سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 116
کل بازدید : 764577
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


من و خواهر دوقلوی من که یک سال قبل براثر تصادف فوت کرد.خیلی به هم وابسته بودیم.او یک مهندس کامپیوتر بسیار عالی بود.او پشتکارخوبی داشت.با آن همه تلاش و فعالیتی که داشت هیچ کس فکر نمی کرد بهار عمرش اینقدر زود خزان شود.وقتی ما مجلس ختمی می رفتیم یا  مجلس ختم مادربزرگ بود یا مادربزرگ یا پدربزرگ آشنایانمان.تا حالا طعم مرگ را برای جوان نچشیده بودیم.دست بر قضا چه کنیم که قرعه به نام خود خواهر جوانم افتاد .من غیر از او دیگه خواهر و برادری نداشتم.دوست دارم براتون از خاطرات خودم و او بگویم.من و خواهرم هر دو در از یک دانشگاه در رشته مهندسی کامپیوتر  فارغ التحصیل شدیم.البته او خیلی بهتر از من بود.او در درس و کارش خیلی موفق بود.یک برنامه نویس حرفه ای و یک طراح سایت حرفه ای بود.بهترین دوران من و او در دانشگاه بود.من و خواهرم در سالهای اول دانشگاه کمی بی حجاب بودیم ولی نمازمان را می خواندیم و کارهای واجب دین را انجام می دادیم.ولی نسبت به حجاب و طرز لباس پوشیدمان بی اهمیت بودیم.تا اینکه روزی من و خواهرم و یکی از دوستانمون داشتیم در راهروی دانشگاه قدم می زدیم که روی برد دفتر نهاد مقام معظم رهبری مطلبی را تحت عنوان (چرا چادر) را دیدیم.کنجکاو شدیم و وارد دفتر شدیم تا با مسئول مربوطه در مورد این موضوع بحث کنیم و حتی مخالفت کنیم!خانمی که بسیار مهربان بود با دلایل بسیار منطقی برای ما شرح داد که حجاب یعنی چی ؟برای چه باید حجاب داشته باشیم و حتی چرا بهتر است چادر بپوشیم.من و خواهرم و دوستم به هم نگاهی کردیم و حتی من یادم است که به هم اشاره کردیم و مقنعه مان را جلو کشیدیم و حتی آروم آرایشمون رو هم کمرنگ کردیم.او گفت که حجاب یعنی مصونیت نه محدودیت.چرا ما دختران باید خودمان را آرایش کنیم تا جلب توجه کنیم.تا بعضی از آقایونی که چشمان ناپاک دارند ما را نگاه کنند.چرا باید کلی از وقت با ارزش خودمان را که می شود صرف کارهای دیگر کرد به زینت کردن خود اختصاص دهیم.مگر ما دختران کمبود شخصیت داریم که می خواهیم با آرایش یا بدحجابی جلب توجه کنیم.مطمئن باشید حتی برای ازدواج آقایون خانمهایی را می پسندند که آفتاب مهتاب ندیده باشند.چرا ما از ارزشهایمان فاصله گرفتیم.چرا ما الگوهای عزیزمان را چون خانم حضرت فاطمه(س) و حضرت زینب (س) را فراموش کردیم.ما چگونه می خواهیم جوابگو باشیم.چرا از یاد شهدا غافل شدیم.چرا هدف آنها را که حفظ حرمت و حیای ناموس بود فراموش کردیم.چرا با بدحجابی فساد را در جامعه رواج می دهیم .چگونه ما مسئول اینهمه گناه باشیم؟و ....

