سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 133
کل بازدید : 774570
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

حضرت معصومه (س)شفیعه روز جزا:


« یکى از امتیازات بزرگى که شهر عزیز قم دارد، این است که بر گرد مضجع شریف یکى از برگزیدگان اهل ‏بیت‏علیهم السلام حضرت فاطمه معصومه ‏علیها السلام بنا شده است. » مقام معظم رهبرى اجمالى از زندگى فاطمه معصومه علیها السلام نام شریف آن بزرگوار، «فاطمه‏» و مشهورترین لقب ایشان «معصومه‏» است. پدر بزرگوارش، امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام و مادر مکرمه‏اش، حضرت نجمه خاتون‏علیها السلام است که آن بانو، مادر امام هشتم حضرت على بن موسى الرضاعلیه السلام نیز است . ازاین‏ رو، حضرت معصومه (س) با حضرت رضاعلیهما السلام از یک مادر هستند. ولادت آن حضرت در روز اول ذى‏القعده سال 173 ه . ق در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در سنین کودکى، با مصیبت ‏شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد مواجه شدند. از آن پس تحت مراقبت و تربیت ‏برادر بزرگوارش، حضرت على بن موسى الرضا(ع) بزرگ شدند. در سال 200 ه . ق در پى اصرار و تهدید مامون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضاعلیه السلام به مرو آغاز شد. آن حضرت بدون این‏ که کسى از بستگان و اهل‏ بیت‏ خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند. یک سال پس از هجرت برادر، حضرت معصومه‏ علیها السلام به شوق دیدار برادر، همراه عده‏اى از برادران و برادرزادگان به سوى خراسان حرکت نمودند و در هر شهر و محلى از سوى مردم مورد استقبال واقع مى‏شدند. این‏جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب (‏س) پیام مظلومیت و غربت‏برادر گرامى‏شان را به مردم مؤمن و مسلمان مى‏رساندند و مخالفت‏ خود و اهل‏بیت‏ (ع) را با حکومت‏حیله‏گر بنى‏عباس اظهار مى‏فرمودند. بدین ترتیب، تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید، عده‏اى از مخالفین اهل ‏بیت‏(ع) که از پشتیبانى مامورین حکومت‏ برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند. در نتیجه، تقریبا همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنا بر نقلى حضرت معصومه‏علیها السلام را نیز مسموم نمودند. به هرحال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه‏ علیها السلام مریض شدند و از آن‏ جایى که دیگر امکان ادامه راه به سوى خراسان ممکن نبود، قصد شهر قم را نموده و سؤال فرمودند: از این شهر (ساوه) تا «قم‏» چند فرسخ راه است؟ در پاسخ گفتند: ده فرسخ. فرمودند: مرا به شهر قم ببرید؛ زیرا از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: «شهر قم مرکز شیعیان ما است.» بزرگان شهر قم، وقتى از این خبر مسرت‏بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند، و در حالى که، «موسى بن خزرج‏» بزرگ خاندان «اشعرى‏» زمام ناقه آن حضرت را به دست گرفته بود، و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت‏ بودند. در روز 23 ربیع الاول سال 201 ه . ق حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى‏شود در جلوى منزل شخصى «موسى بن خزرج‏» شتر آن حضرت زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد. آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى نمود و در این مدت، مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود. هم‏اکنون محل عبادت آن حضرت حجره‏اى است در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» که محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است. سرانجام، آن بزرگ یادگار اهل‏بیت‏(ع) در روز دهم و یا دوازدهم ربیع الثانى سال 201 ه. ق، پیش از آن‏که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فرو بست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند. مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محلى به نام «باغ بابلان‏»، که قبرستان خانوادگى اشعریون بود، تشییع و به خاک سپردند . پس از دفن حضرت معصومه‏ علیها السلام، "موسى بن خزرج" سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریف ایشان قرار داد، تا این‏که پس از سال‏ها حضرت زینب‏(س) دختر امام جواد(ع) اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارشان بنا کرد و بدین سان، تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله ‏گاه قلوب ارادتمندان به اهل بیت‏ علیهم السلام و دارالشفاى دل سوختگان عاشق ولایت و امامت ‏شد. فضایل و مناقب حضرت معصومه علیها السلام الف. شرافت‏ خانوادگى آن حضرت «بنت رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله‏» و «بنت ولى‏الله‏» و «اخت ولى‏الله‏» و «عمة ولى‏الله‏» است و این امر خود سرچشمه سایر فضایل و کمالات معنوى و روحانى آن بزرگوار است. ب. عالمه و محدثه اهل بیت علیهم السلام یکى از والاترین عناوینى که نشان ‏دهنده بلندى مرتبه علم و آشنایى کریمه اهل ‏بیت‏علیهم السلام با معارف بلند اسلام و مکتب حیات‏بخش تشیع است، محدثه بودن آن حضرت است. بزرگان علم حدیث، احادیث و روایات رسیده از آن حضرت را قبول و به آن استناد مى‏نمایند؛ چرا که آن حضرت جز از افراد مورد وثوق و اطمینان حدیث نقل نمى‏کند. ج. معصومه فاطمه معصومه که خود پرورش یافته مکتب ائمه طاهرین‏ علیهم السلام و یادگار صاحبان آیه تطهیر است، نمونه عالى از طهارت و پاکى است ، ‏به حدى که خاص و عام ایشان را "معصومه" لقب داده‏اند. د. کریمه اهل بیت علیهم السلام از دیر زمان آستان قدس فاطمى، منشا هزاران کرامت و عنایت ربانى بوده است. چه قلب‏هاى ناامیدى که سرشار از امید به فضل و کرم الهى و چه دست‏هاى تهى که سرشار از رحمت ربوبى؛ و چه انسان‏هاى بریده از همه جا و ناامید از همه کس، که با دلى شاد و روحى پیوسته به ابدیت از درگاه پر فیض و کرم این کریمه اهل بیت‏علیهم السلام برگشته و براى خود نوعی زندگى براساس ایمان مستحکم به ولایت اولیاى حق بنا نهادند. و. مقام شفاعت آن حضرت از جمله کسانى که به شفیعه بودنش در روایات و آثار دینى تصریح شده است، فاطمه معصومه‏ علیها السلام است. (1) حضرت معصومه‏علیها السلام در روایات امام صادق ‏علیه السلام فرمود: براى خدا حرمى است و آن مکه است، و براى رسول خدا صلى الله علیه وآله حرمى است و آن مدینه است، براى امیرالمؤمنین‏علیه السلام حرمى است و آن کوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم است و به زودى زنى از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد که نامش «فاطمه‏» است. هرکس که او را زیارت کند بهشت ‏بر او واجب خواهد شد(2) امام جواد علیه السلام فرمود: کسی که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است. (3) امام صادق (ع) : کسی که آن خانم ( حضرت معصومه علیها السلام) را زیارت کند در حالی که آگاه به شأن و منزلت ایشان باشد، به بهشت می رود.(4) امام رضا علیه السلام فرمود: هرکس معصومه را در قم زیارت کند ، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.(5) 


 

                           


 

پی نوشت: 1- برگرفته و تلخیص است از کتاب زندگى‏نامه حضرت معصومه‏علیها السلام، انتشارات آستانه مقدسه قم. 2- البحار، ج 60، ص 216. 3- کامل الزیارة. 4- بحار الانوار، ج 48، ص 307. 5- ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68.



