امام علی علیهالسلام : نفس و مسائل آن در کلام علی علیهالسلام |
شماره صفحه در مجله: 23 |
پدیدآورنده:سیدصادق سیدنژاد، |
خلاصه: |
کلمات کلیدی: |
، |
اهمیّت تهذیب نفسنفس آدمی بستری است که عقل و شهوت در آن به مبارزه میپردازد و پیروزی هر یک از آنها سرنوشت نهایی انسان را تعیین میکند. اگر غلبه با عقل باشد سعادت، و اگر شهوت پیروز شود شقاوت اخروی در انتظار اوست. تهذیب که عبارت است از پاکسازی نفس از تمام بدیها و آلودگیهای اخلاقی، بهترین شیوهای است که انسان از طریق آن میتواند زمینه پیروزی عقل را فراهم ساخته، مانع غلبه هواهای نفسانی بر آن شود و آنگاه بهدنبال پیروزی عقل زمینه برای نیل به فضایل انسانی و کمالات اخلاقی مهیا میشود. بنابراین تنها کسانی موفق به درک کمالات واقعی خواهند شد که از تهذیب نفس غافل نباشند. حضرت علی علیهالسلام در این باره میفرمایند: «به غیر از صاحبان تهذیب نفس، کسی به قلههای بلند غایات و کمالات واقعی نخواهد رسید». اشتغال به تهذیب نفسدر زندگی، خودسازی و پرورش نفس مهمترین وظیفه انسان به حساب میآید؛ زیرا سعادت دنیا و آخرت وی به این امر بستگی دارد. از دیدگاه قرآن کریم بزرگترین هدف انبیای الهی تهذیب و تزکیه نفوس افراد بشر است؛ یعنی پیامبران الهی مبعوث شدهاند تا نفوس انسانها را از رذایل اخلاقی و صفات حیوانی پاک ساخته، فضایل و مکارم اخلاقی را در آن پرورش دهند. بر این اساس میتوان گفت در بین تمام کارهایی که انسان در حیات دنیوی به آنها میپردازد، هیچ کاری به اندازه تهذیب نفس مهمّ و مفید نیست. علی علیهالسلام در اشاره به این حقیقت میفرمایند: «به پاکسازی و تهذیب نفس مشغول شدن و آن را از صفات و خویهای ناپسند پاککردن صالحترین کار است». تهذیب، ملاک برتری انسانهر مکتبی با توجّه به نوع نگرشی که به انسان و جهان دارد، معیارهای مخصوصی برای ارزیابی افراد به دست میدهد. برخلاف انواع مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر که اغلب فضائل و کمالات افراد را در برخوردهای مادی خلاصه میکنند، در مکتب الهی اسلام ملاک ارزشمندی انسان تقوا و آراستگی به فضایل و صفات اخلاقی و برخورداری از کمالات معنوی است. از این رو حضرت علی علیهالسلام در روایتی میفرمایند: «بافضیلتترین مردم کسی است که نفس خود را تهذیب کند». راه تهذیب نفسبدون تردید انجام دادن هر کاری و تحقّق هر هدفی راه خاصّی دارد که بدون توجّه به آن نمیتوان به موفّقیت لازم دست یافت. لذا موفقترین افراد کسانی هستند که قبل از اقدام به هر کاری مقدّمات تحقّق آن را بررسی میکنند و پس از شناسایی کامل تمام راههایی که نیل به هدف مورد نظر را میسّر میسازد، بهترین راه و مناسبترین شیوه را بر میگزینند. تهذیب نفس نیز راه و روش مخصوصی دارد که بدون توجّه به آن نمیتوان به این هدف بزرگ نائل آمد. در مجموعه روایات علی علیهالسلام در زمینه چگونگی تهذیب نفس به توصیههای زیادی برمیخوریم؛ از جمله آنحضرت به تمام علاقهمندان به تهذیب نفس چنین سفارش میکنند: «نفسهای خودتان را از آلودگی لذتها و عوارض و تبعات خواستهای نفسانی پاکیزه سازید». زمینه بهرهمندی از نیروی اندیشهبهرهمندی از هر یک از استعدادهایی که خداوند در وجود آدمی قرار داده است در اوضاع و احوال خاصّی امکانپذیر است. اگر زمینههای داخلی و خارجی برای به فعلیّت رسیدن این توانمندیها فراهم نشود، انسان از این موهبتهای الهی آنچنان که باید نمیتواند استفاده کند؛ به عنوان مثال برای بهرهبرداری کامل از نیروی اندیشه که مهمترین سرمایه انسان در زندگی محسوب میشود، شروط و مقدّمات فراوانی لازم است که مهمترین شرط آن حفظ سلامت و تهذیب نفس از آلودگیهاست. علی علیهالسلام در این باره میفرمایند: «هرکه نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و نیروی تفکر بهرهمند نمیشود». ویژگیهای عارف واقعیدر هر جامعهای برای شناخت اصناف مختلف مردم از یکدیگر با توجّه به دیدگاههای فکری و اعتقادی رایج ملاکهای ویژهای وجود دارد. در جامعه اسلامی هم برای هر یک از اقشار مردم اوصاف و معیارهای ویژهای با توجّه به ارزشهای مکتبی ذکر شده است. علی علیهالسلام برای انسانهای برخوردار از معرفت مشخّصات و ویژگیهایی ذکر میکنند که از جمله آنها اهتمام به تهذیب نفس است. آنحضرت در این باره میفرمایند: «عارف کسی است که اولاً نفس خود را بشناسد و آن را از قید و بندهای هوای نفس آزاد سازد، ثانیا نفس را از هر آنچه که او را از خدا دور میکند و در نهایت موجبات نابودی او را فراهم میسازد، دور کند». فایده تهذیب نفسدر رهنمودهای اولیای الهی مهمترین عامل کمال حقیقی انسان تهذیب نفس ذکر شده است و هر یک از آن بزرگواران با تعابیر و توصیفات خاصی به تبیین این امر پرداختهاند. در سخنان امام علی علیهالسلام در این باره به مطالب زیادی بر میخوریم که در هر یک از آنها به صورتی به این واقعیت اشاره شده است؛ از جمله آن حضرت به همه انسانها توصیه میکنند: «نفسهایتان را از شهوات و آلودگیِ خواستهای نفسانی پاک کنید تا پلّههای بلند مراتب والای منزلت انسانی را دریابید». منزلت جهاد کننده با نفسدر فرهنگ اسلامی برای تشخیص ارزش و منزلت هر یک از افراد ملاکهای ویژهای وجود دارد؛ از جمله گاهی از طریق نوع عملکرد و انتخاب مسیر نهایی زندگی میتوان به مقام و منزلت معنوی آنها پی برد. بر این اساس منزلت کسانی که شهادت در راه خدا را بر میگزینند بسیار والا محسوب میشود؛ چرا که کمتر کسی میتواند به آن مرتبه از کمال دست یابد. با این همه، چون مبارزه با خواستهای نفسانی از جمله مسؤلیتهای بسیار مهمی است که زمینه تقرّب به خدا و دوری از رذایل اخلاقی را فراهم میسازد، امام علی علیهالسلام درباره آن میفرمایند: «کسی که برای اطاعت از خدا و مبارزه با گناهانش به جهاد و مبارزه با نفس بپردازد، در پیشگاه خداوند سبحان همانند انسان نیکوکاری که به افتخار شهادت نائل آمده است، محسوب میشود». جایگاه و پاداش پیکارکننده با نفسخداوند متعال برای کسی که با رذایل اخلاقی و هواهای نفسانی به مبارزه برخیزد پاداش زیادی قرار داده و وعده فرموده است که چنین کسی را به مراتب والای کمال و منزلت بلند انسانهای شایسته برساند. از این حقیقت در روایات با تعابیر مختلفی یاد شده است. علی علیهالسلام میفرمایند: «کسی که با [خواهشهای] نفس خود به جهاد بپردازد و بر خشم و غضب خویش پیروز شود و طاعت و عبادت پروردگار عالم را به جای آورد، خداوند سبحان برای او پاداش روزهداری را که همواره در حال نماز و عبادت باشد میبخشد و او را به جایگاه والای مرزداران شکیبای مرزهای کشور اسلامی میرساند». راه جهاد با نفستحقّق مبارزه با رذایل نفسانی و جهاد با نفس اماره نیز همانند سایر اهداف مهم زندگی راههایی دارد که عدم توجّه به آنها نه تنها مانع نیل به کمالات اصیل انسانی میشود، بلکه در روند تهذیب نفس اختلال