مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 90
کل بازدید : 781113
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

باورتون نمی شه چقدر دوست داشتم برم سفر حج.وقتی به طور ناگهانی همسرم به من اطلاع داد که یکی از دوستانش سهمیه ای در اداره شان دارد و قرار شد که یک ماه دیگر عازم سفر حج شوم و  من در حالی که سالها انتظار می کشیدم به آرزوی خودم رسیدم.در مدت این یک ماه من فقط سجده شکر می کردم و گریه می کردم.تا بالاخره در ایام فاطمیه عازم مدینه منوره شدم.نزدیک ساعت 11 شب به مدینه رسیدیم.به محض ورود به شهر مدینه در اتوبوس تجدید وضو کردم و در حالی که زیارت عاشورا را زمرمه می کردم چشمم به ورودی شهر که نوشته بود مدینه منوره افتاد.دل تو دلم نبود.چشمانم را بستم.اتوبوس مقابل هتل نگه داشت و ما از اتوبوس پیاده شدیم.ناگهان نگاهم به گنبد سبز رنگ و گلدسته های بلند حرم رسول الله افتاد.اشک در چشمانم جاری شد و دیگر دلم هوایی شد.بعد از استراحت در هتل همراه کاروان به سوی مسجد النبی حرکت کردیم.وقتی وارد حرم شدم بوی خوش محمدی و عطر یاس فاطمی را حس می کردم.روحانی کاروان برایمان توضیح می داد که بابهای مختلف مسجد کدامند و نامشان چیست و از دور محل قرار گرفتن قبرستان بقیع و ... را نشانمان داد.راستش شوکه شده بودم.باورم نمی شد در حرم رسول خدا هستم.زبانم قفل شده بود .فقط گریه می کردم.چون شب بود و امکان رفتن به داخل حرم مخصوصآ برای خانمها امکان پذیر نبود ناچارا به هتل برگشتیم. تا فردا صبح قبل از اذان صبح بیدار شدم و به سوی حرم حرکت کردم.به در ورودی مسجد که رسیدم  به رسول الله سلام دادم و وارد باب نساء شدم.همانطوری که دیگران برایم تعریف کرده بودند ستونهای بسیار بلند و زیاد مسجد النبی بر شکوه آنجا افزوده بود.صفهای نماز جماعت آماده برای اقامه نماز بود.صدای اذان بسیاز زیبا ولی ناقص به گوش رسید.چرا که هر چه منتظر شدم مؤذن بگوید أشهد أن علیآ ولی الله به گوشم نرسید.این اولین بار بود که غربت علی (ع) را لمس کردم.بعد از مدتی اذان دوم به گوش رسید و خلاصه نماز جماعت صبح برگزار شد.نمازی که در ابتدای سوره های آن ذکر بسم الله الرحمن الرحیم گفته نمی شد . در اخر سوره حمد آمین گفته می شد و دستها بر سینه گذاشته می شد و ... بعد از کلی پرس و جو فهمیدم ساعتهای خاصی خانمها اجازه ورود به حرم پیامبر (ص) را داشتند.ساعت 8-6 صبح ، 3-1 ظهر ، 11-9 شب . با دلی بی تاب و پاهای لرزان و چشمان گریان به سوی دری رفتم که اجازه ورود به حرم را داشتیم.مدتی منتظر شدیم و ناگهان درهای چوبی باز شد و خانمها با شتاب به سوی درها دویند.در اون لحظه یاد حرم امام رضا (ع) افتادم.هر کس سعی می کرد زودتر به حرم نزدیک شود  و متبرک شود. ضریح رسول الله غیر قابل دسترسی بود.در جلوی ضریح نرده هایی نصب بود که امکان دسترسی به ضریح وجود نداشت.از دور دستانم را به سوی ضریح دراز کردم و از دور دستم را در گره های ضریح گره زدم.ولی باز هم خیلی زیبا بود.همه دعا می کردن.کسانی که از ایران ، مالزی ، چین ، پاکستان ، سوریه و ... بودند.هر کس به زبان خودش زیارتنامه می خوند و آرام آرام حاجت خود را زمزمه می کرد و اشک از گوشه چشمانش جاری می شد. خدایا ولی چقدر غریب.از داخل ضریح بلند غیر قابل دسترسی داخل کمی پیدا بود. خاک و گرد و غبار داخل ضریح مشخص بود. روایت است که خانه حضرت محمد (ص ) و خانه حضرت فاطمه (س) در آنجاست. در کنار ضریح با فاصله چند متری محراب حضرت وجود داشت و باز در کنار آن منبر بسیار زیبایی دیده می شد.بین ضریح و محراب ستون توبه و ستون حرس بود.ولی آنجا را با پرده ای جدا کرده بودند و خانمها نمی تونستند کنار ستون بروند فقط در مقابل ستون و پشت پرده نمایان بود و فقط جای خواندن دو رکعت نماز توبه بود.همه به یکدیگه التماس می کردند خانم تو رو خدا زود دو رکعت نماز بخون تا ما هم بتونیم در مقابل ستون نماز بخونیم.به سختی و با کلی التماس دو رکعت نماز توبه خوندم.در بین نماز گفتم خدا جونم خدای خوبم دارم نماز توبه میخونم یعنی توبه .یعنی دیگه گناه نمی کنم .دیگه از دستورات الهی سرپیچی نمی کنم.دیگه دروغ نمی گم ، غیبت نمی کنم ، تهمت نمی زنم ، حجابم رو حفظ می کنم و ... . بسیار کار سختی بود.چون داشتم از خدای خودم طلب بخشش می کردم .