زندگانى عبدالعظیم حسنى (علیهالسلام)
عبدالعظیم به عبداللّخه بن على بن حسن بن زید بن حسن بن على بن أبیطالب )علیهالسلام(، صاحب کتاب »خطب امیرالمؤمنین« و »الیوم و اللیلة« مشهور به حضرت عبدالعظیم و شاه عبدالعظیم، از سادات حسنى و از بزگان این خاندان، و مورد احترام امامان عصر خود و از راویان موثق است.
به موجب روایتى که امام هادى )علیهالسلام( در باب فضیلت زیارت او آمده، روشن مىشود که پیش از شهات این امام بزرگوار(254 ه ق( درگذشته است و مىتوان گفت در آغاز دهه ششم از سده سوم هجرى و در خلافت »المعتز« زندگانى را بدرود گفته است.
مؤلف کتاب »جنة النعیم« با آنکه نام زوجه آن جناب را هم نوشته(1) متعرض تاریخ ولادت، سن و سال دقیق رحلت او نشده و تنها نویسد:
»پس باید وفات حضرت عبدالعظیم، اوایل 250 هجرى، چند سال قبل از شهادت حضرت امام على النقى )علیهالسلام( باشد.«(2)
از امامان بزرگوار، با امام جواد، امام هادى و امام عسکرى )علیهمالسلام( معاصر بوده است. امّا آیا محضر حضرت امام على بن موسى )علیهالسلام( را هم درک کرده و حدیثى شنیده است؟
مؤلف الذریعه در این باره مىنویسد:
»عصر امام رضا و امام جواد )علیهمالسلام( را درک نمود و ایمان خود را بر امام هادى )علیهالسلام( عرضه کرد. و از برخى کتابها نقل است که وفات او در نیمه شوال سال 252 هجرى است«.(3)
ابن بابویه در »من لا سحضره الفقیه« در باب روزه یوم الشک، روایتى از او از امام رضا )علیهالسلام( آورده و ذیل آن نوشته است: »مصنف کتاب گوید حدثى است غریب و آن را جز از طریق عبدالعظیم حسنى نمىشناسم«.(4)
همچنین در تعلیقه شهید ثانى بر »خلاصه« آمده است که حضرت رضا )علیهالسلام( بر زیارت او توصیه فرموده است.(5) لیکن عالم رجالى معاصر جناب آقاى شوشترى نویسد:
»ظهر این است که روایت حضرت رضا )علیهالسلام( در وجوب بهشت براى زیارت فاطمه دختر موسى بن جعفر )علیهالسلام( است، نه براى عبدالعظیم«.(6)
استاد بزرگوار آیةاللّه خویى)ره(، آنچه را که در کتاب »اختصاص« آمده است که امام هشتم به عبدالعظیم فرمود: »سلام مرا به اولیاى من برسان«، به خاطر ارسال حدیث نامعتمد دانسته و نوشتهاند: »متحصل از کلمات اصحاب ما این است که عبدالعظیم، امام رضا )علیهالسلام( را ندیده است، تا چه رسد که در حیات آن امام در گذشته باشد«.(7)
پس ظاهراً بلکه مطمئناً وى محضر امام هشتم را درک نکرده و مستقیماً از او روایتى نشنیده است.
مقام او نزد ائمه اطهار
آنچه جلالت قدر این بزرگوار و امامزاده عالى مقدار را هر چه بیشتر آشکار مىسازد، و عظمت مقام او را نشان مىدهد، فرموده امام عصر اوست دربارهاش و همین سخنان است که دانشمندان علم رجال را به تکریم او واداشته است.
