«واتمّوا الحجّ والعمرة للّه.»(1)
گرچه همه ازمنه و تمامى امکنه، زمان و مکان هجرت به سوى پروردگار است، (اینما تولّوا فثمّ وجه اللّه)(2) لیکن نسیم فیوضات رحمانى و عطر عنایات ربّانى، بر اساس حکمت الهى، در مقاطع مکانى و فواصل زمانى خاصى وزیدن مىگیرد، (فى ایّام دهرکم نفحات) و آنچه که در چنین فرصتى ارزشمند است، همانا داشتن شامه الهى است (ألا فتعرّضوا لها) تا از آن نسیم رحمت جان به عطر طهارت معطر گشته و در سایه آن، تعالى روح و شکوفایى جان به ارمغان آید.
بارقه حج، از غمام رحمت حق در زمان خاص و از مکان ویژهاى جهیدن مىگیرد و تمام حج بر اساس رعایت چنین خصوصیتى است.
عن ابى عبدالله علیه السلام: «من تمام الحج أن یحرم من المواقیت»(3) ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: احرام از مکانهاى مخصوص که (در اصطلاح حج) مواقیت نامیده مىشود از عواملى است که حج بدان تمام مىشود و بدون آن، ناقص است.
میقات از جمله مکانهایى است که شعاع فیض ربّ، مستقیما آن را تحت پوشش گرفته، همانگونه که ماه حج در عداد زمانهایى است که گذرگاه خاص نسیم رحمانى است.
اما اراده الهى نسبت به میقات، که در احکام آن تجلى یافته؛ عبارت از آن است که بنده ابتدا به بریدن همه تعلّقات و جدا شدن از همه آنچه که او را به مظاهر دنیایى توجه مىدهد، و حرام کردن هر چه غیر خداست، خود را به ربّ و مدبّر خویش نزدیک مىنماید، و سپس با نیّت و آهنگ حج، لباس احرام بر اندام مىپوشاند و با آن، بدیها را از حریم وجود خود، دور مىدارد. آنگاه با سر دادن نداى «لبیک ...» دعوت الهى و اذان ابراهیمى را پاسخ مىدهد.
بررسى و تأمّل در مجموعه روایات این بابت؛ خصوصا روایت فوق، مشعر این معناست که همه اوامر شرعى و نواهى الهى، داراى سرّى تکوینى و رازى وجودى هستند و البته هر یک در عرصه وجود، به مقدار هستى خود در جهان تشریع، مؤثرند.
این سه حکم الهى که در میقات تحقق مىیابد و به نوبه خود از عالیترین فرائض حج است، جایگاه رفیع و مکانت منیع میقات را مىنمایاند.
واژه «میقات» که جلوهاى از کلام الهى در تجلّى بالغ حق؛ قرآن پروردگاریست، نشانگر زمانى مخصوص و بیانگر مکانى ویژه است. میقات که از ریشه لغوى «وقت» گرفته شده، در معانى و حقایق متعددى استعمال مىشود. این کلمه وقتى در کتب لغت مورد بررسى قرار مىگیرد، اینگونه بازگو مىگردد که میقات در اصل «مِوْقات» بوده و واو به جهت مکسور بودنِ میم، به یاء مبدل شده و میقات گشته، و معناى لغوى آن مصدر وقت است؛ یعنى وقت داشتن.
اما مراد از «وقت داشتن» آن است که به طور مسلّم «زمان» در یک عمل، نقش حتمى دارد و لزوما باید در یک مقطع زمانى خاص، فعل یا عملى صورت پذیرد؛ به عنوان مثال وقتى پروردگار عالم در قرآن مىفرماید: «ان الصلاة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا»(4) به جهت آن است که نماز ضرورتا در زمان خاصى تحقق خواهد یافت.
کاربرد واژه میقات در مکان، به خاطر قرابت مفهومى آن با زمان(5) و یا به جهت کاربرد استعارهاى آن در مکان، به معناى لزوم امرى در مکان مشخص است. بنابراین اگر کلمه میقات در مورد مسائل حج به کار مىرود؛ یعنى واجب است در مکان خاص عملى مثل احرام انجام پذیرد. همانطوری که در خصوص نماز مىگوییم: واجب است در وقت مخصوص، نماز خوانده شود، و بدین بیان معناى حدیثى که وارد شده؛ «انه وقت لاهل المدینة ذاالحلیفة»(6) روشن است؛ یعنى براى اهل مدینه در میقات ذوالحلیفه، احرام واجب است.
