مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 111
بازدید دیروز : 486
کل بازدید : 780420
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


 تفاوت بین زن ومرد

آنچه که در قرآن کریم راجع به تفاوت موجودات بیان شده این است که:

اولا، باید زندگى به احسن وجه اداره شود وثانیا، تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگى بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد، نظام به احسن وجه اداره نمى‏شود در سوره زخرف فرمود:

اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا ورحمت ربک خیر مما یجمعون (6)

آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند؟ ما معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده‏ایم، وبرخى از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضى قرار داده‏ایم تا بعضى از آنها بعض دیگر را در خدمت گیرند. و رحمت پروردگارت از آنچه آنان مى‏اندوزند بهتر است.

فرمود: ما مردم را با استعدادهاى مختلف وشرایط گوناگون آفریدیم واگر همه در یک سطح از استعداد و یک سطح از قدرت بودند نظام هستى متلاشى مى‏شد، چون کارها گوناگون است وکارهاى گوناگون را باید استعدادهاى گوناگون به عهده بگیرد، لذا باید تفاوت باشد. اگر در این تفاوت کسى که مثلا در درجه پنجم است‏بیاید در درجه دهم وکسى که در درجه دهم است‏بیاید در درجه پنجم قرار بگیرد، باز این سؤال محفوظ است که تفاوت چرا؟ قهرا نمى‏شود اصل تفاوت را انکار کرد. اگر مهره‏ها هم تبدیل شود سؤال عوض نخواهد شد، چون تا زمانى که شؤون متفاوت وجود دارد قهرا استعدادهاى گوناگون لازم است ولازمه آن وجود افراد متفاوت است.

همانطورى که اختلاف طبقات، استعدادها، گرایش‏ها وجذب‏ها ودفع‏ها، هیچکدام معیار فضیلت نیستند، بلکه همه و همه به عنوان ابزار کار، لازم است تا تسخیر متقابل و دو جانبه محقق بشود لیتخذ بعضهم بعضا سخریا اختلاف زن و مرد هم‏این چنین است‏یعنى اگر کسى استعداد برترى دارد این استعداد برتر، نشانه فضیلت معنوى وتقرب الى الله نیست. اگر بتواند از این استعداد برتر فایده بهتر ببرد وخالصانه‏تر کار کند به مرتبه بالاترى از تقوا مى‏رسد، واز این جهت‏به کمال محض نزدیک‏تر خواهد بود ولى اگر از این استعداد برتر طرفى نبست وبه خداى سبحان تقرب نجست چه بسا این استعداد زائد براى او وبال باشد. پس استعدادها گرچه یک فضیلت ظاهرى است اما نشانه تقرب الى الله نیست.

بنابراین، تفاوت‏ها براى آن است که گروهى، گروه دیگر را به صورت متقابل ودو جانبه تسخیر کنند واز یکدیگر بهره‏مند شوند وهیچکسى حق ندارد افراد دیگرى را تحت تسخیر خود درآورد اما خودش مسخر نشود، کسى نمى‏تواند به دلیل داشتن قدرت وامکانات استعدادى یا غیر استعدادى، از دیگران تسخیر یک جانبه طلب کند بلکه باید تسخیر متقابل نباشد همان استهزاء کردن و منافع دیگران را به سود خود رایگان بردن است که قرآن آن را نهى کرده وآن را به عنوان ستم، تحریم ومحکوم کرده است.

بنابر این نظام آفرینش، استعدادهاى متقابل ومتخالف مى‏طلبد و این تفاوت که براى تسخیر دو جانبه ومتقابل صورت مى‏گیرد، جهت‏سیر به سوى کمال و تقرب الى الله است.

قیمومیت مرد بر زن

از شبهات دیگرى که در این موضوع طرح وبحث مى‏شود قیمومیت ومعناى آیه:

الرجال قوامون على النساءاست .

اولا: باید توجه نمود آنجا که زن در مقابل مرد ومرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد قوام وقیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. بلکه قیمومیت مربوط به موردى است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد.

