آیتاللَّه شیخ على مشکینى
آیةاللَّه مشکینى یکى از شخصیتهاى برجسته معاصر، فقیه و معلم اخلاق در روزگار ماست و ویژگیهاى چون مجاهدات مستمر در راه دین وپاسدارى از ارزشهاى اسلامى و انسانى در نیم قرن اخیر او را درحوزههاى علمیّه برجسته ساخته است. آیةاللَّه مشکینى «در سال 1300 ه ش.» در روستاى اَلّى یا آلّى[1] شهر مشکین دیده به جهان گشود. مشکین جزء استان اردبیل است و با ارسباران هم مرز مىباشد. این سرزمین که به دیار صالحان معروف است، یکى از مناطق عالمخیز در آذربایجان به شمار مىرود. روستاى آلّنى از این جهت داراى ویژگىهاى خاص است. صلابت و روحیه عشایرى، ایمان، صداقت و سادگى مردم موجب گردیده است که مؤمنین این دیار حضور در عرصههاى گوناگون زندگى را تکلیف دینى خود بدانند که از جمله آنها، حضور باشکوه در جنگ تحمیلى را مىتوان نام برد. آیةاللَّه مشکینى دوره کودکىاش را در دامنه سر سبز کوههاى سبلان سپرى کرده است. پدر وى مردى مؤمن و عالم بود و در روستاى آلنى زندگى سادهاى داشت. او هر چند در دوران جوانى به جهت مشکلات زندگى نتوانسته بود در حوزههاى علمیه شهرهاى بزرگ اقامت کند، لکن پس از بهبود یافتن وضع معیشتى خود، در 25 سالگى مدتى در شهرهاى تبریز، اردبیل و زنجان به تحصیل علوم اسلامى پرداخت و سپس راهى نجف شد. آیةاللَّه مشکینى در این خصوص مىگوید:«ما در ده آلنى در یک فرسخى مشکین شهر زندگى مىکردیم. پدرم در بیست و پنج سالگى، خودش دنبال درس خود را گرفت و به چند شهر سفر کرد. چراغ ما از گِل بود که خود پدرم ساخته بود و به آن روغن کرچک مىریختند. پدرم چهار سال در نجف بود که نامه نوشت و ما را نیز به آنجا فرا خواند و ما به اتفاق دایى و خانواده به نجف رفتیم.[2] حیات علمى آیةاللَّه مشکینى ادبیات را که نزد پدرش آموخته بوده در حوزه علمیه نجف تکمیل کرد. هنوز پیش از دو سال از اقامت خانواده آیةاللَّه مشکینى در نجف سپرى نگردیده بود که مادرش چشم از جهان فروبست. آیةاللَّه مشکینى همراه پدر به ایران بازگشت و دوباره در شهر مشکین سکنى گزید. وى پس از مدتى، پدرش را نیز از دست داد. او مىگوید:«پس از فوت پدرم ما یتیم بودیم و هیچ چیز نداشتیم.»[3] وى پس از رحلت پدر، با وجود این که سختى و مرارت و فقر و ندارى بر زندگیشان سایه انداخته بود، عزم سفر کرد و راهى حوزه علمیه اردبیل شد. آیةاللَّه مشکینى در این حوزه نیز بیش از دو سال دوام نمىآورد و از همان روزهاى آغاز در حوزه علمیه اردبیل به هجرت مىاندیشید، زیرا در اردبیل درس درستى نبود. آیةاللَّه مشکینى درباره سالهاى سخت دوران یتیمى خویش مىگوید: «با وجود همه سختىها و نبود امکانات، چیزى که ما را امیدوار کرده بود، توکّل به خدا و ایمان به راهى بود که در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبوده لکن همواره خدا بود و باور این حضور ما را از یاس و ناامیدى نجات مىداد.» آیةاللَّه مشکینى نزدیک به دو سال در حوزه علمیه اردبیل به تحصیل علوم دینى پرداخت و سپس همراه دو تن از دوستانش راهى قم گردید. او در این باره مىگوید: «ما وقتى تصمیم گرفتیم به قم بیاییم، مانده بودیم که چه کنیم تا خرجى راه فراهم شود. و تصمیم خود را عملى سازیم. آن وقت زندگى به گونهاى بود که هیچ کدام