بر این اساس، در جریان حضرت موسى علیه السلام تحقق وعده نیز در یک زمان خاص صورت پذیرفته، از این رو در آغاز فرمود: «و اذ واعدنا موسى»(7) و در پایان فرمود: «تم میقات ربه»(8) که تحقق وعده الهى با کلیم الله، در زمان مخصوص تحقق یافت.
و همچنین اگر در قرآن آمده: «ان یوم الفصل کان میقاتا»(9) به معناى آن است که محققا زمان فصل و جدایى حق از باطل در موعد و وقت خاص خود تحقق خواهد یافت. و همچنین اگر در کلام الهى (قرآن مجید) آمده که فرمود: «یسئلونک عن الأهلة قل هى مواقیت للناس و الحج»(10)؛ یعنى نقش هلالها در تشخیص اوقات است، به خصوص زمانهایى که به جهت ضرورت، فعلى مثل حج در آن صورت مىپذیرد.(11)
در مجموع، آنچه مىتوان به عنوان محصول این بحث بیان کرد، آن است که میقات در فرهنگ حج، به مکانى گفته مىشود که انجام فعل، مثل احرام، در آن مکان مشخص، ضرورت دارد. یا تحقق وعده الهى، براى گام نهادن در بارگاه ربوبى، ضرورتا از آن مکان آغاز مىگردد. و همانطوری که قبل و بُعد زمانى در ماه حج مُخِلّ به حقیقت و عبادت حج است، همچنین قبل و بعد مکانى نیز اخلال به مناسک حج وارد مىسازد، و بدون توجه به آن، هرگز حج به تمام نخواهد رسید.
اراده الهى نسبت به میقات، که در احکام آن تجلى یافته؛ عبارت از آن است که بنده ابتدا به بریدن همه تعلّقات و جدا شدن از همه آنچه که او را به مظاهر دنیایى توجه مىدهد، و حرام کردن هر چه غیر خداست، خود را به ربّ و مدبّر خویش نزدیک مىنماید، و سپس با نیّت و آهنگ حج، لباس احرام بر اندام مىپوشاند و با آن، بدیها را از حریم وجود خود، دور مىدارد. آنگاه با سر دادن نداى «لبیک ...» دعوت الهى و اذان ابراهیمى را پاسخ مىدهد.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «اعلم ان من تمام الحج و العمرة ان تحرم من المواقیت التى وقتها رسول الله صلی الله علیه و آله لا تتجاوزها الا و أنت محرم»(12) ؛ آگاه باش، از امورى که حج به وسیله آن تمام مىشود، آن است که، از مواقیتى که رسول خدا تعیین فرمودند، مُحرم شوید، و هرگز از مواقیت نگذرید، مگر این که در حال احرام باشید.»
همچنین در بیانى از امام رضا علیه السلام وارد است، که حضرتش فرمود: «ولا یجوز الاحرام دون المیقات، کما قال الله ـ عزّوجلّ ـ و اتموا الحج و العمرة لله»(13) ؛ «احرام بستن قبل از میقات، جایز نیست، همانطوری که خداوند عزّوجل فرمود: حج و عمره را به تمام برسانید.»
مراد حضرت از شاهد آوردن آیه شریفه، آن است که: احرام بستن از گذرگاه میقات از عوامل تمامیّت حج و عمره محسوب مىشود.
از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمود: «من احرم بالحج فى غیر شهر الحج فلا حج له و من احرم دون المیقات فلا احرام له»(14)؛ «کسى که در غیر ماه حج مُحرم شود، در حقیقت حجى براى او نیست، و همچنین کسى که قبل از میقات مُحرم شود اصلاً احرام نبسته است.» زیرا همانطوری که احرام از میقات، از عوامل تمامیّت حج محسوب مىشود، از ارکان احرام نیز خواهد بود و بدون آن اصلاً احرام تحقق نمىیابد.
بنابر این اگر حکم الهى و سنت نبوى در امر حج بر آنست که میقات مکانى است که احرام از آن مکان صورت پذیرد. اگر از آن تخطى گردد و احرام در مکانى قبل از میقات یا بعد از آن بسته شود، همانند آن است که مسافر در سفر، نماز را چهار رکعتى بجا آورد، که این مطلب از سخن امام صادق علیه السلام استفاده مىشود.