سخن امام هادى )علیهالسلام( درباره وى
ابوتراب رویانى از ابوحماد رازى آرد که بر على بن محمد )علیهالسلام( در »سُرَ مَنْ راى« درآمدم. و او را از مسائل حلال و حرام پرسیدم و مرا پاسخ گفت. چون او را وداع گفتم وداع گفتم فرمود:
»حماد! اگر براى تو مشکلى در دین پیش آید، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان«.(8)
همچنین این امام بزرگوار درباره او دعا کرده و دین او را درست خواند. صدوق به اسناد خود از وى نویسد:
بر امام خویش على بن محمد بن على موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابىطالب )علیهالسلام(درآمد. چون مرا دید فرمود: »مرحبا بر تو اى ابوالقاسم! تو به حق دوست مایى«. گفتم: »پسر رسول خدا! مىخواهم دین خود را بر تو عرضه کنم تا اگر پسندیده است بر آن ثابت بمانم تا خدا را دیدار کنم«. فرمودک»بگو!« و چون عقیدت خویش عرضه کردم امام فرمود: »ابوالقاسم، به خدا اى دین خداست که آن را براى بندگانش پسندیده است بر آن پایدار باش خدایت در دنیا و آخرت بر آن پایدار بدارد«.(9)
نظر دانشمندان شیعه درباره او در سده چهار هجرى(10)
1) صدوق، محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه )م 381 ه.ق( کتابى درباره این بزرگوار به نام »اخبار عبدالعظیم«(11) دارد که در آن خبرهاى روایت شده از او را آورده است. وى درباره عبدالعظیم نوشته است: عباد، پارسا و مرضى بود.(12)
2) صاحب، اسماعیل بن عبّاد، ادیب و دانشمند معروف )متوفاى 385 ه.ق(، وزیر مؤید الدوله و فخر الدوله دیلمى، مشهور به صاحب به عبّاد، به تقاضاى شخصى، رسالهاى در نسب این بزرگوار نوشته و در ضمن آن چنین آورده است:
پارسا و دیندار و عابدو شناخته به امانت و صدق لهجت بود، و عالم به امور دین، و قائل به توحید و عدل، و روایت بسیار از او نقل. از ابوجعفر بن على بن موسى )علیهالسلام( و پدرش ابوالحسن صاحب عسکر )علیهالسلام( روایت کند و آن دو امام را براى او نامههاست.(13)
سدهى پنجم هجرى
1) علم الهدى و التّقى سید مرتضى )م 436 ه.ق( وى را با صفتهاى »سید پارسا، عالم زاهد، بلند مرتبت، بزرگ منزلت« ستوده و نویسد:
از امامان، امام جواد، امام هادى و امام عسکرى )علیهالسلام( را درک کرد و شیعه از حدیثها و روایتهاى او تاکنون بهره برده است.(14)
2) دانشمند رجالى مشهور ابوالعباس احمد بن على بن احمد بن عباس معروف به نجاشى )م 450 ه.ق( در کتاب رجال خود داستان آمدن این سید بزرگوار را به رى و مخفى زیستن و به عبادت پرداختن او را آورده )چون این داستان در بیشتر کتابها و از جمله کتابهاى زیارت آمده، از نوشتن آن صرف نظر مىکنیم(. سپس سلسله روایت خود را از وى از طریق احمد بن على تا به ابوتراب رویانى مىآورد و مىنویسد: عبدالعظیم بن عبداللّه، همه روایتهاى خود را براى ما حدیث کرد.(15)
3) شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسى )م 460 ه.ق( نویسد: عابد، پارسا و مرضى بود.(16)
4) سید عالم نسبدان ابو اسماعیل ابراهیم بن عبداللّه بن حسین بن على شاعر، ساحب کتاب »منتقلة الطالبیة«،(17) در زمره طالبیانى که به رى آمدهاند درباره عبدالعظیم نویسد:
ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید، محدث و زاهد بود. او را مشهدى است در شجره رى و قبر او زیارت کنند. مادر او ام ولد است.
