مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 380
بازدید دیروز : 361
کل بازدید : 780203
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
همسران از منظر قرآن

«هنّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّ» (1)

این آیه‏ى شریفه زن و شوهر را به منزله‏ى لباس براى یکدیگر دانسته است و روشن است که لباس داراى ویژگى‏هایى است که باید در زندگى و رابطه‏ى زن و شوهر متبلور باشد که به قسمتى از آن اشاره مى‏شود:

الف - همان طورى که لباس آبروى انسان را حفظ مى‏کند، زن و شوهر که به منزله‏ى لباس هستند باید آبروى یکدیگر را حفظ کنند.

ب - همان طورى که رابطه‏ى انسان با لباس تنگاتنگ است و بیگانه به آن راه ندارد، رابطه‏ى زن و شوهر باید به نحوى باشد که بیگانه بر آن‏ها اطلاع پیدا نکند.

ج - لباس مناسب با فصل و زمان تغییر پیدا مى‏کند. در هواى سرد لباس ضخیم و در هواى گرم از لباس نازک استفاده مى‏شود. هر یک از دو همسر باید اخلاق و رفتار خود را نسبت به نیاز روحى یکدیگر تنظیم کنند. اگر مرد عصبانى بود، زن با ملاطفت برخورد کند و اگر زن خسته بود، مرد با او مدارا کند.

همان گونه که لباس براى انسان زینت محسوب مى‏شود، زن و شوهر باید زینت یکدیگر باشند.

د - لباس انسان را از گرما و سرما حفظ مى‏کند. در مقابل، انسان نیز باید لباس خود را از آلودگى، پارگى و ... نگهدارى کند. زن و شوهر نیز باید یکدیگر را حفظ کنند.

ه - چنان که لباس تن آدمى را گرم مى‏کند، وجود همسر نیز کانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مى‏رهاند.

و - همان گونه که لباس براى انسان زینت محسوب مى‏شود، زن و شوهر باید زینت یکدیگر باشند.

ز - لباس بودن دو طرفه است؛ «هنّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّ». (2) بنا بر این، تساوى زن و مرد از این تشبیه، حداقل در بعضى از امور، استفاده مى‏شود.

ح - همان طورى که انسان لباس را انتخاب مى‏کند، در ازدواج نیز باید زن و شوهر خودشان یکدیگر را انتخاب کنند و تحمیلى نباشد.

ط - انسان در انتخاب لباس سعى مى‏کند لباسى را که اندازه و مناسب با خود اوست، انتخاب کند، زن و شوهر نیز باید متناسب و اندازه‏ى یکدیگر باشند.


پی نوشت ها:

1- بقره/187.

2- همان.

منبع:

 قرائتی، محسن، هزار و یک نکته از قرآن


  

اقسام واجبات

 

تقسیمات واجب

1 - واجب نفسى و واجب غیرى 

  • واجب نفسى آن است که خود عمل واجب است، نه براى رسیدن به عمل دیگر، مانند نماز و روزه .
  • واجب غیرى عملى است که براى رسیدن به واجب دیگر واجب شده مانند وضو، غسل جنابت، پاک کردن لباس از نجاست برای نماز و غیره. این قسم را واجب مقدمى نیز گویند.

 

2 - واجب تعبدى و توصلى 

  • واجب تعبدى عملی است که باید آن را به قصد قربت و نیت عبادت به جا آورد و الا باطل خواهد بود، مانند حج و نماز.
  • واجب توصلى آن است که انجام اصل عمل کافى است گرچه به نیت قرب نباشد، مانند شستن چیز نجس و پاک کردن بدن براى نماز.

 

3 - واجب عینى و کفایى 

  • واجب عینى آن است که از هر یک از مکلفین بالخصوص خواسته شده، و تک تک مکلفین باید شخصاً آن را انجام دهند مانند نماز و روزه و وضو.
  • واجب کفایى آن است که یک عمل معین، از یک گروه خواسته شده مانند دفن یک میت، از کسانى که مطلع شده‌اند، یعنی تحقق عمل مهم است و همه وظیفه دارند که برای انجام آن عمل به ‌پا خیزند لذا اگر یکی از آن افراد برخاست و عمل را به جا آورد، چون کار انجام شده است، دیگر نیازی به دیگران نیست و از گردن همه ساقط می‌شود.

