سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 138
بازدید دیروز : 52
کل بازدید : 765535
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


على علیه‏السلام مى‏دانست که پیغمبر دخترش را به عنوان ازدواج نمى‏فروشد، متاع ناپایدار دنیا در پیش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد که جانشین فضل و کرامت شود.
رسول خدا (ص) نماینده خدا است و از طرفى در پیشگاه خداوند تعالى سرمایه امتیاز و فضیلت فقط تقوى و دانش است و فرستاده خدا هرگز غیر از آنچه را که خدا دوست دارد نمى‏خواهد و به آن اعتبار نمى‏دهد.
على پیغمبر خدا را بیش از هرکس مى‏شناسد که روح او آسمانى و ملکوتى است هرگز گرفتار قید و بند مادیات زودگذر نشده و نمى‏شود اما لازم است در این عقیده از دیگران نیز گواهى و اعتراف بگیرد لازم است آنها که در امر ازدواج رقیب او هستند و به غرور مال و دارایى خود از فاطمه (س) خواستگارى کرده‏اند اقرار کنند که درهم و دینار، ملاک فضیلت نیست. ملاک، تقوى است که آنها فاقد آن مى‏باشند این اعتراف، بر آنها حجتى بزرگ بوده باشد. حجتى بزرگ براى روزهایى که در پیش خواهد بود.
آنها که به آن حضرت گفته بودند که شما در مورد خواستگارى دختر پیامبر (ص) قدم به جلو بگذارید، در دنباله سخنان خود گفتند اى على! تو از ما بهتر مى‏دانى که رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنیا نیست آنچه در نظرش گرانبها است در تو وجود دارد او جز به تقوى و دانش به چیزى اهمیت نمى‏دهد على علیه‏السلام که در مزرعه‏اى مشغول آبیارى درختان بود از کار دست کشید و شتر خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و درب خانه آن حضرت را کوبید، رسول خدا (ص) به ام‏سلمه فرمود ببین کیست درب خانه را مى‏کوبد؟ ام‏سلمه پرسید کیست؟
بانگى دلنشین شنیده شد که باز کنید منم.
این صدا از هر چیز خوش‏تر براى پیامبر (ص) بود فرمود: باز کن اى ام‏سلمه زودتر این، آن کس است که خدا و رسولش دوستدار او هستند.
ام‏سلمه عرض کرد: کیست او یا رسول‏اللَّه که این چنینش بلند مى‏ستایى؟
فرمود: اى ام‏سلمه آرام باش او مردى است که در حوادیث سخت و بزرگ هرگز ناتوان و زبون نمى‏شود و اظهار ضعف و سستى نمى‏کند او برادر و پسر عموى من، محبوبترین خلق خدا در نزد من است ام‏سلمه با شتاب رفت و در را گشود على علیه‏السلام وارد شد و سلام کرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سر بزیر انداخت.
رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموى عزیز، گویا به حاجتى آمده است و از حیاء اظهار نمى‏کند ولى دوست دارم که آشکارا هر چه هست بگوید قصه چیست؟
على علیه‏السلام که گویى منتظر صحبتى بود عرض کرد: آرى یا رسول‏اللَّه مرا حاجتى است که از على علیه‏السلام شرم دارم ولى کرامت رسول خدا (ص) و محبت خاصى که به من دارد اجازه مى‏دهد که آشکارا بگویم.
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، تو همان بزرگوارى هستى که مرا در کودکى از پدر و مادرم گرفتى، و مرا از غذاى خود پروراندى، به آداب خود مؤدبم فرمودى؟ تو براى من از پدر و مادر مهربانتر و خوب‏تر بودى، امروز اندوخته دنیا و آخرت من نیز تو هستى، دوست دارم همانطور که خداوند بازوى مرا به وجود تو نیرومند کرد، از برکت تو مرا به همسرى نیکو نیز برساند، من به این امید به سوى حضرتت شتافته‏ام زیرا دخترى را که من خواستار او هستم در خانه صاحب اختیار من زندگى مى‏کند.
رسول خدا (ص) از خوشحالى چهره‏اش شکفته و متبسم گشت، آرى على جان چنین است که مى‏گویى ولى براى این کار چه تهیه کرده‏اى؟
یا رسول‏اللَّه بر آنچه مالک آن هستم شما داناتر هستید و شما خوب مى‏دانید که جز یک زره و شمشیر و شتر آبکش چیزى از متاع دنیا برنگرفته‏ام.
رسول خدا (ص) فرمود: بسیار خوب من امشب با فاطمه (س) در این مورد صحبت مى‏کنم امید است فردا تو را آنچنان که دوست دارى ملاقات نمایم.
همواره به حکم قرآن پاکان نصیب پاکان هستند
الطیبات للطیبین والطیبین للطیبات.
زنان پاک طینت مخصوص مردان پاک‏نهاد و مردان پاک براى زنان پاک‏سرشت ذخیره شده‏اند.
در برخى از کتب اینگونه آورده‏اند.
برخى از صحابه از امیرالمؤمنین على علیه‏السلام خواستند که چرا به خواستگارى حضرت زهرا علیهاسلام نمى‏روید؟ ایشان در جواب فرمودند که من چیزى ندارم گفتند پیغمبر (ص) از شما چیزى نمى‏خواهد و پس از آن على علیه‏السلام به خانه پیغمبر (ص) رفت و از شرم و حیا نتوانست چیزى بگوید و منظور خود را به عرض برساند بدون نتیجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفیاب شد. باز هم عرق شرم بر پیشانى مبارکش نشست و بدون نتیجه برگشت ولى روز سوم که به حضور سرور کاینات رسید پیغمبر (ص) خودش فرمود: یا على آیا حاجتى دارى؟ عرض کرد آرى. رسول خدا بلافاصله فرمود بگو گمانم به خواستگارى زهرا آمده‏اى! عرض کرد آرى، یا رسول‏اللَّه در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد خداوند سبحان امر فرموده است که فاطمه را به ازدواج على مرتضى درآورى. (1)

  1 ـ چهارده معصوم/ 257 نقل از ینابیع‏الموده قندوزى باب 55






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