سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 25
کل بازدید : 766233
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
امام علی علیه‏السلام : نفس و مسائل آن در کلام علی علیه‏السلام
شماره صفحه در مجله: 23
پدیدآورنده:سیدصادق سیدنژاد،

خلاصه:

کلمات کلیدی:
،

اهمیّت تهذیب نفس

نفس آدمی بستری است که عقل و شهوت در آن به مبارزه می‏پردازد و پیروزی هر یک از آنها سرنوشت نهایی انسان را تعیین می‏کند. اگر غلبه با عقل باشد سعادت، و اگر شهوت پیروز شود شقاوت اخروی در انتظار اوست. تهذیب که عبارت است از پاک‏سازی نفس از تمام بدی‏ها و آلودگی‏های اخلاقی، بهترین شیوه‏ای است که انسان از طریق آن می‏تواند زمینه پیروزی عقل را فراهم ساخته، مانع غلبه هواهای نفسانی بر آن شود و آن‏گاه به‏دنبال پیروزی عقل زمینه برای نیل به فضایل انسانی و کمالات اخلاقی مهیا می‏شود. بنابراین تنها کسانی موفق به درک کمالات واقعی خواهند شد که از تهذیب نفس غافل نباشند. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «به غیر از صاحبان تهذیب نفس، کسی به قله‏های بلند غایات و کمالات واقعی نخواهد رسید».

اشتغال به تهذیب نفس

در زندگی، خودسازی و پرورش نفس مهم‏ترین وظیفه انسان به حساب می‏آید؛ زیرا سعادت دنیا و آخرت وی به این امر بستگی دارد. از دیدگاه قرآن کریم بزرگ‏ترین هدف انبیای الهی تهذیب و تزکیه نفوس افراد بشر است؛ یعنی پیامبران الهی مبعوث شده‏اند تا نفوس انسان‏ها را از رذایل اخلاقی و صفات حیوانی پاک ساخته، فضایل و مکارم اخلاقی را در آن پرورش دهند. بر این اساس می‏توان گفت در بین تمام کارهایی که انسان در حیات دنیوی به آنها می‏پردازد، هیچ کاری به اندازه تهذیب نفس مهمّ و مفید نیست. علی علیه‏السلام در اشاره به این حقیقت می‏فرمایند: «به پاک‏سازی و تهذیب نفس مشغول شدن و آن را از صفات و خوی‏های ناپسند پاک‏کردن صالح‏ترین کار است».

تهذیب، ملاک برتری انسان

هر مکتبی با توجّه به نوع نگرشی که به انسان و جهان دارد، معیارهای مخصوصی برای ارزیابی افراد به دست می‏دهد. برخلاف انواع مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر که اغلب فضائل و کمالات افراد را در برخوردهای مادی خلاصه می‏کنند، در مکتب الهی اسلام ملاک ارزشمندی انسان تقوا و آراستگی به فضایل و صفات اخلاقی و برخورداری از کمالات معنوی است. از این رو حضرت علی علیه‏السلام در روایتی می‏فرمایند: «بافضیلت‏ترین مردم کسی است که نفس خود را تهذیب کند».

راه تهذیب نفس

بدون تردید انجام دادن هر کاری و تحقّق هر هدفی راه خاصّی دارد که بدون توجّه به آن نمی‏توان به موفّقیت لازم دست یافت. لذا موفق‏ترین افراد کسانی هستند که قبل از اقدام به هر کاری مقدّمات تحقّق آن را بررسی می‏کنند و پس از شناسایی کامل تمام راه‏هایی که نیل به هدف مورد نظر را میسّر می‏سازد، بهترین راه و مناسب‏ترین شیوه را بر می‏گزینند. تهذیب نفس نیز راه و روش مخصوصی دارد که بدون توجّه به آن نمی‏توان به این هدف بزرگ نائل آمد. در مجموعه روایات علی علیه‏السلام در زمینه چگونگی تهذیب نفس به توصیه‏های زیادی برمی‏خوریم؛ از جمله آن‏حضرت به تمام علاقه‏مندان به تهذیب نفس چنین سفارش می‏کنند: «نفس‏های خودتان را از آلودگی لذت‏ها و عوارض و تبعات خواست‏های نفسانی پاکیزه سازید».

زمینه بهره‏مندی از نیروی اندیشه

بهره‏مندی از هر یک از استعدادهایی که خداوند در وجود آدمی قرار داده است در اوضاع و احوال خاصّی امکان‏پذیر است. اگر زمینه‏های داخلی و خارجی برای به فعلیّت رسیدن این توانمندی‏ها فراهم نشود، انسان از این موهبت‏های الهی آن‏چنان که باید نمی‏تواند استفاده کند؛ به عنوان مثال برای بهره‏برداری کامل از نیروی اندیشه که مهم‏ترین سرمایه انسان در زندگی محسوب می‏شود، شروط و مقدّمات فراوانی لازم است که مهم‏ترین شرط آن حفظ سلامت و تهذیب نفس از آلودگی‏هاست. علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «هرکه نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و نیروی تفکر بهره‏مند نمی‏شود».

ویژگی‏های عارف واقعی

در هر جامعه‏ای برای شناخت اصناف مختلف مردم از یکدیگر با توجّه به دیدگاه‏های فکری و اعتقادی رایج ملاک‏های ویژه‏ای وجود دارد. در جامعه اسلامی هم برای هر یک از اقشار مردم اوصاف و معیارهای ویژه‏ای با توجّه به ارزش‏های مکتبی ذکر شده است. علی علیه‏السلام برای انسان‏های برخوردار از معرفت مشخّصات و ویژگی‏هایی ذکر می‏کنند که از جمله آنها اهتمام به تهذیب نفس است. آن‏حضرت در این باره می‏فرمایند: «عارف کسی است که اولاً نفس خود را بشناسد و آن را از قید و بندهای هوای نفس آزاد سازد، ثانیا نفس را از هر آنچه که او را از خدا دور می‏کند و در نهایت موجبات نابودی او را فراهم می‏سازد، دور کند».

فایده تهذیب نفس

در رهنمودهای اولیای الهی مهم‏ترین عامل کمال حقیقی انسان تهذیب نفس ذکر شده است و هر یک از آن بزرگواران با تعابیر و توصیفات خاصی به تبیین این امر پرداخته‏اند. در سخنان امام علی علیه‏السلام در این باره به مطالب زیادی بر می‏خوریم که در هر یک از آنها به صورتی به این واقعیت اشاره شده است؛ از جمله آن حضرت به همه انسان‏ها توصیه می‏کنند: «نفس‏هایتان را از شهوات و آلودگیِ خواست‏های نفسانی پاک کنید تا پلّه‏های بلند مراتب والای منزلت انسانی را دریابید».

منزلت جهاد کننده با نفس

در فرهنگ اسلامی برای تشخیص ارزش و منزلت هر یک از افراد ملاک‏های ویژه‏ای وجود دارد؛ از جمله گاهی از طریق نوع عملکرد و انتخاب مسیر نهایی زندگی می‏توان به مقام و منزلت معنوی آنها پی برد. بر این اساس منزلت کسانی که شهادت در راه خدا را بر می‏گزینند بسیار والا محسوب می‏شود؛ چرا که کم‏تر کسی می‏تواند به آن مرتبه از کمال دست یابد. با این همه، چون مبارزه با خواست‏های نفسانی از جمله مسؤلیت‏های بسیار مهمی است که زمینه تقرّب به خدا و دوری از رذایل اخلاقی را فراهم می‏سازد، امام علی علیه‏السلام درباره آن می‏فرمایند: «کسی که برای اطاعت از خدا و مبارزه با گناهانش به جهاد و مبارزه با نفس بپردازد، در پیشگاه خداوند سبحان همانند انسان نیکوکاری که به افتخار شهادت نائل آمده است، محسوب می‏شود».