 

4 - واجب تعیینى و تخییرى 

  • واجب تعیینى آن است که یک عمل معین و به یک شکل خاص از مکلف، خواسته شده، مانند نماز صبح
  • و واجب تخییرى آن است که یکى از چند عمل، به نحو تخییر خواسته شده است، مانند نماز جمعه و ظهر، و یا کفاره افطار روزه در ماه رمضان، چنانکه می‌دانید کسی که روزه‌اش را در ماه رمضان به عمد باطل کند باید بعد ماه رمضان علاوه بر قضای آن روز، کفاره نیز بپردازد، چنین فردی می‌تواند یکی از سه کفاره مشخص شده، یعنی 60 روز روزه یا غذا دادن به 60 فقیر و یا آزاد کردن برده (که امروزه بعلت نبودن برده منتفی است) را انتخاب و انجام دهد.

 

5 - واجب مطلق و مشروط 

  • واجب مطلق آن است که وجوب عمل، قید و شرطى ندارد، مانند واجب بودن جواب سلام.
  • واجب مشروط عملى است که وجوب آن، قید و شرط دارد، مانند حج که وجوبش مشروط به استطاعت است. یعنی حج وقتی واجب می‌شود که فرد شرایطش، مانند قدر مالی و ... را داشته باشد که به مجموعه‌ی این شرایط، استطاعت می‌گویند.

همه گناهان ناقض عدالت است و شخص عادل اگر مرتکب گناه شود، عدالتش موقتاً زایل مى‌شود، چه کبیره باشد،چه صغیره، تا آنگاه که به واسطه توبه جبران نماید

6 - واجب مُنجَّز و مُعلَّق 

  • واجب منجز عملى است که باید در حال حاضر  آن را انجام داد، مانند اداى دینى که وقتش ‍ رسیده باشد و یا نماز صبح بعد از اذان صبح.
  • واجب معلق آن است که عملى را براى آینده و پس از مدتى بخواهند، مانند اداى دین، بعد از دو ماه مثلا و یا رفتن به مکه در ایام حج چرا که فرد به محض مستطیع شدن (مثلا پولدار شدنش با آن شرایط خاص که در مباحث مربوط به حج آمده است) حج بر او واجب می‌شود ولی باید صبر کند تا وقت حج در ماه دوازدهم سال قمری یعنی ذی‌الحجه فرا رسد، آنگاه برای انجام واجب به مکه رود.

 

7 - واجب شرعى و عقلى 

  • واجب شرعى عملى است که در قرآن و سنت پیامبر و امامان معصوم، واجب شمرده شده است.
  • واجب عقلى عملى است که عقل انسان آن را لازم داند، مثلا اگر در شرع اسلام بجا آوردن حج و عمره واجب شود، عقل مکلف، لازم مى‌بیند که وسایل سفر را تهیه نماید، در این صورت خود حج و عمره واجب شرعى و تهیه مقدمات آنها واجب عقلى است و نیز مانند خداشناسى، نیکى در مقابل نیکى، شکر در مقابل نعمت، پرهیز از ظلم و دروغ و موارد غیره از حکم عقل. ناگفته نماند که ممکن است شرع نیز بر طبق برخی از این دستورات عقلی، حکم کند.

 

8 - واجب مولوى و ارشادى 

  • امری که از طرف یک مقام واجب الطاعت  مانند پیامبر صلى الله علیه و آله یا امام علیه السلام یا منصوب از طرف آنها صادر مى شود، اگر مستقلا از طرف خود او باشد، یعنى کارى را بر حسب مصلحت واجب کند، آن امر، امر مولوى و امر ولایى، و آن واجب، واجب مولوى است.
  • و اگر به عنوان هدایت و ارشاد به یک واجب دیگرى باشد، آن امر و آن واجب ارشادى است، مثلا اگر ولى امر امت دستور نظم ارتش و فرمان حمله یا آتش بس دهد. این کارها واجب مولوى است و اگر امر به نماز و روزه کند، امر او و ایجاب او را ارشادى نامند.

 

9 - واجب مُوسَّع و مُضیَّق 

  • واجب موسع عملى است که وقت بجا آوردن آن وسیع باشد و مکلف بتواند عمل را در یک بازه‌ی زمانی، هر وقت که دلش خواست یا توانست، انجام دهد، مانند نماز ظهر که وقتش از اول اذان ظهر تا مغرب است.
  • واجب مضیق عملى است که وقت آن، مشخص و دقیقا به اندازه‌ی وقتی ‌باشد که انجام آن عمل نیاز دارد باشد، مانند روزه هر روز ماه رمضان که وقتش از صبح تا مغرب است، نه ممکن است آن را جلو انداخت و نه عقب، و مانند نماز جمعه که باید اول ظهر جمعه در مدت گنجایش نماز متعارف انجام گیرد.

