آنها که هستى و زندگىشان را در رفتنها دیدهاند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، اینها در این جریان، در این حرکت، در این رفتن، با مانعها و درگیرىهایى روبرو مىشوند؛ مانعها و درگیرىهایى که همه جا خانه گرفتهاند، در درون آنها، در خانه آنها، در محل و شهر و جامعه و در تمام جبههها.
این درگیرىهاى مستمر، ناچار بحرانها، التهابها، اضطرابها و زلزلههایى، به وجود مىآورند و روحها هرچند به قدرت کوهها باشند، با چنین زلزلههایى همراه خواهند شد.
و در این حرکت و در این درگیرىهاى وسیع و در کنار تحولها و تغیرهاى مستمر، آنها که در کنار متغیرها لرزیدهاند و زیر و رو شدهاند، ناچار به ثابت و حق؛ به الله نزدیک مىشوند و اوست که آنها را به ثبات مىرساند و به آنها امن را مىبخشد، که : ان المتقین فى مقام امین و یثبت الله الذین آمنو بالقول الثابت
سرچشمه اصلى این قطرههاى امن و امان دو چیز است : یکى قرآن و دیگر پیوند و دعا.
این دو چشمه براى آنهایى معنى دارد که تشنه هستند و عطش راه، آنها را سوزانده است. کسانى که به نیازهاى عظیم در هنگام درگیرى نرسیدهاند به چنین عوامل ثباتى هم نیازمند نیستند.
قرآن را گاهى براى رسیدن به تسلط و آشنا شدن با تمامش مىخوانیم، در این مرحله باید قرائت زیاد باشد و مستمر تا آنجا که قرآن همچون سرودى آشنا در تو جریان بگیرد.
پس از مرحلهى تسلط، مرحلهى تثبیت و بهره بردارى، در هنگام تزلزلهاست.
ناچار آنها که بر دو مرحلهی آیه مسلط هستند، هنگام بحران آیهاى را مىبینند که در آنها بزرگ شده و بر آنها جلوه کرده و تمام وجود آنها را گرفته است .
شاید اوایل بلوغم بود که کارهایم را حساب مىکردم و قلههایم را تخمین مىزدم و راهم را ارزیابى مىکردم. و پس از این همه به خودم رو مىآورم که چه دارم. در این هنگام به امکانات و وابستگىها از قدرت و ثروت و دوستها و خویشها و حتى دست و پا و مغز و شعور و استعدادهاى خودم فکر مىکردم و مىدیدم که اینها چقدر هنگام احتیاج از من دور مىشوند.
اینگونه قرآن خواندن است که تو را ثبات مىدهد و به امن مىرساند تا در اوج بحران آرم باشى و در متن معرکه چون کوه.
و مىدیدم قدرتهایى که به ضعف رسیدند. و بهارهایى که پاییزشان رسید.
و مىدیدم که تمام خلق زنده را من باید همراهى کنم . خلقى که دو دسته اند: یا نمىخواهند کارى کنند و یا نمىتوانند.
با این دیدارها از قلهها و راه هاى دشوار و از این نیروها و همراههاى بى خیال، سرم گیج مىرفت و وحشت، توانم را مىگرفت که چگونه با این مردهها و ثروت و قدرت و دوستها و خویشها و و و... کارم و راهم را شروع کنم؟ پس از این دیدارها و وحشتها و تنهایىها، گویا این آیه دوباره و تازه نازل شده باشد، در من بزرگ مىشد. گویا از تمام هستى مىشنیدى که اگر ضعیفى و تکیهگاه مىخواهى توکل ... توکل على الهى الذى لایموت . (1) بر زندهى که نمىمیرد، بر شنوایى که نزدیک است و جواب مىدهد تکیهکن.
راستى که قدرت و نیروى این تکیهگاه، قدرت دیگرى است حتى در برابر شکستها از پا نمىنشیند؛ چون براى تو مهم درست رفتن و با او رفتن است. و آنها که این گونه شروع مىکنند با شروعشان رسیدهاند و پیروزى و شکستشان یکى است و سود و زیانشان برابر.
اینگونه قرآن خواندن است که تو را ثبات مىدهد و به امن مىرساند تا در اوج بحران آرم باشى و در متن معرکه چون کوه.
همچون رسول که بدون سلاح نزدیکترین افراد به دشمن بود و آسمانى بود که هیچ ابرى او را نمى پوشاند.
این على است که مىگوید: اذا حمى الوطیس لذنا برسول الله. (2) هنگامى که تنور جنگ گرم مىشد، ما به رسول پناه مىآوردیم و در این برج عظیم امن و در این قلهى بزرگ امان، آرام مىگرفتیم، که رسول با قرآن به ثبات رسیده بود و آیهها که در جایگاههاى مناسب و قطعه قطعه نازل مىشدند، او را به ثبات و امن رسانده بودند.
دشمنها مىگفتند: چرا قرآن یک باره نازل نمىشو
گویا از تمام هستى مىشنیدى که اگر ضعیفى و تکیهگاه مىخواهى توکل ... توکل على الهى الذى لایموت . (1) بر زندهى که نمىمیرد، بر شنوایى که نزدیک است و جواب مىدهد تکیهکن.
د و تکه تکه مىآید. این گونه تنزیل به خاطر این است که سینه و قلب رسول را آرام کند؛ کذالک لنثبت به فؤ ادک و رتلناه ترتیلا.(3) کسانى که تمام قرآن را در خود جارى ساختهاند، در لحظههاى مناسب، آیههاى لازم، در آنها جان مىگیرد و آنها را جان مىدهد و زنده مىکند و گویا دوباره بر آنها نازل مىگردد.
قرائت مستمر قرآن و قرائت ترتیل قرآن دو مرحلهى نیازمند به یکدیگر هستند، مادام که آن تسلط بدست نیامده باشد، این تثبیت و ترتیل آیهها در تو شکل نمىگیرد و در اینجاست که باید دیگرى براى تو آیههای مناسب را تلاوت کند و در هنگام مناسب آن را بر تو بخواند، که تو خودت آن مرحله را نگذراندهاى.
1- فرقان 58.
2- صبحى صالح ، نهج البلاغه ، من غریب کلامه ح 9، ص 515.
3-فرقان ، 32.
با تصرف از کتاب: بشنو از نى؛ على صفایى حائرى