  

نوزاد

توحید مفضل 5

 

این نوشتار ادامه سلسله مطلب "توحید مُفضّل" است که خدمتتان ارائه می‌شود

حتماً شماره‌های پیشین را مطالعه کنید تا در جریان داستان مفضل و امام صادق علیه ‏السلام قرار بگیرید

 

‏... امام صادق ادامه دادند:‏

راز رویش مو بر صورت 

می دانی اگر در صورتش موی نمی‌رویید، همواره به هیأت و صورت زنان و بچگان می‌ماند، ‏در نتیجه نه ابهت داشت و نه وقار؟

مفضل می‌گوید: عرض کردم: آقای من! من کسانی را دیده‌ام که بزرگ و کهنسال بوده‌اند ‏ولی مویی بر رویشان نروییده است.

حضرت (ع) فرمود:

این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده‌اند و خدای جل و علا هیچ گاه بر ‏بندگانش ستم روا نمی‌دارد (انفال، آیه 51)

جز خدایی که از نیستی‌اش رهانید و هستی‌اش بخشید، چه کسی همواره در اندیشه ‏برآوری این همه نیازهای اوست و تأمین آنها را خود بر عهده گرفته است؟

اگر چنین تدبیر و حکمتی زاییده اهمال و رها بودن امور به حال خود بود، می‌بایست از ‏تقدیر و هدفمندی نیز اختلال و ناهماهنگی برخیزد؛ زیرا این دو ضد اهمال اند. (و باید ‏نتیجه آنها نیز با نتایج اهمال نسازد) بی شک چنین سخنی ناشایست و ناصواب و نشانه ‏ناآگاهی و کم مایگی گوینده آن است؛ چه هیچ گاه در اثر اهمال و بی تدبیری، درستی و ‏صواب پدید نمی‌آید و تضاد نیز نظم و هماهنگی را در پی ندارد. خداوند چه بسیار منزه و ‏والاتر از گفته ملحدان است. (اسرأ، آیه 43)‏

‏ آیا نمی‌بینی که چگونه هر چیز آفرینش در جای مناسب خود استوار گشته و در ریز و ‏درشت اجزای هستی، اندک خلل و ناصوابی پیدا نیست؟

 

اگر انسان، باهوش و اندیشه به دنیا می‌آمد

اگر نوزاد فهیم و عاقل به دنیا می‌آمد، وقت تولد جهان هستی را انکار می‌کرد و هنگامی ‏که با حیوانات، پرندگان، و دیگر موجودات غریب رو به رو می‌گشت و هر ساعت و هر روز ‏پاره‌ای از اشکال مختلف شگفت عالم را که از پیش ندیده بود می‌دید، هر آینه عقل و ‏اندیشه‌اش سرگشته و گمراه می‌گشت.

بدان که اگر عاقلی را به اسیری از سرزمینی به سرزمین دیگر ببرند (از دیدن شگفتیهای ‏نامأنوس) همواره واله و سرگشته است و بخلاف کودکی که در کودکی اسیر شود ‏بسرعت، زبان و آداب (آن سرزمین جدید) را فرا نمی‌گیرد.‏

نیز اگر نوزاد، دانا و هوشمند پای در جهان می‌نهاد از اینکه (آنقدر ناتوان است که توان راه ‏رفتن ندارد ناچار) باید دیگران بر دوشش گیرند، شیرش ‍ بنوشانند، در جامه‌اش بپیچند و در ‏گاهوارش بخوابانند. سخت احساس ‏‎‎‏ خواری و پستی می‌کرد و از سوی دیگر او به خاطر ‏ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هیچ گاه از این امور بی نیاز نیست (در نتیجه چه بسا در ‏هلاکت می‌افتاد و یا رشد روحی و بدنی مناسبی نمی‌کرد.)

همچنین در چنین حالی آن شیرینی، دلبندی و محبوبیت کودکان را نداشت؛ از این رو آنان ‏در حالی به دنیا می‌آیند که از کار جهان و جهانیان غافلند.

اینان با ذهن ضعیف و شناخت اندک و ناقص خود با همه چیز رو به رو می‌شوند، اما اندک ‏اندک و گام به گام و در حالتهای گوناگون بر شناخت و آگاهی آنان افزوده می‌شود. کودک، ‏پیوسته چنین کسب شناخت می‌کند تا آنکه از مرحله حیرت و سرگشتگی و تأمل، پای ‏فراتر می‌نهد و با کمک عقل و اندیشه، قدم در وادی تصرف و تدبیر و چاره اندیشی معاش ‏و... می‌گذارد. از حوادث، پند می‌گیرد، اطاعت می‌کند و یا در اشتباه و فراموشی و غفلت ‏و گناه سقوط می‌کند.

حکمتهای فراوان دیگری نیز در پس این امر نهفته است؛ از جمله:

اگر کودک در گاه تولد، عقلی کامل داشت و مستقل و خودکفا می‌بود، شیرینی فرزند ‏داری از میان می‌رفت. پدر و مادر به مصالحی که در تربیت کودک نهفته است ‏نمی‌رسیدند؛ در نتیجه، تربیت، سرپرستی و رحم و شفقت بر آنان هنگام پیری بر فرزند ‏لازم نبود. (زیرا پدر و مادر در قبال او زحمتی نکشیده‌اند که او در سن کهنسالی و نیاز، به ‏آنان برسد. او از آغاز، مستقل و بی نیاز از والدین بوده است.)

اگر نوزاد فهیم و عاقل به دنیا می‌آمد، وقت تولد جهان هستی را انکار می‌کرد و هنگامی ‏که با حیوانات، پرندگان، و دیگر موجودات غریب رو به رو می‌گشت و هر ساعت و هر روز ‏پاره‌ای از اشکال مختلف شگفت عالم را که از پیش ندیده بود می‌دید، هر آینه عقل و ‏اندیشه‌اش سرگشته و گمراه می‌گشت.

همچنین با این فرض، در میان فرزندان و والدین هیچ پیوند و الفتی حاکم نبود؛ زیرا کودکان ‏از تربیت و سرپرستی پدران بی نیاز بودند و از زمان تولد از پدران خویش جدا می‌گشتند. ‏او نیز پس از آن، پدر و مادرش را (و خواهر و برادرش را) نمی‌شناخت و این عدم شناخت ‏باعث می‌شد که بر سر راه ازدواج با مادر و خواهر و دیگر محارم مانعی پدید نیاید.

و کمترین مفسده و بلکه شنیعترین و قبیحترین زشتی هنگامی است که چنین طفل ‏هوشمندی، در هنگام تولد بر چیزی نظر افکند که رخصت این عمل را از او ستانده‌اند و ‏سزاوار نیست که چنین کند.

آیا نمی‌بینی که چگونه هر چیز آفرینش در جای مناسب خود استوار گشته و در ریز و ‏درشت اجزای هستی، اندک خلل و ناصوابی پیدا نیست؟

 


  

نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در جریان «مباهله»

ولادت حضرت زهرا

خداوند سبحان در قرآن شریف می‌فرماید:

... فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک به من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین‌(1)؛ (ای پیامبر!) هر که پس از این دانشی که به سوی تو فرود آمد، باز هم در مورد «عیسی» با تو چون و چرا نمود، بگو: بیائید تا ما پسران و بانوان و خودمان را فراخوانیم و شما نیز پسران و زنان خودتان را فرا خوانید. آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

آیه شریفه از رخداد بزرگی که از هنگامه رخ دادن آن تاکنون در میان مسلمانان از شهرت بسیاری برخوردار است، سخن دارد. ما در اینجا نیازی به ترسیم منابع و مدارک این حادثه بزرگ و معروف نداریم و به همین نکته بسنده می‌کنیم که خاطرنشان سازیم؛ تمام مفسّران و محدّثان جز شماری چند، بر این عقیده‌اند که این آیه مبارکه هنگامی بر پیامبر فرود آمد که میان آن حضرت و مسیحیان منطقه «نجران» گفتگوهایی درباره مسیح علیه‌السلام به میان آمده بود. اینک این رخداد بزرگ را به طور فشرده از امیرمومنان علیه السلام می‌آوریم.

