در مکتب شیعه شخصیت و زیارت امام حسین علیه السلام از موقعیت ویژه ای برخوردار است و روایات بسیاری در مورد ایشان ذکر شده است. در این مطلب چهل حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد امام حسین علیه السلام می آوریم تا معرفت خود را نسبت به این بزرگوار هر چه بیشتر نماییم.
عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در ضمن حدیث بلندى مىفرماید:
کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است والحق که کربلا از بساط هاى بهشت است.(1)
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلا هى البقعة التى کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان.
پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مىشود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنان که خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .(2)
قال على علیه السلام: هذا... مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم ولا یلحقهم من کان بعدهم.
حضرت على علیه السلام روزى گذرش از کربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمىرسند.(3)
قال على علیه السلام: واها لک ایتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب. (4)
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند که بدون حساب و بى درنگ به بهشت روند.
قال على بن الحسین علیه السلام: تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سیدالشهداء و سید شباب اهل الجنة.(5)
امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مىدرخشد و ندا مىدهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.
قال ابوعبدالله علیه السلام: الغاضریة من تربة بیت المقدس.(6)
امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است.
قال ابوعبدالله: ان أرض کربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالى...(7)
امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبى بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس نبى فى السموات والارض و الا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج.(8)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبرى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مىخواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند.
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس من ملک فى السموات والارض إلا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج.(9)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مىخواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگرعروج کنند و از آنجا اوج گیرند.
قال ابوعبدالله علیه السلام: موضع قبرالحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة.(10)
امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است.
قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرماً.(11)
امام صادق (ع) فرمود: به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آن که مکه را حرم قرار دهد.( شایان ذکر است منظور از این روایت درعالم بالا می باشد که قبل از مکه، کربلا حرم امن الهی قرار گرفت.)
قال الصادق علیه السلام: زوروا کربلا ولا تقطعوه فان خیر أولاد الانبیاء ضمنته...(12)
امام صادق (ع) فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است.
قال الصادق علیه السلام: « شاطىء الوادى الایمن» الذى ذکره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و« البقعة المبارکة» هى کربلا. (13)
امام صادق (ع) فرمود: آن « ساحل وادى ایمن» که خدا در قرآن یاد کرده فرات است و « بارگاه با برکت» نیز کربلا است.
قال الامام باقرعلیه السلام: لو یعلم الناس ما فى زیارة قبرالحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً.(14)
امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر مردم مىدانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت مىمردند.
قال ابوجعفرعلیه السلام: زیارة قبر رسول الله صلى الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبرالحسین بن على علیهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله علیه و آله.(15)
امام باقر علیه السلام فرمودند: زیارت قبر رسول خدا (ص) و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولى که همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.
عن حمران قال: زرت قبرالحسین علیه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على علیه السلام ... فقال علیه السلام ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه.(16)
حمران مىگوید هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقرعلیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مىدهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر(ص) باشد، از گناهانش بیرون مىآید مانند روزى که مادرش او را زاده است.
عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهماالسلام یقولان: من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم.(17)
از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که فرمودند: هر کس که مىخواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم - امام حسین- را ترک نکند.
قال الامام الصادق علیه السلام: زوروا قبرالحسین علیه السلام ولا تجفوه فانه سید شباب أهل الجنة من الخلق و سید شباب الشهداء.(18)
امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید، چرا که او سید جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهید است.
قال ابوعبدالله علیه السلام: زیارة قبرالحسین بن على علیهماالسلام من أفضل ما یکون من الأعمال.(19)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که مىتواند انجام یابد.
قال الامام الصادق علیه السلام: من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوارالحسین بن على علیهماالسلام.(20)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفرههاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد.
قال الصادق علیه السلام: من اراد ان یکون فى جوار نبیه و جوارعلى و فاطمه علیهم السلام فلا یدع زیارة الحسین علیه السلام. (21)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مىخواهد در همسایگى پیامبر(ص) و در کنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زیارت امام حسین (ع) را ترک نکند.
قال ابوعبدالله علیه السلام: لو ان احدکم حج دهره ثم لم یزرالحسین بن على علیهماالسلام لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسین فریضة من الله تعالى واجبه على کل مسلم.(22)
امام صادق (ع) فرمود: اگر یکى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسین علیه السلام را زیارت نکند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است؛ چرا که حق حسین (ع) فریضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
قال ابوعبدالله علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام حتى یموت کان منتقص الایمان منتقص الدین، ان ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها.(23)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم که برود پایین تر از مومنان در آنجا خواهد بود.
قال ابوعبدالله علیه السلام: لا تدع زیارة الحسین بن على علیهماالسلام و مُرّ أصحابک بذلک یمدالله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک الله سعیدا ولا تموت الا شهیدا.(24)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر با شهادت.
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته.(25)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مىاندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مىاندازد.
قال الصادق علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة.(26)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.
قال الصادق علیه السلام: من اتى قبرالحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله عزوجل فى اعلى علیین.(27)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالى مقامان ثبت مىکند.
قال ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام: أدنى ما یثاب به زائر ابى عبدالله علیه السلام بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولایته ان یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز.(28)
حضرت امام موسى کاظم علیه السلام فرمود: کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات داده مىشود این است که تمام گناهان بخشوده مىشود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.
قال الرضا علیه السلام: من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله.(29)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسى است که خدا را زیارت کرده است.
قال الصادق علیه السلام: من زارالحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة.(30)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند بهشت بر او واجب مىشود.
قال ابوعبدالله علیه السلام: من باب عند قبرالحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه کأنما قتل معه فى عرصة کربلا.(31)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب عاشورا در کنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر کند روز قیامت در حالى به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسى که در میدان کربلا و در کنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد.
قال ابو محمدالحسن العسکرى علیه السلام: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، والتختم فى الیمین، و تعفیر الجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.(32)
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: نشانههاى مؤمن پنج چیز است: 1 ـ پنجاه رکعت نماز( نماز یومیه و نمازهای نافله) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن.
قال رسول الله (ص): الا و ان الإجابة تحت قبته والشفاء فى تربته، و الائمة علیهم السلام من ولده.(33)
پیامبر خدا(ص) فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست.
قال الصادق علیه السلام: حنکوا اولادکم بتربة الحسین (ع) فإنها امان.(34)
امام صادق (ع) فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (ع) بردارید چرا که خاک کربلا فرزندانتان را بیمه مىکند.
قال ابوعبدالله علیه السلام: فى طین قبرالحسین علیه السلام الشفاء من کل داء و هو الدواء الاکبر.(35)
امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است که بزرگترین داروست.
قال الصادق علیه السلام: السجود على تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع.(36)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را پاره مىکند.
کان الصادق (ع) لا یسجد الا على تربة الحسین (ع) تذللا لله و إستکانة الیه.(37)
رسم حضرت امام صادق (ع) چنین بود که: جز بر تربت حسین (ع) به خاک دیگرى سجده نمىکرد و این کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مىکرد.
قال الصادق (ع): السجود على طین قبرالحسین (ع) ینور الى الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبرالحسین (ع) کتب مسبحا و ان لم یسبح بها...(38)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران مىکند و کسى که تسبیحى از خاک مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب مىشود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید.
عن موسى بن جعفرعلیه السلام قال: ولا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهماالسلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.(39)
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبر مىداد فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید؛ چرا که خوردن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.
قال الامام موسى الکاظم (ع): لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام... (40)
حضرت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بىنیاز نیستند:
1 ـ سجادهاى که بر روى آن نماز خوانده شود.
2 ـ انگشترى که در انگشت باشد.
3 ـ مسواکى که با آن دندانها را مسواک کنند.
4 ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (ع) .
1- بحارالانوار، ج 98، ص 115/ کامل الزیارات، ص 264.
2- کامل الزیارات، ص269، باب 88، ح 8 .
3- تهذیب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 169.
5- ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268.
6- کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح7 .
7- بحارالانوار، ج 98، ص 109/ کامل الزیارات، ص 269 .
8- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
9- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
10- کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1.
11- کامل الزیارات، ص 267/ بحارالانوار، ج 98، ص 110.
12- کامل الزیارات، ص 269.
13- بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذیب.
14- ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.
15- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 266/ کامل الزیارات، ص 156.
16- امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.
17- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253.
18- مستدرک الوسائل ج 10، ص 256 / کامل الزیارات ، ص 109.
19- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 311.
20- وسائل الشیعه، ج 10، ص 330/ بحارالانوار، ج 98، ص 72.
21- وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح 39.
22- وسائل الشیعه، ج 10، ص 333.
23- وسائل الشیعه، ج 10، ص 335.
24- وسائل الشیعه، ج10، ص335.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 388/ بحارالانوار، ج 98، ص 76 .
26- کامل الزیارات، ص 193/ بحارالانوار، ج 98، ص 4.
27- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص581.
28- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138.
29- مستدرک الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از کامل الزیارات.
30- اقبال الاعمال، ص 568.
31- وسائل الشیعه، ج 10، ص 372.
32- وسائل الشیعه، ج 10، ص 373 / التهذیب، ج 6، ص 52 .
33- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 335.
34- وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
35- کامل الزیارات، ص 275 / وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
36- مصباح التمهجد، ص 511/ بحارالانوار، ج 98، ص 135.
37- وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
38- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 268/ وسائل الشیعه، ج 3 ص 608.
39- جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص 533.
40- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75.
توسل به باب الحوائج عباس بن علی علیهماالسلام به چند طریق مختلف انجام می شود:
توسل جوینده ابتدا باید چهار شب چهارشنبهای را برگزیند که دو شب چهارشنبه آن در نیمه دوم ماه قمری واقع شده باشد و دو شب چهارشنبه دیگر( یعنی چهارشنبه سوم و چهارم) در نیمه اول ماه بعدی قرار داشته باشد که به چهارده روزه اول ماه بعدی میرسد. عدد چهار برای این است که نام مبارک حضرت عباس(ع) دارای چهار حرف است (ع ب ا س).
سپس در هر شب چهارشنبه به تعداد یک صد و سی و سه بار سوره مبارکه " قدر" را با اخلاص قرائت کند، به طوری که کلمه آخرین این آیه مبارکه، که به ( مطلع الفجر) ختم میشود، درست در آخرین لحظه پایان نیمه شب و آغاز بامداد ادا شود.
برای این منظور میتواند آخرین باری که سوره مبارکه (قدر) را می خواند، کلمه مطلع الفجر را نخواند تا لحظه پایان نیمه شب و آغاز بامداد برسد.
شب چهارشنبه چهارم در حدود شب چهارده ماه قمری است که با نام مبارک قمر بنی هاشم قرابت دارد. ظهور ارتباط تحت هر نام که باشد به اذن خداوند دانا و مقام حضرت مولی اباالفضل العباس(ع) در این شب انجام خواهد گرفت.
گویند فرد حاجتمند در میان نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز حاجت به جای آورد در همان شب این ختم را شروع کند که منسوب به جناب ابی الفضل العباس(ع) است و تا چهل و یک شب به انجام رساند و بدون تغییر وقت ادامه دهد، ولی خواندن را در شب آخر گرو نگه دارد تا وقتی که حاجت روا شود و بعد، آن را نیز بخواند و ختم چنین است: ( یا من یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء یا ربّ یا ربّ یا ربّ یا عبّاس بن علی بن ابی طالب الامان الامان الامان، ادرکنی ادرکنی ادرکنی.)
ذکر هر یک از کلمات ( الامان) و ( ادرکنی) را تکرار کند نا نفس قطع شود، ان شاءالله تعالی به مقصود میرسد.
دیگر از طریق توسل به آن حضرت، زیارت آن حضرت است که بنا به مضمون روایات عدیده وسیله تقرب به خداوند و آمرزش گناهان و انجام مطالب و روا شدن حاجات اهل ایمان است؛ چنانچه به روایت منقول از مصباح الزائرین ابن طاووس وارد شده است و از جمله اعمال زیارت شریفه این است که دو رکعت نماز زیارت به جا آورد و بعد از آن زیارت نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع) را که در مفاتیح الجنان است بخواند.
از جمله ختمهای مجرب برای حوائج بزرگ و ادای دین آن است که: شب جمعه غسل نماید – شب های بعد، غسل کردن ضرورتی ندارد- پس در شب اول که همان شب جمعه است و شب های دیگر هر شب هزار مرتبه بگوید:
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شب شنبه: اللهم صل علی امیرالمؤمنین.
