مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 76
کل بازدید : 771664
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


  خانه حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)

در حدیث سلیم بن قیس است:وقتی که جمعیتی با ابوبکر(لعنة الله علیه) بیعت کردند، امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) و بنی هاشم و گروهی از صحابه از بیعت با ابوبکر(لعنة الله علیه) امتناع کردند و به مسجد نیامدند.عمر(لعنة الله علیه) به ابوبکر(لعنة الله علیه) گفت: به حضرت علی (علیه السلام) پیغام بده که بیاید و با تو بیعت نماید وگرنه کار ما ناتمام است.ابوبکر(لعنة الله علیه) به حضرت علی(علیه السلام) پیغام داد: که نزد خلیفه رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بیا و با وی بیعت کن.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) جواب دادند:غیر از من کسی خلیفه رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نیست.مرتبه دوم ابوبکر(لعنة الله علیه) پیغام داد:نزد امیرالمؤمنین بیا و با وی بیعت کن.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:سبحان الله! از پیمان و بیعت با من خیلی نگذشته.ابوبکر(لعنة الله علیه) فراموش کرده؟! مگر او نمیداند که این اسم(امیرالمؤمنین) تنها شایسته من است؟! مگر ابوبکر(لعنة الله علیه) فراموش کرده که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، به وی و شش نفر دیگر دستور داد که با من به عنوان رئیس مسلمین سلام کنند، تا جایی که او و عمر(لعنة الله علیه) از پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کردند: که آیا این به دستور خداست یا خواسته خود پیامبرست؟ فرمودند: خداوند فرموده که علی(علیه السلام) امیر مؤمنان و رئیس مسلمانان است، روز قیامت خداوند حضرت علی(علیه السلام) را بر صراط مینشاند؛ وی دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم راهنمایی میکند و ابوبکر(لعنة الله علیه) در آن وقت سکوت کرد.

 

عمر(لعنة الله علیه) اصرار کرد که بار دیگر به حضرت علی(علیه السلام) پیغام دهد.ابوبکر(لعنة الله علیه) قنفذ(لعنة الله علیه) _ وی یکی از طائفه بنی کعب بن عدی است و از آزاد شدگان است(1) _ با جمعیتی فرستاد.آنها در خانه امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)آمدند.حضرت به آنها اجازۀ ورود ندادند.آن جماعت برگشتند و قنفذ(لعنة الله علیه) برنگشت.وقتی که عمر(لعنة الله علیه) از ماجرا اطلاع پیدا کرد، در خشم شد و دستور داد هیزم بردارند و درب خانه بگذارند اگر امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)از خانه بیرون آید که مطلوب حاصل گردید و اگر بیرون نیامد خانه را با هرکه در آن است آتش زنند.

 

عمر(لعنة الله علیه) در خانه آمد و داد زد: یا علی! از خانه بیرون بیا و اگر نیایی خانه را بر تو آتش میزنم.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا زدند:شما را با ما چه کار است؟عمر(لعنة الله علیه) اعتنا نکرد و اصرار داشت که در را باز کنند.وقتی دید که در را باز نمیکنند و امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) هم از خانه بیرون نیامدند، آتش در هیزم ها افروخت (2) و در را فشار داد.دختر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پشت در بودند و از ورود عمر(لعنة الله علیه) ممانعت میکردند.عمر(لعنة الله علیه) با لگد به در کوبید، حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را به دیوار چسبانید سپس از روی مقنعه چنان سیلی به صورت حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) زد که گوشواره از گوششان افتاد و با تازیانه دست آنحضرت زد.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) پدرش را صدا کردند و بلند گریه نمودند.

 

عمر(لعنة الله علیه) میگوید: وقتی که صدای نفس زدن حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را شنیدم، نزدیک بود دلم نرم شود و برگردم.اما مکر حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) و حرص حضرت علی(علیه السلام) در خونریزی بزرگان قریشی را به یاد آوردم.بار دوم او را فشار دادم و به دیوار چسبانیدم.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا زدند:پدر جان! ببین با دخترت چه معامله ای میکنند.فضه را به یاری طلبیدند و گفتند:بچه که در رحم داشتم،کشتند.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام)از خانه بیرون آمدند، پارچه ای بر روی حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) انداختند (3) بچه که شش ماه داشت و پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وی را محسن(علیه السلام) نام نهاده بود،سقط کرد.(4) جمعیت بر سر امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) ریختند و ریسمان را به گردن آنحضرت انداختند و کشان کشان به مسجد بردند(5).



 

1_ قادوه قهرا بنجاد سیفه ... فکیف وهو الصعب یمشی طیعا
2_ مانقموا منه سوی ان له ...... سابقة الاسلام والقربی معا

1_ وی را با بند شـمـشیرش کشـیدند، شگفتا با این نیـرو چرا مطـیع گردیده
2_ جرم او فقط سبقت در اسلام و قرابت باپیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود.