همه محدّثان و مفسّران بر این باورند که پیامبر گرامی در جریان مباهله، از همه مردان مسلمان تنها یک نفر به همراه داشت و آن هم امیرمومنان بود، و از همه بانوان مسلمان نیز تنها یک نفر، که آن هم دخترش «فاطمه» بود و از تمامی کودکان مسلمان نیز دو کودک به همراه برد که حسن و حسین بودند و دیگر هیچ‌کس، حتّی یکی از همسران خویش را نیز نبرد.

بامداد فردا پس از نماز

گروهی از مسیحیان نجران به سرپرستی سه چهره سرشناس آنان؛ «عاقب»، «محسن»، و «اسقف» به همراه دو چهره مشهور یهودیان به مدینه وارد شدند و به محضر پیامبر گرامی رفتند تا در مورد رسالت و تعالیم آسمانی او، تحقیق و بررسی نموده و درباره چگونگی برخورد با آن پدیده جدید و پر جاذبه، تصمیمی بگیرند.

پس از تشرّف آنان به محضر پیامبر، سرشناس‌ترین چهره گروه که اسقف نام داشت، خطاب به پیامبر گرامی گفت:

عالی جناب! پدر «موسی» که بود؟

پیامبر فرمود: «عمران»

او پرسید: پدر «یوسف» که بود؟

پیامبر پاسخ داد: « یعقوب»

اسقف پرسید: پدر و مادرم فدایت باد! پدر شما چه نام دارد؟

پیامبر فرمود: «عبدالله»

پرسید: پدر «مسیح» کیست؟

پیامبر ساکت شد. در این هنگام بود که جبرئیل با این پیام فرود آمد که: عیسی روح خدا و کلمه اوست. «هو روح‌ الله و کلمته»

اسقف پرسید: آیا سخن شما بدین معناست که روح بدون جسد می‌باشد؟

پیامبر باز هم ساکت شد که خداوند به او وحی فرمود که: انّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ بی‌تردید مَثَل عیسی نزد خدا همانند مَثل آدم است. وی را از خاک آفرید و به او گفت: «موجود باش!» پس وجود یافت.

اسقف با شنیدن آیه شریفه، ناگهان از جای خود پرید و گفت: ای محمّد! ما این مطلب را نه در تورات یافته‌ایم و نه انجیل و نه زیور ... تنها از شما این مطلب را می‌شنویم.

اینجا بود که این آیه شریفه فرود آمد: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم ...

گروه اعزامی مسیحیان «نجران» گفتند: عالی جناب! این سخن شما بر ما گران است که «مسیح» از خاک آفریده شده است امّا دعوت به مباهله برای روشن شدن حقانیّت و درستی دیدگان یکی از دو طرف از سوی شما به راستی کاری منصفانه و منطقی و آزادمنشانه است. از این رو هنگامه مباهله را مقرّر فرمایید.

پیامبر فرمود: به خواست خدا فردا پس از نماز صبح، مباهله انجام خواهد شد.

ولادت حضرت زهرا

 

به خدا سوگند او پیامبر است

پیامبر نماز صبح را به بارگاه خدا بجا آورد و دست امیرمنان و دخت سرافراز خویش فاطمه را گرفت و یکی را در کنار خویش و دیگری را پشت سر خود قرار داد و دو نور دیده‌اش، حسن و حسین را نیز در سمت راست و چپ خویش فراخواند و به سوی میعادگاه روان شدند.

در آنجا از آن بندگان محبوب و برگزیده خدا خواست تا دست‌ها را به آسمان گیرند و هنگامی که پیامبر دعا کرد آنان آمین بگویند. پس به حالت نیایش با خدا زانوها را بر زمین نهادند و آماده مباهله شدند.

هیئت مسیحیان «نجران» هنگامی که با چهره‌های نورانی و سیمای معنوی و آمادگی روحی پیامبر و خاندانش روبرو شدند از تصمیم خویش پشیمان شده و فرصت برای تبادل نظر دیگری خواستند و پس از گفتگو در میان اعضای هیئت خویش، به این نتیجه رسیدند که او پیامبر خداست و سراپا راستی و پاکی است و اگر او دست به دعا بردارد و خاندان پاک و محبوب او آمین بگویند، بی‌هیچ تردیدی خواسته آنان به هدف اجابت می‌رسد و همه اعضای هیئت نابود خواهند شد.

اینجا بود که گفتند: تنها راه نجات این است که از مباهله بازگردند و از آن حضرت بخواهند که از آنان درگذرد.

«فخر رازی» در تفسیر خویش می‌نویسد:

این تنها بردن فاطمه علیها‌السلام با وجود آیه شریفه که می‌فرماید: «و نسائنا و نسائکم» نشانگر این حقیقت است که تنها بانوی بانوان فاطمه علیها‌السلام سراپا شایسته حضور در آن مباهله و همایش بزرگ بود و نه هیچ‌کس دیگر. و این امتیاز ویژه اوست که پیامبر تنها او را برگزید.

اسقف بزرگ «نجران» گفت: هان ای پیروان مسیح! آگاه باشید که چهره‌هایی را به همراه پیامبر اسلام می‌نگرم که اگر از خدای بزرگ بخواهند کوهی را از جای خویش برکند، آن را خواهد کند. از این رو توصیه من این است که با آنان روبرو نشوید و دست به مباهله نزنید که نابود خواهید شد و یک نفر از پیروان مسیح بر روی کره زمین باقی نخواهد ماند.

بر این باور بود که هیئت عالی‌رتبه «نجران» با تواضع بسیار در برابر پیشوای بزرگ توحید نشستند و تقاضا نمودند که آن حضرت از مباهله بگذرد.

پیامبر با بزرگ‌منشی بسیار تقاضای آنان را پذیرفت امّا فرمود: آگاه باشید! به پروردگاری که مرا به حق به رسالت برگزید، اگر مباهله انجام می‌شد خداوند تمامی مسیحیان را نابود می‌ساخت ...

 

اشاره‌ای به نکته مهمّ بحث

ما در اینجا تنها به یک نکته مهمّ اشاره می‌کنیم و آن این است که:

همه محدّثان و مفسّران بر این باورند که پیامبر گرامی در جریان مباهله، از همه مردان مسلمان تنها یک نفر به همراه داشت و آن هم امیرمومنان بود، و از همه بانوان مسلمان نیز تنها یک نفر، که آن هم دخترش «فاطمه» بود و از تمامی کودکان مسلمان نیز دو کودک به همراه برد که حسن و حسین بودند و دیگر هیچ‌کس، حتّی یکی از همسران خویش را نیز نبرد.

