بازم می خوام براتون دردو دل کنم.بازم می خوام از خاطرات خودم و خواهر دوقلوی خودم که چند ماه پیش ناگهانی بر اثر تصادفی دلخراش منو تنها گذاشت براتون بگم.من و خواهرم هر دو در رشته مهندسی کامپیوتر و در یک دانشگاه با هم درس می خوندیم.قبلا گفتم که من و خواهرم بر اثر یک اتفاق مسیر زندگیمون عوض شد .یعنی از مسیر انحراف برگشتیم به راه مستقیم.قبل از اینکه مسیر درست زندگیمونو پیدا کنیم در همون سال اول دانشگاه اعلام کردند که ثبت نام عمره دانشجویی است.من و خواهرم بدون اینکه تصمیم به رفتن حج داشته باشیم ثبت نام کردیم.روز قرعه کشی فرا رسید.قرار بود بین چندین هزار دانشجو قرعه کشی بشه تا اسامی کسانی که طلبیده شده بودند اعلام شود.خلاصه قرعه کشی انجام شد و من و خواهرم هر دو با هم طلبیده شدیم.توی دانشگاه معروف شده بودیم که دوقلوها هر دوشون با هم اسسمشون در قرعه کشی اعلام شده.همه به ما تبریک می گفتند.ما که این جریان برامون غیر منتظره بود گفتیم بد نیست که به این سفر بریم هم زیارته هم سیاحت.خلاصه توی فامیل و آشنا به هر کی که گفتیم ما چنین تصمیمی داریم گفتند:ای بابا !حالا خیلی جوونید.حالا موقع مکه رفتن شما نیست.بابا و مامانتون نرفتند زشت شما جلوتر از اونا حاجی بشید.یکی می گفت :اگه میرید مکه وقتی برگشتید همه یه جور دیگه نگاتون می کنن باید دیگه خیلی از کارها رو نکنید خیلی سخته به نظر من که الان زوده.اینقدر گفتند و گفتند که مارو پشیمون کردند.گذشت تا اینکه ما راه درست زندگیمون توی همون دوران دانشگاه با صحبتهای یه استاد عزیز پیدا کردیم و اصطلاحآ آدم شدیم.حالا دیگه برای رفتن به سفرهای زیارتی دست و پا میشکستیم.در طول یک سال 4 بار به زیارت امام رضا(ع) رفتیم.چند بار زیارت حضرت معصومه(س).چند بار زیارت مسجد مقدس جمکران.در هفته چند بار به زیارت امامزاده ها و زیارت شهدا در فکه و... تا اینکه کربلا باز شد و ما اینبار سریع ثبت نام کردیم.تمام کارهای لازمه را انجام دادیم حتی ویزا هم گرفتیم و قرار بود یک هفته دیگه عازم کربلا شیم که جریان ناامنی عراق پیش آمد و کربلا بسته شد.اینبار با کلی گریه و ناراحتی از اینکه امام حسین(ع) مارا نطلبید منتظر شدیم.خلاصه به طور اتفاقی تصمیم گرفتیم بریم زیارت خانم حضرت رقیه(س).یک هفته بیشتر طول نکشید که ما آماده سفر شدیم و به راه افتادیم.باورمون نمی شد که ما طلبیده شدیم .از وقتی سوار ماشی شدیم یک احساس عجیبی داشتیم.توی راه خیلی سخت بود.دو روز تمام در ماشین بودیم به طوری که پاهایمون ورم کرد.ولی خیلی لذت داشت .با خودمون می گفتیم خوبه الان می فهمیم اسرای کربلا چگونه پاهایشان ورم کرد؟چگونه پاهایشان آبله زد؟چگونه پاهای نازنینشان را بر روی زمین داغ می گذاشتند و کیلومترها پیاده بدون آب و غذا با دلی پر از مصیبت عازم دیارشان شدند.تا اینکه به سوریه رسیدیم.به محض ورود غم سنگینی روی سینه مان نشست.غربت و اندوه گریه واشک خون و آتش را حس می کردیم.هنوز صدای خطبه پسر خورشید به گوش می رسید.هنوز صدای خطبه خواهر خورشید به گوش می رسید خطبه ای که چنان لرزه ای بر دل مردم انداخت که همانجا اظهار ندامت کردند و طلب عفو کردند.خطبه ای که چنان کوبنده بود که کاخ سبز یزید را ویران کرد.خطبه ای که چنان غرا و شیوا بود که همه پنداشتند گویی پدرش علی (ع)خطبه می گوید.خطبه ای که چنان دردناک بود که هنوز با شنیدن آن می گرییم.خطبه ای که باعث شد راه برادر ادامه پیدا کند.خون برادر پایمال نشود و هدف برادر گم نشود.آری هنوز صدای زینب(س) از کاخ سبز به ظاهر سبز یزید شنیده می شد .هنوز صدای خنده یزید که جلوی چشمان خواهر به لبهای تشنه و خون الود برادر چوب خیزران می زد شنیده می شد.هنوز داغی دل آتش گرفته و جگر سوخته خواهر حس می شد.هنوز صدای ناله و درد ودل دختر با سر بابا به گوش می رسید.هنوز صدای خنده های تمسخر آمیز بچه ها از بی بابایی دختر سه ساله به گوش می رسید.هنوز صدای خداحافظی خواهر با امانت برادر شنیده می شد.هنوز پرستاری زینب(س) از زنها و کودکان مجسم بود.هنوز صدای نماز شب نشسته زینب(س) شنیده می شد.