ایجاد میکند. برای اینکه مبارزه با خواهشهای نفسانی به صورت مناسب انجام گیرد، ضرورت دارد که به رهنمودهای موجود در روایات اهلبیت علیهالسلام ـ که آگاهترین انسانها به مسائل نفس هستند ـ به طور کامل عمل شود. از جمله توصیههای علی علیهالسلام در زمینه مبارزه با نفس این است که: «با نفست در راه اطاعت از خدا همانند مبارزه دشمن با دشمن و غلبه ضد بر ضد تلاش کن. همانا قویترین مردم کسی است که بر نفس خودش غلبه کند». شرط بندگی کامل خدااطاعت کامل از دستورهای الهی که تأمین کننده سعادت واقعی انسان است، مقدّمات و شروطی دارد که از جمله آنها توبه از گناهان، مخالفت با هواهای نفسانی و مبارزه پیوسته با رذایل اخلاقی است. علی علیهالسلام با توجّه به نقش مهمی که توبه و مبارزه دائم با خواهشهای نفسانی در خوشبختی ابدی انسان دارد، در یکی از رهنمودهای روشنگر خود میفرمایند: «با خواستهای نفس [اماره] مبارزه کرده، از گناهان و تقصیرات به موقع توبه کن تا به برکت این دو به فرمانبرداری از دستورهای خداوند متعال موفق شوی». راه دست یابی به بهشتآرزوی همه انسانهای معتقد به مبدا و معاد آن است که اعمال و رفتارهای آنها در دنیا به گونهای باشد که علاوه بر تأمین سعادت دنیوی، در عالم آخرت نیز زمینه ورود به بهشت و جوار رحمت الهی را فراهم سازد. چنین افرادی همواره تلاش میکنند که در درجه اوّل به اموری که نیل به این هدف ارزشمند را برای آنها میسر میسازد علم پیدا کنند. آن گاه تمام توان و امکاناتی را که در اختیار دارند در راه تحصیل آن به کار گیرند تا به بهشت جاودان الهی که محل تحقّق کامل کمالات واقعی انسان و تقرّب به پروردگار عالم است راه یابند. حضرت علی علیهالسلام در این باره میفرمایند: «به بهشت راه نمییابد مگر کسی که با نفس خود به جهاد بپردازد و بهای بهشت جهاد با نفس است...». راه نیل به مقام رضای الهیبر اساس مضمون برخی از آیات قرآن کریم و روایات اهلبیت علیهالسلام سعادتمندترین افراد کسانی هستند که در طول زندگی آن گونه عمل میکنند که نتیجه اعمالشان رضایت خداوند را برای آنها به ارمغان میآورد. در پاسخ به این پرسش که کدامیک از رفتار و کردارهای آدمی زمینه تحصیل رضای خدا را فراهم میسازد، مطالب زیادی با توجّه به مجموعه تعالیم اسلامی بیان شده است. حضرت علی علیهالسلام در این باره میفرمایند: «اگر به جهاد با نفس مشغول شدی رضایت خدا را به دست آوردهای». ارزش جهاد آگاهانه با نفساز مجموعه فعالیتهای آدمی تنها آن بخش در تحقّق کامل اهداف مؤثر واقع میشود که از روی آگاهی و به منظور محقق ساختن هدفی مشخص انجام گیرد. در زمینه مبارزه با هواهای نفسانی نیز هر فردی که علاقهمند به سعادت واقعی خویش است، کموبیش با توجّه به توانی که دارد تلاش میکند، ولی از آنجا که در خیلی از موارد این کوششها از روی آگاهی به ضرورتهای مبارزه با نفس انجام نمیگیرد، چنان که باید نتیجه خوبی در پی ندارند و حتی در مواردی همین امور، خود باعث پدید آمدن برخی مشکلات اخلاقی میشوند. در فرهنگ اسلامی علیرغم تأکیدی که بر اصل مبارزه با نفس اماره شده، هرگز از این واقعیت هم غفلت نشده است که آن جهادی ارزشمندتر است که از روی آگاهی انجام گیرد. علی علیهالسلام در این باره میفرمایند: «آگاهانه جهادکردن با نفس نشانه خردمندی است». ارتباط جهاد نفس با تقواتقوا حالت روحی ارزشمندی است که بر اثر حفظ نفس از آلودهشدن به گناه و رذایل اخلاقی و کوشش در رعایت حدود الهی پدید میآید و انسان را از بندگی هوا و هوس رها میسازد و به او روشنبینی و توانایی غلبه به مشکلات و خروج از سختیها را به ارمغان میآورد. همانطور که مجموعه احکام و مقررات دینی و ترک گناهان زمینه ایجاد تقوا را در وجود انسان ممکن میسازد، جهاد با خواهشهای نفسانی علاوه بر کمک به تحقّق تقوا آن را هرچه بیشتر در وجود آدمی تقویت کرده، به کمال میرساند. علی علیهالسلام در این باره به صورت رهنمودی مهم میفرمایند: «هرکه با نفس به مبارزه و جهاد بپردازد، پرهیزگاری را کامل کرده است». |
اعمال شب آخر ماه شعبان
- خواندن دعاى زیر:
امام صادق (علیه السلام) در شب آخر شعبان و شب اول ماه مبارک رمضان این دعا را مىخواند:
اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ وَجُعِلَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ فَسَلِّمْنا فیهِ وَسَلِّمْهُ لَنا وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا فى یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ یا مَنْ اَخَذَ الْقَلیلَ وَشَکَرَ الْکَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ لى اِلى کُلِّ خَیْرٍ سَبیلاً وَمِنْ کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ یا مَنْ عَفا عَنّى وَعَمّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْنى بِارْتِکابِ الْمَعاصى عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یاکَریمُ اِلهى وَعَظْتَنىفَلَمْ اَتَّعِظْ وَزَجَرْتَنى عَنْ مَحارِمِکَ فلَمْ اَنْزَجِرْ فَما عُذْرى فَاعْفُ عَنّى یا کَریمُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى وَیا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى عَبْدُکَ بْنُ عَبْدِکَ بْنُ اَمَتِکَ ضَعیْفٌ فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ وَاَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنى والْبَرَکَةِ عَلَى الْعِبادِ قاهِرٌ مُقْتَدِرٌ اَحْصَیْتَ اَعمالَهُمْ وَقَسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَجَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَةً اَلْسِنَتُهُمْ وَاَلْوانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَلایَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَکَ وَلا یَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَکَ وَکُلُّنا فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَکَ وَاجْعَلْنى مِنْ صالِحى خَلْقِکَ فِى الْعَمَلِ وَالْأَمَلِ وَالْقَضآءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى خَیْرَ الْبَقآءِ وَاَفْنِنى خَیْرَ الْفَنآءِ عَلى مُوالاةِ اَوْلِیآئِکَ وَمُعاداةِ اَعْدآئِکَ والرَّغْبَةِ اِلَیْکَ والرَّهْبَةِ مِنْکَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْلیمِ لَکَ وَالتَّصْدیقِ بِکِتابِکَ وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسُولِکَ اَللّهُمَّ ما کانَ فى قَلْبى مِنْ شَکٍّ اَوْ رَیْبَةٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ خُیَلاءَ اَوْ رِیآءٍ اَوْ سُمْعَةٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ کُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ عِصْیانٍ اَوْ عَظَمَةٍ اَوْ شَىءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى مَکانَهُ ایماناً بِوَعْدِکَ وَوَفآءً بِعَهْدِکَ وَرِضاً بِقَضآئِکَ وَزُهْداً فِى الدُّنْیا وَرَغْبَةً فیما عِنْدَکَ وَاَثَرَةً وَطُمَاْنینَةً وَتَوْبَةً نَصُوحاً اَسْئَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى اَنْتَ مِنْ حِلْمِکَ تُعْصى وَمِنْ کَرَمِکَ وَجُودِکَ تُطاعُ فَکَانَّکَ لَمْ تُعْصَ وَاَ نَا وَمَنْ لَمْ یَعْصِکَ سُکَّانُ اَرْضِکَ فَکُنْ عَلَیْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَبِالْخَیْرِ عَوَّاداً یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ صَلوةً دآئِمَةً لا تُحْصى وَلا تُعَدُّ وَلا یَقْدِرُ قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ
اعمال آخر ماه شعبان
- سه روز روزهدارى در آخر شعبان
از امام رضا (ع) روایت شده است، هر کس سه روز آخر شعبان را روزه بگیرد و به ماه رمضان متصل کند. خداوند برایش روزه دارى دو ماه را مىنویسد.
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است: که هر کس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آن را به ماه رمضان متّصل کند، از گناهان، همانند لَحظه ولادت، پاک مىشود.
برانگیخته از شور نوزامحمدکاظم بدرالدین در کوچه باغهای کهنسال زمین، آسمانیترین عاشقانههای یک جوان است که جاری است و در جسم خاموش شب، یاد دوبارهای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان. نگاه تقویمها پر از بهار میشود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی میشود عطرافشان. گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه. به رنگ همیشه میآید تا گامهای جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند و دستهای پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند. ... تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا و ستایشهای پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژههای پدر، ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است. او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر، فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد. آمده تا ندای سبز عرفان را در شریانهای زیست بپراکند و رگههای شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم. در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا، چه تبسّمهایِ شیرینی تعارف میشود! در این ناگهان پر از شادباش، چه خاکهای خشکی که بَر میدهند و همین طور میوههای کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ میرسد. او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده. هنوز مفاخر «بنی هاشم»، نیکیها و مناقب و کردار زلال او را برمیشمرند. ایدههای جوان و نوین او، اندیشههای تازه و پر طراوتش، هماره زبانزد است. رخسارههای تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه میدانند. این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر در پنجرههایِ رو به اشراق. باید شگفتزده شد با منظرهای از این دست که تا بینهایت زیبا میرود. ارزانی آینهها برق این نگاههای نرم و گرانسنگ و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح. در آغوش بارانمعصومه داوودآبادی حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خونآلود. رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی. امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانهای از آن سوی آسمان، و زمین با خندههای نخستینت، شکفتن آغاز میکند. در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود. روشنای چهرهات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد. ریشهات از مقدمترین رودخانه آب میخورد. نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی! نامت از دهان زمین نمیافتد. آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست. قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند. پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوختهاند. میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش. میآیی و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند. بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد. مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد. تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت. آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند. در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای. از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب. کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند. شاعرانهترین واژهها، شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد. لبهای ترک خوردهات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است. صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم، ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی. خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد. امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست، میلاد خجستهات را نور میپاشیم. میآیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه مینشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند. آینه عشقسید علیاصغر موسوی هنوز میآید نوای کربلاییات از عمق میدان، ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا! هنوز میآید غریو فریادت از بلندای آسمان؛ فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه میخواست و نهیبش، رشته جانشان را از هم میگسیخت. هنوز میآید عطر حضورت، از حوالی خیمههایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود. امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد! روزی که خداوند خواست تا چهرهات آیینه جمال نبوی صلیاللهعلیهوآله بشود. روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید. روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیهالسلام ، سیرتی همچون او داشته باشد. روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد. امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است. امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد. او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد. ... و روزی ورق برمیگردد و کربلا رقم میخورد. تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت! شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار! جلوهزار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا میکردی؛ نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند میداد؛ همانگونه که قامت دلآرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود. علی