مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 205
بازدید دیروز : 417
کل بازدید : 779667
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد یا کلیسا طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!

چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن یا کتاب مقدس سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل کلیسا یا مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان کتب مقس و قرآن رو به سختی باور می کنیم!

چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
خنده داره . اینطور نیست؟!

دارید می خندید؟

دارید فکر می کنید؟

این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.

آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید بخاطر اینکه مطمئنید که اونها به هیچ چی اعتقاد ندارند؟!!!

خنده داره؟ ...... تاسف آوره

منبع: نی نی سایت




  

حجاب و صدا و سیما 

حجاب

«عفاف» و «حجاب» به عنوان دو مقوله ای که در سال‌های اخیر تا حدودی مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند، همواره دغدغه خاطر اندیشمندان دینی بوده و بزرگانی مانند شهید مطهری (ره) درباره آن مطالب مهمی ارایه کرده‌اند. در زمینه احیای فرهنگ حجاب، نهادهای مختلفی موظف به ایفای نقش هستند که از جمله آنها صدا و سیما است. این نهاد در جایگاه یکی از اصل‌ترین رسانه‌های جمهوری‌اسلامی ایران، وظیفه نهادینه کردن ملزومات اسلامی و در زمره آنها حجاب را بر عهده دارد؛ نوشتار پیش‌رو برآن است تا به تبیین نقش رسانه‌های دیداری و به ویژه تلویزیون در ترویج فرهنگ حجاب بپردازد.

دنیای غرب، با تکیه بر رسانه‌های جمعی و به ویژه شبکه‌های تلویزیونی، سال‌هاست پروژه دنباله‌داری را برای ضربه زدن به هویت ملت‌های گوناگون و نیز ترویج مقاصد شوم خود طرح‌‌ریزی و اجرا کرده است. یکی از مسائلی که از سوی این مجامع مورد توجه قرار گرفته، ضربه زدن به عفاف و حجاب زنان مسلمان می‌باشد. افزایش تولیدات مستهجن رسانه‌ای، ترویج بی‌بند و باری و فرهنگ برهنگی، بزرگنمایی اقدامات دولت‌ها علیه حجاب، اخراج گوینده‌های محجبه و نیز تمسخر نمادهای حجاب اسلامی (مقنعه، پوشیه، چادر و...) از جمله اقداماتی است که در راستای رسیدن به اهداف مذکور از سوی رسانه‌های تصویری غرب شدت گرفته است. با توجه به اینکه براساس تحقیقات انجام شده در شهر تهران، پس از کودکان زیر 15سال، زنان خانه‌دار بیشترین درصد تماشگران تلویزیون را تشکیل می‌دهند، این رسانه‌ وظیفه گسترده‌ای را در جهت مبارزه با فرهنگ برهنگی و نیز نهادینه کردن فرهنگ حجاب بر عهده دارد.

افزایش تولیدات مستهجن رسانه‌ای، ترویج بی‌بند و باری و فرهنگ برهنگی، بزرگنمایی اقدامات دولت‌ها علیه حجاب، اخراج گوینده‌های محجبه و نیز تمسخر نمادهای حجاب اسلامی  از جمله اقداماتی است که در راستای رسیدن به اهداف مذکور از سوی رسانه‌های تصویری غرب شدت گرفته است.

در برنامه‌ها و تولیدات رسانه‌های تصویری، ضعف‌هایی وجود دارد که مستقیم یا غیر مستقیم به فراگیر شدن فرهنگ بدحجابی در جامعه‌ دامن می‌زند. برای روشن شدن این ادعا، مواردی را با ذکر مصداق بیان می‌کنیم.

آسیب‌رسانی رسانه‌های دیداری به فرهنگ حجاب و عفاف

حجاب

بی‌توجهی به حجاب

پوشاندن تمام بدن به استثنای صورت و دو دست برای زنان مسلمان واجب است و در این زمینه هیچ‌گونه اختلافی میان علما وجود ندارد؛ ولی این مساله از سوی برخی فیلم‌سازان مورد غفلت قرار گرفته و بیرون بودن قسمتی از موی جلوی سر بازیگران زن، داشتن مانتوهای آستین کوتاه و نپوشیدن جوراب برای زنان، امری رایج در فیلم‌ها به شمار می‌رود این بی‌توجهی به حجاب، موجب نوعی عادی سازی در ذهن مخاطب و گرایش به آن می‌شود. بی‌گمان، هیچ‌کدام از مراجع بر بی‌اشکال بودن این نوع پوشش صحه نمی‌گذارند و سازندگان این گونه فیلم‌‌ها آرای شخصی و تفسیرهای به رای خود از احکام دینی مربوط به حجاب را به مخاطبان القا می‌کنند.

استفاده از آرایش‌های غلیظ

واجب نبودن پوشش صورت و دستان در دین مبین اسلام، مشروط به آراسته نبودن آنها است؛ اما  رسانه‌های تصویری برای جذاب‌تر کردن تصاویر، آرایش‌هایی بسیار غلیظ با استفاده از گریم‌های حرفه‌ای را برای هنرپیشه‌های زن به کار می‌برند که حتی در فیلم‌های ‌خارجی هم دیده نمی‌شود. این مساله‌ درباره اغلب به اصطلاح ستاره‌های سینمای ایران و اکثر فیلم‌های سینمایی صادق است.

اگر این شیوه از تکنیک‌های دنیای فیلم‌سازی به شمار می‌آید، چرا فیلم‌سازان خارجی، نیازی به نشان دادن زنی با حجاب کامل اسلامی در فیلم‌هایشان ندارند و فقط فیلم‌سازان ما نیازمند بهره‌مندی از بازیگری هنرپیشه‌های بدون حجاب در فیلم‌هایشان هستند؟!

