ جَزیلٍ فَاِنَّکَ

و قرار ده جایگاه ما را در نزد خود بهترین جایگاه در سایه همیشگى رحمتت و سلطنت باعظمتت زیرا که تو

حَسْبُنا وَنِعْمَ الْوَکیلُ اَللّهُمَّ اقْلِبْنا مُفْلِحینَ مُنْجِحینَ غَیْرَ مَغْضُوبٍ

ما را کافى هستى و نیکو وکیلى هستى خدایا ما را برگردان به حال رستگارى و کامیابى که نه در زمره غضب شدگان باشیم

عَلَیْنا وَلا ضاَّلّینَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ

و نه از جمله گمراهان به رحمتت اى مهربانترین مهربانان خدایا از تو خواهم

بِعَزاَّئِمِ مَغْفِرَتِکَ وَبِواجِبِ رَحْمَتِکَ السَّلامَةَ مِنْ کُلِّ اِثْمٍ وَالْغَنیمَةَ

به حق وسائل حتمى آمرزشت و به آن رحمتت که بر خویش واجب کردى که مرا از هر گناهى سالم دارى

مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَالْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَالنَّجاةَ مِنَ النّارِ اَللّهُمَّ دَعاکَ الدّاعُونَ

و از هر نیکى بهره مند سازى و به بهشتم برسانى و از آتش دوزخ نجاتم بخشى خدایا خوانندگان تو را خواندند

وَدَعَوْتُکَ وَسَئَلَکَ السّاَّئِلُونَ وَسَئَلْتُکَ وَطَلَبَ اِلَیْکَ الطّالِبُونَ

و من نیز خواندمت و درخواست کنندگان از تو خواستند و من نیز از تو خواستم و جویندگان از تو جویا شدند

وَطَلَبْتُ اِلَیْکَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الثِّقَةُ وَالرَّجاَّءُ وَاِلَیْکَ مُنْتَهَى الرَّغْبَةِ فِى

و من هم تو را جویا شدم خدایا تویى مورد اعتماد و امید و بسوى تو است آخرین مرحله میل و اشتیاق در

الدُّعاَّءِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلِ الْیَقینَ فى قَلْبى

دعاء خدایا درود فرست بر محمد و آلش و بنه یقین را در دلم

وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالنَّصیحَةَ فى صَدْرى وَذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ

و روشنى در دیده ام و خیرخواهى در سینه ام و ذکر خود را در شب و روز

عَلى لِسانى وَرِزْقاً واسِعاً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَلا مَحْظُورٍ فَارْزُقْنى

بر زبانم و روزى وسیع بى منت و بى مانعى روزیم گردان

وَبارِکْ لى فیما رَزَقْتَنى وَاجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَرَغْبَتى فیما

و در آنچه نصیبم کرده اى برکت ده و بى نیازى مرا در نفس خودم قرار ده و اشتیاقم را بدانچه

عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ پس به سجده برو وبگو: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى

نزد تو است به رحمتت اى مهربانترین مهربانان * * * * * * * * * * * * * * ستایش خاص خدایى است که

هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ وَخَصَّنا بِوِلایَتِهِ وَوَفَّقَنا لِطاعَتِهِ شُکْراً شُکْراً صد مرتبه

ما را به معرفت خویش راهنمایى کرد و به دوستى خویش مخصوص گردانید و به طاعتش موفق داشت خدا را شکر...* * * *

پس سر از سجود بردار و بگو: اَللّهُمَّ اِنّى قَصَدْتُکَ بِحاجَتى وَاعْتَمَدْتُ

* * * * * * * * * * * * * * خدایا من براى حاجتم تو را قصد کردم و در مورد

عَلَیْکَ بِمَسْئَلَتى وَتَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ بِاَئِمَّتى وَسادَتى اَللّهُمَّ انْفَعْنا

خواسته ام بر تو اعتماد کردم و به وسیله پیشوایان و سرورانم بسوى تو روآوردم خدایا

بِحُبِّهِمْ وَاَوْرِدْنا مَوْرِدَهُمْ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ وَاَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ فى

به دوستى ایشان مارا سودمند کن ودر جایگاه آنها واردمان کن و همنشینى ایشان را روزى ما گردان و در زمره آنان ما را داخل بهشت گردان

زُمْرَتِهِمْ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ و این دعا را سیّد براى روز مبعث ذکر کرده

به رحمتت اى مهربانترین مهربانان * * * * * * * * * * * * * * * *


  

... پریشان و آشفته از خواب پریدی و به سوی پیامبر دویدی.