جایگاه و پاداش پیکارکننده با نفس

خداوند متعال برای کسی که با رذایل اخلاقی و هواهای نفسانی به مبارزه برخیزد پاداش زیادی قرار داده و وعده فرموده است که چنین کسی را به مراتب والای کمال و منزلت بلند انسان‏های شایسته برساند. از این حقیقت در روایات با تعابیر مختلفی یاد شده است. علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «کسی که با [خواهش‏های] نفس خود به جهاد بپردازد و بر خشم و غضب خویش پیروز شود و طاعت و عبادت پروردگار عالم را به جای آورد، خداوند سبحان برای او پاداش روزه‏داری را که همواره در حال نماز و عبادت باشد می‏بخشد و او را به جایگاه والای مرزداران شکیبای مرزهای کشور اسلامی می‏رساند».

راه جهاد با نفس

تحقّق مبارزه با رذایل نفسانی و جهاد با نفس اماره نیز همانند سایر اهداف مهم زندگی راه‏هایی دارد که عدم توجّه به آنها نه تنها مانع نیل به کمالات اصیل انسانی می‏شود، بلکه در روند تهذیب نفس اختلال ایجاد می‏کند. برای این‏که مبارزه با خواهش‏های نفسانی به صورت مناسب انجام گیرد، ضرورت دارد که به رهنمودهای موجود در روایات اهلبیت علیه‏السلام ـ که آگاه‏ترین انسان‏ها به مسائل نفس هستند ـ به طور کامل عمل شود. از جمله توصیه‏های علی علیه‏السلام در زمینه مبارزه با نفس این است که: «با نفست در راه اطاعت از خدا همانند مبارزه دشمن با دشمن و غلبه ضد بر ضد تلاش کن. همانا قوی‏ترین مردم کسی است که بر نفس خودش غلبه کند».

شرط بندگی کامل خدا

اطاعت کامل از دستورهای الهی که تأمین کننده سعادت واقعی انسان است، مقدّمات و شروطی دارد که از جمله آنها توبه از گناهان، مخالفت با هواهای نفسانی و مبارزه پیوسته با رذایل اخلاقی است. علی علیه‏السلام با توجّه به نقش مهمی که توبه و مبارزه دائم با خواهش‏های نفسانی در خوشبختی ابدی انسان دارد، در یکی از رهنمودهای روشنگر خود می‏فرمایند: «با خواست‏های نفس [اماره] مبارزه کرده، از گناهان و تقصیرات به موقع توبه کن تا به برکت این دو به فرمانبرداری از دستورهای خداوند متعال موفق شوی».

راه دست یابی به بهشت

آرزوی همه انسان‏های معتقد به مبدا و معاد آن است که اعمال و رفتارهای آنها در دنیا به گونه‏ای باشد که علاوه بر تأمین سعادت دنیوی، در عالم آخرت نیز زمینه ورود به بهشت و جوار رحمت الهی را فراهم سازد. چنین افرادی همواره تلاش می‏کنند که در درجه اوّل به اموری که نیل به این هدف ارزشمند را برای آنها میسر می‏سازد علم پیدا کنند. آن گاه تمام توان و امکاناتی را که در اختیار دارند در راه تحصیل آن به کار گیرند تا به بهشت جاودان الهی که محل تحقّق کامل کمالات واقعی انسان و تقرّب به پروردگار عالم است راه یابند. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «به بهشت راه نمی‏یابد مگر کسی که با نفس خود به جهاد بپردازد و بهای بهشت جهاد با نفس است...».

راه نیل به مقام رضای الهی

بر اساس مضمون برخی از آیات قرآن کریم و روایات اهل‏بیت علیه‏السلام سعادتمندترین افراد کسانی هستند که در طول زندگی آن گونه عمل می‏کنند که نتیجه اعمالشان رضایت خداوند را برای آنها به ارمغان می‏آورد. در پاسخ به این پرسش که کدام‏یک از رفتار و کردارهای آدمی زمینه تحصیل رضای خدا را فراهم می‏سازد، مطالب زیادی با توجّه به مجموعه تعالیم اسلامی بیان شده است. حضرت علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «اگر به جهاد با نفس مشغول شدی رضایت خدا را به دست آورده‏ای».

ارزش جهاد آگاهانه با نفس

از مجموعه فعالیت‏های آدمی تنها آن بخش در تحقّق کامل اهداف مؤثر واقع می‏شود که از روی آگاهی و به منظور محقق ساختن هدفی مشخص انجام گیرد. در زمینه مبارزه با هواهای نفسانی نیز هر فردی که علاقه‏مند به سعادت واقعی خویش است، کم‏وبیش با توجّه به توانی که دارد تلاش می‏کند، ولی از آن‏جا که در خیلی از موارد این کوشش‏ها از روی آگاهی به ضرورت‏های مبارزه با نفس انجام نمی‏گیرد، چنان که باید نتیجه خوبی در پی ندارند و حتی در مواردی همین امور، خود باعث پدید آمدن برخی مشکلات اخلاقی می‏شوند. در فرهنگ اسلامی علی‏رغم تأکیدی که بر اصل مبارزه با نفس اماره شده، هرگز از این واقعیت هم غفلت نشده است که آن جهادی ارزشمندتر است که از روی آگاهی انجام گیرد. علی علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: «آگاهانه جهادکردن با نفس نشانه خردمندی است».

ارتباط جهاد نفس با تقوا

تقوا حالت روحی ارزشمندی است که بر اثر حفظ نفس از آلوده‏شدن به گناه و رذایل اخلاقی و کوشش در رعایت حدود الهی پدید می‏آید و انسان را از بندگی هوا و هوس رها می‏سازد و به او روشن‏بینی و توانایی غلبه به مشکلات و خروج از سختی‏ها را به ارمغان می‏آورد. همان‏طور که مجموعه احکام و مقررات دینی و ترک گناهان زمینه ایجاد تقوا را در وجود انسان ممکن می‏سازد، جهاد با خواهش‏های نفسانی علاوه بر کمک به تحقّق تقوا آن را هرچه بیشتر در وجود آدمی تقویت کرده، به کمال می‏رساند. علی علیه‏السلام در این باره به صورت رهنمودی مهم می‏فرمایند: «هرکه با نفس به مبارزه و جهاد بپردازد، پرهیزگاری را کامل کرده است».


  

اعمال شب آخر ماه شعبان‏

- خواندن دعاى زیر:

امام صادق (علیه السلام) در شب آخر شعبان و شب اول ماه مبارک رمضان این دعا را مى‏خواند:

اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذى‏ اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ وَجُعِلَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ فَسَلِّمْنا فیهِ وَسَلِّمْهُ لَنا وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا فى‏ یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ یا مَنْ اَخَذَ الْقَلیلَ وَشَکَرَ الْکَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ لى‏ اِلى‏ کُلِّ خَیْرٍ سَبیلاً وَمِنْ کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ یا مَنْ عَفا عَنّى‏ وَعَمّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْنى‏ بِارْتِکابِ الْمَعاصى‏ عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یاکَریمُ اِلهى‏ وَعَظْتَنى‏فَلَمْ اَتَّعِظْ وَزَجَرْتَنى‏ عَنْ مَحارِمِکَ فلَمْ اَنْزَجِرْ فَما عُذْرى‏ فَاعْفُ عَنّى‏ یا کَریمُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى‏ وَیا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى‏ عَبْدُکَ بْنُ عَبْدِکَ بْنُ اَمَتِکَ ضَعیْفٌ فَقیرٌ اِلى‏ رَحْمَتِکَ وَاَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنى‏ والْبَرَکَةِ عَلَى الْعِبادِ قاهِرٌ مُقْتَدِرٌ اَحْصَیْتَ اَعمالَهُمْ وَقَسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَجَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَةً اَلْسِنَتُهُمْ وَاَلْوانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَلایَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَکَ وَلا یَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَکَ وَکُلُّنا فَقیرٌ اِلى‏ رَحْمَتِکَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَکَ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ صالِحى‏ خَلْقِکَ فِى الْعَمَلِ وَالْأَمَلِ وَالْقَضآءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى‏ خَیْرَ الْبَقآءِ وَاَفْنِنى‏ خَیْرَ الْفَنآءِ عَلى‏ مُوالاةِ اَوْلِیآئِکَ وَمُعاداةِ اَعْدآئِکَ والرَّغْبَةِ اِلَیْکَ والرَّهْبَةِ مِنْکَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْلیمِ لَکَ وَالتَّصْدیقِ بِکِتابِکَ وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسُولِکَ اَللّهُمَّ ما کانَ فى‏ قَلْبى‏ مِنْ شَکٍّ اَوْ رَیْبَةٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ خُیَلاءَ اَوْ رِیآءٍ اَوْ سُمْعَةٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ کُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ عِصْیانٍ اَوْ عَظَمَةٍ اَوْ شَى‏ءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى‏ مَکانَهُ ایماناً بِوَعْدِکَ وَوَفآءً بِعَهْدِکَ وَرِضاً بِقَضآئِکَ وَزُهْداً فِى الدُّنْیا وَرَغْبَةً فیما عِنْدَکَ وَاَثَرَةً وَطُمَاْنینَةً وَتَوْبَةً نَصُوحاً اَسْئَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى‏ اَنْتَ مِنْ حِلْمِکَ تُعْصى‏ وَمِنْ کَرَمِکَ وَجُودِکَ تُطاعُ فَکَانَّکَ لَمْ تُعْصَ وَاَ نَا وَمَنْ لَمْ یَعْصِکَ سُکَّانُ اَرْضِکَ فَکُنْ عَلَیْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَبِالْخَیْرِ عَوَّاداً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ صَلوةً دآئِمَةً لا تُحْصى‏ وَلا تُعَدُّ وَلا یَقْدِرُ قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ‏

اعمال آخر ماه شعبان‏

 - سه روز روزه‏دارى در آخر شعبان‏

از امام رضا (ع) روایت شده است، هر کس سه روز آخر شعبان را روزه بگیرد و به ماه رمضان متصل کند. خداوند برایش روزه دارى دو ماه را مى‏نویسد.


  
روزه داشتن‏

از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است: که هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آن را به ماه رمضان متّصل کند، از گناهان، همانند لَحظه ولادت، پاک مى‏شود.

 


  

برانگیخته از شور نوزا

محمدکاظم بدرالدین

در کوچه باغ‏های کهنسال زمین، آسمانی‏ترین عاشقانه‏های یک جوان است که جاری است و در جسم خاموش شب، یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.

نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.

گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه. به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند.

... تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر، ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.

او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر، فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد. آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند و رگه‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا، چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

در این ناگهان پر از شادباش، چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند و همین طور میوه‏های کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.

او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.

هنوز مفاخر «بنی هاشم»، نیکی‏ها و مناقب و کردار زلال او را برمی‏شمرند. ایده‏های جوان و نوین او، اندیشه‏های تازه و پر طراوتش، هماره زبانزد است.

رخساره‏های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می‏دانند.

این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر در پنجره‏هایِ رو به اشراق.

باید شگفت‏زده شد با منظره‏ای از این دست که تا بی‏نهایت زیبا می‏رود.

ارزانی آینه‏ها برق این نگاه‏های نرم و گرانسنگ

و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.

در آغوش باران

معصومه داوودآبادی

حماسه از چشم‏های تو آغاز می‏شود در روزی داغ و خون‏آلود.

رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.

امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه‏ای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده‏های نخستینت، شکفتن آغاز می‏کند.

در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود.

روشنای چهره‏ات با اُفق‏های دور و درخشان نسبت دارد. ریشه‏ات از مقدم‏ترین رودخانه آب می‏خورد.

نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!

نامت از دهان زمین نمی‏افتد.

آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکی‏ات و عشق، همسفره همیشگی توست.

قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می‏خورند.

پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ات دوخته‏اند.

می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.

می‏آیی و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند.

بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد.

مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.

تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.

آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می‏اندازد که نفس‏های شیعه را بریده بریده می‏خواهند.

در آغوش باران زاده شده‏ای و از سینه بهار، شیر نوشیده‏ای.

از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.

کوهستان‏ها، هوای پاک نفس‏هایت را به عاریت گرفته‏اند.

شاعرانه‏ترین واژه‏ها، شعر بلند حماسه‏ات را سرودن نمی‏توانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می‏درخشد.

لب‏های ترک خورده‏ات، سال‏هاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.

صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می‏زنم، ردّ نگاه‏های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می‏کند. تو اردیبهشت فصل‏های جهانی.

خاکستری‏ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می‏دارد.

امروز می‏آیی و ما فانوس‏های عاشقی در دست، میلاد خجسته‏ات را نور می‏پاشیم.

می‏آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می‏نشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز می‏خوانند.

آینه عشق

سید علی‏اصغر موسوی

هنوز می‏آید نوای کربلایی‏ات از عمق میدان، ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا! هنوز می‏آید غریو فریادت از بلندای آسمان؛ فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه می‏خواست و نهیبش، رشته جانشان را از هم می‏گسیخت.

هنوز می‏آید عطر حضورت، از حوالی خیمه‏هایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود.

امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد!

روزی که خداوند خواست تا چهره‏ات آیینه جمال نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بشود.

روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.

روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیه‏السلام ، سیرتی همچون او داشته باشد.

روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد.

امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.

امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد. او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد.

... و روزی ورق برمی‏گردد و کربلا رقم می‏خورد.

تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت!

شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار!

جلوه‏زار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا می‏کردی؛ نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند می‏داد؛ همانگونه که قامت دل‏آرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود.

علی جان، جوانمرد مولای جوان! میدان کربلا چه بی‏فروغ می‏شد، اگر به میدان نمی‏آمدی! هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا می‏رسد، درنگ می‏کند و به یاد فروغ چهره‏ات، اشک حسرت می‏ریزد.

چهره‏ای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست و افلاک را سوگوار تبسّم‏های دلنشین‏اش کرد.

امروز، روز ولادت توست.

تویی که عشق از یادآوری نامت به خود می‏بالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، می‏ستاید.

مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله» حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد و بی‏مهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد».

شور عاشقانه

خدیجه پنجی

بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست می‏آید.

شاید محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است که در هیبت «علی اکبر» از دامان لیلا بر می‏خیزد و دنیا را به شوق وا می‏دارد. ذرّات خاک، بوی خوش قدم‏هایت را به سماع در آمدند، آن‏گاه که پلک‏های کوچکت، دنیا را بر هم زد! مردانگی از همین نگاه آغاز می‏شود.

تو پلک می‏گشایی تا روزها و شب‏ها بهانه‏ای داشته باشند برای آمد و رفت.

غیرت «علی علیه‏السلام »، در رگ‏هایت می‏دود و رحمت «محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » در رفتارت.

عشق و عقل در تو به هم رسیده‏اند.

کودک دلبند حسین علیه‏السلام ، خدا می‏خواست تا دنیا دوباره محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو.

پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد.

هر تکان گاهواره‏ات، قلب زمان را می‏لرزاند؛ که تو یک قدم به کربلا نزدیک‏تر می‏شوی.

از دامان لیلا، چون واقعه‏ای بزرگ بر می‏خیزی و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا می‏خوانی.

کربلا، دیری است قدم‏هایت را به انتظار نشسته است. تکیه بر گام‏های استواری و غیرت تو دارند، ستون‏های خیام عشق.

علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز! تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی.

شنیده‏ام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید.

گمان کردند رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به میدان آمد؛ مگر نه این که تو شبیه‏ترین فرد به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودی؟

صدایت، خاک را بارور کرد.

صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛ «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب» و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت.

صدای گام‏های عشق است که در هفت آسمان پیچید!

قنداقه‏ای از نور، در آغوش حسین علیه‏السلام است.

و حسین علیه‏السلام ، مشتاق دیدار جدّ بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک!

میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس، حضرت «علی اکبر علیه‏السلام »، مبارک!

یک شنبه

27 شهریور 1384

13 شعبان 1426

2005.Sep.18


  

شیخ بزرگوار ابن قولویه در کتاب کامل الزیاره، ص 329 به سند صحیح از ابی حمزه ثمالی نقل کرده که امام صادق(ع) چگونگی زیارت امام حسین(ع) را به او آموخت و گفت: پس به جانب علی بن الحسین که نزد پای امام حسین است رو کن و بگو:

السَّلام عَلیکَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُُهُ وَ ابنُ خَلیفَةِ رَسُولِ اللهِ و ابن بِنتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُاللهِ وَ بَرَکاتُهُ مُضاعَفَةً کُلَّما طَلَعَتِ الشَّمسُ أَو غَرَبَت السَّلامُ عَلیکَ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.

بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی وَ أُمّی دَمُکَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیکَ یحتَسِبُکَ وَ یبکی عَلَیکَ مُحترقاً عَلیکَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَکَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَةٌ وَ لا تَسکُنُ عَلیکَ مَن أَبیکَ زَفرَةٌ حینَ وَ دَّعَکَ لِلفِراقِ فَمَکانُکُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِکََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِکَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَکَ وَ ذَبَحَکَ.

سپس خود را بر قبر بیانداز و دست خود را بر آن قرار ده  و بگو:

سَلامُ اللهِ وَ سَلامُ مَلائِکَتِهِ المُقَرَّبینَ وَ أنبِیائِهِ المُرسَلینَ وَعِبادِهِ الصالِحینَ عَلیکَ یا مَولای وَ ابنَ مَولای وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرکاتُهُ .

صَلی اللهُ عَلیکَ وَ عَلی عِترَتَکَ وَ أَهل بَیتِکَ وَ آبائِکَ وَ أَبنائِکَ وَ أُمَّتهاتِکَ الأَخیارِ الأَبرارِ الَّذینَ أَذهَبَ اللهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهیراً.

السَّلامُ عَلیکَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ ابنَ أَمیرِالمُؤمِنینَ وَ ابنَ الحُسینِ ابنِ عَلِی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.

لَعَنَ اللهُ قاتِلَکَ وَ لَعنَ الله ُمَنِ استَخَفَّ بِحَقِّکُم وَ قَتََلَکُم وَ لَعَنَ مَن بَقِی مِنهُم وَ مَن مَضی نَفسی فِداؤُکُم وَ لِمَضجَعِکُم صَلَّی اللهُ عَلیکُم وَ سَلَّمَ تَسلیماً کَثیراً.

سپس گونه خود را بر قبر بگذار و بگو:

صَلَّی اللهُ عَلیکَ یا أَبا الحَسَنِ. (سه بار)

بِأَبی أَنتَ وَ أُمی أَتیتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَیتُ عَلی نَفسی وَ احتَطَبتُ عَلی ظَهری أَسأَل اللهَ وَ وَلیی أَن یجعَلَ حَظّی مِن زِیارَتِکَ عِتقَ رَقبَتی مِنَ النّارِ.

ای فرزند رسول خدا و ای فرزند جانشین رسول خدا و ای فرزند دختر رسول خدا، سلام بر تو و رحمت و برکات خدا بر تو باد، هر دم که خورشید طلوع و غروب کند. سلام بر تو و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

پدر و مادرم فدای تو ای سربریده و ای کشته بی گناه ، پدر و مادرم فدای خون تو که به سوی حبیب خدا( پیامبر) اوج گرفت. پدر و مادرم فدای تو که پدرت تو را ( مانند هدیه ای گرانبها) با دستان خود ( برای خدا) تقدیم کرد در حالیکه بر تو می گریست و دل می سوزاند و خون تو را به سوی آسمان می پاشید و قطره ای از آن باز نمی گشت و پدرت از گریه آرام نگرفت هنگامی که تو را وداع می گفت. پس جایگاه شما نزد خدا، با پدران و مادرانتان، در بهشت و برخوردار از نعمتهای بهشتی است. از آنکه تو را کشت و تو را سر برید، به سوی خدا دوری می جویم.

سلام خدا و رحمت و برکات او و سلام فرشتگان مقرب و پیامبران و بندگان شایسته خدا بر تو ای مولا و فرزند مولای من. درود خدا بر تو بر عترت و خاندان و پدران و فرزندان و مادران تو که شایسته و نیک بودند و خداوند هر گونه پلیدی را از آنان دور ساخت و آنان را پاکیزه وطاهر گردانید. سلام بر تو ای فرزند رسول خدا و ای فرزند امیرالمؤمنین و ای فرزند حسین بن علی و رحمت و برکات خدا بر تو.

خداوند لعنت کند کسی که با تو جنگید و کسی که حق شما را نادیده گرفت و شما را کشت. و تمام رفتگان و زندگان آنان را خدا لعنت کند. جانم به فدای شما و مرقد شما. درود و سلام فراوان خدا بر شما باد.

درود خدا بر تو ای ابالحسن ، پدر و مادرم به فدایت، به سوی تو آمدم و تو را زیارت می کنم و از جنایتهایی که بر نفس خود روا داشته ام و گناهانی که بر دوش خود حمل کرده ام به تو پناه می آورم.از خداوند که ولی تو و ولی من است می خواهم تا بهره مرا از زیارتت نجات از آتش دوزخ قرار ده


  

شباهت علی ‏اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله

و این بود شمه‏ی از صفات و خصلتهی صاحب آن دعوت الهیه که خدی سبحان به او بخشیده، که به همین سبب در عالم هستی ممتاز گردید و بر تمام پیامبران فضیلت یافت آنگونه که خدی تعالی او را به بزرگی و عظمت یاد فرمود:

انکّ لعلی خلق عظیم: همانا تو بر خُلقی عظیم هستی

مورخان در میان خانواده پیامبر صلی الله علیه وآله از کسی که در تمام صفات شبیه او باشد بجز على‏اکبر نام نبرده‏اند.

سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در راه رفتن شبیه پدر بزرگوارش بود. یکبار به راست و یکبار به چپ مى‏گرائید.

در روایت صدوق آمده: امام حسن مجتبی علیه السلام در هیبت و سیادت شبیه جدّ خود بود و امام حسین علیه السلام در بخشش و شجاعت.

حاکم نیشابوری از امیرمؤمنان علیه السلام آورده: رسول خدا صلی الله علیه وآله به جعفر طیار فرمود: تو در اخلاق و خِلقت شبیه من هستی.

عالم ارجمند فخرالدین طریحی در کتاب المنتخب گفته است:

امام حسین‏علیه السلام درباره کودک شیرخوار فرمود:

«خدایا تو گواه هستی بر این گروه که شبیه‏ترین مردم به پیامبرت محمد صلی الله علیه وآله کشتند.»