شب یکشنبه: اللهم صلّ علی فاطمة.
شب دوشنبه: اللهم صلّ علی الحسن.
شب سه شنبه: اللهم صلّ علی الحسین.
شب چهارشنبه: اللهم صل علی علی بن الحسین.
شب پنجشنبه: اللهم صل علی محمد بن علی.
شب جمعه دوم: اللهم صلّ علی جعفر بن محمد.
شب شنبه: اللهم صلّ علی موسی بن جعفر.
شب یکشنبه: اللهم صلّ علی علی بن موسی.
شب دوشنبه: اللهم صلّ علی محمد بن علی.
شب سه شنبه: اللهم صلّ علی علی بن محمد.
شب چهارشنبه: اللهم صلّ علی الحسن بن علی.
شب پنجشنبه: اللهم صلّ علی الحجة بن الحسن.
شب جمعه سوم: اللهم صلّ علی العباس الشهید.
به این ترتیب دو هفته طول میکشد.
کیفیت توسل به ذیل عنایت حضرت قمر بنیهاشم (ع): شب چهارشنبه دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز 133 بار بگوید:
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام
اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام
و هفت شب چهارشنبه صد مرتبه بگوید:
ای ماه بنیهاشم خورشید لقا عباس | |
ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس | |
از محنت و درد و غم ما رو به تو آوردیم | |
دست من بی کس گیر از بهر خدا عباس |
عباس در حروف ابجد مطابق با عدد 133 است. به تجربه رسیده که اگر کسی برای برآورده شدن حاجت و رفع گرفتاری، بعد از نماز روز جمعه، 133 مرتبه با امید بگوید: « یا کاشف َالکربعن وَجه الحسین، ِاکشف لی کربی بحق اخیک الحسین (ع)» حاجت او برآورده و گرفتاریش برطرف میشود.
اشخاصی که در بیابان تشنه و در معرض هلاکند، توسّل جستن به ابی القربه « یا اباالقربة» موثر است و بدین وسیله رفع تشنگی از آنان می شود. این امر نیز تجربه شده است.
جندی مرحوم بیر در کتاب شریف کبریت احمر می نویسد: در سفر عتبات عالیات در عالم رؤیا دیدم اگر کسی بگوید:«عبدالله اباالفضل دَخیلُک» حاجت او برآورده شود. پس از آن این حقیر مکرّر به آن عمل کردم و حوائج مهم و بزرگی برآورده شد.
به تجربه رسیده است که نذر برای امّالبنین (ع) و اطعام مستمندان به نام اباالفضل (ع)، برای برآورده شدن حاجت مؤثر است.
از مرحوم آیةالله العظمی آقای حاج سیّد محمود حسینی شاهرودی « قدسسره» نقل شده است که فرموده بود: من در مشکلات، صد مرتبه صلوات برای مادر حضرت اباالفضل العبّاس(ع)، ام البنین میفرستم.
چهار شب جمعه، ده مرتبه سوره یس، بدین طریق: شب جمعه اول سه مرتبه ؛ شب جمعه دوم سه مرتبه؛ شب جمعه سوم سه مرتبه: شب جمعه چهارم، یک مرتبه سوره " یس" به نیابت از حضرت ابوالفضل العبّاس (ع) و هدیه برای مادرش امّالبنین بخواند، ان شاءالله حاجت روا گردد.
یکی از ختم های مجرب راجع به حضرات چهارده معصوم (ع) و جناب حضرت اباالفضل (ع) را بدین منوال گفتهاند: به نیّت قربت مطلقه دو رکعت نماز حاجت بخواند و هزار و چهارصد مرتبه ذکر صلوات هدیه چهارده معصوم (ع) بخواند و صد مرتبه نیز هدیه به پیشگاه حضرت اباالفضل العبّاس (ع)، که ابوّاب درگاه آل محمّد (ع) و باب ولایت است، بفرستند و حاجت خود را بطلبند، ان شاءالله تعالی روا میشود.
بین نماز مغرب وعشاء، دو رکعت نماز حاجت بخواند تا چهل و یک شب، و توسل به کثیرالبرکات حضرت ابوالفضل العباس (ع) جوید، بدین طریق: بعد از نماز، اول ذکر شریف صلوات، و سپس کلمات زیر با توجه کامل خوانده شود ( ضمناًچهل شب که تمام شد، باید یک شب آخر از چهل شب را گرو نگاه دارد، تا وقتی که حاجت برآورده شد، آنگاه به جا آورد.) کلمات مزبور این است:« یامَن یجیب المضطرَّ اذا دعاه و َ یکشف السوء یا رب یا رب یا رب یاعباس بن علی بن ابی طالب الامان الامان الامان، ادرکنی ادرکنی ادرکنی.»
جملات آخر را تکرار نماید تا نفس قطع شود؛ ان شاءالله حاجت روا میشود.
مؤلف « مکین الاساس» آورده است: ثقهای خبر داد مرا که حاجت مهمی داشتم. از پیره زال جدّه خود شنیده بودم که هر گاه کسی برای قضای حاجتش، هفت شب چهارشنبه متوسّل به حضرت عبّاس شود و در هر یک از شبهای مزبور صد مرتبه ذکر زیر را بخواند، حاجت او به شکل غیر عادی برآورده خواهد شد. و آن این است:
ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عبّاس | |
ای نور دل حیدر، شمع شهدا عبّاس | |
از درد و غم ایام ما رو به تو آوردیم | |
دست من مسکین گیر از بهر خدا عباس |
نظیر این توسّل را مرحوم حاجی میرزا حسین تهرانی و حاجی میرزا خلیل ( از علمای زاهد عصر مشروطه) عمل کرده بودند، درد پای ایشان فوراً ساکت شده و دیگر عود نکرده بود.
یکی از مؤثقین محترم که سالهای متمادی مجاور کربلا بود، در شب یکشنبه ربیع الثانی 1414 ِ در حرم مطهّر کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (ع) نقل کردند:
صاحب کتاب معالی السبطین، مرحوم شیخ مهدی مازندرانی سال 1358 هجری قمری در کربلا ایام ماه مبارک رمضان در چند منبر میرفت و آخرین منبرش در وصف حضرت ابوالفضل العبّاس بود. مرحوم مازندرانی یک شب فرمودند: هر کس فردا شب به اینجا یعنی به روضه حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) بیاید، تحفهای به او خواهم داد. فردا شب ما نیز در آن مجلس حاضر شدیم.
ایشان، توسل و ختمی برای حضرت ابوالفضل العبّاس (ع) نقل کرد که انجام آن وقت معیّن و ساعت و روز مشخصی ندارد. طریقه ختم را این طور بیان فرمودند: ابتدا 133 مرتبه صلوات بفرستید « اللهم صلّ علی محمد و آل محمد» نیز 133 مرتبه بگویید: « یا عباس، یا عباس» و بعد از آن مجدداً 133 مرتبه بگویید: « اللهم صل علی محمد و آل محمد». و این عمل را هر روز انجام دهید تا حاجتتان برآورده شود.
ناقل مطلب افزودند: من برای برآمدن حاجتی، بعد از اتمام ماه رمضان مزبور، از همان روز اول شوال این ختم را شروع کردم ؛ روز هشتم شوال حاجتم برآورده شد. خواسته من این بود: من درکربلا بودم و مادرم در ایران به سر میبرد و می خواستم وی نیز به کربلا بیاید. حضرت عباس (ع) عنایت فرمودند و حاجتم ـ آمدن مادر به کربلا ـ روا شد.
در کتابخانه مرحوم آیة الله العظمی آقای حاج سیّد محمد رضا گلپایگانی «ره» خطّی از بیاض، موجود است که طریقه ختم و توسّل به حضرت عباس (ع) را این چنین نوشته است:
از شب جمعه یا شب دوشنبه، قبل از نماز صبح شروع کند که تا وقت نماز صبح تمام شود، دوازده روز، وهر روز یک صد و سی وسه مرتبه بخواند:
ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عبّاس | |
ای نور دل حیدر، شمع شهدا عبّاس | |
از درد و غم ایام ما رو به تو آوردیم | |
دست من مسکین گیر از بهر خدا عباس |
آیة الله سیّد نورالدین میلانی فرمودند: مرحوم آیة الله آقای سیّد محمد رضا بروجردی «قدسسره» از علمای بزرگ حوزه علمیه کربلا بودند که اخیراً در مشهد مقدس در جوار حرم مطهر حضرت ثامنالائمّه علی بن موسی الرضا ـ علیه آلاف التحیة والثناء ـ سکنا گزیده بودند. ایشان در عداد مراجع یاد میشد ولی عمرش وفا نکرد.
مرحوم بروجردی، آن زمان که در کربلا ساکن بودند، برای آشتی و حسن رفتار بین عیال و مادرشان به حضرت اباالفضلالعبّاس (ع) متوسّل میشوند و نتیجه خوبی می گیرند، به طوری که صفا و صمیمیت کامل بین همسر و مادر ایشان برقرار میگردد.
توسّل ایشان به این نحو بوده است: طبق مشهور 133 بار به عدد نام حضرت اباالفضل العبّاس(ع)، ذکر ذیل را گفتند: " یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کربی بحق اخیک الحسین (ع)."
مرحوم اصفهانی، استاد مرحوم پدرم، آیة الله العظمی آقای سیّد محمّد هادی میلانی « قدس سره» بودند و منزل ما زیاد تشریف میآوردند. نقل کردهاند که مرحوم آیة الله شیخ محمّد حسین اصفهانی ( معروف به کمپانی) « قدس سره» می فرمودند: این ذکر، صحیحش این است: « یا کاشف الکرب عن وجه اخیک الحسین (ع)، اکشف کربی بوجه اخیک الحسین (ع).»
در دیوان ملا عبّاس شوشتری، متخلص به شباب ( چاپ 1312) آمده است:
چون سال هزار و سیصد و نه از هجرت ختم انبیا شد
هنگام زوال روز عاشور کز غم قد آسمان دوتا شد
از بهر زیارتی که آن روزمخصوص شهید کربلا شد
از شیعه جماعتی در اینجا مشغول زیارت و بکا شد
درحین زیارت، ازهمین کوه اظهار کرامتی به ما شد
از وی قطرات خون پدیداردر ماتم سبط مصطفی شد
یک قطره نه، بل هزار قطره یک جا نه، بل هزار جا شد
زین کوه گذشته بود خونینهر سنگی از این زمین جدا شد
شک نیست که در چنین مقامی گر از حق اجابت دعا شد
این رتبه چه دیده شد از این کوه در وی بنیان این بنا شد
بگریست چو خون به شاه مظلوم موسوم به وادی البکا شد
این واقعه بر(شباب) و احباب گر کشف شد از ره صفا شد
صاحب گنجینه دانشمندان در حالات مرحوم سید محمد علی دزفولی متوفی ماه رجب سال 1333 قمری می نویسد:
ایشان از اول طلوع آفتاب تا مقداری از بعد از ظهر، یک قرآن ختم میکرد و پس از آن فریضه ظهر را انجام میداد. وی از اول ماه رجب تا پانزدهم، پانزده قرآن میکرد که پانزدهمین آن را هدیه به محضر حضرت ابوالفضل العباس (ع) و باقی آنها هدیه به پیشگاه چهارده معصوم ( صلوات الله علیهم اجمعین) بود.
در روز شانزدهم ماه رجب پس از ختمهای قرآن کریم، مرحوم آیةالله آقا سید ابراهیم غفاری که از مجتهدین و مراجع دزفول در عصر خود بود، به عنوان عیادت و ملاقات مرحوم آقا سید محمدعلی دزفولی تشریف آورد و اظهار داشت که من، امروز تصمیم ملاقات نداشتم اما فلان زن علویه رحمة اللهعلیها دیشب خوابی دیده بود، و خواب خود را به من گفت و تذکری شد که امروز به ملاقات شما نایل شوم.
