سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 90
کل بازدید : 765907
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

با سلام

دوستان عزیزم نماز حاجتی است مخصوص امام جواد(ع) که خیلی زود حاجت می ده.سعی کنید اگه تونستید امروز که روز شهادت امام جواد(ع) است این نماز را بخونید.من اثر این نماز را خودم دیدم و به آن ایمان دارم.

دو رکعت نماز  حاجت و توسل به امام جواد (ع) می خوانیم.در رکعت اول سوره حمد و سوره قدر را می خوانیم.در رکعت دوم سوره حمد و سوره کوثر را میخوانیم.بعد در قنوت سه مرتبه آیه امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء را می خوانیم.بعد از اینکه سلام نماز را گفتیم به سجده می رویم و با تضرع 9 مرتبه می گوییم (یا جواد الائمه ادرکنی)

التماس دعا


  

سر نوشت قاتلان

پیشتر حضرت رضا (ع) درباره قاتلان امام جواد (ع) فرموده بود :
"فرزند من از روی خشم و غضب کشته می شود و اهل آسمانها بر او می گریند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب می کند و در مدت کوتاهی آنانرا به عذاب دردناک مبتلا می سازد ".

پیشگویی حضرت رضا (ع) عملی شد و جعفر بن ماُمون که تحریک کننده خواهرش ام الفضل بود در همان روزهای پس از شهادت امام جواد (ع) در چاهی افتاد و بر اثر ضربه ای که بر سرش خورد دچار جنون گردید و بقیه عمرش را با دیوانگی و جنون به سر برد .
معتصم عباسی که دستور قتل حضرت را صادر کرد بیش از شش سال دیگر حکومتش دوام نیافت .
اما سر نوشت ام الفضل سر نوشت دردناکی بود که حضرت امام جواد (ع) قبل از شهادت برای او ترسیم کرده بود ، دچار شدن به بیماری که وی از گفتنش نیز اکراه داشت .

ام الفضل دچار بیماری داخلی و زنانگی شد که توان بازگو کردن برای دیگران را نداشت. وی تمام دارایی های خویش را خرج درمان خود کرد اما معالجه نشد و در کمال فقر و تنگدستی جان خود را از دست داد .

 

 

 


  

ختم امام جواد (ع)
این مراسم معمولا عصر چهارشنبه که باور این است که روز یاد شده متعلق به امام جواد (ع) است برگزار می شود. زنان معمول در خانه ای دعوت شده و شروع به خواندن دعای توسل می کنند. وقتی به امام جواد (ع) رسیدند 114 یا 140 بار می گویند یا جواد الائمه ادرکنی. ختم این ذکر که تمام شد، بقیه دعای توسل خوانده می شود. بعد از آن ذکر مصیبت حضرت جواد الائمه خوانده شده و مردم حاجات و دعاهای خود را بر زبان می آوردند. معمولا بعد از ختم مراسم پذیرایی مختصری بسته به نظر صاحب خانه ا ز میهمانان به عمل می آید.
ختم امام جواد (ع) در برخی از محلات قم چندان معمول شده که هر هفته به نوبت در خانه های مختلف محله برگزار می شود و تقریبا بی وقفه ادامه دارد.#


  

دعای وسعت رزق امام جواد (ع): بعد از هر نماز واجب بخوانید:

اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِ وَلیِّکَ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ التَّقی الجَواد علیه السلام اِلّا جُدتَ به عَلیَّ مِن فَضلِکَ و تَفَضَّلتَ بِهِ عَلیَّ مِن وُسعِکَ وَ وَسَّعتَ بِهِ عَلیَّ مِن رِزقِکَ و اَغنَیتَنی بِحَلالِک عَن حَرامِک و بِفَضلِکَ عَمَّن سِواکَ و جَعَلتَ حاجَتی اِلَیکَ و قَضاءَها عَلَیکَ اِنَّک لِما تَشاءُ قَدیر...