ابن فضّال که از روات مىباشد از امام صادق علیه السلام اینگونه روایت مىکند:
«دخلت الى ابى عبدالله علیه السلام و انا متغیر اللون، فقال: من أین احرمت؟ قلت: من موضع کذا و کذا لیس من المواقیت المعروفة قال: رب طالب خیر تذل قدمه ثم قال: أیسرّک انک صلّیت الظهر فى السفر اربعا؟ قلت: لا، قال: فهو ذلک.»(15)
ابن فضّال مىگوید: «خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم در حالى که رنگ چهرهام تغییر کرده بود، حضرت از من سؤال فرمودند: از کجا مُحرم شدید؟ گفتم: از فلان جا (محلى که از مواقیت معروف نبود) حضرت فرمود: طالبان خیر فراوانى هستند که لغزشگاههایى براى آنها وجود دارد. سپس فرمود: آیا ممکن و صحیح است که تو در مسافرت نماز ظهر را چهار رکعتى بجا آورى؟ گفتم: نه، هرگز. فرمود: احرام بستن در غیر مواقیت، مثل نماز چهار رکعتى در سفر است که هر دو موجب بطلان یا نقص مىگردد.»
تا کنون دو مسأله به طور اجمال مطرح شد:
1 ـ موقعیّت میقات و عظمت آن
2 ـ احکام ثلاثه (نیت، احرام و تلبیه) که براى معتمر یا انسان حج گزار، در مکان میقات واجب است.
این که احکام نورانى؛ همچون نیت، احرام و تلبیه، در امکنهاى که از آن به مواقیت یاد مىشود واجب شده، بیانگر راز عمیق و سرانیق حقیقت میقات است.
به عنوان نمونه توجه به این نکته که تلبیة الاحرام حج، نقش همگون با تکبیرة الاحرام نماز دارد، و همانطورى که مصلّى، زمانى مىتواند با پروردگارش مناجات کند (المصلى یناجى ربّه) که از آستانه تکبیرة الاحرام بگذرد، در حج نیز زمانى انسان به لقاى حق بار مىیابد که از درگاه تلبیةُ الاحرام بگذرد. و این معنا جز در میقات (غیر از موارد استثنائى) امکان پذیر نیست. این مسأله خود نشانگر بخشى از عظمت و موقعیت والاى میقات است.
تحقیقا اهل ذکر و رازدانان جهان هستى، سرّ این حقیقت را به خوبى آگاهند، بلکه خود سرّ این حقائقند. آن چنان که امام سجاد علیه السلام فرمود: «انا ابن زمزم و صفا، انا ابن مکة و منى.»(16) از اینرو با بهرهگیرى از بیان معصوم اشارتى براى راهیابى به سرّ مسأله میقات مناسب مىنمایاند. و آن این که بطور کلى حقیقت قرآن یک مرتبه عالى و عظیم دارد، (انّه فى ام الکتاب لدینا لعلىٌ حکیمٌ)(17) قرآن در جایگاه اصلى، در نزد ما داراى رفعت مکانت و حکمت است. و همین حقیقت عالى و حکمت، با تمامى جامعیّتش تنزّل کرده، که از آن جمله حج با تمام شؤونش مىباشد، و میقات نیز یکى از جلوههاى بارز حج است که بدون شک داراى سرّ، بلکه اسرارى است؛ زیرا اقتضاى تنزّل و تجلّى، همانا وجود یک حقیقت برتر به عنوان باطن و سر، و یک امر نازل شده که ظاهر و آشکار است، مىباشد.