علویه گفت: خواب دیدم که خدمت حضرت ابوالفضل العباس(ع) مشرف شدم. عرض کردم عمو کجا تشریف داشتید؟ فرمودند: امروز به عیادت آقا محمدعلی فرزند حاج سیدعبدالله رفته بودم و از آنجا می آیم و مرحوم سید محمد به سجده می افتد و پس از فراغت از سجده میفرماید: سجدهام سجده شکر بود، زیرا اول ماه شروع به تلاوت قرآن کرده بودم تا دیروز که موفق به پانزدهمین ختم قرآن شدم و آخرین آن را در روز گذشته به حضرت اباالفضل العباس(ع) اختصاص داده بودم سپس میافزاید: خواب علویه از رؤیاهای صادقه بوده و علامت این است که این ضعیف پذیرفته شده است، چون حضرت ابوالفضل العباس(ع) فرموده به عیادت من آمدهاند.
از یادداشتهای حجةالاسلام آقای شیخ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی است که :
لذ باقتاب ابی الفضل الذی کابیه المرتضی یحمی حماه
این عریضه را به خط والد مرحوم یافتم که سزاوار است نیازمندان و گرفتاران به این کیفیت دست به دامان قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) بزنند و به وسیله آن جناب از خداوند متعال حاجت خواه شوند:
بسم الله الرحمن الرحیم
" هذه رقعة عبدک … ابن … زاد … " اگر صاحب عریضه مرد باشد، و اگر زن است مینویسد: " هذه رقعة امتک … بنت… زادة … والسّلام علیک یا مولای یا سکینة یا عبّاس بن امیرالمؤمنین علیه السّلام و ان تقضی حاجتی انّ بینی و بین الله تعالی ذنوبا قد اثقلت ظهری و اطالت فکری و سلبتنی بعض لبّی و غیّرت خطیر نمعة الله عندی و منعتنی من الرّقاد و ذکرها یتقلقل احشائی و قد هربت الی الله و الیک یا عبّاس ابن امیرالمؤمنین ان تقضی حاجتی اسئلک بحقّ ابیک و بحقّ اخیک الحسین و اخوانک صلوات الله علیهم اجمعین."
حقیر گوید: در نسخه این عریضه نسخه بدلهایی مشاهده میشود که از احتیاطات مرحوم ابوی به شمار میرود و آنچه قلمی گردید به نظرم اقرب الی الصواب - صحیح - آمد. مطلب دیگر آن که این عریضه هم باید به کربلا فرستاده شود و در ضریح مطهر باب الحوائج انداخته شود. فنسال الله تبارک و تعالی ان یرزقنا زیارة قبره و شفاعته فی الدنیا والاخرة.
توضیحاً در این عریضه هم مانند سایر عریضهها حوائج صریحاً باید نوشته شود. اخیرا نسخه این رقعه را هم در کتاب دعایی یافتم که عبارت اول آن چنین است: ( من العبد الذلیل الی المولی الجلیل الکریم سلام الله علیک یا مولای).
فصل گل چیدن ز باغ عترت است |
عاشقان تبریک ، فصل رحمت است |
شد شب قدری دگرای عاشقان |
خنده بر هستی زد آن جان جهان |
با تمام دل بگوید یا حسین (ع) |
هر که امشب در دلش شور است و شین |
یک سال پس از ولادت با سعادت امام حسن (ع) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجری ، مژده میلاد فخر آسمان ، زمین و زمان حضرت امام حسین (ع) به رسول اکرم (ص) رسید. ولوله ای در خانه علی (ع) بر پا شد. همه جا غرق نور و شادی بود. پیامبر اکرم (ص) با سرعت به خانه علی و زهرا رفت و به اسماء بنت عمیس فرمود:
ای اسماء ! قنداق پسرم را برایم بیاور .
اسماء ، امام حسین (ع) را در حالی که در پارچه سفیدی قنداق شده بود ، نزد حضرت آورد. رسول اکرم (ص) خشنود شد ، اما مرا در آغوش گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند، سپس حسین (ع) را در دامنش نهاد و شروع به گریستن کرد.
اسماء گفت : پدر و مادرم فدای تو باد ، سبب گریه تان چیست؟
رسول اکرم (ص) فرمود : سبب گریه ام همین نوباوه است.
اسماء گفت : او همین الان دیده به جهان گشوده و از مادر متولد شده است.
حضرت فرمود: ای اسماء ! پس از من یک گروه سرکش و متجاوز حسین را به قتل می رسانند ، خدای متعال شفاعت مرا شامل حال آنها نگرداند. در این هنگام رسول اکرم (ص) به حضرت علی (ع) فرمود : فرزندم را به چه اسمی نامیده ای ؟
حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: ای رسول خدا نخواستم در نامگذاری او بر شما پیشی بگیرم، در اینجا بود که وحی الهی بر حبیب و دوست خداوند ، حضرت محمد(ص) فرود آمد در حالی که اسم مولود خجسته را همراه خود آورد، هنگامی که رسول اکرم (ص) سفارش خداوند در مورد نامگذاری نوزاد فرخنده اش را دریافت کرد، متوجه علی (ع) گردید و به او فرمود : او را حسین بنام.
حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مرتبه ای عظیم و برجسته داشت که جز پدر ، مادر ، اباالحسن (ع) و امامانی که از فرزندان آن حضرت بودند، هیچ کس به آن مرتبه و مقام نرسیده بود.
در قرآن کریم در آیه تطهیر درباره منزلت و مرتبه امام حسین (ع) چنین آمده است :"... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ...". " بدون تردید ، خدای متعال اراده فرموده است که رجس هر آلایشی را از شما خانواده ببرد و شما را پاک و پاکیزه فرماید."(احزاب/33 )
آیه کریمه ، گواهی خدای متعال به پاکیزگی و طهارت اهل بیت و نیز مرتبه بلند و بالای آن بزرگواران است و تاکید بر این حقیقت آشکار است که برجسته ترین شخصیت اسلامی به آنان اختصاص یافته است .
آیه مودت"... قل لااسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی..."(شورا/23 )
"بگو در ازاء تبلیغ رسالت، مزد و پاداشی از شما نمی خواهم ، مگر دوستی اقرباء و فامیل ."
مفسرین گفته اند ، این آیه کریمه در شان حضرت علی ، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است.
از جابربن عبدالله نقل شده است که گفت :عرب بیابانگردی نزد رسول اکرم(ص) آمد وگفت: ای محمد ! اسلام را بر من عرضه کن ، حضرت فرمود :
شهادتین بر زبان جاری کن و گواهی ده که خدائی جز خدای یکتای بی همتا نیست ، شریک و انبازی ندارد و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست.
اعرابی گفت: از این بابت ، مزدی از من خواهی خواست؟
حضرت فرمود : نه مگر دوستی خویشان و نزدیکان .
اعرابی پرسید : نزدیکان خودم ، یا نزدیکان شما ؟
حضرت فرمود : نزدیکان من .
اعرابی گفت : بنابراین دست مبارکت را بده تا با تو بیعت کنم ، لعنت خدا بر کسی که شما و نزدیکانتان را دوست نداشته باشد.
حضرت فرمود : آمین .(1)
امام حسین (ع) ، همچون برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع) در سایه حمایت الهی زیست تا برای به دوش کشیدن بار سنگین دعوت و رسالت مهیا شود. آن دو امام بزرگوار ، برنامه واحدی را در جهت پرورش فکری و روحی و اخلاقی ، زیر نظر جد بزرگوارشان حضرت محمد (ص) و پدر گرامیشان حضرت علی (ع) و مادرشان حضرت زهرا (س) دنبال کردند و بدینگونه شعاع شخصیت آن حضرت تجسم فکری ، اخلاقی و علمی مکتب الهی است.
هنگامی که شخصیت امام حسین (ع) را از نظر اخلاق و رفتار مورد توجه قرار می دهیم ، برخورد آن حضرت با اقشار مختلف را از این جهت که رهبر نمونه و سرآمد امت اسلامی محسوب می گردد، لمس می کنیم . در اینجا به برخی از مصادیق برخورد و رفتار بالنده و تابناک آن حضرت اشاره می کنیم .
امام حسین (ع) بر جمعی از فقیران و تهیدستان گذشت ، در حالی که بر زیراندازی نشسته ، سرگرم خوردن چند تکه نان بودند به ایشان سلام داد ، آنها حضرت را بر سفره خویش فراخواندند ، امام حسین (ع) در جمعشان نشست و فرمود : اگر خوراک شما صدقه نمی بود، شریک خوردن شما می شدم ، سپس افزود : برخیزید و به خانه من درآیید . سپس آنان را از غذا سیر کرده لباس مناسب به ایشان پوشاند و دستور داد درهمی به آنها بدهند.(2)
همین نمونه علمی و گویا ، کافی است که میزان فروتنی آن حضرت و ژرفای آن را شناسایی کنیم به ویژه وقتی ذهن خود را به این حقیقت معطوف داریم که امام حسین (ع) ، شایسته ترین فرد برای رهبری امت است ، و تنها سر رشته دار اندیشه و رهبری امت بشمار می رود.
و باز با توجه به این واقعیت که احدی از معاصرینش به مرتبه اجتماعی او نایل نشده است ، تا جایی که صحابی بزرگوار ، ابن عباس ، به خاطر تعظیم و تکریم او رکاب حضرت را می گیرد تا امام حسین (ع) بر مرکب خویش سوار شود، به همین دلیل وقتی آن حضرت با پای پیاده برای حج بیت الله الحرام سفر می فرمود، تمام کسانی که در طول راه با حضرت برخورد می کردند ، به خاطر احترام به ایشان پیاده می شدند و همراه حضرت پیاده حرکت می کردند.
درک و دریافت موقعیت اجتماعی امام حسین (ع) در جهان اسلام و در میان مسلمین ، ما را قادر می سازد تا میزان تواضع و فروتنی آن حضرت را بهتر درک نماییم ، زیرا ملاحظه می کنیم که آن امام در جامعه اسلامی با ساده ترین فرد نیز با همان شیوه معاشرت و رفتار بلند انسانی ، برخورد می فرمود. یکی از نمونه های عینی بر تواضع آن حضرت این است که در صفه ( ایوان جنب مسجد پیامبر (ص) در مدینه منوره ) با افراد بی چیزی که مشغول خوردن غذا بودند ، برخورد کرد، آنها حضرت را برای صرف غذا دعوت کردند ، حضرت به جمع ایشان پیوست و فرمود :
"ان الله لایحب المستکبرین "، همانا خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.
آنگاه از خوراک آنان میل فرمود و اظهار داشت : من دعوت شما را اجابت کردم ، اکنون نوبت شما است که دعوت مرا اجابت نمائید.
آنها هم دعوت حضرت را پذیرفتند ، لذا ایشان را به خانه برد و خطاب به همسرش رباب فرمود: "هر چه ذخیره کرده ای بیرون بیاور."
عفو و بخشش امام حسین (ع) نیز در بلندی و والایی ، مانند سایر اخلاق و صفات آن حضرت است. یکی از مصادیق عینی و عملی آن را با هم می خوانیم :
روزی فردی مرتکب لغزشی شد که سزاوار تادیب شد، امام حسین (ع) خواست او را ادب نماید ، فرد به امام حسین گفت: یا مولای ، آنها که خشم خود را فرو می خورند،
امام (ع) فرمود : با او کاری نگیرید .
فرد گفت : آنها که از مردم گذشت می کنند ،
امام فرمود : از تقصیرت گذشتم .
فرد گفت : خدای متعال نیکوکاران را دوست می دارد.
حضرت فرمود : تو را برای خدا بخشیدم و دو برابر آنچه به تو بخشیده بودم ، از آن توست .
1- سرچشمه های نور، مسلم صاحبی ، ص 29 .
2- مناقب آل ابی طالب ، ابن شهر آشوب ، بخش مکارم الاخلاق .
3- کشف الغمه ، ج 2 ، ص 24 .
در خانه امیر مومنان امام علی(ع) دیده به جهان گشوده بود. درآن هنگام امام علی (ع ) مبارزه ای تلخ با دشمنان اسلام در جمل و صفین و نهروان را آغاز کرده بود. پدر حضرت سجاد، امام حسین، درآن روزگار علاه بر همکاری با پدرش در اداره امور مسلمانان، فرماندهی سپاه اسلام را نیز بر عهده داشت.
بی گمان این رویدادهای سهمگین که تا امروز نیز پس از گذشت چهارده قرن در محیط ما تاثیر داشته، در شخصیت این مولود بزرگوار، اثر شگرفی ازخود بر جای نهاد. این برهه پرآشوب با قتل خلیفه سوم توام بوده و از پی آن بنی امیه به خونخواهی عثمان برخاستند.
