مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 43
کل بازدید : 771614
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


حضرت «آیة الله حسن‏زاده آملى‏» درباره مقبره مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى مى‏فرماید:

تا مدت زیادى مى‏پنداشتم قبر آن جناب در نجف اشرف است، تا این که در شبى از نیمه دوم رجب 1388 قمرى، حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آقاى «آیة الله سید حسین قاضى طباطبایى تبریزى‏»، برادرزاده مرحوم آقاى حاج سید على آقاى قاضى، در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد. با جناب ایشان در بین راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى سخن به میان آوردم و از تربتشان سؤال کردم. فرمودند: قبر ایشان در همین شیخان قم نزدیک قبر مرحوم میرزاى قمى، صاحب قوانین، است و لوح قبر دارد. من با شنیدن این که لوح قبر دارد ازایشان نپرسیدم که در کدام سمت قبر میرزاى قمى.

و چون با جناب آقاى سید حسین قاضى خداحافظى کردم شتابان به سوى شیخان رفتم که مبادا در را ببندند. در آن‏جا بسیارى از الواح قبور را نگاه کردم، که بعضى را تا حدى تشخیص دادم و بعضى را چون شب بود و برق‏هاى آن‏جا هم بسیار ضعیف بود تشخیص دادن بسیار دشوار بود، با خود گفتم حالا که شب است و تاریک است، باشد تا فردا، با نومیدى از شیخان بیرون مى‏آمدم، ولى آهسته آهسته باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصى ناشناس از درب شرقى شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوى من مى‏آید، تا به من رسید گفت: آقا قبر آمیرزا جواد آقاى ملکى را مى‏خواهید؟ مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت‏به سوى در غربى شیخان رهسپار شد که از قبرستان بیرون رود. من بى‏اختیار تکانى خوردم و مضطرب شدم و ایشان را صدا زدم و گفتم: آقا من قبر ایشان را مى‏خواستم، اما شما از کجا دانستید؟ آن شخص در همان حال که به سرعت‏به سوى در غربى شیخان مى‏رفت، صورت خود را برگردانید و نیمرخ به سوى من نمود، گفت: ما مشترى‏هاى خودمان را مى‏شناسیم. (7) یکى از شاگردان شایق و علاقه‏مند مرحوم حاج میرزا جواد آقا، مرحوم «حاج میرزا عبدالله شالچى‏» است. وى درباره نورانیت و آثار ملکوتى آرامگاه استاد خویش مى‏فرماید:

سر قبر ایشان بروید و حوایج‏خود را بخواهید، نتیجه مى‏گیرید. من هر وقت‏حاجتى داشته باشم سر قبر ایشان مى‏روم. روزى خطاب به استاد کرده گفتم: شما در حال حیات خود به من لطف داشتید، الان که روحتان روشن‏تر است مرحمتى فرمایید!

شب شنبه خواب دیدم که در محضر حاج میرزا جواد آقا هستم، سلام کردم، جواب دادند، فرمود: بیا بالا. رفتم بالا و ایستادم. مقدارى فاصله داشتیم. فرمود: بیا جلو! من مقدارى رفتم تا فرمان وى را اطاعت کنم و از سویى ایستادم تا ادب کرده باشم. باز فرمود: جلوتر بیا! و چندین بار تکرار فرمود و من آن‏قدر جلو رفتم که زانوى من به زانوى او وصل شد. دو زانویش را باز نمود و ناگاه شروع کرد نگاه کردن به من. نگاه‏هایى که حس مى‏کردم با لحظه لحظه آنها اثرى ژرف و چشمگیر در وجودم مى‏گذارد و مرا با چشم‏هایش «تجرید» مى‏کند. بعد از آن فرمود بلند شو. پس ادامه داد: روزى 35 مرتبه اناانزلنا و 65 بار قل هو الله احد بخوان. در لحظه آخر این جمله را به من فرمود: «من چیزى از شما دریغ نکرده‏ام، اگر کوتاهى کنى از خودت است‏».






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