ما گفتیم:خوب آقایون نگاه نکنند چرا ما خودمان را بپوشایم ؟چرا آنها چشمانشان را درویش نکنند ؟خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد.ما به خاطر کسی آرایش نمی کنیم ما به خاطر دل خودمان آرایش می کنیم.مگر بد است که آدم زیبا بشه؟حجاب باعث می شود جلوی دست و پای ما را بگیرد.تازه اگر ما بخواهیم دیگران مسخره می کنند .حتی در آشنایان و فامیل ما کسی خیلی با حجاب نیست.البته چرا پیرزن ها! مگر رقص چه اشکالی دارد.مگر گوش کردن موسیقی شاد چه اشکالی دارد؟چرا همیشه باید غمگین باشیم؟

آن استاد نازنین با آرامش پاسخ داد:درست است خدا زیبایی را دوست دارد ولی بهتر نیست انسان زیبایی های خودش را در مقابل محارمش عرضه کند.من نمی گویم آرایش نکنید چرا بهترین لباسها بهترین و مدترین آرایش ها را در جلوی محارم مخصوصا همسر آینده تان بپوشید.مطمئن باشید لذت آن بیشتر است تنا اینکه برای مردهای غریبه خود را زینت کنید.آیا می دانی اگر مردی شما را ببیند و لذت ببردو لی خانمش اینگونه نباشد.این مرد در منزل به بهانه های مختلف خانمش را اذیت می کند و بهانه تراشی می کند .چرا که می بیند خانمش اینگونه آرایش نمی کند و شاید هم همیشه بوی پیاز داغ بدهد.درست است خانمها باید در خانه به شوهرانشان برسند و همیشه مرتب و آرایش کرده باشندولی شاید خانمی بیچاره مریض باشد یا شاید وقت نداشته باشد یا شاید بلد نباشد اینگونه لباس بپوشد و آرایش کند.می دانید آن مرد که  بیرون از منزل خانمهای مختلف با لباسهای مختلف و آرایشهای متفاوت و دیدنی را مشاهده کرده و بوی عطرها گران قیمت و شهوت انگیز را استشمام کرده و قتی وارد خانه می شود و می بیند خانمش اینگونه نیشت و اگر به صورت غیر مستقیم  بهانه جویی کرد و خانمش را اذیت کند به ازای هر ناله آن خانم یک آتش بر ما فرود می آید. مطمئن باشید خیلی زندگی ها به دلیل این مسائل از هم پاشیده است.قبول کنید بعضی ها بی ظرفیت هستند.همه که یکجور نیستند .آیا شما روز قیامت می توانید پاسخگو باشید یا خیر.

درست است انسان باید شاد باشد ولی چگونه؟موسیقی های غنا و مطربی غیر از یک شادی با استرس و شادی بیخود و لحظه ای سودی ندارد.بگذارید یک فرمول کلی به شما بگویم.هر کاری که شما را از خدا دور کرد گناه است .از این به بعد در کارهایتان بیندیشید اگر برای غیر خدا بود انجام ندهید.

با این سخنان همه ما به فکر فرو رفتیم شاید باز هم صددرصد قبول نکردیم تا اینکه روزها همچنان می گذشت و ما هر روز چند ساعتی مزاحم این استاد عزیز می شدیم و پرسش مطرح می کردیم و ایشان جواب می داد.حتی مسائل شرعی و مسائل سیاسی مسائل اعتقادی و ...