داشتم به خدای رحمان و رحیم قول می دادم که دیگه گناه نکنم .پس چقدر بار مسئولیتم سنگین شده بود. قبل از این خیلی توبه کرده بودم ولی همیشه شیطون گولم می زد و باز وسوسه می شدم و گناه می کردم.ولی فکر کنید اگه آدم در کنار ستون توبه ، توبه کنه آیا دوباره  گناه می کنه.فکر نمی کنم و اگه گناه کنه دیگه خیلی از خدا دور شده. روایت است که حضرت فاطمه (س) ممکن است در 3 مکان دفن شده باشند.یکی قبرستان بقیع و دیگری در خانه خود و روایت سوم که از همه قوی تر و معتبر تر است بین قبر حضرت محمد(ص) و محراب ان حضرت دفن شده باشند. ادم تا ان مکان مقدس و نورانی را نبیند و تا بوی خوش ان را از نزدیک حس نکند واقعا نمی تونه برای دیگران توصیف کنه که واقعا ان محل قطعه ای است از بهشت.در بین جمعیت در آن محل ناله سر می دادم و مادرم حضرت زهرا (س) را صدا می زدم.حس می کردم خانم حضرت زهرا (س) در مقابلم ایستاده .دست مهربانشون را روی سرم حس می کردم.حضرت فاطمه(س) را به غربت علی(ع) ، به فرق شکافته شده علی (ع)  ، به اشکهای مظلومیت علی (ع) قسم دادم که گناهانم را ببخشه.به خانم گفتم که دیگه ادم میشم و دیگه دلتون را با گناهام نمی شکنم. در حالی که داشتم التماس می کردم خانمی که پوشیه داشت و شورته خانم انجا بود با تشر دستش را بر شانه ام زد و با زبان فارسی گفت :حرام.کار حرام .فقط خدا .شما برای خدا شریک قائل می شوید. واسطه بین خدا حرام است .راستش از آن فضای معنوی خارج شدم و به فکر فرو رفتم.گفتم:خدایا من که آنقدر گناهکارم که باید کسی واسطه ام را بکند.کسی که خیلی دوستش داری .کسی که جهان خلقت را به خاطر او آفریدی.کسی که مادر پدر ، مادر امامان معصوم و همسر ولی خداست.خدایا من فقط تو را می پرستم و ولی اینقدر کوچیکم که اگه کسی دستم را نگیره و وساطتم را نکنه حتما نابود می شم.پس این شرک نیست .مثل بچه ای که کار بدی کرده و مادر را واسط قرار می ده تا پدر او را تنبیه نکند.منم مطمئنم که حضرت زهرا(س) آنقدر نزد خداوند ابرو دارند که خداوند به حرمت ایشان نگاهی هم به من گنهکار میندازه.در محوطه از ضریح پیامبر (ص) تا محراب و نیز از آنجا تا منبر تا عرض 4 متر کف از فرشهای سبز رنگ پوشیده شده بود.شنیده بودم که می گویند این مکان روضه رضوان نام دارد.این مکان گوشه ای از بهشت است.الان که دارم براتون اون مکان معنوی را تعریف می کنم تصویر آن بهشت در جلوی دیدگانم مجسم شده و دلم خیلی خیلی برای روضه رضوان ،برای مکان بهشتی تنگ شده. خیلی غیر قابل باوره.ولی تو خیالم صدای بال ملائک به گوشم می رسید.واقعا حس می کردم که ملائک و فرشتگان الهی در اینجا حضور دارد و آنها نیز رسول خدا و دختر نازنین و مظلومش را زیارت می کنند وآنها نیز از این بزرگوران طلب حاجت می کنند. من نمی تونم انجا را توصیف کنم.حیف که فرصت بسیار کم بود و تا نماز حاجت از حضرت زهرا(س) و نماز زیارت رسول خدا(ص) را می خواندی باید خداحافظی می کردی. اون خانمها به زور همه را بیرون می کردند . در حالی که دلم اونجا بود از در خارج شدم.بعد از برگشت به هتل و استراحت نزدیک ظهر برای اقامه نماز بسوی مسجد حرکت کردم.هوا بسیار گرم بود.از شدت گرما واقعا به سختی نفس می کشیدم. در اون لحظه یاد گرمای ظهر عاشورا افتادم.یاد ان داستان معروف.روزی بعد از ازدواج حضرت زینب(س) امام حسین (ع) که بسیار خواهر عزیزش را دوست داشت و بعد از ازدواج خواهر بی تا ب شده بود بسوی منزل خواهر رفت. به داخل که رفت دید خواهر در افتاب خوابیده . برادر که عاشق خواهر بود چون دید آفتاب گرم مدینه بر بدن خواهر می تابد رفت و رواندازی روی خواهر انداخت.ناگهان خواهر بیدار شد.سلام حسینم.خیلی دلم برایت تنگ بود.من بی تو نمی توانم زندگی کنم.حسینم بی تو میمیرم.گذشت تا روز عاشورا صحرای کربلا.وقتی خواهر به داخل گودی قتلگاه رفت و دنبال بدن بی سر برادر می گشت دید که بدن برادر چاک چاک در زیر آفتاب سوزان کربلا ندا می دهد خواهر من اینجایم.من حسین توام .من عزیز توام.من همان کسی هستم که وقتی دیدم آفتاب داغ مدینه بر بدنت می تابید طاقت نیاوردم و دلم آزرد. ببین خواهر من حسین را در حالی که تشنه  سر از بدنم جدا کردند عریان با بدنی که حتی یک جای سالم در آن نیست در بیابان سوزان کربلا رها کردند.