درکتابهای تاریخ آمده است که مادر امام سجاد (ع) " شهربانو" دختر آخرین پادشاه ساسانی" یزدگرد سوم" بوده است.
امپراتوری ایران، همچون هر نظام جاهلی دیگر بر ظلم وستم و سیاستهای طبقاتی استوار بود. با درخشیدن نور اسلام، این نظام همچون درختی پوک و پوسیده که از وزش بادهای سهمناک ریشه کن می شود، نابود شد. پادشاه ایران ازشهری به شهری می گریخت تا آنکه سرانجام در خراسان به قتل رسید و خانواده اش در همان شهر ماندگار شدند تا آنکه خراسان در روزگار خلافت عثمان در سال 32 هجری به دست مسلمانان فتح شد و خانواده امپراتور مقتول ایران، به اسارت مسلمانان درآمدند و به مدینه آورده شدند. چون آنها را در پیشگاه خلیفه سوم و اصحاب بزرگ پیامبر حاضر کردند، امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع ) عثمان را به گرامیداشت خاندان یزد گرد تشویق کرد و بدین منظور حدیثی از پیامبر(ص) را برای او خواند که فرموده بود:"
". شاید یکی از حکمتهای این سخن دلجویی از مردمی باشد که همواره سران و بزرگان خود را مورد احترام قرار می دادند، تا مبادا پرده های کینه و دشمنی میان آنان و پذیرش اسلام، مانعی ایجاد کند. چون عثمان در این باره درنگ کرد، امیرمومنان(ع) فرمود:
" به خاطر خدا سهم خود و سهم بنی هاشم را از اینان آزاد کردم."
انصار و مهاجران نیز در این کار از آن حضرت پیروی کردند. خلیفه هم چاره ای جز این، فرا روی خود ندید. آنگاه امام علی (ع ) پیشنهاد داد که هر یک از اسرا را به حال خود بگذارند تا همسری مناسب برای خود برگزینند. یکی از دختران یزدگرد؛ امام حسین (ع ) را برگزید و دومی نیز امام حسن (ع ) و بنا به قولی محمد ابن ابی بکر را به همسری خود انتخاب کرد.
" شهربانو" در این سال باردار شد و در پنجم شعبان سال 33 هجری نخستین فرزند خویش را به دنیا آورد و در همان روزهای اول پس از زایمان بدرود حیات گفت. سپس یکی از کنیزان امام حسین (ع ) متکفل نگهداری کودک شد. بدین ترتیب،امام زین العابدین (ع ) در دامن آن کنیز بزرگ شد. مردم می پنداشتند که آن زن مادر واقعی امام سجاد است در حالی که او دایه امام سجاد بود.
امام سجاد (ع ) هفت ساله بود که پدربزرگش، امیرمؤمنان(ع) در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید. پس از چند ماه اهل بیت به مدینه بازگشتند، جایی که علی بن الحسین (ع ) در خانه آکنده از بوی خوش پیامبر(ص) رشد کرده بود . امام هفده ساله بود که عمویش امام حسن مجتبی (ع) را با زهر به شهادت رساندند.
امام سجاد در سایه پدر بزرگوارش امام حسین (ع )، نقش رهبری در رویاروئی با ارتداد جاهلیت مآب اموی را تجربه می کرد.
از آنجا که ائمه هدی، برای تمام نسلها درهر دیار و دوره ای مشعلهای فروزان حقند و از آنجا که شرایط حاکم بر یک دیار ودوره با آنچه بر دیار و دوره ای دیگر گذشته تفاوت دارد و از آنجا که خداوند، رسالتهای خویش را با برانگیختن حضرت محمد(ص) و جانشینان معصوم حضرتش پایان بخشیده است، پس حکمتش اقتضا می کند که سیره هر یک از آنان جهت هدایت با روش خاص متمایز باشد، تا روشهای گوناگون آنان، گنجینه ای پر بار برای مردم باشد و هر کس مطابق با خود و شرایط ویژه ای که در آن به سر می برد، از آنها بهره گیرد.
امام سجاد(ع) نیز بر مبنای این برنامه الهی عمل کرد. زندگی آن حضرت قله عبادت و زاری به درگاه خدا و نشر روح ایمان در جامعه و تربیت مردانی بزرگ همچون زهری و سعید بن جبیر وعمر بن عبدالله سبیعی و... در زهد و تهجد بود.
امام علیه السلام از این روشها استفاده نمود:
1- بندگان مخلص و پاکدل پیش از آنکه به زبان، مردم را به خدا فرا بخوانند، با کردار خویش راه خدا را تبلیغ می کنند. آنان به مردم فرمانی نمی دهند ، مگر آنکه خود پیش از آنان، آن کار را انجام داده باشند.
زندگی امام سجاد (ع )، صفحه ایمانی تابناک و پاک بود. صحابی مشهور پیامبر(ص) ، جابربن عبدالله انصاری درباره امام سجاد گفته است: در میان فرزندان پیامبران کسی را چون علی بن الحسین (ع ) ندیدم!
2- تربیت نسلی از علمای ربانی که آنان نیز به نوبه خود دانشمندان و انقلابیون و بندگان صالح را تربیت کردند. بدین سان تعالیم امام از طریق جانهای پاک سلسله وار به دیگران انتقال می یافت.
در میان این افراد، مردانی از عرب و موالی بودند و هر یک داستان و تاریخی برای خود داشتند. حال از عطر خوش سیره حواریون و یاران امام سجاد(ع) که اکثراً از تابعین بودند، اندکی بهره مند می شویم:
الف- سعید بن جبیر یکی از این تابعین بود که روح ایمان را از امام زین العابدین(ع) برگرفته بود. او درعبادت و جهاد سرمشق بود و به " بصیر العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن را در دو رکعت می خواند و آوازه علم و دانش او در میان دانشمندان چنان بود که می گفتند: بر روی زمین کسی نیست جز آنکه به دانش سعید بن جبیر نیازمند است.(1)
سعید به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسید. امام صادق درباره او فرمود:
"سعید بن جبیر به علی بن الحسین (ع ) اقتدا می کرد و علی هم او را می ستود. علت اینکه حجاج او را کشت نیز همین بود. سعید ، مردی راست کردار بود."(2)
ب- ابو اسحاق عمربن عبدالله سبیعی همدانی از یاران مورد اعتماد امام سجاد(ع) بود. وی در عبادت به مرتبه ای رسیده بود که درباره اش می گفتند که درآن روزگار عابدتر از وی کسی نبود ، چرا که هر شب یک بار قرآن را ختم می کرد و چهل سال نماز صبح را با وضوی نماز شب به جای می آورد. او محدث بود و در نزد عام و خاص هیچ کس در نقل روایت از او موثق تر به شمار نمی آمد.(3)
ج- " زهری" در دربار امویان کار می کرد. روزی مردی را مجازات کرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد. این امر موجب ترس و وحشت او شد و در نتیجه از دربار گریخت. و برای مدت نه سال در یکی از غارها اعتکاف گزید. امام سجاد(ع) در سفر خود به حج ، در میان راه او را دید به وی گفت:
" من بر تو از یأست بیش از گناهت می ترسم. دیه ای برای خانواده( مقتول) بفرست و خود به سوی خانواده ات روانه شو. در پی دینت باش."
زهری گفت: سرورم مشکل مرا حل کردی. خدا خود آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.
زهری به خانه خود رفت و در شمار یاران امام علی بن الحسین(ع) جای گرفت. از این رو یکی از بنی مروان به طعنه به او می گفت: زهری، پیامبرت،( یعنی امام سجاد) چه می کند؟!(4)
د- سعید بن مسیب بن حزن از تابعین بزرگی بود که به دست امیرمؤمنان تربیت شده بود و در خط اهل بیت (ع) جای داشت و جزو اصحاب برگزیده امام سجاد (ع ) بود آن حضرت درباره وی فرموده است:
" سعید بن مسیب داناترین مردم به آثار گذشتگان است."(5)
روزی ، مردی به سعید گفت: هیچ کس را از فلانی پرهیزکارتر ندیدم. سعید گفت: آیا علی بن الحسین( ع ) را دیده ای؟ مرد گفت: نه . سعید گفت: من هیچ کس را از او پرهیزکار تر ندیدم.(6)
علاوه براینها گروه بسیاری از علمای بزرگ اسلام نیز بوده اند که درس زهد و تقوا و تفسیر و حکمت و فقه را از محضر امام سجاد(ع) فرا گرفتند. شیخ مفید در این باره می گوید: فقها از آن حضرت، دانشهای بسیاری فرا گرفتند و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام را از آن حضرت یاد گرفته، و حفظ کردند.
ابن شهر آشوب گوید: کمتر کتابی در زهد و موعظه یافت می شود که در آن از قول امام زین العابدین (ع ) روایتی نقل نشده باشد.(7)
1- عوالم العلوم، ج18، ص 280.
2- همان، ص 182.
3- همان، ج 18، ص 281.
4- همان، ص 282.
5- بحار الانوار، ج 46، ص 133.
6- فی رحاب ائمة اهل البیت، ج3، ص 196.
7- همان، ص 196.
آستان مقدس حضرت ابوالفضل(ع) تاریخ مشترکی با آستانه سیدالشهداء ابیعبداللهالحسین(ع) دارد و یکی از مهمترین زیارتگاههای شیعیان جهان است. حضرت ابوالفضل العباس(ع)، که به امر برادرش سیدالشهداء(ع) به منظور تهیه آب برای خیمهگاه خاندان نبوت به آبشخور فرات رفته بود، در یک جنگ دلیرانه در کنار نهر علقمی به شهادت رسید و به علت دوری محل شهادت وی از خیمهگاه سیدالشهداء(ع) و میدان نبرد و نیز شدت یافتن جنگ، پیکر مطهر او در همان محل باقی ماند و سپس همانجا نیز به خاک رفت. بنیاسد، اولین کسانی بودند که قبر مطهر آن حضرت را به شکلی بارز و برجسته بنا کردند که آثار آن از بین نرود. اولین زائران این آستانه مطهر نیز نخست عبیدالله فرزند حرّ جعفی، از برجستگان شیعه در کوفه و سپس در بیستم صفر سال 62 ق. صحابی مشهور جابر بن عبدالله انصاری بودند.
عمارت اول: مختار ثقفی در سال 66 قمری، با کمک جمعی از اعراب و نیز ایرانیان که از شیعیان علی بن ابیطالب(ع) بودند به خونخواهی سیدالشهداء(ع) قیام کرد و در دوران قدرت و حکومت او (توسط خود وی یا دیگر شیعیان) اولین عمارت آستانه بنا گشت و این عمارت و به طور کلی تمام شهر کربلا کم کم رو به آبادانی نهاد، ولی هارون الرشید در سال 170 قمری دستور خراب کردن آن را داد.
عمارت دوم: مأمون، که در سال 198 قمری قدرت را به دست گرفت، بر خلاف سیاست پدر خود و برای جلب رضایت و کمک شیعیان خراسان، برخورد دوستانهای با شیعیان در پیش گرفت، لذا محبان خاندان عصمت و طهارت این فرصت تاریخی را مغتنم شمردند و بدینگونه، عمارت دوم آستانه در عصر مأمون انجام گرفت. در سال 232 قمری متوکل عباسی بر مسند خلافت نشست. وی که نسبت به شیعیان و آل ابی طالب عناد خاصی داشت، دستور داد آستانه حضرت سیدالشهداء(ع) و ابوالفضل العباس(ع) بلکه تمامی شهر کربلا را خراب کردند و پس از تخریب، تمامی منطقه را شخم زدند و به آن آب بستند.
عمارت سوم: المنتصر، خلیفه عباسی، بر خلاف سیاست پدر خود ـ متوکل ـ با شیعیان روش دوستانه و صمیمانهای داشت. وی اموال زیادی بین علویین تقسیم کرد و حکم به تعمیر بنای شهر کربلا و آستانه ابوالفضل العباس(ع) داد. در نتیجه، کربلا در عصر او رونق یافت و زائرین آن بقاع مطهر از اطراف و اکناف به سوی این شهر مقدس سرازیر گشتند.
عمارت چهارم: در سال 367 ق. عضدالدوله دیلمی وارد بغداد شد، سپس به زیارت کربلا و نجف شتافت و دستور داد مرقد عظیم و با شکوهی برای حضرت ابوالفضلالعباس(ع) بنا کنند. بنای مزبور در سال 367 قمری آغاز شد و در سال 372 پایان یافت و عمارت امروزه آستانه مطهر حضرت ابوالفضل العباس(ع) از عضدالدوله است که از شکوه و عظمت خاصی برخوردار است.