یک سال طول کشید.بعد از یک سال و چند ماه آروم آروم تغییرات حتی ظاهری در من و خواهرم و دوستم ایجاد شد.تا اینکه بعد از چند ماه دیگه ما آدمهای سابق نبودیم.از دوستان قبلیمان کمی فاصله گرفته بودیم ولی باز با آنها در ارتباط بودیم و حتی آنها را هم تشویق می کردیم که اعتقادشان را محکم کنند.من و خواهرم شدیم عضو فعال دفتر نهاد مقام معظم رهبری.در یک سال چهار مرتبه به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدیم.چه معجزاتی که در این سفرها ندیدیم .باور کنید اینقدر نشانه دیدیم که دیگه برای تغییر کردن و با ایمان شدنمان کافی بود.به سفر سوریه رفتیم.یادم هست که در حرم مطهر و زیبای خانم حضرت رقیه(س) در حالی که من و خواهرم دستمان به ضریح خانم بود مداحی روضه مصیبلت آن خانم را می خواند و چقدر ما گریه کردیم.یادم هست در اون لحظه خواهرم گفت:واقعا چه سعادتی داریم که درحالی که دستمان را در ضریح گره کردیم داریم برا ی مصیبت خانم گریه می کنیم.چیزی بالاتر از این دیگه نمی خواهیم.اون موقع حس می کردیم به اوج رسیدیم و دیگه هیچی از خدا نمی خواهیم.یادم هست وقتی که از طرف دانشگاه به اردوی جنوب رفتیم و قتی با بچه ها قرار گذاشتیم هر کس یک نشانه پیدا کرد به بقیه بگوید.من و خواهرم در حالی که در شلمچه از روی پلی می گذشتیم در مرداب زیر پایمان بوی بسیار مطبوعی را استشمام کردیم که حتی مسئول آن قسمت خودش از این بو متعجب شده بود.دیگه من و خواهرم شده بودیم مسئول هیات خادم الحسین(ع) دانشگاه.من و خواهرم اکثر شبهای جمعه در دعاهای کمیل شرکت می کردیم و در ایام محرم و شهادت ائمه حتما در مراسم روضه و عزادای شرکت می کدیم.یه رنوی سفید کهنه داشتیم که همیشه همه مراسمها با اون می رفتیم و تا دیر وقت در مراسم بودیم و وقتی برمی گشتیم مامانم اول بعد از یه کمی غرغر شاممونون را می آورد و بعد می خوابیدیم.یادمه یاد گرفته بودیم هر روز صبح دعای عهد و زیارت عاشورا را بخونیم و همیشه بعد از نمازمون سلام بعد از نماز را بدهیم و منتظر جواب ائمه باشیم.یادمه اردوی جمکران را که از شب تا صبح با خواهرم در حیاط مسجد قدم زدیم و از گذشته و حال گفتیم .یادمه خواهرم همیشه در مسابقات زیارت عاشورا اول می شد و من مثل همیشه دوم و...

تا اینکه درسمون تموم شد و من ازدواج کردم و کمی از خواهرم دور شدم.در مدت این دو سال که فارغ التحصیل شده بودیم خواهرم به خاطر پشتکار و علاقه شدیدش به درس و کار بسیار مشغله داشت.او سایتهای بسیار عالی طراحی می کرد در دانشگاه تدریس می کرد برنامه نویس خوبی بود زبانش در حد عالی بود و ... قرار شد در ماه خرداد برای ادامه تحصیل به مالزی رود.با دانشگاه صحبت کرده بود گفتند بعد از اتمام درست عضو هیات علمی دانشگاه خواهی شد.من خیلی بی تابی می کردم.می گفتم تورو خدا نرو خیلی دلم برات تنگ می شه.خواهرم می گفت:قول می دهم یک یال ونیمه درسم را بخونم و زود برگردم .حتی هر سه ماه سه ماه به دیدنتون می آم.تا اینکه در یک روز غمگین و نفرت انگیز اسفند ماه سال 1385 درست یک هفته قبل از عید در حالی که می خواست به سر کارش برود تصادف کرد و منو تنها گذاشت.

از اون روز حدودآ یک سال می گذره.دیگه نه خواهری هست نه همدلی نه همراهی

خیلی دلم براش تنگ شده .اکثر مواقع خوابشو می بینم.مطمئنم که جایش تو بهشته ولی ...

