بدانکه این ماه و ماه شعبان و ماه رمضان در شرافت تمامند و روایت بسیار در فضیلت آنها واردشده بلکه ازحضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله روایت شده که ماه رجب ماه بزرگ خداست وماهى در حرمت و فضیلت به آن نمیرسد و قتال با کافران در این ماه حرامست و رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودى بزرگ خدا گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنّم بر روى او بسته گردد و از حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام منقول است که هر که یکروز از ماه رجب را روزه بدارد آتش جهنّم یکساله راه از او دور شود و هر که سه روز از آنرا روزه دارد بهشت او را واجب گردد و ایضاً فرمود که رجب نام نَهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر هر که یکروز از رجب را روزه دارد البتّه از آن نهر بیاشامد و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله فرموده که ماه رجب ماه استغفار اُمّت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را اَصَبّ مى گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر اُمّت من بسیار ریخته مى شود پس بسیار بگوئید اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ، و ابن بابویه بسند معتبر از سالم روایت کرده است که گفت رفتم بخدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا روزه گرفته اى در این ماه گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آنرا بغیر خدا کسى نمى داند بدرستیکه این ماهیست که خدا آنرا بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حُرمت آنرا عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده پس گفتم یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اگر در باقیمانده اینماه روزه بدارم آیا ببعضى از ثواب روزه داران آن فایز مى گردم فرمود اى سالم هر که یکروز از آخر این ماه روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدّت سَکَراتِ مرگ و از هَوْل بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روز دارد بر صراط بآسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدّتها و هَوْلهاى آنروز و بَرات بیزارى از آتش جهنّم به او عطا کنند و بدانکه از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخص قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواندتا ثواب
روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (علیه السلام) شرفیاب شد.
صدای کودکی را شنید ، پرسید کیستی؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم، جابر گفت: نزدیک بیا، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد:
روزی خدمت جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بودم که فرمود: شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی. سلام من را به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت.
سپس امام فرمود: به اطرافیانتان، در هنگام مرگ، «لااله الاالله» و ولایت را تلقین کنید. (1)
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«مَن رَزَقَهُ اللهُ حُبّ الائمّةِ مِن اَهلِ بَیتی فَقَد اَصابَ خَیرَالدُّنیا و الآخرةِ (2) ؛ کسی را که خداوند محبت امامان از اهلبیتم را به او مرحمت فرموده، به خیر دنیا و آخرت رسیده است.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج 46، ص 333 .
2- مشکوة الانوار، طبرسی، ص 81 .
منبع:
کتاب جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .
یکی از کودکان امام باقر علیه السلام بیمار شد. حضرت از فرط علاقهای که به آن کودک داشت سخت نگران و اندوهگین بود و آرام نداشت. حاضران به یکدیگر میگفتند اگر برای این کودک حادثهای رخ دهد (و بمیرد) برای جان امام باقر علیه السلام نگران هستیم.
طولی نکشید صدای گریه و زاری از خانه امام باقر علیه السلام بلند شد (معلوم شد همان کودک از دنیا رفته) اما بر خلاف انتظار همه، حضرت با رویی باز در حالتی کاملاً متفاوت با آن حالت هنگام بیماری کودک بیرون آمد؛ اطرافیان عرض کردند: فدایت گردیم! ما از این حادثه بر شما میترسیدیم و برایتان نگران بودیم که نکند شما را از پای در آورد!
امام فرمود: ما دوست داریم کسانی که مورد محبت و علاقه ما هستند در سلامت و عافیت باشند، اما آنگاه که فرمان خدا برسد، تسلیم امری هستیم که خدا دوست دارد(1) (و راضی به رضای او هستیم).
امام صادق علیه السلام میفرماید:
«انَّ اَعلَمَ النّاسِ بِاللهِ اَرضاهُم بِقَضاءِ اللهِ عَزّ و جَلّ (2) ؛ داناترین مردم به خداوند، راضیترین آنان به قضای الهی است.»
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج 46، ص 301 .
2- اصول کافی، ج 2، ص60 .
منبع:
کتاب جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .
جابر نامه را گشود و شروع به خواندن کرد. همان طور که نامه را مطالعه میکرد چهرهاش گرفته میشد تا نامه به پایان رسید. نامه را بست و از آن به بعد، من او را خندان و شاد ندیدم تا این که وارد کوفه شدیم.