سدهى هفتم
در کتاب »الشجرة المبارکة فی الانساب الطالبیة« که آن را از امام فخر رازى(18) دانستهاند آمده است:
عبدالعظیم در وى کشته شد و مزار او بدان جا معروف و مشهور است.(19)
آنچه در باب کشته شدن حضرت عبدالعظیم در این کتاب )منسوب به امام فخر( آمده، در کتابهاى دیگر نیست. تنها مؤلف »جنة النعیم« نویسد:
بناءاً على هذا استبعادى نمىرود که حضرت عبدالعظیم به امر سلطان جائز و خلیفه معاصر مقتول شده باشد و این بعد از اجتماع شیعیان و محبین و نشر احوال و فضایل و مآثر شریفش بوده است.(20)
ولى آیا کتاب »الشجرة المبارکة« از فخر رازى است؟ چنانکه مصحح محترم در مقدمه کتاب نوشتهاند، هیچ کسى از تذکرهنویسان، چنین کتاب را در شمار تألیفات فخر رازى نیاورده است.
سدهى هشتم
1) تقىالدین، حسن بن على بن داوود حلى؛ ]مرحوم سید جلالالدین محدث نویسد:
وى ظاهراً متوفى در نیمه اول سده هشتم هجرى است چه کتاب خود را در هفتصد و هفت به پایان رسانیده است.[
تقىالدین درباره او نویسد:
ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید بن حسن بن على بن ابىطالب عابدى پارسا و پسندیده بود.(21)
2) حسن بن یوسف بن على بن مطهّر معروف به علامه حلى )م 726 ه.ق( در کتاب »خلاصه« در باره او گوید:
عالم، عابد و پارسا بود و او را حکایتى است که دلالت بر حسن حال او کند و ما آن حکایت را در کتاب کبیر آوردهایم.
مؤلف »روضات« نویسد:
شاید مقصود از حکایت، داستان عرض دین است بر امام عصر خویش.(22)
سدهى نهم
1) مؤلف کتا »عمدة الطالب«، سید احمد بن على داوودى حسنى )م 828 ه.ق( نویسد:
از عبداللّه بن على شدید. عبدالعظیم متولد شد. سیدى زاهد که در مسجد شجره رى مدفون است و قبر او را زیارت کنند و فرزند او محمد است و محمد را اولادى نبود.(23)
و هم این مؤلف در کتاب دیگر نویسد:
ونسل على الشدید بن الحسن بن زید بن حسن بن على بن ابىطالب )علیهالسلام( از عبداللّه بن على است و نسل عبداللّه از احمد بن عبداللّه و عبدالعظیم و حسن... و عبدالعظیم زاهدى بزرگ بود و پسر او محمد نیز.(24)
سده یازدهم
1) محمد باقر بن محمد استرآبادى مشهور به میرداماد )م 1041)؛ وى در »الرواشح السماویة« گفته است:
از سخنان ذایع شایع این است که طریق روایت از جهت ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى، مدفون به مشهد شجره رى - رضى اللّه تعالى عنه و أرضاه - حسن است، چه او ممدوح است و نصى بر توثیق او نیست. لیکن در نظر من ناقد بصیر و متبصر خبیر این نظر را مستهجن و قبیح مىشمارد و اگر دباره او جز حدیث عرض دین و حقیقت معرفت او و فرموده امام هادى ابوالحسن ثالث )علیهالسلام( که »تو به حق دوست مایى« و نسب شریف وى که از سلاله نبوت است نبود، او را کفایت مىکرد.(25)
مرحوم نورى نویسد:
محقق داماد در »رواشح« در شرح حال و در فضل زیارت او روایتهاى متضافره آورده؛ از جمله اینکه کسى که او را زیارت کند بهشت براى او واجب است.(26)
سدهى دوازدهم
1) شیخ محمد بن حسن حر عاملى )م 1104) مؤلف کتاب »وسائل الشیعه« نویسد:
ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید بن حسن بن على بن ابىطالب )علیهالسلام(، عابد و پارسا بود و او را حکایتى است که دلالت بر حسن حال او کند. این بابویه گفته است او مرضى بود. علامه و نجاشى نیز چنان گفتهاند. صدوق در »ثواب الاعمال« آورده است که زیارت او چون زیارت حسین )علیهالسلام( است.(27)
2) علامه مجلسى )م 1110 ه.ق( ذیل عنوان »فضل زیارت عبدالعظیم« روایت منقول از امام هادى )علیهالسلام( را که زیارت عبدالعظیم برابر زیارت حسین )علیهالسلام( است از »ثواب الاعمال« صدوق و »کامل الزیارات« و نیز داستان در آمدن او را به رى تا به خاک سپرده شدنش در باغ عبدالجبار نقل کرده است.