من خیلی تنها شدم.موقعی که خواهر عزیزم را داخل قبر می گذاشتم اصلا باور نمی شد فکر می کردم خواب می بینم.فقط در اون لحظه یه چیزی یادم افتاد.گفتم خدایا به حرمت اشکهایی که خواهرم در هنگام روضه و عزاداریهای حسینت ریخت امشب کمکش کن.گفتم یا امام رضا به حرمت اون زیارتهای با صفایی که نصیبش کردی به دادش برس.گفتم یا خانم حضرت رقیه (س) یا خانم حضرت زینب(س) بازدید خواهرم را پس بده.گفتم یا امام زمان به حق دعای عهد و زیارت آل یاسینت خواهرم را کمک کن.گفتم یا حضرت فاطمه تورا به پهلوی شکسته ات به پهلوی شکسته و دست و پای شکسته خواهرم رحم کن و امشب کمکش کن. گفتم یا امام خمینی یادته در سالروز ارتحالت به مرقدت آمدیم و با اینکه هواخیلی گرم بود به خاطر ولایت و رهبری ساعتها سرپا ایستادیم و افتخار می کردیم که ولایتی هستیم.گفتم یا شهدا سلامی که خواهرم هنگام خداحافظی به شما داد پاسخ گویید.گفتم خدایا به حرمت نوکرای حسینت این نوکر را هم کمک کن.دستمال سبز رنگی که در تمام مکانهای مقدس که با خواهرم رفته بودیم متبرک کرده بودیم در روی کفنش گذاشتم . قرآن سبز رنگی که هدیه دفتر نهاد مقام معظم رهبری بود و در همه جا مخصوصا حرم امام رضا(ع) متبرک شده بود را روی کفنش گذاشتم.زیارت عاشورا و دعای معراج را هم در کنار قرآن گذاشتم و موقعی که خاک می ریختند به جسم زیبای خواهرم که بی حرکت افتاده بود نگاه کردم و گفتم اوف بر این دنیای بی وفا.دیگه دنیا برام ارزشی نداره.آروم آروم بعذ از تلقین سنگ لحد را گذاشتن و خاک ریختند و دیگر تمام.دیگر از آن دختر زیبا و دلسوز و مهربان اثری نبود.فقط مداح بعد از نوحه گفت که حلالش کنید که ناگهان همه دوستانمان دانشجویانش همکارانش همه افراد فامیل و آشنایان همسایه ها  استادانمان و ... فریاد زدند و ناله کردند و گریه کردند و آه کشیدن.حالا دیگه غیر از یک نام نیک که سالومه دختری بود مومن پاک خانم زیبا فعال باهوش دیگه چیزی باقی نمانده.حالا دیگه کارم شده روزهای پنج شنبه می رم پیشش و باهاش دردو دل می کنم.براش از بی وفایی زمون میگم .از دلتنگی ها از غصه ها از گر یه های مامان و بابا از دلتنگی همسرم که مثل برادرش بود.از اینکه بعد از اون دیگه هیچی نمی خوام فقط می خوام منو هم زودتر ببره پیش خودش.

دوستان عزیزم تا یکی از نزدیکان عزیز رو از دست ندیم نمی فهیم مرگ یعنی چی؟گناه یعنی چی؟روز قیامت یعنی چی؟ثواب و کار خیر یعنی چی؟نمی فهمیم تنها چیزی که به دردمون می خوره اعمال نیک و خیره.تو رو خدا بیایید دیگه گناه نکنیم زندگی ارزش نداره بیایید حجابمون را رعایت کنیم.بیایید دیگه دروغ نگییم.تهمت نزنیم.مسخره نکنیم.چرا که حق الناس هزار بار مهمتر از حق الله است.بیایید در جمع کردن کار خیر و ثواب حرص بزنیم.نه اینکه هر روز بر گناهانمان افزوده شود.چرا که من همیشه فکر می کنم اگر سه چهار سال پیش خواهرم فوت کرده بود بارش سنگین بود ولی بعد از اینکه توبه کرد و مومن واقعی شد فوت کرد.خدا را شکر.اون الان توی بهشت داره واسه خودش حال می کنه و به ما می خنده می گه بابا اگر در دنیا سختی بکشی (سختی رعایت حجاب و دروغ نگفتن و حق مردم را پس دادن و البته سختی که با لذت همراه است)در دنیای آخرت آسوده هست .عزیزان بیایید همگی کمی فکر کنیم.شاید فردا نوبت ما باشد که برویم.شاید وقتی برای جبران گناهانمان نداشته باشیم.بیایید عبرت بگیریم و دیگه خودمون را توجیه نکنیم که آدم باید دلش پاک باشه و ظاهر مهم نیست.خیلی وقت داریم وقتی پیر شدیم مومن می شیم و...

جمعه سالگرد خواهر عزیزمه.در روز شهادت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن (ع) و امام رضا (ع) برای خواهر من هم دعا کنید.

یادمان باشد در عزاداریها و دعاهایمان اموات را فراموش نکنیم .به یاد شهدا امام شهدا اموات و گذشتگانمان هم باشیم.برای شادی آنها صلوات






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