 

10 - واجب فورى و غیر فورى 

  • واجب فورى عملى است که باید فورى و بدون تأخیر انجام داد، مانند جواب سلام، یا نماز آیات بعد از زلزله، یا بدهى‌هایى که وقتشان رسیده و طلبکاران هم آن را مطالبه کرده‌اند.
  • واجب غیر فورى در مقابل آنچه گفته شد اموری است که نیازمند عجله در بجا آوردن آنها در اولین فرصت ممکن نیست و می‌توان در فرصتی دیگر به‌ آن پرداخت، مانند نمازهاى روزانه‌ای که قضا شده و یا بدهى که صاحبش مى‌گوید: هر وقت که دلت خواست پس بده.

علماى دین پژوه، طبق آنچه از احادیث استفاده کرده اند، براى تشخیص گناهان کبیره، سه عنوان زیر را میزان قرار داده اند:

اول- در متن روایات، اسم کبیره بر آنها اطلاق شود.

دوم-  در کتاب و سنت به مرتکب آنها وعده عذاب و آتش داده شود.

سوم- در نظر مسلمین و متدینین بزرگ محسوب شود.

11 - واجب اصلى و تبعى 

هر عملى که اسلام به آن امر کرده و آن را واجب کند، قهراً و به تبع آن امر، از ترک آن عمل نیز نهى دارد، در چنین جایی آن عمل "واجب اصلى" و ترک آن "حرام تبعى" است.

چنانچه اگر عملى را ابتدا حرام نماید، طبعاً به ترک آن نیز امر دارد، بنابر این خود فعل، "حرام اصلى" و ترک آن، "واجب تبعى" است.

پس هر واجب اصلى ملازم با یک حرام تبعى، و هر حرام اصلى ملازم با یک واجب تبعى است، مثل آنکه گفته شده شراب حرام است و ترک آن واجب است، و زکات واجب است و ترک آن حرام است.

 

تقسیمات حرام:

محرمات الهى نیز به دقت عقلى، مانند واجبات، قابل انقسام به اغلب تقسیمات یازده‌گانه واجب می‌باشند، اما اقسامشان نادر بوده و در کلمات دانشمندان هم اندک است و لذا از آنها صرف نظر می‌شود. لکن ذکر این مطلب لازم است که محرمات را [بر طبق کتاب خدا و سنت معصومان]، به دو قسم تقسیم کرده اند: کبیره و صغیره، یعنى گناهان بزرگ و کوچک.

این تقسیم به یک نظر تقسیم عقلى است، زیرا بى‌تردید، همه گناهان در یک حد نیستند، بلکه از جهت دارا بودن قبح عقلى و مفاسد فردى و اجتماعى، و در نتیجه مبغوض بودن در نظر خداوند، اختلاف فاحش دارند و حداقل به کبیره و صغیره تقسیم مى‌شوند. این مطلب از کتاب و سنت نیز به طور ظاهر و صریح استفاده مى شود.

بدین جهت ، علماى دین پژوه، طبق آنچه از احادیث استفاده کرده اند، براى تشخیص گناهان کبیره، سه عنوان زیر را میزان قرار داده اند:

  • اول- در متن روایات، اسم کبیره بر آنها اطلاق شود.
  • دوم-  در کتاب و سنت به مرتکب آنها وعده عذاب و آتش داده شود.
  • سوم- در نظر مسلمین و متدینین بزرگ محسوب شود.

 

پس هر گناهى که داخل در یکى از عناوین یاد شده باشد، کبیره است و طبعا هر گناهى که خارج از این سه عنوان باشد، صغیره است، و این تقسیم ثمره عملى ندارد بلکه به یک معنا، همه گناهان، به نوعی گناه کبیره هستند، زیرا که گناه، به ذات خود، عصیان و طغیان به خداوند و تعدى به حدود الهى و شکستن حریم اوامر و نواهى اوست، و این، امرِ بسیار بزرگی است. گرچه به لحاظ اختلاف مراتب ذاتى، اسم و عناوین مختلف داشته باشند.

لذا همه گناهان ناقض عدالت است و شخص عادل اگر مرتکب گناه شود، عدالتش موقتا زایل مى‌شود، چه کبیره باشد،چه صغیره، تا آنگاه که به واسطه توبه جبران نماید.

