در میان بنى اسراییل، شخصى کشته شد که قاتل او معلوم نبود، خداوند وحى فرستاد که گاوى را با صفات مخصوصى کشته، یکى از اعضاى او را بر بدن مقتول بزنند تا او خبر از قاتل خود دهد. آن گاو نزد جوانى از بنى اسراییل بود که خداوند به این جوان عنایت کرد و صلوات را به او تعلیم داده بود.
آن جوان در خواب دید که به او امر شد که گاوش را نفروشد، مگر به امر مادرش . آن جوان از خواب برخاست، بنى اسراییل نزد او آمدند تا گاو را از او بخرند، مادر جوان گفت: باید پوست این گاو را پر از طلا کنید تا آن را به شما بفروشیم . آنها راضى شده، گاو را خریدند، سپس او را کشته و یکى از عضوهاى بدنش را بر پیکره مرده زدند. آن مرده زنده شد و خبر داد که قاتل او پسر عمویش است .
بنى اسراییل گفتند: نمىدانیم که کدام عجیبتر است: زنده شدن این جوان یا ثروتمند شدن این مرد.
خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد که: به بنى اسراییل بگو که اگر مىخواهند زندگى دنیایى آنها نیکو گردد و در آخرت نیز بهشت نصیب آنها گردد، ذکرى را بگویند که این جوان بدان تمسک جست و آن صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مىباشد.
آن جوان به موسى (علیه السلام) گفت: من چگونه این اموال را از شر حسودانم و دشمنانم حفظ نمایم؟
موسى گفت: بر اموالت صلوات بر محمد و اهل بیت طاهرینش بفرست تا خداوند ضرر هر دشمن و حسودى را از تو دفع نماید.
بنى اسراییل نزد موسى آمدند و گفتند: ما همه اموال خود را به این جوان بخشیدیم، دعایى کن که خداوند نیز به ما روزى گسترده عنایت فرماید.موسى گفت: شما نیز به انوار مقدس اهل بیت توسل جویید و بر محمد و اهل بیت او صلوات بفرستید. آنها نیز چنین کردند، سپس حق تعالى وحى فرستاد به موسى (علیه السلام) که: در فلان خرابه هزاران دینار طلا وجود دارد، آن را میان خود قسمت نمایید.
این فراوانى مال، به سبب برکت صلوات بر محمد و اهل بیت او حاصل شد.
منبع:
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت، عباس عزیزى .
شخص یهودى خدمت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) آمد، و از فضل خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله) بر سایر انبیاء (علیهم السلام) سؤال نمود، و گفت که حق تعالى ملایکه را به سجده آدم (علیهالسلام) امر کرد.
آن حضرت فرمود: افضل از آن را به محمد (صلى الله علیه و آله) کرامت نموده؛ زیرا که خود بر او صلوات فرستاد، و به ملایکه امر فرمود که بر او صلوات فرستند، و عبادت عباد را تا روز قیامت، در صلوات بر آن حضرت قرار داد، و فرمود که: "انّ الله و ملائکته یُصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما" و هر کس در حال حیات یا بعد از وفات آن حضرت، بر او صلوات فرستد، حق تعالى به هر صلواتى ده صلوات بر آن کس مىفرستد، و ده حسنه به او عطا مىفرماید.
و هر کس بعد از وفات آن جناب، بر ایشان صلوات فرستد، آن حضرت مطلع مىشود و بر آن کس صلوات و سلام مىفرستد، مثل صلواتى که فرستاده است و حق سبحانه و تعالى، دعاى امت او را، در هر چه از پروردگار سؤال نمایند، موقوف مىدارد و به اجابت نمىرساند، تا آن که بر آن حضرت صلوات فرستند. و این برزگتر و عظیمتر است از آن چه به آدم (علیه السلام) عطا فرمود.
هر کس در حال حیات یا بعد از وفات پیامبر اکرم، بر ایشان صلوات فرستد، حق تعالى به هر صلواتى ده صلوات بر آن کس مىفرستد، و ده حسنه به او عطا مىفرماید.