استفاده از بازیگران خارجی در فیلم‌های ایرانی

حضور بازیگران خارجی در فیلم‌های ایرانی سابقه‌ای طولانی دارد و به سینمای پیش از انقلاب برمی‌گردد؛ ولی باید توجه داشت که این سینما با سینمای پس از انقلاب، تفاوت اساسی دارد و هر یک دارای مولفه‌هایی به‌طور کامل متمایز از دیگری است. با وجود این، در فیلم‌ها و حتی سریال‌های محصول مشترک، شاهد زنانی بی‌حجاب هستیم که به آسانی در کنار هنرپیشه‌های ایرانی قرار می‌گیرند و ایفای نقش می‌کنند. توجیه فیلم‌سازان و برخی نقادان سینمایی در این زمینه، غیرمسلمان بودن این زنان و جواز نگاه به آنها و تصویر‌شان است؛ اما به راستی حضور بازیگران خارجی در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی چه نیازی از مخاطب مسلمان ایرانی را پاسخ می‌دهد؟! اگر این شیوه از تکنیک‌های دنیای فیلم‌سازی به شمار می‌آید، چرا فیلم‌سازان خارجی، نیازی به نشان دادن زنی با حجاب کامل اسلامی در فیلم‌هایشان ندارند و فقط فیلم‌سازان ما نیازمند بهره‌مندی از بازیگری هنرپیشه‌های بدون حجاب در فیلم‌هایشان هستند؟! بی‌گمان این موضوع نه به عنوان تکنیک حرفه‌ای و نه به منظور پاسخ‌گویی به نیازهای حقیقی مخاطب، بلکه تنها به منظورجذابیت بخشیدن ایجاد تنوع در پوشش بانوان حاضر در فیلم و نیز گیشه پسند بودن محصول تولیدی، انجام می‌شود این روند، ممکن است در آینده به صرف هزینه‌های میلیاردی برای دعوت از ستاره‌های بالیوود و هالیوود و چهره‌های برجسته سینمای جهان برای حضور در فیلم‌های ایرانی بینجامد که در آن  صورت نمی‌توان به باقی ماندن هویت ایرانی و حجاب اسلامی امید داشت.

ادامه دارد...

منیع : نشریه فرهنگ پویا ، محبوبه ابراهیمی

  

طبق برخی از آیات قرآن جهنم و آتش آخرت، دارای شعور و حیات می باشد و جهنم اشخاص را مى شناسد و آنان را مى خواند. و با دیدن گناهکاران به غضب در مى آید و به خداوند مى گوید: اهل مرا زیاد گردان .

 ما ابتدا برخى از آیات را نقل مى کنیم و سپس آنها را بررسى مى نماییم  و سرانجام نظر مان را اظهار خواهیم کرد:

"بل کذّبوُا بِالسِاعةِ و اَعتَدنا لِمَن کذّب بالساعةِ سَعیِرا إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیظًا وَزَفِیرًا"(1).

یعنى : "کافران قیامت را تکذیب کردند، براى آنانکه قیامت را تکذیب کنند آتش افروخته آماده کرده ایم چون آتش ، آنها را از دور ببیند، غلیظ شدید و صداى صفیر آن را مى شنوند".

راغب در مفردات مى گوید: "غیظ"به معناى خشم شدید و "تغیظ" اظهار غیظ است . "زفیر"به معناى صداى جهنم و صفیر آن است . فاعل "راءتهم "، "سعیر"است به اعتبار جهنم . ظاهر این آیه شریفه این است که آتش جهنم ، گناهکاران را مى بیند. و با دیدن آنها به خشم درمى آید و فریاد مى کشد.

در مجمع البیان از امام صادق - علیه السلام - نقل شده است که "من مکان بعید"مسیر یک سال است (مسیرة سنة ).

طبرسى در مجمع البیان این تعبیر را به گونه تشبیه دانسته و مى فرماید: "کالتهاب الرجل المغتاظ".

و نیز مى فرماید: آنها آتش ‍ را مى بینند. و اینکه فرموده : آتش آنها را مى بیند؛ چون این رساتر از اولى است .

صاحب المیزان نیز نظرش نظر مجمع البیان است . و مى فرماید: آیه شریفه ، تمثیل حالت آتش نسبت به آنهاست ؛ چون روز قیامت در مقابل آن قرار گیرند، مانند شیر، وقتى که طعمه خودش را دید، همهمه مى کند. ولى سخن این دو بزرگوار، خلاف ظهور آیات شریفه است :

"یوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ"(244).

یعنى : "یاد آر که روز قیامت به جهنم مى گوییم : آیا (از کفران ) پر شدى ؟ مى گوید: آیا (دوزخیان ) بیش از این هم هستند؟".

ظهور این آیه نیز در شعور و گفتگوى جهنم است .

بعضى ها گفته اند: این آیه زبان حال است نه زبان قال. به نظر بعضى این سؤ ال از ماموران جهنم خواهد بود اگر چه سؤ ال به جهنم نسبت داده شده است .

در المیزان مى فرماید: بهتر آن است که آیه حمل بر ظاهر شود؛ زیرا خداوند از سخن گفتن دستها، پاها، پوستها و غیر آن خبر داده است . و در سوره فصلت گذشت که علم و شعور، در همه موجودات سارى است .

در مجمع البیان مى فرماید: در کلام جهنم ، سه قول هست ؛ اول اینکه : آن به طور تمثیل آمده و جهنم نسبت به وسعت آن مانند سخنگویى است که مى گوید هنوز پر نشده ام . دوم اینکه : خداوند براى جهنم آلت تکلم خلق مى کند و او جواب مى دهد و این بعید نیست ؛ زیرا خداوند دستها و جوارح و پوستها را نیز به سخن مى آورد. سوم اینکه : خطاب به ماموران جهنم است . و به صورت تقریر، به جهنم خطاب شده است . ولى چنانکه در آیه قبلى گفته شد: اینها خلاف ظاهر است و ظهور آیه در شعور و سخن گفتن جهنم مى باشد:

"کلّا انّها لظى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى تَدعُوا من اَدبَر و تولّى و جمع فاَوعى "(245).

یعنى : "نه ، آتش جهنم شعله خاص است . پوستهاى سر را بشدت مى سوزاند. مى خواند کسى را که به حق پشت کرده و از آن اعراض ‍ نموده است . و کسى را که مال دنیا را جمع کرده و در ظرف قرار داده (و به طور غیر شرعى ) انباشته است ".