گروه دین و اندیشه سایت تبیان


  

اَلسَّلامُ عَلی آدَمَ صِفْوَة اللهِ اَلسَّلامُ عَلی نُوحٍ نَبِیِّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلی اِبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلی مُوسی کَلیمِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلی عیسی رُوحِ اللهِ اَلسَّلام عَلیکَ یا رَسولَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خیرَ خَلْقِِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا صَفِیَّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ خاتَمَ النَّبیّینَ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا اَمیرَالْمُؤمِنینَ عَلِیَّ  بْنَ اَبیطالِبٍ وَصِیَّ رَسُول اللهِ اَلسَّلامُ عَلیکِ یا فاطِمَة سیِّدَة نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلیْکُما یا سِبْطَیِ الرَّحْمَة وَ سیِّدیْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّة اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا عَلیَّ بْنَ الْحُسیْنِ سیِّدَ الْعابِدینَ وَ قُرَّة عیْنِ النّاظِرینَ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ باقِرَالْعِلْمِ بَعْدَالنَّبی اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا جَعْفَرَبْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ الْبـآرَّ الْـاَمینَ اّلسَّلامُ عَلیْکَ یا مُوسی بْنَ جَعْفَرِ الطّاهِرَالطُّهْرَ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا عَلیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضی اَلسًّلامُ عَلیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ التَّقیّ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا عَلی بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِیَّ النّاصِحَ الْـاَمینَ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلیّ اَلسَّلامُ عَلی الْوَصیِّ مِنْ بَعْدِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی نُورِکَ وَ سِراجِکَ وَ وَلِیِّ وَلیِّکَ وَ وَصِیِّ وَصیِّکَ وَحُجَّتِکَ عَلی خَلْقِکَ اَلسَّلامُ عَلیْکَ ایُّهَا السّیِّدُ الزَّکِیُّ وَ الطّاهِرُ الصَّفِیُّ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یَا بْنَ السّادَة الْاَطْهارِ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یَا بْنَ الْمُصْطَفیْنِ الْـاَخیارِ اَلسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللهِ وَ عَلی ذُریَّةِ رَسُولِ اللهِ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکاتُهُ اَلسَّلامُ عَلی الْعَبْدِ الصّالِحِ الْمُطیعِ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِاَمیرِ الْمُؤمِنینَ اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا اَبَاالْقاسِمِ ابْنَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ الْمُجْتَبی اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا مَنْ بِِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی اَلسَّلامُ عَلیْکَ عَرَّفَ اللهُ بیْنَنا وَ بیْنَکُمْ فی الْجَنَّة وَ حَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ وَ اَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ وَ سَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبیطالِبٍ صَلَوات اللهِ عَلیْکُمْ اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنا فیکُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ اَنْ یَجْمَعَنا وَ ایّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلیْهِ وَ آلِهِ وَ اَنْ لایَسْلُبَنا مَعْرِفَتکُمْ اِنَّهُ وَلیٌّ قَدیرٌ اَتَقَرَّبُ اِلی الله بِحُبِّکُمْ وَ الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ وَ التَّسْلیمِ اِلی اللهِ راضیاً بِهِ غیْرَ مُنْکِرٍ وَ لامُسْتَکْبِرٍ وَ عَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ نَطْلُبُ بِذلِکَ وجهک یا سیِّدی اَللّهُمَّ و رِضَاکَ وَالدّارَ الاخِرَةَ یا سَیِّدی وَ ابنَ سَیِّدی اِشفَع لِی فِی الجَنَّةِ فَاِنَّ لَکَ عِندَاللهِ شَأناً مِنَ الشَّأنِ اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ اَن تَختِمَ لی بِالسَّعادَةِ فَلا تَسلُب مِنّی ما اَنَا فیهِ وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلیِّ الْعَظیمِ اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ وَ بِرَحْمَتِکَ وَ عافیَتِکَ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَجْمَعینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الّراحِمینَ .


  

 