  

معجزه و کرامات به اذن خداوند سبحان از  نشانه های ائمه معصومین (ع) است .

نمود معجزات و کرامات ائمه اطهار(ع) از آغاز دوره امامت امام جواد(ع) به بعد در زندگی و سیره معصومین (ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ چرا که محدودیت شدید ائمه در این دوره از سوی مخالفین و ظهور فرقه ها و نحله های گوناگون موجب گشت تا امام جواد (ع) و ائمه پس از او برای اثبات حقانیت و امامت خویش بیش از ائمه قبل، از قدرتی که خداوند سبحان در این خصوص به آنها عطا کرده بود استفاده کنند.

 

شفای چشم

محمد بن میمون می گوید : به همراه امام رضا(ع) در مکه بودم. به حضرت عرض کردم می خواهم به مدینه بروم، نامه ای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(ع) تبسمی کرد و نامه ای نوشت . به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (ع) رفتم، نامه را تحویل دادم . موفق غلام امام ، گفت : سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده . این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود : ای محمد وضعیت چشمت چگونه است ؟ عرض کردم یا بن رسول الله ، همانگونه که مشاهده می فرمایید بیمار است و نورش رفته است .

حضرت جواد (ع) دستش را دراز کرد ، بر چشمم کشید ، بیناییم چون سالمترین زمانش گشت . دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود.

مسندالامام الجواد (ع) ،ص117 ? الخرائج والجرائح ،ج1،ص 372  - موسوعة الامام الجواد(ع) ،ج1، ص235  - اثبات الهداه ، ج3 ،338  - بحارالانوار ، ج 50  ،ص 46 - مدینة المعاجز ،ج 7 ، ص372 ? کشف الغمة ،ج2، ص365 ? حلیة الابرار،ج4، ص540

 

آزادی از زندان

اباصلت می گوید : پس از دفن حضرت رضا(ع) ، به دستور ماُمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم ، دعا کردم و برای رهایی از زندان محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به برکت آل محمد (ص)در کار من گشایشی انجام دهد .

هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم ، وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای .عرض کردم به خدا سوگند سخت بی تابم .

فرمود: برخیز ، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت  و از کنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالی که مرا نظاره می کردند  ، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم . سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو می رسد و نه دست تو به مامون.

اباصلت می گوید : همانگونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیده ام.  عیون اخبار الرضا (ع) ،ج 2، ص678

 

خشک شدن دست نوازنده

محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت .
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد .
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را - وادار کردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .
از اینرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد ، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد. 
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .

الکافی ،ج1،ص 494 - اثبات الهداة ،ج3 ،ص332 - مدینة المعاجز ،ج7 ،ص 303 - حلیة الابرار ،ج4،ص565 - الوافی ،ج3،ص 828 - المناقب ،ج4 ،ص396 - البحار ،ج50،ص61 

 

شهادت عصا بر امامت

 یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی می گوید :
روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم ، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند : بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا می دهم . تو میخواهی بپرسی امام کیست ؟
گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!
فرمود: منم 

گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟
در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت : 

" اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولای من حجت خداوامام این زمان است.
الکافی ،ج1،ص 353 - الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ، ص 72

 

میوه دادن درخت سدر 

شیخ مفید در ارشاد نقل می کند : زمانی که حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد، به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند ، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد .
در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد .امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند.
موسوعة الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص246- الارشاد ،ص323- کشف الغمة ،ج2،ص358
- بحار الانوار ،ج83 ،ص100- وسائل الشیعة ،ج6 ،ص 490 - مدینة معاجز،چ7،ص357

