مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 141
بازدید دیروز : 486
کل بازدید : 780450
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


 

کاشی

روزى قاضى عبدالجبّار در بغداد در مجلسی حضور داشتند، که در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست، و پس از مدتى، رو به قاضى کرد و گفت: من از تو در حضور این علماء سؤالى دارم.

قاضى گفت: بپرس .

شیخ مفید گفت: شما در مورد این حدیث چه می‌گویید که پیامبر (ص) در غدیر فرمود: "مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌ مَولاه" کسى که من رهبر او هستم، پس على (ع) رهبر او است. آیا این حدیث، مسلّم و صحیح است که پیامبر (ص) در روز غدیر فرموده است؟

قاضى گفت: آرى، حدیث صحیح می‌باشد.

شیخ گفت: منظور از کلمه "مولى" چیست؟

قاضى گفت :"مولى" به معنى "اولى" و "بهتر" است .

شیخ مفید گفت: پس با این که پیامبر (ص) على (ع) را بهتر از دیگران معرفى نموده است، این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنى چیست؟

قاضى گفت: این حدیث، روایت است[یعنی نقل قولی بیش نیست]، ولى خلافت ابوبکر، درایت و از روى اجتهاد و درک  می‌باشد، و انسان عادل روایت را همتاى درایت قرار نمی‌دهد [یعنى درایت مقدّم است].

شیخ گفت: شما درباره این گفتار پیامبر (ص) چه می‌گویید که به على (ع) فرمود:

"حَربُکَ حَربِى وَ سِلمُکَ سِلمى"  جنگ با تو، جنگ با من است ، و صلح با تو با صلح من است.

محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علماى برجسته و فقهاء و متکلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان کم نظیر شیعه می‌باشد که سنى و شیعه او را به علم و کمال قبول داشتند، وى یازدهم ذى قعده به سال 336 متولد شد و در سال 413 در سن 76 سالگى از دنیا رفت، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشیع کردند و در حرم کاظمین به خاک سپردند. وى از نوابغ تاریخ است که بیش از دویست کتاب، تألیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علماى شیعه می‌دانستند.

قاضى گفت: این گفتار بر اساس حدیث صحیح است .

شیخ مفید گفت: نظر شما درباره اصحاب جمل مانند طلحه و زبیر و... که به جنگ على (ع) آمدند چیست؟

قاضى گفت: اى برادر! آنها که توبه کردند.

شیخ بی‌درنگ جواب قبلی قاضی را که در مقابل حدیث غدیر گفته بود، تحویل خودش داد و گفت :اى قاضى! جنگ آنها "درایت" است (حتمى) ولى توبه کردن آنها روایت شده است، و تو در مورد حدیث غدیر گفتى، روایت معادل درایت نیست و درایت مقدم می‌باشد.

قاضى متحیرانه از پاسخ به شیخ، عاجز و درمانده ماند و سر درگریبان فرو برد و سپس گفت: تو کیستى؟

شیخ جواب داد: من محمد بن محمد بن نعمان حارثى هستم .

قاضى از مسند قضاوت برخاست و دست شیخ را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت: "اَنتَ المُفیدُ حَقاً" براستى که تو انسان مفید [سود بخشى] هستى .

مجلس منقلب شد و چهره‌هاى علماى بزرگ مجلس در هم رفت،

در این اوضاع وقتى قاضى، ناراحتى آنها را دریافت، به آنها رو کرد و گفت: اى علما! این مرد مرا مجاب کرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر کسى از شما قادر به جواب او است، اعلام کند تا او را بر این مسند بنشانم و این شیخ به جاى خود بنشیند.

اما هیچ کس را یارای جوای نبود و هیچ کس دم نزد.

آنچه آن روز اتفاق افتاد به سرعت، دهان به دهان چرخید تا آنکه این موضوع شایع گردید، و و موجب شد محمد بن نعمان؛ داشمند بزرگ داستان ما؛ به شیخ مفید ملقب و معروف گردد.


با اندکی تصرف از: داستان دوستان - جلد دوم - محمد محمدى اشتهاردى






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