جان، جوانمرد مولای جوان! میدان کربلا چه بیفروغ میشد، اگر به میدان نمیآمدی! هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا میرسد، درنگ میکند و به یاد فروغ چهرهات، اشک حسرت میریزد. چهرهای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست و افلاک را سوگوار تبسّمهای دلنشیناش کرد. امروز، روز ولادت توست. تویی که عشق از یادآوری نامت به خود میبالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، میستاید. مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله» حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد و بیمهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد». شور عاشقانهخدیجه پنجی بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست میآید. شاید محمّد صلیاللهعلیهوآله است که در هیبت «علی اکبر» از دامان لیلا بر میخیزد و دنیا را به شوق وا میدارد. ذرّات خاک، بوی خوش قدمهایت را به سماع در آمدند، آنگاه که پلکهای کوچکت، دنیا را بر هم زد! مردانگی از همین نگاه آغاز میشود. تو پلک میگشایی تا روزها و شبها بهانهای داشته باشند برای آمد و رفت. غیرت «علی علیهالسلام »، در رگهایت میدود و رحمت «محمد صلیاللهعلیهوآله » در رفتارت. عشق و عقل در تو به هم رسیدهاند. کودک دلبند حسین علیهالسلام ، خدا میخواست تا دنیا دوباره محمد صلیاللهعلیهوآله را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو. پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد. هر تکان گاهوارهات، قلب زمان را میلرزاند؛ که تو یک قدم به کربلا نزدیکتر میشوی. از دامان لیلا، چون واقعهای بزرگ بر میخیزی و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا میخوانی. کربلا، دیری است قدمهایت را به انتظار نشسته است. تکیه بر گامهای استواری و غیرت تو دارند، ستونهای خیام عشق. علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز! تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی. شنیدهام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید. گمان کردند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به میدان آمد؛ مگر نه این که تو شبیهترین فرد به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بودی؟ صدایت، خاک را بارور کرد. صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛ «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب» و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت. صدای گامهای عشق است که در هفت آسمان پیچید! قنداقهای از نور، در آغوش حسین علیهالسلام است. و حسین علیهالسلام ، مشتاق دیدار جدّ بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک! میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس، حضرت «علی اکبر علیهالسلام »، مبارک! یک شنبه 27 شهریور 1384 13 شعبان 1426 2005.Sep.18 |
شباهت علی اکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله
و این بود شمهی از صفات و خصلتهی صاحب آن دعوت الهیه که خدی سبحان به او بخشیده، که به همین سبب در عالم هستی ممتاز گردید و بر تمام پیامبران فضیلت یافت آنگونه که خدی تعالی او را به بزرگی و عظمت یاد فرمود:
انکّ لعلی خلق عظیم: همانا تو بر خُلقی عظیم هستی
مورخان در میان خانواده پیامبر صلی الله علیه وآله از کسی که در تمام صفات شبیه او باشد بجز علىاکبر نام نبردهاند.
سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در راه رفتن شبیه پدر بزرگوارش بود. یکبار به راست و یکبار به چپ مىگرائید.
در روایت صدوق آمده: امام حسن مجتبی علیه السلام در هیبت و سیادت شبیه جدّ خود بود و امام حسین علیه السلام در بخشش و شجاعت.
حاکم نیشابوری از امیرمؤمنان علیه السلام آورده: رسول خدا صلی الله علیه وآله به جعفر طیار فرمود: تو در اخلاق و خِلقت شبیه من هستی.
عالم ارجمند فخرالدین طریحی در کتاب المنتخب گفته است:
امام حسینعلیه السلام درباره کودک شیرخوار فرمود:
«خدایا تو گواه هستی بر این گروه که شبیهترین مردم به پیامبرت محمد صلی الله علیه وآله کشتند.»
این نمونهها نشان مىدهد کسی از خاندان رسالت از هر جهت شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده است. سخن امام حسین علیه السلام درباره فرزندش علىاکبر بهنگام عزیمت به میدان نبرد: «اللهم اشهد انّه برز الیهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظر نا الیه»
خدایا گواه باش شبیهترین مردم به رسولت در خِلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اینان رفت. هرگاه مشتاق پیامبرت مىشدیم به او نگاه مىکردیم.
گویی این حقیقت است که علىاکبر آینه جمال نبوی و نمونه کمالات آنجناب و در سخن گفتن نمونه کامل حضرتش بود. تا آنجا که پدر عزیزش حضرت امام حسین علیه السلام هرگاه شوق دیدار آن چهره حیات بخش را پیدا مىکرد به این نور دیده نظر مىانداخت. یا اگر خواهان شنیدن آن صدی جان فزائی مىگردید که نغمات داود در برابرش کوچک مىنمود، به سخنان او گوش فرا مىداد و هرگاه اخلاق کریمه پیامبر صلی الله علیه وآله را به یاد مىآورد، اخلاقی که خدی تعالی آنرا در آیه شریفه «وانک لعلی خلق عظیم» ستوده، با تمام وجود به او توجه مىفرمود. البته روشن است او که دارنده این اخلاق پسندیده بود، تمام خصوصیتهی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را دارا بود مثل ورع، اخلاص، شجاعت، کرم، بردباری، خوشروئی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعیت در راه خدا و دوری از پستىها و رذائل خواه از نظر شرع یا فطرت انسان... و در یک کلمه آنچه در نزد خدی تعالی «عظیم» است. با توجه به احادیث رسیده هرچند بعضی از خاندان رسالت با مقام عظمی رسالت شباهت داشتند اما «علىاکبر» مَثَل اعلی آن ذات کامل قدوسی، معصوم از هرعیب و خطا و آراسته به جمال قدس الهی بود. او هرچند به امام معصوم نیازمند است اما بعید نیست که همچون ائمه طاهرین علیهم السلام داری مقام عصمت باشد و این از فضل خدی تعالی دور نیست که انسانی بیافریند کامل، منزه از هر عیب و خطا. کلام امام حسین علیه السلام دلالت بر تحقق وجود چنین قداستی با همه فضایل و محامد در فرزند عزیزش علىاکبر است.
به علاوه در زیارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم علیه السلام آمده:
«کما منّ علیک من قبل و جعلک من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا».
«همانگونه که از پیش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد که رجس و پلیدی را از آنان برده و پاک و مطهرشان ساخته است.»
معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است که در علىاکبر تحقق یافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام که حجت بر مخلوقات است نیست.
