سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 133
کل بازدید : 774552
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


کلمات فارسی در قرآن مجید

عـده اى از قرآن پژوهان، ادیبان و لغویانی چون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبکر باقلانى و ابن فارس، در مقام انکار وجود واژگان غیر عربی در قرآن برآمده اند استناد ایشان به آیاتی است که در آنها، بحث از نزول قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44)

امـا در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد "چنانکه قصیده و غزل فارسى هم با آنکه لغات عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى یا عربى نمى گرداند. و امروزه زبانشناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند که هیچ زبانى از زبانهاى زنده و حتى مهجور جهان نیست که در آن کم یا بیش لغات دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل که سپس عربى شده است - شمرده است."(1)

قرآن پژوه معاصر، بهاءالدین خرمشاهی در کتاب گرانسنگ "دانشنامه قرآنی"، طرحی مقدماتی و پیشنهادی در همین راستا به دست داده است که ما در نوشتار گذشته به ذکر نمونه هایی از آن پرداختیم.

(مقاله گذشته را دراینجا مشاهده نمائید)

در ذیل، پاره ای دیگر از کلمات قرآنی که به نظر می رسد دارای اصل و ریشه ای غیر عربی و عمدتا فارسی هستند، آمده است:

 زور از جـمله قول الزور , به معناى قوت نیست بلکه قول الزور به نحو شگرفى با حرف زور فارسى امروز تطبیق دارد. یعنى ناحق و نادرست و نظایر آن . آرتور جفرى مى نویسد : به نظر مى رسد که این واژه از یک ریشه ایرانى گرفته شده باشد.

9 ) جناح

[ 25 بار در قرآن رفته است. از جمله بقره , 158 ].

ادى شیر آن را معرب گناه فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 45 ). آرتور جفرى هم همین نظر را تایید مى کند. ( واژه هاى دخیل , 169-170 ).

10 ) جند

[ 21 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به کار رفته است. از جمله : یس , 38 ].

 آرتـور جفرى مى نویسد : امکان دارد که این واژه از اصل ایرانى خود [ گند در پهلوى ] مستقیما به زبان عربى رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است که این کار از طریق زبان آرامى انجام گرفته باشد. ( واژه هاى دخیل , 171 ـ 172 ).

11 ) دین

[ در حدود 91 بار در قرآن به کار رفته است , از جمله : بقره , 132 ].

ادى شیر آن را متخذ از دین فارسى مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 69 ). آرتـور جفرى پس از ذکر معناى حکم و داورى و دین , به بیان اینکه دین و مدین و تداین هم با آن ارتـبـاط دارد مـى نـویسد : در حقیقت ما در اینجا با دو واژه مختلف از دو ریشه مختلف سروکار داریم . 1 ) در معناى دین و مذهب , واژه از ریشه ایرانى گرفته شده است . در زبـان پهلوى ما واژه دین به معناى مذهب و دین را داریم , که از دینک به معناى قانون دینى , همدین به معناى همدین و هم مذهب و دینان به معناى آدم مذهبى و متدین و مؤمن آمده است . واژه پهلوى خود از واژه اوستایى دئنا به معناى دین آمده است . ( هرچند احتمال دارد که خود این واژه از واژه ایلامى دئن گرفته شده باشد. گـذشـتـه از آن واژه دین در فارسى جدید از آن گرفته شده است ... 2 ) دین به معناى داورى و حـکـم گـرفته شده از آرامى است ... ( واژه هاى دخیل , ص 207 ـ 208 ) مترجم براى این واژه , تـعـلـیـقـه اى آورده اسـت : ویدن گرن مى گوید : جاى تعجب است که مؤلف ( یعنى جفرى ) مى گوید که واژه اوستایى دئنا , خود احتمالا از واژه عیلامى دین گرفته شده است . در حقیقت واژه دئنا همان واژه سانسکریت دهیناست . بارى صورت صحیح واژه در پهلوى دین است . ( واژه هاى دخیل , ص 39 ـ 40 ).

12 ) رزق

[ در قرآن بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگرى چون رازق و رزاق به کار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : تعریب روزى است که خود منسوب به روز است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 72 ). آرتـور جـفـرى مى نویسد : دانشمندان غربى از خیلى پیش , این واژه را , واژه اى دخیل و قرضى دانسته اند که از اصلى ایرانى گرفته شده و از طریق زبان آرامى وارد زبان عربى شده است . در پهلوى روچیک به معناى روزى و نان روزانه است . ( واژه هاى دخیل , ص 223 ).

13 ) روضة

[ ایـن کـلـمه به همین صورت یک بار ( روم , 15 ) , و به صورت روضات یک بار ( شورى , 22 ) در قرآن به کار رفته است ]. آرتور جفرى بر آن است که این کلمه از رود فارسى گرفته شده است . و نـظـر ادى شیر را که روضه را از ریز فارسى مى گیرد , رد مى کند ( واژه هاى دخیل , ص 226 - 227 و ذیل صفحه اخیر ).