 

آری عمر(لعنة الله علیه) میگوید:حضرت علی(علیه السلام) مأمور به صبر بود وگرنه تمام جهانیان در مقابل وی استقامت نمیکردند.(6) وقتی که چشم حضرت علی(علیه السلام) به قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) افتاد، این آیه را خواندند: « یابن امّ انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلونی » یعنی: ای برادر! جمعیت به من ظلم کردند و نزدیک بود مرا بکشند، دیدند دستی از قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بیرون آمد و به ابوبکر(لعنة الله علیه) اشاره کرد و صدایی شنیدند که دانستند صدای رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ست و فرمودند: کفر ورزیدی به کسی که تو را از خاک آفرید و سپس از نطفه و سپس تو را به صورت مردی درآورد. (7)

 

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:من به خلافت سزاوارتر از شما هستم، زیرا شما خلافت از انصار گرفتید به دلیل قرابت با پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، من از همین راه با شما احتجاج میکنم.اگر از خدا میترسید با ما از در انصاف در آیید و خلافت را به ما باز پس دهید، همانگونه که انصار از این راه شما را به خلافت شناختند، و اگر چنین نکنید به ظلم رو آورده اید در حالی که میدانید ظالمید.

 

عمر(لعنة الله علیه) گفت:تو را رها نمیکنیم تا بیعت کنی.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:هیچگاه بیعت نخواهم کرد. (8) سپس امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) بانگ بر ابوبکر(لعنة الله علیه) زدند و فرمودند:چه زود بر اهل پیغمبرتان شوریدید؟!!! مگر تو دیروز به فرمان رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دست مرا به عنوان بیعت نفشردی؟

 

عمر(لعنة الله علیه) گفت:این حرفها را بگذار، به خدا سوگند اگر بیعت نکنی تو را میکشم. امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: اگر چنین کنی بنده ای از بندگان خدا و برادر رسولخدا(صلی الله علیه واله وسلم) را کشته ای.عمر(لعنة الله علیه) برادری امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که در روز مواخاة پیمان برادری بسته بودند، انکار کرد. (9)

 

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) به عمر(لعنة الله علیه) تذکر دادند:که اگر وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نبود که فرمودند:در مقابل ظلمی که به تو میشود،صبر کن؛ تو را تنبیه میکردم و به تو نشان میدادم که نمی توانی وارد خانه من شوی و همسرم را بترسانی. عمر(لعنة الله علیه) بانگ بر ابوبکر(لعنة الله علیه) زد: تا کی بالای این منبر نشسته ای و هیچ نمیگوئی؟ حضرت علی(علیه السلام) محارب با توست.یا بیعت کند یا گردنش را میزنیم.

 

امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) که این را شنیدند صدا به گریه بلند کردند. امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:گریه نکنید.نمی توانند پدرتان را بکشند.

 

خالد(لعنة الله علیه) شمشیر کشید و گفت: یا علی! بیعت کن و گرنه تو را می کشم.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) پیراهن او را گرفت و او را به زمـیـن کـوبـیـد. (10)

 

وقتی که امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را از خانه بیرون بردند،حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) با زنهای بنی هاشم،از پشت سر او آمدند و حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) صدا میزدند:اگر دست از پسرعمویم برندارید،موهایم را پریشان میکنم و پیراهن رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را بر سر میگذارم و بخدا استغاثه میکنم.(در این هنگام بر شما بلا نازل میگردد، همانگونه که بر قوم صالح نازل گردید.)صالح پیامبر نزد خدا،از پدرم بهتر نبود و ناقه وی از من گرامی تر نبود و بچه آن از فرزندان من گرامی تر نبود.سلمان فارسی میگوید:من نزدیک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بودم؛بخدا سوگند دیدم دیوارهای مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از ریشه کنده شد به نحوی که اگر کسی میخواست از زیر آن عبور کند، می توانست.خدمت حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) آمدم،عرض کردم:ای سیده من و مالک من!خداوند پدرت را به رحمت مبعوث گردانید،شما سبب هلاک امت نشوید. حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) خاموش گردید،دیوارهای مسجد به جای اول برگشت و غبار از زیر آن بلند گردید. (11)

 

 

1_ الواثبین لظلم آل محمّد ................ و محمد ملقی بلا تکفین

2_ والقائلین لفاطم آذیتنا ............... فی طول نوح دائم و حنین

3_ والقاطعین اراکة کیلا تقیل .......... بظل أوراق لها و غصون

4_ ومجمعی حطب علی البیت الذی ... لم یجتمع لولاه شمل الدین

5_ والد اخلین علی البتولة بیتها ...... والمسقطین لها أعز جنین

6_ والقائدین امامهم بنجاده ........... والطهر تدعو خلفهم برنین

7_ خلوا ابن عمی ألأکشف للدعا ... رأسی و أشکو للاله شجونی

8_ ما کان ناقة صالح و فصیلها .......... بالفضل عندالله ال دونی

9_ ورنّت الی القبر الشریف بمقلة ... عبری و قلب مکمد محزون

10_ قالت و أظفار المصاب بقلبها ...... غوثاه قل علی العداة معین

11_ أبتاه هذا السامری و عجله .... تبعا و مال الناس عن هارون

 

1_ در حالی که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) بدون غسل و کفن افتاده
بود،برای ظلم به خانواده اش هجوم کردند.