اللهم صل على محمد و آله، فى کل اوان وقت و على کل حال عدد ما صلیّت على من صلیّت علیه، و اضعافَ ذلک کله بالاضعافَ التى لا یُحصیها غیرک، انک فعال لما ترید؛ بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست، در هر هنگام و هر زمان و بر هر حال، به تعداد درودى که بر هر کس فرستادهاى . و چندان برابر همه آنها، به چندان برابرى که جز تو آنها را نتواند شمرد؛ زیرا تو هر چه بخواهى، به جا آورندهاى. (1)
ربِّ صلِّ علیهم زنة عرشک و مادونه، و مِلاء سَمواتِکَ و ما فَوقهُن، و عدد ارضک و ما تحتهُن و ما بینهن، صلوة تقربهم منک زلفى، و تکون لک و لهم رضى، و متصلة بنظائرهن ابدا ؛ پروردگارا! بر ایشان درود فرست، هموزن عرش خود و آن چه زیر عرش است (همه عالم)؛ و مقدار آن چه آسمانهایت و آن چه در بالاى آنهاست را پر گرداند؛ و مقدار شماره زمینهایت و آن چه در زیر آنها و میان آنهاست (را پر سازد)؛ درودى که ایشان را به کمال قرب تو رساند؛ و براى تو و ایشان خشنودى؛ و همیشه به مانندهاى آن، درودها پیوسته باشد. (2)
اللهم صلِّ على محمد و آله، کما هَدیتنا به، و صلِّ على مُحمد و آله، کَما استنقذَ تَنابه، و صلِّ على محمد و آله صلوة تشفع لنا یوم القیمة و یَوم الفاقة الیک، انک على کل شىء قدیر، و هو علیک یسیر؛ بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست، چنان که ما را به سبب او (به راه حق) هدایت نمودى . و بر محمد و آل او درود فرست، چنان که ما را به وسیله آن حضرت از (جهل و نادانى) رهانیدى و بر محمد و آل او درود فرست، درودى که ما را روز رستاخیز و روز نیازمندى به تو شفاعت نماید؛ زیرا تو بر هر چیز توانایى، و آن بر تو آسان است . (3)
خداوند دعاى امت پیامبر را، در هر چه از پروردگار سؤال نمایند، موقوف مىدارد و به اجابت نمىرساند، تا آن که بر آن حضرت صلوات فرستند. و این برزگتر و عظیمتر است از آن چه به آدم (علیه السلام) عطا فرمود.
از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که:
هر کس خواهد که شاد گرداند محمد و آل آن حضرت را (صلوات الله علیهم) به این نحو، به ایشان صلوات فرستد:
«اللهم یا اَجودَ مَن اَعطى و یا خیر مَن سَئلَ و یا ارحم مَن استرحم . اللهم صل على محمد و آله فى الاولین و صل على محمد و آله فى الآخرین و صلِّ على محمد و آله فى المَلاء الاَعلى و صلِّ على محمد و آله فى المرسلین . اللهم اَعط محمداً و آله الوسیلة و الفضیلة و الشرف و الرفعة و الدرجة الکبیره. اللهم انى آمنت بمحمد - صلى الله علیه و آله - و لم اره فلا تحرمنى یوم القیامة رؤیته و ارزقنى صحبته و توفنى عَلى مِلته واسقنى مِن حَوضهِ مَشربا رویا سائغا هنیئا لا اظماء بعده ابداً انک على کل شىء قدیر. اللهم انى آمنت بمحمد صلى الله علیه و آله و لَم اَره فَعَرفنى فى الجنان وجهه. اللهم بَلّغ محمداً صَلى الله علیه و آله مِنى تَحیة و سَلاما.»
پینوشتها:
1- صحیفه سجادیه، دعاى 44 .
2- صحیفه سجادیه، دعاى 47 .
3- صحیفه سجادیه، دعاى 31 .
منبع:
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت، عباس عزیزى .
عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت میرسد . پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه السّلام مقارن بوده، محضر مبارک امام رضا علیه السّلام، امام محمّد تقی علیه السّلام و امام هادی علیه السّلام را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .
این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا که از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است به حسنی شهرت یافته است .
حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهرههای بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت .
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت،
ستایشهایی که ائمه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی میفرمودند که از حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش میشمردند و معرّفی میفرمودند .
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم میخورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، امام حسین علیه السّلام بیان شده است.
زمینههای مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان ائمه علیه السّلام بسیار سختگیری میکردند، یکی از بدرفتارترین این خلفأ متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دورت او چندین بار مزار حضرت امام حسین علیه السّلام را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.
سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر میبردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیریها قرار میدادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السّلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد، حضرت امام هادی علیه السّلام او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی .
دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السّلام به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان میکرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد میکرد و شهر به شهر میگشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر میگردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت علیهم السّلام زندگی میکردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.
عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت میرسد
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سر میبرد و کمتر خارج میشد، روزها را روزه میگرفت و شبها به عبادت و تهجّد میپرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش میشتافتند، امّا میکوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.
پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را شناختند و خانهاش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او میآمدند و از علوم و روایاتش بهره میگرفتند و عطر خاندان عصمت علیهم السّلام را از او میبوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش میدانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف میکردند.
حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم میرساند که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السّلام میدانستند و در مسایل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه سکّه المولی چشم از جهان فرو میبندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیک درخت سیب به خاک میسپارند.
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.
حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهرههای بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامههای سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام گریان و مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پارهای از عترت مصطفی صلّی الله علیه وآله و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.
وصف منافقان در قالب مَثَل
«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»1
«وصف آنان( منافقان) داستان کسی است که آتشی برافروخته (تا در سایه آن راه پیدا کند یا گرم شود). وقتی اطراف او را روشن ساخت، (ناگهان آتش او خاموش گردد) خدا نور آنان(منافقان) را برد و آنان را در تاریکیها رها ساخت که نمیبینند».
«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»2
«آنها کر، گنگ و کورند؛ از گمراهی باز نمیگردند».
******
قرآن در آغاز سوره بقره، مردم را نسبت به پذیرش آیین اسلام به سه گروه تقسیم میکند و مجموع بحث او درباره این سه گروه در آیه بیستم از سوره پایان میپذیرد. این سه گروه عبارتند از:
1 . متّقیان و پرهیزگاران. گفتگوی او درباره این گروه در آیه پنجم به پایان میرسد.
2 . کافران. کسانی که درست نقطه مقابل گروه متقیان میباشند و بحث او درباره این گروه در آیه هفتم، به پایان میرسد.
3 . منافقان و گروه دوچهره. کسانی که به ظاهر ایمان آورده و در باطن، جزء کافران میباشند و حکم ستون پنجم در میان مسلمانان را دارند. بررسی قرآن درباره این گروه از آیه هشتم آغاز شده و در آیه بیستم پایان مییابد.
بنابراین درباره متقیان، پنج آیه؛ در مورد کافران دو آیه؛ و درباره منافقان سیزده آیه؛ در آغاز سوره بقره نازل گردیده است. این که خداوند گفتار خود را درباره کافران در دو آیه، ولی درباره دو چهرهها در سیزده آیه خلاصه میکند، خود گواه روشن بر اهمیت شناخت منافقان است که از نظر موضعگیری، به مراتب خطرناکتر از کافران میباشند.
دشمنان نقابدار و ناشناخته، دوستنمایانی هستند که از گرگ وحشی بیابانی، درندهترند. آنان در سنگر دوستی از پشت خنجر میزنند، به ظاهر دوستند و غمخوار، اما در باطن دشمنی خوشحال، اصرار میورزند که امین و رازدارند، ولی در واقع خائن و جاسوسند، و از اسرار زندگی و نقاط ضعف و قوت انسان، کاملاً باخبرند. پرهیز از چنین دشمنان ناشناخته بسیار مشکل و احیانا محال است.
چنین دشمنی، همان نفاق و دورویی است که قرآن در مورد آن در سورههای مختلفی بحث و گفتگو نموده و حتی سورهای مستقلّ درباره منافقان فرو فرستاده است. امیر مؤمنان علی علیهالسلام از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله درباره این گروه چنین نقل میکند:
«من از هیچ یک از ملل جهان بر اسلام نمیترسم، بلکه فقط از یک گروه میترسم و آن کافران مسلماننما و گروه منافق و دوچهرگانند که شیرینزبان و خوشگفتارند ولی در واقع از دشمنان اسلام هستند، در گفتار با شما هماهنگی دارند، ولی یک گام با شما برنمیدارند»3.
بنابراین نباید تعجب کنیم که قرآن کریم درباره منافقان در سوره بقره، آلعمران، نساء، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، منافقون، حدید و تحریم بحث و گفتگو نموده است. و سیمای این گروه به ظاهر شرین و در باطن تلخ را نشان داده است.
دو آیه مذکور در آغاز بحث از طریق تمثیل وضع منافقان را روشن میسازد.
فرض کنید در شب تاریکی که سیاهی همهجا را فرا گرفته و احتمال هجوم گزندهها و درندهها روح و روان انسان را رنج میدهد، وی برای پیدا کردن راه گریز و مسیر صحیح آتش را روشن کند تا اطراف خود را ببیند و راه را از کوره راه تشخیص دهد. در این حالت که انسان با نیمامیدی به سر میبرد، طوفانی برمیخیزد و آتش را خاموش کند و امید انسان به ناامیدی، و نشاط او به غم و دلهره تبدیل میشود.