بله واقعا گرمای مدینه طاقت فرسا بود و  به یاد حسین (ع) و خواهرش زینب (س) تا مسجد جدش رسول الله زیارت عاشورا را زمزمه کردم. بعد از اقامه نماز ظهر تصمیم گرفتم نماز حاجت بخونم.کمی فکر کردم که اولین نماز حاجتم چه نمازی باشه .یادم اومد چند سالی است که تصمیم داشتم نماز پیامبر(ص) را بخونم ولی توفیق نصیبم نمی شد.شاید برایتون خنده دار باشد. شاید بگویید مگه میشه یه نفر چند سال نتونه یه نمازی رو بخونه . ولی باور کنید توفیق می خواد . راستش این نماز کمی هم طولانیه.خلاصه نماز را خوندم.خیلی احساس خوبی داشتم. خوشحال بودم که نماز پیامبر(ص) را در حرم و مسجد ایشان خوندم.بعد از خواندن نماز قضا به نیابت از خواهرم که فوت شده شروع به راز و نیاز با خدای خوب خودم شدم. دیگه تحمل گرما برای غیر ممکن بود .به سوی هتل حرکت کردم و همچنان مبهوت از اینکه آیا واقعا این منم که به زیارت حرم رسول خدا آمدم.این منم که به زیارت دخترش فاطمه(س) آمدم .این منم که اکنون در هوایی نفس می کشم که پیامبر و اهل بیتش و امامان معصوم در این هوا نفس کشیده اند.بر روی این خاک پا نهاده اند.ار آب این سرزمین نوشیده اند .در این سرزمین نماز خوانده اند و در این سرزمین همگی مخفیانه قبر مادر را زیارت کردند و بر سر مزار مادر ندبه سر دادند. بله این منم که خداوند لطفش شامل حالم شد و به سوی سرزمین نور پرواز کردم.