2_ به حضرت فـاطـمـه زهـراء
(سلام الله علیها) گفتند: از گـریـه ها و نـوحه های
طولانیت ما را ناراحت کردی.

3_ درخت اراک که حضرت فـاطـمـه زهراء(سلام الله علیها) زیر آن می نشستند
و  گریه میکردند،بریدند.

4_ در خانه ای را آتـش زدنـد که اگر صـاحب آن نبود، دین استقامت نمیافت.

5_ بـدون اجـازه وارد خـانـه حـضـرت زهــرای بـتــول(سلام الله علیها) شـدنــد و
محسن اش را سقط کردند.

6_ امامـشـان را بـا بـنـد شـمـشـیـرش کشیدند و به مسجد بردند و حضرت
فاطمه اطهر
(سلام الله علیها) دنبالشان ناله میکردند.

7_ که پـسـر عـمـویـم را بـگذارید و گرنه برای نـفـریـن بر شما موهایم را باز
میکنم و دردم را بخدا شکایت میکنم.

8_ نــاقــه صــالــح و بـچـه اش نزد خـدای عـزوجــل از من مـحبوب تر نبود.

9_ با قـلب پـرآزار و دل پر درد رو به قـبـر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمودند.

10_ درحالی که مصیبت ها به او پنجه میزدندد،گفت:ای پدربه دادم برس که
یاوری ندارم.

11_ پـدر جــان! مــردم از ســامـری « عـمـر (لعنة الله علیه) » و گــوسـالـه اش
«ابوبکر
(لعنة الله علیه) » پیروی کردند و از« امیرالمؤمنین
حضرت علی
(علیه السلام) » روی برگردانیدند. (12)

 

 (1) در کتاب سلیم،ص107،آمده:عمر(لعنة الله علیه) بخاطر خیانتی_که او آنرا خیانت میدانست_که از عمالش سرزده بود،نصف دارائی آنان را مصادره کرد جز قنفذ که او را بخشید و همه اموالش را که بیست هزار درهم بود،به وی برگردانید.با اینکه قنفذ(لعنة الله علیه) هم مجرم بود.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) سرّ اینکار را چنین بیان میکردند: این مزد آن خدمتی است که قنفذ(لعنة الله علیه) به عمر(لعنة الله علیه) کرده بود و با تازیانه،حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را آزرده بود که در اثر آن وفات کرد و بازوی او ورم داشت.
(2) کسیکه از تاریخ و حدیث اطلاعی داشته باشد،میداند که عمر(لعنة الله علیه) هیزم درب خانه حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) آورد تا خانه را آتش زند،در این کار جدیت داشت و تهدید میکرد./در کتاب العقدالفرید،ج2،ص197چاپ سنه1321هجری چنین آمده:هرآینه عمر(لعنة الله علیه) قبسی آورد.در قاموس میگوید:قبس آتش افروخته است./ سیدمرتضی در کتاب الشافی،ص240 میگوید:این موضوع مسلّم است و غیر از شیعه هم نقل کرده اند./شیخ طوسی در تلخیص الشافی،ص415 از سیدمرتضی متابعت کرده./ابن طاووس در کتاب الطرائف،ص64 از گروهی این جریان را نقل کرده.
(3) بحارالانوار،ج8،ص231.
(4) تلخیص الشافی،ص415،/بحارالانوار،ج13،ص205.
(5) کتاب سلیم،ص68/شرح النهج،ج2،ص5.
(6) بحارالانوار،ج8،ص232 بنقل از دلائل الامامة.
(7) مناقب ابن شهرآشوب،ج1،ص410./بصائرالدرجات،ص77.
(8) شرح نهج البلاغة ابن ابن ابی الحدید،ج2،ص5.
(9) الاستیعاب در شرح زندگانی حضرت علی(علیه السلام).
(10) کتاب سلیم،ص200.
(11) احتجاج طبرسی،ص56/روضة الکافی،ص219،ملحق به تحف العقول چنین است:حضرت فاطمه(علیهاالسلام) بیرون آمد در حالیکه پیراهن رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بر سر داشت و میخواست موهایش را پریشان نماید.
(12) از اشعار شیخ صالح حلی






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