"شواة "به معناى اطراف بدن مثل دست ، پا و سر است و نیز به معناى پوست سر مى باشد. جمع آن "شوى "مى آید. لفظ "تدعو" که به معناى خواندن است دلالت بر شعور، حیات و تکلم آتش دارد، که اعراض کنندگان از حق را به سوى خود مى خواند و مى گوید: به طرف من بیایید.

در مجمع مى فرماید:

گویند: آتش کسى از کفار را ترک نمى کند. گویى آنها را مى خواند. و به قولى خداوند براى آتش ، سخن گفتن را مى آفریند و به قولى : ماموران جهنم آنها را مى خوانند. همان اقوالى که در آیه قبلى گذشت . ولى چنانکه گفته شد: ظهور آیه در شعور، حیات و تکلم آتش مى باشد:

"وَلِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ. إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِی تَفُورُ ؛ تَکَادُ تَمَیزُ مِنَ الْغَیظِ کُلَّمَا أُلْقِی فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکُمْ نَذِیرٌ"(246).

یعنى : "و بر آنانکه به خداى خود کافر شدند، عذاب جهنم که بسیار بد منزلگاهى است ، مهیاست که چون به آتش جهنم درافتند فریاد منکرى چون شهیق خران از آن آتش چون دیگ سوزان مى شنوند. و دوزخ از خشم کافران نزدیک است شکافته و قطعه قطعه شود و هر فوجى را که به آتش درافکنند خازنان جهنم به آنها گویند آیا پیغمبرى براى راهنمائى شما نیامد؟. "تمیز"به معناى جدا شدن است ؛ یعنى نزدیک است از شدت غضب منفجر و تکه تکه شود. لفظ غیظ - مانند آیات دیگر - دلالت بر شعور و فهم آتش دارد.

سوره فرقان ، آیه 11 - 12.

244-  سوره ق ، آیه 30.

245-  سوره معارج ، آیه 15 - 18.

246-  سوره ملک ، آیه 6 - 8.

 

منبع:

نگاهى به قرآن، حجة الاسلام و المسلمین حاج سید على اکبر قرشى

آخرین نظرات کاربران

  

صلوات

در میان بنى اسراییل، شخصى کشته شد که قاتل او معلوم نبود، خداوند وحى فرستاد که گاوى را با صفات مخصوصى کشته، یکى از اعضاى او را بر بدن مقتول بزنند تا او خبر از قاتل خود دهد. آن گاو نزد جوانى از بنى اسراییل بود که خداوند به این جوان عنایت کرد و صلوات را به او تعلیم داده بود.

آن جوان در خواب دید که به او امر شد که گاوش را نفروشد، مگر به امر مادرش . آن جوان از خواب برخاست، بنى اسراییل نزد او آمدند تا گاو را از او بخرند، مادر جوان گفت: باید پوست این گاو را پر از طلا کنید تا آن را به شما بفروشیم . آنها راضى شده، گاو را خریدند، سپس او را کشته و یکى از عضوهاى بدنش را بر پیکره مرده زدند. آن مرده زنده شد و خبر داد که قاتل او پسر عمویش است .

بنى اسراییل گفتند: نمى‌دانیم که کدام عجیب‌تر است: زنده شدن این جوان یا ثروتمند شدن این مرد.

خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد که: به بنى اسراییل بگو که اگر مى‌خواهند زندگى دنیایى آنها نیکو گردد و در آخرت نیز بهشت نصیب آنها گردد، ذکرى را بگویند که این جوان بدان تمسک جست و آن صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مى‌باشد.

آن جوان به موسى (علیه السلام) گفت: من چگونه این اموال را از شر حسودانم و دشمنانم حفظ نمایم؟

موسى گفت: بر اموالت صلوات بر محمد و اهل بیت طاهرینش بفرست تا خداوند ضرر هر دشمن و حسودى را از تو دفع نماید.

بنى اسراییل نزد موسى آمدند و گفتند: ما همه اموال خود را به این جوان بخشیدیم، دعایى کن که خداوند نیز به ما روزى گسترده عنایت فرماید.

موسى گفت: شما نیز به انوار مقدس اهل بیت توسل جویید و بر محمد و اهل بیت او صلوات بفرستید. آنها نیز چنین کردند، سپس حق تعالى وحى فرستاد به موسى (علیه السلام) که: در فلان خرابه هزاران دینار طلا وجود دارد، آن را میان خود قسمت نمایید.

این فراوانى مال، به سبب برکت صلوات بر محمد و اهل بیت او حاصل شد.

 

منبع:

آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت، عباس عزیزى .

 


  

صلوات

شخص یهودى خدمت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) آمد، و از فضل خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله) بر سایر انبیاء (علیهم السلام) سؤال نمود، و گفت که حق تعالى ملایکه را به سجده آدم (علیه‌السلام) امر کرد.

آن حضرت فرمود: افضل از آن را به محمد (صلى الله علیه و آله) کرامت نموده؛ زیرا که خود بر او صلوات فرستاد، و به ملایکه امر فرمود که بر او صلوات فرستند، و عبادت عباد را تا روز قیامت، در صلوات بر آن حضرت قرار داد، و فرمود که: "انّ الله و ملائکته یُصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما" و هر کس در حال حیات یا بعد از وفات آن حضرت، بر او صلوات فرستد، حق تعالى به هر صلواتى ده صلوات بر آن کس مى‌فرستد، و ده حسنه به او عطا مى‌فرماید.

و هر کس بعد از وفات آن جناب، بر ایشان صلوات فرستد، آن حضرت مطلع مى‌شود و بر آن کس صلوات و سلام مى‌فرستد، مثل صلواتى که فرستاده است و حق سبحانه و تعالى، دعاى امت او را، در هر چه از پروردگار سؤال نمایند، موقوف مى‌دارد و به اجابت نمى‌رساند، تا آن که بر آن حضرت صلوات فرستند. و این برزگ‌تر و عظیم‌تر است از آن چه به آدم (علیه السلام) عطا فرمود.