و با این که همه همسرانش در خانه‌‌های خویش بودند و عمّه‌هایش همچون «صفیّه»، آن بانوی بزرگ و «امّ‌هانی» دختر «ابوطالب» و زنان «هاشمی» و مهاجر و انصار، همه و همه در مدینه بودند، پیامبر تنها یک بانوی پرشکوه و پرمعنویّت و بی‌نظیر را به همراه خویش به مباهله فرا خواند، آری تنها یک بانو و آن هم دخت گرانمایه‌اش «فاطمه» بود و بس. و این تنها بردن فاطمه علیها‌السلام با وجود آیه شریفه که می‌فرماید: «و نسائنا و نسائکم» نشانگر این حقیقت است که تنها بانوی بانوان فاطمه علیها‌السلام سراپا شایسته حضور در آن مباهله و همایش بزرگ بود و نه هیچ‌کس دیگر. و این امتیاز ویژه اوست که پیامبر تنها او را برگزید.

«قندوزی حنفی» از پیامبر روایت آورده است که اگر خدا می‌دانست که در روی زمین بندگانی گرانمایه‌تر از علی و فاطمه و حسن و حسین بودند، به من دستور می‌داد که با آنان به مباهله بروم امّا چون از اینان پرشکوه‌‌تر نبود دستور آمد که به همراه اینان بروم و همین سند برتری آنان بر تمامی انسان‌هاست.(2)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره آل عمران، آیه 60.

2- ینابیع المودّه، ص 244.

 

منبع:

کتاب فاطمة الزهرا؛ از ولادت تا شهادت، آیة الله فقید سید محمدکاظم قزوینی، ترجمه علی کرمی.

 


  

مباهله؛ جلوه ای از حضور حضرت زهرا (س) در عرصه سیاست

دیدار نمایندگان نجران با پیامبراکرم(ص)

رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود؟

انصراف از مباهله

عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام

سند آیه مباهله

" نجران" بخش با صفایی با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود.

پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.

« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»

نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.

دیدار نمایندگان نجران با پیامبراکرم(ص)

نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند  و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.

فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین."( آل عمران/61)

هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.

رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود؟

وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.

اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزی در بساط ندارد. پیامبراکرم(ص) به همراه حضرت علی، امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه علیهم السلام به سمت صحرا رفت.

از آن سو نمایندگان نجران در حالی که اسقف آنها پیشاپیش حرکت می کرد به محل رسیدند. وقتی پیامبر را دید، از همراهان ایشان پرسید، که به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی علیه السلام هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه علیها السلام است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است. به اسقف گفته شد که برای مباهله قدم پیش گذار.

اسقف گفت: نه، من مردی را می بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام می کند و می ترسم راستگو باشد.

من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای برکند، فوراً اینطور خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد مباهله نماییم. زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.

نمایندگان نجران وقتی که دیدند پیامبراکرم(ص) نزدیکان و عزیزان خود را برای مباهله به همراه آورده است، دریافتند که رسول الله(ص) به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد، والا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

انصراف از مباهله

هیات نمایندگی نجران با دیدن وضع یاد شده، وارد شور شده و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان "جزیه" ( مالیات سالانه) بپردازند  و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبراکرم(ص) نیز رضایت خود را اعلام نمود و قضیه مباهله به اتمام رسید.

سپس پیامبراکرم(ص) فرمود: عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، و در آتشی که در بیابان برافروخته می شد، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده می شد.

عظمت حضرت زهرا علیهاالسلام

درعربستان پیش از اسلام، زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان کنیزی که در خدمت مرد قرار می گرفت تا کارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.

او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود که اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلکه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر کمتر مورد ظلم قرار می گرفتند. در چنین شرایطی که دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از کارهای پیامبر(ص) نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراکرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می کنند که ارزش حضرت به خاطر این بوده است که ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنکه باید در نظر داشت که ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته که در این مسندها جای گرفته است.

با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم که خود حضرت زهرا(س) آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند که به همراه پیامبر(ص) به مباهله می روند. چرا که در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.

مباهله با مسیحیان نجران کار ساده ای نبود که با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلکه افراد شرکت کننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند که خدای  متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.

این که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شرکت داشته، حاکی از عظمت شخصیت ایشان می باشد.

سند آیه مباهله

غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم السلام بودند.

برخی از مفسران اهل تسنن که در اقلیت هستند، کوشیده اند که ورود احادیث واقعه ی روز مباهله را در این زمینه که در عظمت اهل بیت علیهم السلام بوده است، انکار نمایند. ولی با مراجعه به مسانید و منابع اهل تسنن دیده می شود که بسیاری از آنان احادیثی ذکر نموده اند بنابر این نظر که قضیه تاریخی مباهله مربوط به پیامبراکرم، حضرت علی، حسنین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد.

برای اثبات این حرف، برخی از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک ذکر می نماییم.

" قاضی نورالله شوشتری" در جلد سوم از کتاب نفیس" احقاق الحق" طبع جدید صحفه 46 چنین می گوید: " مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که " ابناء نا" در آیه فوق اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام و " نساء نا" اشاره به فاطمه علیهاالسلام و" انفسنا" اشاره به علی علیه السلام است.

سپس- در پاورقی کتاب مزبور- در حدود شصت  نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

از جمله شخصیتهای سرشناسی که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:

1. " مسلم بن حجاج نیشابوری" صاحب " صحیح" معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد 7 صفحه 120.

2. " احمد بن حنبل" در کتاب " مسند" جلد1، صفحه 185.

3. " طبری" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه 192.

4. " حاکم" در کتاب " مستدرک" جلد سوم، صفحه 150.

5. " حافظ ابونعیم اصفهانی" در کتاب " دلائل النبوة" صفحه 297.

6. " واحدی نیشابوری" در کتاب" اسباب النزول"، صفحه 74.

7. " فخر رازی" در تفسیر معروفش، جلد8، صفحه85.

8. " ابن اثیر" در کتاب " جامع الاصول"، جلد 9، صفحه 470.

9. " ابن جوزی" در " تذکرة الخواص" صفحه 17.

10. " طنطاوی" مفسر معروف در تفسیر" الجواهر" جلد دوم، صفحه 120.

11. " زمخشری" در تفسیر" کشاف" جلد1، صفحه 193.

منابع:

1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.

2- تفسیر نمونه، ذیل آیه مبارکه.


  

دوستانم سلام

روایت شده هر کس امروز سوره مبارکه الانسان(دهر) را 25 مرتبه بخواند هر حاجتی که دارد ان شاءالله مستجاب خواهد شد.چرا که یکی دیگر از افتخارات حضرت علی (ع) در این ماه، نزول سوره «هل اتی» در شأن وی و خاندان شریفش بود که در بیست وپنجم این ماه واقع شد و باعث آن ایثار و فداکاری بزرگی بود که آن حضرت و خانواده بزرگوارش در ظرف سه روز که روزه نذری داشتند، در موقع افطار، غذای خود را در راه خدا به مسکین، یتیم و اسیر دادند و خود با آب، روزه گشوده و با گرسنگی سر کردند.

التماس دعا


  

نامه چارلی چاپلین به دخترش

چارلی چاپلین ، هنرمند بزرگ سینما ، سینماگری که در آثارش به انسان ارج نهاده و فساد و تباهی را با طنز به باد انتقاد گرفته ، نامه ای به دخترش" جرالدین"  دارد که از با ارزش ترین نوشته های اوست . نوشته های چاپلین سرشار از نکته های هشدار دهنده به انسان ، خصوصا دختران و زنان در باب زندگی و زیستن شرافتمندانه است . با هم نامه ی او را به دخترش می خوانیم :

 

دخترم ، از تو دورم ولی یک لحظه تصور تو از دیدگانم دور نمی شود .