بغض، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخی نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود و گلویت خشک شده بود. دست و پای کوچکت می لرزید و لبها و پلکهایت را بغضی کودکانه، به ارتعاش وا می داشت. خودت را در آغوش پیامبر انداختی و با تمام وجود ضجه زدی.

پیامبر، تو را سخت به سینه فشرد و بهت زده پرسید: چه شده دخترم؟ 

 تو فقط گریه می کردی.

پیامبر دستش را لا به لای موهای تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیز دلم! حرف بزن!  تو همچنان گریه می کردی.

چه آرامشی دارد سینه برادر، چه فتوحی می بخشد، چه اطمینانی جاری می کند. انگار در آیینه سینه اش می بینی که از ازل خدا برای تو تنهایی را رقم زده است تا تماماً به او تعلق پیدا کنی

پیامبر موهای تو را از روی صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد، بر چشمهای خیست بوسه زد و گفت:

 یک کلام بگو چه شده دخترکم! روشنای چشمم! گرمای دلم!

هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمی داد.

پیامبر یک دستش را به روی سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روی لبهای لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید:

- حرف بزن میوه دلم ! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن!

قدری آرام گرفتی، چشمهای اشک آلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی: خواب دیدم! خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است. طوفانی که دنیا را تیره و تاریک کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت می کند. طوفانی که خانه ها را از جا می کند و کوهها را متلاشی می کند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد.

ناگهان در آن وا نفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پر کشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخه ای محکم آویختم. و سخت به آن دو، دل بستم. آن دو شاخه نیز با فاصله ای کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشت زده و سرگردان از خواب پریدم ...

کلام تو به اینجا که رسید، بغض پیامبر ترکید. حالا او گریه می کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش می کردی.

بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که ...  پیامبر، سوال نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت:

- آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودی تندباد اجل او را از پای درمی آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه می نبدی و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش می کنی و پس از پدر، دل به دو برادر می سپاری که آن دو نیز در پی هم، ترک این جهان می گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها می گذارند.

اکنون که صدای گامهای دشمن، زمین را می لرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش می اندازد، اکنون که صدای شیهه اسبها، بند دلت را پاره می کند، اکنون که هلهله و هیاهوی سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام حسین تو نزدیکتر می شود، یک لحظه خواب کودکی ات را دوره می کنی و احساس می کنی که لحظه موعود نزدیک است و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است.

چشمهای معصومت را به پدر دوختی و گفتی: بابا! زبانی که به یک گشوده شد، چگونه می تواند با دو دمسازی کند؟

و حالا بناست تو بمانی و همان یک! همان یک جاودانه و ماندگار.

از جا کنده می شوی، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه حسین می رسانی. حسین، در آرامشی بی نظیر پیش روی خیمه نشسته است. نه، انگار خوابیده است. شمشیر را بر زمین عمود کرده، دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده، پیشانی بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است.

نه فریاد و هلهله دشمن، که آه سنگین تو او را از خواب می پراند و چشمهای خسته اش را نگران تو می کند.

پیش از اینکه برادر به سنت همیشه خویش، پیش پای تو برخیزد، تو در مقابل او زانو می زنی، دو دست بر شانه های او می گذاری و با اضطرابی آشکار می گویی:

- می شنوی برادر!؟ این صدای هلهله دشمن است که به خیمه های ما نزدیک می شود. فرمانده مکارشان فریاد می زند: ای لشکر خدا برنشینید و بشارت بهشت را دریابید ...

حسین بازوان تو را به مهر در میان دستهایش می فشارد و با آرامشی به وسعت یک اقیانوس، نگاه در نگاه تو می دوزد و زیر لب آنچنان که تو بشنوی زمزمه می کند:

- پیش پای تو پیامبر آمده بود. اینجا، به خواب من. و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است. همان که تو الان خوابش را مرور می کردی؛ و فرمود که به نزد ما می آیی. به همین زودی.