طی الارض و آزاد کردن زندانی 

شیخ مفید و طبرسی از محمد بن حسان و علی بن حسان از علی بن خالد روایت می کنند : زمانی که در سامرا بودم خبر آوردند که مردی که مدعی نبوت است از شام آورده و زندانی کرده اند. برای من شنیدن چنین سخنی گران بود. تصمیم گرفتم به زندانبانان محبت کرده _قلب آنان را به دست آورم - از اینرو با آنان رابطه برقرار کردم و آنان اجازه دادند تا با وی ملاقات کنم . چون به نزد او رفتم بر خلاف شایعات پخش شده او را فردی عاقل و فرهیخته یافتم .
به او گفتم: فلانی به تو نسبت ادعای نبوت داده اند و به همین دلیل نیز زندانی شده ای .
وی گفت : هرگز چنین ادعایی نکرده ام .ماجرای من از این قرار است که در موضع معروف به راس الحسین شام، جایی که سر مبارک حضرت حسین (ع) را در انجا نصب کرده اند، مشغول عبادت بودم که ناگهان شخصی به نزد من امد و گفت بر خیز برویم . بلند شدم و به همراه وی حرکت کردم ، کمی که راه رفتیم خودم را در مسجد کوفه دیدم، فرمود : 

اینجا را می شناسی ؟ گفتم : بله مسجد کوفه است . او در آنجا نماز خواند من هم نماز خواندم. سپس با هم از آنجا بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم، ناگهان خود را در مسجد مدینه مشاهده کردم. وی به رسول خدا (ص) سلام کرد و نماز خواند، من نیز با او نماز خواندم. سپس از آنجا خارج شدیم. مقداری با هم قدم زدیم که ناگاه خود را در مکه دیدم، او کعبه را طواف کرد ،من نیز طواف کردم . سپس از آنجا خارج شدیم، چند قدمی راه نرفته بودیم،که خود را در جای نخست، در شام و در حال عبادت الهی مشاهده کردم. آن مرد رفت، در شگفتی فرو رفته بودم که خدایا این چه کسی و این چه کرامتی بود؟ یک سال از این واقعه گذشت که باز همان مرد آمد. از دیدن او خوشحال شدم. از من خواست که با وی همراه شوم و چون سال گذشته مرا به کوفه ، مدینه و مکه برد و به شام بازگرداند. وقتی خواست برود به او گفتم : تو را به خداوندی که چنین قدرتی را به تو عطا کرده است سوگند می دهم که بگویی کیستی ؟
فرمود من محمد بن علی بن موسی بن جعفر هستم .
من این ماجرا را به دوستان و آشنایان بازگو کردم و این ماجرا پخش شد تا اینکه مرا دستگیر و به ادعای نبوت به اینجا آوردند .
گفتم: جریان تو را با محمد بن عبد الملک زیات در میان می گذارم .
گفت : بازگو کن 
من نامه ای به او که در آن وقت وزیر اعظم معتصم عباسی بود نگاشتم و موضوع را با وی در میان گذاشتم .
وی در زیر نامه من چنین نوشت: نیازی به آزاد کردن او از سوی ما نیست. به کسی که در یک شب او را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و سپس به شام بازگرداند، بگو تا وی را از زندان رهایی بخشد .
علی بن خالد می گوید : پس از مشاهده پاسخ وزیر معتصم عباسی و ناامید شدن از نجات او با خود گفتم :بایدا نزد او رفته و او را دلداری دهم . چون به زندان رفتم ، ماموران زندان مضطرب و پریشان از این سوبه آن سو می دویدند .
جریان را پرسیدم : گفتند زندانی مدعی نبوت که در غل و زنجیر در پشت درهای بسته و قفل شده بود معلوم نیست به آسمان پر کشیده یا زیر زمین فرو رفته و یا مرغان هوا اورا شکار کرده اند .
علی بن خالد که فردی زیدی مذهب بود با مشاهده چنین واقعه ای به امامت امام جواد (ع) معتقد و از اعتقاد خوب و راسخی بر خوردار شد. 