هر کس در حال حیات یا بعد از وفات پیامبر اکرم، بر ایشان صلوات فرستد، حق تعالى به هر صلواتى ده صلوات بر آن کس مى‌فرستد، و ده حسنه به او عطا مى‌فرماید.

اللهم صل على محمد و آله، فى کل اوان وقت و على کل حال عدد ما صلیّت على من صلیّت علیه، و اضعافَ ذلک کله بالاضعافَ التى لا یُحصیها غیرک، انک فعال لما ترید؛ بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست، در هر هنگام و هر زمان و بر هر حال، به تعداد درودى که بر هر کس فرستاده‌اى . و چندان برابر همه آنها، به چندان برابرى که جز تو آنها را نتواند شمرد؛ زیرا تو هر چه بخواهى، به جا آورنده‌اى. (1)

ربِّ صلِّ علیهم زنة عرشک و مادونه، و مِلاء سَمواتِکَ و ما فَوقهُن، و عدد ارضک و ما تحتهُن و ما بینهن، صلوة تقربهم منک زلفى، و تکون لک و لهم رضى، و متصلة بنظائرهن ابدا ؛ پروردگارا! بر ایشان درود فرست، هم‌وزن عرش خود و آن چه زیر عرش است (همه عالم)؛ و مقدار آن چه آسمان‌هایت و آن چه در بالاى آنهاست را پر گرداند؛ و مقدار شماره زمین‌هایت و آن چه در زیر آنها و میان آنهاست (را پر سازد)؛ درودى که ایشان را به کمال قرب تو رساند؛ و براى تو و ایشان خشنودى؛ و همیشه به مانندهاى آن، درودها پیوسته باشد. (2)

اللهم صلِّ على محمد و آله، کما هَدیتنا به، و صلِّ على مُحمد و آله، کَما استنقذَ تَنابه، و صلِّ على محمد و آله صلوة تشفع لنا یوم القیمة و یَوم الفاقة الیک، انک على کل شىء قدیر، و هو علیک یسیر؛ بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست، چنان که ما را به سبب او (به راه حق) هدایت نمودى . و بر محمد و آل او درود فرست، چنان که ما را به وسیله آن حضرت از (جهل و نادانى) رهانیدى و بر محمد و آل او درود فرست، درودى که ما را روز رستاخیز و روز نیازمندى به تو شفاعت نماید؛ زیرا تو بر هر چیز توانایى، و آن بر تو آسان است . (3)

خداوند دعاى امت پیامبر را، در هر چه از پروردگار سؤال نمایند، موقوف مى‌دارد و به اجابت نمى‌رساند، تا آن که بر آن حضرت صلوات فرستند. و این برزگ‌تر و عظیم‌تر است از آن چه به آدم (علیه السلام) عطا فرمود.

از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که:

هر کس خواهد که شاد گرداند محمد و آل آن حضرت را (صلوات الله علیهم) به این نحو، به ایشان صلوات فرستد:

«اللهم یا اَجودَ مَن اَعطى و یا خیر مَن سَئلَ و یا ارحم مَن استرحم . اللهم صل على محمد و آله فى الاولین و صل على محمد و آله فى الآخرین و صلِّ على محمد و آله فى المَلاء الاَعلى و صلِّ على محمد و آله فى المرسلین . اللهم اَعط محمداً و آله الوسیلة و الفضیلة و الشرف و الرفعة و الدرجة الکبیره. اللهم انى آمنت بمحمد - صلى الله علیه و آله - و لم اره فلا تحرمنى یوم القیامة رؤیته و ارزقنى صحبته و توفنى عَلى مِلته واسقنى مِن حَوضهِ مَشربا رویا سائغا هنیئا لا اظماء بعده ابداً انک على کل شىء قدیر. اللهم انى آمنت بمحمد صلى الله علیه و آله و لَم اَره فَعَرفنى فى الجنان وجهه. اللهم بَلّغ محمداً صَلى الله علیه و آله مِنى تَحیة و سَلاما.»

 

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه سجادیه، دعاى 44 .

2- صحیفه سجادیه، دعاى 47 .

3- صحیفه سجادیه، دعاى 31 .

 

منبع:

آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت، عباس عزیزى .

 


  

حرم حضرت عبدالعظیم

عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسد . پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس .

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه السّلام مقارن بوده، محضر مبارک امام رضا علیه السّلام، امام محمّد تقی علیه السّلام  و امام هادی  علیه السّلام را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .

این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا که از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است به حسنی شهرت یافته است .

حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهره‌های بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت .

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت،

ستایشهایی که ائمه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می‌فرمودند که از حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام  بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می‌شمردند و معرّفی می‌فرمودند .

در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم می‌خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، امام حسین علیه السّلام بیان شده است.

زمینه‌های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان ائمه علیه السّلام  بسیار سختگیری می‌کردند، یکی از بدرفتارترین این خلفأ متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دورت او چندین بار مزار حضرت امام حسین علیه السّلام  را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.

سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می‌بردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری‌ها قرار می‌دادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السّلام  رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد، حضرت امام هادی علیه السّلام  او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی .

دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السّلام  به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می‌کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می‌کرد و شهر به شهر می‌گشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می‌گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت علیهم السّلام زندگی می‌کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.

عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسد

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سر می‌برد و کمتر خارج می‌شد، روزها را روزه می‌گرفت و شبها به عبادت و تهجّد می‌پرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را می‌شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می‌شتافتند، امّا می‌کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.

پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را شناختند و خانه‌اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او می‌آمدند و از علوم و روایاتش بهره می‌گرفتند و عطر خاندان عصمت علیهم السّلام را از او می‌بوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش می‌دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف می‌کردند.

حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم می‌رساند که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السّلام می‌دانستند و در مسایل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود.

روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم  به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه سکّه المولی چشم از جهان فرو می‌بندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار می‌برند و نزدیک درخت سیب به خاک می‌سپارند.

سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهره‌ای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.

حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهره‌های بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود

همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم  دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه‌های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام گریان و مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پاره‌ای از عترت مصطفی صلّی الله علیه وآله و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.

حرم حضرت عبدالعظیم

  

وصف منافقان در قالب مَثَل

آیت الله سبحانی

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»1

 

«وصف آنان( منافقان) داستان کسی است که آتشی برافروخته (تا در سایه آن راه پیدا کند یا گرم شود). وقتی اطراف او را روشن ساخت، (ناگهان آتش او خاموش گردد) خدا نور آنان(منافقان) را برد و آنان را در تاریکی‏ها رها ساخت که نمی‏بینند».

«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»2

«آنها کر، گنگ و کورند؛ از گمراهی باز نمی‏گردند».

 ******

قرآن در آغاز سوره بقره، مردم را نسبت به پذیرش آیین اسلام به سه گروه تقسیم می‏کند و مجموع بحث او درباره این سه گروه در آیه بیستم از سوره پایان می‏پذیرد. این سه گروه عبارتند از:

1 . متّقیان و پرهیزگاران. گفتگوی او درباره این گروه در آیه پنجم به پایان می‏رسد.

2 . کافران. کسانی که درست نقطه مقابل گروه متقیان می‏باشند و بحث او درباره این گروه در آیه هفتم، به پایان می‏رسد.

3 . منافقان و گروه دوچهره. کسانی که به ظاهر ایمان آورده و در باطن، جزء کافران می‏باشند و حکم ستون پنجم در میان مسلمانان را دارند. بررسی قرآن درباره این گروه از آیه هشتم آغاز شده و در آیه بیستم پایان می‏یابد.

بنابراین درباره متقیان، پنج آیه؛ در مورد کافران دو آیه؛ و درباره منافقان سیزده آیه؛ در آغاز سوره بقره نازل گردیده است. این که خداوند گفتار خود را درباره کافران در دو آیه، ولی درباره دو چهره‏ها در سیزده آیه خلاصه می‏کند، خود گواه روشن بر اهمیت شناخت منافقان است که از نظر موضع‏گیری، به مراتب خطرناک‏تر از کافران می‏باشند.

دشمنان نقاب‏دار و ناشناخته، دوست‏نمایانی هستند که از گرگ وحشی بیابانی، درنده‏ترند. آنان در سنگر دوستی از پشت خنجر می‏زنند، به ظاهر دوستند و غمخوار، اما در باطن دشمنی خوشحال، اصرار می‏ورزند که امین و رازدارند، ولی در واقع خائن و جاسوسند، و از اسرار زندگی و نقاط ضعف و قوت انسان، کاملاً باخبرند. پرهیز از چنین دشمنان ناشناخته بسیار مشکل و احیانا محال است.

چنین دشمنی، همان نفاق و دورویی است که قرآن در مورد آن در سوره‏های مختلفی بحث و گفتگو نموده و حتی سوره‏ای مستقلّ درباره منافقان فرو فرستاده است. امیر مؤمنان علی علیه‏السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره این گروه چنین نقل می‏کند:

«من از هیچ یک از ملل جهان بر اسلام نمی‏ترسم، بلکه فقط از یک گروه می‏ترسم و آن کافران مسلمان‏نما و گروه منافق و دوچهرگانند که شیرین‏زبان و خوش‏گفتارند ولی در واقع از دشمنان اسلام هستند، در گفتار با شما هماهنگی دارند، ولی یک گام با شما برنمی‏دارند»3.

بنابراین نباید تعجب کنیم که قرآن کریم درباره منافقان در سوره بقره، آل‏عمران، نساء، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، منافقون، حدید و تحریم بحث و گفتگو نموده است. و سیمای این گروه به ظاهر شرین و در باطن تلخ را نشان داده است.

این گروه به خاطر از دست دادن تفکّر، از ابزار شناخت بهره نمی‏گیرند گوش دارند اما با آن نمی‏شنوند، زبان دارند ولی در واقع گنگند، چشم دارند، ولی با آن نمی‏بینند. چنان که می‏فرماید:«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ».

دو آیه مذکور در آغاز بحث از طریق تمثیل وضع منافقان را روشن می‏سازد.

فرض کنید در شب تاریکی که سیاهی همه‏جا را فرا گرفته و احتمال هجوم گزنده‏ها و درنده‏ها روح و روان انسان را رنج می‏دهد، وی برای پیدا کردن راه گریز و مسیر صحیح آتش را روشن کند تا اطراف خود را ببیند و راه را از کوره راه تشخیص دهد. در این حالت که انسان با نیم‏امیدی به سر می‏برد، طوفانی برمی‏خیزد و آتش را خاموش کند و امید انسان به ناامیدی، و نشاط او به غم و دلهره تبدیل می‏شود.

قرآن وصف چنین شخصی را که در این گیرودار در اثر برافروختن آتش، روح جدید در کالبدش دمیده می‏شود و می‏خواهد از آن بهره بگیرد آنگاه طوفان تمام سرمایه را از او می‏گیرد، چنین بیان می‏کند:

«کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ».

«بسان کسی که آتش را برافروخته آنگاه که اطراف او را روشن کرد، (ناگهان خاموش می‏شود)».

بنابراین جمله «فلمّا أَضاءَتْ»، نیاز به جواب دارد و جواب آن محذوف است یعنی (طفئت ناره) یا (أطفأاللّه نوره) و جواب «لمّا» به خاطر جمله بعدی حذف شده است.

قرآن یادآور می‏شود که حال منافقان در این جهان نیز بسان همین گروه است، زیرا گروه منافق روزی که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه شد، به او ایمان آوردند، آنگاه به او کفر ورزیدند، چنان که می‏فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا»4.«این به آن خاطر است که آنان ایمان آوردند و سپس کفر ورزیدند».