از ابتدی جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمی مبارکش مىدرخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان مىریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری رسول کریم صلی الله علیه وآله را بیاد مىآورد، به تمام خصال خیر پیچید شده بود و بر قله مناقب ایستاده بود؛ فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از کوههی بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چارهی جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.
« اکبر» از خاندان رسالت و شاخهی از شاخههی خلافت الهیه است که وارث فضائل پدر و اجداد طاهر خود مىباشد. گواه ما اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولتمردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم بری این امر کیست؟ گفتند: تو سزاوارترین هستی.
معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم بری حکومت، علىبن الحسینبن علی علیه السلام است که جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست. ما تردید نداریم »علىاکبر« جامع تمام فضائل و بالاتر از همه داری مقام عصمت و بدور از اخلاق ناروا بود؛ به شهادت پدرش که از باطن افراد آگاه است او جامع صفات و خصال محمدی و آینه تمام نمی آنحضرت است همانگونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است.
اقرار معاویه دلیل آنست که «علىاکبر» در آن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر اینصورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی بری خلافت در حضور مسولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیرت بری مردم ناشناخته است.
معاویه مىدانست که تمامی فضائل علىاکبر از سلف مطهرش مىباشد اما خود را به غفلت زد و بخاطر غرضهی پنهانیش دیگران را هم در آن فضائل دخالت داد که موارد زیر از جمله آن است:
1 - مىخواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام که نص بر امامت او بود بگرداند و مىخواست شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام که مرجع امت در مسائل علمی و گرفتاریها و حل و فصل مشکلات بود علم کند.
2 - مىخواست ارزش شرایط خلافت را که در سه امر علم، عصمت و نص منحصر بود تغییر دهد زیرا او هیچ یک را نداشت (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).
3 - مىخواست بری قوم خود فضیلتی را اثبات کند تا همطراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد اما موفق نگردید. همگان مىدانستند خاندان امیه از زمان جدشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و مکرمتی نداشتند. عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبدالمطلب بود. زیرا بر اسب خویش شرط بسته بودند، اسب هر که در مسابقه برنده شود صدشتر، ده بنده، ده کنیز و یکسال بندگی او رانموده و موی جلوی سرش را بتراشد. اسب عبدالمطلب برنده شد. او جوائز مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد عوض آن ده سال بندگی عبدالمطلب را پذیرفت و در این مدت امیه از بردگان وی محسوب مىگردید.
لیلی مادر علی اکبر علیه السلام
پدرش ابومره فرزند عروة پسر مسعود ثقفی است، مادرش میمونه دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه و جده او دختر ابوالعاص و عمه پدرش برزه دختر مسعود ثقفی است که همسر صفوانبن امیه بود. برزه در جنگ احد به اسارت مسلمانان در آمد و عبداللَّه اکبر از وی متولد شد.
شیخ مفید در الارشاد، طبرسی در اعلام الوری، ابن جریر در تاریخ طبری، ابن اثیر در الکامل، یعقوبی در تاریخ خود و سهیلی در الروض الانف بر همین نام لیلی، تأکید نمودهاند.
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص ابن جریر طبری در المنتخب جلد 12 صفحه 19 و خوارزمی در المقتل نام وی را «آمنه» گفتهاند.
ابنشهر آشوب در المناقب نام وی را «بره» دختر عروه ذکر نموده همچنانکه سهیلی در جلد دوم الروض الانف صفحه 326 گفته: میمونه دختر ابوسفیان جده پدری لیلی بوده، همسر میمونه عروه بوده، فرزندشان ابو مره است که دخترش لیلی همسر امام حسین علیه السلام گردید.
بخاطر این نسبت خویشاوندی، در روز عاشورا دشمن به علىاکبر گفت: «تو با یزید نسبت خویشاوندی داری» مقصودشان از این سخن کشاندن او به لشگر یزید بود - ولی روح پاک او از این کار امتناع ورزید و شرافت دائمی و حیات ابدی را ترجیح داد و گفت: رعایت خویشاوندی با رسولخدا صلی الله علیه وآله سزاوارتر است از رعایت خویشاوندی با فرزندان آن زن جگر خوار.
خانواده لیلی از بزرگان و اشراف مکه بود. زیرا عروه جد او یکی از آن دو بزرگی است که قریش درباره آن دو گفت:
«لولا نُزِّل هذاالقران علی رجل من القریتین عظیم»
در این آیه شریفه مقصود از «قریتین» مکه و طائف است و منظور قریش از دو مرد بزرگ یکی عروه و دیگری ولیدبن مغیره مخزومی مشهور به «وحید» بوده است، که بخاطر ثروت فراوانش و عزتش در میان قبیله در طول سال از املاک خود بهره مىبرد، به تنهائی پرده کعبه را خریداری و آن را مىپوشاند و بعد از وفات عبدالمطلب از خانهاش تا کعبه را بری او فرش مىکردند این کار بری «ابن جدعان» و ابوطالب نیز که جانشین پدر خود بوده انجام مىشد. در آیه شریفه «ذرنی و من خلقت وحیداً وجعلت له مالاً ممدوداً و بنین شهوداً» مقصود همین «ولید بن مغیره» است. همانطور که در شمی صفحه قبل نشان داده شده پدر لیلی و مختار پسر عموی یکدیگر هستند. بخاطر شرافت عروه میان قومش، در ماجری حدیبیه، قریش او را بری بستن قرار داد صلح، نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد. او کافر بود و در سال نهم هجرت مسلمان شد و به قبیلهاش بازگشت، بربام خانهاش رفت و قومش را به اسلام فراخواند اما آنان باران تیر بسویش باریدند تیری به او اصابت کرد و درخون خود غلتید.
از او پرسیدند کشته شدنت را چه مىبینی؟ گفت: کرامتی بود که خداوند به من عنایت فرمود و شهادتی بود که خدی تعالی نصیبم ساخت. یک درخواست دارم، مرا در کنار شهیدانی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شدهاند دفن کنید. چون درگذشت به خواستهاش عمل کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دربارهاش فرمود: مثل او در قومش چون مثل »صاحب یاسین« در قوم خود مىباشد.
عروه به هنگام قبول اسلام ده زن داشت، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به او فرمود: اسلام بیش از چهار زن را جایز نمىداند، وی چهار تن را برگزید که یکی از آنان زینب دختر ابوسفیان صخربن حرببن امیه بود.
پدر لیلی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله متولد شد و توفیق مصاحبت با آنحضرت را یافت، چون پدرش عروه کشته شد، او همراه برادرش ابوملیح نزد پیامبر صلی الله علیه وآله رفتند و خبر قتل پدر را داده و به اسلام گرویدند و به طائف بازگشتند.