قبل از سفر از کسانی که به تازگی به سرزمین وحی سفر کرده بودند اول این سوال را می پرسیدم:قبرستان بقیع ؟ایا خانمها می توانند به داخل قبرستان بروند؟ایا می توان خاک بقیع را لمس کرد؟ایا می توان قبر 4 امام عزیز را در اغوش گرفت؟ایا می توان سر بر قبور مطهر این 4 امام مظلوم گذاشت و در غم مظلومیتشان گریست؟خلاصه از دوستان سوال کردم گفتند فقط ساعت 6-4 خانمها اجازه ورود به نزدیک قبرستان غریب بقیع را دارند.نزدیک ساعت 4 به سوی حرم حرکت کردم.نزدیک قبرستان بقیع که می شدم حس می کردم قلبم داره از سینه بیرون میاد.حس می کردم پاهایم توان حرکت ندارد؟آرام آرام نزدیک قبرستان شدم.با کمال تعجب دیدم که در اطراف قبرستان نرده های زیادی کشیده شده.باز به فاصله 10 متری دیوار کشیده شده بود و فقط از داخل پنجره به سختی داخل مشخص می شد.راستش اینقدر قبرستان ویرانه و پر از خاک و سنگ بود من که نتونستم قبر ائمه را تشخیص بدم.از خانمی پرسیدم و با اشاره به من 4 قبر مظلوم را نشان داد.واقعا از غربت این 4 امام باید به جای گریه خون گریست.4 قبر سنگی کوچک.چقدر غریبی یا امام حسن(ع).اینقدر برای درد و دل با امام حسن(ع) و امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) خودم را اماده کرده بودم.اینقدر حرف و حاجت از قبل اماده کرده بودم که خدمتشان عرضه کنم ولی وقتی چشمم  به قبور مطهر و غریب این 4 امام افتاد که حرفهایم یادم رفت.به جای گریه و التماس برای حاجتهام و بخشش گناهام و ... در غم غربت این 4 امام می گریستم.در حال گریه بودیم که این مامورین متعصب ناگهان به سویمان حمله ور شدن و شروع کردن یه موعظه.فقط خدا را بپرستید.چرا مرده ها را می پرستید؟چرا به قبرها تمسک می جویید؟چرات از مرده ها کمک می خواهید و در مقابل انها گریه می کنید؟باید فقط خدا را بپرستید.هنوز مبهوت و مات در غربت قبور بودم که برخورد مامورین مرا به شدت خشمگین کرد و مرا به شدت متاثر.دوست داشتم انها را بکشم.دوست داشتم به انها بگویم حالا می فهمم که چرا امام حسن(ع) در خانه اش غریب بود؟حالا می فهمم که واقعا همسرش نزدیکترین کسش چقدر راحت و جاهلانه در خانه خود حضرت ایشان را مسموم کردند!حالا می فهمم که چرا تابوت امام حسن(ع) را تیر باران کردند.الان می فهمم که چرا خون حضرت ابوالفضل (ع) به جوش آمد که عزیزم حسینم بگذار من حساب اینها را برسم و حسین (ع) مانند همیشه به خاطر حفظ دین جدش دستش را بر شمشیر برادر گذاشت و فرمود:برادر آرام باش.صبر کن.حالا می فهمم که چرا امام سجاد(ع) برای حفظ دین مجبور بود تبلیغ دین جدش و ادامه راه پدرش را در قالب دعا و نیایش گسترش دهد و حفظ کند.حالا می فهمم که چرا امام باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) را زهر دادند و به شهادت رساندند.در جایی خلوت و دور از چشم مامورین نماز زیارت خواندم و بعد در روبروی قبرستان بقیع شروع به خواندن نماز استغاثه به حضرت فاطمه(س) شدم.من خیلی به این نماز اعتقاد دارم.سعی می کنم همیشه در ایام فاطمیه هر روز این نماز را بخوانم.خیلی از این نماز حاجت گرفتم.در حالی که در سجده آخر نماز بودم و مشغول ذکر (یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی ) بودم دیدم یکی از این سربازان متعصب جاهل بالای سرم ایستاده و دائم می گوید:چرا اینجا نماز می خونی؟چرا برای مرده ها نماز می خونی؟این کارها حرام است ولی من چون ذکرهای آخر بودم و عاشق این نماز مخصوصا روبروی قبرستان بقیع اهمیت ندادم و به گفتن ذکر مشغول شدم.ناگهان مامور سجاده را از زیر پام کشید و کیفم را پرت کرد و شروع به غر غر کردن کرد.خدا کمک کرد و نمازم تموم شد.خیلی دلم شکسته بود .از یک طرف غربت بقیع . از یک طرف بدرفتاری مامورین به خاطر عشق و ارادت به ائمه و از طرفی دلم هوای این را کرده بود که سر روی دامن مادرم حضرت زهرا (س) بگذارم و گریه  کنم.ولی هیچ نشانی از قبر گمشده مادرم نیافتم.نمی دونستم کجا دنبال مادر بگردم.قدم زنان در حالی که از قبرستان بقیع  خارج می شدم یاد کوچه های بنی هاشم افتادم .روحانی از دور می آمد .ازش نشانی کوچه های بنی هاشم را گرفتم.با اشاره به من گفت که این دیوار نزدیک قبرستان که مسیر رفت و امد بود و گویا پشت دیوار حرم رسول الله بود کوچه بنی هاشم است.چون کوچه را خراب کرده بودند و این دیوار نشانی از آن کوچه بود.دل پر زد و دوان دوان به سوی انجا حرکت کردم.دور از چشم جلادان حرم ،دیوار را بوسیدم .قبرستان بقیع از دور نمایان بود.رو کردم به بقیع و گفتم:یا امام حسن(ع) اینجا بود که مادرت سیلی خورد؟اینجا بود که چادرش خاکی و پاره شد؟اینجا بود که حقش را ضایع کردند و قباله فدک را به زور از او گرفتند؟اینجا بود که مادر به شانه های کوچک شما تکیه زد و دست بر دیوار تا خانه حرکت کرد.اینجا بود که گفتی الهی بشکنه دستت مغیره که میون کوچه ها بی مادرم کردی. اینجا بود که مادرم صدا زد پدر جان به دادم برس.اینجا بود که ... .کمی دلم آروم شد .به سرعت نماز حاجت از مادر را خواندم و می خواستم نماز دیگری بخوانم که مامور ظالم اجازه نداد و گفت اصلا ممنوع است اینجا بایستی.رفتم و روبروی دیوار نشستم.خدایا الان غربت حضرت  علی (ع) و حضرت زهرا (س) را درک می کنم.در ایام فاطمیه حتی در روز شهادت حضرت زهرا(س) هیچ نامی از علی و فاطمه در مدینه برده نمی شد.حتی وقتی با کاروان چند لحظه ای در روبروی بقیع جمع شدیم تا در روز شهات مادرم زهرا(س) عزاداری کنیم مثل همیشه با مخالفت مامورین مواجه شدیم و هر کس به تنهایی در غم مادر گریست.وقتی یاد غبار  روی حرم رسول خدا افتادم.وقتی یاد غربت بقیع افتادم.وقتی یاد غربت علی و فاطمه افتادم فهمیدم که چه شد که در خانه اتش گرفت. چه شد که محسن 6 ماهه سقط شد. چه شد که جلوی چشم علی (ع) پهلوی فاطمه (س) شکسته شد . چه شد که فاطمه(س) صدا زد:پدر ببیین امتت با من چه کردند؟حالا می فهمم که غربت علی (ع) یعنی ندادن جواب سلام علی(ع) . غربت فاطمه (س) یعنی پاک کردن اشک مظلومیت علی (ع) . حضرت زهرا (س) شهید شد چون از ولایت دفاع کرد.حضرت علی (ع) دست به شمشیر نبرد تا دین رسول خدا زنده بماند .  عجب حال و هوایی دارد  مدینه. شب در هتل مراسم عزاداری به مناسبت شهادت حضرت فاطمه(س) برگزار شد دیگه هچ کس نتونست طاقت بیاره ، همه ناله می زدند و بغضهایی که در گلو بود ناگهان ترکید و صدای هق هق گریه تمام فضای حسینیه هتل را پر کرد.یاد پارسال روز شهادت حضرت فاطمه (س) افتادم که در روز شهادت خانم به مهدیه تهران رفتم و چه مراسم و تشییع نمادین تکان دهنده ای بود.در آنجا مداح گفت : دعا کنید سال دیگر این موقع مدینه باشید و من چقدر دور از لطف ائمه با خودم گفتم : امکان ندارد.مگه میشه .من کجا و مدینه کجا.من کجا و بقیع کجا. من کجا و خانه علی (ع) کجا.ولی نه .ما گدای خوبی نیستیم ولی ائمه اطهار مولا و سرور و ارباب خوبی هستند. خدایا شکرت .خدایا به حرمت رسولت ، به حرمت دختر نازنینش ، به حرمت همسر مظلوم و شجاعش ،به حرمت غربت  ائمه بقیع ، به قبوری که حتی یک چراغ کوچک هم در بقیع روشن نیست قسمت می دهم که همه آرزومندان را به مدینه برسان.همه توفیق زیارت رسول الله و زیارت ائمه بقیع و زیارت مادرم حضرت فاطمه (س) را پیدا کنند .