آنان در تاریکی شرک و جهالت بودند، ایمان آنان بسان نوری بود که در دل ظلمت و کفر درخشید، و راه و چاه را به آنان نشان داد. و تا مدتی نیز از نور ایمان بهره گرفتند، ولی آنگاه که راه کفر را زیر نقاب نفاق در پیش گرفتند، خدا نور را از آنان برگرفت و آنها به صورت انسانهای گمراه درآمدند که نمی‏توانند راهی برای نجات بیابند.

بنابراین تشبیه یادشده، وضع زندگی آنان را در همین جهان تبیین می‏کند، امید و ناامیدی، ایمان و کفر همگی در این جهان صورت پذیرفته، و ارتباطی به جهان دیگر ندارد، ولی برخی از مفسران بخش نخست از مَثَل را مربوط به این جهان دانسته و بخش دیگر را به پس از مرگ؛ یعنی منافقان در سایه تظاهر به اسلام در این جهان بهره‏مند می‏شوند ولی به خاطر کفر و خاموش شدن چراغ ایمان، در جهان دیگر معذّب می‏گردند.

این گروه به خاطر از دست دادن تفکّر، از ابزار شناخت بهره نمی‏گیرند گوش دارند اما با آن نمی‏شنوند، زبان دارند ولی در واقع گنگند، چشم دارند، ولی با آن نمی‏بینند. چنان که می‏فرماید:«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ».

در پایان دو نکته را یادآور می‏شویم:

1 . در این تمثیل هم مشبّه هست و هم مشبّه‏به.

مشبّه، جمله: «الّذی استوقد نارا» و مشبّه‏به عبارت:«ذهب اللّه بنورهم» می‏باشد. و اگر مشبّه مفرد و مشبّه‏به به صورت جمع است، به خاطر این است که حال دو طرف به هم تشبیه می‏شود، خواه هر دو طرف گروهی باشند یا یکی گروهی؛ و طرف دیگر به صورت فرد.

2 . از آنجا که این افراد از ابزار شناخت بهره نمی‏گیرند، امید به اصلاح آنان نیست، زیرا دستگاه تفکّر از طریق ابزار شناخت کمک می‏گیرد و به قول گوینده:

چشم باز و گوش باز و این عمی                        حیرتم از چشم بندی خدا

________________________________________

1) بقره: 17.

2) بقره: 18.

3) نهج‏البلاغه: نامه 37، پاراگراف 7.

4) منافقین: 13.

      


  

قرآن

بهروز یدالله‏پور

قرآن مجید نسخه شفابخش جان‏هاى دردمند، از جانب خداوند سبحان است : وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا(1) که توسط پیامبرى مهربان و فداکار، بر جان‏هاى حقیقت‏طلب و عاشق، رسانده شد. در کتاب مقدس مسلمانان - قرآن مجید - دو داروى آرام‏بخش تجویز شده است که در نوع خود، بى‏نظیرند؛ هم آرام بخشند و هم درمان‏گر. هر یک از این دو دارو، ویژگى خاص خود را دارند که به توصیف آنها مى‏پردازیم.

 

1. یاد خدا

«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ با یاد خدا، قلب‏ها آرام مى‏گیرند».2

در نگاه یک مسلمان، خداوند سبحان، قدرت مطلق و صاحب همه ملک و ملکوت است و تمامى نظام هستى، سربازان اویند؛ هیچ قدرتى، جز قدرت او نیست؛ هیچ کس، نمى‏تواند بدون اذن الهى، ضررى برساند و همه هستى، فرمانبردار اویند. صاحب و مؤثر در هستى، فقط خداست؛ «لا اله الا هو»3، «لا مؤثر فى الوجود الا الله»، «لله جنود السموات و الارض»4 و «و ان من شى‏ء الا یسبح بحمده».5 پس، تنها اوست که قدرت و مالکیت دارد و به هر کس که بخواهد، مى‏بخشد و از هر کس که بخواهد، مى‏ستاند؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».6

نکته دیگر این که تمامى گرفتارى‏ها، دلتنگى‏ها، تردیدها، بیم‏ها و امیدهاى بشر، در دو چیز نهفته است:

الف) از دست دادن چیزى یا کسى.

ب) به دست نیاوردن چیزى یا کسى.

اگر به طور دقیق به تمامى دغدغه‏ها و نگرانى‏هایمان - از کودک، نوجوان، جوان و... - بنگریم، از این دو حال بیرون نیست؛ یا نگران آنیم که آن چه داریم، از مال و جان و فرزند و موقعیت اجتماعى و...، از دستمان برود و یا اندوهناک آنیم که آن چه در آرزوى آن بودیم و برایش روز و شب تلاش کردیم، به دست نیاوریم و یا مانعى پدید آید و ما از رسیدن به مطلوب و مقصود، باز مانیم.

چه بسیارند افرادى که با این دو نگرش، شب و روز در ترس، دلهره، خستگى و افسردگى به سر مى‏برند و ساعت‏ها، عمر شریف را به بیهودگى و بطالت مى‏گذرانند که شاید... .

پسر جوانى که در آرزوى دختر دلخواه خویش است و دخترى که منتظر خواستگار عاشق خویش است، هر دو نگران حوادث آینده هستند.

اسلام با کلام وحى، بشارت مى‏دهد که نگران نباشید و ترسى نداشته باشید. اگر رابطه درست با صاحب نظام هستى برقرار کرده‏اید، بر او توکل کنید و نگران نباشید؛ چون همه هستى در ید قدرت اوست و «حتى برگ درختى، بى‏اذن او نمى‏افتد»7 و او «هر آن چه را در آسمان‏ها و زمین است، مى‏داند» و حتى «آن چه را در دل‏ها پنهان و نهان است، مى‏داند»8 و «نگاه خیانت‏کار را مى‏شناسد و به خیانت نگاه هم داناست».9

قطره‏اى کز جویبارى مى‏رود

از پى انجام کارى مى‏رود

پس انسان با یاد این همه عظمت، قدرت و رحمت بیکران، بخشندگى بى‏انتها، غفران، آمرزندگى و پوشاندن عیب‏ها و خطاها، توبه‏پذیرى و فرصت‏سازى، پاک‏کنندگى و تبدیل سیئات به حسنات، امیددهى و جبران‏سازى، آرام مى‏گیرد و امید را از دست نمى‏دهد؛ توان دوباره مى‏یابد؛ دل به او مى‏سپارد و آرام آرام به ساحل نجات دست پیدا مى‏کند.