و تو لحظه ای چشم بر هم می گذاری و حضور بی رحم طوفان را احساس می کنی و احساس می کنی که زیر پایت خالی می شود و اولین شکافها بر تنها شاخه دست آویز تو رخ می نماید و بی اختیار فریاد می کشی:

- وای بر من!

حسین، دو دستش را بر گونه های تو می گذارد، سرت را به سینه اش می فشارد و در گوشت زمزمه می کند:

- وای بر تو نیست خواهرم! وای بر دشمنان توست. تو غریق دریای رحمتی. صبور باش عزیز دلم!

چه آرامشی دارد سینه برادر، چه فتوحی می بخشد، چه اطمینانی جاری می کند.

انگار در آیینه سینه اش می بینی که از ازل خدا برای تو تنهایی را رقم زده است تا تماماً به او تعلق پیدا کنی. تا دست از همه بشویی، تا یکه شناس او بشوی.

همه تکیه گاههای تو باید فرو بریزد، همه پیوندهای تو باید بریده شود همه دست آویزهای تو باید بشکند، همه تعلقات تو باید گشوده شود تا فقط به او تکیه کنی، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنی و این دل بی نظیرت را فقط جایگاه او کنی.

تا عهدی را که با همه کودکی ات بسته ای، با همه بزرگی ات پایش بایستی:

پیامبر دستش را لا به لای موهای تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیز دلم! حرف بزن!

پدر گفت: بگو یک!

و تو تازه زبان باز کرده بودی و پدر به تو اعداد را می آموخت.

کودکانه و شیرین گفتی: یک !

و پدر گفت: بگو دو

نگفتی!

پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم.

نگفتی!

و در پی سومین بار، چشمهای معصومت را به پدر دوختی و گفتی: بابا! زبانی که به یک گشوده شد، چگونه می تواند با دو دمسازی کند؟

و حالا بناست تو بمانی و همان یک! همان یک جاودانه و ماندگار.

بایست بر سر حرفت زینب! که این هنوز اول عشق است.

 

 


منبع:

آفتاب در حجاب، سید مهدی شجاعی، پرتو اول

 

 


  

ام کلثوم دختر عقبة بن ابى معیط در خاندانى به دنیا آمد که در تاریخ اسلام خاندانى ننگین و رسواست. درباره سه تن از اعضاى این خانواده آیه نازل شده است، پدرش عقبه، برادرش ولید، وخودش.

نکته جالب این است که این بانوى قهرمان که قهرمان مبارزه در برابر تمایلات مادى و امواج طوفان بى دینى است، در مقابل پدر و برادرش که از عناصر کثیف و نادرست بوده اند، زنى داراى ایمان استوار و از تربیت شدگان و شاگردان برجسته مکتب رسالت و مدرسه وحى است!

بهتر است این خانواده تا حدى معرفى شوند، شاید شخصیت و عظمت انسانى و ایمانى این بانو، روشن تر گردد.

صرف نظر از این که این بانوى قهرمان در راه گرایش به اسلام و اطاعت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم)، چشم از وطن و خانواده و بستگان نزدیک همچون برادر، پوشید و على رغم کوشش هاى آنان براى بازگرداندنش، با پاى پیاده فاصله میان مکه و مدینه را طى کرده، از هیچ مانعى نهراسید

پدرش از کسانى است که در شهر مکه از هیچ گونه آزار و جسارتى نسبت به رهبر بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فروگذار نمى کرد و حتى در حادثه اى با کمال وقاحت حاضر شد آب دهان به روى مبارک پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)اندازد!!

به همین خاطر خداى متعال این آیه را درباره او و رفیقش نازل کرد:

« وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً » (1)

ولید فرزند همین عقبه و برادر مادرى عثمان است، هنگامى که حمزه عموى پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به شهادت رسید، او و عمرو بن عاص شراب خوردند و جشن گرفتند، اگر چه وى بعداً مسلمان شد ولى هیچ گونه تحولى در اخلاق و رفتارش پیدا نشد، در دوره خلافت عثمان حاکم کوفه شد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند و هنگامى که گزارش او به مدینه رسید احضار شد و به رغم بى میلى عثمان، امیرالمؤمنین على (علیه السلام) حدّ مى خوارگان را بر او جارى ساخت.

