مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 150
کل بازدید : 771824
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


 زمانى که حضرت رسول اکرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان بروید، و کسى اینجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
وقتى پیغمبر خواست خارج شود دید یکى از زنها باقى مانده است. پرسید کیستى مگر نگفتم باید همه خارج شوید؟.
عرض کرد: من اسماء هستم. شما فرمودید خارج شوید، اما من در این جهت معذورم. زیرا هنگام رحلت خدیجه در خدمتش بودم، دیدم گریه مى‏کند. عرض کردم: آیا شما هم گریه مى‏کنید؟ با اینکه بهترین زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گریه‏ى من از این جهت است که مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است که محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنیا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و کمک حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خدیجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (علیهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم که نزدش بمانم و برایش مادرى کنم. وقتى پیغمبر نام خدیجه را شنید بى‏اختیار اشکش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همین جهت مانده‏اى! عرض کرد: آرى. پیغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل کن.(1)

  1 ـ بنابر بعضى روایات، در روز چهارم که پیغمبر به خانه فاطمه تشریف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسیارى از تاریخ‏نگاران نوشته‏اند و آن را به اسماء بنت عمیس نسبت داده‏اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره‏ى اسماء بنت عمیس صحیح نیست. زیرا اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده. و جعفر یکى از کسانى است که به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خیبر مراجعت کرد. بنابراین مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدینه نبوده است. پس آن زن یا اسماء بنت یزید بن سکن انصارى بوده یا سلمى بنت عمیس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانکه صاحب کشف‏الغمه مى‏نویسد در نقل این داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