الخرائج و الجرائج ،ج1،ص380 - بحارالانوار،ج25،ص376 - الکافی ،ج1،ص492
- مدینة المعاجز،ج7 ، ص422 - البرهان ،ج2،ص493 - موسوعة الامام الجواد(ع)،ج1،ص227

 

نقره از برگ زیتون

ابو جعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل می کند که : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست می زد و آن برگها به برگ نقره تبدیل می شد . من آنها را از حضرت گرفتم ، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییری نکردند .  دلائل الامامة، ص398 - موسوعة الامام الجواد (ع)،ج1،ص228- اثبات الهداة ، ج3 ،ص 345

 

طلا شدن خاک 

اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید : در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم . حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد . آن را به من عطا کرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود .
اثبات الهداة ،ج3 ،ص 338 - بحارالانوار ،ج 50 ،ص 49 - مدینة المعاجز ،ج 7 ،ص373 - موسوعة الامام الجواد (ع)،ج 1 ،ص 253 

 

جای انگشت بر سنگ 

عمر بن یزید می گوید : امام محمد تقی(ع)را دیدم. به آن حضرت گفتم: یا بن رسول الله ، نشانه امامت چیست ؟
حضرت فرمود: امام کسی است که توان چنین کاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد .


نرم شدن آهن 


راوی نقل می کند : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که آهن را بدون آنکه در آتش نهد می کشید و سنگ را با خاتم خود نقش می زد .
مدینة المعاجز ،ج7 ،ص322 - اثبات الهداة ،ج3 ، ص 345 - دلائل الامامة ،ص 399 - نوادر المعجزات ،ص 181 - موسوعة الامام جواد (ع) ،ج1 ،ص 252

 

زنده کردن گاو مرده

در سفر امام جواد (ع) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله - منطقه واقع در نزدیکی کوفه رسیدند - زن ضعیفی را مشاهده کردند که بر بالای جسد گاوی مرده در کنار راه نشسته و گریه می کند ؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید .
زن در جواب گفت: یا بن الرسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ کاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی ام بود که اکنون مرده است .
حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده کرد چه خواهی کرد ؟
عرض کرد ای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود .
آنگاه حضرت دو رکعت نماز بر جای آورد و درباره دعا کرد؛ سپس با پای مبارک خود به پهلوی گاو زد و حیوان زنده شد .
در این هنگام زن فریاد زد که این آقا عیسی بن مریم است .
حضرت فرمود: نه ، بلکه او بنده ای از بندگان مورد عنایت خداست ، این از اوصیای پیامبران است .

الثاقب فی المناقب ،ص 503 - مسندالامام الجواد (ع)، ص125


  