یک بار پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به او مأموریت داد که به سوى قبیله بنى المصطلق برود و به جمع آورى زکات بپردازد، از آنجا که میان او و قبیله مذکور در عصر جاهلیت دشمنى بود، هنگامى که مردم با هلهله و شادى به استقبالش آمدند، گمان کرد که قصد کشتنش را دارند! از این جهت به مدینه بازگشت و گزارش داد که آنهااز دادن زکات، خوددارى کردند.

پیامبر خدا خشمگین شد و تصمیم گرفت با آنان کارزار کند ولى خداى متعالى پیش از اینکه به گزارش ولید پلید ترتیب اثرى داده شود، این آیه را نازل فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ » (2)

به این ترتیب قرآن کریم لقب زشت فاسق را براى همیشه براى ولید به یادگار گذاشت. او از دشمنان سر سخت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) بود.

ولى ام کلثوم از زنانى است که در اوایل بعثت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)مسلمان شد، او به سوى دو قبله بیت المقدس و کعبه نماز گزارد و با پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بیعت کرد و پیاده به مدینه مهاجرت نمود.

برادرانش ولید و عماره که نه تنها با نور اسلام زوایاى قلب خود را روشن نکرده بودند بلکه سرسختانه با اسلام به مبارزه برخاسته، دست به هر جنایتى مى زدند، تصمیم گرفتند که او را از مهاجرت بازدارند.

نکته جالب این است که این بانوى قهرمان که قهرمان مبارزه در برابر تمایلات مادى و امواج طوفان بى دینى است، در مقابل پدر و برادرش که از عناصر کثیف و نادرست بوده اند، زنى داراى ایمان استوار و از تربیت شدگان و شاگردان برجسته مکتب رسالت و مدرسه وحى است!

مهاجرت ام کلثوم پس از انعقاد قرار داد صلح حدیبیه بود، بر طبق این پیمان مسلمانان متعهد بودند که هر کس از مکه به مدینه برود، او را به وطن نزد قومش بازگردانند، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) بر اساس این تعهد حتى مسلمانانى که از مکه فرار مى کردند و به مدینه مى رفتند، به مکه بازمى گرداند و این یکى از شاهکارهاى آن بزرگوار است که براى پیشرفت اسلام نتایجى درخشان داشته است ولى این تعهد شامل زنان نمى شد زیرا از اول در قرار صلح تصریح شده بود که اگر مردى از مکه به مدینه رود او را بازگردانند، از این جهت ملزم نبودند که زنان مهاجر را به مکه بفرستند، ام کلثوم ازاین موقعیت استفاده کرد و درمدینه باقى ماند. در مورد ام کلثوم و زنانى که وضعى مشابه او داشتند قرآن مجید فرمود:

« یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَات فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ . . .»

ام کلثوم که انگیزه اى در مهاجرتش جز گرایش به حق نداشت، به حکم حق در مدینه ماند و به همین جهت برادرانش از تعقیب وى طرفى نبستند و به مکه بازگشتند.

پس از آن که در مدینه استقرار یافت، با زید بن حارثه که یکى از قهرمانان برجسته تاریخ اسلام است، ازدواج کرد اما مدت این ازدواج و همسرى آن زوج قهرمان دیرى نپایید و با شهادت افتخارآمیز زید در جنگ موته به پایان رسید. ام کلثوم پس از شهادت شوهرش با مردان دیگرى ازدواج کرد ولى هیچ یک ازآنان از لحاظ ایمان و جهاد و فداکارى در راه اهداف عالیه اسلام به مقام زید نمى رسیدند. صرف نظر از این که این بانوى قهرمان در راه گرایش به اسلام و اطاعت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم)، چشم از وطن و خانواده و بستگان نزدیک همچون برادر، پوشید و على رغم کوشش هاى آنان براى بازگرداندنش، با پاى پیاده فاصله میان مکه و مدینه را طى کرده، از هیچ مانعى نهراسید. وى بانوئى است که از پیامبر خدا حدیث روایت کرده است، حدیث زیر از اوست:

سمعت النبى (صلى الله علیه وآله و سلم) یقول: « لَیْسَ بِالکَاذِبِ مَن أصلَحَ بَینَ النَّاسِ فَقَالَ خَیراً ».

                      کسى که به منظور اصلاح میان مردم به دروغى سخنى نیکو بگوید دروغگو نیست.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