در عصر جلایریان: پس از تأسیس دولت جلایریان در ایران و به قدرت رسیدن شیخ حسن ایلکانی در سال 740 قمری، سلطان اویس (فرزند شیخ حسن) تعمیرات را در این آستانه مطهر شروع نمود که در عصر فرزندش، سلطان احمد، در سال 786 پایان یافت و هدایای زیادی از ایران به آستانه مزبور ارسال شد.
در عصر صفویه: شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار حکومت شیعی صفویه، روی 25 جمادی الثانی 914 قمری فاتحانه وارد بغداد گشت و مورد استقبال بینظیر شیعیان قرار گرفت. وی سپس در روز بعد، یعنی 26 جمادی الثانی، به سمت کربلا حرکت کرد و یک شبانه روز در حرم ابی عبدالله الحسین(ع) معتکف گشت، آنگاه به آستانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) شتافت و دستور تعمیرات وسیعی را در آن آستانه صادر نمود و دوازده قندیل از طلای خالص به نام دوازده امام را که با خود آورده بود به حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) اهدا کرد و تمامی حرم مطهر و رواقها را با فرش گرانبهای ابریشم بافت اصفهان مفروش نمود و خدمه مخصوصی نیز برای نگاهداری و روشنایی قندیل آستانه استخدام کرد که تبار آن امروزه با عنوان (آل قندیل) در کربلا شهرت دارد. اسماعیل صفوی، همچنین دستور کاشیکاری گنبد صادر کرد که تا سال 1302 قمری کاشیکاری باقی بود.
در عصر نادرشاه افشار: در سال 1153 قمری نادرشاه هدایای زیادی به آستانه حضرت عباس(ع) ارسال داشت و تعمیرات وسیعی در آن بارگاه ملکوتی انجام گرفت.
در عصر وهابیان: در 18 ذی الحجة الحرام سال 1216 قمری، که انبوه مردم برای درک زیارت عید غدیر از کربلا به نجف اشرف رفته بودند، سعود بن عبدالعزیز وهابی فرصت را مغتنم شمرد و با لشگری عظیم به شهر کربلا حمله برد و حکم به تاراج تمامی شهر داد و آستانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) را نیز خراب کرد و تمامی هدایای سلاطین و ملوک صفویه و نادرشاه و قندیلهای طلا و نقره و غیره را به یغما برد.
در عصر قاجاریه: پس از حمله وهابیهای سعودی به کربلا و رسیدن خبر این جنایت وحشتناک به ایران، مردم خیر ایران با همراهی و همدلی دولت وقت ایران (زمان فتحعلی شاه قاجار) کمکهای سخاوتمندانهای به این شهر ماتمزده نمودند و تمامی خرابیهای وارده را ترمیم کردند. آستانه حضرت عباس(ع) نیز به شکل احسن تعمیر گشت و از جمله این تغییرات، نصب ضریح نقره اهدایی فتحلیشاه قاجار بود که در سال 1227 قمری انجام گرفت. تعمیرات آن آستانه مقدسه در طول دوران قاجاریه قطع نشد و ناصرالدین شاه کاشیکاری گنبد را تجدید کرد (در سال 1304 قمری کاشیکاری صحن شریف، و در سال 1305 قمری کاشیکاری گنبد مطهر انجام یافت). همچنین، شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به شیخ العراقین، با استفاده از ثلث میرزاتقی خان امیرکبیر ـ صدر اعظم مشهور ایران ـ تعمیرات وسیعی در آستانه مزبور انجام داد.
در عصر حاضر: آستانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) درحدود سیصد و پنجاه متری شمال شرقی آستانه سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین(ع) قرار دارد و در یک میدان بزرگ هر دو آستانه را در برگرفته است. قبر مطهر در وسط حرم شریف واقع شده و بر روی آن صندوق خاتم نفیس اهدایی قرار دارد که با گذشت زمان تعمیراتی روی آن انجام شده است. روی صندوق را ضریح نقرهای پوشانده که به همت بزرگ مرجع جهان تشیع، مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم (قدس سره) و با دست هنرمندان ایرانی در اصفهان با به کار بردن چهارصد هزار مثقال نقره خالص و هشت هزار مثقال طلا پس از سه سال کار مداوم در سال 1385 قمری در حرم مطهر نصب گشته است. چهار طرف حرم شریف دارای چهار رواق قرینه است که ابهت خاصی به حرم بخشیده و به یکدیگر منتهی میگردند. سقف و تمامی دیوارهای حرم مطهر و رواقها به دست هنرمندان ایرانی آینهکاری شده و بر فراز ضریح یک گنبد بزرگ بنا گردیده که در سال 1375 قمری طلاکاری آن انجام یافته است.
در دو طرف ایوان جنوبی حرم، دو مأذنه (مناره) به شکل زیبایی سر به فلک کشیده است. در قسمت جنوبی حرم یک ایوان سرتاسری سرپوشیده واقع شده است که در وسط آن یک در ِ طلایی میناکاری ساخت اصفهان و در سمت شرق و غرب آن نیز دو در کوچک دیگر واقع است که هر سه در به داخل رواق جنوبی منتهی میشود.
آستانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) دارای یک صحن چهارگوش است که حرم مطهر در وسط آن واقع شده و در چهار طرف صحن حجراتی بنا گشته که در آن جمع کثیری از علمای امامیه و سلاطین و امرای شیعه دفن شدهاند و کاشیکاری موجود در تمامی صحن آستانه، مربوط به عصر قاجاریه و بعد از آن است. صحن شریف دارای هشت در بزرگ ورودی و خروجی است: در قسمت جنوب صحن، در قبله و یا دربالرسول(ص) و در قسمت شمال در ِامام محمد جواد(ع) قرار دارد. قسمت غرب صحن دارای چهار در میباشد: 1. در ِامام حسن(ع) 2. در ِ امام حسین(ع) 3. در ِ امام صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 4. در ِ امام موسی بن جعفر(ع). قسمت شرقی صحن نیز دارای دو در به نامهای در ِامام امیرالمؤمنین(ع) و در ِ امام علی بن موسی الرضا(ع) میباشد. مساحت آستانه ابوالفضل العباس(ع) بالغ بر 4370 متر مربع است و از نظر نقشه و سبک معماری مانند آستانه سیدالشهداء ابیعبداللهالحسین (ع)، منتها کوچکتر از آن است.
در صحن حضرت ابوالفضل(ع) دو سقاخانه عمومی وجود داشته است:
1. یکی از این آبخورگاهها در ضلع شرقی صحن و در مقابل مقبره راجه قرار داشته و بهره هند (طایفهای از اسماعیلیان) آن را نوسازی کرده بودند و در جوار آن نیز دو درخت میوه و یک درخت سدر بوده است.
2. دیگری در ضلع غربی، در جوار باب السوق بوده و در نزدیک آن دو درخت خرما وجود داشته است. البته امروزه از این آبخورگاهها و همچنین از درختان نخل و سدر اثری نیست.
حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!
جناب حجة الاسلام آقای مکارمی فرمودند:
نقل شده است در یکی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهیگیری به کنار ساحل میرود و در آنجا یکدفعه غرق میشود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان میبیند که وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده کنار ساحل میآید و عمویش از او میپرسد: چگونه نجات یافتی؟ میگوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضهها افتادم، پس از آن عرض کردم: یا اباالفضل!
دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض کردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده کنار ساحل آوردند.
? در قبر گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع)
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل کردند:
در سال 1355 شمسی، یکی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاکری، به بندرعباس میآید و از آنجا جهت تبلیغ به دهکده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم میگردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سکته قلبی درمیگذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل میکنند و در جوار یکی از امامزادهها به خاک میسپارند.
اینکه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:
ایشان میگوید:
من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاکری را تکان میدادم که ناگاه چشم خود را باز کرد و با صدای بلند، به گونهای که همه شنیدند گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.
همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید که بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب که خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.
? صد دینار حواله حضرت اباالفضل العباس (ع)
ثقة الاسلام جناب آقای حاج شیخ علی رضا گل محمدی ابهری زنجانی، شب 27 جمادی الثانیه سال 1416 هـ. ق. در حرم مطهر کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نقل کرد:
یکی از اهالی کربلا، عربی را میبیند که در حرم حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام کنار ضریح مطهر ایستاده و با حضرت سخن میگوید.
آقا جان، صد دینار از شما پول میخواهم؛ میدهی که بده و اگر نمیدهی میروم به حرم حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام شکایت شما را به آن حضرت میکنم.
سپس سرش را به طرف ضریح مطهر برده و میگوید: فهمیدم، فهمیدم! و از حرم بیرون میرود. عرب مزبور به بازار رفته و به یکی از مغازه داران میگوید: آقا فرموده است صد دینار به من بده. او میگوید: نشانی شما از آقا چیست؟ میگوید: به این نشان، که پسر شما مریض شده و شما صد دینار نذر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام کردی؛ بده! و او هم صد دینار را میدهد.
ناقل میگوید: به مرد عرب گفتم: چطور شد با حضرت صحبت کردی و نتیجه گرفتی. گفت: به حضرت گفتم اگر پول ندهی، می روم شکایت شما را به برادرت امام حسین علیه السلام میکنم. اینجا بود که دیدم حضرت، داخل ضریح ظاهر شد و در حالیکه روی صندلی نشسته بود، حوالهای به من داد. من هم رفتم و از بازار گرفتم.
? کفی از آب برداشت...
شب سیام رمضان المبارک سال 1418 هـ ق در مسجد جواد الائمه علیه السلام در سادات محله(بابل) جناب آقای دکتر حاج سیدعلی طبری پور اظهار داشتند:
شخصی رفت کنار نهری وضو بگیرد؛ کفی از آب برداشت و نزدیک لبهایش آورد که بخورد، به یاد سقای دشت کربلا، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام افتاد و آب نخورد. آب را روی آب ریخت و همزمان، اشک زیادی هم در عزای آن حضرت از چشم جاری ساخت. همان شب، زن مریضش در خواب میبیند که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آمد و وی را شفا داد. به این طریق که، پایش را به پشت کمر خانم گذاشت. خانم پرسید: مگر شما دست نداری؟ فرمود: من دست ندارم . گفت: تو کی هستی؟ فرمود: شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟ حالا شناختی که شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟!
? رشته سبز را از بازویت باز نکن
جناب حجة الاسلام ، خطیب فرزانه، آقای حاج سیدحسین معتمدی کاشانی گفتند:
نعمت الله واشهری قمصری از فرزندش محسن نقل کرد که:
اواخر خدمت سربازی، مرا به ایستگاه قطار تهران آورده بودند. حضور من در ایستگاه راه آهن مصادف با زمانی بود که اسرای عراقی و زخمیها را با قطار میآوردند. در آنجا یک اسیر عراقی را از قطار خارج کردند که رشته سبزی بر بازویش بسته بود. با او مصاحبه کردند و ضمن مصاحبه از او پرسیدند: شما رشته سبزی به بازویت بستهای ، آیا سیدی؟ گفت: نه، و توضیح داد:
چند روز قبل از آنکه ما را به جبهه ببرند تا به دستور صدام علیه ایرانیها جنگ بکنیم، مادرم مرا به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام برد و یک رشته سبز رنگ را از یکی از خدام حرم گرفته، یک سر آن را به بازوی من بست و سر دیگرش را به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام گره زد و شروع کرد به گریستن. در حین گریه حضرت را قسم داد و گفت: این بچهام را میخواهند به جبهه ببرند، من از زخمی شدن و اسیر شدن او حرفی ندارم، اما نمیخواهم کشته شود یا ابوالفضل، شما یک نظری بفرمایید، هر چه به سر بچه من بیاید مسئلهای نیست، ولی کشته نشود و دوباره به سوی من برگردد. سپس به من گفت رشته را از بازویت باز نکن که من از حضرت عباس علیه السلام خواستهام تا محفوظ مانده و به من برگردی.
وقتی که به جبهه آمدیم، با چند نفر در یک مکان به ایرانیها حمله کردیم. ایرانیها ما را محاصره کردند. وضع بسیار سختی داشتیم و از چهار طرف تیر به طرف ما میآمد. چند نفر از رفقای من در اثر تیر خوردن کشته شدند، ولی من که دستها را روی سرگذاشته و برای تسلیم آماده شده بودم، به لطف خداوند متعال و نظر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و دعای مادرم از کشته شدن نجات پیدا کردم.