زمینه شهادت

شخصیت بی نظیر، جذاب و پر نفوذ امام جواد (ع) با پاسخگویی وی به سئوالات وشبهات وارده بر دین در محضر بزرگان تشیع و نیز مناظره با افرادی چون" یحیی بن اکثم" و" ابی داود" آن هم با سنی کم و... موجب محبوبیت روز افزون امام جواد (ع) در بین مردم شد . این محبوبیت ، زنگ خطر را برای دستگاه بنی عباس به صدا درآورد .
مامون که بر آن بود تا با زیرکی خاص خود و کمک امّ الفضل و بهره برداری از جایگاه دامادی امام جواد (ع) به مهار وقایع روزگار خود خصوصا علویان بپردازد ، در روز پنج شنبه هفدهم رجب یا شعبان سال 218 از دنیا رفت.(بحار الانوار ج50 ص16 ، تاریخ الامم والملوک ج50 ص30 ) ومعتصم برادر وی با نگرشی دیگر به معادلات سیاسی و اجتماعی وی روحیه سپاهی گری و نظامی گری به قدرت رسیده بود. وجود حضرت را هرگز تحمل نمی کرد، از اینرو پس از رسیدن به خلافت، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فرا خواند که در حقیقت این فرا خوانی، آغاز محدودیت و محصور کردن امام به شمار می آید.
بنابر روایات امام رضا (ع) ، امام جواد(ع) قربانی خشم و غضب شد ، خشم و غضبی که ریشه در عجز و ناتوانی دستگاه بنی عباس در مقابل شخصیت و درایت حضرت داشت.
حکیم بن عمران می گوید هنگامی که حضرت به دنیا آمد امام رضا (ع) به یاران خویش فرمود : برای من فرزندی به دنیا آمده که مانند " موسی بن عمران " دریاها را می شکافد و چون "عیسی بن مریم" مادر او مقدس و پاکیزه و پاکدامن است . سپس فرمود: این فرزند من از روی خشم و غضب کشته می شود و اهل آسمانها بر وی می گریند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب می کند و در مدت کوتاهی آنانرا به عذاب دردناک مبتلا می سازد(بحار الانوار ج50 ص15 )
معتصم پس از رسیدن به خلافت و گرفتن بیعت، از وضعیت امام جواد (ع) و محل سکونت وی پرسید که در پاسخ به او می گویند در مدینه به سر می برند .
معتصم به "محمد بن عبدالملک زیات" که سمت وزارت وی را در مدینه داشت ابلاغ کرد تا با احترام خاص امام جواد(ع) را با ام الفضل از مدینه به بغداد روانه سازد. 
محمد بن عبدالملک نیز نامه معتصم را به علی بن یقطین داد و او را مامور روانه ساختن امام جواد(ع) به بغداد کرد.( بحار الانوار ج50 ص8 )
عمر مبارک امام در این سال 218ه.ق بیست و سه سال بود و این دومین سفر حضرت به بغداد بود. حضرت که در سفر نخست به دستور مامون به بغداد فرا خوانده شده بوددر واکنش به پرسش اسماعیل بن مهران که عرض کرد :
ای مولای من ، اکنون که مدینه را ترک می کنی برای شما نگرانم. تکلیف چیست وامام بعد از تو کیست ؟
امام جواد(ع) با لبخندی معنا دار فرمود:" لیس حیث طننت فی هذه السنه "، آنچه را که تو گمان می کنی (برای آن نگرانی ) در این سال واقع نمی شود .
امام در سفر دوم خود و احضار وی از سوی معتصم ، در پاسخ به پرسش اسماعیل بن مهران که عرض کرد: ای مولای من، جانم به قربانت، مدینه را ترک می کنی، تکلیف ما بعد از تو چه خواهد بود ؟
امام فرمود: " الامر من بعدی الی ابنی علی " امر امامت و پیشوای بعد از من برعهده فرزندم علی (ع) است.
(الارشاد ص328 ، بحار الانوار ج50 ص118 )
تاریخ به نقش چند نفر در به شهادت رساندن امام جواد(ع) اشاره می کند که آنان عبارتند از : معتصم عباسی، جعفر بن مامون برادر معتصم ، ام الفضل فرزند مامون و همسر امام جواد(ع) یحیی بن اکثم و احمد بن داود دو قاضی مشهور دربار.
بی شک نقش تحریک کننده فکری و فرهنگی را افرادی چون یحیی بن اکثم و احمد بن ابی داود که در دوران مامون در مناظرات از حضرت شکست خورده بودند ،مهیا ساخته بودند. نقش جعفر بن مامون در شهادت حضرت نقش تحریک عواطف خواهرش که فرزندی از حضرت نداشت و مورد کم توجهی حضرت قرار می گرفت بود و معتصم را می توان دستور دهنده قتل ، و ام الفضل را مجری آن بر شمرد.