 اما تو کجایی ؟ در پاریس روی صحنه تئاتر پر شکوه « شانزه لیزه » . ستاره باش و بدرخش . اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد ، بنشین و نامه ی مرا بخوان .

 

 هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند.

دخترم : پدرت با تو حرف می زند ! شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد . آن شب است که این الماس ، آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط ، حتمی است . روزی که چهره ی یک اشراف زاده ی بی بند و بار تو را بفریبد.  آن زمان  تو یک بند باز ناشی خواهی بود . بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند . از این رو دل به زر وزیور مبند ، بزرگترین الماس این جهان ، آفتاب است که خوشبختانه برگردن همه ی ما می درخشد . اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار .

دخترم ، هیچکس و هیچ چیز دیگر را در این جهان  نمی توان یافت که شایسته ی آن باشد که دختری ناخن خود را به خاطر آن عریان کند . برهنگی بیماری عصر است .

 

 دخترم ، با این پیام نامه ام را به پایان می رسانم .

 انسان باش زیرا که گرسنه بودن و در فقر مردن ، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است .

 

منبع : مجله شمیم نرجس


  

حضرت علی علیه السلام

شیوه جذب نامه‎رسان معاویه

آنها که در شهرهای دور می‎زیستند و امام علی علیه السلام را ندیده بودند، و آنان که فریب دشمن را خورده و اسیر تبلیغات مسموم و شایعات دروغین گردیدند، نسبت به حضرت امیرالمومنین علی علیه‎السلام حالت گریز داشتند.

اما وقتی به امام علی علیه السلام نزدیک می‎شدند، و اخلاق پیامبرگونه ایشان را مشاهده می‎کردند، در شگفت مانده، جذب خورشید ولایت شده و برای همه عمر در صف عاشقان ولایت قرار می‎گرفتند.

در تاریخ اسلام آمده است که:

- بسیاری از اهل کتاب که خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند، مسلمان شدند.

- بسیاری از مخالفان فریب خورده، در همان برخورد اول شیفته امام علی علیه السلام گردیدند.

- بسیاری از هیأت‎های اعزامی دشمن در صف یاران حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام باقی ماندند. یکی از آنان، نامه‎رسان معاویه، مردی از قبیله «بنی عبس» است.

معاویه می‎خواست ضمن رساندن نامه‎ای تهدیدآمیز، مردی خشن، و بدزبان و بی باک و شروری را به کوفه و درون یاران امام علی علیه السلام اعزام کند که در حضور اصحاب به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام اهانت کند، تهمت بزند، فحاشی نماید و برگردد.

که برای این مانور تبلیغی، سیاسی، مرد عَبَسی را که بد زبان و خشن و شرور و بی باک بود برگزید، نامه را به او داد و سفارشات لازم را کرد.

وقتی نامه‎رسان معاویه وارد کوفه شد و در جمع اصحاب علی علیه السلام قرار گرفت، نقش خود را آغاز کرد. و با درشتی و بدگویی، هر چه خواست گفت و شایعاتی از شام عنوان کرد و قتل خلیفه سوم را به امام علی علیه السلام نسبت داد و گفت: شامیان از تو انتقام می‎گیرند.

اصحاب به خشم آمدند و خواستند او را ادب کنند. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام با اشاره مانع شد.

صلة بن زفر عبسی از جای برخاست و فریاد بر سر او کشید، که در برابر امیرالمومنین علیه السلام چه می‎گویی.

- امام با او با نرمش و مهربانی برخورد کرد.

- حرف‎های او را گوش داد و او را تا آخر تحمل کرد.

- شایعات و تهمت‎های شامیان را از زبان او شنید و مستدل و گویا پاسخ داد و مانع از تعرض یاران شد.

- آزادی بیان او را تامین کرد و تندی‎های او را با مهربانی پاسخ گفت.

سرانجام مرد عبسی در برابر اخلاق امام شرمنده شد. مدتی در فکر فرو رفت و شایعاتی که پیرامون حضرت علی علیه السلام شنیده بود را بررسی نمود و دید که واقعیت ندارد، مجذوب شد و برخاست و گفت:

یا امیرالمومنین با شنیدن تهمت‎ها و شایعات فراوان علیه شما قلب من از دشمنی و کینه تو مالامال بود، اما امروز که تو را دیدم و اخلاق تو را مشاهده کردم. اکنون هیچ آفریده‎ای را مثل شما دوست نمی‎دارم. من در جمع یاران تو می‎مانم و هرگز به شام برنمی‎گردم تا روزی که در رکاب تو شربت شهادت نوشم.

وقتی این خبر به معاویه رسید، اندوه عظیمی او را فرا گرفت، زیرا مرد عبسی اسرار نظامی معاویه را می‎دانست.(1)

 

آزاد گذاشتن آب برای دو لشگر (2)

پیش از آغاز جنگ صفین لشگریان معاویه زودتر وارد صحرای صفین شدند، و رودخانه بزرگ فرات را محاصره کردند تا حضرت علی علیه السلام را در محاصره اقتصادی قرار دهند، برخی از سیاستمداران، معاویه را از محاصره آب نهی کردند و گفتند:

«علی کسی نیست که تشنه بماند.»  اما معاویه در غرور خود باقی بود.

فرمان خط شکستن و آزاد کردن آب فرات

وقتی سپاه حضرت علی علیه السلام وارد صحرای صفین شد، آن حضرت خط شکنانی را به فرماندهی امام مجتبی علیه السلام آماده ساخت و این سخنرانی را ایراد فرمود:

" قَد استَطعموکمُ القِتالَ، فَأقرّوا عَلی مَذلّةٍ، وَ تَأخیر مَحلةٍ؛ أو رَوّوا السُّیوفَ مِنَ الدّمَاءِ تَرووا مِن الماءِ.

فَالموتُ فی حَیاتکُم مَقهورینَ، وَالحَیَاةُ فی موتکُم قَاهرینَ. ألا وَ اِنَّ مُعاویَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الغواة، وَ عَمّسَ عَلیهمُ الخَبرَ، حَتّی جَعَلوا نُحورَهم أغراضَ المنیّةِ." (3)

«شامیان با بستن آب شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهی قرار دارید، یا به ذلت و خواری بر جای خود بنشینید، و یا شمشیرها را از خون آنها سیراب سازید تا از آب سیراب شوید، پس بدانید که مرگ در زندگی توام با شکست، و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست.

آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان می‎پوشاند، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.»(4)

سربازان امام در همان حملات آغازین آب را آزاد کردند، وقتی فرات از محاصره لشگریان معاویه خارج شد، برخی پیشنهاد دادند که آب را بر روی معاویه همانند آنان ببندیم.

حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام پاسخ داد:

نه، ما برای آب نمی‎جنگیم، آب را آزاد بگذارید، تا هر دو سپاه از آن استفاده کنند، که تنها تیزی شمشیرهای شما، برای آنان کافی است.

با این حرکت پیامبرگونه امام، بسیاری هدایت شدند، و از لشگرگاه معاویه فرار کرده به اردوگاه حضرت امیرالمومنین پیوستند.(5)

 

ترتیب جلسه پرسش و پاسخ

پس از جنگ جمل امام علی علیه السلام بر منبر مسجد جامع بصره و بر منبر مسجد شهر کوفه، نشست و ضمن سخنرانی افشاگرانه به مخالفان آزادی بیان داد تا اشکالات و اعتراضات را بیان دارند.

آنگاه با بزرگواری حرف‎های آنان را می‎شنید.