در شرایطى مناسبى نبودیم و در جوّسه نفرى که این مسئله مطرح شد و تصمیم به چاره جویى گردید. من در آن شب با همین فکر به خواب رفتم. درآن شب نیز خواب دیدم که بعداً برایم مثل معجزه تحقق پیدا کرد. خواب دیدم که در خانه هستم و باید از یک عده پذیرائى کنم. بعد دیدم که یک ظرف پر از کره آوردند کهبه همراهش نیز مبلغ 6 تومان پول که به من دادند. من بیش از آن چیزى ندیدم. صبح بیدار شدم، خوابى بیش نبود. چند وقتى نیز از این ماجرا گذشت در یکى از روزها تصمیم گرفتم که به دهات اطراف، به دیدار دوستانى که با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و دیدارى از آنها انجام بدهم. شاید هم به این جهت بود که قصد خدا حافظى داشتم. این سفر انجام گرفت. هنگام بازگشت چون دوستان پدرم فهمیده بودند که سفر قم در پیش دارم، به اصرار پولى در اختیار من قرار دادند که دقیقاً پنج تومان بود. من به شهر آمدم و دیگر نظرم قطعى شده بود و دوستانم نیز اعلام آمادگى کردند. در هنگام رفتن به محل سوار شدن از نزدیکهاى محل اقامت آیةاللَّه بادکوبهاى که امام جماعت و عالم بزرگ این شهر بود، مىگذشتم. موافق ادب دیدم که به او نیز سلام کنم، سفر خود را به عرض ایشان برسانم. پس از خارج شدن از منزل ایشان، دوستم یک تومان به دست من گذاشت، گفت که از طرف همسایه آیةاللَّه بادکوبهاى است. من در همین لحظه بود که به درستى خواب و لطف و رحمت الهى نیز پى بردم.[4] میهمانى کریمه آیةاللَّه مشکینى سالیان درازى به طور مداوم و مستمر، در حوزه علمیه قم بود در آن زمان، حوزه علمیه قم در شرایط خوبى قرار گرفته بود. تلاش آیةاللَّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در احیاى این مرکز بزرگ علمى به بار نشسته بود. او در درس حضرات آیات عظام: حجت کوه کمرى، بروجردى، محقق داماد آیةاللَّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى شرکت کرد و در فقه و اصول و حدیث به مرتبه اجتهاد نایل گشت. وى درباره سفارش پدرش براى تحصیل علم مىگوید: «پدرم درآخرین لحظات عمرش تنها سفارشى که براى من کرد، این بود که فرمود: «پسرم! در روز قیامت به پیش من رو سیاه 0مىآیى اگر احکام و عقاید و تفسیر را فرا نگرفته باشى. این بود که آیةاللَّه مشکینى در کنار فقه و اصول، در عقاید و تفسیر نیز زحمات زیادى کشید و در این علوم نیز تَبَحّرِ خاصى به دست آورد. او حضور اساتید بزرک چون امام خمینى را نیز درک کرد و چندین سال نیز در محضر این مرد بزرگ، کمالات علمى یاد گرفت و حضورش را به اوج رساند. وى در همان روزها بود که با شخصیت امام خمینى آشنا گردید و به ژرفاى اندیشه و عرفان و معنویت وى پى برد و شیفتهاش گردید. حضور در عرصه تدریس آیةاللَّه مشکینى در دوران جوانى، به تدریس فقه و اصول پرداخت. او در روزهاى آخر هفته نیز درس اخلاق مىداده و در آن زمان با این که هنوز در سنین جوانى بود، انسان مهذب و خود ساخته و مورد احترام طلاب بود او به تهذیب و خودسازى طلبهها عنایت خاصى داشت و از جمله عالمانى است که در پایه گذارى درس اخلاق در حوزه، زحمات زیادى را تحمل گردیده است. بیان شیوا، اعتماد به نفس، ایمان و عمل به گفتههاى خود، او را استاد بزرگ اخلاق حوزه ساخته بود. با وجود این