حارث بن خالد مخزومی درباره »لیلی« چنین سروده است:
اطافت بنا شمس النهار و من ری
من الناس شمساً فی المساء تطوف
ابو امها اوفی قریش بذمه
و اعمامها اما سألت ثقیف
خورشید بر گرد ما به طواف آمد، چه کسی دیده خورشید در شب به طواف آید پدر و مادرش «لیلی» باوفاترین مردم قریش نسبت به پیمان هستند، و عموهایش را اگر بپرسی، از قبیله ثقیف هستند.
سال وفات، مقدار عمر و حضور این بانوی بزگوار در کربلا بری ما روشن نگردیده است، اما علامه در بندی در کتاب اسرارالشهادة به نقل از بعضی کتب که نویسندگانش مشخص نیست، معتقد به حضور او درکربلا شده معهذا تاریخ نویسان در این باره سخنی نگفتهاند. چه بسا پیش از واقعه عاشورا بدرود حیات گفته است.
حاج شیخ عباس قمی درکتاب نفس المهموم گوید: «من سندی که دال بر آمدن لیلی به کربلا باشد نیافتم».
به اظهار نظر این محدث محقق مىتوان استناد کرد و بری فرد محقق این نظر کافی است.
علىاکبر در یازدهم شعبان، سال سی و سوم هجری پیش از کشته شدن عثمان متولد گردید. عثمان در سال سی و پنج هجری به قتل رسید. گفته شیخ جلیلالقدر ابنادریس حلی در بخش مزار کتاب السرائر که: «وی در زمان عثمان متولد گردید» با سخن پیش همخوان است.
باین ترتیب در روز عاشورا حدوداً بیست و هفت ساله بوده است دلیل ولادت علىاکبر علیه السلام
آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زیرا وی از امام سجاد علیه السلام که در کربلا بیست و سه سال داشتهاند بزرگتر بوده است. لذا سایر اقوال عاری از دلیل است از جلمه گفتار طریحی در کتاب »منتخب« که علىاکبر در کربلا هفده ساله بود، یا گفته شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری هجده سال، یا نظر سروری در مناقب نوزده سال و قول ابن نمی حلی در مثیرالاحزان بیش از ده سال داشته که منظور وی مشخص نیست اما مىتوان گفت احتمالاً مقصود او مثلاً سیزده سال یا حدود آن است. و این سخنی بعید است.
بعیدتر، سخن خواجه نصیرالدین طوسی در نقدالمحصل صفحه 179 چاپ مصر است که:
«وی روز عاشورا هفت سال داشت»...
قرائن نشان مىدهد او نزد پدر بزرگوارش جایگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهلبیت حضرت بجز عمویش عباس مقدم بوده است.
مورخین همگی آوردهاند شب عاشورا، امام حسین علیه السلام با ابنسعد ملاقات کرد و امر فرمود جز عباس و علىاکبر همه از او دور شوند. با ابن سعد غلامش و پسرش حفص همراه بودند.
و در روز عاشورا، چون خطابه خواند گریه اهل حرم را شنید. به برادرش عباس و پسرش علىاکبر فرمود: آنان را ساکت کنید. بجانم سوگند گریه بسیار در آینده خواهند داشت.
و در روز هشتم محرم که اصحاب را امر فرمود از فرات آب آورند علىاکبر را امیر آنان قرار داد.
این قراین نشان مىدهد علىاکبر در کربلا بیش از اینها از عمر شریفش مىگذشته همچنانکه رجزش در میدان نبرد این امر را نشان مىدهد. و ما مدرک نظر خواجه نصیر را نمىدانیم. شاید کلمه «عشره» بعد از «سبع» افتاده باشد گر چه این توجیه به ذهن مىآید ولی با نظر مورخان که گذشت منافات دارد.
در زیارت علىاکبر که ابوحمزهثمالی از امام صادق علیه السلام روایت نموده آمده است: صورت بر قبر گذار و سه بار بگو :
« صلىاللَّه علیکیااباالحسن »
شاید این کنیه بری تفأل باشد، زیرا فرزندی به نام «حسن» داشته است. روایت احمد بن ابونصر بزنطی گواه این مدعاست. بزنطی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: آیا مىتوان با زنی و ام ولد پدر او ازدواج کرد؟
پاسخ دادند: اشکالی ندارد.
سپس پرسید: گفتهاند علىبن الحسین امام سجاد علیه السلام با دختر کنیه و لقب علىاکبر علیه السلام
امامحسن مجتبی علیه السلام و با امولد امام حسن علیه السلام ازدواج نمود.
امام علیه السلام فرمود: چنین نیست. امام سجاد علیه السلام با دختر امامحسن مجتبىعلیه السلام ازدواج کرد و ام ولدی که گفتی مربوط به علىبن الحسین است که در کربلا به شهادت رسید. و او را نیز به عقد خود درآورد.
این حدیث سندی است که علىاکبر کنیزی داشته که بری او فرزندی آورده است.
همچنین در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام نقل کرده، گوهری یگانه و حقیقتی تابناک بدست مىآید که دست روزگار و خیانتکاران آن را از بین برده است و آن این است که علىاکبر داری خانواده و فرزند بوده شاید نسل آن بزرگوار استمرار نیافته. امام صادق علیه السلام مىفرماید:
« صلىاللَّه علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک وامهاتک الاخیار الذین اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا »
در این زیارت لفظ « ابناء » جمع است و دلالت بر بیش از دو نفر دارد. همانگونه که مفهوم خاص آن فرزند صلبی است احتمال دارد بر همه بازماندگان اطلاق گردد اما این احتمال به لحاظ اطلاق لفظ « ابناء » بر فرزندان صلبی، مردود است.
عبارت «و علی عترتک» دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است که اگر علىاکبر نواده نداشت در کلام امام معصوم علیه السلام که آشنی به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمىشد.
ابن قولویه این روایت را در »کامل الزیارات« باسندی صحیح و راویانی ثقه نقل کرده است از جمله علىبن مهزیار است که کاملاً مورد وثوق امام جواد علیه السلام بوده است. دلیل این مطلب، فرمایش امام در نامهی است که به وی مرقوم فرمودند: «همانا ترا در خدمت و طاعت آزمودم اگر بگویم مانند ترا ندیدهام امید آن دارم که در آن گفتار راستگو باشم.»
دیگر از راویان ثقه ابنابی عمیر است مرد بزرگواری که به جرم تشیع، هارون الرشید دستور داد سندىبن شاهک صدوبیست تازیانه به او زد، سپس وی را زندان کرد و تا صدوبیست دینار نداد آزاد نشد.