ثانیا: قوام بودن در این مقام نیز نشانه کمال وتقرب الى الله نیست، همچنانکه در وزارتخانه‏ها، مجامع، جامعه‏ها، افرادى هستند که قوام دیگرى یعنى مدیر، مسؤول وکارگزار ومانند آن هستند اما این مدیریت، فخر معنوى نیست‏بلکه یک مسؤولیت اجرایى وتقسیم کار است و ممکن است کسى که ریاست آن مؤسسه را به عهده ندارد خالصانه‏تر از قیم کار بکند و ارزش کار او بیشتر ولایش خدا مقرب‏تر باشد. قوام بودن مربوط به مدیریت اجرایى است، زیرا که قرآن مى‏فرماید:

الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض وبما انفقوا من اموالهم (7)

توانایى مرد در مسائل اجتماعى وشم اقتصادى وتلاش و کوشش براى تحصیل مال وتامین نیازمندى‏هاى منزل واداره زندگى بیشتر است. وچون مسؤول تامین هزینه، مرد است‏سرپرستى داخله منزل هم با مرد است اما این چنین نیست که از این سرپرستى بخواهد مزیتى به دست آورد وبگوید من چون سرپرستم پس افضل هستم بلکه این یک کار اجرایى است، وظیفه است نه فضیلت، روح قیوم وقوام بودن وظیفه است قران کریم به زن نمى‏گوید تو در فرمان مرد هستى، بلکه به مرد مى‏گوید تو سرپرستى زن ومنزل را به عهده‏دارى. اگر این آیه به صورت تبیین وظیفه تلقى شود نه اعطاى مزیت، آنگاه روشن مى‏شود که:«الرجال قوامون على النساء» به معناى: «یا ایها الرجال کونوا قوامین‏» یعنى اى مردها شما به امر خانواده قیام کنید همانطورى که براى مسائل قضایى مى‏فرماید:

کونوا قوامین بالقسط شهداء لله (8)

جمله «الرجال قوامون على النساء» گرچه جمله خبریه است ولى روحش انشا است‏یعنى اى مردها شما قوام منزل باشید، سرپرست منزل باشید، کارها را در بیرون انجام دهید، اداره زندگى را در منزل به عهده بگیرید، زیرا آسایش وآرامش زندگى مرد، در خانه است. این که آیه شریفه مى‏فرماید:

ومن آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها (9)

وآنچه در تعبیرات روایى آمده است «لیاوی الیها» براى تبیین همین تعبیر قرآنى است «الرجال قوامون على النساء» به این معنا نیست که زن اسیر مرد است ومرد قوام قیم وفرمانروا است ومى‏تواند به دلخواه خود عمل کند. هرگز این تکلیف نیامده فتواى یک جانبه بدهد وبه مرد بگوید تو فرمانروا هستى و هرچه مى‏خواهى بکن، اسلام این دو حکم الزامى را در کنار هم ذکر مى‏کند از یک سو به زن در مقابل شوهر دستور تمکین مى‏دهد واز سوى دیگر به مرد در مقابل زن دستور کارپردازى وسرپرستى مى‏دهد، واین هردو، بیان وظیفه وجریان امور خانواده است و هیچ یک نه معیار فضیلت است و نه موجب نقص.

در نتیجه، اولا، «الرجال قوامون على النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد. ثانیا، این قیمومیت معیار فضیلت نیست‏بلکه وظیفه است. ثالثا، قیم بودن زن ومرد در محور اصول خانواده است. گاهى زن قیم مرد است و گاهى مرد قیم زن. و در اصول خانوادگى بسیارى از مسائل عوض مى‏شود. اطاعت فرزند چه پسر وچه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است، و اگر فرزند کارى بکند که پدر یا مادر برنجد عاق پدر ومادر مى‏شود وعقوق والدین حرام است. بنابراین اگر مادر فرزند را از کارى نهى کرد وگفت: این کار مایه آزردگى من مى‏شود. در اینجا اطاعت مادر واجب است وپسر نمى‏تواند بگوید که من چون در رتبه اجتهادى به سر مى‏برم یا مهندس وطبیب شده‏ام، دیگر تحت فرمان مادر نیستم و در حقیقت در چنین مواردى زن بر مرد قیم است، مادر بر پسر قیم است گرچه پسر مجتهد ویا متخصص باشد. در مسائلى که مربوط به داخل خانواده است زن وشوهر، مادر وفرزند و پدر وفرزند یک سلسله حقوق متقابلى دارند. ورابعا، همان‏گونه که در آغاز فصل گذشت این قیمومیت طبق شرایط ضمن عقد قابل تحدید و یا واگذارى است.