? بابا مرا بر زمین بگذار
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای سیداحمد قاضوی در تاریخ 26 صفر الخیر 1417 ق نقل کردند که مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد ابراهیم نجفی بروجردی میفرمودند:
زمانی که در عراق بودیم، یک روز در صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با عدهای از رفقا نشسته بودیم، که ناگهان دیدیم عربی وارد صحن مطهر شد. وی پسر بچهای 6 - 7 ساله را بر روی دست حمل میکرد که به نظر میرسید جان خود را از دست داده و مرده است. پدر بچه اشاره به ضریح مطهر حضرت کرده و گفت: ای عباس بن علی علیهما السلام، اگر شفای پسرم را از خداوند نگیری شکایت شما را به پدرت علی علیه السلام میکنم.
با دیدن این صحنه، به ذهن ما رسید که به او بگوییم اگر درخواستی هم داری باید با حضرت مؤدبانه صحبت کنی و این گونه عتاب و خطاب با این بزرگوار درست نیست. هنوز در این فکر بودیم که دیدیم بچه چشمانش را باز کرد و به پدر گفت: بابا مرا بر زمین بگذار!
همه ما از مشاهده این صحنه بسیار منقلب شدیم و به چشم خود دیدیم که بچه شفا یافته است.
? یکی از کبوترهای حرم اباالفضل علیه السلام
ششم ذی الحجة الحرام سال 1417 ق مطابق با 25 فروردین 1376 ش در مدرسه آیة الله العظمی آقای حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی(ره) با جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدرسول مجیدی، مروج و حامی مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ملاقاتی دست داد. فرمودند:
جناب آقای حاج آقا رضا کرمانی صاحب فروشگاه گز عالی در اصفهان برای من نقل کرد که، من بچهای 10 - 12 ساله بودم. دیدم کودکی یکی از کبوترهای صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را گرفت. دم کبوتر کنده شده و کبوتر فرار کرد. کودک هم دم کبوتر را که در دستش مانده بود، رها کرد؛ دم کبوتر پشت سرش به هوا رفت تا به دم اصلی چسبید. این هم یکی از کرامات آقا قمر بنی هاشم علیه السلام.
? بابا مگر اربابت باب الحوائج نیست؟!
سلالة السادات جناب آقای سیدعلی صفوی کاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از جناب آقای هارونی نقل کرد که گفتند:
یکی از عزیزان سقای هیئتی که در ایام محرم (عاشورا) دور میزد و آب به دست بچهها میداد، نقل میکند خدا یک پسر به من داد که یازده سال فلج بود. یکی از شبها که مقارن با شب تاسوعا بود وقتی میخواستم از خانه بیرون بیایم، مشک آب روی دوشم بود؛ یکدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا کجا میروی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری که از خدا گرفتم، یک بار مرا با خودت به هیئت نبردهای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد.
میگوید: خیلی پریشان شدم. مشک آب را روی یک دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی که هیئت میخواست حرکت کند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جملهای را به من گفته که دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچهام را شفا داد که داد، والا فردا میآیم وسط هیئتها این مشک آب را پاره میکنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را کنار میگذارم این را گفتم و هیئت حرکت کرد.
نیمههای شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود که من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچهام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است که زدهام، اگر عملی نشد فردا مشک را پاره میکنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه میکردم و هم پسرم.
میگوید: گریه بسیار کردم، یکدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم!
من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه میکردم تا اینکه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم که پسرم مرا صدا میزند و میگوید: بابا، بیا اربابت کمکم کرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا.
آمدم در را باز کردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میکردم که یک دفعه اتاق روشن شد دیدم یک نفر کنار من ایستاده به من میگوید بلند شو! گفتم : نمیتوانم برخیزم. گفت: یک بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یک بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نکرد و شفایم داد! ناقل داستان میگوید: پسرم را بلند کرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیکه با صدای بلند میگفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بیوفا نیست، بچهام را شفا داد!
منبع: WWW.ABALFAZL.COM
?میلاد فرزند شجاعتده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله ای که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.
پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه کلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرد که آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه کلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری که به دنیا آورد و عبّاس یکی از آنان بود.
عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج کرد. فاطمه کلابیّه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری کرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.
گویند: وقتی او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.
ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثه کربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی که در این بخش از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمره این ازدواج پر برکت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.
فاطمه کلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و کمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاک، احترام ویژه ای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است(4). او برای حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (س)، مادری میکرد و خود را خدمتکار آنان میدانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (ع) شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نکرد، با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست میداشت. وقتی حادثه کربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود که از کوفه و کربلا میرسید. هرکس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا میشد و برایش مهمتر بود.
عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او آینده ای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاکی رقم زده بود.
ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود. تولّد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت میدیدند در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلی، فدای حسینِ ِفاطمه خواهد گشت.
وقتی به دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهی قنداقه عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای کوچک او را بالا میزد و بر بازوان او بوسه میزد و اشک میریخت. روزی مادرش امّ البنین که شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریهء من برای آن روز است.
با تولّد عبّاس، خانه علی(ع) آمیخته ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آینده ای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.
عبّاس در خانه علی(ع) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در کنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد کرد و از این دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربیت خاصّ امام علی(ع) بی شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجستهء این نوجوان، سهم عمده ای داشت و درک بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت.
روزی حضرت امیر(ع) عبّاسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زینب (س) هم حضور داشت. امام به این کودک عزیز گفت: بگو یک. عبّاس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید(10).
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرد، برتر و درجلوه های انسانی هم رشید بود. او میدانست که برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.
عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفسهای پاک و عنایتهای ویژه علی(ع) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پیامبر را یکجا داشت و در ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این که زینب کبری پس از عاشورا و بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد میکرد و شریک غمهایش بود، نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهلبیت بود
?فصل جوانیاز روزی که عبّاس، چشم به جهان گشوده بود امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را در کنار خود دیده بود و از سایه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فضیلتشان برخوردار و سیراب شده بود.
چهارده سال از عمر عبّاس در کنار علی(ع) گذشت، دورانی که علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته اند عبّاس در برخی از آن جنگها شرکت داشت، در حالی که نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و پرشور و قهرمان که در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع) به او اجازه پیکار نمیداد،(13) به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ شجاعت نمایی نمیداد. اینان ذخیره های خدا برای روزهای آینده اسلام بودند و عبّاس میبایست جان و توان و شجاعتش را برای کربلای حسین نگه دارد و علمدار سپاه سیدالشهدا باشد.
برخی جلوه هایی از دلاوری این نوجوان را در جبهه صفّین نگاشته اند. اگر این نقل درست باشد، میزان رزم آوری او را در سنین نوجوانی و دوازده سالگی نشان میدهد.
در یکی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه علی(ع) بیرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام کسی جرأت نکرد به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یکی از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»که دلیرمردی برابر با هزاران نفر بود صدا کرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر میدانند، چگونه فرمان میدهی که به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه کنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یکی از آنان را میفرستم تا او را بکشد. گفت: باشد. یکی از پسرانش را فرستاد، به دست این جوان کشته شد. دیگری را فرستاد، او هم کشته شد. همهء پسرانش یک به یک به نبرد این شیر سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.
خود ابن شعثاء به میدان آمد، در حالی که میگفت: ای جوان، همهء پسرانم را کشتی، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله کرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یک ضربت کاری جوان، ابن شعثاء به خاک افتاد و به پسرانش پیوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش کنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند که او قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است.
نیز آورده اند در جنگ صفین، در مقطعی که سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی، یاران علی(ع) را تهدید میکرد، فرمانی که حضرت به یاران خود داد و جمعی را در رکاب حسین(ع) برای گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علی هم در کنار برادرش و یار و همرزم او حضور داشته است.
اینها گذشت و سال چهلم هجری رسید و فاجعهء خونین محراب کوفه اتّفاق افتاد. وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی امیرالمؤمنین(ع) بود. بی شک این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد. امّا پس از پدر، تکیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و شوکت آنان بود. هرگز توصیه ای را که پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از یاد نبرد. از او خواست که در عاشورا و کربلا حسین را تنها نگذارد. میدانست که روزهای تلخی در پیش دارد و باید کمر همّت و شجاعت ببندد و قربانی بزرگ منای عشق درکربلا شود تا به ابدیّت برسد.
ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهایی که برادرش امام حسن مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله گریهای معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا داشت. ستمهای امویان اوج گرفته بود. حجربن عدی و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد، سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس بن علی شاهد این روزهای جانگزای بود تا آن که امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی دیگر برجانش نشست.
پس از آن که امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ شهادت خویش، گریان نهاد و به ملکوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعلی مرتضی را تکرار کردند و غمهایشان تجدید شد. عباس بن علی نیز ازجمله کسانی بود که با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاک عزا بر سر و روی خود افکند ...
این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایه برادر بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در کنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا میزیست و شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگی در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج کرده بود. ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و برجسته علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فکری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شکل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از این ازدواج دو فرزند به نامهای «عبیدالله» و «فضل» پدید آمد که هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نیز کسانی بودند که در شمار راویان احادیث و عالمان دین در عصر امامان دیگر بودند و این نور علوی که در وجود عباس تجلّی داشت، در نسلهای بعد نیز تداوم یافت و پاسدارانی برای دین خدا تقدیم کرد که همه از عالمان و عابدان و فصیحان و ادیبان بودند.
عباس درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی اش در خدمت آن امام گذشت. میان جوانان بنی هاشم شکوه و عزّتی داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ حدوداً سی نفری، در خدمت و رکاب امام حسن و امام حسین همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شکوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و حمیّت عباس سخن بود.
آن روز هم که پس از مرگ معاویه، حاکم مدینه میخواست درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسین(ع) مطرح کند و دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ای شوند. کسانی هم که از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.
اینها، گوشه هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی بود تا آن که حماسه عاشورا پیش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسین زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاکان بر او باد.
?سیمای اباالفضل(ع(هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان میداد و در میان بنی هاشم، که همه ستارگانِ کمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنی هاشم» میگفتند.
در ترسیم سیمای او، تنها نباید به اندام قوی و قامت رشید و ابروان کشیده و صورت همچون ماهش بسنده کرد؛ فضیلتهای او نیز، که درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل را تشکیل میداد. از سویی نیروی تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به شمار می آمد. زیبایی صورت و سیرت را یکجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته، عضلاتی قوی و بازوانی ستبر وتوانا و چهره ای نمکین و دوست داشتنی داشت. هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت.
وقتی سوار بر اسب میشد، به خاطر قامت کشیده اش پاهایش به زمین میرسید و چون پای در رکاب اسب مینهاد، زانوانش به گوشهای اسب میرسید. شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث برده بود و در کرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبه سیما و رفتار، یادگاری از همه عظمتها و جاذبه های بنی هاشم بود. بر پیشانی اش علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاکساری در برابر «اللّه» حکایت میکرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و نیازهای شبانه.
قلبش محکم و استوار بود همچون پاره آهن. فکرش روشن و عقیده اش استوار و ایمانش ریشه دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان بود که به تعبیر شیخ صدوق: نشان سجود در پیشانی و سیمای او دیده میشد.
ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود که امامان شیعه پیوسته از آن یاد میکردند و او را به عنوان یک انسان والا و الگو می ستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهره «عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه کرد و گریست. آنگاه با یاد کردی از صحنه نبرد اُحد و صحنه کربلا از عموی پیامبر (حمزه سیدالشهدا) و عموی خودش (عباس بن علی) چنین یاد کرد:
«هیچ روزی برای پیامبر خدا سختتر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه که شیر دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سختتر از عاشورا نگذشت که در محاصره سی هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان میپنداشتند که با کشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزدیک میشوند و سرانجام، بی آنکه به نصایح و خیرخواهی های سیدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»
آنگاه در یادآوری فداکاری و عظمت روحی عباس(ع) فرمود:
«خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد و از جان خود گذشت، چنان فداکاری کرد که دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن ابیطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز میکند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه میخورند و رشک میبرند.»