این نمونه‏ها نشان مى‏دهد کسی از خاندان رسالت از هر جهت شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده است. سخن امام حسین علیه السلام درباره فرزندش على‏اکبر بهنگام عزیمت به میدان نبرد: «اللهم اشهد انّه برز الیهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظر نا الیه»

خدایا گواه باش شبیه‏ترین مردم به رسولت در خِلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت. هرگاه مشتاق پیامبرت مى‏شدیم به او نگاه مى‏کردیم.

گویی این حقیقت است که على‏اکبر آینه جمال نبوی و نمونه کمالات آنجناب و در سخن گفتن نمونه کامل حضرتش بود. تا آنجا که پدر عزیزش حضرت امام حسین علیه السلام هرگاه شوق دیدار آن چهره حیات بخش را پیدا مى‏کرد به این نور دیده نظر مى‏انداخت. یا اگر خواهان شنیدن آن صدی جان فزائی مى‏گردید که نغمات داود در برابرش کوچک مى‏نمود، به سخنان او گوش فرا مى‏داد و هرگاه اخلاق کریمه پیامبر صلی الله علیه وآله را به یاد مى‏آورد، اخلاقی که خدی تعالی آنرا در آیه شریفه «وانک لعلی خلق عظیم» ستوده، با تمام وجود به او توجه مى‏فرمود. البته روشن است او که دارنده این اخلاق پسندیده بود، تمام خصوصیتهی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را دارا بود مثل ورع، اخلاص، شجاعت، کرم، بردباری، خوشروئی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعیت در راه خدا و دوری از پستى‏ها و رذائل خواه از نظر شرع یا فطرت انسان... و در یک کلمه آنچه در نزد خدی تعالی «عظیم» است. با توجه به احادیث رسیده هرچند بعضی از خاندان رسالت با مقام عظمی رسالت شباهت داشتند اما «على‏اکبر» مَثَل اعلی آن ذات کامل قدوسی، معصوم از هرعیب و خطا و آراسته به جمال قدس الهی بود. او هرچند به امام معصوم نیازمند است اما بعید نیست که همچون ائمه طاهرین علیهم السلام داری مقام عصمت باشد و این از فضل خدی تعالی دور نیست که انسانی بیافریند کامل، منزه از هر عیب و خطا. کلام امام حسین علیه السلام دلالت بر تحقق وجود چنین قداستی با همه فضایل و محامد در فرزند عزیزش على‏اکبر است.

به علاوه در زیارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم علیه السلام آمده:

«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا».

«همانگونه که از پیش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد که رجس و پلیدی را از آنان برده و پاک و مطهرشان ساخته است.»

معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است که در على‏اکبر تحقق یافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام که حجت بر مخلوقات است نیست.

 

فضایل علی ‏اکبر علیه السلام  

از ابتدی جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمی مبارکش مى‏درخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان مى‏ریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری رسول کریم صلی الله علیه وآله را بیاد مى‏آورد، به تمام خصال خیر پیچید شده بود و بر قله مناقب ایستاده بود؛ فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از کوههی بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چاره‏ی جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.

« اکبر» از خاندان رسالت و شاخه‏ی از شاخه‏هی خلافت الهیه است که وارث فضائل پدر و اجداد طاهر خود مى‏باشد. گواه ما اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولتمردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم بری این امر کیست؟ گفتند: تو سزاوارترین هستی.

معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم بری حکومت، على‏بن الحسین‏بن علی علیه السلام است که جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست. ما تردید نداریم »على‏اکبر« جامع تمام فضائل و بالاتر از همه داری مقام عصمت و بدور از اخلاق ناروا بود؛ به شهادت پدرش که از باطن افراد آگاه است او جامع صفات و خصال محمدی و آینه تمام نمی آنحضرت است همانگونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است.

اقرار معاویه دلیل آنست که «على‏اکبر» در آن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر اینصورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی بری خلافت در حضور مسولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیرت بری مردم ناشناخته است.

معاویه مى‏دانست که تمامی فضائل على‏اکبر از سلف مطهرش مى‏باشد اما خود را به غفلت زد و بخاطر غرض‏هی پنهانیش دیگران را هم در آن فضائل دخالت داد که موارد زیر از جمله آن است:

    1 - مى‏خواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام که نص بر امامت او بود بگرداند و مى‏خواست شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام که مرجع امت در مسائل علمی و گرفتاریها و حل و فصل مشکلات بود علم کند.

    2 - مى‏خواست ارزش شرایط خلافت را که در سه امر علم، عصمت و نص منحصر بود تغییر دهد زیرا او هیچ یک را نداشت (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).

    3 - مى‏خواست بری قوم خود فضیلتی را اثبات کند تا همطراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد اما موفق نگردید. همگان مى‏دانستند خاندان امیه از زمان جدشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و مکرمتی نداشتند. عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبدالمطلب بود. زیرا بر اسب خویش شرط بسته بودند، اسب هر که در مسابقه برنده شود صدشتر، ده بنده، ده کنیز و یکسال بندگی او رانموده و موی جلوی سرش را بتراشد. اسب عبدالمطلب برنده شد. او جوائز مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد عوض آن ده سال بندگی عبدالمطلب را پذیرفت و در این مدت امیه از بردگان وی محسوب مى‏گردید.


  

لیلی مادر علی ‏اکبر علیه السلام

پدرش ابومره فرزند عروة پسر مسعود ثقفی است، مادرش میمونه دختر ابوسفیان صخربن حرب‏بن امیه و جده او دختر ابوالعاص و عمه پدرش برزه دختر مسعود ثقفی است که همسر صفوان‏بن امیه بود. برزه در جنگ احد به اسارت مسلمانان در آمد و عبداللَّه اکبر از وی متولد شد.

شیخ مفید در الارشاد، طبرسی در اعلام الوری، ابن جریر در تاریخ طبری، ابن اثیر در الکامل، یعقوبی در تاریخ خود و سهیلی در الروض الانف بر همین نام لیلی، تأکید نموده‏اند.

سبط بن جوزی در تذکرة الخواص ابن جریر طبری در المنتخب جلد 12 صفحه 19 و خوارزمی در المقتل نام وی را «آمنه» گفته‏اند.

ابن‏شهر آشوب در المناقب نام وی را «بره» دختر عروه ذکر نموده همچنانکه سهیلی در جلد دوم الروض الانف صفحه 326 گفته: میمونه دختر ابوسفیان جده پدری لیلی بوده، همسر میمونه عروه بوده، فرزندشان ابو مره است که دخترش لیلی همسر امام حسین علیه السلام گردید.

بخاطر این نسبت خویشاوندی، در روز عاشورا دشمن به على‏اکبر گفت: «تو با یزید نسبت خویشاوندی داری» مقصودشان از این سخن کشاندن او به لشگر یزید بود - ولی روح پاک او از این کار امتناع ورزید و شرافت دائمی و حیات ابدی را ترجیح داد و گفت: رعایت خویشاوندی با رسول‏خدا صلی الله علیه وآله سزاوارتر است از رعایت خویشاوندی با فرزندان آن زن جگر خوار.