دوستان عزیزم هر وقت به مدینه منوره مشرف شدید من و خواهرم را هم فراموش نکنید.

 

 


  
اسرار عالم غیب در یک تکه کاغذ!

شاید شما هم بارها با دعانویس‌هایی که در کوچه پس کوچه‌های شهر پرسه می زنند و با سوء استفاده از احساسات مذهبی و دینی مردم آنها را فریب می‌دهند برخورد کرده باشید اما باید بدانیم که اگر کسی در بین مردم ادعای دعانویسی و پیش بینی آینده از طریق ارتباط با خداوند را داشته باشد کافر به شمار می‌رود.


 

در چند سال اخیر این پدیده به قدری رواج پیدا کرده است که شاغلان این مشاغل به ظاهر شریف، برای خود مغازه یا آلونکی تهیه کرده‌اند و تا با شیوه‌ای نوین به فعالیت پردازند.
اما طبق متون اسلامی تنها اولیای خاص خدا به سبب ارتباط نزدیک با خداوند می توانند به علم‌های پنهان در عالم غیب دسترسی پیدا کنند و این نکته قابل توجه است که آنها در صورت آگاهی از این علوم هیچ گاه بدون تأمل اسرار عالم غیب را فاش نمی کنند.
بی‌شک خاصان درگاه الهی هیچ گاه برای سوء استفاده‌های شخصی اسرار عالم غیب را بازگو نمی‌کنند و یا در برابر این گفته‌ها از افراد طلب وجه نمی‌کنند.
با این وجود رمال یا دعانویسی که برای راهنمایی یک انسان نگون بخت 20 هزار تومان می گیرد نه می تواند از اولیای خدا باشد و نه از خاصان درگاه الهی ...
باید بدانیم که اگر کسی در بین مردم ادعای دعانویسی و پیش بینی آینده از طریق ارتباط با خداوند را داشته باشد کافر به شمار می‌رود.
اما چرا در کشوری که اسلام دین اکثریت افراد جامعه محسوب می‌شود و مردمانش باید بر مسائل دینی اشراف داشته باشند، خرافات تا این حد در لایه‌های مختلف اجتماعی رسوخ کرده است؟
برای پاسخ به این سؤال مدتی جست‌وجو کردم... با یک گشت کوتاه توانستم فهرست بلندی از دعانویس‌ها و جن گیرهای تهران پیدا کنم. مشغول جستجو بودم که متوجه شدم یکی از دوستان آدرس یکی از بزرگان این مجموعه را دارد.
راه افتادم و محله دعانویس معروف را پیدا کردم.خانه او در یکی از کوچه پس کوچه های بسیار قدیمی مولوی بود.
اما در همین محله دیدن ماشین‌های آخرین سیستم که پشت سر هم در کوچه ای به آن باریکی پارک شده بودند واقعا جالب بود.
در انتهای کوچه یک در قهوه ای رنگ کوتاه بود که برای ورود باید سرت را خم می کردی و وارد می شدی(حتماً صاحبخانه خواسته یاد پوریای ولی را زنده نگه دارد).
کنار در ورودی مرد قوی هیکلی نشسته بود وبا دست ما را به سمت چند اتاق در گوشه حیاط راهنمایی می‌کرد.
وارد اتاق که می‌شدی دور تا دور پر بود از آدم‌هایی که بر روی صندلی نشسته بودند و منتظر…
نمی دانم منتظر چه بودند…؟ اکثر آنها را خانم‌های آراسته ای تشکیل می‌دادند که با ژست خاصی به صندلی تکیه داده بودند.
چند ساعتی منتظر ماندیم انگار نفس ها در سینه حبس شده بود، هیچ‌کس تکان نمی‌خورد، نور کمی که از پنجره ی اتاق می‌آمد توان روشن کردن تاریکی اتاق را نداشت.
زن جوانی که در کنار من نشسته بود دائماً پاهایش را تکان می داد معلوم بود که از شدت استرس حتی طاقت نشستن هم ندارد…
از روی کنجکاوی دلیل آمدنش را پرسیدم. انگار منتظر بود:" چند شبه که شوهرم دیر می‌یاد خونه. یکی از دوستام بهم گفته براش دعا بگیرم تا یه وقت سراغ یکی دیگه نره، من تا حالا پیش دعانویس نرفتم، شما این دعانویسه رو می شناسین؟ کارش چطوره؟"
خنده ام گرفت. سعی کردم دلداری اش بدهم…اما مثل اینکه راهنمایی دوستش مؤثر تراز دلداری‌های من بود، بی خیال راهنمایی شدم.
ناگهان در اتاق باز شد و مردی در چارچوب در ظاهر شد و شماره ای را که دردست همراه من بود خواند.