 

آغاز توطئه

پس از شکست ابی داود قاضی مشهور دربار عباسی در خصوص اجرای حد سارق ، روح انتقامجویی و کینه از حضرت (ع) که ناشی از دست رفتن جایگاه علمی خود در نزد خلیفه دربار و مردم بود ، ابی داود را بر آن داشت که معتصم تاثیرپذیر را نسبت به امام جواد (ع) بدبین نماید .
زرقان دوست نزدیک و صمیمی " احمد بن داود " می گوید: .... " ابی داود برای من نقل کرد پس از شکست از" ابی جعفر" به قدری ناراحت شدم که آرزوی مرگ کردم، بدین جهت روز سوم ( جلسه بحث ) نزد معتصم رفتم و گفتم : خیر خواهی و نصیحت امیر المومنین بر من واجب است که اگر از آن سر باز زنم ناسپاسی کرده و سزایم آتش دوزخ است .
معتصم علتش را پرسید ؟ 
به او گفتم : زمانی که امیر الموُمنین فقهاءو علماء را در مجلسی گرد هم می آورد تا به حل یک مسئله دینی دست یابد . و علما ء و فقها در مجلسی فتوای خود را اعلام می کند در آن مجلس اعضای خانواده ، وزراء ، فرماندهان ارتشی و ... حضور دارند و مردم نیز در بیرون به این نکته آگاهی می یابند که خلیفه فتوای علماء و فقهاء را کنار گذارده و راُی و فتوای کسی را می پذیرد که گروهی از امت به امامت وی معتقدند و وی را برتر و دانشمند تر از دیگران قلمداد می کنند ؟ 

تکلیف حکومت و علمای دربار چه می شود ؟
چه حیثیتی برای آنان باقی می ماند ؟ آیا چنین کاری زمینه انحراف افکار عمومی از خلافت و تمایل و توجه به ابی جعفر (ع) را مهیا نمی کند ؟
معتصم با شنیدن سخنانم رنگ چهره اش تغییر کرد و گفت :
جزاک الله عن نصیحتک خیرا .. خداوند به تو جزای خیر دهد بخاطر نصیحت خیر خواهانه ات .
چهار روز پس از این جلسه مناظره امام جواد (ع) به دست ام الفضل به شهادت رسید .
تاریخ نویسان نحوه شهادت حضرت را به سه گونه مختلف روایت کرده اند .

روایت نخست: 
معتصم به یکی از وزیران خود دستور داد تا امام جواد(ع) را برای صرف ناهار به خانه خویش دعوت و آن حضرت (ع) را مسموم نماید .
معتصم تاُکید کرد که اگر امام جواد(ع) از پذیرش دعوت امتناع کرد به وی بگویند که مجلس خصوصی است !
این وزیر ، امام جواد (ع) را برای خوردن نهار به خانه خویش دعوت کرد که با اکراه و امتناع حضرت روبرو شد .
وزیر با اصرار و تاُکید فراوان و بیان این مطلب که : بسیار دوست دارم که حضرت پای خود را بر فرش منزل من بگذارد و خانه ام به قدوم وی تبرک یابد و دوست دارم یکی از وزیران نیز تو را زیارت و ملاقات کند ، حضرت را مجبور به پذیرش دعوت کرد .
امام بر سفره نهار با خوردن اولین لقمه احساس مسومیت کرد . از اینرو خواستار مرکب خود برای رفتن از منزل شد . حضرت پس از خوردن آن لقمه در برابر اصرار وزیر در خانه او فرمودند : 
"خروجی من دارک خیر لک "، در منزل تو نباشم برای تو بهتر است. امام جواد (ع) با همان حال مسمومیت منزل را ترک کرد و آن روز و آن شب بر اثر مسمومیت و ناتوانی درد کشید و سپس بیست ساعت پس از خوردن آن لقمه به شهادت رسید .