فردای آن روز به سراغش رفتم. با تعجب دیدم تکه استخوانی به گردن خود انداخته، بر چوبی سوار شده و میگوید: من منصور بن جمهور را امیری غیر مامور مییابم و در ضمن، اشعاری هم میخواند. به من که رسید نگاهی کرد. من نیز به او نگاه کردم ولی سخنی رد و بدل نشد، از حال وی گریهام گرفت. مردم، اطراف ما را گرفتند، جابر به راهش ادامه داد تا به رَحبه(1) رسید. بچهها و مردم میگفتند: جابر بن یزید دیوانه شده است.
به خدا سوگند! چند روزی بیشتر نگذشت که از جانب هشام بن عبدالملک نامهای به والی کوفه رسید که در آن از وی خواسته بود جابر بن یزید را گردن زند و سرش را نزد او بفرستد. حاکم کوفه از اطرافیانش پرسید: این جابر کیست؟ گفتند: خدا او را شفا دهد، مردی دارای علم و فضل بود، اما امسال به حج رفت، از حج که بازگشت دیوانه شده است و هم اکنون در رَحبه بر چوبی سوار میشود و با بچهها بازی میکند. حاکم به آن جا رفت، جابر را دید که با بچهها بازی میکند. (خوشحال شد و) گفت: سپاس خدای را که من را از کشتن این مرد حفظ کرد.
راوی میگوید: چند روزی بیشتر نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و همان کاری را کرد که جابر میگفت.(2)
حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله فرمود:
مَن صَحَّ ایمانُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ (3) ؛ آن که دارای ایمانی درست و عملی نیکو باشد، گرفتاریاش شدید است.
پینوشتها:
1- نام محلی در کوفه .
2- بحارالانوار، ج46، ص 282 .
3- اصول کافی، ج 2، ص 252 .
منبع:
کتاب جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .
امام باقر علیه السلام فرمود: وای بر تو ای برده کوچک مردم شام! تو هم اکنون در برابر خانههایی قرار داری که خداوند خواستار رفعت و عظمت(1) آنهاست.(2)
امام محمد باقر علیه السلام میفرماید:
«والله اِنّا لَخُزّانُ اللهِ فی سَمائِهِ وَ اَرضِهِ لا عَلی ذَهَبٍ ولا فِضّةٍ الاّ عَلی عِلمِهِ(3) ؛ به خدا سوگند! ما خزانهداران خدا در آسمان و زمین هستیم اما نه خزانهدار طلا و نقره که خزانهدار علم خداوند.
پینوشتها:
1- این بیان امام اشاره است به مضمون آیه کریمه: «فی بُیُوت اَذَنَ اللهُ اَن تُرفَعَ ... »، نور/36 .
2- بحارالانوار، ج 46، ص 258 .
3- اصول کافی، ج 1، ص192 .
منبع:
کتاب جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی
خداوندا تو منزّهی! تو به حق، پروردگار من میباشی! از روی خضوع و بندگی تو را سجده میکنم، خدایا! عملی ضعیف (و اندک) دارم، تو آن را برایم دو چندان کن، خداوندا! در آن روز که بندگانت را برمیانگیزی مرا از عذاب خود مصون بدار! توبهام را بپذیر که همانا تو توبهپذیر مهربانی!» (1)
امام صادق علیه السلام میفرماید:
«اِذا اکثَرَ العَبدُ مِنَ الاستِغفارِ رُفِعَت صَحیفَتُهُ وَ هِیَ یَتَلَألاُ (2) ؛ هر گاه بندهای زیاد استغفار کند نامه عملش را در حالی که میدرخشد به آسمان بالا میبرند.»
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج46، ص 301 .
2- اصول کافی، ج 2، ص 504 .
منبع:
کتاب جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی
کرامت اول:
در زمان شیخ روزی شخصی از تنگی معاش برای دوستش سخن داند و گفت: اگر همراهی با من کنی در این باب فکر و تدبیری اندیشیدهام. گفت: بگو اگر صلاح باشد تو را یاری کنم . گفت: در این روزها پول زیادی نزد شیخ مرتضی آوردهاند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم .
من چون این بشنیدم او را منع کردم ولی سودی نبخشید. بالاخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملی نباشم . چون پاسی از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیری وارد دهلیز بیرونی شدیم ولی من جلوتر نرفتم، دوستم از پلههای بیرونی بالا رفت تا از پشت بام بیرونی به بام اندرونی درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.
مدتی نگذشته بود که با حالتی پریشان شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت: چیزی را مشاهده کردم که تا خودت نبینی تصدیق من نخواهی کرد. گفتم مگر چه دیدی؟
گفت: از پلهها که بالا رفتم سایهای در مهتابی بیرونی به نظرم آمد، وقتی از دیوار بیرونی بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونی برسانم ناگهان دیدم شیری مهیب بر کنار بام اندرونی ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر میگردید، قدری تامل نمودم تا شاید علاجی پیدا کنم، ولی ممکن نشد، برگشتم . به او گفتم: شاید
ترسیده ای !!
گفت: تا نبینی باور نکنی از پلهها بالا برو و نگاه کن، از پلهها بالا رفتم نزدیک بام اندرونی شیری عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد شیر نعره ای کشید و به سوی پشت بام بیرونی شد، چون این امر خارق عادت را دیدیم از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصاری حمل کردیم و نادم و پشیمان برگشتیم .
کرامت دوم :
یکی از شاگردان شیخ انصاری نقل میکند: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ درآمدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمیفهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم ، فایده نبخشید. بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل شدم .
شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و "بسم الله الرحمن الرحیم " در گوش من قرائت نمود.
صبح چون در مجلس درس شیخ حاضر شدم درس را می فهمیدم ، کم کم جلو رفتم، پس از چند روز به جایی رسیدم در آن مجلس صحبت میکردم . آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم وی آهسته در گوش من فرمود: آن کس که "بسم الله ... " را در گوش تند خوانده است تا " والضالین" در گوش من خوانده،
این بگفت و برفت. من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است زیرا تا آن وقت کسی از این موضوع اطلاع نداشت .منبع:سایت تبیان
" واذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزواً و لعباً ذلک بانهم قوم لا یعقلون. " و آنها هنگامی که( اذان می گوئید) مردم را به نماز می خوانید آن را به مسخره و بازی می گیرند این به خاطر آن است که آنها جمعی هستند که درک نمی کنند." مردمان سبکسر و بی عقلی که نمی توانند با نظر محققانه به اعمال دینی و عبادات حقیقی بنگرند و از درک فواید آنها به خصوص نماز که همانا نزدیکی به ذات لا یزال و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است عاجزند، اذان و نماز را به مسخره می گیرند.
" فخلف من بعدهم خلف اضاعواالصلوة واتبعواالشهوات فسوف یلقون غیاً. "اما بعد از آنها فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوت پیروی نمودند، به زودی( مجازات) گمراهی خود را خواهند دید." در آیه قبل، از آدم، نوح، ابراهیم و اسرائیل یاد می کند که با شنیدن آیات خدا به سجده می افتادند اما فرزندان آنان چنین نبودند. کسانی که برخلاف نیاکان خود که ارتقاء مقام خود را از یاد خدا شروع کردند و با شنیدن آیات خدا با چشمان گریان به سجده می افتادند، قدم برداشتند؛ هنگامی که به مقامات بالایی دست یافتند، از یاد خدا غفلت کردند و انحرافشان این گونه شروع شد و به دره های هولناک شهوات سقوط کردند و البته مجازات آن را خواهند چشید.
" ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوة قاموا کسالی یراون الناس ولا یذکرون الله الا قلیلاً." منافقان می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد و هنگامی که به نماز ایستند از روی کسالت می ایستند، در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.
منافقان که لذت راز و نیاز با خدا را نمی چشند( و این عذابی در برابر سوء نیت آنان است) وقتی به نماز می ایستند به حالت کسالت است و هیچ میلی به آن ندارند و حتی در این حالت هم در پی آن هستند که خم و راست شدن خود را به مردم نشان دهند و این بازیگران( بازی خورده به وسیله خدا)، نماز را که والاترین عبادت و برترین ذکرخداست به نمایش برای جلب قلوب مردم و فریب آنها بدل می کنند. آنان عبادات را به منظور قرب به حضرت ربوبی انجام نمی دهند بلکه تنها منظورشان حفظ موقعیت خود در میان جامعه اسلامی و مصون ماندن از قتل و مصادره اموال است. هر گاه مسلمانان آنان را ببینند، نماز می خوانند وهرگاه کسی عمل این افراد متظاهر را ننگرد، از خواندن نماز سرباز می زنند.