بلند شدیم و دنبال مرد به راه افتادیم…وارد زیرزمینی شدیم و پایین رفتیم دود غلیظی فضا را پر کرده بود. به یاد فیلم‌های علمی- تخیلی افتادم، پرده‌ای کنار رفت و مرد میانسالی ظاهر شد، فضا کوچک بود، مرد دعانویس سلامی کرد و برای نشان دادن میزان مهارتش، بدون اینکه از ما چیزی بپرسد کتابی باز کرد و چند مهره وسط آینه ای که در جلویش بود انداخت…و شروع کرد به آسمان ریسمان بافتن…تقریباً یک ربع در آن حال بودیم…
آخر سر یک بسته کوچک به من داد و گفت که باید موی سرم را در یک قبرستان کهنه دفن کنم، و عصاره چند گیاه را با غذا بخورم تا بختم باز شود.(غافل از اینکه من یک سال است ازدواج کرده‌ام!)
بعد از اینکه مدتی سر کار بودیم از جایمان بلند شدیم و آن مکان مخوف را برای باورهای ساده جا گذاشتیم.
وقتی خانه دعانویس را ترک می کردم بار دیگر به منتظران پوچی(اسمی که من برای آنها گذاشته بودم) نگاه کردم، دلم برایشان سوخت...
افتخاری کارشناس امور مذهبی در این رابطه گفت: جامعه ایران یک جامعه مذهبی است و مردم آن با مشاهده ی ارتباط افراد متخصص دین با ماوراء الطبیعه و گرفتن حاجت با چله نشستن به عالم ماوراء الطبیعه اعتقاد کاملی دارند.
این کارشناس امور مذهبی با تاکید بر این که بسیاری از مردم با توسل به ائمه و امامزاده ها و خواندن ادعیه و اورادی که در کتاب‌های دعا نوشته شده می‌توانند با این عوالم ارتباط پیدا کرده و به حاجت خود برسند تصریح کرد:در این میان عده ای سود جو با سوء استفاده ازعقاید مذهبی افراد ساده لوح را فریب می دهند و به سود های کلان دست پیدا می کنند، از این رو مأموران نیروی انتظامی باید از رواج این مشاغل کاذب جلوگیری کند.
افتخاری ادامه داد: کارشناسان علوم مذهبی باید با ساماندهی جامعه مذهبی ایران از روند رو به شیوع دعانویسی جلوگیری کنند و افرادی را که برای گرفتن حاجت به این سمت و سو می روند به طور تخصصی راهنمایی کنند.
فربد فدایی روانشناس گفت:در دهه ی اخیر راحت طلبی در بین خانواده ها شیوع پیدا کرده است. برا ی نمونه در خانواده ای که افراد آن در برقراری ارتباط با یکدیگر دچار مشکل هستند به جای تلاش در جهت تقویت روابط درون خانواده به راه های غیر اصولی روی می آورند که می توانیم مصداق بارز آن را در استقبال از مراجعه به دعانویسان بیابیم.تلاشی بیهوده که نشان دهنده ی ضعف در برقراری پیوند های عاطفی در یکی از مهمترین نهاد های اجتماعی است. عاملی که باعث شده تا پناه گاه جدید برخی خانواده ها غار تاریک دعانویس هایی باشد که بی هیچ پیشینه ی معتبر کیسه هایی بزرگ برای خالی کردن جیب نگون بختان دوخته اند.
فدایی معتقد است: زنان طیف اصلی مراجعه کنندگان به دعانویسان را تشکیل می دهند که غالبا برای حل مشکلات و تقویت پیوندهای خانوادگی اگرچه به خطا هزینه های بالایی را نیز صرف می کنند.
وی با تاکید بر این که توسل به خدا و بهره گیری از تعالیم دینی در زندگی انسان ها نقش مثبتی دارد و موجب آرامش روانی انسان ها می شود خاطر نشان کرد:در تمام ادیان خداوند همواره انسان ها را به جست و جو و حرکت به سوی آگاهی دعوت کرده است ، اما گاهی دیده می شود افرادی به علت ساده اندیشی و بدون توجه به معنای واقعی مسائل عمیق مذهبی به افرادی تحت عنوان دعانویس و رمال و جن گیر مراجعه می کنند.
به گفته وی فعالیت این افراد از نظر مذهبی و علمی مورد تأئید هیچ ارگان و سازمانی نیست و نشان دهنده ی روش های روانی برای پرهیز از واقعیت است.
فدایی در ادامه افزود: بسیاری از انسان ها از زمان ها ی قدیم علاقه زیادی به پیش بینی آینده داشته اند ، اما روحیه کودکانه و آسان گیر آنها عامل بازدارنده مهمی در مقابل تلاش و فعالیت هایشان برای رسیدن به آینده ای مطلوب ا ست.
به اعتقاد این روانشناس آگاه کردن مردم باید توسط علمای دین و روانپزشکان صورت بگیرد و رفع این مشکل از وظایف اساسی همه افراد تحصیل کرده ی مرتبط با این گروه از مشاغل است.

انتهای خبر // شبکه خبری برنا//39 - 37 - 44//www.BornaNews.ir

  

از امام صادق علیه السلام روایت شده:هر کس سوره مبارکه حشر را چهل روز و در هر روز یک مرتبه پشت سر هم بخواند و اگر یک روز از او فوت شد از ابتدا شروع نماید مهمات و حاجات او بر آورده می شود.

*****

از امام صادق علیه السلام روایت شده: هر کس حاجت دینی و دنیوی داشته باشد هفت بار سوره مبارکه بنی اسرائیل را بخواند حاجتش روا می شود. 

*****


  

 حضرت صادق عیله السلام فرموده پدرم میفرمود قل هو الله احد ثلث قرانست و قل یا ایها الکافرین ربع قران
حضرت موسی علیه السلام فرموده کسیکه مقدم دارد قل هو الله احد رابین خود وشخص جبارمنع فرمایید حقتعالی او را از شر شخص جبار و از او  خیر  برسد
حضرت صادق علیه السلام فرموده هر کس ایمان به خدا وروز قیامت دارندخواندن سوره را وانگذارد در عقب هر فریضه وهر کسی که بخواند حقتعالی برای او خیر دنیا و آخرت جمع فرماید وپدر ومادر واولاد او را بیامرزد

در خلاصه الاذکار است که حضرت زهرا صاوات الله علیها روایت است که حضرت رسول صلی الله علیه واله فر موند به او قبل خواب چهار عمل رابجا آور 1ختم قران 2پیمغبران را شفیع خود گردان3مومنین را از خود خوشنود گردانی4 حج وعمره بکنی انحضرت فرمودند سه بار قل هو الله احد بخوان پس گویا ختم قران کرده وهر گاه صلوات بفرسی بر پیغمبران قبل از من ما شفیعان تو خواهیم بود وهر گاه استغفار کنی مومنین پس تمامی ایشان از تو خوشنود شوند وهر گاه بگویی سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر پس حج وعمره کرده


حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند که کسیکه سه مرتبه بخواند سوره قل هو الله احد را در وقتیکه بخوابگاه خود رود موکل فرماید حقتعالی به او پنجاه هزارفرشته که پاسبانی کنند او را در انشب

حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که هر که بگذرد بر او یکروز و در نماز خود قل هو الله احد نخواند روز قیامت به او گویند ای بنده خدا نیستی تو از نمازگزارندگان

حضرت صادق علیه السلام کسی بگذرد بر او جمعه یعنی هفتهی نخواند در ان  قل هو الله احد پس بمیرد به دین ابی لهب
و کسی که برسد به او مرضی یا شدتی ونخوانددر انحال قل هو الله احد و بمیرد در آن مرض یا شدت پس او از اهل آتش است


  

فضیلت حمدو ایه الکرسی وایه شهادت وایه ملک بعد از هر نمازی

اهمیت این دعا:از حضرت صادق علیه السلام:خداوند امر کرد که این ایه را به زمین آورند چنگ زدن به عرش الهی وگفتند  خدایا مارا بسوی اهل خطا وگناهکاران میفرسی .خداوند وحی کرد بسوی ایشان که بروید به زمین بغزت وجلال خودم سوگند یاد کنم اگر کسی شما را تلاوت نکند از آل محمد وشیعیان ایشان نیستن جزآنها که نظر رحمت کنم بسویشان از رحمتهای پنهانم

ثمره خواندن این دعا:             هر روز هفتاد نظر در هر نظری هفتاد حاجت او را بر آورم واو را قبول کندهر چند که معصیت بسیار کرده باشد
در روایتی دیگر هر که این آیات رابعداز هر نمازی بخواند او را ساکن گردانم در خطیره قدس با هر گناهی واگر نکنم نظر کنم بسوی او نظر رحمت خاص خودم در هر روزهفتاد نظرکردن واگر نکنم هر روز هفتاد حاجت اورا براورده کنم بطوری که کمترنش آمرزیدن گناهان باشد و اگر نکنم اورا از شر شیطان و هر دشمنی پناه دهم ویاری دهم و مانع نشود او را از داخل شدن در بهشت جز مرگ (یعنی مرگ تنها چیزیه که مانع رفتن به بهشت شود)و
اما ان آیات اینهاست که بعد هر نمازی بخوانیم:          سوره حمد تا آخرش و ایه الکرسی تا فیها خالدون بعدش ایه شهادت ایه 18و19سوره ال عمران ایه شهد الله...تا سریع الحساب    وایه ملک ایه 26و27 سوره ال عمران ایه قل اللهم...تا بغیر حساب میباشد


  
 دو رکعت  نماز بخواند و بعد از نماز به  شماره حروف  عباس در حروف ابجد 133مرتبه بگوید:«  یَا کَاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَینِ اِکْشِفْ کَرْبِی بِحَقِّ اَخِیکَ الْحُسَین(ع)».

  
دو رکعت به جا آورد،در هر رکعت شصت مرتبه سوره توحید را بخواند چون از نماز فارغ شود گناهانش آمرزیده شود

  
ختم کلمه (یا علی علیه السلام) از مجربات است در مدت ده شب و هر شب در وقت معین دو رکعت نماز حاجت بخواند بعد از نماز بدون تکلم یکصد و ده مرتبه صلوات بفرستد و بعد از آن بلافاصله یکهزار و پانصد و هفتاد مرتبه بگوید (یا علی علیه السلام) و بعد حاجت خود را از خدا بخواهد و به سه مرتبه صلوات بفرستد که مجرب است.
  
توسل به حضرت على علیه السلام جهت برآمدن حاجت

روز چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه روزه گرفته بعد از افطار دو رکعت نماز بخواند و از حال نماز خارج نشود و بلافاصله این رباعى را 110 مرتبه رو به قبله بخواند:

یا امیرالمومنین یا ذالنعم یا امام المتقین یاذالکرماننا جئناک فى حاجاتنا لاتخیبنا و قل فیها نعم


توسل به حضرت امیرالمومنین علیه السلام

هر کس در ثلث آخر شب دو رکعت نماز بخواندبا حضور قلب و بعد از آن سر به سجده گذارده چهل مرتبه این جمله را بگوید و حاجت خودرا از خدا بخواهد:

اللهم انى اسئلک بروح على ابن ابیطالب الذى ما اشرک باللّه طرفة عین ان تقضى حاجتى

از امیرالمومنین على علیه السلام نقل شده که به جهت هر حاجتى بعد از نماز صبح با حضور قلب دوازده نوبت این دعا را بخواند.

بسم اللّه الرحمن الرحیم توکلت على الحى الذى لایموت و الحمدللّه الذى لم یتخذ صاحبه و لا ولدا ولم یکن له شریک فى الملک و لم یکن له ولى من الذل و کبره تکبیرا.

  
بسیارمجرب است . هفتاد مرتبه بگوید:

یا اللّه یا محمد یا علىیا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنى و لاتهلکنى


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