روایت دوم : 
ابن شهر آشوب روایت می کند : پس از دعوت اجباری معتصم از امام جواد (ع) و استقبال ظاهری از آن حضرت (ع) ، معتصم "اشناس" فرمانده ترک سپاه خود را ، با هدایایی به نزد امام جواد (ع) و ام الفضل فرستاد .
وی ماُموریت داشت تا " شربت ریواس " ترش مزه ای را که به همراه خویش داشت به حضرت بخوراند . اشناس پس از دادن هدایا و خوشامدگویی به امام جواد (ع) گفت : این شربت خوش طعمی است که با یخ خنک شده است و خلیفه ، احمد بن ابی داود ، سعید بن خضیب و بسیاری از سر شناسان دربار نیز آن را نوشیده اند . خلیفه دستور داده است تا این شربت خنک را الآن میل نمایی !
امام جواد (ع) شربت را گرفت و فرمود: اشکالی ندارد، شب آن را می خورم ولی اشناس گفت : هم اکنون شربت خنک است و اگر بماند یخ آن آب می شود و خاصیت خود را از دست می دهد ، اکنون باید میل کنی .
امام جواد (ع) با اطلاع از نقشه وی در حال اجبارآن را نوشید. 

مناقب ال ابی طالب ج4 ص379 ، بحار الانوار ج 50 ص 8

 

روایت سوم:
پس از به خلافت رسیدن ابواسحاق محمد بن هارون معروف به معتصم عباسی ، وی برای به شهادت رساندن ابی جعفر (ع) نقشه ها و حیله ها می کشید تا اینکه به ام الفضل ، دختر هارون و همسر امام جواد (ع) دستور داد تا حضرت را مسموم نموده و به شهادت رساند .
معتصم که از احساسات زنانه ام الفضل خبر داشت و می دانست وی ازامام جواد (ع) راضی نیست و امام جواد (ع) همسر دیگر خود "ام الحسن " را که برای وی فرزند پسری بدنیا آورده است برام الفضل که نازاست ترجیح می داد، بهترین فرد برای به شهادت رساندن حضرت دید. 
ام الفضل همسر بی وفای حضرت (ع) به دستور عمویش معتصم تن در داد .
از آنجا که معتصم و جعفر می دانستند که امام (ع) انگور را بسیار دوست دارد زهری را در "انگور رزاقی " تزریق کردند و ام الفضل نیز نوزده دانه انگور به امام جواد (ع) خورانید .
همین که امام انگور مسموم را خورد، ام الفضل سخت اندوهگین و پریشان شد و شروع به بلند گریستن کرد .
امام جواد(ع) متوجه حرکت خائنانه وی گردید. رو به ام الفضل کرد و گفت چرا گریه می کنی ؟ به خدا سوگند خداوند تو را به زخمی لاعلاج مبتلا خواهد کرد و گرفتار بلایی خواهی شد که توان بازگو کردن آن را برای کسی نداری .

بحار الانوار ج 50 ص 17

 

سال شهادت

ابن ابی ثلج بغدادی متوفای 325 هجری در تاریخ ائمه ، محمد بن یعقوب کلینی متوفای 328 هجری در اصول کافی ، شیخ مفید متوفای 413هجری در الارشاد ، طبرسی امامی متوفای قرن پنجم در دلائل الامامة ، علامه مجلسی متوفای 1111 در بحار الانوار، محدث قمی متوفای 1359 هجری . در منتهی الامال سال شهادت حضرت را 220 هجری می دانند .

 

روز شهادت

ابن ابی ثلج بغدادی و محمد بن یعقوب کلینی روز شهادت حضرت را سه شنبه ششم ذیقعده سال 220هجری قمری  و محمد بن حریر بن رستم طبری سه شنبه پنجم ذیحجه سال 220 هجری دو ساعت پس از بالا آمدن آفتاب را روز شهادت حضرت خوانده اند .

علامه مجلسی ، شیخ عباس قمی ، سید محمد کاظم قزوینی آخر ماه ذیقعده سال  220هجری  را روز شهادت امام جواد بر می شمارند

 

مکان شهادت

همه محدثان و مورخان بالاتفاق مکان شهادت حضرت امام جواد (ع) را بغداد می دانند .