بصیرت و شناخت عمیق و پایبندی استوار به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی های آن حضرت بود. در ستایشی که امام صادق(ع) از او کرده است بر این اوصاف او انگشت نهاده و به عنوان ارزشهای متبلور در وجود عبّاس، یاد کرده است:
«کان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب الایمانِ، جاهد مع ابیعبدالله(ع) وابْلی’ بلاءاً حسناً ومضی شهیداً(26)؛
عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد کرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید.»
بصیرت و بینش نافذ و قوی که امام در وصف او به کار برده است، سندی افتخار آفرین برای اوست. این ویژگیهای والاست که سیمای عباس بن علی را درخشان و جاودان ساخته است. وی تنها به عنوان یک قهرمانِ رشید و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضایل علمی و تقوایی او و سطح رفیع دانش او که از خردسالی از سرچشمه علوم الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه است. تعبیر «زُقّ العِلْم زقّاً» که در برخی نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد که تغذیه علمی او از همان کودکی بوده است.
افتخار بزرگ عباس بن علی این بود که در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و اهلبیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت و بازو و پشتوانه و تکیه گاه برادرش سیدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت که حضرت امیر نسبت به پیامبر خدا داشت. در این زمینه به مقایسه یکی از نویسندگان درباره این پدر و پسر توجه کنید:
«حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر قد مردانگی برافراخت و ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین بود مانند پدرش که پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاری، شجاعت، قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نکردن به دشمن، فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را که پدرش درجنگهای اُحد، بدر، خندق، خیبر و غیره نشان داد، در کربلا ابراز داشت.
عباس، همانطور که علی(ع) همیان نان و خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و مساکین میبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مکّه و مدینه را به همین ترتیب اطعام مینمود. عباس، مانند علی(ع) که باب حوایج دربار پیغمبر بود و هرکس روی به ساحت او میکرد، اوّل علی را میخواند، باب حوایج در استان امام حسین بود و هرکس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع) میشتافت، عباس را میخواند.
عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکاری کرد در راه پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن فداکاری کرد. عباس مانند پدر که در حضور پیغمبر شمشیر میزد، در حضور برادر شمشیر زد تا از پای در آمد. عباس، همانطور که پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، به تنهایی برای مهلت به طرف خیل دشمن حرکت فرموده و مهلت گرفت.»
?در آیینه القابغیر از نام، که مشخّص کننده هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز میکند و به خاطر آن خصوصیّات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا میزنند یا از آنان یاد میکنند.
وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می نگریم، آنها را همچون آیینه ای می یابیم که هرکدام،جلوه ای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر کدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه.
چه زیباست که اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هرکس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد که با آن خوانده و یاد میشود.
نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون شیرآسا حمله میکرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود که ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان میافکند.
کُنیه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت که فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت که در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیکی زاده او و مولود سرشت پاکش و پرورده دست کریمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشک) هم میگفتند به خاطر مشکِ آبی که به دوش میگرفت(33) و از کودکی میان بنی هاشم سقّایی میکرد(34)«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر کربلا، ساقی کاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه های ابا عبدالله(ع) بود و یکی از مسؤولیتهایش در کربلا تأمین آب برای خیمه های امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یک بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شکافت و از فرات آب به خیمه ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوری برای کودکان تشنه به شهادت رسید(35) (که در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، که همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر کرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد که از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهه علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. درکربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.
لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورنده نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه کرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) کاری داشتند از راه عباس وارد میشدند، هم پس از شهادت به کسانی که به نام مبارکش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر می آورد. بسیارند آنان که با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه کرم و فتوّت او، شفا یافته اند یا مشکلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. درکتابهای گوناگون، حکایات شگفت وخواندنی از کرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شنیدن این گونه کرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان میافزاید.
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در ارتباط با نقش پرچمداری عباس در کربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در رکاب امام حسین(ع) بود و خود سیّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب کرد که نشان دهنده نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بنده شایسته) لقب دیگری است که در زیارتنامه او به چشم میخورد، زیارتنامه ای که امام صادق(ع) بیان فرموده است. این که یک حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و رسول و امام معرفی کند، افتخار کوچکی نیست.
یکی دیگر از لقبهایش «طیّار» است، چون همانند عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در کودکی عباس، آن هنگام که دستهای او را میبوسید و می گریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد...
1. نماز، اوج بندگى
2. رضا، اوج ایمان
3. صبر و مقاومت
4. کرامت و بزرگوارى
5. کار فرهنگى و آموزشى
6. روحیه عرفانى
7. عشق به خدا
8. ذکر خدا
پى نوشت ها
وقتى خداوند، براى هدایت بشر، "راهنما" فرستاد و براى تعیین راه و پیمودن مسیر، "حجت" قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.
الگوهاى مکتبى، الگوى همه جانبه امت براى راهیابى به کمال و خودسازى و بندگى اند. حسین بن على علیهما السلام نیز یکى از این اسوه هاى کامل و الگوهاى همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزى، که درس عبودیت و سخاوت و جوانمردى و ارزش گرایى و تهجد و انس با قرآن و تکریم انسان است.
در این مقاله نگاهى به بخشى از ابعاد الگویى سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد که شخصیت وى به واقعه شورآفرین و حماسى عاشورا و انگیزه آفرینى جهاد در کربلا خلاصه نمى شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، مى توان و باید از چشمه فیض دیگرى شور و حال گرفت و"سیره حسینى" را چراغ راه قرار داد.
در عصر بازسازى ایمان و فرهنگ، توجه به ابعاد الگویى امام حسین علیه السلام ضرورى است. آن حضرت، تنها در کربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتى در کربلا هم، فقط کربلاى حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه هاى آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.
سالار ما، حسین بن على علیهماالسلام، شب عاشورا براى انس با خدا و تهجد و تلاوت قرآن و نماز، از دشمن مهلت گرفت. در گرماگرم نبرد عاشورا نیز، هنگام ظهر به نماز ایستاد تا به ما بیاموزد که جان بر سردین و خداجویى نهاده است. سعید بن عبدالله حنفى، در آن لحظه، در برابر امام همچون سپر حفاظتى مى ایستد، تا حسین بن على علیهماالسلام، آخرین نمازش را بخواند و با 13 تیر که بر پیکرش مى نشیند، به شهادت مى رسد.(1)
ابوثمامه صائدى نیز ـ که خودش شهید نماز است ـ در روز عاشورا، فرا رسیدن هنگام نماز را یادآور مى شود. امام حسین علیه السلام دعایش مى کند که خدا از نمازگزاران ذاکر قرارش دهد.(2)
این که در زیارت هاىامامحسین علیه السلام، او را اقامه کننده نماز خطاب مى کنیم"اشهد انک قد اقمت الصلوه..."(3) جلوه دیگرى از اهمیت نماز را در زندگى و شهادت آن پیشواى معنویت و عبودیت نشان مى دهد.
کمال بندگى در"رضا" به رضاى الهى و فرمان اوست. حسین بن على علیهماالسلام در حرکت به سوى کربلا، اظهار امیدوارى کرد که آنچه را خداوند برایش اراده کرده باشد، "خیر" باشد، چه با فتح، چه با شهادت"ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا"(4). در قتلگاه نیز جملات زیباى"الهى رضاً برضإک و تسلیما لامرک" که بر زبان او جارى شد، نشانه خلوص در بندگى و رضا به قضاى خداوند است.
یکى درد و یکى درمان پسندد | |
یکى وصل و یکى هجران پسندد |
|
من از درمان و درد و وصل و هجران | |
پسندم آنچه را جانان پسندد |
و جانان سیدالشهدا، خدا بود که عشق الهى در سراسر وجود حضرت، سریان و جریان داشت و"مقام رضا" مرتبه برتر ایمان او به شمار مى رفت. خود آن حضرت بارها مى فرمود:
"رضا الله رضانا اهل البیت"(5)؛ رضایت ما خاندان، تابع رضاى الهى است.
سیدالشهدا الگوى صبر و شکیبایى در برابر مصیبت ها، مشکلات زندگى، زخم شمشیر، داغ عزیزان و شهادت فرزندان است.
امام حسین علیه السلام در آغاز حرکت خویش به سوى کربلا، بر صبر تکیه کرد و یارانى را لایق همراهى خویش مى دانست که بر تیزى شمشیر و ضربت نیزه ها مقاوم باشند."فمن کان منکم یصبر على حد السیف و طعن الاسنه فلیقم معنا."(6)
در روز عاشورا نیز در خطبه اى که با این جملات آغاز مى شود"صبرا بنى الکرام..."(7) یاران خویش را بر رنج جهاد و زخم شمشیر به صبورى فرا خواند، تا از تنگناى دنیا به وسعت آخرت و از دشوارىهاى دنیا به نعمت و راحت بهشت برسند و مرگ را همچون"پل عبور" بدانند.
هنگام خروج از مکه نیز در ضمن خطابه اى فرمود:"نصبر على بلائه و یوفینا اجور الصابرین."(8)
و صبر بر بلا را مقدمه رسیدن به"اجر صابران" دانست که خداوند عطا خواهد کرد.
روز عاشورا،فرزندش على اکبر را هم با جمله"یا بُنى اصبر قلیلا" دعوت به صبورى کرد و خواهر خویش را در آن روز سرخ، به"صبر" توصیه کرد.
صبر و مقاومتى که ملت ما از حسین بن على علیهماالسلام و حضرت زینب(س) آموختند، آنان را در سال هاى دفاع مقدس و جبهه هاى نبرد و صحنه هاى انقلاب، رویین تن ساخت و به آزادگان عزیز در سال هاى سخت اسارت، قدرت تحمل بخشید.
آقایى و بزرگوارى امام حسین علیه السلام زبانزد بود. سال هایى که در مدینه مى زیست و در دوران پدر بزرگوارش، آنچه از دست کریمش مى جوشید، سخاوت و جود نسبت به سائلان و نیازمندان بود.
به روایت حضرت سجاد علیه السلام، امام حسین علیه السلام بار غذا و آذوقه به دوش مى کشید و به خانه یتیمان و فقیران و بیوه زنان نیازمند مى برد. از این رو، بر شانه هاى آن حضرت جاى آن مانده بود.(9)
پس، رسیدگى به محرومان و سرکشى به مستضعفان را هم باید از حسین علیه السلام آموخت. وى روزى بر عده اى بینوا گذشت که سفره اى گسترده و روى زمین نشسته، نان خشک مى خوردند. پسر پیامبر را به آن طعام دعوت کردند. حضرت از اسب فرود آمد و نزد آنان نشست و از غذایشان خورد، سپس آنان را به خانه خود دعوت کرد و از آنان پذیرایى نمود.
شیوه کریمانه وى، شهرت آفاق بود. وقتى سائلى به در خانه امام آمد و در زد، اشعارى با این مضمون مى خواند که:
هرکس امروز به تو امیدوار باشد، ناکام و نومید نمى گردد و هر کس حلقه در خانه تو را بکوبد، دست خالى بر نمى گردد. تو، سرچشمه جود و سخاوتى و پدرت،کشنده فاسقان تبهکار بود."لم یخب الان من رجاک..."(10)
مگر نه این است که نوع دوستى، گرایش به مساکین، تواضع و مردمى زیستن و عاطفه انسانى داشتن را هم باید از الگویى چون حسین بن على علیه السلام آموخت؟ رفع نیاز دوستان و همفکران و همسنگران، در رفتار آن حضرت جلوه گر است و در این میدان هم باید از او پیروى و به او تاسى کرد.
در نقل هاى تاریخى آمده است که وقتى معلم یکى از فرزندانش به او سوره حمد را آموخت، هزار دینار جایزه به معلم داد و به او خلعت و لباس بخشید و دهانش را پر از گوهر ساخت. وقتى بعضى سبب این همه بخشش را پرسیدند، فرمود: این ها کجا برابر چیزى است که او به فرزندم داده است؟ (یعنى آموزش قرآن و سوره حمد)
آن حضرت در ارزش گذارى به تعلیم و تربیت و تشویق معلم و مربى فرزندان خویش و ارج نهادن به جایگاه تعلیم و تربیت نیز، الگوى ماست و باید از او بیاموزیم که به بُعد فرهنگى و تربیتى کودکان مان بها بدهیم و در این زمینه، وقت و پول هزینه کنیم.