"و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله و برسوله ولا یأتون الصلوة الا و هم کسالی... و هیچ چیز مانع قبول انفاق های آنها( منافقان) نشد جز این که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز به جا نمی آورند جز با کسالت... . و رد انفاق هایشان جزایی دیگر بر آن که نماز را آن گونه که مأمور به انجام آن هستند، انجام نمی دهند.
"فویل للمصلین- الذین هم عن صلاتهم ساهون."پس وای بر نمازگزاران- کسانی که نماز خود را به دست فراموشی می سپارند.
وای بر کسانی که نه برای نماز ارزشی قائلند و نه به اوقاتش اهمیتی می دهند و نه ارکان و شرایط و آدابش را رعایت می کنند. کسانی که سهل انگار و غافل از نمازند و اهتمامی به آن نداشته و از فوت شدنش باکی ندارند و اگر چه نماز هم می خوانند ولی از روی بی اعتقادی است.
"واذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الاالله ... و اقیمواالصلوة و اتواالزکوة ثم تولیتم الا قلیلاً منکم و انتم معرضون."و( یاد آرید هنگامی را که) از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید... و نماز را به پا دارید و زکات بدهید پس شما عهد شکسته روی گردانید جز چند نفری و شمائید که از حکم خدا برگشتید.
در این آیه، مفاد پیمانی را یادآوری می کند که از بنی اسرائیل گرفته شده که از جمله آنها اقامه نماز است. اما آنها از آن روی گردانیدند، پس به عذاب الهی گرفتار شدند.
"... فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون..." پس عذاب آنها هیچ تخفیف نیابد و کسی آنان را یاری نکند... .
" ما سلککم فی سقر- قالوا لم نک من المصلین." چه چیز شما را به دوزخ فرستاد- می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
در این آیات جواب دوزخیان را به سؤال بهشتیان که می پرسند چه چیز شما را به دوزخ فرستاد، بیان می کند. آنها اولین دلیل را، ترک نماز برمی شمارند. زیرا اگر نماز می خواندند، آنها را به یاد خدا می انداخت و از فحشاء و منکر نهی می کرد و به صراط مستقیم الهی دعوتشان می نمود.
" و ما کان صلاتهم عندالبیت الا مکاء و تصدیة فذوقواالعذاب بما کنتم تکفرون." نماز آنها نزد خانه (خدا) چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس بچشید عذاب خدا را به خاطر کفرتان.
در این آیه عملی زشت از کافران و نتیجه آن را بیان می کند. آنها به کارهای احمقانه خود مثل نعره زدن و کف زدن در اطراف خانه خدا، نام نماز می گذاشتند و مدعی بودند که برای خود، نماز و عبادتی دارند. اما قرآن آن را فقط همان سوت کشیدن و کف زدن می داند و بیان می دارد: اکنون که همه کارهایتان، حتی نماز و عبادتتان، این چنین ابلهانه، زشت و شرم آور است پس عذاب الهی را بچشید." فلا صدق ولا صلی"( وای بر آن که) حق را تصدیق نکرد و نماز به جای نیاورد."
"ولا تصل علی احد منهم مات ابداً ولا تقم علی قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون."و بر هیچ یک از آنها( منافقان) که بمیرد نماز نخوان و بر کنار قبرش نایست چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند." این دستور مبارزه ای منفی است بر علیه کسانی که از قبول حق اعراض می کنند. از آن جا که یک مؤمن حتی پس از مرگ نیز محترم است و باید با تشریفات خاصی او را به خاک بسپارند و عدم انجام این مراسم در مورد یک فرد به معنی طرد او از جامعه اسلامی است، باید با منافقانی که نفاق خود را ظاهر می کنند، همانند بیگانگان رفتار کرد.
"ارایت الذی ینهی- عبداً اذا صلی." آیا ندیدی کسی که نهی می کند- بنده ای را به هنگامی که نماز می خواند ( آیا مستحق عذاب الهی نیست).