در اینجا به نکتهاى که از امام صادق علیه السلام راجع به باطن میقات ایراد گردیده، اشاره خواهیم نمود. راوى از حضرت سؤال مىکند:
«قلت لأبى عبدالله علیه السلام: لأىّ علّة احرم رسول الله من الشجرة و لم یحرم من موضع دونه؟ قال: لأنّه لما أُسرى به الى السّماء و صار بحذاء الشجرة و کانت الملائکة تأتى الى البیت المعمور بحذاء المواضع التى هى مواقیت سوى الشجرة، فلما کانت الموضع الذى بحذاء الشجرة نودى یا محمد! قال: لبّیک، قال: ألم اجدک یتیما فآویت و وجدتک ضالاًّ فهدیت؟ قال النبى: انّ الحمد و النعمة لک و الملک، لا شریک لک لبیک، فلذلک احرم من الشجرة، دون المواضع کلها.»(18)
حضرت صادق علیه السلام در مقام پاسخ به این سؤال که چرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله از شجره احرام بست، و مکان دیگرى براى این امر انتخاب نفرمود، اینگونه توضیح داد: علّت این امر و راز چنین حقیقتى عبارت از این است که رسول اکرم در حرکت سماوى و سیر الهى معراج خود، به جایى رسیدند که محاذى آن شجره است، و از طرف دیگر هم فرشتههاى آسمان تا بیت المعمور (به استقبال رسول اکرم) آمده بودند، و به محاذات با مواقیت متعددى غیر از شجره، قرار گرفته بودند. وقتى رسول اکرم در محاذات شجره قرار گرفتند، هاتف غیبى ندایى آسمانى سر داد و حضرتش را مخاطب ساخت:
امام صادق علیه السلام فرمود: احرام از مکانهاى مخصوص که (در اصطلاح حج) مواقیت نامیده مىشود از عواملى است که حج بدان تمام مىشود و بدون آن، ناقص است.
«آیا اینگونه نبوده است که قبلاً یتیم بودى و پروردگارت به تو پناه داد؟ و آیا اینگونه نبود که گمراه (گمشده) بودى و با هدایت الهى مستقیم گشتى؟ اینجا بود که در همان مکانِ شجره، رسول اکرم تلبیه معروف را در پیشگاه ربوبى ایراد نمود و اینگونه عرضه داشت: «انّ الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک لبیک.»
این امر مبناى حرکت از بیت المعمور بوده است، که اسوه حرکت از شجره میقات گشته و بر این اساس است که رسول اکرم احرام را فقط از آن مقطع آغاز کرد.
بررسى و تأمّل در مجموعه روایات این بابت؛ خصوصا روایت فوق، مشعر این معناست که همه اوامر شرعى و نواهى الهى، داراى سرّى تکوینى و رازى وجودى هستند و البته هر یک در عرصه وجود، به مقدار هستى خود در جهان تشریع، مؤثرند.
همانطورى که آب در نظام هستى، درخت در عالم وجود و جماد در نشأه خارج، داراى بخشى از واقعیّت هستند و هر یک در عین حال که ضرورىاند، اما عهدهدار امرى مستقل هستند که به اندازه اثر وجودى و نقش شایسته آنها تأثیر دارند. در نظام تشریع نیز مسأله به همین گونه است، با این تفاوت که یکى در آسایش تن و دیگرى در فزایش جان، مؤثّر است. یکى راه را براى رسیدن به حیات فانى و دیگرى طریق را براى نیل به زندگى باقى آبادان مىسازند.
بر این مبنا تمامى شؤوناتى که در شریعت مقرّر شده، هر یک به منظور تکمیل سعادت و تتمیم هدایت تنظیم شده، و لذا، امرش، نهیاش، حرکتش، وقوفش، آغازش، انجامش، همه و همه بر مبناى همان هدایت کامله الهى صورت مىپذیرد.
و لذا اگر در جریان میقات، اینگونه آمده که حاجى لزوما باید از مکانهاى خاص، به نام «مواقیت» سفر الى الله خود را آغاز کند. گویاى سرّى لاهوتى و رازى الهى است.
و تا انسان، سالک کوى دوست نباشد و سیر عاشقانه خود را به سوى معراج الهى آغاز نکند، هرگز نه استقبال ملائک را و نه محل توقف آنها که محاذات با مواقیت حج است مشاهده نخواهد کرد.
و همانطورى که در معراج نبوى هر قدمى که حضرت مىزد مرحلهاى از کمال در مقابل دیدگان رسول خاتم روشن مىشد، در سفر حج نیز تنها زمانى که از میقات به قصد حج احرام بسته شود، ابواب کمال مفتوح و فیض حق مکشوف مىگردد. از اینجا به آن قانون حاکم در نظام هستى که هر ظاهرى را باطنى و شریعت را حقیقت است مىرسیم، که البته نردبان وصول و سکوى عروج همانا عمل به شریعت است تا نیل به حقیقت دست دهد.