3) محمد بن على اردبیلى )تاریخ ولادت و وفات او به تحقیق معلوم نیست و چون اجازه مجلسى براى او در سال 1098 صادر شده پس مىتوان او را از عالماى سدهى یازدهم و متوفاى سدهى دوازدهم به شمار آورد(.
اردبیلى در بارهى عبدالعظیم نویسد:
عبدالعظیم بن عبداللّه حسن علوى... عابد و پارسا بود و او را حکایتى است که بر نیکویى او دلالت کند )سپس همان روایتى را که مردى از اهل رى نقل کند آورده است(.(28)
سدهى سیزدهم
1) محمد بن اسماعیل حائرى )م 1215 ه.ق( در کتاب »منتهى المقال فی علم الرجال« در بارهى او نویسد:
او راست کتاب »خطب امیرالمؤمنین )علیهالسلام((. وى مردى عابد و پارسا بود.
سدهى چهاردهم
1) حاج میرزا ابوالقاسم نراقى مؤلف کتاب »شعب امقال فی احوال الرجال« نویسد:
ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید حسن بن على بن ابىطالب ثقهاى جلیل القدر بود. گریزان از سلطان به رى درآمد و در آنجا بمُرد و به خاک سپرده شد. امام هادى )علیهالسلام( به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را زیارت مىکردى چون کسى بودى که حسین بن على )علیهالسلام( را زیارت کرده است.(29)
عبدالعظیم حسنى و روایات مهدویت
آنچه فرا روى شماست، مجموعهایست کوچک از هشت روایتى که از عبدالعظیم حسنى )علیهالسلام(درباره امام زمان )عجّلاللهتعالىفرجهالشریف(رسیده است. اى روایتها که واجد سندهاى پذیرفتهاى هم هستند در موضوعاتى بسان ویژگىهاى امام عصر )اروحنافداه(؛ غیبت و آثار آن؛ انتظار و فضیلت آن؛ عصر ظهور و رخدادهاى آن و نیز برترى منتظران بر غیرمنتظران آمده است کوشیدهایم این اخبار را از مصادر و منابع اولیه نقل کنیم.
گفتنى است که از جمله راوایت که در این مجموعه آمده است روایت مشهور به عرض دین است. این روایت بلندترین روایت رسیده از حضرت عبدالعظیم )علیهالسلام( است که تاکنون شرحهایى هم بر آن نگاشته شده است. علت اینکه این روایت در این مجموعه نشسته است، بحث مهدویتى است که در پایان آن مطرح شده است.
] قیام قائم)علیهالسّلام([
عبدالعظیم حسنى گفت: به حضرت جواد عرض کردم: من امیدوارم که آن »قائم« که زیمن را پر از عدل و داد کند پس از آنکه از جور و ستم پر شده باشد از خاندان حضرت رسول اللَّه، شما باشى.
