مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 246
بازدید دیروز : 486
کل بازدید : 780555
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


مقام معظم رهبری :
اسلام هیچ فرقی بین زن ومرد نمی بیند

 اسلام هیچ فرقى بین زن و مرد نمى‏بیند. جنسیت زن و مرد، کوچکترین تأثیرى ندارد؛ نه در جوهر انسانیت آنها تفاوت و اختلافى وجود دارد، نه در حقوق اساسى آنها هیچ‏گونه اختلاف و تفاوتى هست: او هم آزاد است، این هم آزاد است؛ او هم حق انتخاب دارد، این هم حق انتخاب دارد؛ او هم تکلیف دارد، این هم تکلیف دارد؛ او هم مى‏تواند درجات عالى انسانى را طى کند، این هم مى‏تواند طى کند؛ او هم حق فراگرفتن علم را دارد، این هم حق فرا گرفتن علم را دارد؛ او هم وظایف سنگین جهاد فى‏سبیل‏اللَّه را بر دوش دارد، این هم وظایف سنگین جهاد فى‏سبیل‏اللَّه را بر دوش دارد - جهاد، هم بر زن واجب است، هم بر مرد؛ جهاد فقط شمشیر زدن که نیست، انواع و اقسام جهاد هست؛ بعضى از انواع جهاد از شمشیر زدن و به جبهه رفتن خیلى هم مشکل‏تر است؛ حالا ممکن است بعضى از انواعش براى این میسر باشد، براى او میسر نباشد؛ اما به‏هرحال جهاد فى‏سبیل‏اللَّه، هم بر زن و هم بر مرد واجب است - تکالیف الهى که فرصتهاى عروج انسانند و به وسیله‏ى این تکالیف است که انسان مى‏تواند عروج پیدا کند، هم بر او، هم بر این واجب است؛ همه‏ى اینها بدون هیچ‏گونه تفاوتى، در مقابل زن و مرد یکسان گشوده است؛ لذا شما ملاحظه مى‏کنید که قرآن در موارد زیاد، زن و مرد را با هم مى‏آورد: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللَّه کثیرا و الذّاکرات اعدّاللَّه لهم مغفرة و اجرا عظیما». این‏جا مردها نمى‏توانند بگویند که ما این امتیاز یا این ترجیح را داریم، یا زن بگوید که چرا به مرد این ترجیح داده شده است؛ نخیر. در همه‏ى اینها زن و مرد یکسان مورد ملاحظه‏ى الهى قرار مى‏گیرند. یا حتّى در مواردى شما مى‏بینیید خداى متعال براى این‏که نمادى در مقابل چشم بشر قرار بدهد، یک زن را انتخاب مى‏کند؛ مى‏توانست یک مرد را انتخاب کند؛ مردان بزرگ که خیلى بودند؛ اما یک زن را انتخاب مى‏کند؛ این معنا دارد. در مقابل آن مردم جاهلى که خیال مى‏کردند بین زن و مرد فرقى هست، قرآن مى‏گوید: «و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأة فرعون»؛ زن فرعون را به عنوان نمونه‏ى مؤمنان مثال مى‏زند. مى‏توانست حضرت موسى‏ را مثال بزند، اما زن فرعون را مثال مى‏زند؛ «اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتا فى‏الجّنه». در طرف بدى هم همین‏طور است:«و ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط»؛ زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه‏هاى بدى مثال مى‏زند؛ یعنى در میدانهاى انسانى و تکامل و تعالى، از طرف عروج و سقوط، از طرف تکالیف و حقوق، هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست؛ اینها دو موجود انسانى هستند.