نگرش مادى واسلامى

اگر کسى معیار فضیلت را در مسائل مالى و پست ومقام خلاصه کند باید در اصل تفکر وارزیابى خود تجدید نظر کند. آن نظامى که مسائل را از محور طبیعت وماده مى نگرد کسى را که داراى میز بزرگتر، سمت‏برتر وحقوق ومزایاى بیشترى است افضل مى‏داند، اما اسلام به این گونه امور بهایى نمى‏دهد ومى‏گوید: عظمت انسان به جان آدم است وچیزى که جداى از جان آدم است فقط ابزار اجرایى است. پس بنابراین اگر کسى فقط از مزایاى خارج از جان برخوردار باشد، جان او متکامل نشده است زیرا چیزى که مایه کمال جان است‏باید مزایاى روحى باشد که غذاى روح است و غذاى روح را معارف وعلوم واخلاق ومزایاى فاضله تشکیل مى‏دهد و در این جهت‏بین زن و مرد امتیازى نیست، آنچه مورد تفاوت است، مایه امتیاز نیست وآنجا که مایه امتیاز است، باعث تفاوت نیست.

جایگاه حقوقى واجتماعى زن

قرآن درباره عظمت‏حقوقى واجتماعى زن مى‏فرماید:

یا ایها الذین امنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها ولاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن الا ان یاتین بفاحشة مبینة وعاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسى ان تکرهوا شیئا ویجعل الله فیه خیرا کثیرا (10)

مسائل مربوط به حقوق زن بخشى مربوط به ارث وبخشى مربوط به نکاح وتعدد زوجات ومهریه ومانند آن است، این‏گونه مسائل را عده زیادى از جمله، مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان بیان کرده‏اند ومتاخرین هم با رهنمودهاى آن بزرگ مفسر جهان اسلام، کتابهایى نوشته‏اند.

اما در بخش مسائل اجتماعى، قرآن مى‏فرماید: با زنها معاشرت نیک داشته باشید و زن را چون مرد در مجامع خود راه دهید واگر خوش‏آیندتان نیست که آنها در مجامع شما شرکت کنند، این کار ناخوشایند را تحمل کنید چرا که ممکن است‏خیر فراوانى در این کار باشد وشما ندانید «وعاشروهن بالمعروف‏» این معاشرت گرچه در زمینه امور خانوادگى است اما اختصاصى به آن ندارد زیرا ملاک آن در مسائل اجتماعى نیز وجود دارد. گاهى تعصب جاهلى یا رواج فرهنگ ناصواب یا تعصب خام ومانند آن، به مرد این‏چنین تلقین مى‏کند که تو نمى‏توانى با زن در یک مؤسسه همکارى کنى یا زن در جامعه نمى‏تواند حضور فعال داشته باشد.

قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: این‏گونه از تعصبات ورسومات جاهلى را که فرهنگ باطل است‏بزدایید «وعاشروهن بالمعروف وان کرهتموهن‏» اگر خوش نمى‏دارید که زنان مانند مردان سمتى داشته باشند و در جامعه وصحنه سیاست وصحنه درمان وپزشکى و صحنه فرهنگ وتدریس حضور داشته باشند، این امر را تحمل کنید شاید خیر فراوانى در این کار باشد وشما نمى‏دانید.

چیزى را که عقل به رسمیت مى‏شناسد وپیش وحى وصاحب شریعت‏به رسمیت‏شناخته شده، معروف است، وچیزى را که عقل و دین به رسمیت نمى‏شناسد، منکر وناشناخته است، قرآن مى‏فرماید: با صنف زن طورى رفتار کنید که عقل وشرع آن را به رسمیت مى‏شناسد. این قشر عظیم را منزوى نکرده وبا آنها بد رفتارى نکنید.

سپس مى‏فرماید: «وان کرهتموهن‏» اگر نمى‏پسندید که زنها از حیات اجتماعى صحیح وسالمى برخوردار باشند بدانید که این کراهتتان نارواست، در آیه: «فعسى ان تکرهوا شیئا ویجعل الله فیه خیرا کثیرا» این جمله آخر از تعبیرى که در آیه جهاد آمده مهم‏تر است، چون جهاد و دفاع امرى موقتى است، ولذا مى‏فرماید:

«وعسى ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسى ان تحبوا شیئا وهو شر لکم‏» اما حضور زن در صحنه، هر روز وهمیشگى است وهمین حیات اجتماعى زن است که مى‏تواند در مساله فرهنگ وتربیت وجهاد ودفاع سهم مؤثرى را ایفا کند.