حضرت فرمود: اى ابوالقاسم! ما اهل بیت همه قائم به امر خداوندیم و راهنماى دین او هستیم، لیکن آن قائم که خداوند بوسیله او جهان را از کفر و آلودگى و ظلم و جنایت پاک خواهد کرد، و جهان را پر از عدل و داد مىنماید، کسى است که ولادت او از انظار مخفى مىماند و شخص او از مدم پنهان مىشود، و بردن نام او بر مردم حرام مىگردد، آن حضرت با پیغمبر هم نام هم کنیه است، وى آن شخصى است که زمین از براى او در هم پیچیده مىگردد و هر دشوارى برایش آسان مىشود، یاران وى که به اندازهى اصحاب بدر هستند در هر کجاى دنیا باشند پیرامونش جمع مىشوند، و تفسیر آیهى شریفهى »أَیْنَما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اَللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ« در هر جایى که باشید خداوند همه شما را جمع مىکند و پروردگار به همه چیز توانا است ناظر به این خداوند همه شما را جمع مىکند و پروردگار به همه چیز توانا است ناظر به این معنى است، هر گاه این عده که از اهل اخلاصاند اجتماعى کنند، خداوند امر او را اظهار خواهد نمود، وقتى که لشگریان آن حضرت که ده هزار نفرند بهم بپیوندند در این هنگام به فرمان و اذن پروردگار ظهور خواهد نمود، و دشمانان خداوند را خواهد کشب تا از وى راضى گردد.
عبدالعظمى حسنى گوید: عرض کردم: آن بزرگوار از کجا مىداند که خدا از وى راضى شده است؟
فرمود: در دل وى رحمت و عاطفهاى پیدا مىشود که حاکى از رضایت خداوند است و هرگاه داخل مدینه شود، لات و عزّى را از قبر بیرون مىکند و مىسوزاند.
]سنگباران کردن شیطان در زمان ظهور[
2. حدّتنا محمّد بن أحمد الشیبانى)رضىعنهالله( قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی قال: حدّثنا سهل بن زیاد، عن عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنی قال: سمعت أباالحسن علی بن محمّد العسکری)علیهمالسّلام( یقول: معنى الرجیم أنّه مرجوم باللعن، مطرود من مواضع الخیر، لا یذکرده مؤمن إلاّ لعنه، و أنّ فی علم اللَّه السابق أنّه إذا خرج القائم)علیهالسّلام( لایبقى مؤمن فی زمانه إلاّ رجمه بالحجارة کما کان قبل ذلک مرجرماً باللعن(32).
از عبدالعظیم حسنى)علیهالسّلام( رسیده است که گفت از حضرت هادى)علیهالسّلام( شنیدم که مىفرمود: مقصود از »رجیم« از رحمت و آمرزش دور شدن و از درگاه خداوند رانده گردیدن، و از منبع فیض طرد شدن است، هیچ مؤمنى او را بیاد نمىآورد مگر بالعن و نفرت، و از علم خداوند گذشته که هرگاه ولى عصر ظهور نماید همهى مؤنین زمان آن حضرت، شیطان را سنگباران خواهند کرد، همان طور که پیش از او بالعن و نفرین رانده شده بود.
]نامهى نبوى - علوى[
3- عبداللَّه بن محمّد بن جعفر از پدرش و او از جدش روایت کرده که حضرت باقر)علیهالسّلام( فرزندان خود را پیرامونش جمع نمود و در میان آنها عمّ آن حضرت زید بن على هم بود، پس از آن حضرت باقر)علیهالسّلام( کتابى را بیرون آورد که بخط امیرالمؤمنین)علیهالسّلام( و املاء حضرت رسول)صلىاللّهُعلیهوآلهوسلّم( بود، و در آن کتاب مطالب ذیل نوشته شده بود:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این کتابى است از خداوند توانا و درستکار بسوى محمّد که نور او و سفیر او و حجاب او و رهنماى اوست، این نامه را جبرئیل امین از نزد خداوند جهانیان فرود آورده.
