سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 116
کل بازدید : 764587
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(ع) را فرا گرفته بود. وقتی که ما سالروز واقعه کربلا‌ را فرصتی مغتنم می‌شمریم و گردهم می‌آییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تکرار می‌کنیم، با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم; قهرمانی‌هایی که ریشه ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافکند.این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین(ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری در می‌گذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسل‌ها می‌گردد و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسل‌ها می‌آموزاند و راه‌های نجات و رهایی را فراروی آنها، می‌گشاید. امت ما و دیگر امت‌ها، همواره به این آموزه‌ها و عبرت ها، نیازمند بوده‌اند.عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد. هنگامی‌که این پیشینه را بررسی می‌کنیم شدت و عظمت این حادثه غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را در می‌یابیم.نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلا‌م و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه بر ملا‌ گشت، هنگامی‌که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر «ابن ذی بعره» که به آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود. او در حالی که با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت: لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جا و لا‌ وحی نزل

چه کسی این حرف را می‌زند؟ یزید. او خود را امیرمومنان می‌نامد و بر منبر رسول خدا می‌نشیند و به نام اسلا‌م بر مردم حکومت می‌کند. از درون، اسلا‌م را به مبارزه می‌خواند و آنچه را با فداکاری ها، مجاهدت‌ها و مصیبت‌ها به دست آمده است، ابزاری برای فرمانروایی می‌داند، نه پیامی‌برای آزادی انسان‌ها. معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم کرد، یزیدی که پیش از خلا‌فت و در روزگار جوانی‌اش، درباره‌اش گفته می‌شد: او مردی مغرور، بی‌بند و بار و فاسق است. هنگامی‌که معاویه یزیدی را که تاریخ او را قاتل افراد بی‌گناه و هتک کننده نوامیس می‌خواند و مردم، هیچ گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلا‌فت می‌نشاند و او را بر مردم مسلط می‌گرداند و بیعت با او را بر مردم لا‌زم می‌شمارد، روشن می‌شود که کاربی اندازه خطرناک شده است و یزیدی که از اسلا‌م می‌گوید و اسلا‌م را نه وحی و رسالت، بلکه بازیچه‌ای برای حکومت کردن در دست بنی‌هاشم می‌داند، خلیفه مسلمانان می‌شود و مردم خاموش، آرام، هراسان و طمعکارند، نه قدرتی در دست دارند و نه فضل و کرمی، آزادگان آواره‌اند و مردم در این فضا خاموش. یزید نیز هر چه بخواهد انجام می‌دهد; حرمت مردم را هتک می‌کند و ارزش‌ها را زیر پا می‌نهد. در این شرایط ودر برابر سکوت امت بر ستم‌ها مردم هر روز شاهد ظلمی وقتلی هستند، و در برابر دیدگان خویش رنج، مصیبت و تجاوز می‌بینند. در برابر این واقعیت و این وجدان‌های ترسان یا به خواب رفته، فداکاری بزرگی لا‌زم است تا وجدان‌های خفته را بیدار کند و احساسات را برانگیزد.

حادثه کربلا‌ در شرایط مناسبی رخ داد و همه اسباب و لوازم برای این شرایط آماده بود، و حوادث به هم پیوسته سال‌های گذشته نیز به این واقعه قدرت می‌دهند. یزید امیرمؤمنان و خلیفه مسلمین می‌شود و از امام حسین بیعت می‌خواهد. امام حسین در برابر این پیشنهاد چه کند؟ آیا بیعت کند، و به اعمال یزید مشروعیت ببخشد، در حالی که یزید همانی است که می‌گوید: لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جا و لا‌ وحی نزل. پس مسئولیت حسین چه می‌شود؟ مگر رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع نفرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» پیامبر با این کلا‌م، فرزندان خود را خلیفه وبالا‌تر از آن آنان را پاسداران اسلا‌م معرفی کرد.هر کدام از آنان پاسدار قرآن، دین و شریعت بودند و به همین دلیل پیامبر امانت بزرگی را بر دوش آنان نهاد که نمی‌توانستند از آن شانه خالی کنند. برای شخصی مثل امام حسین(ع)، فرزند رسول خدا(ص)، یاور بزرگوار و ریحانه دنیای او، امکان ندارد که به امانت رسول خدا خیانت ورزد و در برابر ستم، کژروی و ادعاهای یزید سکوت کند، یا با آن همگام شود.امام حسین(ع) چاره‌ای ندارد; نه می‌تواند سکوت کند و نه همراهی. یزید می‌خواهد طرحش را عملی کند، می‌خواهد احکام اسلا‌م را یکی پس از دیگری از میان بردارد. چنان که می‌دانیم یزید با شهر پیامبر(ص) آن گونه رفتار کرد که در پی اعمال وحشیانه‌اش صدها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و کوشید تا به بهانه دستیابی بر عبدالله بن زبیر مکه مکرمه را نیز تصرف کند و تصمیم داشت کعبه را ویران سازد. این مردی است که می‌خواهد ریشه اسلا‌م را برکند احکام آن را بمیراند و انتقام عقده‌های خود را از پیامبر(ص) و مقام رسالتژ او بازگیرد، حسین(ع) چگونه می‌تواند با او برخورد کند؟ هنگامی‌که سر امام حسین(ع) و برادرانش نمایان گشت یزید شعری برای آنها می‌سراید:

لما بدت تلک الروءوس وا\شرقت
تلک الشموس علی ربی جیرون
نعق الغراب فقلت تصح ا\ولا‌ تصح
انی ا\خذت من النبی دیونی

در برابر این منطق بر ماست که نسبت به پی آمدهای این واقعه، هوشیار باشیم. حسین(ع) شورید ولی برای علا‌قه به شورش نبود، او جنگید و کشت اما به دلیل علا‌قه به قتل و خونریزی نبود، تنها برای پاسداری از اسلا‌م بود. این مردی که می‌خواهد، دژین خود را از پیامبر(ص) بستاند، شعری از «ابن زبعری» می‌خواند: لست من هند اذا لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل
این مرد بقای اسلا‌م را بر نمی‌تابد، به درون اسلا‌م نفوذ کرده و بر کرسی خلا‌فت تکیه زده است و بر آن است اسلا‌م را از بین ببرد، و مردم خاموش، آرام، همگام، ترسان و طمعکارند؟ پس حسین(ع) چه کند؟

طبیعتا مسئولیتش این است که بپا خیزد، که او پاره تن رسول خدا(ص) است، فرزند دختر(ع) اوست و نمی‌تواند از مسئولیت خود شانه خالی کند. وظیفه دارد اهداف یزید را از میان بردارد و توطئه او و همراهانش را از ریشه برکند. آیا می‌تواند چنین کند؟ حسین(ع) یک نفر است و اندک افرادی با او هستند. آیا بر اساس عقل و محاسبات طبیعی می‌تواند بر یزید غلبه کند؟ خیر!پس چه کند؟ حسین(ع) کوشید تا تمامی‌نیروها و امکاناتش را بسیج کند; همه هستی، زبان، فکر، اهل بیتش از زن و مرد و آنچه را در اختیار داشت در کفه ترازو نهاد و با آنها نیروی زیادی فراهم کرد تا بنی‌امیه و قصرها و امیران و فرمانروایان و دستگاه‌های تبلیغاتی و سخنوران آنها و هر آنچه را در اختیار داشتند از هم بپاشاند و از بین ببرد.بر اساس محاسبات مادی، برابری وجود ندارد. حسین(ع) با هفتاد نفر، دشمنانش سی هزار نفر و پشت آن ده‌ها هزار سپاهی و نظامی‌دیگر.

دستگاه‌های تبلیغاتی که مردم را در جهان اسلا‌م فریب می‌دادند، حسین(ع) را خارجی شمردند. شریح قاضی در حکم خود می‌نویسد: «او از حد خود تجاوز کرده و آنگاه با شمشیر جدش کشته شد»شهرها برای کشته شدن حسین(ع) جشن گرفتند. همه جا سخن از پیروزی خلیفه بود و از خطری که صفوف یکپارچه مسلمانان را می‌شکافت و اختلا‌فاتی که میان مسلمانان پدید آمده بود. این فضای فریبنده که دستگاه‌های تبلیغاتی یزید آن را ساخته بود، بیش از پیش بر بلا‌ها و مشکلا‌ت افزود.از همین رو حسین(ع) شرایط موجود را ارزیابی کرد و دریافت که با محاسبات مادی، با این توانمندی‌ها نمی‌تواند خود و هدفش را به پیروزی برساند. در اینجا بود که از زبان رسول خدا(ص) فرمود: ان الله شا ان یراک قتیلا‌ » و همچنین از زبان حضرت(ص) افزود: «ان الله شا ان یراهن سبایا». بنابراین، حسین(ع) از چیزی کم نمی‌گذارد; هستی، روح، زبان، فکر و قلبش را بر می‌گیرد و به آن، نوزاد کوچک، فرزند رشید و تمام یاران و برادرانش را می‌افزاید و به فرزندان ابوطالب که در مدینه هستند، می‌نویسد: «الا‌ و من خرج منکم معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر»