که بیش از 30 سال از آن دوران سپرى مىگردد، درس اخلاق آیةاللَّه مشکینى هم اکنون نیز روح تشنه طلاب را سیراب مىکند. در عرصه سیاسى آیةاللَّه مشکینى در جوانى، اسلحه به دست گرفت و به نبرد با اشغالگران روسى که بخشىهایى از آذربایجان را به تصرف در آورده بودند، پرداخت. وى در این نبرد اسیر شد و تا پاى دار نیز پیش رفت، اما عشایر غیور منطقه او را نجات دادند. آیةاللَّه مشکینى از همان سالهاى آغازین شکلگیرى انقلاب اسلامى ایران، در کنار امام خمینى بود. او از طلاب پیشرو در صحنههاى رویارویى با استبداد آن عصر به شمار مىرفت. او کسى بود که وقتى روسها قسمتى از آذربایجان را اشغال کرده بودند و هنوز جوانى کم سال بود، در برابر عناصر متجاوز روس مدتها مقاومت کرد و سپس در آخرین لحظات که راهى پاى دار مىگردید با دخالت عشایر از چنگ آنها نجات یافت و راه قم را پیش گرفت.[5] وى پس از تبعید امام خمینى، از جمله افراد نادرى بود که به سرانجام این نهضت الهى امید بسته و تا سالهاى پیروزى همچنان مقاوم و پا برجا، در مسیر نهضت بود. حضور در عرصه انقلاب آیةاللَّه مشکینى را باید از جمله شخصیتهایى دانست که در بستر فرهنگ مبارزه رشد کرد و سرانجام از پیشگامان این راه گردید. او که در روزگار جنگ و ستیز مسلمانان علیه ایادى استعمار و استکبار در ایران هنوز طلبه جوانى بود؛ گام در مسیر مبارزه گذاشت و با پیوستن به مبارزین، این راه خونین و در عین حال پرافتخار را بر راحتى و عافیتطلبى که در آن سالها گریبان بسیارى را گرفته بود، رها ساخت. وى در سال 1343 هنگامى به مبارزین پیوست که حکومت طاغوت به ظاهر پیروز شده بود؛ زیرا پس از سرکوبى جریان پانزده خرداد، دستگیرى و تبعید امام خمینى، براى بسیارى از دولتمردان پیروزى بود و این که روزى این قطرههاى پراکنده دوباره در کنار هم قرار گیرند و مبدّل به دریاى خروشان گردند بر خاطر هیچ کس به ویژه ایادى رژیم خطور نمىکرد. اما در هر صورت این اتفاق افتاد و انقلاب پس از پانزده سال به بار نشست و بالاخره پیروز شد سهم آیةاللَّه مشکینى در این نهضت بزرگ دقیقاً رهبرى جریانات و تربیت انسانهاى شایسته براى امانتدارى در دوران پس از پیروزى بود. که نمونههایى از تلاشهاى ایشان را در اسناد به جاى مانده از انقلاب مرور مىکنیم. امام خمینى را در سال 1341 دستگیر کردند و به زندان بردند. علما و مراجع تقلید از گوشه و کنار کشور دست به اعتراض زدند و این عمل شاه را محکوم ساختند. آیةاللَّه مشکینى جزو نخستین امضاکنندگان اعلامیهها و نامههاى اعتراض به دولت طاغوتى بود. رژیم پهلوى در صدد محاکمه و اعدام امام خمینى بود. آیةاللَّه مشکینى نیز از جمله کسانى بود که مراجع تقلید و مجتهدان شیعه را از این جریان آگاه ساخت. تأیید مرجعیت امام خمینى از سوى مراجع تقلید و مجتهدان بیدار سبب شد تا رژیم پهلوى نتواند امام خمینى را محاکمه و اعدام نماید. وى پس از تبعید امام خمینى، در منزل خود اقدام به تشکیل جلسات کرده و از علماى بزرگى چون ربّانى املشى و سایر اساتید دعوت به عمل مىآورد تا براى وادار شاختن رژیم به باز گرداندن امام خمینى از تبعید، چاره جویى کند.