اى محمّد! نامهاى مرا بزرگ بشمار و از نعمتهاى من سپاسگزارى کن، منم خدایى که جز من معبودى نیست، شکنندهى پشت ستمگران و عزّت دهندهى ستمدیدگان، و قاضى و حاکم روز رستاخیز. منم خداوندى که جز من معبودى نیست، هر کس غیر از احسان من از دیگرى امیدوار باشد، و یا غیر از عدل من از دیگرى بترسد او را عذابى دهم که احدى را مانند آن عذاب نکرده باشم اکنون مرا عبادت کن و بر من توکل نما. پیغمبرى را مبعوث نمىکنم مگر اینکه در هنگام انقضاى زمان او برایش وصیى قرار مىدهم، و من تو را بر همه پیغمبران برترى دادم و وصیّت را نیز بر سایر اوصیاء برگزیدم، و تو را گرامى داشتم به دو فرزندت حسن و حسین که دو شیر بچهاند، حسن را بعد از گذشتن زمان پدرش معدن علم خود قرار دادم، و حسین را گنجور وحى خویش ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم، و عاقبت کار او را به سعادت ختم نمودم، او افضل شهداء است و بلندترین مقام را در میان آنها دارد، کلمهى تامه و حجّت بالغه خود را در نزد او گذاشتم، بوسیله عترت او جزا مىدهم و عقاب مىکنم اولین آن عترت »على« است که پیشواى عبادتکنندگان و زینت دوستان گذاشتهام هست، و فرزندش »محمّد« که همنام جدش مىباشد شکافندهى علم و معدن حکمت من است، زود است که مردم دربارهى »جعفر« به شک افتند و هلاک گردند، کسى که وى را تکذیب کند گویا مرا تکذیب کرده است، و من جایگاه جعفر را گرامى خواهم داشت، و او را بوسیله شیعیان و دوتسان و پیروانش خوشنود خواهم ساخت. پس از وى به »موسى« فتنهى تاریک و ظلمانى نازل خواهد شد، رشته تقدیراتم بریده نمىشود و برهانم پنهان نمىماند و دوستانم از جام پرى سیراب مىگردند، هر کس یکى از آنها را انکار نماید به نعمت من ناسپاسى کرده، هر که آیهاى از کتاب مرا جا به جا کند بر من دروغ بسته، واى بر مفترین و منکرین. در این هنگام که زمان »موسى« نقضى شود، بنده و دوست و برگزیدهام »على« که ولى و یارى کنندهى من است خواهد آمد، کسى که سنگینىهاى نبوّت را بر دوش او مىگذارم و او را به قوّت و نیرو در حمل اعباء رسالت آزمایش مىکنم، او را دیوى سرکش و خودپرست خواهد کشت، و در شهرى که بناى آن بدست بنده صالح گذاشته شده در نزد بدترین مخلوقات من دفع خواهد گردید. گفتارم ثابت است او را بوسیله فرزندش »محمّد« که جانشین و وارث علم و دانش اوست مسرور خواهم ساخت، او معدن علم و محلّ اسرار و بر مخلوقاتم حجّت است، هیچ بندهاى به او ایمان نیاورد مگر اینکه بهشت را جایگاه او قرار خواهم داد، و او را در هفتاد نفر از خویشاوندانش که آتش جهنّم بر آنها لازم شده باشد شفیع خواهم ساخت. فرند او »على« را که دوست و یارى کننده من است عاقبت کارش را به سعادت و خوشبختى پایان مىدهم و او را گواه در میان مردمان و امین در وحى خود قرار خواهم داد و از وى دعوت کننده به طریقم و خازن علم خود »حسن« را بیرون خواهم آورد، و او را به فرزندش »م ح م د« که وسیله آمرزش براى جهانیان است تکمیل خواهم نمود. در این فرزند کمال موسى و بهاء عیسى و صبر ایوب نهفته است، در زمان او دوستانم خوار خواهند شد و سرهاى آنها را به یکدیگر هدیه خواهند داد همان طور که سرهاى ترک و دیلم را به هم هدیه مىدادند، اینان کشته مىشوند و سوخته مىگردند، آنان همواره ترسان، مرعوب و اندیشهمند هستند، زمین به خون اینها رنگین مىشود، فریاد و ناله و بانک و شیون از زنان آنها بلند است، و اینها از دوستان واقعى من هستند، بوسیله اینها هر فتنه تاریک و ظلمانى را دفع خواهم ساخت، و به خاطر اینها زلزلهها را برطرف مىکنم و سختىها و ظلمها را بر مىدارم، این دسته از مردم مشمول رحمت خداوند بوده و صلوات او شامل حال آنها مىباشد و اینان هدایت شده هستند.