 

2. همسر

دومین آرام‏بخش که در قرآن مجید به آن اشاره شده و از نشانه‏هاى خداوند به شمار مى‏آید، چیزى جز همسر آدمى نیست.

در قرآن چنین آمده است:

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ».10

دوره جوانى، دوره‏اى است که انسان، حس استقلال‏طلبى و شخصیت پیدا مى‏کند و مى‏خواهد دوست‏داشتنى باشد و دیگران را دوست بدارد؛ حس عجیبى در خود احساس مى‏کند و نمى‏داند چه خواهد شد.

از یک طرف، میل او به غیرهمجنس، فزونى مى‏یابد و از جانبى دیگر، احساس شخصیت و استقلال، باعث اندکى جدایى از بافت دوره کودکى و نوجوانى، در خانه و خانواده مى‏شود؛ هم گرایش او به سمت و سویى دیگر است و هم علاقه‏اش به کسب اعتبار و جایگاه تازه.

از دیگر سو، غریزه سرکش جنسى، قوى مى‏شود و ارضاى صحیح آن، باعث بهبودى روحى و روانى مى‏شود. اگر قربانیان بیمارى‏ها در جهان، بررسى شوند، شاید بیشترین قربانى، مخصوص بیمارى‏هاى جنسى باشد. آثار زیان‏بار و وحشتناک این بیمارى‏ها، در تمامى عرصه‏هاى زندگى، قابل مشاهده است.

اسلام عزیز، در جهت آرامش بخشى، ازدواج را راهکار مناسبى در نظام آفرینش مى‏داند. انسان در دوران جوانى، نیازمند رسیدن به همدم و مونسى است تا با عشق‏ورزى و مهربانى، ادامه مسیر را با او رهسپار گردد. دوستى‏ها، هیچ گاه و براى هیچ کس، آرام‏بخش نیستند؛ بلکه خود عرصه‏اى تازه در ایجاد دغدغه‏ها، نگرانى‏ها، خستگى‏ها و... مى‏باشند؛ اگر چه به ظاهر، هیچ کدام از دو طرف، بدان اعتراف نکنند.

بنابراین، آرام‏بخش دوم در قرآن، همسر نام دارد که در کنار وى، انسان از خستگى‏ها رهایى مى‏یابد و احساس مى‏کند که جهانى جدید شکل گرفته است. دو شخصى که با هم هیچ حس خاصى نداشته‏اند، چنان شیفته و دوستدار هم مى‏شوند که حتى ساعتى بدون هم را نمى‏توانند تحمل کنند؛ بدون هم، احساس خستگى مى‏کنند؛ براى هم بى‏تابى مى‏کنند؛ به هم هدیه مى‏دهند و خالصانه‏ترین محبت‏ها را نثار هم مى‏کنند.

پس باید با یاد خدا، براى جهانى پر از امید و آرزوهایى زیبا و زندگى و سرزندگى و بندگى، اندیشید و همسرى برگزید که تا بهشت برین، همدم و مونس و همراه انسان باشد.


1. اسراء، آیه 82.

2. رعد، آیه 28.

3. بقره، آیه 255.

4. فتح، آیه 7.

5. اسراء، آیه 44.

6. آل‏عمران، آیه 26.

7. انعام، آیه 59.

8. غافر، آیه 19.

9. همان.

10. روم، آیه 21


  

اعمال شب آخر ماه


شب بسیار مبارکى است و از براى این شب چند عمل است اوّل غسل دوّم زیارت امام حسین علیه السلام سوّم خواندن سوره انعام و کهف و یَّس و صد مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ


چهارم بخواند این دعا را که شیخ کلینى از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده : اَللّهُمَّ هذا

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدایا این

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْانَ وَقَدْ تَصَرَّمَ وَاَعُوذُ بِوَجْهِکَ

ماه رمضانى است که در آن قرآن را نازل فرمودى و اکنون رو برفتن است و پناه مى برم به ذات

الْکَریمِ یا رَبِّ اَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِ2نْ لَیْلَتى هذِهِ اَوْ یَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضانَ

بزرگوارت اى پروردگار من که سپیده دم امشب بر من بزند یا ماه رمضان بر من بگذرد

وَلَکَ قِبَلى تَبِعَةٌ اَوْ ذَنْبٌ تُریدُ اَنْ تُعَذِّبَنى بِهِ یَوْمَ اَلْقاکَ # پنجم بخواند

و از تو در پیش من پیگرد یا گناهى باشد که بخواهى مرا در روز دیدارت عذاب فرمائى * * * * * *?


دعاى یا مُدَبِّرَ الاُْمُورِ که در اعمال شب بیست و سوّم گذشت ششم وداع کند ماه رمضان را به دعاهاى وداع که شیخ کلینى و صدوق و شیخ مفید و طوسى و سید بن طاووس رضوان الله عَلَیهم نقل کرده اند و شاید بهترین آنها دعاى چهل و پنجم صحیفه کامله باشد و سیّد بن طاووس روایت کرده است از حضرت صادق علیه السلام که هر که در شب آخر ماه رمضان وداع کند آن

ماه شریف را و بگوید: اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیامى لِشَهْرِ

* * * * * * * * خدایا قرارش مده آخرین دیدار از روزه ام در ماه

رَمَضانَ وَاَعُوذُ بِکَ اَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هذِهِ اللَّیْلَةِ اِلاّ وَقَدْ غَفَرْتَ لى

رمضان و پناه مى برم به تو از آنکه سپیده دم امشب بر من بزند جز آنکه مرا آمرزیده باشى

بیامرزد حق تعالى او را پیش از آنکه صبح کند و روزى فرماید او را توبه و اِنابه

  