مهمّترین کتاب هایی که پیرامون زندگانی و شخصیّت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نگاشته شده عبارتند از:
جنّت النّعیم – روح و ریحان نوشته محمّد باقر مازندرانی کجوری، تصحیح و تحقیق: سیّد صادق حسینی اشکوری
التذکره العظیمه، نوشته محمّد ابراهیم کلباسی ، تصحیح و تحقیق : علیرضا هزار
جنّات النّعیم فی احوال سیّدنا الشّریف عبدالعظیم علیه السّلام، نوشته ملّا محمّد اسماعیل کزازی اراکی ، تصحیح و تحقیق: علی اکبر زمانی نژاد
مسند حضرت عبدالعظیم علیه السّلام، نوشته عزیزالله عطارودی- علیرضا هزار
شناخت نامه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام( مجموعه مقالات) به کوشش : علی اکبر زمانی نژاد
شناخت نامه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام و شهرری( مجموعه کتاب ها و رساله ها ) به کوشش : مهدی مهریزی -علی اکبر زمانی نژاد
مجموعه رساله های خطی و سنگی درباره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام . به کوشش سیّد مجتبی صحفی – علی اکبر زمانی نژاد.
مجموعه رساله های خطی پیرامون امامزادگان و زیارتگاه های ری . به کوشش علی اکبر زمانی نژاد.
امامزادگان و زیارتگاه های ری ، نوشته محمّد قنبری.
عالمان و مشاهیر مدفون در حرم مطهّر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام . به کوشش علیرضا هزار.
دانشمندان و عالمان ری (رازی) ، به کوشش محسن صادقی
زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  . نوشته محمّد علی سلطانی
مجموعه مقالات و گفتارهای پراکنده ، به کوشش علی اکبر زمانی نژاد- ابوالفضل حافظیان
اختران فروزان ری
نگین ری


  

 

 در تاریخ ایران از میان فهرست پادشاهانی که بر علیه دیانت و مظاهر اسلام قد بر افراشتند نام رضا خان قلدر ، فراموش ناشدنی است . به ویژه آن که او در اعمال کینه توزانه خود بر ضدّ حجاب و روحانیّت ، خفقان دهشتناکی را حاکم نموده بود .این ماجرا در اوج آن شقاوت آغاز شده است : صندوق منبّتی برای قراردادن بر روی مرقد مطهّر امامزاده حمزه بن موسی علیه السّلام ساخته و آماده نصب شده بود . در این حین ، یکی از خادمین تصمیم گرفت نامه ای بنویسد و در آن وضعیّت و موقعیّت زمان خود را تشریح کند .او در این نامه ، ابتدا نام و مشخّصات خود را نوشت و اینکه در چه تاریخی و در زمان حکومت چه کسی آن را نگاشته است . و سپس ظلم رضاخان و کینه ورزیهای آن خبیث را برعلیه دین و پرده دری اعتقادات مذهبی مردم شرح داد . او در یک فرصت مناسب ، این نامه را در آخرین مرحله نصب صندوق ، میان صندوق و سنگ مرقد قرار داد ، تا شاید پس از گذشت قرنها ، اگر تعمیر و یا تعویضی برای این صندوق صورت گرفت ، آیندگان با خواندن این نامه به یک سند تاریخی و شاهد عینی به سندی از ظلم دوران سلطنت رضاخان دست یابند و از آن مطّلع شوند … . امّا دست بر قضا ، این مدّت بیش از 40سال طول نکشید ، و در سال 1350 یکی از مؤمنین بانی ساخت صندوق خاتم شد تا بجای صندوق منبّت قبلی برای مرقد مطهّر حضرت حمزه بن موسی علیه السّلام نصب شود . خبر که به گوش آن خادم – یعنی نویسنده نامه چهل سال قبل – رسید ، وحشت و اضطراب تمام وجودش را فراگرفت … خدایا چه خواهد شد ، برداشتن صندوق همان و عیان شدن نامه همان ، آنهم در اوج قدرت محمّدرضا پسر رضاخان قلدر ! درصدد چاره برمی آید ، امّا راهی به جز توسّل به جناب حمزه علیه السّلام نمی یابد . آن شب فکری به ذهنش خطور می کند . او برای خود کفنی تدارک دیده بود ، تا پس از مرگش از آن استفاده شود . به فکر افتاد برای حضور در مراسم تعویض صندوق ، همین کفن را بهانه کند . شب موعود فرا رسید ، مسؤولین وقت آستانه به همراه نماینده دولت و تنی چند از مقامات ایستاده بودند تا شاهد تعویض صندوق باشند . در این میان خادم پیر نیز خود را به کنار صندوق رساند و به حاضرین گفت : «من کفنی دارم که آرزو دارم آن را با غبار روی سنگ مرقد متبّرک کنم . منّت بگذارید و اجازه بدهید به آرزوی خود برسم .» مسؤولین آستانه که برای این خادم احترام خاصّی قائل بودند با خواسته او موافقت می کنند . و هنگامی که صندوق برداشته می شود ، او کفن را بر روی سنگ می اندازد و غبارها را درون کفن جمع می کند . آسوده خیال از اینکه «نامه» نیز در بین غبارهاست . بلافاصله از حرم خارج شده و در گوشة امنی کفن را می تکاند . به اندازه یک مشت غبار که در این مدّت 4 سال زیر صندوق جمع شده بر روی زمین می ریزد ، امّا از کاغذ خبرنیست ! بار دیگر نشویش و نگرانی به جانش می افتد . خدایا در این 40 سال که صندوق از جایش تکان نخورده است ، بنابراین فقط یک احتمال باقی می ماند و آنهم سهل انگاری در جمع کردن غبار است ، حتماً نامه درون حرم افتاده است ! حرم هم قرق و درها بسته ، بهانه ای هم برای برگشتن به داخل نیست . در این لحظه که دیگر خود را برای عواقب بعدی آماده کرده بود ، رنگ پریده و مضطرب کنار حوض امامزاده حمزه علیه السّلام می نشیند تا آبی به صورت بریزد ، صدایی از پشت سر توجّه اش را جلب می کند . کسی می پرسد :«نامه را پیدا نکردی؟» بر می گردد . جوانی خوش رو و بلند قد را می بیند که متبسّم بالای سرش ایستاده است . پاسخ می دهد : آقا ، کدام نامه ؟ و بعد سکوت می کند . همان جوان اضافه می کند : «نگران نباش آن نامه هیچوقت پیدا نخواهد شد.» سخنان آن جوان بلند بالا ، که اینگونه از ضمیر و مکنونات او مطلّع است ، خادم را به وحشت می اندازد ، به طوری که با عجله از صحن بیرون می آید . در کوچه قدمهاییش را تندتر بر می دارد ، امّا چند لحظه بعد پیش خود می اندیشد این جوان که داخل حرم نبود ، و قبل از این هم ایشان را ندیده بودم ، پس از کجا راز مرا می دانست ؟ این سؤالات او را دوباره به داخل صحن می کشاند . امّا از جوان خوش رو و بلند قامت هیچ اثری نبود . خادم در حالی که باران اشک صورتش را می شست چشمان درخشانش را بر گنبد فیروزه ای حضرت حمزه ین موسی علیه السّلام  دوخت که : السّلام علیک یابن رسول الله