در پایان حدیث عبدالعظیم فرمود: از محمّد بن جعفر تعجّب است پس از اینکه این حدیث را از پدرش شنید و آن را از براى مردم بازگو کرد، به گفتار او توجهى نکرد و خروج نموة، این از اسرار پروردگار است، او را از نااهلان نگهدارید.
]عرض دین بر معصوم[
عبدالعظیم حسنى فرمود: بر آقا و مولاى خود على بن محمّد)علیهماالسّلام( وارد شدم، چون نظر آن حضرت بر من افتاد، فرمود: مرحبا اى ابوالقاسم! تو حقّا از دوستان ما هستى.
عبدالعظیم گفت: عرض کردم: اى پسر پیغمبر! میل دارم عقائد دینى خود را بر شما عرضه بدارم، اگر مورد پسند باشد بر او ثابت باشم تا به لقاى خداوند برسم.
امام)علیهالسّلام( فرمود: عقائد خود را اظهار نما.
گفت: عرض کردم: من معتقدم خدا یکى است و مانند او چیزى نیست، و از دو حدّ ابطال و تشبیه بیرون است، خداوند جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پروردگار اجسام را جسمیّت داده و صورتها را تصویر فرموده، و اعراض و جواهر را آفریده است، او خداوند همه چیز و مالک و محدث اشیاء است. عقیده دارم محمّد)صلىاللّهُعلیهوآلهوسلّم( بنده و فرستادهى او خاتم پیغمبران است، و پس از وى تا روز قیامت پیغمبرى نخواهد بود، شریعت وى آخرین شرایع بوده و پس از او دینى و مذهبى نخواهد آمد. عقیدهى من دربارهى امامت این است که امام بعد از حضرت رسول)صلىاللّهُعلیهوآلهوسلّم( امیرالمؤمنین على بن ابى طالب)صلىاللّهُعلیهوآلهوسلّم( است، بعد از او حسن، پس از وى حسین و على بن الحسین و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على)علیهمالسّلام(، بعد از اینها امام مفترض الطاعه شما هستید.
در این هنگام حضرت هادى)علیهالسّلام( فرمود: پس از من فرزندم حسن امام است لیکن مردم دربارهى امام بعد از او چه خواهند کرد؟
گوید: عرض کردم: اى مولاى من! مگر جریان زندگى امام بعد از او از چه قرار است؟
فرمود: امام بعد از فرزندم حسن شخصش دیده نمىشود و اسمش در زبانها جایز نیست تا آن گاه که از پس پرده غیب بیرون شود و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد.
عبدالعظیم گفت: عرض کردم: به این امام غائب هم معتقد شدم و اکنون مىگویم: دوست آنان دوست خدا، و دشمن ایشان دشمنان خدا هستند. طاعت آنان طاعت پروردگار و معصیت و نافرمانى از آنها موجب معصیت اوست. من عقیده دارم که معراج و پرسش در قبر و هم چنین بهشت و دوزخ و صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکى نیست، و خداوند همهى مردگان را زنده خواهد کرد، و نیز عقیده دارم که واجبات بعد از اعتقاد به ولایت و امامت عبارتاند از: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر.
در این هنگام حضرت هادى)علیهالسّلام( فرمود: اى ابوالقاسم! به خدا سوگند این معتقدات شما دین خداست که براى بندگانش برگزیده، بر این عقیده ثابت باش خداوند تو را به همین طریق در زندگى دنیا و آخرت پایدار بدارد.