 

خانواده لیلی از بزرگان و اشراف مکه بود. زیرا عروه جد او یکی از آن دو بزرگی است که قریش درباره آن دو گفت:

«لولا نُزِّل هذاالقران علی رجل من القریتین عظیم»

در این آیه شریفه مقصود از «قریتین» مکه و طائف است و منظور قریش از دو مرد بزرگ یکی عروه و دیگری ولیدبن مغیره مخزومی مشهور به «وحید» بوده است، که بخاطر ثروت فراوانش و عزتش در میان قبیله در طول سال از املاک خود بهره مى‏برد، به تنهائی پرده کعبه را خریداری و آن را مى‏پوشاند و بعد از وفات عبدالمطلب از خانه‏اش تا کعبه را بری او فرش مى‏کردند این کار بری «ابن جدعان» و ابوطالب نیز که جانشین پدر خود بوده انجام مى‏شد. در آیه شریفه «ذرنی و من خلقت وحیداً وجعلت له مالاً ممدوداً و بنین شهوداً» مقصود همین «ولید بن مغیره» است. همانطور که در شمی صفحه قبل نشان داده شده پدر لیلی و مختار پسر عموی یکدیگر هستند. بخاطر شرافت عروه میان قومش، در ماجری حدیبیه، قریش او را بری بستن قرار داد صلح، نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد. او کافر بود و در سال نهم هجرت مسلمان شد و به قبیله‏اش بازگشت، بربام خانه‏اش رفت و قومش را به اسلام فراخواند اما آنان باران تیر بسویش باریدند تیری به او اصابت کرد و درخون خود غلتید.

از او پرسیدند کشته شدنت را چه مى‏بینی؟ گفت: کرامتی بود که خداوند به من عنایت فرمود و شهادتی بود که خدی تعالی نصیبم ساخت. یک درخواست دارم، مرا در کنار شهیدانی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شده‏اند دفن کنید. چون درگذشت به خواسته‏اش عمل کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره‏اش فرمود: مثل او در قومش چون مثل »صاحب یاسین« در قوم خود مى‏باشد.

 عروه به هنگام قبول اسلام ده زن داشت، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به او فرمود: اسلام بیش از چهار زن را جایز نمى‏داند، وی چهار تن را برگزید که یکی از آنان زینب دختر ابوسفیان صخربن حرب‏بن امیه بود.

پدر لیلی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله متولد شد و توفیق مصاحبت با آنحضرت را یافت، چون پدرش عروه کشته شد، او همراه برادرش ابوملیح نزد پیامبر صلی الله علیه وآله  رفتند و خبر قتل پدر را داده و به اسلام گرویدند و به طائف بازگشتند.

 

حارث بن خالد مخزومی درباره »لیلی« چنین سروده است:

اطافت بنا شمس النهار و من ری

من الناس شمساً فی المساء تطوف

ابو امها اوفی قریش بذمه

و اعمامها اما سألت ثقیف

خورشید بر گرد ما به طواف آمد، چه کسی دیده خورشید در شب به طواف آید پدر و مادرش «لیلی» باوفاترین مردم قریش نسبت به پیمان هستند، و عموهایش را اگر بپرسی، از قبیله ثقیف هستند.

سال وفات، مقدار عمر و حضور این بانوی بزگوار در کربلا بری ما روشن نگردیده است، اما علامه در بندی در کتاب اسرارالشهادة به نقل از بعضی کتب که نویسندگانش مشخص نیست، معتقد به حضور او درکربلا شده معهذا تاریخ نویسان در این باره سخنی نگفته‏اند. چه بسا پیش از واقعه عاشورا بدرود حیات گفته است.

حاج شیخ عباس قمی درکتاب نفس المهموم گوید: «من سندی که دال بر آمدن لیلی به کربلا باشد نیافتم».

به اظهار نظر این محدث محقق مى‏توان استناد کرد و بری فرد محقق این نظر کافی است.

 

ولادت

على‏اکبر در یازدهم شعبان، سال سی و سوم هجری پیش از کشته شدن عثمان متولد گردید. عثمان در سال سی و پنج هجری به قتل رسید. گفته شیخ جلیل‏القدر ابن‏ادریس حلی در بخش مزار کتاب السرائر که: «وی در زمان عثمان متولد گردید» با سخن پیش همخوان است.

باین ترتیب در روز عاشورا حدوداً بیست و هفت ساله بوده است دلیل ولادت على‏اکبر علیه السلام  

 آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زیرا وی از امام سجاد علیه السلام که در کربلا بیست و سه سال داشته‏اند بزرگتر بوده است. لذا سایر اقوال عاری از دلیل است از جلمه گفتار طریحی در کتاب »منتخب« که على‏اکبر در کربلا هفده ساله بود، یا گفته شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری هجده سال، یا نظر سروری در مناقب نوزده سال و قول ابن نمی حلی در مثیرالاحزان بیش از ده سال داشته که منظور وی مشخص نیست اما مى‏توان گفت احتمالاً مقصود او مثلاً سیزده سال یا حدود آن است. و این سخنی بعید است.

بعیدتر، سخن خواجه نصیرالدین طوسی در نقدالمحصل صفحه 179 چاپ مصر است که:

«وی روز عاشورا هفت سال داشت»...

قرائن نشان مى‏دهد او نزد پدر بزرگوارش جایگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهل‏بیت حضرت بجز عمویش عباس مقدم بوده است.

مورخین همگی آورده‏اند شب عاشورا، امام حسین علیه السلام با ابن‏سعد ملاقات کرد و امر فرمود جز عباس و على‏اکبر همه از او دور شوند. با ابن سعد غلامش و پسرش حفص همراه بودند.

و در روز عاشورا، چون خطابه خواند گریه اهل حرم را شنید. به برادرش عباس و پسرش على‏اکبر فرمود: آنان را ساکت کنید. بجانم سوگند گریه بسیار در آینده خواهند داشت.

و در روز هشتم محرم که اصحاب را امر فرمود از فرات آب آورند على‏اکبر را امیر آنان قرار داد.

این قراین نشان مى‏دهد على‏اکبر در کربلا بیش از اینها از عمر شریفش مى‏گذشته همچنانکه رجزش در میدان نبرد این امر را نشان مى‏دهد. و ما مدرک نظر خواجه نصیر را نمى‏دانیم. شاید کلمه «عشره» بعد از «سبع» افتاده باشد گر چه این توجیه به ذهن مى‏آید ولی با نظر مورخان که گذشت منافات دارد.


  

 

کنیه علی ‏اکبر علیه السلام

در زیارت على‏اکبر که ابوحمزه‏ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است: صورت بر قبر گذار و سه بار بگو :

« صلى‏اللَّه علیک‏یااباالحسن »

شاید این کنیه بری تفأل باشد، زیرا فرزندی به نام «حسن» داشته است. روایت احمد بن ابونصر بزنطی گواه این مدعاست. بزنطی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: آیا مى‏توان با زنی و ام ولد پدر او ازدواج کرد؟

پاسخ دادند: اشکالی ندارد.

سپس پرسید: گفته‏اند على‏بن الحسین امام سجاد علیه السلام با دختر کنیه و لقب على‏اکبر علیه السلام  

امام‏حسن مجتبی علیه السلام و با ام‏ولد امام حسن علیه السلام ازدواج نمود.

امام علیه السلام فرمود: چنین نیست. امام سجاد علیه السلام با دختر امام‏حسن مجتبى‏علیه السلام ازدواج کرد و ام ولدی که گفتی مربوط به على‏بن الحسین است که در کربلا به شهادت رسید. و او را نیز به عقد خود درآورد.

این حدیث سندی است که على‏اکبر کنیزی داشته که بری او فرزندی آورده است.

همچنین در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام نقل کرده، گوهری یگانه و حقیقتی تابناک بدست مى‏آید که دست روزگار و خیانتکاران آن را از بین برده است و آن این است که على‏اکبر داری خانواده و فرزند بوده شاید نسل آن بزرگوار استمرار نیافته. امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

« صلى‏اللَّه علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک وامهاتک الاخیار الذین اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا »

در این زیارت لفظ « ابناء » جمع است و دلالت بر بیش از دو نفر دارد. همانگونه که مفهوم خاص آن فرزند صلبی است احتمال دارد بر همه بازماندگان اطلاق گردد اما این احتمال به لحاظ اطلاق لفظ « ابناء » بر فرزندان صلبی، مردود است.