نقش عاطفه در هدایت جوامع

کسانى که نتوانسته‏اند با زنان جامعه معاشرت معروف داشته باشند واز عواطف آنان طرفى بسته واز احساسات و رقت قلب آنان مدد بگیرند، آنان به نام آزادى زن خود را مسخر غرایز نموده، بدون این که مسخر عواطف بشوند. ولى اسلام، زن ومرد را از قید هوى وشهوت آزاد کرده وجامعه را مسخر عواطف کرده است لذا جامعه عاطفى بنا کرده، ورافت ورحمت در جامعهه اسلامى قرار داده است. این که دیده مى‏شود در بعضى جوامع، هیچ عاطفه‏اى نیست وگاهى بیش از دویست ونود نفر بین آسمان وزمین به وسیله همین ابرقدرتهاى غرب مى‏سوزند وبه دریا ریخته مى‏شوند ویا دیده مى‏شود مناطقى نظیر حلبچه ومانند آن را با بدترین وضع بابمب‏هاى شیمیایى مسموم مى‏کنند و زن و مرد را یکجا از بین مى‏برند، با این که ظاهرا طرفدار آزادى زن بوده ومدعى آن هستند که زن را به صحنه آورده‏اند، براى آن است که مسخر غریزه وطبیعت زن شده‏اند نه مسخر عاطفه او، یعنى آن هنر وفضیلت وجمالى که خدا به نام عاطفه، رحم ورقت، به زن داده از آن محرومند وآنچه را که خدا به طبیعت زن داده آن را بر خود مسلط کرده‏اند.

آنچه را که ذات قدس اله به فطرت و روح زن داده به عنوان یک فضیلت‏به او عطا کرده، ولى دنیاى مادى، زن را در معرض نمایش غرایز آورده و بر درندگى جامعه افزوده است. روایتى که مى‏فرماید:

«المراة عقرب‏» (11)

ناظر به چیزى است که جهان غرب به ان مبتلا شده، اما روایتى که امیرالمؤمنین‏سلام الله علیه به فرزندش مى‏فرماید:

«فان المراة ریحانة ولیست‏بقهرمانة‏» (12)

همان است که جامعه اسلامى به آن فضیلت، متکامل است. زن‏گرایى مثل آن است که انسان بخواهد از نیش عقرب بهره‏اى ببرد، شاید یک لذتى در نیش زدن او باشد، اما سم را هم به همراه دارد، دین مى‏گوید: زن ریحان وگل است وشما مردها معطر باشید واین قدر بابوهاى متعفن، شامه‏تان را بد عادت نکنید، زنها به عطر ریحان معطرند وبه شما عاطفه مى‏دهند، لذا خشونتى که در جنگهاى غیر اسلامى هست در جهاد اسلامى وجود ندارد وآن درنده خویى که دیگران دارند در میان مسلمین مشاهده نمى‏شود با این که مسلمین، زنها را به حجاب دعوت مى‏کنند، اما از عاطفه زن به عنوان یک محور تربیتى استفاده مى‏کنند. اسلام زن را در سایه حجاب و سایر فضایل به صحنه مى‏آورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا، ومانند آن شود و دنیاى کنونى، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بیاید وغریزه را تامین کند. زن وقتى با سرمایه غریزه به جامعه آمد دیگر معلم عاطفه نیست، فرمان شهوت مى‏دهد نه دستور گذشت، وشهوت جز کورى و کرى چیزى به همراه ندارد، لذا اسلام اصرار دارد که زن در جامعه بیاید ولى با حجاب بیاید، یعنى بیاید که درس عفت وعاطفه بدهد نه این که درس شهوت وغریزه بیاموزد.

زن در فرهنگ غرب واسلام

سر این که جهان غرب در خصوص این امر نیز فرهنگ منحط غلطى دارد - و متاسفانه برخى افراد که از فرهنگ غنى وقوى اسلام بى‏اطلاعند، گوش به تبلیغات سوء آنان مى‏دهند این است که انسان شناسى آنها همانند جهان‏بینى آنهاست. وبه عبارت دیگر انسان‏شناسى آنها فرع بر جهان‏بینى آنان است، جهان‏بینى آنها در حد:

ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیى وما یهلکنا الا الدهر (13)

کافران گفتند که زندگى ما همین نشئه دنیا ومرگ وحیات طبیعت نیست وجز دهر کسى ما را نمى‏میراند.

است، وچون جهان را در نشئه طبیعت‏خلاصه مى‏کنند، واز ماوراى طبیعت‏سهمى ندارند، انسان را نیز در قلمرو طبیعت‏خلاصه مى‏کنند وصرفا تن شناسند نه انسان شناس.