منظر دوم، نگاهِ به دو جنس از دیدگاه واقعیتهاى دو جنس است. براى این دو جنس، واقعیتهایى وجود دارد؛ مثلاً شیر دادنِ به بچه یک تکلیف بر دوش زن است؛ زن باید بچه را شیر بدهد، مرد که نمى‏تواند شیر بدهد. یا فرض بفرمایید حضانت کودک، یک تکلیف و یک حق است - هم تکلیف است، هم به یک معنا حق است - که مربوط به زن است. یا مثلاً نان‏آورى خانواده یک تکلیف بر دوش مرد است؛ زن اگر همه‏ى ثروت دنیا را هم داشته باشد، وظیفه ندارد که مخارج خانه و هزینه‏هاى زندگى را از جیب خودش بدهد؛ مرد باید این کار را بکند. اینها ناشى از واقعیتهاى دو جنس است؛ یعنى خداى متعال این دو جنس را براى مصالحشان، براى بقاى نسل، براى آبادى این عالم، براى اداره‏ى صحیح عالم طبیعت به دو گونه‏ى مختلف جسمانى و احساسى آفریده است. زن و مرد از لحاظ احساسى و از لحاظ جسمانى، بر حسب وظایفى که بر دوش آنهاست، دوگونه خلق شده‏اند؛ این وظایف بر اساس آن واقعیتهاست. این واقعیتهاى طبیعى - اعم از جسمانى یا احساسى - در نوع تکالیفى که متوجه به اینهاست و همچنین بعضاً نوع حقوقى که اینها دارند - مثل حق نفقه و کسوة که زن نسبت به مرد دارد - تأثیر مى‏گذارد. حق نفقه و کسوة مربوط به فقر و ضعف زن نیست که چون نمى‏تواند کار کند، باید آن را دریافت کند؛ نه، ممکن است زن بتواند کار بکند، پول هم گیر بیاورد، اما موظف نیست یک ریالش را در زندگى مشترک زن و شوهرى خرج کند؛ اگر بخواهد، مى‏تواند در جاى دیگرى خرج کند و هیچ اشکالى هم ندارد؛ اما مرد چنین حقى را ندارد. این نگاهِ اسلام به زن و مرد، ناشى از ترتیب طبیعى اینهاست. خداى متعال بر اساس مصالح و حِکمى و براى جفت و جور شدن زندگى زن و مرد، یک ترتیب طبیعى را به وجود آورده است تا آنها بتوانند دنیا را با هم اداره کنند. کارهایى را بر عهده‏ى زن و کارهایى را برعهده‏ى مرد گذاشته؛ حقوقى را براى زن و حقوقى را براى مرد گذاشته است. مثلاً حجاب زن سختگیرانه‏تر است تا حجاب مرد. البته مرد هم در مواردى باید حجاب را رعایت کند و بخشى از جسمِ خودش را بایستى محجّب قرار بدهد؛ اما در مورد زن این معنا بیشتر است؛ چرا؟ چون طبیعت و خصوصیت و لطافت زن، مظهر زیبایى و ظرافت در خلقت قرار داده شده است و اگر بخواهیم جامعه، متشنج و خراب و آلوده نشود و در آن فساد به وجود نیاید، بایستى این جنس را در پوشش نگهداشت. در این جهت، مرد به طور مطلق مثل زن نیست؛ آزادى بیشترى براى مرد وجود دارد؛ این ناشى از وضع طبیعى اینهاست و آنچه که در دیدگاه الهى از تنظیم اداره‏ى عالم وجود دارد.

یکى از چیزهایى که عامل تفاوت زن مرد است، مسأله‏ى مال و اقتصاد است، که در جاهایى این تأثیر مى‏گذارد؛ اما در مسأله‏ى قصاص، دو چیز وجود دارد: اول، جان در مقابل جان است. در این‏جا بین این دو جنس هیچ تفاوتى وجود ندارد؛ زن مرد را بکشد، مرد زن را بکشد؛ باید قصاص بشوند. هرگز گفته نمى‏شود که اگر مرد زن را کشت، حکمش چنین است؛ اگر زن مرد را کشت، حکمش چنان است؛ نخیر، هر دو حکمشان قصاص است و باید قصاص بشوند؛ یعنى از دیدگاه اهمیت نفس - «من قتل نفسا ... فکأنّما قتل النّاس جمیعا» - هیچ فرقى بین زن و مرد وجود ندارد.