تندی و بدگویی‎ها را تحمل می‎کرد، و سپس تک تک سوالات یا تهمت‎ها و شایعات را پاسخ می‎داد، که نقش موثری در هدایت دل‎ها داشت.

یکی از آنها ابوبردة بن عوف ازدی از دوستان خلیفه سوم بود، که در پای منبر امیرالمومنین علی علیه‎السلام بلند شد و اشکالات و شایعات را مطرح کرد و پاسخ شنید و سرانجام گفت:

(ای امیرالمومنین تاکنون دچار شک و تردید بودم، اما اکنون هدایت گردیدم). (6)

حضرت علی علیه السلام

عفو عایشه

روش برخورد امام علی علیه السلام با دشمن قبل از آغاز نبرد، پیامبرگونه بود، که تلاش در هدایت آنها داشت، و پس از آغاز تجاوز دشمن، قاطعانه ریشه‎های فساد را بر می‎کند، و پس از اتمام جنگ و تسلیم دشمن باز هم پدرانه، و با بزرگواری و محبت برخورد می‎کرد.

در جنگ جمل، عایشه آن همه از مردم را فریب داد که هزاران خون بی گناهان ریخته شد، و فتنه‎ها پدید آمد و شعارهای دروغین فراوانی را مطرح کرد، و مردم را بر ضدّ حضرت علی علیه السلام شوراند.

اما آنگاه که امام پیروز شد، او را عفو کرد، و کریمانه از زشتی‎های او چشم پوشید. و دوازده هزار درهم به عایشه عطا فرمود تا به مدینه بازگردد، و چهل زن از قبیله عبدالقیس را فرمان داد تا لباس رزم پوشیده، کلاه بر سر گذارند و عایشه را به مدینه برسانند.

چون چهل تن از زنان عبدالقیس لباس رزم بر تن و کلاه خود بر سر، و نقاب بر چهره داشتند و عایشه از این شیوه اطلاع نداشت، در طول راه نگران بود و می‎گفت:

«چون به مدینه رسم از علی شکایت خواهم کرد.»

پس از آن که عایشه را به منزلش در مدینه رساندند نقاب‎ها و کلاه‎خودها را از روی و سر باز کردند، وقتی عایشه فهمید همه آن محافظان زن بودند، بسیار شرمنده شد و از بزرگواری علی علیه السلام در شگفت ماند، گرچه کینه‎های درونی او درمان نیافت.(7)

از این الگوی رفتاری درس می‎گیریم که:

- با دشمن شکست خورده باید کریمانه رفتار کرد.

- و متناسب با شئون و آداب دشمن باید با او رفتار نمود.

- و دل‎ها را باید با محبت آرام کرد نه با کینه‎توزی .

- و هدف اساسی، هدایت دشمن است، نه خونریزی.

 

برخورد متناسب با شئون اسیران

فاتحان و لشگریان دنیا آنگاه که سرزمین را فتح می‎کردند، یا لشگری را شکست می‎دادند، به ارزش‎های اخلاقی توجهی نداشتند، عزیزان را ذلیل و بزرگان قوم را به خاک ذلت می‎نشاندند.

اما امیرالمومنین علیه السلام در برخورد با اسیران، رفتاری متناسب با آداب و رسوم و شئون ارزشی آنان می‎نمود، و اجازه نمی‎داد با شاهزادگان و فرزندان بزرگان اقوام به گونه‎ای تحقیرآمیز برخورد کنند، مانند:

الف- وقتی فرزندان و دختران و زنان پادشاهان ایران را پس از فتح ایران به مدینه نزد خلیفه دوم بردند و آنها تصمیم داشتند که اسیران را چون دیگر اسراء بفروشند یا به سربازان اهداء کنند، حضرت علی علیه‎السلام دخالت کرد و فرمود چنین رفتاری با بزرگان یک قوم ناپسند است، آنها را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد بگذارید.

ب- چون خلید (یکی از فرماندهان امام علی علیه السلام به استان خراسان رفت، و در نیشابور، شاهزادگان فراری ایران با ایشان نبرد کردند و شکست خوردند، خلید دختران و شاهزادگان ایران را به کوفه خدمت حضرت علی علیه السلام فرستاد.

امام آنان را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد گذاشت و به سرپرست ایرانی اسیران «نرسی» دستور خوشرفتاری و مهربانی داد تا متناسب شئون آنان به آنها لباس و غذا و مسکن دهند. (8)

 

عفو و بخشش دشمن

روزی ابوهریره (آن منافق دنیاپرست که جعل حدیث می‎کرد تا رضایت خلفاء و معاویه را جلب کند)، خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و با الفاظی اهانت آمیز به امام جسارت کرد، اما حضرت سکوت کرد و پاسخی نداد.

اما روز دیگر دوباره خدمت امام رسید و تقاضای کمک کرد.

امیرالمومنین علیه السلام نیازهای او را داد.

یکی از یاران امام اعتراض کرد، و گفت:

یا امیرالمومنین این مرد منافق است و دیروز به شما اهانت کرد، چرا به او اموالی می‎بخشی؟

حضرت فرمود: من از خدا شرم می‎کنم که نادانی او بر علم و عفو من و درخواست او بر کرم من غلبه کند. (9)

 

پی نوشت ها:

1- ناسخ التواریخ امیرالمومنین (ع)، ج 1، ص 249 .

2- کامل بهائی، ص 251، و ناسخ امیرالمومنین(ع)، ج 3 .

3- اسناد و مدارک این خطبه به شرح زیر است:

کتاب صفین، ص 201 و 208، نصر بن مزاحم (متوفای 212 هـ) / شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 325، ابن ابی الحدید (متوفای 656 هـ) / منهاج البراعة، ج1، ص 264، ابن راوندی (متوفای 573) / مروج الذهب،  ج2، ص377، مسعودی (متوفای346 هـ) / بحارالانوار، ج32، ص 442، ح 387- 394، مجلسی (متوفای 1110 هـ) .

4- خطبه 51 نهج البلاغه معجم المفهرس مولف 

5- کتاب صفین، ابن مزاحم، و شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص329 .

6- ناسخ التواریخ امیرالمومنین(ع)، ج1، ص213 .

7- ناسخ التواریخ امیرالمومنین(ع)، ج1، ص 188 و 189، و مروج الذهب، ج2، ص 379، و الجمل شیخ مفید ص221، و تاریخ طبری، ج3، ص547 و تذکرة الخواص، ص81 .

8- ناسخ التواریخ امیرالمومنین(ع)، ج1، ص221 .

9- کوکب دری، ج1، ص139 .

 

منبع:

امام علی علیه السلام و مسائل سیاسی، محمد دشتی، ج 2


  

چگونه نفس را ذبح کنیم؟!

عید قربان

"الهی فَاجعَلنا مِنَ الّذینَ تَرَسَّخت اَشجارُ الشَّوقِ اِلیکَ فِی حَدائِقِ صُدُورِهِم ..." (1)

هر جور فکر می‎کنم، او را بهتر می‎یابم. کسانی که ریشه‎ای نداشته باشند می‎خشکند و کسانی که مانده باشند، گند می‎گیرند و می‎میرند. ما خواه، ناخواه مردار زمین هستیم و مرده زمان. زمانه ما را به مرگ می‎سپرد و زمین از ما مرداری تهیه می‎کند؛ مگر قبل از این که زمانه، نیروی ما را بگیرد و ما را به خاک مبدل کند و بگنداند، خودمان را ذبح کنیم.

مرده زمین، مردار زمان

گفت و گو این بود که، ما خواه، ناخواه مرده‎ای می‎شویم و گند می‎گیریم.

مرده‎ زمین و مردار زمان، مگر هنگامی که ریشه‎هایی را داشته باشیم و رکودها را پشت سر گذاشته باشیم. این مسأله، قطعی است.

بخواهیم یا نخواهیم حرکت‎ها و گذشت زمانه از ما می‎کاهد و زمین ما را به گند می‎رساند، مگر این که خودمان را قبل از این که زمان بگیرد، قبل از این که زمین بگنداند، ذبح کنیم. ما قطعاً در این هستی، مردار هستیم.

آنهایی که گوسفندهایی دارند و این گوسفندها در معرض خطری قرار می‎گیرند، زود کاردها را تیز می‎کنند تا آنها را ذبح کنند، تا از مرگ آنها و ضایع شدن و از دست رفتن آنها جلوگیری کنند.

ما در این هستی، خواه، ناخواه مرداریم، مگر این که کاردی را به گلوها بگذاریم و ذبح کنیم. مهم این است که ذبیحِ چه کسی باشیم و مذبوحِ در راه چه کسی؟ و با چه چیزی خودمان را ذبح کنیم و رو به چه قبله‎ای؟

مرگ، قطعی است. از دست رفتن، قطعی است. روزها که می‎گذرند، مثل موش‎هایی هستند که طناب عمر ما را می‎جوند. خواه، ناخواه سرنگون می‎شویم و در چاه‎هایی می‎افتیم و می‎گندیم. گذشت زمانه، ما را به خاک بر می‎گرداند، مگر این که قبلاً خودمان را بقایی داده باشیم و ذبح کرده باشیم. آنهایی که ذبیح نیستند، مذبوح نیستند، مردار هستند. مرده هستند. ارزش ندارند. از دست رفته هستند.

حالا که بنا شده ذبح کنیم؛ بنا شده قبل از این که زمانه ما را بگیرد ما از خودمان بهره بگیریم، به این باید فکر کرد که در راه چه کسی خودمان را ذبح کنیم و با چه حربه‎ای و با چه نیتی؟

مؤمن مادامی که رشته‎ها را از غیر حق نبرد، به حیات نمی‎رسد. زنده نمی‎شود. ممکن است رشد و نمو سلول‎ها را داشته باشد، همانطوری که شمعدانی‎ها رشد می‎کنند؛ ممکن است که عاطفه‎ها و نفس کشیدن‎ها را داشته باشد، همانطور که بزغاله‎ها نفس می‎کشند؛ ولی انسان نیست و حیات ندارد. مردار است. و مردار، سنگ است.

شرایط ذبح

وقتی که می‎خواهند گوسفندی را ذبح کنند، باید شرایطی فراهم باشد:

باید رو به قبله باشد. وسیله بریدن آهن باشد. ذابح باید مسلمان باشد. و به نام حق کشته شود. برای حق و در راه حق کشته شود، نه در راه بت‎ها و هواها و هوس‎ها.

ما در این هستی یا صبر می‎کنیم تا بمیریم و می‎گذاریم گذشت زمانه خاکمان کند و یا اگر بنا شد از خودمان بهره بگیریم، قبله‎ای نداریم. جهت‎های ما و قبله‎های ما، ما را مردار می‎کنند؛ قبله‎هایی که ما خودمان را در آن راه ذبح کردیم و عمری را از دست دادیم، یا ثروت‎ها بوده و یا قدرت‎ها و شهرت‎ها و یا فرزندها. خودمان را برای آنها فدا کرده‎ایم. و خودمان را برای آنها مردار کرده‎ایم و آنها هم ما را به هیچ هم نگرفته‎اند. و ما هم جز حسرت چیزی به دل نگرفتیم. و با آن همه ضربه‎ای که می‎خوردیم، بیدار نشدیم.

آنهایی که بنای ذبح خودشان را دارند و بناست ذبیح شوند، باید ذبیح الله باشند. این است که اسماعیل‎هایی که ذبیح حق‎اند، پایدار باقی می‎مانند. کسی که ذبیح او نباشد و با دست ابراهیمی کشته نشود؛ در هنگام کشتنش تمام رگ‎ها را قطع نکند و تمام پیوندها را نبرد، مردار است. ذبیح نیست؛ جیفه است. مرده است. حیاتی ندارد.

 

حیات انسانی

ما باید در فاصله تولد و مرگمان، حیاتی را به دست بیاوریم و بعد از این، نگذاریم که زندگی در چاله مرگ بیفتد و طعمه لاشخورها شود . بعد از این که به حیات رسیدیم، خودمان را ذبح کنیم. تمام درس‎ها در همین یک جمله خلاصه می‎شود. تمام حرکت‎های پر زیر و بم، در همین یک مسأله خوابیده است.

یکی از بزرگان که به او گفته بودند به من درسی بده، گفته بود به تو درسی می‎دهم که اگر تو، همه‎اش را در کتابی جمع کنی، کتاب‎ها آن را نمی‎تواند در خود بگیرند و اگر بخواهی خلاصه‎اش کنی پشت یک ناخن می‎توانی بنویسی. آنچه که در همه کتاب‎ها هست اگر در یک خط خلاصه بشود و آن خط در دو کلمه خلاصه شود و آن کلمه را بتوان در پشت ناخن نوشت، چیزی نیست جز «ذبحُ النفس.»

زندگی‎ای که زمانه می‎گیرد و زمین می‎پوساندش، این زندگی را ذبح کنیم تا مردار نشویم. و این اصلی‎ترین مسأله است برای کسانی که یافته‎اند و فکر کرده‎اند که بی ریشه خشک می‎شوند و با رکود می‎میرند.

ذبح شرعی یک چیز هنگامی صورت می‎گیرد که از مرده چیزی بخواهیم بهره‎برداری کنیم. بخواهیم زندگی او را با بهره‎های بعدی مرتبط کنیم. از مردار شدن او جلوگیری کنیم. ذبح نفس، از بین بردن و هدر کردن نفس نیست. ذبح نفس، معنی‎اش این نیست که انسان خودش را ول کند. تن را رها کند و بهره‎ها را رها کند. نه، مهم این است که بهره‎ها را تزکیه کند، پاک کند. و این پاکی و تزکیه، هنگامی تحقق ییدا می‎کند که ذبیح رو به قبله باشد و حربه ذبح آهن باشد و تمام رگ‎ها قطع شده باشد. ذابح مسلم باشد و این قطع شدن‎ها با یاد حق باشد.

وقتی که بنی‎اسرائیل عصیان و سرکشی می‎کنند و بنا می‎شود که از اینها بهره‎برداری شود، دستور این است که: «اقتلوا أنفسکم»(2)؛ خودتان را بکشید. این قتل‎ها ذبح است. آنهایی که می‎روند و زندگی را از دست می‎دهند، مفت زنده بودند و مفت می‎میرند، می‎خواهد از آن چیزی که به زودی از دست می‎رود، برای همیشه بهره را به دست بیاورند. این است که بنا می‎گذارند که حیاتی پیدا کنند. این مرحله اول است. پس سؤال اول این است که چه چیز به ما حیات می‎دهد؟ چه چیز به ما زندگی می‎دهد؟ و سؤال بعد این است که چگونه از این حیات بهره‎برداری کنیم تا در چاله مرگ مدفون نشویم.

پس این دو سؤال مطرح است؛ چگونه حیات پیدا کنیم و زنده شویم؟ و چگونه از زندگی‎ها و مرگمان بهره‎مند شویم؟

زندگی‎ای که زمانه می‎گیرد و زمین می‎پوساندش، این زندگی را ذبح کنیم تا مردار نشویم. و این اصلی‎ترین مسأله است برای کسانی که یافته‎اند و فکر کرده‎اند که بی ریشه خشک می‎شوند و با رکود می‎میرند.

ما تا حیاتی به دست نیاورده‎ایم و ریشه‎هایی پیدا نکرده‎ایم تا از خاک‎ها نیرو بگیریم و ریشه بدوانیم و از بارش‎ها رویش پیدا کنیم، یا بی ریشه‎ایم و یا هنگامی که ریشه پیدا می‎کنیم و رشد می‎کنیم و حیات پیدا می‎کنیم، باز ذبیح نمی‎شویم. مرداریم. و اگر ذبح شویم با شرایط ذبح همراه نیستیم و باز هم مرداریم. تازه اگر از ما بخواهند بهره‎برداری کنند و ما را نگهداری کنند، گوشت یخ زده‎ایم و به کاری و به جایی نمی‎آییم.

عید قربان

این دو سؤال است که هر کس که یافت در رکود می‎گندد و بی ریشه می‎خشکد، مجبور است به این دو سؤال فکر کند که چه کند تا بتواند از این گندیدن و مردار شدن نجات پیدا کند. و چه کند که تا قبل از این مرحله، به حیات دست پیدا کند؟ آن هم نه حیاتی که فقط در حد نفس کشیدن باشد؛ چه بسا کسانی که با نفس کشیدن‎شان مرده‎اند. آنهایی که مرده‎ها را انتخاب کرده‎اند، حتی هنگامی که نفس می‎کشند، مرده‎اند. و آدم‎هایی که زنده‎ها را انتخاب کرده‎اند، حتی با مرگشان زنده‎اند؛ که انسان، در انتخابش زنده است. حیات انسانی ما وابسته به انتخاب ماست؛ گرچه ما رشد و نمو سلول‎ها را داشته باشیم و از احساس و عاطفه و غریزه برخوردار باشیم اما این حیات انسانی ما نیست. این زندگی و جانی است که هر بزغاله‎ای دارد و هر سگی بارش را به دوش می‎کشد. این جانی نیست که ارزش داشته باشد. جان و حیات انسان در انتخاب اوست. آنهایی که مرده‎ها را انتخاب کرده‎اند، مرده‎اند هر چند نفس بکشند.

چگونه به حیات برسم؟

ما تا حیاتی به دست نیاورده‎ایم و ریشه‎هایی پیدا نکرده‎ایم تا از خاک‎ها نیرو بگیریم و ریشه بدوانیم و از بارش‎ها رویش پیدا کنیم، یا بی ریشه‎ایم و یا هنگامی که ریشه پیدا می‎کنیم و رشد می‎کنیم و حیات پیدا می‎کنیم، باز ذبیح نمی‎شویم. مرداریم. و اگر ذبح شویم با شرایط ذبح همراه نیستیم و باز هم مرداریم. تازه اگر از ما بخواهند بهره‎برداری کنند و ما را نگهداری کنند، گوشت یخ زده‎ایم و به کاری و به جایی نمی‎آییم.

چطور به این حیات دست پیدا کنیم؟ حیاتی بالاتر از حیات سلول‎ها و حیات عاطفه‎ها، حیاتی که در انتخاب ما شکل بگیرد و زندگی‎ای که در اتخاذ ما، تبلور و قالب پیدا کند.

«یا ایّها الّذین امَنوا استَجیبُوا لِلّه و لِلرّسولِ إذا دَعَاکُم لِما یُحیِیکُم.»(3) این حیاتی است که حتی مؤمن باید آن را به دست بیاورد. این روحی است که فقط در یک مرحله و به یک عده داده می‎شود. «یا ایّها الّذین آمَنُوا استَجیِبُوا لِلهِ و لِلرّسُولِ»؛ بپذیرید از خدا و از پیامبرش هنگامی که شما را دعوت می‎کند تا به شما حیات بدهد. حی شوید و زنده شوید، ... شما را سرشار از روح خودش کند و می‎خواهد شما را آدم کند. انسان تنها با شکل گرفتنش آدم نمی‎شود، وقتی آدم می‎شود که به روح حق پیوند بخورد. و آنجاست که مسجود فرشته‎هاست. «و لقد خَلقناکُم ثُمَّ صَوَّرناکُم ثُمَّ قُلنا لِلمَلائِکةِ اسجُدُوا لِآدَمَ.»(4) بعد از این که انسان‎ها همگی شکل گرفتند و خلق شدند، در مرحله‎ای که شکل گرفتند، در آن مرحله است که مسجود فرشته‎ها می‎شوند. در این آیه است: «فَإذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فیهِ مِن رّوحی فَقَعوا لَهُ ساجِدینَ.»(5) و در آن آیه هم کسانی به این حیات می‎رسند، کسانی به این روح دست پیدا می‎کنند که از غیر او بریده باشند: «لا تَجِدُ قَوماً یُومنونَ بِاللهِ و الیَومِ الآخرِ یُوآدُّونَ مَن حادَّ اللهَ و رَسُولَهُ و لَو کانُوا آباءَهُم أو أَبناءَهُم أو إخوانَهُم أو عَشِیرَتَهُم.»(6) نمی‎یابید کسی که با حق پیوند پیدا کرده باشد، به دستگیره‎های دیگر خودش را بند کند.

وقتی که ما به دستگیره‎ی محکمی چنگ می‎زنیم و در مسیر مطمئنی قدم برمی‎داریم، دیگر به این طرف و آن طرف نگاه نمی‎کنیم. دستاویز دیگر را نمی‎خواهیم. کسانی که حق را یافتند و عروة الوثقی را در دست دارند، با رشته‎های دیگر کاری ندارند. «لا تَجدُ قَوماً یُؤمنونَ باللهِ و الیَومِ الآخِرِ»؛ نمی‎یابی کسانی که به او گرویده باشند؛ «یُوادّونَ مَن حادَّ الله و رَسوله»؛ دوستدار کسانی باشند که دشمنند، گرچه اینها فرزند و پدر خویش و قوم باشند. در این حد که انسان پیوندهایش را از همه بریده، در این حد است که: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان»؛ اینها کسانی هستند که ایمان در دلشان، ثبت شده و محضری شده‎اند. «و أیّدهم بروحٍ منه»؛ و اینها کسانی هستند که با روح او تأیید شده‎اند. اینها کسانی هستند که به حیات رسیده‎اند.

مؤمن مادامی که رشته‎ها را از غیر حق نبرد، به حیات نمی‎رسد. زنده نمی‎شود. ممکن است رشد و نمو سلول‎ها را داشته باشد، همانطوری که شمعدانی‎ها رشد می‎کنند؛ ممکن است که عاطفه‎ها و نفس کشیدن‎ها را داشته باشد، همانطور که بزغاله‎ها نفس می‎کشند؛ ولی انسان نیست و حیات ندارد. مردار است. و مردار، سنگ است.

پس برای رسیدن به حیات چاره‎ای نیست، جز این که از غیر او ببرند و از روح حق برخوردار شوند و پیوندشان را از غیر حق ببرند. و در این حد کسانی که به این روح رسیدند، به حیات رسیده‎اند. حتی اینها با مرگ از بین نمی‎روند و از دست نمی‎روند؛ چون حیات انسان در انتخاب او خلاصه می‎شود.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