عبارت «و علی عترتک» دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است که اگر على‏اکبر نواده نداشت در کلام امام معصوم علیه السلام که آشنی به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمى‏شد.

ابن قولویه این روایت را در »کامل الزیارات« باسندی صحیح و راویانی ثقه نقل کرده است از جمله على‏بن مهزیار است که کاملاً مورد وثوق امام جواد علیه السلام بوده است. دلیل این مطلب، فرمایش امام در نامه‏ی است که به وی مرقوم فرمودند: «همانا ترا در خدمت و طاعت آزمودم اگر بگویم مانند ترا ندیده‏ام امید آن دارم که در آن گفتار راستگو باشم.»

 دیگر از راویان ثقه ابن‏ابی عمیر است مرد بزرگواری که به جرم تشیع، هارون الرشید دستور داد سندى‏بن شاهک صدوبیست تازیانه به او زد، سپس وی را زندان کرد و تا صدوبیست  دینار نداد آزاد نشد.

 

لقب علی ‏اکبر علیه السلام

    این علی به «اکبر» ملقب شد زیرا از امام زین‏العابدین بزرگتر بود. امام سجاد علیه السلام این مطلب را در پاسخ ابن‏زیاد ملعون که پرسید: مگر خداوند علی را در کربلا نکشت؟ فرمودند: من برادری بزرگتر، بنام علی داشتم که شما او را کشتید . گروهی از مورخان امام سجاد علیه السلام را به «على‏اصغر(ع)» و این شهید بزرگوار را به «على‏اکبر(ع)» توصیف نموده‏اند از جمله:

    1- ابن جریر طبری در «تاریخ الامم و الملوک» ج 6 - ص 260، گوید: حمیدبن مسلم گفت: على‏بن الحسین اصغر(ع) را دیدم در حالیکه بیمار بود.در کتاب «المنتخب» ذیل تاریخ مزبور، ج 12 ص 19 گوید: «على‏اکبر(ع) فرزند امام حسین علیه السلام بود و از او نسلی نماند، و على‏اصغر(ع) که مادرش ام‏ولد بود». در صفحه 88 همان کتاب آمده: على‏اکبر(ع) با پدرش کنار نهر فرات در کربلا به شهادت رسید و فرزندی نداشت، على‏اصغر(ع) نیز در کربلا همراه پدرش بود، وی بیست و سه سال داشت و بیمار بود.

    2- ابن قتیبه در المعارف ص 93 گوید: على‏اکبر(ع)  پسر امام حسین علیه السلام، مادرش دختر ابومره بود. على‏اصغر(ع)  مادرش ام‏ولد بود. در ص 95 گوید: و اما على‏اصغر(ع) ، هیچ بازمانده‏ی بری امام حسین علیه السلام جز او نیست.

    3- دینوری در الاخبار الطوال ص 254 گوید: درباره او پیشتر سخن گفتم، وی در ص 256 گفته است: هیچ یک از فرزندان، یاران و فرزندان برادر امام حسین علیه السلام روز عاشورا نجات نیافتند مگر على‏اصغر(ع) که نوجوان بود.

    4- یعقوبی در التاریخ ج 2 ص 94 طبع نجف گوید: بری امام حسین‏علیه السلام هیچ فرزندی جز على‏اصغر(ع) نماند.

    5- قرمانی در التاریخ ص 108 گفته است: شمر ملعون بری کشتن على‏اصغر(ع) که بیمار بود تلاش کرد.

    6- دمیری در»حیاةالحیوان« درماده »بغل« گفته است:

 على‏اصغر(ع) به زین العابدین ملقب بود. برادر بزرگتری داشت بنام على‏اکبر(ع) که در کربلا با پدرش شهید گردید.

    7- سهیلی در »الروض الانف ج 2 - ص 326» گفته است: على‏اکبر(ع) در کربلا همراه پدرش کشته شد. اما على‏اصغر(ع) کشته نشد. مادرش سلافه دختر یزدگرد بود.

    8- شعرانی در لواقح الانوار ج 1 - ص 23 : امام حسین علیه السلام فرزندانی بنام على‏اکبر(ع) و على‏اصغر(ع) داشت که نسل امام علیه السلام از اوست.

    9- سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص ص 156 آورده: على‏اکبر(ع) با پدرش شهید شد و على‏اصغر(ع) که زین العابدین علیه السلام است نسل پدر از او ادامه یافت.

    10- ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 9 ص 103 گفته است: على‏بن الحسین به زین العابدین علیه السلام شهرت یافته برادر بزرگتری به نام اکبر داشت. به او نیز علی گفته میشد که با پدرش کشته شد.

    11- دیاربکری در تاریخ الخمیس ج 2 ص 319: زین العابدین علیه السلام که همان على‏اصغر(ع) است بیست و سه سال داشت. و على‏اکبر(ع) با پدرش کشته شد.

    12- ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1 ص 347 طبع ایران: زین العابدین علیه السلام را على‏اصغر گویند نسل امام حسین علیه السلام فقط از او بجی مانده است.

    13- صبّان در اسعاف الراغبین در حاشیه نورالابصار ص 194: از جمله اولاد امام حسین علیه السلام على‏اکبر(ع) و على‏اصغر(ع) است که از اصغر نسل بجی مانده است.

    14- حافظ على‏بن محمدبن على‏خزار رازی قمی در کفایةالاثر ص318 از نسخه ملحق به اربعین مجلسی و خرایج راوندی در بخش نص بر امامت حضرت سجاد علیه السلام از امام حسین علیه السلام چنین آمده: عبیداللَّه‏بن عبداللَّه‏بن عتبه گفت: خدمت امام حسین علیه السلام بودم که على‏اصغر(ع) آمد. امام او را نزد خود خواند و بین دو چشمانش را بوسه زد پس به امامت او و امامت امام باقر علیه السلام تصریح کرد.

    15- در مجالس صدوق ص 93، مجلس 30: امام صادق علیه السلام فرمود: حسین علیه السلام با فرزندانش على‏اکبر(ع) و على‏اصغر(ع) به کربلا آمد.

    16- شبلنجی در نورالابصار ص 194: از جمله فرزندان حسین علیه السلام على‏اکبر(ع) است که با پدرش شهید گردید. و دیگری على‏اصغر(ع) زین العابدین.

    17- شیخ فخرالدین طریحی در منتخب ص 20 چاپ هند: حضرت سجادعلیه السلام به على‏اصغر(ع) و شهید را به على‏اکبر(ع) نام برده است.

 اینان مورخانی بودند که از حضرت سجاد علیه السلام به على‏اصغر(ع) یاد کرده و تصریح به کوچک‏تر بودن ایشان از على‏اکبر(ع) نموده‏اند، گروه دیگری اکتفاء به بزرگتر بودن على‏اکبر(ع) و شهادت او کرده‏اند و ذکری از کوچکتر بودن حضرت زین العابدین(ع) نکرده‏اند از جمله:

    18- ابن اثیر در الکامل ج 4 ص 30 اولین کشته آل ابوطالب على‏اکبر(ع) است که مادرش لیلی بود.

    19- مسعودی در مروج الذهب ج 2 ص 91 و در کتاب التنبیه و الاشراف ص 263 : با حسین علیه السلام پسرش على‏اکبر(ع) کشته شد.

    20- ابن الصباغ در الفصول المهمه ص 209 طبع ایران: با حسین علیه السلام على‏اکبر(ع) کشته شد.