  

 

یکی از علمای بزرگ پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد . دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند ، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود . جز اینکه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می کند ، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود . شرط پدر دختر تهیّه این اقلام بود : یک جفت گوشواره ، 4 عدد النگو ، 2 عدد پیراهن ، 2 قواره چادری و 2 جفت کفش . اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود ، لکن برای آن عالم بزرگوار تهیّه همین قدر هم مقدور نبود .ایشان ناامید از انجام شرط ، عازم قم می شود . امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می کند . آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرّف شود ، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد . تمام حواسش به شرطی است که از عهده انجام آن برنیامده است . در این لحظه کاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشکل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد . در حالتی دل شکسته زار زار می گرید و برای آنکه کسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد . چند لحظه بعد ، کسی دست روی شانه اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند : که آقا ، بسته تان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد ! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آورده اند ، مکثی می کند و بعد چشم می اندازد ، بسته ای جلوی پایش افتاده است ! ابتدا اعتنا نمی کند ، امّا ، بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته کرده بود در ذهنش می نشیند . نگاه جستجو گرش کسی را نمی یابد . بسته را می گشاید . درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود : 2 جفت کفش زنانه ، 2 قواره چادری ، 2 عدد پیراهن ، 4 عدد النگوی طلا و یک
جفت گوشواره .
 

 

  