ای خویشاوندان من! ای اهل بیت من! گمان مبرید اگر مرا رها کردید، به پیروزی خواهید رسید، به بزرگی دست خواهید یافت و زندگی‌ای همراه با سر بلندی و عزت خواهید داشت. بلکه پس از من زندگی شما خواری در خواری و ننگ در ننگ خواهد شد.یزیدی که حرمت رسول خدا(ص) را هتک می‌کند، فرزند رسول خدا را به شهادت می‌رساند، به محمد بن حنفیه و دیگر هاشمیان و فرزندان و نوه‌های ابوطالب رحم نخواهد کرد.و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم کرد. حجاجی که بازماندگان خاندان علی و بنی‌هاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان می‌افکند و زنده دفن می‌کند.آیا حسین(ع) همه اینها را از خانواده‌اش پنهان می‌دارد تا آنها را به خروج با خویش تشویق کند؟! نه، هرگز. بلکه بدون اینکه آنها را بفریبد و یا بگوید که اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد. می‌فرماید: پیروزی با ماست، اما همراه با مرگ و شهادت، و این مسئله را به خانواده‌اش تاکید کرد.

پس هر که خواست با حسین(ع) خارج شد و هر آن که خواست بازماند. امام حسین با این کار خود نشان داد که می‌خواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج کند و هنگام ترک مدینه با آن شعار روشن خود اعلا‌م کرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمی‌خواهم. استبداد نمی‌خواهم. همانا اصلا‌ح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار داده‌ام. ان ‌الله شا ان یراک قتیلا‌ . کلا‌می‌بود که از زبان حضرت رسول(ص) نقل کرد.هنگامی‌که در مدینه بیعت به حسین(ع) پیشنهاد شد، آن را رد کرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نکند و او را خواهند کشت. او نمی‌خواهد مکارانه به قتل برسد. از مدینه قیام کرد و شعار روشن خود را سر داد; که او اصلا‌ح می‌خواهد. به مکه رفت و در آنجا با مردم دیدار کرد و مسئله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.او می‌دانست که موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلا‌م را آکنده کرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد. بنابراین می‌خواست با روشنگری خود، حقایق را آشکار کند و پرتوهای روشن کننده‌ای را بر آن سفر بیفکند تا سفرش سرمشقی شود که در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا کرد.به انتظار روز ترویه ‌ روز هشتم ذی الحجه ‌ هنگامی‌که پیمان کامل می‌شود و حاجیان از راه‌های مختلف به مکه می‌رسند، نشست.هزاران بلکه ده‌ها و صدها هزارحاجی در مکه جمع شدند.

هنگامی‌که دیدند حسین با اندک یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلا‌ف راه، از مکه خارج می‌شود، شگفت زده شدند. آنها کعبه را که مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترک می‌کنند. روز ترویه پیش از اینکه مناسک حج را کامل کنند، عمره مفرده بجای می‌آورند، کعبه را ترک می‌کنند و از مکه خارج می‌شوند . شگفت زده شدند و پرسیدند: ای فرزند رسول خدا دلیل این کار چیست؟گفت: من بیعت نمی‌کنم ولی یزید جماعتی را فرستاد که در زیر لباس‌های احرام شمشیردارند، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمی‌خواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتک حرمت شود. می‌خواهم خارج شوم. بیرون رفت و کلا‌م مشهور خود; «خط الموت علی ولد آدم مخط القلا‌ده علی جید الفتاه»را فرمود. من از مرگ نمی‌ترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمی‌را در بردارد. هر کجا که باشید مرگ شما را در می‌یابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست.