[6] هر چند این جلسات به جهت دخالت سازمان امنیت وقت (ساواک) به سرانجام نمىرسد و چند تم از علما دستگیر مىشوند، لکن بازتاب آن مسلمان و حوزههاى علمیه نجف را متوجه ایران و امام خمینى مىکند. آیةاللَّه مشکینى در سال 1343 که مأموران رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه یورش برند، از جمله افرادى که به محکومیت اعمال رژیم مىپردازد.[7] به طور کلى مىتوان گفت آیةاللَّه مشکینى از جمله شخصیتهاى است که هم در شکلگیرى اسلامى و هم در دوره مبارزه با رژیم و هم در آگاه سازى و هدایت و رهبرى ملت نقش اساسى را ایفاء مىکند. مبارزه در تبعید حضور حماسى آیةاللَّه مشیکنى براى رژیم ستمشاهى در حوزه قابل از تحمل نشد و او طى حکمى از سوى ساواک به مدّت سه سال به شعر ماهان کرمان تبعید گشت اما آیةاللَّه مشکینى هرگز از پاى ننشست و در آنجا به اقامه نماز جماعت با خطبههاى آتشین پرداخت. یکى از فظلاى آن روز در حوزه علمیه قم در آن ایام جهت تبلیغ و زیارت ایشان در آن مقطع بسیار با شکوه و با ازدحام جمعیت و پر شور برگزار مىشد و از شهرهاى اطراف جهت شرکت در آن، حضور پیدا مىکردند. در یکى از خطبهها که آیةاللَّه مشکینى، پیرامون برچیده شدن فساد در کشور بحث مىفرمود دو راه حل براى این موضوع عنوان کرد. اولى سرنگونى رژیم شاه بود که با اشاره گذشت و گفت اگر مطرح کنم به جاى بدتر از اینجا تبعیدم مىکنند که این کنایه در آن دوران خفقان خیلى ابلغ و کوبندهتر از تصریح بود، راه دوم هم فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى بود که مختصرى هم پیرامون آن بحث کرد.[8] تا این که روشنگریهاى آیةاللَّه مشکینى مردم منطقه را به مرحله انفجار مىرساند و رژیم احساس خطر جدى کرده و محل تبعید ایشان را تغییر مىدهد. آیتاللَّه مشکینى خود در این زمینه مىگوید: «یک سال در آنجا تحت مراقبت بودم در آن محیط زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه کردم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان گزارش را به مرکز رسانید. روزى نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همانجا مرا سوار ماشین کرده به سوى کرمان و از آنجا نیز به شهرستان گلپایگان بردند ولى خانوادهام در ماهان مانده بود.»[9] آیةاللَّه مشکینى در شهر گلپایگان همچنان به مبارزات سیاسى خود ادامه داد و باز پس از؟؟؟ سال اقامت در آنجا، ایادى رژیم را بر آن داشت، دوباره احساس خطر کنند و محل تبعید معظم له را به شهر کاشمر تغییر دهند. ایشان در این مورد مىگوید:« پس از یک سال، دوباره محکوم به تغییر محل شدم و به صورت ناگهانى مرا به شهر کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى که چند روز شروع به نماز مىکردم به سراغم آمده، نمازم را تعطیل مىکردند و حتى در گوشه مدرسهاى که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت را ندادند و گاهى در مدرس آنجا در تاریکى نماز جماعت مىخواندیم و چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید کرد که عاقبت کار تو، وخیم خواهد بود.