14 ) زبانیة

[ فقط یک بار در سوره علق , آیه 18 به کار رفته است ].

ادى شیر مى نویسد : به نظر من واحد آن زبانى است و معناى آن جهنمى است و منسوب به زبانه فارسى به معناى لهیب است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتـور جـفـرى نظر ادى شیر را نقل مى کند و مى افزاید که زبانه خود از واژه پهلوى زبان به معنى زبان گرفته شده است . اما نهایتا نظر او را تایید نمى کند , و این کلمه را سریانى مى داند. ( واژه هاى دخیل , ص 230 ).

15 ) زرابى

[ در قرآن فقط یک بار در سوره غاشیه , آیه 16 , به کار رفته است .]

یعنى فرشهاى مجلل . ادى شـیـر آن را تعریب زرآب فارسى مى داند و مى نویسد که فرانکل آن را معرب از زیرپا مى داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتور جفرى مى نویسد که فرانکل آن را سریانى مى داند ولى از قول هوفمان آن را گرفته شده از زیرپا ى فارسى مى داند که احتمال صحت بیشترى دارد. و هـوروویـتس آن را ممکن مى انگارد ... هر چند اگر آن را فارسى بینگاریم محتمل تر آن است که واژه بـا صـورتـى از واژه پهلوى زرین ... ربط داشته باشد . سپس حدس نولدکه که آن را از منشا حبشى مى داند تضعیف مى کند و سرانجام مى نویسد : و در نتیجه این تمایل در انسان پدید مى آید کـه احـتـمالا هم واژه عربى و هم واژه حبشى ( زربیه ) از یک منبع ایرانى گرفته شده باشند که متاسفانه در حال حاضر ما شواهد کافى براى اثبات آن در دست نداریم . ( واژه هاى دخیل , ص 233 ). مـتـرجـم مـحـترم واژه هاى دخیل در تعلیقه اى بر این کلمه آورده است : شوشترى در فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى ( ص 306 ) آن جمع زربى و معرب زرباف فارسى گرفته است . نظر او محتمل تر از زیر پا ى ادى شیر است . در این صورت باید پنداشت که تصحیفى در واژه رخ داده است . ( واژه هاى دخیل , ص 42 ).

در این میان عده ای نیز قائل به وجود لغات غیر عربى در قرآن بوده بر این باورند که وجود پاره ای الفاظ عجمی دراین کتاب شریف آسمانی، قرآن را از وصفت عربیت به عجمیت تنزل نمی دهد و نخواهد داد

16 ) زمهریر

[ در قرآن فقط یک بار , در سوره انسان , آیه 13 به کار رفته است ].

ادى شـیـر مى نویسد : زمهریر یعنى شدة البرد [ شدت سرما , سرماى سوزان ] مرکب از زم یعنى سرما , و هریر یعنى موجب [ مثلا - زا ] , و در همین زمینه گویند ازمهرالیوم , یعنى سرماى امروز بالا گرفت . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 79 ). محمد على امام شوشترى نیز این راى را تایید مى کند و در شرح آن مى نویسد : لغت زم به معنى سرما در ترکیبات فارسى بسیار آمده است . از جـمـلـه در لفظ : زمستان و سمیرم و سمیران ( نام کوهى بوده در شمال بندر سیراف قدیم ) و شمیران و دیگرها دیده مى شود. درباره جزء دوم کلمه که نویسنده برهان قاطع آن را کننده معنى کرده است , نتوانستیم گواهى به دست آوریم . ( فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى , ص 320 ).

17 ) زور

[ این کلمه چهار بار در قرآن به کار رفته است. از جمله : حج , 30 ].

جوالیقى آن را به معناى قوه و معرب از فارسى مى داند. ( المعرب , ص 165 ). ادى شیر نیز بر همین قول است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 82 ). ولـىدر فـارسـى زور بـه معناى دروغ و باطل آمده است ... واژه زور نه تنها در پهلوى به صورت بسیط زور بـه مـعـنـاى دروغ و بـاطل و افسانه آمده , بلکه در ترکیبهایى مانند زورگوکاسیه به معناى گواهى دروغ , شهادت دروغ , و در پازند به معناى زور و به معناى دروغ نیز به کار رفته است . و گذشته از آن , در فارسى باستان , در سنگ نبشته بیستون هم آمده است ... احتمال دارد که این واژه مستقیما از فارسى میانه وارد زبان عربى شده باشد. ( واژه هاى دخیل , ص 240 ). گـفـتـنـى اسـت که در قرآن مجید , یک بار هم در مورد شهادت به کار رفته است : و الذین لا یشهدون الزور ( فرقان , 72 ) ( و کسانى که شهادت ناحق نمى دهند ).(2)

                                                                                                                                     سایت تبیان

                                                                                                                               ابوالقاسم شکوری






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