بله ما رسیده بودیم به شهر غم و اندوه.شهر خاطره و بی وفایی.شهر گریه و آتش.
ابتدا به زیارت حرم خانم حضرت زینب (س) رفتیم.باورتون نمی شه عظمت و با شکوهی و اقتدار را به محض ورود میدیدی.با دیدن حرم یاد فداکاریها و سخنرانیها و رشادتهای خانم افتادیم.در حرم نوای محلآ محلا شنیده می شد.صدای غریب مادر حسین(ع) .صدای یا ابوالفضل(ع).صدای علی اکبر(ع).صدای گریه علی اصغر(ع).صدای گریه حضرت سکینه (س).هنوز به گوش می رسید.بعد از زیارت و خواندن نماز و زیارتنامه با خانم دردو دل کردیم .گفتیم خانم جان شما را به جان دختر سه ساله برادر عزیزت ما رو ببخش این دنیا و آخرت دست ما را هم بگیر.خانم جان این دنیا ما به زیارتتون آمدیم اون دنیا بازدید ما را پس بده.فردا صبح آن روز که روز جمعه بود ما راهی حرم خانم حضرت رقیه(س) شدیم.ماشین کاروان ما را تا نزدیکی حرم یعنی قبل از بازار شام پیاده کرد و گفت داخل بازار ماشین نمی تونه حرکت کنه.ما منظورشو نفهمیدیم.وقتی وارد بازار شدیم تازه دیدیم که منظورش چی بوده.کوچه های باریک و تنگ شام به زور جایی برای راه رفتن دو سه نفر بود.وقتی در مسیر حرکت به سوی حرم بودیم به هم گفتیم چگونه اسرا را از این راه عبور دادند.حالا می فهمیدیم که چقدر فاصله پشت بام ها از مسیر کاروان کم بود.چقدر فاصله سنگهایی که از پشتا بام به سوی اسرا پرتاب میشد کوتاه بود.چقدر فاصله نگاه نامردان و ناپاکان به اسرا کم بود.چقدر مسیر ناهموار .چقدر ...
وارد حرم شدیم .بخدا به محض ورود وقتی چشمها به ضریح کوچک و زیبای خانم افتاد بی اختیار فریاد زدیم یا حسین (ع)
وقتی بر ضریح خانم بوسه می زدیم می گفتیم قربان لبهای تشنه ات یا رقیه جان.وقتی دستها را در ضریح گره می کردیم می گفتیم فدای دستهای کوچکت یا رقیه(س).وقتی پا در سنگفرشهای حرم می گذاشتیم می گفتیم فدای پاهای آبله زده ات یا خانم.وقتی وضو می گرفتیم می گفتیم فدای وضوی شما خانم که با خون وضو گرفتی.زیبایی عروسکهایی که در دست بچه ها بود و برای تقدیم به خانم آورده بودند بی اختیار ما را یاد خنده های حقیرانه بچه های شام می کرد که می گفتند تو یتیمی !در حرم صدای مداح شنیده می شد که روضه خانم حضرت رقیه(س) رو می خواند.یادمه خواهرم گفت: باورم نمیشه که دست در ضریح حضرت رقیه(س) گره کرده باشم و در مصیبت خانم سر بر ضریح گریه کنم.همون لحظه به خانم گفتیم :یا حضرت رقیه(س) شما را به رگهای بریده پدر عزیزت قسمت می دهیم که شب اول قبر بازدید ما را پس بده و به فریادمون برس.موقع جان دادن سرمون را بر دامان پر خون شما بگذاریم و با ذکر یا حسین(ع) جان بدیم.بله گذشت تا امسال یک هفته قبل از عید یک روز بعد از روز اربعین حسینی خواهرم بر اثر سانحه تصادف درگذشت.یک ماه دیگه اولین سالگرد خواهرمه.خیلی دلم گرفته .امروز که روز شهادت خانم حضرت رقیه(س) از صبح دائم در فکر اون سفر زیارتی هستم.در فکر اینکه آیا خانم درخواست مارا اجابت کردند.آیا موقع جان دادن خواهرم در حالی که تنهای تنها بود خانم سر شکافته خواهرم را در دامانشان گذاشتند تا خواهرم حسین گویان جان دهد؟آیا شب اول قبر در حالی که هیچ کس حتی من که عاشق خواهرم بودم اونو در قبرستان سرد و وحشتناک تنها گذاشتم خانم به کمک خواهرم آمد؟آیا الان که روز شهادت خانم است آیا امام حسین(ع) به خواهرم سر می زنند ؟
قطعا که وعده ائمه و حبیبان خدای ارحم الراحمین درست است و ان شاء الله در آخرت شفاعت همه دوستان و زائران و مومنان را می کنند.
در این ایام سوگواری ملتمسانه برای آمرزش همه رفتگان مخصوصآ خواهر من حقیر التماس دعا دارم.