از منبع موثّقی نقل است یکی از تّجار بازار تهران را مشکلی پیش آمد.، روزی با یکی از همکارانش مشکل خود را در میان گذاشت ، همکار او گفت برای حلّ گرفتاری خود به حضرت عبدالعظیم علیه السّلام متوسّل شو ، وی گفت به آن حضرت نیز متوسّل گردیدم و مشکل برطرف نشد، همکار او گفت مشکل توسّط حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  حلّ شدنی است. ، ولی تو با اخلاص متوسّل نگردیده ای. حال بنشین تا سرگذشت خود را که تا کنون برای کسی نگفته ام برایت باز گو نمایم.
من سالهای گذشته ورشکسته شدم ، بطوریکه جهت معاش روزانه خود با تنگنا روبرو گردیدم و تصمیم گرفتم جهت رفع گرفتاری به حضرت عبدالعظیم علیه السّلام متوسّل شوم ، برای این کار نذر کردم چهل هفته پی در پی سحر پنج شنبه پیاده به زیارت آن حضرت بروم، 39 هفته سپری شد ، هفته چهلم فرارسید که مواجه با زمستان بود و روز چهارشنبه بعد از ظهر برف شدیدی باریدن گرفت ، غروب که به منزل رسیدم برف تبدیل به کولاک شده بود و زمین تا زانوهایم پر از برف بود ، عیالم که از قضیه با خبر بود پرسید مگر امشب به زیارت نمی روی، آخر هفته است ، گفتم در این برف و بوران خود آقا هم راضی نیست، انشا ا... هفته دیگر. آن شب زود به خواب رفتم، در عالم رویا دیدم بر روی ریل ماشین دودی به طرف شهر ری می روم، به مقبره شیخ صدوق (ره) رسیدم آنجا وضو گرفته و دو رکعت نماز خواندم و به سمت حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام حرکت کردم ، از خواب برخواستم شب از نیمه گذشته بود تصمیم خود را گرفته آماده حرکت شدم ، عیالم گفت : چطور شد سر شب نرفتی و حالا که نیمه شب است و برف هم شدید تر شده ! خواب را تعریف نموده و گفتم باید بروم حتیّ اگر به قیمت جانم باشد.
به راه افتادم مسیر حرکتم همان بود که در خواب دیدم روی ریل ماشین دودی ، بعد ها به این نکته رسیدم که آن شب تنها راه رسیدن به شهر ری خط آهن بوده و الا رسیدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میسر نبود.. راه را برروی ریل ادامه دادم تا به ابن باویه رسیدم، به تأسیّ از صحنه خواب وضو گرفتم دو رکعت نماز خواندم و بی درنگ به سمت حضرت عبدالعظیم  علیه السّلام حرکت کردم به حرم که رسیدم درب ها را تازه گشوده بودند و زمانی تا اذان صبح مانده بود ، سرما و خستگی راه رمقم را گرفته و در گوشه حرم از هوش رفتم، در عالم خواب آقا سیّد الکریم  علیه السّلام را دیدم کنار صندوق ایستاده ، روی مبارک خود را به سمت من کرد و پرسید ، چه مشکلی پریشانت ساخته؟
قصّه خود را عرض کردم دست به میان شال کمرش برد و دستمال گره زده ای را به کف دستم نهاد و فرمود این را سرمایه کسب حلال کن انشا ا... مشکلت حلّ شود.. دستمال را گرفتم به یکباره همه چیز محو شد. صدای موذن مرا از خواب بیدار کرد. و تنها چیزی که از آن رؤیا باقی مانده بود دستمال گره زده در دستم بود ، باز کردم دوازده عدد سکّه یک قرانی داخل آن بود برخواستم وضو گرفتم نماز صبح را بجا آورده ، با خوشحالی به سمت تهران براه افتادم. آن دوازده سکّه را به این کسب زدم و به سرنوشتی که توشاهد آن هستی رسیدم.
 
 


  

ابن قولویه در کامل الزّیارات (باب 107 صفحه 324 )از علیّ ابن حسین ابن موسی بن بابویه و او از محمّد ابن یحیی اشعری عطار قمی روایت کرده یکی از اهالی ری گفت بر حضرت ابوالحسن العسکری امام هادی علیه السّلام وارد شدم آن جناب از من پرسید کجا بودی؟ عرض کردم به زیارت سیّد الشهدا علیه السّلام رفته بودم آن حضرت فرمود بدان و آگاه باش اگر قبر عبدالعظیم حسنی علیه السّلام را که در نزد شماست زیارت کرده بودی مثل آنست که حضرت حسین ابن علی را در کربلا زیارت کرده باشی.




  