اعمال‌ مهمی‌ در این‌ شب‌ برای‌ اهل‌ بیداری‌ وجود دارد از قبیل‌:

عملی‌ برای‌ قبول‌ شدن‌ اعمال‌ ماه‌ رمضان‌

1- برای‌ قبول‌ شدن‌ اعمال‌ ماه‌ رمضان‌ این‌ عمل‌ وارد شده‌ است‌: عمل‌ شریفی‌ که‌ سید قدس‌ سره‌ آن‌ را در (اقبال‌) از (جعفر بن‌ محمد الدوریستی‌) از کتاب‌ (حسنی‌) از پیامبر (ص‌) روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمودند: (کسی‌ که‌ در شب‌ آخر ماه‌ رمضان‌ ده‌ رکعت‌ نماز بجا آورد، در هر رکعت‌ یک‌ بار فاتحه‌ الکتاب‌ و ده‌ بار قل‌ هو الله‌ احد بخواند و در سجده‌ و رکوع‌ خود ده‌ بار بگوید: (سُبحان‌ اللهِ وَالحَمدُ للهِ و لا اِلهَ الا اللهُ وَاللهُ اَکبَرُ) و در هر دو رکعت‌ یک‌ بار تشهد خوانده‌ و سپس‌ سلام‌ بدهد، و در پایان‌ ده‌ رکعت‌ نماز بعد از سلام‌ دادن‌ صدبار (استغفرالله‌) بگوید و هنگامی‌ که‌ از استغفار فارغ‌ شد سجده‌ کند و در سجده‌ بگوید: (یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا ذَالجَلالِ وَالاکرام‌ یا رحمن الدنیا رَحمنَالدُّنیا والاخِرَه‌ وَرَحیمَهُما، یا الهَ الاوَّلینَ والاخِرینَ اِغفِرلَنا ذُنوبَنا و تَقَبَّل‌ مِنّا صَلواتَنا و صیامَنا و قیامَنا)

- قسم‌ به‌ کسی‌ که‌ مرا بحق‌ به‌ پیامبری‌ برانگیخت‌، جبرئیل‌ بنقل‌ از اسرافیل‌ و او از پروردگار متعال‌ به‌ من‌ خبر داد که‌: - او سرش‌ را از سجده‌ برنمی‌ دارد مگر این‌ که‌ خداوند او را آمرزیده‌، ماه‌ رمضان‌ را از او قبول‌ نموده‌ و از گناهانش‌ می‌گذرد، گرچه‌ هفتاد گناه‌ انجام‌ داده‌ باشد که‌ هر کدام‌ از آنان‌ بزرگتر از گناهان‌ بندگان‌ باشد، و از تمام‌ اهالی‌ منطقه‌ای‌ که‌ در آن‌ است‌ قبول‌ می‌کند تا این‌ که‌ فرمود: این‌ هدیه‌، مخصوص‌ من‌ و مردان‌ و زنان‌ امتم‌ می‌باشد و خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ هیچکدام‌ از پیامبران‌ و مردم‌ قبل‌ از من‌ نداده‌ است‌.)

مومنی‌ که‌ در پی‌ اصلاح‌ مردم‌ بوده‌ و بهره‌ای‌ از رحمت‌ خداوندی‌ دارد، باید این‌ نماز را بخاطر خیر زیادی‌ که‌ برای‌ بندگان‌ خدا دارد بخواند. عالمی‌ که‌ در طول‌ ماه‌ برای‌ هدایت‌ مردم‌ و اصلاح‌ اعمال‌ آنان‌ در جایگاه‌ وعظ‌ نشسته‌ بود چگونه‌ می‌تواند نسبت‌ به‌ این‌ عمل‌ جزیی‌ که‌ حتی‌ باندازه‌ یک‌ جلسه‌ وعظ‌ نیز زحمت‌ ندارد بی‌ تفاوت‌ باشد در حالی‌ که‌ بخوبی‌ می‌داند که‌ موعظه‌های‌ او برای‌ تمامی‌ کسانی‌ که‌ در مجلس‌ وعظ‌ او حضور پیدا می‌کنند سودمند نیست‌، چه‌ رسد به‌ اهل‌ منطقه‌اش‌ که‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ جمعیت‌ آن‌ به‌ چند میلیون‌ نفر برسد و نیز فایده‌ وعظ‌ برای‌ آنان‌ یک‌ دهم‌ فایده‌ آمرزش‌ و قبول‌ تمامی‌ اعمال‌ این‌ ماه‌ که‌ در روایت‌ آمده‌ نیست‌.

اگر کسی‌ بگوید که‌ روایت‌ قطعی‌ نیست‌. در جواب‌ او باید گفت‌: با تمسک‌ به‌ (روایات‌ تسامح‌) این‌ مشکل‌ حل‌ می‌گردد و اگر باز بگوید: فرض‌ کن‌ (روایات‌ تسامح‌) این‌ روایات‌ را مانند روایات‌ قطعی‌ گردانید، ولی‌ از کجا یقین‌ کنیم‌ که‌ این‌ عمل‌ قبول‌ می‌گردد تا به‌ فایده‌ مذکور یقین‌ پیدا کنیم‌؟ در جواب‌ می‌گوییم‌: این‌ اشکال ‌ در وعظ‌ نیز موجود است‌، در حالی‌ که‌ این‌ مشکل‌ در این‌ عمل‌ کمتر از وعظ‌ می‌باشد. زیرا اصلاح‌ نیت‌ در وعظ‌ از چند جهت‌ مشکلتر از اصلاح‌ نیت‌ در عبادات‌ است‌. که‌ واضحترین‌ آن‌ همین‌ است‌ که‌ وعظ‌ مناسب‌ با دوستی‌ مقام‌ است‌، همچنین‌ وعظ‌ فقط‌ در میان‌ جمعیت‌ کثیری‌ از مردم‌ امکان‌پذیر است‌ که‌ موجب‌ مشکل‌ شدن‌ اصلاح‌ نیت‌ می‌گردد.

التماس دعا


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