این علی به «اکبر» ملقب شد زیرا از امام زینالعابدین بزرگتر بود. امام سجاد علیه السلام این مطلب را در پاسخ ابنزیاد ملعون که پرسید: مگر خداوند علی را در کربلا نکشت؟ فرمودند: من برادری بزرگتر، بنام علی داشتم که شما او را کشتید . گروهی از مورخان امام سجاد علیه السلام را به «علىاصغر(ع)» و این شهید بزرگوار را به «علىاکبر(ع)» توصیف نمودهاند از جمله:
1- ابن جریر طبری در «تاریخ الامم و الملوک» ج 6 - ص 260، گوید: حمیدبن مسلم گفت: علىبن الحسین اصغر(ع) را دیدم در حالیکه بیمار بود.در کتاب «المنتخب» ذیل تاریخ مزبور، ج 12 ص 19 گوید: «علىاکبر(ع) فرزند امام حسین علیه السلام بود و از او نسلی نماند، و علىاصغر(ع) که مادرش امولد بود». در صفحه 88 همان کتاب آمده: علىاکبر(ع) با پدرش کنار نهر فرات در کربلا به شهادت رسید و فرزندی نداشت، علىاصغر(ع) نیز در کربلا همراه پدرش بود، وی بیست و سه سال داشت و بیمار بود.
2- ابن قتیبه در المعارف ص 93 گوید: علىاکبر(ع) پسر امام حسین علیه السلام، مادرش دختر ابومره بود. علىاصغر(ع) مادرش امولد بود. در ص 95 گوید: و اما علىاصغر(ع) ، هیچ بازماندهی بری امام حسین علیه السلام جز او نیست.
3- دینوری در الاخبار الطوال ص 254 گوید: درباره او پیشتر سخن گفتم، وی در ص 256 گفته است: هیچ یک از فرزندان، یاران و فرزندان برادر امام حسین علیه السلام روز عاشورا نجات نیافتند مگر علىاصغر(ع) که نوجوان بود.
4- یعقوبی در التاریخ ج 2 ص 94 طبع نجف گوید: بری امام حسینعلیه السلام هیچ فرزندی جز علىاصغر(ع) نماند.
5- قرمانی در التاریخ ص 108 گفته است: شمر ملعون بری کشتن علىاصغر(ع) که بیمار بود تلاش کرد.
6- دمیری در»حیاةالحیوان« درماده »بغل« گفته است:
علىاصغر(ع) به زین العابدین ملقب بود. برادر بزرگتری داشت بنام علىاکبر(ع) که در کربلا با پدرش شهید گردید.
7- سهیلی در »الروض الانف ج 2 - ص 326» گفته است: علىاکبر(ع) در کربلا همراه پدرش کشته شد. اما علىاصغر(ع) کشته نشد. مادرش سلافه دختر یزدگرد بود.
8- شعرانی در لواقح الانوار ج 1 - ص 23 : امام حسین علیه السلام فرزندانی بنام علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) داشت که نسل امام علیه السلام از اوست.
9- سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص ص 156 آورده: علىاکبر(ع) با پدرش شهید شد و علىاصغر(ع) که زین العابدین علیه السلام است نسل پدر از او ادامه یافت.
10- ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 9 ص 103 گفته است: علىبن الحسین به زین العابدین علیه السلام شهرت یافته برادر بزرگتری به نام اکبر داشت. به او نیز علی گفته میشد که با پدرش کشته شد.
11- دیاربکری در تاریخ الخمیس ج 2 ص 319: زین العابدین علیه السلام که همان علىاصغر(ع) است بیست و سه سال داشت. و علىاکبر(ع) با پدرش کشته شد.
12- ابن خلکان در وفیات الاعیان ج 1 ص 347 طبع ایران: زین العابدین علیه السلام را علىاصغر گویند نسل امام حسین علیه السلام فقط از او بجی مانده است.
13- صبّان در اسعاف الراغبین در حاشیه نورالابصار ص 194: از جمله اولاد امام حسین علیه السلام علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) است که از اصغر نسل بجی مانده است.
14- حافظ علىبن محمدبن علىخزار رازی قمی در کفایةالاثر ص318 از نسخه ملحق به اربعین مجلسی و خرایج راوندی در بخش نص بر امامت حضرت سجاد علیه السلام از امام حسین علیه السلام چنین آمده: عبیداللَّهبن عبداللَّهبن عتبه گفت: خدمت امام حسین علیه السلام بودم که علىاصغر(ع) آمد. امام او را نزد خود خواند و بین دو چشمانش را بوسه زد پس به امامت او و امامت امام باقر علیه السلام تصریح کرد.
15- در مجالس صدوق ص 93، مجلس 30: امام صادق علیه السلام فرمود: حسین علیه السلام با فرزندانش علىاکبر(ع) و علىاصغر(ع) به کربلا آمد.
16- شبلنجی در نورالابصار ص 194: از جمله فرزندان حسین علیه السلام علىاکبر(ع) است که با پدرش شهید گردید. و دیگری علىاصغر(ع) زین العابدین.
17- شیخ فخرالدین طریحی در منتخب ص 20 چاپ هند: حضرت سجادعلیه السلام به علىاصغر(ع) و شهید را به علىاکبر(ع) نام برده است.
اینان مورخانی بودند که از حضرت سجاد علیه السلام به علىاصغر(ع) یاد کرده و تصریح به کوچکتر بودن ایشان از علىاکبر(ع) نمودهاند، گروه دیگری اکتفاء به بزرگتر بودن علىاکبر(ع) و شهادت او کردهاند و ذکری از کوچکتر بودن حضرت زین العابدین(ع) نکردهاند از جمله:
18- ابن اثیر در الکامل ج 4 ص 30 اولین کشته آل ابوطالب علىاکبر(ع) است که مادرش لیلی بود.
19- مسعودی در مروج الذهب ج 2 ص 91 و در کتاب التنبیه و الاشراف ص 263 : با حسین علیه السلام پسرش علىاکبر(ع) کشته شد.
20- ابن الصباغ در الفصول المهمه ص 209 طبع ایران: با حسین علیه السلام علىاکبر(ع) کشته شد.
21- ابن العماد در شذرات الذهب ج 1 ص 66: با حسین علیه السلام دو فرزندش علىاکبر(ع) و عبداللَّه(ع) کشته شدند.
22- محب طبری در ذخائر العقبی ص 151 علىاکبر(ع) با پدرش به شهادت رسید.
23- رشید وطواط در غرر الخصاص ص 229 در باب 11 فصل دوم اول شهید بنی هاشم علىاکبر(ع) بود.
24- شبراوی در الا تحاف بحبّ الاشراف / ص 47: علىاکبر(ع) با پدرش در کربلا کشته شد.
25- شهید اول - عالم بزرگ تشیع در بخش مزار الدروس گوید: آنگاه علی بن الحسین(ع) را که بنابه نظر درستتر از زینالعابدین علیه السلام بزرگتر است زیارت کن.
