اولا: قرآن با هر گونه تقلید مبارزه پى گیر دارد و پیوسته از پیرویهاى نسنجیده انتقاد مىکند.
ثانیا: تقلید یک نوع تبعیت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمىپذیرد.
ثالثا: تقلید مایه پراکندگى صفوف مسلمانان است، زیرا مراجع تقلید غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل یکسان نیست.
* * * * *
سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلید دو معنى دارد، یک معنى معمولى که در عرف عام فهمیده مىشود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمره در آن به کار مىرود و یکى معنى علمى که در کتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مىگردد. تمام این ایرادهایى که کردهاند و مىکنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هیچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.
در گفتار روزانه به کارهاى بى رویه افرادى که چشم و گوش بسته پشت سر دیگران مىافتند و اعمال نادرست آنها را تکرار مىکنند «تقلید» گفته مىشود. این گونه پیروى کورکورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلام؛ و هیچ آدم با شخصیت و با فکرى حاضر نمىشود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بى رویهاى را که دیگران انجام مىدهند، او نیز انجام دهد.
این همان تقلیدى است که در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد .
تمامى ایراداتی که افراد بى اطلاع به مساله «تقلید» دارند، روى همین معنى است. ولى تقلید در اصطلاح علمى، مفهومى کاملا جدا از این مفهوم دارد و مىتوان آن را در جمله «مراجعه افراد غیر متخصص به افراد متخصص، در مسائل تخصصى» خلاصه نمود.
یعنى در تمام مسائل علمى که نیاز به تخصص هایى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسیهاى سالیان دراز است، افرادى که وارد به آن رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفکران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکار آنان استفاده بنمایند. این معنا از تقلید که در کتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر مىشود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و کشاورزى و پزشکى و امثال آن است.
اگر یک روز این موضوع از زندگى بشر برداشته شود، یعنى هیچ بیمارى به پزشکى مراجعه نکند، هیچ انسانى به معمار ومهندس رجوع ننماید، هیچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصصى در مسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگى اجتماعى فرو مىریزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشکار مىشود.
مسائل دینى از این قانون مستثنا نیست؛ البته در اصول عقاید دینى - یعنى شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیدهاى نیست و هرکس مىتواند این چند اصل را با دلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامى، احکام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمىتوانند شخصا تخصص پیدا کنند و احکام را از منابع دینى - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند.
بنابراین، ناچارند درباره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانى که سالیان دراز در مسائل اسلامى زحمت کشیدهاند و به کتاب آسمانى و سنت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایى کامل دارند.
این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست؛ بلکه این پیروى و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلى و منطقى است و آن این که «نظریه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى که بى نظر هم باشد - به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالبا از حقیقت جدا نیست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى که اگر شخص بى اطلاع بخواهد به میل و عقیده شخصى خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.(1)