    21- ابن العماد در شذرات الذهب ج 1 ص 66: با حسین علیه السلام دو فرزندش على‏اکبر(ع) و عبداللَّه(ع) کشته شدند.

    22- محب طبری در ذخائر العقبی ص 151 على‏اکبر(ع) با پدرش به شهادت رسید.

    23- رشید وطواط در غرر الخصاص ص 229 در باب 11 فصل دوم اول شهید بنی هاشم على‏اکبر(ع) بود.

    24- شبراوی در الا تحاف بحبّ الاشراف / ص 47: على‏اکبر(ع) با پدرش در کربلا کشته شد.

    25- شهید اول - عالم بزرگ تشیع در بخش مزار الدروس گوید: آنگاه علی بن الحسین(ع) را که بنابه نظر درست‏تر از زین‏العابدین علیه السلام بزرگتر است زیارت کن.

    26- میرزا ابوالقاسم طهرانی مشهور به سیدالعلماء در شرح زیارت عاشورا، ص 354 طبع - بمبنی: بنظر مورخین صحیح‏تر آنست که مقتول در کربلا على‏اکبر(ع) است.

    27- ابن ادریس حلی در بخش مزار « السرائر» بعد از آنکه بزرگتر بودن « على‏اکبر(ع)» را انتخاب مى‏کند مى‏گوید: علماء تاریخ و نسب شناسان از جمله: بلاذری، عمری نسب شناس، ابن ابی الازهر در کتاب الفاخر و ابوعلی ابن همام در کتاب الانوار و دیگران نیز این نظر را دارند.

    28- شیخ بزرگوار علامه میرزا محمد علی اردوبادی به نقل از کتاب النفحة العنبریة در نسب‏شناسی و مفتاح النجا فی مناقب آل العبا تالیف حارثی بد خشی و تذکرة الائمه محمد باقر لاهیجی، و دیگران نظر مزبور را پذیرفته‏اند.

 شیخ مفید در الارشاد و طبرسی در اعلام الوری بر خلاف این گروه معتقدند که شهید در کربلا على‏اصغر(ع) است و على‏اکبر(ع) مادرش دختر کسری یزدگرد بنام شاه زنان بوده است.

 بدلیل عدم وجود مدرک و اعراض صاحب نظران و خبرگان از این ادعا نظر درست آنست که شهید در کربلا همانا على‏اکبر(ع) است اماگفته ابن شهر آشوب درکتاب المناقب وابن طلحه شافعی در مطالب السؤال ص 73 و ابن صباغ در الفصول المهمه آنست که زین العابدین علیه السلام علی اوسط است یعنی امام حسین علیه السلام داری سه پسر بنام علی بوده که مخالفتی با آنچه ما گفتیم شهید در کربلا على‏اکبر است و امام سجاد علیه السلام از او کوچکتر است ندارد، لیکن اعراض آنان از ذکر سه فرزند بری امام حسین علیه السلام پذیرش این نظر را مشکل مى‏سازد. هرچند اربلی در کشف الغمه آنرا پذیرفته است. زیرا نسب شناسان و مورخان قائلند که امام حسین علیه السلام دو فرزند بنام على‏اکبر و على‏اصغر که همان امام سجاد علیه السلام است و عبداللَّه شیرخوار و جعفر داشته که در زمان حیات پدر از دنیا برفت همانگونه که تا کنون روشن نشده امام حسین علیه السلام غیر از فاطمه و سکینه دختر دیگری داشته است. و اما فاطمه بیمار که مرحوم مجلسی در جلد دهم بحار الانوار طبع کمپانی باستناد نوشته یکی از علما شیعه آورده، بدلیل مشخص نبودن نویسنده و عدم توجه نسب شناسان و مورخان به موضوع، سکوت و عدم اظهار نظر بهتر است. در ابتدی این عنوان گفتیم امام سجاد علیه السلام به ابن زیاد فرمود: برادری بزرگتر داشتم که او را کشتید.

 ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.

 امام علیه السلام فرمود: «اللَّه یتوفّی الانفس حین موتها». آیه 42 سوره زمر

 ترجمه: خدی تعالی هنگام مرگ جانها را مى‏ستاند.

 ناگفته نماند این گفتگو بعد از آنست که ابن زیاد دستور داد اهل بیت و خاندان نبوت را وارد دارالحکومه کنند. به مردم نیز بار عام داده بود تا در مجلس حاضر باشند.

شباهت على‏اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله  

رسول‏خدا صلی الله علیه وآله نوری روشنی بخش و شمشیری از شمشیرهی خداوند است، خبر شدم آن حضرت مرا بیم داده در حالیکه عفو و گذشت او، آرزوی همه است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله به منظور گرامی داشت او جامه خود را بر او انداخت تا آزردگی خاطرش برطرف شود.

این کار از پیامبر صلی الله علیه وآله شگفت نیست زیرا که او بری رحمت و رأفت، تعلیم قرآن و انذار و تبشیر انسان بر انگیخته شده است، به سرحد کمال خیرخواهی و نصیحت فرمود و بری هدایت بشر قیام و به رستگاری و سعادت، مردم را فراخواند و از کوری جهالت رهانید.

خدی مهربان به حبیب خود پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله چنین فرمود:

« و رحمتی وسعت کل شی فساکتبهاللذین یتقون و یؤتون الزکوة والذین بآیاتنا یؤمنون الذین یتبعون الرسول النبی الامی... » تا آخر آیه.

 سوره اعراف آیه 156/157

 برگرفته از کتاب حضرت علی اکبر علیه السلام

تألیف علامه عبدالرزاق مقرم موسوی ؛ ترجمه دکتر امیرحسین لولاور


  

در چنین روزی حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع)  در سال 33 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول، خویش خوی رسول، گفت و گویش، گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید:

«هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم»؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه...».

حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن ایشان را 18 و برخی 20 سال نیز گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى می ‏گوید این کاروان به سوى مرگ می ‏رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!

 

روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان می ‏رفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه ‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک...». حضرت على اکبر (ع)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.

 


  

روز نیمه‌ی شعبان


روز نیمه‌ی شعبان روز میلاد باسعادت امام زمان حضرت حجة ابن الحسن العسکری عجل تعالی فرجه الشریف است و بسیار شایسته است زیارت آن حضرت و دعا کردن بر فرج آن حضرت و درخواست از خداوند برای تعجیل در ظهور آن بزرگوار.

چگونگی دعا کردن بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
اول: از خداوند بخواهیم که در فرج آن حضرت تعجیل کند مثل اینکه بگوییم:
اللهم عجل لولیک الفرج  یا بگوییم   اللهم عجل فرج ولیک
دوم: اگر کسی برای ظهور و فرج آن بزرگوار دعا کرد آمین بگوییم.
سوم: از خداوند بخواهیم که فرج آل محمد را نزدیک گرداند.
چهارم: فرج و گشایش در امر همه‌ی مؤمنین را از خداوند بخواهیم.
پنجم: از خداوند درخواست کنیم که اسباب و مقدمات ظهور آن حضرت را فراهم کند.
ششم: از خداوند بخواهیم که گناهانی که سبب به تأخیر افتادن فرج آن حضرت شده است را بیامرزد.
هفتم: نابودی دشمنان آن حضرا را از خداوند بخواهیم.
هشتم: از خداوند بخواهیم تا با ظهور امام زمان علیه السلام قلب آن حضرت و قلب مقدس حضرت سیدالشهداء و قلوب مؤمنین را تشفّی دهد.
یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه
یا رب الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة
یا رب المؤمنین اشف صدور المؤمنین بظهور الحجة

 

 

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