26- میرزا ابوالقاسم طهرانی مشهور به سیدالعلماء در شرح زیارت عاشورا، ص 354 طبع - بمبنی: بنظر مورخین صحیحتر آنست که مقتول در کربلا علىاکبر(ع) است.
27- ابن ادریس حلی در بخش مزار « السرائر» بعد از آنکه بزرگتر بودن « علىاکبر(ع)» را انتخاب مىکند مىگوید: علماء تاریخ و نسب شناسان از جمله: بلاذری، عمری نسب شناس، ابن ابی الازهر در کتاب الفاخر و ابوعلی ابن همام در کتاب الانوار و دیگران نیز این نظر را دارند.
28- شیخ بزرگوار علامه میرزا محمد علی اردوبادی به نقل از کتاب النفحة العنبریة در نسبشناسی و مفتاح النجا فی مناقب آل العبا تالیف حارثی بد خشی و تذکرة الائمه محمد باقر لاهیجی، و دیگران نظر مزبور را پذیرفتهاند.
شیخ مفید در الارشاد و طبرسی در اعلام الوری بر خلاف این گروه معتقدند که شهید در کربلا علىاصغر(ع) است و علىاکبر(ع) مادرش دختر کسری یزدگرد بنام شاه زنان بوده است.
بدلیل عدم وجود مدرک و اعراض صاحب نظران و خبرگان از این ادعا نظر درست آنست که شهید در کربلا همانا علىاکبر(ع) است اماگفته ابن شهر آشوب درکتاب المناقب وابن طلحه شافعی در مطالب السؤال ص 73 و ابن صباغ در الفصول المهمه آنست که زین العابدین علیه السلام علی اوسط است یعنی امام حسین علیه السلام داری سه پسر بنام علی بوده که مخالفتی با آنچه ما گفتیم شهید در کربلا علىاکبر است و امام سجاد علیه السلام از او کوچکتر است ندارد، لیکن اعراض آنان از ذکر سه فرزند بری امام حسین علیه السلام پذیرش این نظر را مشکل مىسازد. هرچند اربلی در کشف الغمه آنرا پذیرفته است. زیرا نسب شناسان و مورخان قائلند که امام حسین علیه السلام دو فرزند بنام علىاکبر و علىاصغر که همان امام سجاد علیه السلام است و عبداللَّه شیرخوار و جعفر داشته که در زمان حیات پدر از دنیا برفت همانگونه که تا کنون روشن نشده امام حسین علیه السلام غیر از فاطمه و سکینه دختر دیگری داشته است. و اما فاطمه بیمار که مرحوم مجلسی در جلد دهم بحار الانوار طبع کمپانی باستناد نوشته یکی از علما شیعه آورده، بدلیل مشخص نبودن نویسنده و عدم توجه نسب شناسان و مورخان به موضوع، سکوت و عدم اظهار نظر بهتر است. در ابتدی این عنوان گفتیم امام سجاد علیه السلام به ابن زیاد فرمود: برادری بزرگتر داشتم که او را کشتید.
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.
امام علیه السلام فرمود: «اللَّه یتوفّی الانفس حین موتها». آیه 42 سوره زمر
ترجمه: خدی تعالی هنگام مرگ جانها را مىستاند.
ناگفته نماند این گفتگو بعد از آنست که ابن زیاد دستور داد اهل بیت و خاندان نبوت را وارد دارالحکومه کنند. به مردم نیز بار عام داده بود تا در مجلس حاضر باشند.
شباهت علىاکبر علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله
رسولخدا صلی الله علیه وآله نوری روشنی بخش و شمشیری از شمشیرهی خداوند است، خبر شدم آن حضرت مرا بیم داده در حالیکه عفو و گذشت او، آرزوی همه است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به منظور گرامی داشت او جامه خود را بر او انداخت تا آزردگی خاطرش برطرف شود.
این کار از پیامبر صلی الله علیه وآله شگفت نیست زیرا که او بری رحمت و رأفت، تعلیم قرآن و انذار و تبشیر انسان بر انگیخته شده است، به سرحد کمال خیرخواهی و نصیحت فرمود و بری هدایت بشر قیام و به رستگاری و سعادت، مردم را فراخواند و از کوری جهالت رهانید.
خدی مهربان به حبیب خود پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله چنین فرمود:
« و رحمتی وسعت کل شی فساکتبهاللذین یتقون و یؤتون الزکوة والذین بآیاتنا یؤمنون الذین یتبعون الرسول النبی الامی... » تا آخر آیه.
سوره اعراف آیه 156/157
برگرفته از کتاب حضرت علی اکبر علیه السلام
تألیف علامه عبدالرزاق مقرم موسوی ؛ ترجمه دکتر امیرحسین لولاور
در چنین روزی حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) در سال 33 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول، خویش خوی رسول، گفت و گویش، گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید:
«هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم»؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه...».
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن ایشان را 18 و برخی 20 سال نیز گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى می گوید این کاروان به سوى مرگ می رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!
روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان می رفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک...». حضرت على اکبر (ع)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.
روز نیمهی شعبان روز میلاد باسعادت امام زمان حضرت حجة ابن الحسن العسکری عجل تعالی فرجه الشریف است و بسیار شایسته است زیارت آن حضرت و دعا کردن بر فرج آن حضرت و درخواست از خداوند برای تعجیل در ظهور آن بزرگوار.
چگونگی دعا کردن بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
اول: از خداوند بخواهیم که در فرج آن حضرت تعجیل کند مثل اینکه بگوییم:
اللهم عجل لولیک الفرج یا بگوییم اللهم عجل فرج ولیک
دوم: اگر کسی برای ظهور و فرج آن بزرگوار دعا کرد آمین بگوییم.
سوم: از خداوند بخواهیم که فرج آل محمد را نزدیک گرداند.
چهارم: فرج و گشایش در امر همهی مؤمنین را از خداوند بخواهیم.
پنجم: از خداوند درخواست کنیم که اسباب و مقدمات ظهور آن حضرت را فراهم کند.
ششم: از خداوند بخواهیم که گناهانی که سبب به تأخیر افتادن فرج آن حضرت شده است را بیامرزد.
هفتم: نابودی دشمنان آن حضرا را از خداوند بخواهیم.
هشتم: از خداوند بخواهیم تا با ظهور امام زمان علیه السلام قلب آن حضرت و قلب مقدس حضرت سیدالشهداء و قلوب مؤمنین را تشفّی دهد.
یا رب الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه
یا رب الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة
یا رب المؤمنین اشف صدور المؤمنین بظهور الحجة