دیدگاه آنان در انسان شناسى، این است که تمام حقیقت انسان را بدن وتن آدمى تشکیل مى‏دهد وچون مى‏بیند بدن انسان به دو شکل است، یا به صورت زن است ویا به صورت مرد، لذا گمان مى‏کنند که زن ومرد باهم تفاوت دارند، همانطورى که بدنهایشان متفاوت است.

کسى که به انسان‏شناسى از دیدگاه جهان شناسى مادى مى‏نگرد، هرگز در جهان سیر عمودى ندارد ونمى‏داند که مبدا ومنتهاى سیر زندگى انسان چیست‏بلکه همواره سیر افقى دارد، همان‏گونه که اخترشناسى، دریاشناسى، گیاه‏شناسى، جانورشناسى، زمین‏شناسى، معدن‏شناسى و... اینها، مادى است، انسان شناسى اینان نیز ماده است. او براى انسان مقامى برتر از آنچه که در نشئه طبیعت است، قائل نیست، ومسائلى از قبیل فرشته، ملک و وحى براى او مفهوم ندارد.

انسان موحد جهان را از دید خدا مى‏نگرد، لذا همان‏گونه که نقص وشر را نسبى‏مى‏داند، ترجیح و تقدیم را هم نسبى مى‏شمارد. چنانچه اگر یک موحد، شرى را در عالم ببیند، هرگز آن را به حساب هندسه مهندسى عالم نمى‏گذارد، بلکه آن را به فقدان وعدم بر مى‏گرداندچرا که معتقد است مبدا پیدایش نظام جز خیر محض نیست، قهرا نظام را هم به نحو احسن مشاهده مى‏کند واگر تفاوتها وتفاضلهایى بین انسانها مشاهده مى‏نماید آن را هم از دید مهندسى مى‏نگرد، یعنى با اصول ارزیابى مى‏کند که طبق آن اصول معلوم مى‏شود بین زن ومرد امتیازى نیست.

نه زندگى همه‏اش عطر است ونه همه زندگى آهن وچدن است، هم کارهاى محکم لازم است وهم کارهاى ظریف. این که آیا گل بهتر است‏یا اهن به راحتى قابل لااسخ‏گویى نیست، زیرا گل فضائلى دارد، وآهن نیز ارزشهاى فراوانى دارد. کارهاى محکم را آهن، وامور ظریف هنرى، دقیق وعاطفى را گل به عهده دارد واساسا وجود و ثمر آهن بدون گل، وهمچنین، وجود گل نیز بدون آهن شدنى نیست.

اگر اصول ارزشى اسلام ونظر قرآن کریم روشن شود ومحور بحث نیز معین گردد قهرا بسیارى از سؤالات وشبهات حذف مى‏شود، ولى آنها که اسلام را با مبانى آن نشناخته‏اند این مسائل اجرایى براى آنها خیلى مهم جلوه مى‏کند وبه عنوان یک عقده یا نقد علمى یا اعتراض ومعارضه مطرح مى‏کنند که چرا، زن نمى‏تواند فلان کار اجرایى را بپذیرد.

پاسخ کلى به شبهات

بنابراین ما دو راه حل داریم، یک راه براى معتقدان به دین وراه دیگر، به عنوان پاسخگویى به سؤالات دیگران، یعنى در مرحله اول، باید این موضوع براى خود ما حل شود که سؤالاتى مانند این که چرا زن نمى‏تواند متصدى بسیارى از امور اجرایى شود؟ قابل طرح نیست. توضیح این مطلب مستلزم دو نکته است، وآن این که:

اولا: بسیارى از کارهاى اجرایى شرعا براى زن جایز ورواست.

ثانیا: امور اجرایى مقام نیست، زیرا اگر امور اجرایى ارزش بودند و واجب بود که انسان این کار اجرایى را بپذیردبه عنوان یک کمال ونه براى حفظ نظام علماى بزرگوار ما از آن چشم نمى‏پوشیدند وبلکه براى کسب آن تلاش مى‏کردند.

پى‏نوشت‏ها:

1- کهف، 49.

2- فصلت، 46.

3- آل عمران، 18.

4- اعراف، 29.

5- حدید، 25.

6- زخرف،32.

7- نساء،34.

8- نساء، 135.

9- روم، 21.

10- نساء، 19.

11- نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 58.

12- نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه‏31.

جاثیه، 24.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