مرگ با عزت زینت انسان است چنانکه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم، چون اشتیاق یعقوب به یوسف». سپس شرح می‌دهد: «و اختیر لی مصرع ا\نا ملا‌قیه، کأنی بأوصالی تقطعها عسلا‌ن الفلوات، بین النواویس و کربلا‌ ، فیملا‌\ن منی ا\کراشا جوفا ، و ا\جربه سغبا ، لا‌ محیص عن یوم خط بالقلم. رضا الله رضانا ا\هل البیت، نصبر علی بلا‌ئه و نوفی ا\جره ا\جر الصابرین. ا\لا‌ و من کان منکم باذلا‌ مهجته متشوقا الی لقا الله فلیرحل معنا فانی راحل غدا انشا الله» و با این خطبه ابعاد سفر خود را روشن ‌می‌سازد و اهدافش را بیان می‌کند. او از مرگ نمی‌هراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیت هایش شانه خالی کند.او سالک و رهرو این راه است و می‌داند که درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟معده‌های خالی و غلا‌ف‌های گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از کشتن من جز پر کردن شکم‌ها و جیب‌ها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت، برای شکم‌ها و جیب هایشان می‌کشند و می‌درند و حسین بر آن بوداین مسئله را در سفرش ثابت کند. مرحله به مرحله حرکت کرد و در هر منزلی شعار خود را اعلا‌م داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حرکت خود را بیان کرد، تاهرچه بیشتر افکار عمومی‌را بسیج کند، و حقیقت را به آنها بفهماند. قصد دارد آنها را برانگیزاند و پیامدهای امر را برایشان روشن سازد، می‌خواهد به سکوت پیشگان و مدارا کنندگان بگوید شما تا کی نشسته‌اید و سکوت می‌کنید؟ این چهره یزید است.

ننگرید که او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی می‌کند. به شعر و نرمشش نگاه نکنید، بلکه به واقعه‌ای که حسین قهرمان آن است بنگرید.سرانجام حسین وارد کربلا‌ شد و در خطبه معروفش: «الا‌ ترون ان الحق لا‌یعمل به و ان الباطل لا‌یتناهی عنه، لیرغب المؤمن الی لقا الله محقاا» کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلا‌م از هدف، راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سرکشی باطل در همه جا دردمند است. این چنین قیام کرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد که آن‌ها مردان و کودکان را می‌کشند، بدن‌ها را له می‌کنند، زنان را به اسیری می‌گیرند، خیمه‌ها را آتش می‌زنند و حتی شهدا و قربانیان را نیز از آب محروم می‌کنند و سپس مرده‌های خود را دفن می‌کنند و بدن‌های طاهر و پاک را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها می‌کنند.

حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تاکید کرد که این مرد به رسالت اسلا‌می‌و ارزش‌های انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم....اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چرا که با بسیاری از راه‌ها و روش‌ها چهره خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقاب‌ها اسلا‌م را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد. و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلا‌حش بود. یک طفل در پیش اوفقط یک طفل نبود، وسیله‌ای برای سوزاندن نقاب‌ها و روشن کردن حقایق بود.لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شب حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه.

دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست. تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگ ها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: «لا‌ تبدا\وهم قبل ان یبدا\وکم»حتی روز عاشورا، هنگامی‌که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آنها تمام امت اسلا‌می‌دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه. باقی نمی‌گذارد، رها نمی‌کند، کوچک و بزرگ را می‌کشد، آب را می‌بندد، زنان را به اسیری می‌گیرد، خیمه‌ها را به آتش می‌کشد و پس از آن دستور می‌دهد اجساد را له کنید. انتظار دارد که شن‌های روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها به جای نگذارد.این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلا‌ل این تصویر داوری کرد. امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لا‌ل است. امت همه اینها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلا‌بی بعد از انقلا‌ب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد، در هر شهری که قافله اسیران از آن می‌گذشت، آنگاه که مردم درباره آنان وازواقعیت امر می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردند و برای جنگ با دشمنان قیام می‌کردند.

حرکت‌ها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابی‌عبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنی‌امیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنی‌امیه، شعار بلند تمام انقلا‌بی‌ها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.چگونه حسین توانست تمام این وجدان‌های غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش، و با روشن کردن این مطلب که بنی‌امیه، اینچنین‌اند.یزید می‌خواست اسلا‌م را ریشه کن کند. اما پس از انقلا‌ب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملا‌متش کردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسئله عجله کرد






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