انجام عمل بد از هر کس که باشد ناپسند است. زیرا نفس عمل مهم است نه انجام دهنده آن. مخصوصاً اگر مزاحمت برای شخص ثابت بر هدایت و امرکننده به تقوی و ناهی از شرک و معاصی باشد. این عمل در حال نماز قبیح تر بوده و قاعدتاً کیفر شدیدتری را سزاوار است. نمازی که ستون استوار دین بوده و پذیرش دیگر وظایف دینی بسته به آن است و هرگاه رد شود، اعمال دیگر نیز مردود است. پس حال کسی که او را از نماز و اطاعت خدا نهی می کند. چگونه است؟
منبع :سایت تبیان
دیروز که از محل کارم که در میدان ونک است برمی گشتم.با دیدن چند صحنه به فکر فرو رفتم.یه دختر خانم که شلوار جین کوتاه به پا کرده بود.مانتو نقره ای رنگ که تمام برجستگی هایی بدنش مشخص بود.یک روسری نازک که رنگ موهایش کاملا معلوم بود و صورتی که معلوم نبود چند ساعت اون رو گریم کرده.جالب اینکه در کنار این خانم خانم دیگری هم داشت راه می رفت.خانمی که چادر مشکی به سر کرده بود.کاملا رویش را گرفته بود و در حالی که سر به زیر داشت عرض خیابان را طی می کرد.با دیدن این تصویر با خودم گفتم واقعا عجب کشور و عجب مردمانی داریم.خیلی جالب است در یک منطقه در یک لحظه دو خانم با دو تیپ کاملا متضاد در کنار هم راه می روند.یکی کاملا پوشیده و دیگر کاملا آزاد.واقعا چرا اینگونه است.مگر مکتب همه ما اسلام نیست.مگر خدا پیغمبر و امامان ما یکی نیستند.مگر دستورات دین برای همه ما یکسان نیست.مگر ... پس چرا اینهمه تضاد ؟؟؟این تضاد ناشی از چیست؟به نظر من این همه دوگانگی مربوط به خانواده و فرهنگ خانواده و تربیت ما در خانواده است.قبول که اسنثناها وجود دارد که از خانواده متدین فرزندی بی دین یا کم اهمیت به مسائل دینی وجود دارد و بالعکس.ولی اصولا به این شکل نیست.خانمی که اینگونه لباس می پوشد .خانمی که اینگونه آرایش می کند چه فکری می کند؟چرا کمی با خود فکر نمی کند که کسی که نسبت به دستورات دین بی اهمیت است .کسی که فرمان و دستورات دین را انجام نمی دهد در روز قیامت روزی که ذره ای از کار خوب یا بد ما مورد بازخواست می شود چه جوابی باید بدهد؟بعضی ها می گویند این چیزها مهم نیست.اصل اینه که دل آدم پاک باشه.این یک توجیه.درست دل پاک درست ولی مگر نه اینکه صراحتآ در آیه 59 سوره احزاب و آیه 32و33 سوره احزاب و نیز آیه 30و31 سوره نور در مورد لزوم و حدود حجاب دستور داده شده است.
آیه 59 سوره احزاب: "یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما"
خطاب این آیه به پیامبر، تاکید بر داشتن پوشش همسران، دختران، و زنان مومن می باشد تا به این وسیله بهتر شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.بیان شده که سر و گردن و سینه های خود را بپوشانید.این حدود حجاب است.پس واجب است که سر و سینه و گردن پوشیده شود پس این به معنی مقنعه یا روسری بلند است.پس چرا ما این آیه را انکار می کنیم .
یا آیات 30-31 سوره نور که خطاب آن مومنین و مومنات است:
"قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون"
"و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فرو جهن و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا بعولتهن او آبائهن او...."
از آیات فوق الذکر بر می آید که داشتن پوشش تالی تلو "مومن بودن" یک زن مسلمان است و این امر هم حاصل نمی شود ،مگر اینکه اعتقاد و باور به پوشش در زنان و دختران ایجاد شود.
از این آیات ادله محکم تر و بی نقص تری می خواهیم.پس بیاییم خودمان را توجیه نکنیم.بیاییم با حفظ حجاب حفظ زینت ها حفظ و کنترل نگاه به دستورات واجب دین عمل کنیم.بیاییم همه یکرنگ شویم تا بیگانگان نتوانند بهانه جویی کنند و به بهانه آزادی وحدت ما را از بین ببرند.چرا که ما هر چه باشیم و هر طور که باشیم زیر سایه امام زمان(عج)و رهبری و لطف پروردگار هستیم.
التماس دعا