نکتهاى که قابل دقّت است این که، گرچه روایت فوق، سرّ احرام از مسجد شجره را بیان کرده، لیکن مسجد شجره به عنوان یکى از مواقیت مورد نظر است نه تنها به عنوان یک مکان مقدس. و لذا به لحاظ سرّ و باطن داشتن همه مواقیت دیگر نیز در حکم مسجد شجره مىباشند. و فرشتگان به استقبال بندگانى که قاصد بیت الهى هستند، تا محل مواقیت پیش آمدند؛ یعنى از آن نقطهاى که حرکت و سیر الهى آغاز مىشود، و با اولین قدمى که حاجى در کوى دوست مىنهد و لحظهاى که لباس احرام بر تن مىکند، حضور ملائک و همراهى فرشتگان آسمان با خود را احساس مىکند.
با این بینش، نه تنها مواقیت، امکنهاى مقدس و مورد نظر الهى هستند بلکه مصاحبت و همراهى ملائک براى انسانى که رهسپار کوى ولا و پویاى سوى صفا است، از آن مکان خواهد بود.
البته روشن است استقبال ملائک جهت صورى و تشریفاتى نخواهد داشت، بلکه ضمن تجلیل از قاصد بیت عتیق و سالک طریق حبیب، همراهى، راهنمایى و مساعدت در این سیر الهى ضرورى مىنماید. و تنها انسانى مىتواند وظایف و مناسک حج را آنگونه که شایسته حق است انجام دهد، که اعوان و یارانى آسمانى، او را همراهى کنند.
صاحب وسائل در جلد پنجم کتاب شریف خود در باب اوّل مواقیت، سیزده روایت ذکر کرده که بیانگر امکنهاى است که لزوما نوع حجاج سراسر گیتى از آن مىگذرند و از آن نقطه محرم مىگردند و البته حکم ظاهرى و باطنى همه آنها واحد است. فقط به اقتضاى عالم طبیعت تعدّد و کثرت پذیرفته است؛ به عنوان نمونه، به یکى از آن روایات پرداخته و تذکر بدان را در این مقاله سودمند مىدانیم.
قال ابوعبدالله علیه السلام: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله وقّتَ لأهل المدینة ذاالحلیفة و وقت لاهل المغرب الجحفة و هى عندنا مکتوبة مهیعة و وقت لأهل الیمن یلملم و وقت لاهل الطائف قرن المنازل و وقت لأهل النجد العقیق.»(19)
امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل مىکند که: «حضرت براى اهل مدینه مکانى به نام ذاالحلیفه را به عنوان میقات، و براى اهل مغرب جحفه را ـ که اکنون در نزد ما به عنوان مهیعه شناخته شده ـ و براى اهل یمن یلملم را و براى اهل طائف قرن المنازل را و براى اهل نجد، عقیق را معرّفى فرموده است.»
امید است توفیق ولىّ توفیق، رفیق و صحبت مصاحبان کریم و فرشتگان رحیم براى همه حجاج فراهم گردد و ضمن عمل به ظواهر و انجام مناسک بهره وافى را از باطن و اسرار حج برده و راه را براى تعالى هموار سازیم.
پىنوشتها:
1ـ بقره: 196
2ـ بقره: 115
3 ـ جامع احادیث شیعه، ج10، ص492
4 ـ نساء: 103
5 ـ لسان العرب، ج2، ص107
6 ـ جامع احادیث شیعه، ج10، ص492
7 ـ بقره: 51
8 ـ اعراف: 142
9 ـ نبأ: 17
10 ـ بقره: 189
11 ـ نکتهاى که علامه شعرانى ـ ره ـ در کتاب شریف نثر طوبى در مقام تفسیر آیه مىفرمایند: این است که شناخت کارهاى دینى و دنیوى از طریق ماههاى قمرى، به جهت وجود «اهله»، به مراتب آسانتر از شناخت اوقات از طریق ماههاى شمسى است. نثر طوبى؛ ج2، ص 518
12 ـ بحارالانوار، ج99، ص 128، ح 13
13 ـ جامع احادیث شیعه، ج10، ص 515
14 ـ جامع احادیث شیعه، ج10، ص513
15 ـ بحارالانوار، ج99، ص130، ح18
16 ـ خطبه حضرت سجاد علیه السلام در شام.
17 ـ زخرف: 4
18 ـ بحارالانوار، ج99، ص 128، ح12
19 ـ وسائل الشیعه، ج 5، ابواب مواقیت، باب 1، ح 1 .
منبع:
مجله میقات حج، شماره 11 ، مرتضى جوادى آملى