[10] این فقیه سترگ وقتى در شهر کاشمر از چهارسو مورد تعقیب و کنترل همه جانبه ایادى ساواک قرار مىگیرد و کوچکترین حرکتش به آن مرکز جهنمى گزارش مىشود بى اعتنا به همه این تهدیدها از طلاب و فضلاى قمى که به زیارتش در تبعید مىشتافتند، استمداد مىطلبید و ار آنها مىخواهد در کاشمر بمانند و حوزه این شهر را رونق بخشند در این میان از جمله شهید حجت الاسلام و المسلمین محبوب شیرى به این نداى دردمندانه لبیک گفته و در شهر کاشمر سکونت اختیار مىکند. او ضمن استفاده از محضر علمى آیةاللَّه مشگینى در رونق و توسعه حوزه این شهر و تربیت طلاب کاشمر تلاش مىکند.[11] روزگار بحرانها پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بحرانهاى زیادى در کشور پدید آمد که هر کدام از آنها مىتوانست به براندازى نظام جمهورى اسلامى ایران منجر شود. حضور روحانیت آگاه و مردم انقلابى در این صحنهها توانست به ثبات جمهورى اسلامى بیانجامد. آیةاللَّه مشکینى در این بحرانها در متن حوادث قرار گرفت و سختىهاى زیادى را به جان خرید. وقتى دولت موقت؛ موج خروشان ملت را نادیده گرفت و همچنان به قدرتهاى استکبار چراغ سبز نشان داد، آیةاللَّه مشکینى در پشت تریبون نماز جمعه قرار گرفت و گفت: «دولت موقت و ایادى آن باید به جهت پشت کردن به ملت محاکمه شوند.» آیةاللَّه مشکینى در این مبارزه دو محور اساسى؛ امام و ملت را به عنوان بزرگترین تکیه گاه مبارزان عنوان کرد. و هر گونه تلاش خارج از خواستههاى امام و مصالح ملت مسلمان ایران را تلاش خارجى توصیف کرد. یکى از تلاشهاى آیةاللَّه مشکینى رویارویى با منافقین بود. این حرکتهازمانى آغاز گردید که هنوز بسیارى از خام اندیشان این گروه چپ وابسته به بیگانه را عناصر مسلمان مىخواندند و در بر خورد با این گونه حرکتها، حتى با رهبر انقلاب نیز به مقابله بر مىخواستند. آیةاللَّه مشکینى با ایمان و آگاهى به مصالح اسلام، اعلام کرد که: منافقین جریان استکبارى و جدا شده از انقلاب مىباشندو باید از صحنه اجتماع و انقلاب منزوى شوند.[12] آیةاللَّه مشکینى در جریان حزب خلق مسلمانان نیز در منطقه آذربایجان حضور یافت. در واقع، حضور و رهبرىهاى دلسوزان انقلاب، از جمله ایشان بود که موجب خاموش شدن این حرکت ضد انقلابى در آذربایجان گردید. آیةاللَّه مشکینى پس از شهادت آیةاللَّه سید اسداللَّه مدنى، چند ماه نیز امامت جمعه شهرستان تبریز را عهده دار شد. و در این مدت در سامان دهى انقلابىها کوشید و سپس به جهت نیاز به حضور وى در قم، به دستور امام خمینى راه قم را پیش گرفت. آیةاللَّه مشکینى در تقویت مجلس خبرگان رهبرى، تشکیل جامعه الزهرا(ص) قم و باز نگرى قانون اساسى، مستقیماً حضور داشت. وى در این سالها علاوه بر تدریس فقه، اصول و اخلاق، اداره مدرسه دینى الهادى، قرار گرفتن در موقعیت امامت جمعه قم، دیدارهاى گوناگون با مردم جهت رسیدگى به مشکلات آنها و حضور در کنار مدیران شهرستان قم و در سمت هایى نیز حضور یافت. مسندهاى که وى از اوائل پیروزى انقلاب در آنها قرار گرفته است، به شرح زیر است: 1- حاکم شرع دادگاههاى خوزستان و سامان دهى اوضاع و ادارات آن استان 2- رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى نظام اسلامى. 3- نماینده مردم آذر بایجان در مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسى 4- رئیس مجلس خبرگان رهبرى در چند دوره 5- عضویت در جامعه مدرسین و دبیرى آن 6- امام جمعه قم منبع اسوه اخلاق سعید عباس زاده از تبار صالحان