نجاشی در رجال خود حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را پس از ذکر شجره اش صاحبخطب امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر نموده است . مرحوم میرزا حسین نوری محدّث قرن اخیر در مستدرک الوسائل صفحه 614 ذکر نام و معروفیّت وی را به امانت و راستگویی و درستکاری و اهل زهد و عبادت بودن تأکید می نماید و از قول حضرت ابوالحسن الهادی علیه السّلام پاداش زیارت او را بهشت می داند.
مرحوم کجوری در روح و ریحان از قول سیّد مرتضی علم الهدی حدیث عرض دین آن حضرت را نقل کرده است. مرحوم مجلسی در هدیه الزائرین ص 546 از مزارات معلوم و مشهور ، مرقد منّور حضرت عبدالعظیم  علیه السّلام را در مقابل شجره ری ذکر می کند شیخ الطّائفه در رجال خود حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  را از اصحاب امام هادی علیه السّلام  ذکر کرده و در پایان نام اورا به رضی الله عنه یاد نموده که رضی الله عنه نزد اصحاب حدیث با اهمیّت است. علّامه حلّی در خلاصه الاقوال ، حضرت عبدالعظیم  علیه السّلام را جز و ثقات و ممدوحین ذکر کرده مرحوم صدوق (ره) در صفحه 92 ثواب الاعمال از محاسن برقی حدیثی را از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نقل کرده و صاحب محاسن او را رضی قلمداد نموده است.
مرحوم صدوق (ره) در من لا یحضره الفقیه کتاب صوم باب یوّم الشّک حدیثی را از قول حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نقل نموده و گفته این حدیث نادر است و من جز در طریق عبدالعظیم  علیه السّلام ندیده ام و او هم مرضی است ، این گفتار نهایت اعتماد را میرساند.
محمّد ابن علی اردبیلی در جامع الرّواه گفتار شیخ طوسی (ره) و نجاشی را ذکر کرده است. مرحوم میرداماد رحمت الله علیه در راشحه خامسه از( رواشح السّماویه) گفته : واضح است که طریق عبدالعظیم حسنی علیه السّلام مدفون در مسجد شجره ری (حسن) شمرده شود زیرا که اهل حدیث و علما رجال وی را مدح و توصیف و تمجید نموده اند. اگر چه در گفتار علما به توثیق او تصریح نشده است من معتقدم افراد روشن و بصیری که در حدیث تخصّص داشته و در حالت رجال و محدّثین مطالعات کافی دارند از اینکه تصریح به توثیق این محدّث بزرگوار نشده اظهار ناراحتی می کنند.
و این سکوت را زشت می شمارند، مگر حضرت هادی علیه السّلام به او نفرمود ، تو به حقّ از دوستان ما هستی این فرمایش امام علیه السّلام  جامع ترین تعریف در باره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  با در نظر گرفتن شرافت ، نسب و عظمت خانوادگی اوست ، اکنون تمام اینها دلالت دارد که وی مردی شریف و بزرگوار خوش نفس و خوش عقیده بوده و اخباری که در زیارت او از امام علیّ النّقی علیه السّلام رسیده و محدّثین بزرگی چون صدوق (ره)  و ابن قولویه(ره) آنها را در کتب خود ذکر کرده اند شاهد گویائی از مقام ارجمند وی در نزد معصومین علیهم السّلام است و گفتار دو عالم بزرگوار فوق الذکر کفایت می کند که طریق حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را در درجه عالی از صحت بدانیم و اخبار و احادیث منقول وی را در اعداد" صحاح" بشماریم مرحوم شیخ عبدالله ممقانی در تنقیح المقال درباره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام سخن گفته ، نوشته است علّت عدم تصریح محدّثین و  فقها به توثیق ایشان جلالت و بزرگواری وی را ثقه ذکر کنند ، زیرا مقام آن حضرت والاتر از ثقه می باشد. مرحوم شیخ عبّاس قمی  (ره) در سفینه البحار گفتار صاحب بن عباد و بقیه علما را آورده و در مورد زیارت ایشان فضیلت زیادی را ذکر نموده است.




  

 

عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می رسد .
پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم علیه السّلام ، امام رضا علیه السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه السّلام مقارن بوده ، محضر مبارک امام رضا علیه السّلام  ، امام محمّد تقی علیه السّلام  و امام هادی  علیه السّلام را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .
این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا که از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است به حسنی شهرت یافته است .
حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهره های بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن ، شناخت و معرفتی وافر داشت .
ستایشهایی که ائمه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام  بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند .

در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  ، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، امام حسین علیه السّلام بیان شده است.
زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان ائمه علیه السّلام  بسیار سختگیری می کردند، یکی از بدرفتارترین این خلفاء متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دورت او چندین بار مزار حضرت امام حسین علیه السّلام  را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.

 

سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری ها قرار می دادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السّلام  رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد ، حضرت امام هادی علیه السّلام  او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی .
دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السّلام  به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت علیهم السّلام زندگی می کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود .

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس ، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت . او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و کمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت و تهجّد می پرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند، امّا می کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند .
پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او می آمدند و از علوم و روایاتش بهره می گرفتند و عطر خاندان عصمت علیهم السّلام را از او می بوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف می کردند .

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید ، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم می رساند که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن منطقه ، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السّلام می دانستند و در مسایل دینی و دنیوی ، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم  به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه سکّه المولی چشم از جهان فرو می بندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.

 


سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهره ای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم  دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام گریان و مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پاره ای از عترت مصطفی صلّی الله علیه وآله و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