یک بُعدى بودن، نقصانى براى انسان است. پیشوایان دینى ما در همه ابعاد، صاحب کمال بوده اند و در شیعیان خود نیز این را مى پسندیدند.
خوف از خدا، چشمان اشکبار، حالت نجوا و نیایش، زبان ستایشگر خدا، زندگى سراسر شکر نسبت به نعم الهى، نمازهاى با حال و رکعات بسیار در شبانه روز، بارها سفر پیاده به حج خانه خدا رفتن، حضور مکرر بر سر مزار مادر بزرگش حضرت خدیجه(س) و گریستن و دعا کردن براى او،نیایش ژرف و عاشقانه اش در پاى"جبل الرحمه" و دعاى وى در روز عرفه ـ که از زیباترین و غنى ترین متون نیایشى عارفانه است ـ همه و همه، خبر از روح بلند عرفانى آن حضرت دارد.
پس، از این بُعد حیات وى و توجه به خدا و نیایش هاى شبانه و دعاهاى متضرعانه سیدالشهدا نیز باید الگو گرفت و بخشى از فرصت هاى روز و شب را به خلوت با خدا پرداخت. اگر در زندگى یک دوستدار و پیرو، این جنبه مشهود نباشد، در تأسى به آن اسوه معنویت و نیایش، کوتاهى کرده است.
از برجسته ترین جنبه هاى شخصیت سیدالشهدا، محبت پروردگار و دلدادگى او به خداوند و امر و رضاى اوست.
این که نسبت به حادثه عاشورا و آمادگى براى شهادت طلبى و پذیرش تبعات و پیامدهاى آن و راضى شدن به یتیمى فرزندان و اسارت اهل بیت، از زبان حضرتش چنین نقل شده است:
ترکت الخلق طرا فى هواکا | |
و ایتمت العیال لکى اراکا |
نشانه خدا دوستى و عشق به معبود، فنا در"حب الهى" است.
این که نقل شده است: هرچه امام حسین علیه السلام به لحظه شهادت نزدیک تر مى شد، چهره اش برافروخته تر و شکفته تر مى گشت؛ تعبیر دیگرى از عشق الهى اوست که تبدیل هجران به وصال را مى دید و به وجد مىآمد.
عمان سامانى در مثنوى بلند"گنجینه الاسرار" خویش، به رفتار و حالات حسین بن على علیهماالسلام از دید عرفانى و عشق نگریسته و امام را سرمست از شراب شوق و عشق الهى مى بیند که پیاپى جام محبت و بلاى بیشترى مى خواهد، و او را موجى برخاسته از دریا مى داند که محو حقیقت خداست و مى خواهد باز به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز"او"ست، دست مى شوید و"خود" را قربانى مى کند. وى در این ترسیم عاشقانه، سراسر عاشورا و صحنه هاى رزم فرزندان و یاران را جلوه اى از آن"جذبه الهى" و عشق برتر مى شناسد و شهادت هر کدام از یاران را همچون"هدیه" به درگاه دوست توصیف مى کند، تا رضاى محبوب تامین شود و به بزم قرب، بار یابد.
چنین روحیه اى و عشقى، بى شک در حسین دوستان صادق نیز یافت مى شود، چرا که الگویشان چنین حسینى است که در دل، جز محبت الهى را راه نداده است.
گوهر یاد خداوند، موهبتى عرشى است که در هر دل که جاى گیرد و بر هر زبان که جارى شود، آن دل و زبان را نفیس مى سازد، چه ذکر قلبى باشد، چه ذکر زبانى .
حسین بن على علیهماالسلام بنده ذاکر خدا بود، پیوسته حمد و ثناى الهى بر زبانش و سپاس نعمت ها در قلبش. و در راحت و رنج و پنهان و آشکار یاد خدا آرام بخش جانش بود و بر او تکیه داشت و هیچ صحنه تلخ و غمبارى نبود، جز آن که داروى"یاد خدا" آرامش مى کرد.
تنها در صبح عاشورا نبود که با گفتن"اللهم انت ثقتى فى کل کرب"، به یاد خدا بودن را ابراز مى کرد و تنها در حملات حماسى روز عاشورایش نبود که با تکرار جمله"لاحول ولا قوه الا بالله"(11)؛ ارتباط قلبى خود را با معبود، بر زبان مىآورد، بلکه همواره گویاى"الله اکبر" بود و ذکر"الحمدلله على کل حال" و یاد خدا ورد زبانش بود و"استرجاع" را ـ که یکى از شاخص هاى ذکر حقیقى، بهخصوص در هنگام مصائب و ناگوارىهاست ـ در مواقع مختلف از جمله در راه مکه به کربلا، بر لب داشت. از دید امام حسین علیه السلام شقاوت سپاه کوفه که براى آن جنایت عظیم حضور پیدا کرده بودند، نتیجه غفلت از یاد خدا بود و چون مى دید آنان به هیچ روى، از کینه و عناد خویش دست بر نمى دارند و بر کشتن او مصمم اند، به آنان مى فرمود:
"لقد استحوذ علیکم الشیطان فانساکم ذکر الله العظیم" (12)؛ شیطان بر شما چیره گشته و یاد خداى بزرگ را از (دل) شما برده است.
وقتى چراغ یاد خدا در شبستان دل انسان روشن باشد، هرگز شیطان رخنه گاهى براى ورود به خلوتگاه دل نمى یابد و این خانه که باید جاى خدا باشد، ماواى دیو و دد نمى گردد.
پیروان حسین علیه السلام را سزاست که مشعل فروزان"ذکرالله" را در اقتدا به سالارشان در دل برافروزند، تا نه دچار یأس و تردید شوند، نه ملعبه ابلیس و هواى نفس.
اینها و بسیارى دیگر از این گونه ویژگى هاى روحى و رفتارى است که از حسین بن على علیهماالسلام براى پیروانش در همه اعصار و نسل ها"الگویى همه جانبه" ساخته است و منشورى پدید آورده که از هر طرف به آن بنگریم، جلوه اى خاص و بعدى مقدس و الگویى شایسته تبعیت به چشم مى خورد.
خلاصه سخن آن که:
هم از معنویت و توجه به خدا و نیایش هاى شبانه امام حسین علیه السلام باید درس آموخت، هم از توجه به علم و ادب و دانش و تربیت فرزندان، هم حسن خلق و کرامت رفتارى و مستضعف گرایى، هم از ایثار و سخاوت و بذل و بخشش وى، و هم از رافت و مهربانى و عواطف والاى انسانى نسبت به همنوعان.
حسین بن على علیهماالسلام مقتداى همه و همیشه و همه جاست؛ چه در جنگ و چه در صلح، چه در میدان جهاد و چه در عرصه اعتقاد، چه در صداقت و پاکى، چه در شجاعت و بى باکى، چه در روحیه شهادت طلبى، چه در عبادت ها و راز و نیازهاى نیمه شبى .
جویندگان راه معنى و طالبان عزت و آزادگى، باید در"آینه اوصاف حسینى" به تماشاى این جلوه هاى ناب و ماندگار بنشینند و اگر اهل سیر و سلوک اند و شیفته"عرفان اهل بیتى"، و اگر به افقى دور دست تر از مادیات و بلندتر از روزمرگى ها مى نگرند، باز هم باید به"مرآت حسینى" چشم بدوزند و به این"آینه حُسن" بنگرند.
براى الگوگیرى از "اسوه هاى حسنه"، باید به جهات اسوه بودن آنان توجه داشت؛ حسین بن على علیهماالسلام یکى از این اسوه هاست؛ خود نیز فرموده است:"لکم فى اسوه."
مرور به چند نمونه از جهات الگویى سیدالشهدا، براى آن بود که درس آموزى از این سرمشق خدایى آسان تر باشد و عملى تر.
آینه سلوک حسینى، پیوسته در منظرمان باد.
1 ـ مقتل الحسین، مقرم، ص 304.
2 ـ سفینه البحار، ج 1، ص 136.
3 ـ زیارت وارث (مفاتیح الجنان).
4 ـ اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
5 ـ موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص 328.
6 ـ ینابیع المَوَدَّه، ص 406.
7 ـ نفس المهموم، ص 135.
8 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
9 ـ حیاة الامام الحسین(ع)، ج 1، ص 128.
10 ـ همان، ص 131.
11 ـ موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص 414.
12 ـ همان، ص 485.
کوثر، شماره 51
به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (4) که به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستى.
و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن على (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مى گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى بوسید و مى فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجتخدا و پدر حجتهاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى باشد. (8)
انس بن مالک روایت مى کند:
وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى دارى، فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى فشرد و آنان را مى بویید و مى بوسید. (10)
ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى کند که:
رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11)
عالى ترین، صمیمى ترین و گویاترین رابطه ى معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را مى توان در این جمله ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود:
حسین از من و من از حسینم. (12)
پى نوشت ها
1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع) اقوال دیگرى هم گفته شده است،ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم. ر. به. ک. اعلام الورى طبرسى ، ص 213.
2- احتمال دارد منظور از اسماء، دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به. ک. اعیان الشیعه ، جزء 11 ، ص 167.
3- امالى شیخ طوسى ، ج 1، ص 377
4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389، این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ، ج 6 ، ص 60.
5- معانى الاخبار ، ص 57.
6- در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است، ر.به.ک. وسائل الشیعه ، ج 15 ، ص 143 به بعد.
7- کافى ، ج 6 ، ص 33.
8- مقتل خوارزمى ، ج 1 ، ص 146- کمال الدین ، صدوق ، ص 152.
9- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 323.
10- ذخائر العقبى ، ص 122.
11- الاصابه ، ج 11 ، ص 330.
12- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 324- در این قسمت روایاتى که در کتاب هاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
کتاب: پیشواى سوم - حضرت امام حسین (علیه السلام)
نویسنده: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق
ابن اثیر در کتاب اسد الغابه مى نویسد:
«کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »
حسین (ع) بسیار روزه مى گرفت و نماز مى گزارد و به حج مى رفت و صدقه مى داد و همه ى کارهاى پسندیده را انجام مىداد. شخصیت حسین بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به کعبه مى رفتند، همه ى بزرگان و شخصیتهاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى کرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمى جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى کردند ...این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:
روزى از محلى عبور مى فرمود، عدهاى از فقرا بر عباهاى پهن شده اشان نشسته بودند و نان پارههاى خشکى مى خوردند، امام حسین (ع) مى گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:
ان الله لا یحب المتکبرین. (3)
خداوند متکبران را دوست نمى دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، (4) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.
شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى گوید:
چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش مى کشید و به خانه ى زن هاى شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید. (5)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان مى توان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت، که اجمال و فشردهاش را در اینجا متذکر مى شویم :
یزید به زمان ولایت عهدى، با این که همه نوع وسائل شهوترانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول، مقام، کنیزان رقاصه و...در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزهاش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود.
پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد، با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى، مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه ى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده ى پسرش یزید بکشاند.حسین بن على (ع) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه ى شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام، زن را به شوهرش عبد الله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانوادهى مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهى اش را نمایان و علاقمندى خود را به حفظ نوامیس جامعه ى مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانى شد که در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه، براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (6)
علائلى در کتاب «سمو المعنى» مىنویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراز تاریخ است، گویا او جامع همه ى والایىها و فرازمندىهاست. (7)
آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى است، مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است، چگونه نمونه ى برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلتهاى خدایى نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم.
امام حسین (ع) و حکایت زیستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه ى یک بزرگ مرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه او با همهى خویشتن، آیینهى تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاری ها، جان بازىها، خداخواهى ها و خداجویى ها مى باشد، او به تنهایى مى تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش، معنویت و فضیلتهاى انسان را ارجمند نمود.
پىنوشت ها
1 ـ اسد الغابه، ج 2، ص 20.
2 ـ ذکرى الحسین ، ج 1 ، ص 152 ، به نقل از ریاض الجنان ، چاپ بمبئى ، ص 241 ـ انساب الاشراف.
3 ـ سوره ى نحل ، آیه ى 22.
4 ـ تفسیر عیاشى ،ج 2 ، ص 257.
5 ـ مناقب ، ج 2 ، ص 222.
6 ـ الامامة و السیاسه ، ج 1 ، ص 253 به بعد.
7 ـ از کتاب سمو المعنى ، ص 104 به بعد نقل به معنى شده است.
کتاب: پیشواى سوم حضرت امام حسین (ع)، ص 23
نویسنده: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق