سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 133
کل بازدید : 774548
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


آخرین لحظه‏ها و کودک شیرخوار

امام علیه‏السلام به خیمه آمد و فرزندش عبدالله را نزد وى آوردند، آن حضرت او را در دامان خود نشانید، در این اثنأ مردى از بنى اسد تیرى پرتاب کرد و آن طفل را شهید ساخت، پس امام علیه‏السلام خون آن طفل را گرفت و چون دستش پر شد آن را روى زمین ریخت و فرمود: پروردگارا!! اگر باران آسمان را از ما منع فرمودى خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام ما را از این گروه ستمگر بگیر. آنگاه آن طفل را آورده و در کنار دیگر شهدا قرار داد.

در نقل دیگرى آمده است که: امام علیه‏السلام مقابل خیمه‏ها آمد و به زینب گفت: فرزند کوچکم را نزد من آرید تا با او وداع کنم، پس او را گرفته و صورتش را نزدیک آورد تا او را ببوسد، حرمة بن کاهل اسدى تیرى رها کرد و گلوى آن کودک را درید و او را قربانى کرد؛ و شاعر چه زیبا این مضمون را در قالب نظم عربى ریخته است:

"لله مفطور من الصبّر قلبه و لو کان من صمّ الصّفا لتفطّرا و مُنعطفٍ اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السّهم منحرا.

پس امام علیه‏السلام به زینب فرمود: کودک را بگیر، آنگاه دست خود را زیر خون گلوى او گرفت و چون دستش پر از خون شد به سوى آسمان پاشید و گفت: «هوّن علىّ ما نزل بى انّه بعین اللّه»؛ «چون خدا مى‏بیند آنچه که از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت.»

هشام بن محمد کلبى نقل کرده است که: چون امام علیه‏السلام سپاه کوفه را دید که در ریختن خونش اصرار مى‏ورزند، قرآن را گرفته و آن را باز کرد و روى سر نهاد و فریاد بر آورد: بین من و شما کتاب خدا و جدم محمد رسول اللّه، اى قوم! خون مرا به چه چیز حلال مى‏شمارید؟

در این حال امام حسین علیه‏السلام نظر کرد و طفلى را دید که از تشنگى مى‏گرید، او را روى دست گرفته و گفت: اى جماعت! اگر به من رحم نمى‌کنید پس به حال این کودک شیرخوار رحم آورید. در این اثنأ مردى از سپاه کوفه با تیرى آن کودک بی‌گناه را به قتل رساند. امام حسین علیه‏السلام با مشاهده این احوال مى‏گریست و مى‏فرمود: «اللهم احکم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا»؛ «خداوندا! داورى کن در میان ما و اینان که ما را دعوت کردند تا به یاریمان بشتابند ولى شمشیرهاى خود را به روى ما کشیدند.»

بعضى ذکر کرده‏اند که ندائى در آسمان شنیده شد که: اى حسین! کودک را به ما بسپار که در بهشت براى او شیر دهنده‏اى هست.

پس از این که آن طفل شهید شد، امام حسین علیه‏السلام با غلاف شمشیر نزدیک خیمه قبر کوچکى را حفر کرد و او را با همان حالت به خاک سپرد

و نقل شده است که بر جنازه او نماز گزارد و او را به خون خود آغشته ساخت و بعد دفن نمود.


نوزاد شهید

امام علیه‏السلام در حالى که بر اسب خود سوار و عازم میدان بود، کودکى را که در همان ساعت متولد شده بود نزد آن حضرت آوردند، امام علیه‏السلام در گوش فرزند خود اذان گفت و کام او را برداشت، در آن هنگام تیرى بر حلق آن طفل اصابت نموده و او را به شهادت رسانید. امام حسین علیه‏السلام تیر را از حلقوم آن طفل بیرون کشید و کودک را به خونش آغشت و گفت: به خدا سوگند تو گرامى‏تر از ناقه‏اى (ناقه صالح) در پیشگاه خداى تعالى، و جد تو رسول خدا، گرامى‏تر از صالح پیغمبر است نزد خدا آنگاه جنازه خون‌آلود کودک را آورده و نزد سایر فرزندان و برادرزادگانش نهاد.


  

فرزندان امیر المؤمنین علیه‏السلام

1- عبدالله بن على:مادر او فاطمه ‏ام‌البنین است و هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام کودکى شش ساله بوده است. و در واقعه کربلا حدود 27 سال از عمرش مى‏گذشت. هنگامى که اصحاب امام علیه‏السلام و گروهى از اهل‌بیت او شهید شدند، عباس بن على علیه‏السلام برادران خود را که از مادر با او یکى بودند خواند و گفت: به میدان روید.

اولین آنها عبدالله بن على که از عثمان و جعفر بزرگتر بود بپاخاست، ابوالفضل به او گفت: اى برادر! به میدان برو تا تو را کشته در راه خدا ببینم و تو فرزندى ندارى، پس او به میدان آمد و رجز مى‏خواند و شمشیر مى‏زد و مبارزه کرد تا آن که مردى به نام هانى بن ثبیت بر او حمله کرد و با شمشیر ضربه‌اى بر سر او وارد کرد و او را شهید نمود.

2- عثمان بن على: او بعد از برادرش عبدالله بن على به میدان رفت در حالى که بیست و یک سال از عمر او مى‏گذشت. و این رجز را مى‏خواند:

"انى انا عثمان ذو مفاخر شیخى على ذوالفعال الطاهر سنو النبى ذى الرشاد السائرما بین کل غائب و حاضر."

خولى بن یزید تیرى بر او زد و او را به شهادت رسانید. و برخى نوشته‏اند که: در اثر آن تیر از اسب به روى زمین افتاد و مردى از قبیله بنى ابان بر او حمله کرد و او را شهید نمود و سر او را از بدن جدا کرد

3- جعفر بن على:او هنگام شهادت على علیه‏السلام دو ساله بود و با برادرش امام حسن علیه‏السلام دوازده سال و با برادرش امام حسین علیه‏السلام بیست و یک سال زندگى کرد، و روایت شده است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را به نام برادرش جعفر نامگذارى کرد به جهت علاقه‏اى که به برادرش داشت. او نیز به میدان رفت و این رجز را مى‏خواند:

"انى انا جعفر ذو المعالى ابن على الخیر ذوالنوال ذاک الوصى ذو السنا و الوالى حسبى بعمى جعفر و الخال احمى حسینا ذى الندى المفضال."

و مبارزه کرد تا آن که خولى بن یزید بر او حمله‏ور گردید و او را به شهادت رسانید و بعضى قاتل او را هانى بن ثبیت ذکر کرده‏اند.

پس مشک را به دندان گرفت، آنگاه تیرى بر مشک خورد و آب‌هاى آن فرو ریخت و تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد، و بعضى گفتند تیر بر چشم حضرت نشست، و برخى نوشته‏اند که عمودى آهنین بر فرق مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام حسین علیه‏السلام را صدا زد.

4- ابوبکر بن على: مورخان، نام او را ذکر نکرده‏اند و ابوبکر کنیه اوست، و مادر او لیلا دختر مسعود بن خالد است. او نیز به میدان آمد و رجز خواند و مبارزه کرد تا این که به دست مردى از قبیله همدان شهید شد.

5- محمد بن على: او محمد اصغر است و امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرزند دیگرى به نام محمد دارد که از او بزرگتر بوده است لذا او را محمد اصغر مى‏گویند، مادر او ام ولد است. او را مردى از قبیله بنى ابان به شهادت رسانید. بعضى مادر او را اسمأ بنت عمیس نوشته‏اند.

6- عباس الاصغر:از قاسم بن اسبغ مجاشعى نقل شده است که گفت: وقتى که سرهاى شهدا را وارد کوفه مى‏کردند سوارى را دیدم که سر جوانى را که محاسن نداشت به گردن اسب خود آویخته و صورت آن جوان مثل ماه شب چهارده مى‏درخشید، وقتى که اسب، سرش را به زیر مى‏برد آن سر نازنین به زمین مى‏رسید، از آن سوار سؤال کردم که این سر کدام مظلوم است که به گردن اسب خود آویخته‏اى؟!

گفت: سر عباس بن على!

گفتم: تو کیستى؟

گفت: حرملة بن کاهل اسدى.

قاسم گفت: چند روزى نگذشت که دیدم صورت حرمله سیاه شد.

7- عباس بن على: او در سال بیست و شش هجرى متولد شد و مادر بزرگوار آن حضرت، ام البنین فاطمه دختر حزام بن خالد است.

على علیه‏السلام به برادرش عقیل - که عالم به انساب و اخبار عرب بود - فرموده بود: براى من زنى را که فرزندانى شجاع بیاورد انتخاب کن. عقیل، فاطمه دختر حزام را معرفى کرد و گفت: در عرب شجاع‌تر از پدران او کسى را نمى‌شناسم . على علیه‏السلام با او ازدواج کرد و اول فرزندى که از ام‌البنین به دنیا آمد عباس علیه‏السلام بود که او را به سبب زیبائى سیما، قمر بنى‌هاشم لقب داده بودند و کنیه او ابوالفضل است، و پس از عباس از ام البنین سه فرزند به ترتیب عبدالله و عثمان و جعفر متولد شدند. عباس بن على چهارده سال با پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مابقى عمر را در کنار دو برادرش زندگى کرد و هنگام شهادت سى و چهار سال از عمر شریفش گذشته بود. او در شجاعت بى نظیر بود و هنگامى که بر اسب سوار مى‏شد پاى مبارکش به زمین مى‏رسید.

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: عمویم عباس بن على داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین علیه‏السلام جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.

و نقل شده که روزى على بن الحسین علیه‏السلام به فرزند عباس علیه‏السلام که نامش عبیدالله بود نظر کرد و گریست سپس فرمود: هیچ روزى بر رسول خدا سخت‏تر از روز جنگ احد که حمزة بن عبدالمطلب شهید گردید و بعد از آن روز جنگ موته که جعفر بن ابى طالب پسر عم او شهید گشت، نبود؛ و هیچ روزى همانند روز حسین نبود، سى هزار نفر گرد او جمع شدند که خود را از این امت مى‏دانستند! و با خون حسین به خدا تقرب مى‏جستند! و حسین علیه‏السلام آنها را موعظه فرمود ولى نپذیرفتند، تا او را به ستم شهید کردند.

سپس امام سجاد علیه‏السلام فرمود: خدا عمویم عباس را رحمت کند! او خود را فداى برادرش حسین علیه‏السلام نمود و ایثار کرد تا این که هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند. و فرمود: براى عباس نزد خداى متعال منزلت و درجه‏اى است که تمام شهدا در قیامت به آن درجه و منزلت غبطه مى‏خورند.

امام حسین علیه السلام بر بالین عباس آمد و چون آن حال را دید فرمود: «الان انکسر ظهرى و قلّت حیلتى»؛ «الان کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد.» و چون چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس را بر روى زمین در کنار فرات دید خم شد و در کنار او نشست، زار زار گریست تا عباس جان سپرد، سپس او را به سوى خیمه برد.

عده‏اى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عباس چون تنهائى امام علیه‏السلام را دید، نزد او آمد و گفت: آیا مرا رخصت مى‏دهى تا به میدان روم؟

امام حسین علیه‏السلام گریه شدیدى کرد و آنگاه گفت: اى برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستى.

عباس گفت: اى برادر! سینه‏ام تنگ و از زندگى خسته شده‏ام و مى‏خواهم از این منافقان خونخواهى کنم.

امام حسین علیه‏السلام فرمود: براى این کودکان کمى آب تهیه کن.

عباس به میدان آمد و سپاه کوفه را موعظه کرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نکرد، پس بازگشت و ماجرا به برادر گفت، در آن هنگام بود که فریاد العطش کودکان را شنید، پس بر مرکب سوار شد و مشک و نیزه خود را برگرفت و آهنگ فرات نمود، چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را احاطه کردند و او را هدف تیر قرار دادند، عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنان را کشت تا وارد فرات شد، و چون خواست مقدارى آب بنوشد یاد عطش حسین و اهل‌بیت و کودکان او را از نوشیدن آب بازداشت، پس آب را ریخت و به قولى این اشعار را خواند:

یا نفس من بعد الحسین هونى و بعده لا کنت ان تکونى هذا الحسین شارب المنونو تشربین بارد المعین.

و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهى خمیه‏ها شد، لشکر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره نمودند، عباس با آنها پیکار مى‏کرد و این رجز را مى‏خواند:

"لا ارهب الموت اذا الموت زقى حتى اوارى فى المصالیت لقا نفسى لنفس المصطفى الطّهر وقاانى انا العباس اغدو بالسقا ولا اخاف الشر یوم الملنقى."

تا این که نوفل ارزق دست راست او را از بدن جدا کرد، آنگاه مشک را بر دوش چپ نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:

"والله ان قطعتم یمینى انى احامى ابدا عن دینى و عن امام صادق الیقیننجل النّبى الطاهر الامین

دست چپ حضرت را نیز همان ملعون از مچ جدا کرد؛ و نیز نقل شده است که در آن هنگام حکیم بن طفیل که در پشت درخت خرما کمین کرده بود شمشیرى بر دست چپ او زد و آن را از بدن جدا کرد، آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:

"یا نفس لا تخشى من الکفار و ابشرى برحمة الجبار مع النّبى السّید المختار قد قطعوا ببغیهم یسارى

فاصلهم یا رب حر النار."

پس مشک را به دندان گرفت، آنگاه تیرى بر مشک خورد و آب‌هاى آن فرو ریخت و تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد، و بعضى گفتند تیر بر چشم حضرت نشست، و برخى نوشته‏اند که عمودى آهنین بر فرق مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام حسین علیه‏السلام را صدا زد.

آن حضرت بر بالین عباس آمد و چون آن حال را دید فرمود: «الان انکسر ظهرى و قلّت حیلتى»؛ «الان کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد.»و چون چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس را بر روى زمین در کنار فرات دید خم شد و در کنار او نشست، زار زار گریست تا عباس جان سپرد، سپس او را به سوى خیمه برد

بعضى هم گفته‏اند: امام حسین علیه‏السلام بدن عباس را به جهت کثرت جراحات نتوانست از قتلگاهش به جائى که اجساد شهدا در آنجا بود حمل کند.

آنگاه امام حسین علیه‏السلام بر دشمن حمله کرد و از طرف راست و چپ بر آنان شمشیر مى‏زد و آن سپاه از مقابلش مى‏گریختند و آن حضرت مى‏گفت: کجا فرار مى‏کنید؟ شما برادرم را کشتید! شما بازوى مرا شکستید! سپس به تنهائى به جایگاه اول خود باز مى‏گشت.

عباس آخرین شهید از اصحاب امام حسین علیه‏السلام بود، و بعد از او کودکانى از آل ابى طالب که سلاح نداشتند شهید شدند.

در بعضى از کتب آمده است: هنگامى که عباس و حبیب بن مظاهر شهید شدند اثر شکستگى در چهره امام حسین علیه‏السلام ظاهر شد، پس با اندوه و غم نشست و اشکش بر صورت مبارکش جارى شد

سکینه نزدیک آمد و از پدر سراغ عمویش عباس را گرفت، امام علیه‏السلام خبر شهادتش را به او داد، در آن حال زینب فریاد بر آورد: و اخاه! وا عباساه! وا ضعیتنا بعدک!

در این زمان زنان حرم به گریه در آمدند، و امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا ضعیتنا بعدک وا انقطاع ظهراه، سپس این اشعار قرائت فرمود:

"اخى یا نور عینى یا شقیقى فَلى قد کنت کالرکن الوثیق اَیا ابن ابى نصحت اخاک حتّى سقاک الله کأساً من رحیق اَیا قمراً منیراً کنت عونى على کل النوائب فى المضیق فبعدک لا تطیب لنا حیاة سنجمع فى الغداة على الحقیق اَلا للّه شکوائى و صبرى و ما القاه من ظمأٍ و ضیق."

8 - محمد بن عباس بن على:ابن شهر آشوب در بیان شهداى بنى‌هاشم با امام حسین علیه‏السلام ذکر کرده است که: بعضى گفته‏اند محمد بن عباس بن على بن ابى طالب نیز شهید شده است


  

فرزندان امام حسن علیه‏السلام

- قاسم بن حسن: مادرش رملد نام داشت و او نوجوانى بود که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود، وقتى براى اجازه میدان رفتن خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید، امام علیه‏السلام نظر بر او افکند و دست بر گردن او انداخت و هر دو گریه کردند تا از حال رفتند، آنگاه براى مبارزه از امام اذن خواست ولى امام ابا کرد، قاسم به دست و پاى امام بوسه زد تا آن حضرت او را رخصت داد پس به میدان آمد در حالى که اشکش بر گونه‏هایش جارى بود و این رجز را مى‏خواند:

"ان تنکرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسین کالاسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن."

نوشته‏اند که: صورت او همانند قرص ماه بود، پس جنگ شدیدى کرد و با همان کودکى سى و پنج نفر را به قتل رساند.

حمیدبن مسلم مى‏گوید: من در میان سپاه کوفه ایستاده بودم و به این نوجوان نظر مى‏کردم که پیراهنى در بر و نعلینى بر پا داشت، پس بند یکى از آنها پاره شد و فراموش نمى‌کنم که بند نعلین پاى چپ او بود، عمرو بن سعد ازدى به من گفت که: من بر او حمله کنم.

به او گفتم: سبحان الله! چه منظورى دارى؟ به خدا قسم که اگر او مرا بکشد من دست خود را به سوى او دراز نکنم، این گروه که اطراف او را گرفته‏اند او را بس است!

او گفت: من به او حمله خواهم کرد.

پس به قاسم حمله کرد و ضربه‌اى بر فرق او زد که به صورت بر زمین افتاد و فریاد بر آورد: یا عماه! پس حسین علیه‏السلام با شتاب آمد و از میان صفوف گذشته تا بر بالین قاسم رسید و ضربه‌اى بر قاتل قاسم بن حسن زد، او دست خود را پیش آورد، دستش از مرفق جدا گردید و کمک طلبید، سپاه کوفه براى نجات او شتافتند و جنگ شدیدى در گرفت و سینه او در زیر سینه اسبان خرد شد. غبار، فضاى میدان را پر کرده بود، چون غبار نشست، امام حسین را دیدم که بر سر قاسم ایستاده و قاسم پاهاى خود را بر زمین مى‏کشد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: چقدر بر عموى تو سخت است که او را به کمک بخوانى و از دست او کارى بر نیاید و یا اگر کارى هم بتواند انجام دهد براى تو سودى نداشته باشد، از رحمت خدا دور باد قومى که تو را کشند

آنگاه امام حسین علیه‏السلام قاسم را به سینه گرفت و او را از میدان بیرون برد.

حمیدبن مسلم مى‏گوید: من به پاهاى آن نوجوان نظر مى‏کردم و مى‏دیدم که بر زمین کشیده مى‏شود و امام سینه خود را به سینه او چسبانیده بود، با خود گفتم: که او را به کجا مى‏برد؟ دیدم او را آورد و در کنار کشته فرزندش على بن الحسین و سایر شهداى خاندان خود قرار داد

و در «کفایة الطالب» آمده است: وقتى قاسم از روى اسب بر زمین افتاد و عمو را صدا زد، مادرش ایستاده بود و نظاره‌گر صحنه بود، و حسین علیه‏السلام در حالى که قاسم را به سینه گرفته بود این اشعار را مى‏خواند:

غریبون عن اوطانهم و دیار همتنوح علیهم فى البرارى و حوشها و کیف ولا تبکى العیون لمعشر سیوف الاعادى فى البرارى تنوشها بُدُورٌ توارى نُورها فتغیر تمحاسنها ترب الفلاه نعوشها.

2- ابوبکر بن الحسن: او و برادرش قاسم از یک مادر و پدر بودند. از امام باقر علیه‏السلام نقل است که او را مردى به نام عقبة الغنوى به شهادت رسانید.

3- عبدالله بن الحسن:در حالى که سپاه کوفه امام علیه‏السلام را محاصره کرده بود، عبدالله بن الحسن که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود مى‏خواست خود را شتابان به امام علیه‏السلام برساند، زینب کبرى خواست او را از این عمل باز دارد ولى او مقاومت مى‏کرد و مى‏گفت: به خدا قسم که از عمویم هرگز جدا نمى‌گردم. در این هنگام بحر بن کعب - و بعضى گفته‏اند حرملة بن کاهل - با شمشیر به امام حسین علیه‏السلام حمله کرد، عبدالله به او گفت: اى پسر زن بدکاره! مى‏خواهى عمویم را بکشى؟ و او شمشیر خود را به طرف آن کودک فرود آورد، عبدالله دست خو را سپر قرار داد و شمشیر، دست او را قطع کرده و آن را به پوست آویزان کرد، پس او فریاد مى‏زد: اى مادر!

عباس آخرین شهید از اصحاب امام حسین علیه‏السلام بود، و بعد از او کودکانى از آل ابى طالب که سلاح نداشتند شهید شدند.

امام حسین علیه‏السلام آن کودک را در آغوش کشید و گفت: اى پسر برادر! در این سختى شکیبا باش و از خداى خود چشم نیکى دار تا تو را به پدران نیکوکارت ملحق کند.

حرملة بن کاهل تیرى به او زد در حالى که در دامان امام قرار داشت و آن کودک به شهادت رسید.(

4- حسن بن الحسن:یکى دیگر از فرزندان امام مجتبى، حسن مثنى است، او روز عاشورا به میدان آمد و همانند دلیران رزمجو جنگید تا به زمین افتاد؛ هنگامى که سپاه کوفه براى جدا کردن سرهاى شهدا آمدند، دیدند که او هنوز زنده است و رمقى در او باقى است، اسمأ بن خارجه که از خویشان مادرى او بود، وساطت کرد و او را با خود به کوفه برد و مداوا کرد تا زخم‌هاى تن او التیام یافت و بعد از کوفه به مدینه رفت.



  


خطاب امام علیه‏السلام به یارانش

امام علیه‏السلام اصحاب خود را مخاطب قرار داد و فرمود: پایدارى کنید اى بزرگ زادگان! مرگ به مانند پلى است که شما را از سختی‌ها و دردهاى دنیا به سوى بهشت وسیع و نعمت دائم الهى عبور مى‏دهد، کدام یک از شما ترک زندان به امید آرمیدن در قصر را نمى‌پسندید؟! پدرم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برایم حدیث کرد که فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ جسر مؤمن است به سوى بهشت و پل کافر است به سوى جحیم، نه به من دروغ گفته شده و نه من دروغ مى‏گویم.

اصحاب امام حسین علیه‏السلام در رفتن به سوى میدان و مبارزه و شهادت برابر آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتندو مبارزه سختى کردند تا این که روز به نیمه رسید، حصین بن نمیر که فرماندهى تیراندازان سپاه کوفه را بر عهده داشت چون مقاومت اصحاب امام را دید، به سپاه پانصد نفرى خود دستور داد تا یاران امام را تیرباران کنند.

روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود یکصد و بیست نفر را کشت، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخم‌هاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!
امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا غوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى‌گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.

در اثر این تیراندازى، تعداد دیگرى از اصحاب امام علیه‏السلام مجروح و تعدادى از اسب‌ها نیز از پاى درآمدند. چون تعداد یاران امام حسین علیه‏السلام اندک بود لذا هر یک نفر از آنان که به شهادت مى‏رسید، جاى خالى او در میانه اصحاب کاملا نمایان مى‏شد، ولى از سپاه دشمن به علت کثرت، هر تعدادى که از آنها کشته مى‏شد، در ظاهر نقصانى پدید نمى‌آمد.

امام حسین علیه‏السلام روى به عمربن سعد کرد و گفت: براى آنچه که امروز تو مشاهده مى‏کنى روزى خواهد بود که تو را آزرده خواهد کرد.

سپس امام علیه‏السلام دستش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا! اهل عراق ما را فریفتند و با ما خدعه کردند و با برادرم حسن بن على کردند آنچه کردند؛ خدایا! شیرازه امور آنان را از هم بگسل.


مبارزه یاران امام علیه‏السلام

عمربن سعد چون دید که او و یارانش توان مقاومت در مقابل امام علیه‏السلام و اصحابش را ندارند، افرادش را فرستاد تا خیمه‏ها را از جانب راست و چپ از جا بکنند تا بتوانند یاران امام را محاصره کنند. براى رویاروئى با این حلیه جنگى، اصحاب امام در گروه‌هاى سه نفره و چهار نفره افراد دشمن را که در حال کندن خیمه‏ها و غارت کردن آنها بودند از دم تیر و شمشیر مى‏گذراندند و اسب‌هاى آنها را از پاى در مى‏آوردند، پس عمر بن سعد دستور داد تا خیمه‏ها را بسوزانند!!

امام فرمود بگذارید آنها را بسوزانند تا به دست خود راه عبور خود را بسته باشند. و همانگونه که امام علیه‌السلام پیش‏بینى فرمود، شد.



  

توسل

 

 

اخبار و احادیث بسیاری در اختیار داریم که انبیاء به طور مطلق، و اصفیاء آنان چون آدم علیه السلام و داود علیه السلام و شعیب علیه السلام و ایوب علیه السلام و لوط علیه السلام و ادریس علیه السلام و پیغمبران اُولواالعزم چون نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام به حضرت خاتم النبیین پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام متوسل می شدند و برای رفع مشکلات و مغفرت خطایا و ارتقاء مقامات از ارواح تابناک آنها استمداد می جستند.

البته این به جهت عُلُو مقام و نورانیت معنوی و ملکوتی آنهاست که برای التماس و التجاء به درگاه حضرت احدیت خود را ناچار از استمساک از این آیات الهیه میدیدند؛ و الا این مقام ، مقامِ اعتباری و امر تشریفی نیست ، زیرا این نوع اعتباریات در حقائق راهی ندارد؛ آن أصالت و واقعیت و آن طهارت مطلقه ذوات طیبه خمسه بود که همه سابقین و لاحقین را به خضوع و خشوع در می آورد، و برای وصول به درگه قرب حضرت باری تعالی شأنُه العزیز ناچار از عبور از حجاب اقرب و تجلی اعظم و ناچار از ظهور نور احدی در مرآت دلهای خودشان ، از این مرایا و آئینه های تابناک بودند.

همین شفاعت خمسه طیبه بوده است که خداوند به برکت آن آتش را بر ابراهیم بَردًا و سلامًا فرمود، و کشتی نوح را به سلامت به جودی رسانید، و عصا را در دست موسی اژدها نمود و سپس آنرا بازگردانید، و طلوع نور پیروان آنها بود که در درخت به أنا الله دریچه توحید را به روی او گشود و او را در وادی معرفت کشانید، و او را با سبطیان از شر فرعون و قبطیان نجات داد و آب را بر آنها مَعْبر نمود و فرعون و پیروانش را دستخوش غرقه ساخت . و نور خمسه طیبه بود که بینات و آیات به عیسی بن مریم عنایت کرد، و او مرده زنده میکرد و کور مادرزاد شفا میداد و مبتلا به مرض پیسی را خوب میکرد؛ و بطور کلی تمام حالات معنوی در خلوت های روحانی همه پیامبران و اولیاء خدا بواسطه شفاعت و وساطت آنها بود. و از نقطه نظر برهان فلسفی ، محال است کسی بتواند بطور طفره مسافتی را بپیماید. عبور از مراحلِ نفس تا طلوع نور توحید، در سفر معنوی و ملکوتی سالکان راه حقیقت ، بدون عبور و استمداد از این آیات الهیه با این اصل مسلم که میدانیم: حجاب أقرب و اسم أعظم و آیت کبری و مقام بین البینی و جمع الجمعی هستند، محال است...

اینک شرحی از دعا و توسل نوح علیه السلام علی نبینا و آله و علیه السلام را که از اکتشافات اخیر است و سند زنده و تاریخی از جهت نورانیت خمسة طیبه است از مجلة«مکتب اسلام » می آوریم و برای آنکه امانت در نقل رعایت شود ما در اینجا عین مطالب مندرجه در این شماره را بدون هیچ کم و کاستی و بدون هیچ زیادتی بیان می کنیم تا بر اهل نظر مطلب روشن شود:

مجله رسمی و پر تیراژ «اتفاد نیزوب » شوروی که بطور ماهانه منتشر می شود، گزارش عجیب زیر را که هم از نظر باستانی بسیار ارزنده و جالب است و هم از نظر دینی عالی ترین دلیل بر عظمت قرآن و عقائد دینی ماست ، درج نموده است و به دنبال آن عده ای از نویسندگان انگلیسی ، مصری ، پاکستانی و... آن مقاله را از روسی به انگلیسی و عربی و اُرْدو ترجمه نموده و در مجله ها و روزنامه های محلی خود نقل کرده اند؛ اینک ما خلاصه آنرا با توضیح درباره ارزش علمی و دینی آن از نظر خوانندگان ارجمند میگذرانیم:

بقایای کشتی نوح
  • گزارش بسیار جالب باستان شناسی شوروی درباره کشتی حضرت نوح
  • مجله نامبرده در شماره دوم 1953 مینویسد: هنگامیکه باستان شناسان روسی در منطقه ای معروف به «وادی قاف » مشغول حفاری و جستجوی آثار باستانی بودند، در اعماق زمین به چند پاره تخته قطور و پوسیده ای برخوردند که بعداً معلوم شد این تخته ها قطعات جدا شده از کشتی نوح بوده ، و بر اثر تحولات دریائی و زمینی در طول حدود 5000 سال همچنان در دل زمین باقی مانده است . برخورد به این تخته ها نظر محققین باستان شناس را آنچنان به خود جلب نمود که دو سال دیگر به کنجکاوی و تعقیب عملیات حفاری خود پرداخته ، و بالاخره در همان منطقه به یک قطعه تخته دیگری برخوردند که به صورت لوحی طبق کلیشه صفحه زیر، چند سطر کوتاه از کهن ترین و ناشناخته ترین خطوط بر روی آن منقوش بود. اما بسیار شگفت آور بود که این تخته لوح بدون اینکه پوسیده یا متحجر شده باشد، آنچنان سالم و دست نخورده باقی مانده که هم اکنون در موزه آثار باستانی مُسکو در معرض دید توریست ها و تماشاگران خارجی و داخلی است . بر اثر این اکتشاف ، اداره کل باستان شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن ، هیئتی مرکب از هفت نفر از مهمترین باستان شناسان و اساتید خط شناس و زبان دان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده که نام آنها بدین گونه است :

1 ـ پرفسور سولی نوف ، استاد زبان های قدیمی و باستانی در دانشکده مسکو.

2 ـ ایفاهان خینو، دانشمند و استاد زبان شناس در دانشکده لولوهان چین .

3 ـ میشانن لوفارنک ، مدیر کل آثار باستانی شوروی .

4 ـ تانمول گورف ، استاد لغات در دانشکده کیفزو.

5 ـ پرفسور دی راکن، استاد باستان شناس در آکادمی علوم لنین .

6 ـ ایم احمد کولا، مدیر تحقیقات و اکتشافات عمومی شوروی .

7 ـ میچر کولتوف ، رئیس دانشکده استالین .

این هیئت پس از 8 ماه تحقیق و مطالعه و مقایسه حروف آن با نمونه سائر خطوط و کلمات قدیم ، متفقاً گزارش زیر را در اختیار باستان شناسی شوروی گذاشت :

1 ـ این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تخته های مربوط به کاوش های قبلی ، و کُلا متعلق به کشتی نوح بوده است ؛ منتهی لوح مزبور مثل سائر تخته ها آنقدرها پوسیده نشده ، و طوری سالم مانده که خواندن خطهای آن به آسانی امکان پذیر می باشد.

2 ـ حروف و کلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است که در حقیقت اُم اللغات (ریشة لغات ) و به سام بن نوح منسوب می باشد.

3 ـ معنای این حروف و کلمات بدین شرح است :

ای خدای من ! و ای یاور من ! به رحمت و کرمت مرا یاری نما! و به پاس خاطر این نفوس مقدسه : مُحمد، إیلیا (علی)، شَبَر (حَسَن )، شُبَیْر (حُسَین )،فاطِمَه ، آنان که همه بزرگان و گرامی اند، جهان به برکت آنها برپاست ، به احترام نام آنها مرا یاری کن ! تنها توئی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی !

بعداً دانشمند انگلیسی "این ایف ماکس" ، استاد زبان های باستانی در دانشگاه منچستر، ترجمه روسی این کلمات را به زبان انگلیسی برگردانید، و عیناً در مجله ها و روزنامه ها نقل و منتشر گردید. سپس دانشمند و محدث عالیمقام پاکستانی حکیم سید محمود گیلانی که یک موقع مدیر روزنامه «أهل الحَدیث » پاکستان (و نخست از اهل تسنن بوده و بعداً از روی تحقیق به آئین تشیع گرائیده ) آن گزارش را به زبان اُرْدو در کتابی به نام «إیلیا مرکز نجات ادیان العالم » ترجمه و نقل کرده است . (کتاب «ایلیا...» به زبان اردو). آنگاه مجله «بذره » نجف در شماره های شوال و ذوالقعدة 1385، سال اول ، صفحه 78 إلی 81 زیر عنوان : نامهای مبارکی که حضرت نوح بدان توسل جست ، از اردو به عربی ترجمه و نقل کرده است .

اکنون لازم می نماید بطور فشرده توجه خوانندگان ارجمند را به نکاتی چند معطوف نمائیم ؛ تا بیشتر به ارزش علمی و تاریخی این اکتشاف باستانی معتقد شوند:

1 ـ آنکه اکتشاف این تخته ها و لوح ، یکی از دلائل بر أصالت و واقعیت داستانهای قرآن مجید و احادیث دینی است که مشروحاً حاکی از قضیه کشتی نوح و ماجرای آنست ؛ همچنانکه مورخان اسلامی و غیر اسلامی نیز نوشته اند.

2 ـ آنکه معتقدات شیعه درباره اهل بیت از روی تمایلات و اغراض شخصی رهبران شیعی و مؤلفین نیست ، بلکه بر مبنای یک سلسله حقائق علمی و واقعیت های تاریخی است که شیعه خود را ناگزیر از تسلیم در پابند شدن به آن دیده و در نتیجه پیروی اهل بیت را انتخاب کرده است .

بدیهی است استمداد نوح پیامبر از خاندان رسالت و نقش نامهای آنان بر کشتی ، چند هزار سال قبل از نزول قرآن و پیدایش اسلام و انشعاب مسلمانان به فرقه های مختلف و متضاد شیعه و سنی بوده ، و جز از روی الهام از مبدأ اعلی و اشاره غیبی به هیچ چیز نمی توان آن را تفسیر کرد. درست است که حضرت نام های مقدس : محمد صلی الله علیه وآله وسلم، علی علیه السلام ، حسن علیه السلام ، حسین علیه السلام و فاطمه علیها السلام را به عنوان دعا و به عنوان تبرک نقش بر لوح نمود؛ اما در حقیقت این یک پیشگوئی عجیب از دوران های خیلی دور و دراز، درباره پیدایش خاندان وحی و رسالت بوده است که با فاصله حدود 5000 سال پس از طوفان ، قدم به عرصه گیتی گذاشتند.

جالب آنکه برخورد به یک چنین اثر باستانی در یک کشور غیر دینی و به دست یک عده افراد غیر مسلمان و بالاخره در محیطی اتفاق افتاده که از نیم قرن پیش دین و عقیده به مبدأ و معاد و وحی و رسالت را کنار گذارده و تنها از دیده محدود مادیگری به جهان و آنچه در آنست می نگرند. ناگفته معلوم است که ماجرای این لوح به نسبت ارزش و اهمیتی که از دید باستان شناسان دنیای روز دارد، نیز ارزش دینی و مذهبی برای مسلمانان به ویژه شیعیان داشته و دارد.

منبع:

علامه حسینی طهرانی، معادشناسی، ج 9، صص 204-195

 


  

نماز اول وقت

بخشنامه براى نماز اوّل وقت

 

امام على علیه السلام پس از آنکه محمد بن ابى بکر را براى فرماندارى مصر انتخاب کرد، دستور العملى نسبت به نماز اوّل وقت به او نوشت:

«صَلّ الصّلاةَ لِوقْتِها المُؤَقّت لها، و لا تُعجِّل وقتها لِفَراغ، و لاتُؤخِّرها لاشْتِغالٍ وَ اعْلمْ انّ کُلّ شى ءٍ مِنْ عملک تَبَعٌ لِصلاتِکَ »

(نماز را در وقت اختصاصى خودش بخوان " اوّل وقت "، و چون بیکار شدى در انجام نماز شتاب نکن، یا چون به کارى مشغول هستى آن را تأخیر میانداز، و بدان که تمام اعمال تو، درگرو قبولى نماز تو مى باشد)(1)

و نامه 52 نهج البلاغه را براى همه استانداران و فرمانداران جهت تعیین "اوقات نماز" به صورت بخشنامه مى فرستد؛

( إلى اءمراء البلاد فى معنى الصلاة )

اوقات الصلوات الیومیّة

اَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفى ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَیْضَاءُ حَیَّةٌ فى عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یُسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ.

وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِینَ یُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَ یَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى.

وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِینَ یَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّیْلِ، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ یَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ، وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ اضْعَفِهِمْ، وَ لا تَکُونُوا فَتَّانِینَ.

(نامه به فرمانداران شهرها درباره وقت نماز)

وقت هاى نماز پنچگانه

"پس از یاد خدا و درود! نماز ظهر را با مردم وقتى بخوانید که آفتاب به طرف مغرب رفته،(=زمانی که خورشید رو به زوال گذارده تا یقین به ظهر شرعی حاصل شود)، سایه آن به اندازه دیوار خوابگاه( آغل) بُز گردد، و نماز عصر را با مردم هنگامى بخوانید که خورشید سفید و جلوه دارد، و در پاره اى از روز که تا غروب مى شود دو فرسخ راه پیمود.(یعنی زمانی که آفتاب هنوز سفید رنگ و نمودار است برخلاف زمانی که آفتاب رو به زردی گذاشته و طلایی رنگ است و در این زمان، چندان از روز باقی مانده که می توان تا غروب دو فرسنگ راه را طی کرد).

و نماز مغرب را با مردم زمانى بخوانید که روزه دار افطار، و حاجى از عرفات به سوى مِنى کوچ مى کند.

و نماز عشاء را با مردم وقتى بخوانید که شَفَق پنهان مى گردد تا یک سوّم از شب بگذرد، و نماز صبح را با مردم هنگامى بخوانید که شخص چهره همراه خویش را بشناسد( یعنی زمانی که هوا چندان روشن است که شخص می تواند چهره رفیق خود را باز شناسد)، و در نماز جماعت در حد ناتوان آنان نماز بگذارید، و فتنه گر مباشید." (2)


پی نوشت ها:

1- نامه 27 / 15 نهج البلاغه معجم المفهرس

2- نامه 52 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف ، که برخى از اسناد آن به این شرح است:

- کتاب اعجاز و ایجاز، ص 33-32: ابو منصور ثعالبى (متوفاى 429 ه)

- بحار الانوار، ج 33، ص ،472 ح 685: مجلسى (متوفاى 1110 ه‍)

- منهاج البراعة، ج ،3 ص 159: ابن راوندى (متوفاى 573 ه‍)

- بحارالانوار، ج ،79 ص 365: مجلسى (متوفاى 1110ه‍)

منبع:

دشتی، محمد، الگوهاى رفتارى امام على علیه السلام، ج دوازدهم ،امام على (ع ) و امور معنوی و عبادی


  

می خواستم جسارت کنم و کمی با دوستان خودم درد ودل کنم.دوستان خوبم ماه عزیز محرم نزدیک است.می خواهیم به  مهمونی ماهی بریم که در این ماه  بهترین بنده خدا را در اوج مظلومیت به شهادت رساندند.همه ما با نام امام حسین (ع) و با نام فرزندان و دوستانش آشنا هستیم.همه ما با نام تاسوعا /عاشورا /تشنگی /گریه /آتش /آب/ خون/ سر جدا/ بدن بی دست /حلقوم تیر خورده/ فرق شکافته و دل شکسته آشنا هستیم. همه ما به خوبی می دانیم که عاشورا چه روزی بود؟می دانیم که در عاشورا دل خواهری شکسته شد.موهای دختری آتش گرفت.از گوش دختری گوشواره کشیده شد.از حنجره ای ناله ای سر داده شد.همه ما به خوبی می دانیم که چه سخت بود خداحافظی آخر خواهر و برادر.چه سخت بود موقعی که خواهر گلوی برادر جایی را که بوسه جدش بود را می بوسید. چه سخت بود موقعی که خواهر صدا میزد محلا محلا یابن الزهرا.چه سخت بود موقعی که برادر با اشاره معجزه آسای خود دل خواهر را آرام کرد و برای همیشه از پیش خواهر رفت. چه سخت بود موقعی که پسر از پدر خداحافظی می کرد چند قدم به جلو می رفت و دوباره برمیگشت و پدر را در آغوش می گرفت.چه سخت بود موقعی که پسر لحظه آخرش بود و پدر زبان خشک بر لبهای خشک و تشنه پسر میگذاشت.چه سخت بود موقعی که برادر از برادر اذن جهاد گرفت.اذن از دست دادن دست.اذن از دست دادن چشم و اذن گرفتن مشک با دندان!چه سخت بود موقعی که برادر بالای سر برادر رفت و دست به کمر گرفت و آهی کشید.چه سخت بود موقعی که دستان پدر از خون کودک شش ماهه تر شد.چه سخت بود خداحافظی پدر با دختر شیرین زبان سه ساله.چه سخت بود سنگینی بدن ظالم روی سینه خورشید.چه سخت بود صدای شنیده شدن خنجر ظالم از قفا.چه سخت بودن دیدن لحظات جان دادن برادر در مقابل چشمان نمناک خواهر.چه سخت بود آرام کردن کودکان.چه سخت بود ارام کردن کودک سه ساله و چه سخت بود به خاک سپردن بدن کبود و  گوش خونی کودک یتیم سه ساله.

بله همه ما این حقایق را به خوبی می دانیم.برای این وقایع دردناک در ایام سوگواری اشک می ریزیم.به عشق صاحب این ایام .با نام زیبای حسین(ع) جان می گیریم.گریه می کنیم .درد و دل می کنیم.نذر می کنیم.برای حاجتهای روا شده نذر ادا می کنیم.بر سر و سینه می زنیم و اظهار عشق و محبت به ارباب بی کفنمان حسین(ع) می کنیم.

ولی ای دوستان عزیزمن آیا این کافیست؟فقط اینکه ما در این ایام یاد امام حسین(ع) باشیم و بعضی از حدود الهی را در این ماه رعایت کنیم؟آیا نباید در تمام طول زندگی درتمام ماهها و درتمام روزها اینگونه باشیم.

آیا نباید در همه روز نماز بخوانیم؟عبادت کنیم؟حجاب خود را حفظ کنیم؟در صحبت با نامحرم رعایت کنیم؟.حلال وحرام را دقت کنیم؟

چرا ما فقط در ماه محرم رعایت حدود الهی را می کنیم؟چرا به این فکر نمی کنیم که شاید ماه محرم سال دیگر ما زنده نباشیم؟دیگر فرصتی برای توبه و انجام وظایف الهی و دینی خود نداریم!

پس ای دوستان عزیز بیایید تا قبل از شروع ای ماه عزیز به هم قول بدهیم که دیگه گناه نکنیم و حرمت دعاها و عزاداریها و گریه ها و نذر ونیازهای خودمان را داشته باشیم.

 دوستان عزیز  در این ماه عزا برای خواهر جوان من هم که پارسال برای مصیبت امام حسین(ع) اشک می ریخت و امسال پیش من نیست ودیگر در جمع ما عزاداران  نیست و به سوی خدای حسین(ع)  پرکشیده دعا کنید.


  

 

وی گفت:باید با تدبیر،اندیشه و بدون هرگونه شتاب زدگی این مشکل را برطرف کنیم.

وی تصریح کرد: متاسفانه برخی از شاعران و مداحان به دلیل اینکه تحصیلات واطلاعات دینی کافی ندارند وافکار آنها در سطح پایین است به حادثه کربلا ، عاشورا و فرهنگ اهل بیت (ع) ضربه وارد می‌سازند.

آیت الله مکارم شیرازی افزود: دشمنان با چند واسطه و ترفندهای گوناگون تلاش دارند مداحان و شاعران دینی را به سمت اهداف مغرضانه خود جلب کنند تا به این وسیله ارزش قیام امام حسین (ع) را تنزل دهند.

این مرجع تقلید یادآور شد: متاسفانه برخی از شعراء ، اشعاری در مورد ائمه (ع) می‌سرایند که حتی قرائت آنها در مجالس خصوصی خجالت آور است و این محصول کار و تلاش عوامل نفوذی است.

آیت الله مکارم شیرازی خاطرنشان کرد: اگر چه وسواس کار خوبی نیست ولی دراین زمینه باید وسواس زیادی به خرج دهیم و در ادبیات دینی دقت بیشتری بخرج دهیم.

وی اظهار داشت: باید جلوی نفوذ خرافات را نیز در نوع برگزاری مراسم عزاداری بگیریم و همه رسانه‌ها بویژه رسانه ملی باید در این کار سهم بیشتری را با هماهنگی برعهده بگیرند.

آیت الله مکارم شیرازی گفت: رسانه ملی باید ازمسائلی که بوی خرافه می دهد پرهیز کند.

وی ادامه داد : گاهی مجالس عزاداری خوب است ولی شیوه عزاداری در شان ائمه (ع) نیست ، گاهی گریه‌ها ، نعره‌ها ، داد کشیدن ، جیغ کشیدن زنان و فریادهای ناهنجار در مراسم پخش می‌شود که این احترام به مجالس امام حسین (ع) و عاشورا نیست بلکه خطرناک و خسارت بار است .

آیت الله مکارم شیرازی تصریح کرد: باید تحقیق کنیم که ائمه اطهار (ع) چگونه عزاداری می‌کردند وبا توجه به فرهنگ آنها خرافات را ریشه کن کنیم.

وی با اشاره به اینکه عاشوا و فضائل اهل بیت (ع) بسیار با اهمیت است، گفت : انقلاب اسلامی ایران الهام گرفته از حماسه عاشوراست و مردم ما به وسیله این فرهنگ ، هویت خود را حفظ کرده‌اند .

وی اظهار داشت: دشمنان برای نفوذ و خدشه‌دار کردن فرهنگ عاشورایی مردم در تلاش هستند وامروز خطرات زیادی این میراث گرانبها را تهدید می‌کند.

آیت الله مکارم شیرازی گفت: مهمترین خطر و آسیبی که عاشورا را تهدید می کند نفوذ فرهنگ بیگانه غربی ازطریق برخی رسانه‌هاست .

وی اظهار داشت : اگر فرهنگ غربی بر نوع مداحی و اشعار دینی ما حاکم شود، آن هنگام مصیبت است .

آیت الله مکارم شیرازی گفت: مداحان و شاعران باید هوشیار باشند ، نباید مداحان ما برای گریه گرفتن از مردم و جمع کردن جمعیت بیشتر، شعری بخوانند که شبیه کفر باشد و یا مقام امام حسین (ع) را تنزل دهد.

وی ادامه داد: باید مداحان و شاعران ما رسالت کار خود را باور کنند و دنبال رسالت اصیل خود باشند که بر دوش آنها قرار دارد.

رعایت اعتدال در امور مختلف یک اصل اساسی است
آیت‌الله مکارم شیرازی در دیدار جمعی از روحانیون تیپ 83 امام صادق (ع) گفت: رعایت اعتدال در مسائل مختلف یک اصل اساسی است که نباید فراموش شود.

به گزارش ایسنا، این مرجع تقلید در ادامه اظهار داشت: متاسفانه دیده یا شنیده می‌شود که برخی که عنوان بسیجی را دارند، با مردم و جوانان و حتی امام جماعت درگیر شده‌اند که این نوع حرکات افراط گرایانه سبب دور شدن از اهداف مقدس بسیج و نهایتا به ضرر نظام خواهد شد.

وی ادامه داد: بسیجیان اگر با ادبیات درست و صحیح با مردم برخورد کنند جامعه به دیده احترام و پشتیبان به آنها خواهد نگریست.

مکارم شیرازی حفظ انگیزه دینی در سپاهیان اسلام را مهم‌ترین وظیفه طلاب بسیجی عنوان کرد و افزود: رزمندگان اسلام برپایه انگیزه باطنی و ایمانشان در صحنه‌های نبرد حضور می‌یابند و همین عامل پیروزی سپاه مسلمین است.

این مرجع تقلید به پیروزی ایران در هشت سال جنگ تحمیلی اشاره کرد و گفت: دشمنان در سال‌های جنگ با حمایت همه جانبه از صدام به دنبال فروپاشی نظام اسلامی ایران بودند اما رزمندگان با ایمان و اعتقاد راسخ به هدفشان بر دشمنان پیروز شدند.

این مرجع تقلید با تقدیر از تاثیر عملکرد روحانیون بسیجی خطاب به آنها گفت: هدایت صحیح بسیج روحانیون نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و نظارت مستمر است. برای تاثیرگذاری در جامعه ابتدا باید خود این قشر سرشار از معنویت و اخلاق باشند.

وی ادامه داد: روحانیون برای حضور موفق در بسیج باید از نظر تحصیلات حوزوی نیز قوی باشند و شرکت در این فعالیت ها نباید باعث ایجاد وقفه در تحصیلات آنها باشد.

این مرجع تقلید تاکید کرد: روحانیت قشری است که حامل پیام معنوی است و باید در مسائل اخلاقی نیز ممتاز و الگوی قشرهای دیگر جامعه باشد.

مکارم شیرازی بر به کارگیری افراد نخبه و ممتاز در تیپ مستقل 83 امام صادق(ع) تاکید کرد و گفت: اگر استعدادهای درخشان را جذب نکنید در اذهان این توهم ایجاد می‌شود که افرادی که در زمینه تحصیل چندان پیشرفته نیستند، جذب شده‌اند


  

 

همه ساله در این ایام شهدای کربلا در قالب باورها و برداشت‌های ذهنی وعاظ در منابر و سخنرانی‌ها جان می‌گیرند و واقعه عاشورا از مناظر مختلف در معرض شنود مخاطب قرار می‌گیرد.

 

 

 

 

همه ساله در این ایام شهدای کربلا در قالب باورها و برداشت‌های ذهنی وعاظ در منابر و سخنرانی‌ها جان می‌گیرند و واقعه عاشورا از مناظر مختلف در معرض شنود مخاطب قرار می‌گیرد.
بعداز خواندن نماز مغرب ، شال و کلاه کرده و به حسینیه می رویم ،تو راه چادرهای نذری که چند سالی است رونق گرفته هریک به صرف چای ، شربت و یا شیر رهگذران را دعوت می کند .
به حسینیه می‌رسیم ، واعظ مشغول سخنرانی است، از هر در سخن می‌گوید و واقعه کربلا را با مصداق‌های دینی و مذهبی تطابق می‌دهد و هر شاخه از سخن را که به قصه‌ای از شخصیت‌های واقعه کربلا متصل است، بازگو می‌کند.
حسین (ع)، عباس (ع)، زینب (س)، علی‌اکبر، علی‌اصغر، حبیب بن‌مظاهر، حر از یک سو در این روایت خوانی و یزید ، ابن زیاد، عمرسعد و شمر در سوی دیگر این داستان قرار دارند.
واقعه‌ای که از منظر تاریخی و مذهبی ماندگار و شخصیت‌های آن همواره جاودان هستند اما همچنان بسیاری از زوایای ناشناخته و نپرداخته به انگیزه‌های حرکت امام حسین (ع) در مباحث مطرح شده از سوی خطیبان وجود دارد.
محرم که خود حاوی فرهنگ غنی برگرفته از واقعه عاشورا و عجین با نام حسین (ع)است ، اغلب در این مباحث گم شده و یا بازگو نشده ، ماهی که برآن نام پیروزی خون برششمیر گذاشته شده اما هیچ‌گونه منطقی از آن برای مخاطب ارایه نشده است.
حسین (ع) برای چه حج را که از مهمترین فرائض دینی است، ناتمام رها کرد و به سوی عراق رهسپار شد؟ آیا آگاهی از مرگ دلیلی برای رفتن به سوی اوست؟ مگر نه اینکه طبق آیات و روایات ما مسئول حفظ جان و مال خود هستیم و اعضا و جوارح درآن دنیا از ما می‌پرسند؟ واقعه کربلا حاوی چه پیام‌هایی است؟
شخصیت‌های حاضر در این قیام هریک دارای چه ابعادی هستند؟ جایگاه‌اهل بیت پیامبر(ص) درآن دوران و دلایل بوجود آمدن حکومت اسلامی در قالب حاکمیت خلفا و ایجاد بدعت در اسلام؟
این از پرسش‌هایی است که هرچند به آن اشاره‌وار در منابر و سخنرانی‌های ایام محرم پرداخته شده ، اما هیچگاه از منظر علمی ، تاریخی و ارایه مستندات قابل اعتنا به آن توجه نشده است.
اما در آنسو به جای عمیق‌نگری و ژرف‌اندیشی در ذات واقعه عاشورا و چرایی قیام امام حسین (ع)، رفتارهای سخیف که بوی بدعت و بدفهمی از مذهب تشیع و حرکت آن بزرگوار دارد در قالب عزاداری حسینی (ع) و به اشکالی نوین بروز ظهور پیدا می‌کند.
گسترش غیرعلمی و دور از واقعیات تاریخی و ادبیات فاخر دینی و مذهبی در قالب نوحه‌سرایی‌های نوین و گسترش ذهنیات‌سازی های غیرواقعی در نقل قول‌ها و دامن زدن به خرافات و به نوعی کوچک شمردن شخصیت‌های واقعه کربلا در غلو گویی‌ها که هیچ سنخیت با مذهب تشیع و آئین‌های واقعی و پاک عزاداری امام حسین (ع) ندارد، جامعه ایرانی را در معرض تهدید جدی قرار داده است.
"علم گردانی"، "نصب شمایل‌های منتسب به ائمه معصومین (ع) و واقعه کربلا" قمه زنی و سایر رفتارهایی که هیچ یک با آئین عزاداری سالار شهیدان نزدیکی نداشته و ندارد و به نام ادای احترام به آن امام همام و عزاداری ارایه می‌شود، برای نسل امروز که آگاهی و دانستن را برای خود از ذهنیت‌سازی و خرافه‌پروی شبه‌مذهبی مقدم می‌داند، پذیرفته نیست.
حرکت امروز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایجاد نظارت علمی بر چاپ و نشر کتیبه‌ها و یا شمایل‌های مذهبی ستودنی و ادامه آن در شاخه‌های مختلف نشانگر عزم مسئولان بر زدودن باورهای نادرست از اعتقادات پاک مذهبی است.
حسین (ع) و عاشورا متعلق به دیروز ، امروز و فرداست، رفتار مذهبی امروز ما الگوی فرداست.
برداشت صحیح از باورهای دینی و مذهبی و عمل عقلانی به آن ، زمینه‌ی بالندگی عقیدتی و رشد مبانی دینی در جامعه است.
هیئت تمام می‌شود و از حسینیه بیرون می‌آیم هرچند از عریان شدن برخی برای سینه‌زدن و انجام عزاداری دلخورم، با خود می‌گویم شاید من اشتباه می‌کنم و آنها درست رفتار می‌کنند.
خیابان بسته شده و خودروها در صفی طولانی ایستادند از لابلایشان عبور می‌کنم ، صدای ناله‌ای می‌شنوم، پیرزنی در کف صندلی عقب یک خودرو خوابیده، راننده زمزمه می‌کند، بابا مریض داریم، به خدا درست نیست.
هزار متر جلوتر، علامتی بزرگ با پرهای رنگی، دسته‌ای از جوانان به دنبال علامت ، بر چشم بد لعنت ، بی‌شمار، برای سلامتی‌اش صلوات و به دنبال آن عده‌ای زنجیرزن و باقی قضایا...
خبرگزارى جمهورى اسلامی (ایرنا)


  

شب اوّل سیّد در اقبال براى این شب چند نماز ذکر فرموده اوّل صد رکعت در هر رکعت حمد و توحید بخواند دوّم دو رکعت در رکعت اوّل حمد و انعام و در دوّم حمد و یَّس سوّم دو رکعت در هر رکعت حمد و یازده قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ در روایت است از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله که هر که در این شب این دو رکعت نماز را بجا آورد و صبحش را که اوّل سال است روزه بدارد مثل کسى است که تمام سال را مُداومت به خیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد به بهشت برود و نیز سیّد براى هلال این ماه دعاء مَبْسُوطى ذکر فرموده و اگر ممکن شود احیا بدارد این شب را به دعا و نماز و خواندن قرآن روز اوّل بدانکه اوّل محرم اوّل سال است و در آن دو عمل وارد است اوّل روزه است و در روایت رَیّان بن شبیب از حضرت امام رضاعلیه السلام مرویست که هر که در این روز روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب کند چنانکه دعاى زکریّا را مستجاب نمود دویّم از حضرت امام رضا علیه السلام منقولست که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله روز اوّل محرم دو رکعت نماز مى کرد و چون فارغ مى شد دستها را بلند مى کرد

و این دعا را سه دفعه مى خواند: اَللّهُمَّ اَنْتَ الاِْلهُ الْقَدیمُ وَهذِهِ سَنَةٌ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * خدایا تویى معبود ازلى و این سال

جَدیدَةُ فَاَسْئَلُکَ فیهَاالْعِصْمَةَ مِنَالشَّیْطانِ وَالْقُوَّةَ عَلى هذِهِ النَّفْسِ

تازه است از تو خواهم در این سال نگهداریم را از شیطان و نیروى بر این نفس

الاْمّارَةِ بِالسّوَّءِ وَالاِْشْتِغالَ بِما یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ [یاکَریمُ] یا ذَاالْجَلالِ

که پیوسته به گناه فرمان مى دهد و سرگرمى بدانچه مرا به تو نزدیک کند اى صاحب جلالت

وَالاِْکْرامِ یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا ذَخیرَةَ مَنْ لا ذَخیرَةَ لَهُ یا حِرْزَ

و بزرگوارى اى تکیه گاه کسى که تکیه گاهى ندارد اى ذخیره آنکس که ذخیره ندارد اى پناهگاه

مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا کَنْزَ

آنکس که پناهگاهى ندارد اى فریادرس آنکس که فریادرسى ندارد اى پشتیبان آنکس که پشتیبانى ندارد اى گنج

مَنْ لا کَنْزَ لَهُ یا حَسَنَ الْبَلاَّءِ ی ا عَظیمَ الرَّج اَّءِ ی ا عِزَّ الضُّعَف آءِ ی ا مُنْقِذَ

آنکس که گنجى ندارد اى که آزمایشت نیکو است اى بزرگ مایه امید اى عزت بخش ناتوانان اى نجات بخش

الْغَرْقى یا مُنْجِىَ الْهَلْکى یا مُنْعِمُ یا مُجْمِلُ یا مُفْضِلُ یا مُحْسِنُ

غریقان اى خلاص کننده هالکان اى نعمت بخش اى زیباپرور اى فزون بخش اى نیکوده

اَنْتَ الَّذى سَجَدَ لَکَ سَوادُ اللَّیْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ

تویى که سجده کرد (و به کمال خضوع درآمد) برایت سیاهى شب و روشنى روز و تابش ماه و شعاع

الشَّمْسِ وَدَوِىُّ الْمآءِ وَحَفیفُ الشَّجَرِ یا اَللّهُ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ

خورشید و صداى ریزش آب و بهم خوردن درخت اى خدایى که شریک ندارى خدایا

اجْعَلْنا خَیْراً مِمّا یَظُنُّونَ وَاغْفِرْ لَنا ما لا یَعْلَمُونَ وَلا تُؤ اخِذْنا بِما

قرارمان ده بهتر از آنچه مردم گمان کنند و بیامرز از ما آنچه را که نمى دانند و مگیر ما را بدانچه

یَقُولُونَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ

گویند بس است مرا خدا معبودى جز او نیست بر او توکل کنم و او است پروردگار عرش

الْعَظیمِ امَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولُوا الاْلْبابِ رَبَّنا

عظیم ایمان داریم به او و هرچه هست از نزد پروردگار ما است و اندرز نگیرند جز خردمندان پروردگارا

لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ

منحرف مساز دلهاى ما را پس از آنکه هدایتمان کردى و ببخش به ما از پیش خود رحمتى که براستى تویى

الْوَهّابُ شیخ طوسى فرموده که مستحب است روزه دهه اوّل محرم ولکن روز عاشورا

بخشایشگر * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امساک نماید از طعام و شَراب تا بعد از عصر آن وقت بقدر کمى تربت تناول نماید و سیّد روایت کرده فضیلت روزه تمام ماه را و آنکه روزه او نگه میدارد صائم آن را از هر گناهى روز
سوّم روزى است که حضرت یوسف علیه السلام از زندان بیرون شده هرکه آن روز را روزه دارد آسان فرماید حق تعالى بر او کارهاى مشکل را و برطرف کند از او اندوه را و در روایت نبوى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله است که دعایش مستجاب شود
روز نهم روز تاسوعا است از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمود تاسوعا روزى بود که جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند و ابن مرجانه و عُمر سعد خوشحال شدند به سبب کثرت سپاه و بسیارى لشکر که براى آنها جمع شده بود و جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مَدَد نخواهند نمود پس فرمود پدرم فداى آن ضعیف غریب

التماس دعا



  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