 

سر نوشت قاتلان

پیشتر حضرت رضا (ع) درباره قاتلان امام جواد (ع) فرموده بود :
"فرزند من از روی خشم و غضب کشته می شود و اهل آسمانها بر او می گریند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب می کند و در مدت کوتاهی آنانرا به عذاب دردناک مبتلا می سازد ".

پیشگویی حضرت رضا (ع) عملی شد و جعفر بن ماُمون که تحریک کننده خواهرش ام الفضل بود در همان روزهای پس از شهادت امام جواد (ع) در چاهی افتاد و بر اثر ضربه ای که بر سرش خورد دچار جنون گردید و بقیه عمرش را با دیوانگی و جنون به سر برد .
معتصم عباسی که دستور قتل حضرت را صادر کرد بیش از شش سال دیگر حکومتش دوام نیافت .
اما سر نوشت ام الفضل سر نوشت دردناکی بود که حضرت امام جواد (ع) قبل از شهادت برای او ترسیم کرده بود ، دچار شدن به بیماری که وی از گفتنش نیز اکراه داشت .

ام الفضل دچار بیماری داخلی و زنانگی شد که توان بازگو کردن برای دیگران را نداشت. وی تمام دارایی های خویش را خرج درمان خود کرد اما معالجه نشد و در کمال فقر و تنگدستی جان خود را از دست داد .


  

دو رکعت است در هر رکعت حمد یکمرتبه و توحید هفتاد مرتبه


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


[دُعاء آن حضرت ] اَللّهُمَّ رَبَّ الاَرْواحِ الْفانِیَةِ وَ الاَجْسادِ الْبالِیَةِ


* * * * * * * * * اى خدا اى پروردگار ارواحى که از این جهان فانى رفته و اى پروردگار اجساد پوسیده


اَسْئَلُکَ بِطاعَةِ الاَرْواحِ الرّاجِعَةِ اِلى اَجْسادِها وَ بِطاعَةِ الاَجْسادِ


از تو مى خواهم به حق فرمانبرى آن ارواح که بسوى اجساد خود بازگردند و به حق فرمانبرى اجسادى که


الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِها وَ بِکَلِمَتِکَ النّافِذَةِ بَیْنَهُمْ وَ اَخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ وَ


با رگهاى خود پیوند شوند و به حق فرمان نافذت در میان آنها و گرفتن حقت از ایشان و در آن حال که


الْخَلاَّئقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَض اَّئِکَ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَکَ وَ


خلائق در برابرت به انتظار صدور حکم و امیدوار برحمتت و



یَخافُونَ عِقابِکَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى


خائف از عقاب تواءند درود فرست بر محمد و آل محمد و بنه نور و روشنى در دیده ام



وَالْیَقینَ فى قَلْبى وَ ذِکْرَکَ باِللَّیْلِ وَالنَّهارِ على لِسانى وَ عَمَلا صالِحاً


و یقین در دلم و ذکرت را شب و روز بر زبانم و عمل صالح روزى


فَارْزُقْنى


من گردان . * *



  

 

بکربن صالح گوید: به امام ابى جعفر ثانى (ع) نوشت: پدرم ناصبى و خبیث الرأى است، از او بسیار سختى دیده‏ام، فدایت شوم براى من دعا کن و بفرما: چه کنم، آیا افشاء و رسوایش کنم یا با او مدارا نمایم؟

امام (ع) در جواب نوشت: مضمون نامه‏ات در باره پدرت فهمیدم، پیوسته انشاء الله براى تو دعا مى‏کنم، مدارا براى تو بهتر از افشاگرى است، با سختى آسانى هست، صبر کن «ان العاقبة للمتقین» خدا تو را در ولایت کسى که در ولایتش هستى ثابت فرماید. ما و شما در امانت خدا هستیم خدایى که امانتهاى خویش را ضایع نمى‏کند.

بکربن صالح گوید: خدا قلب پدرم را به من برگردانید بطورى که در کارى با من مخالفت نمى‏کرد.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