اما از جنبه‏ى مالى بین زن و مرد اختلاف وجود دارد؛ چون براى مرد یک امتیاز مالى قرار داده شده است؛ این امتیاز مالى که براى مرد قرار داده شده، در مقابل تکلیف مالى‏یى است که بر دوش مرد وجود دارد؛ نه فقط در امر خانواده، بلکه چون تولید مال و ثروت عمدتاً به وسیله‏ى مرد انجام مى‏گیرد؛ این ربطى به ارزش انسانى ندارد. فرض بفرمایید شما مى‏خواهید بروید براى کار بنّایى در منزلتان عمله‏یى را انتخاب بکنید؛ مى‏روید مى‏بینید ده نفر آماده به کار ایستاده‏اند که در بین آنها آدم قوى و آدم با سواد نسبى دیده مى‏شود. شما در این‏جا به آن قوىِ کارآمد پول مى‏دهید و او را به خانه مى‏آورید. اما اگر خواستید بچه‏تان را درس بدهید یا در این یک ساعتِ بیکارى، بچه‏تان را سرگرم کنید، دیگر آن جوان گردن کلفت را نمى‏آورید؛ به همان فرد زرد و نزار پول بیشترى مى‏دهید و او را مى‏آورید؛ بنابراین آدمها را متناسبِ با کار انتخاب مى‏کنید. مرد براى ورود در میدانهاى اقتصادى و مالى است؛ نه این‏که زن حق ندارد؛ چرا، ولى زن گرفتارى دارد؛ زن زایمان دارد، شیر دادن دارد، ظرافت جسمانى دارد، ظرافت روحى دارد، ظرافت احساسى دارد، در هر میدانى نمى‏تواند وارد بشود، طاقت هر برخوردى را ندارد؛ اینها در ناحیه‏ى مالى و اقتصادى و فعالیتهاى مربوط به اینها، براى زن محدودیتهایى را ایجاد مى‏کند؛ اما مرد این محدودیتها را ندارد؛ اصلاً براى این است که بار مسائل اقتصادى را بر دوش بکشد. طبق آن مثال، در این زمینه این امتیاز را به آن مرد قوى مى‏دهند؛ یعنى اگر بنا شد که به آن مرد ضعیف مثلاً روزى هزار تومان بدهند، به مرد قوى هزار و پانصد تومان مى‏دهند. معناى پرداخت این هزار و پانصد تومان این نیست که ارزش واقعى مرد قوى بیشتر از ضعیف است؛ بلکه به این معناست که ارزشش براى این کار بیشتر از اوست. اگر مثلاً خواستند براى نگهدارى بچه امتیازى قائل بشوند، آنگاه براى زن امتیاز قائل مى‏شوند؛ اگر خواستند براى شیر دادن امتیاز قائل بشوند، براى زن امتیاز قائل مى‏شوند؛ و هلمّ جرّا. بنابراین در امر دیه، بین دیه‏ى مرد و دیه‏ى زن تفاوت وجود دارد؛ اما نه به خاطر این‏که قیمت مرد بیشتر از زن است؛ نه، قصاص در مورد همه هست - نفس در مقابل نفس - اما چون در میدان مسائل مالى، مرد عمدتاً فعال و منشأ مال و تولید ثروت است، دیه‏ى او با زن متفاوت است. البته همه‏ى اینها مبنىّ بر غلبه است؛ والّا ممکن است زنى هم پیدا بشود که از چند نفر مرد هم گردن‏کلفت‏تر باشد؛ مثل آن خانم محترمى که در صدر اسلام به آن شاعر گفت بلند شو این یهودى را بکش؛ اما شاعر ترسید و به گوشه‏یى رفت؛ ولى خود آن خانم بلند شد و عمود را در دست گرفت و زد یهودى را از بین برد و آن شاعر بیچاره در آن‏جا داشت از ترس مى‏لرزید! از این قبیل هم داشته‏ایم و داریم؛ در زمان ما و درگذشته هم بوده؛ اما اینها موارد غالبى نیست. احکام عمومى بر اساس موارد نادر وضع نمى‏شود، بر اساس غلبه و موارد غالب وضع مى‏شود. بنابراین از لحاظ جنبه‏ى انسانى قضیه - که ارزش نفس است - زن و مرد یکسانند؛ اما از جهت ارزش مالى و مادّى - که به نقش عمومى مرد در زمینه‏ى تولید ثروت مربوط مى‏شود - اینها با هم متفاوتند.

البته بعضى از این وظایفى که در فقه مسلّم دانسته شده - مثل مسأله‏ى افتاء - قابل خدشه است. ما نمى‏توانیم خیلى تصدیق کنیم که شرط مفتى، مرد بودن است؛ شاید در بعضى از مسائل اصلاً بایستى زن فتوا بدهد. بعضى از مسائل وجود دارد که موضوع آن را من و شما که مَردیم، قادر به فهمیدنش نیستیم؛ هر چند هم که تشریح کنند، موضوع براى ما روشن نمى‏شود؛ موضوع را زن مى‏تواند تشخیص بدهد. شاید انسان قائل بشود که در این موارد متعین است که در مسائل مربوط به زنان، زن فتوا بدهد.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