قرآن وصف چنین شخصی را که در این گیرودار در اثر برافروختن آتش، روح جدید در کالبدش دمیده میشود و میخواهد از آن بهره بگیرد آنگاه طوفان تمام سرمایه را از او میگیرد، چنین بیان میکند:
«کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ».
«بسان کسی که آتش را برافروخته آنگاه که اطراف او را روشن کرد، (ناگهان خاموش میشود)».
بنابراین جمله «فلمّا أَضاءَتْ»، نیاز به جواب دارد و جواب آن محذوف است یعنی (طفئت ناره) یا (أطفأاللّه نوره) و جواب «لمّا» به خاطر جمله بعدی حذف شده است.
قرآن یادآور میشود که حال منافقان در این جهان نیز بسان همین گروه است، زیرا گروه منافق روزی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد مدینه شد، به او ایمان آوردند، آنگاه به او کفر ورزیدند، چنان که میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا»4.«این به آن خاطر است که آنان ایمان آوردند و سپس کفر ورزیدند».
آنان در تاریکی شرک و جهالت بودند، ایمان آنان بسان نوری بود که در دل ظلمت و کفر درخشید، و راه و چاه را به آنان نشان داد. و تا مدتی نیز از نور ایمان بهره گرفتند، ولی آنگاه که راه کفر را زیر نقاب نفاق در پیش گرفتند، خدا نور را از آنان برگرفت و آنها به صورت انسانهای گمراه درآمدند که نمیتوانند راهی برای نجات بیابند.
بنابراین تشبیه یادشده، وضع زندگی آنان را در همین جهان تبیین میکند، امید و ناامیدی، ایمان و کفر همگی در این جهان صورت پذیرفته، و ارتباطی به جهان دیگر ندارد، ولی برخی از مفسران بخش نخست از مَثَل را مربوط به این جهان دانسته و بخش دیگر را به پس از مرگ؛ یعنی منافقان در سایه تظاهر به اسلام در این جهان بهرهمند میشوند ولی به خاطر کفر و خاموش شدن چراغ ایمان، در جهان دیگر معذّب میگردند.
این گروه به خاطر از دست دادن تفکّر، از ابزار شناخت بهره نمیگیرند گوش دارند اما با آن نمیشنوند، زبان دارند ولی در واقع گنگند، چشم دارند، ولی با آن نمیبینند. چنان که میفرماید:«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ».
در پایان دو نکته را یادآور میشویم:
1 . در این تمثیل هم مشبّه هست و هم مشبّهبه.
مشبّه، جمله: «الّذی استوقد نارا» و مشبّهبه عبارت:«ذهب اللّه بنورهم» میباشد. و اگر مشبّه مفرد و مشبّهبه به صورت جمع است، به خاطر این است که حال دو طرف به هم تشبیه میشود، خواه هر دو طرف گروهی باشند یا یکی گروهی؛ و طرف دیگر به صورت فرد.
2 . از آنجا که این افراد از ابزار شناخت بهره نمیگیرند، امید به اصلاح آنان نیست، زیرا دستگاه تفکّر از طریق ابزار شناخت کمک میگیرد و به قول گوینده:
چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم بندی خدا
________________________________________
1) بقره: 17.
2) بقره: 18.
3) نهجالبلاغه: نامه 37، پاراگراف 7.
4) منافقین: 13.
قرآن مجید نسخه شفابخش جانهاى دردمند، از جانب خداوند سبحان است : وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا(1) که توسط پیامبرى مهربان و فداکار، بر جانهاى حقیقتطلب و عاشق، رسانده شد. در کتاب مقدس مسلمانان - قرآن مجید - دو داروى آرامبخش تجویز شده است که در نوع خود، بىنظیرند؛ هم آرام بخشند و هم درمانگر. هر یک از این دو دارو، ویژگى خاص خود را دارند که به توصیف آنها مىپردازیم.
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ با یاد خدا، قلبها آرام مىگیرند».2
در نگاه یک مسلمان، خداوند سبحان، قدرت مطلق و صاحب همه ملک و ملکوت است و تمامى نظام هستى، سربازان اویند؛ هیچ قدرتى، جز قدرت او نیست؛ هیچ کس، نمىتواند بدون اذن الهى، ضررى برساند و همه هستى، فرمانبردار اویند. صاحب و مؤثر در هستى، فقط خداست؛ «لا اله الا هو»3، «لا مؤثر فى الوجود الا الله»، «لله جنود السموات و الارض»4 و «و ان من شىء الا یسبح بحمده».5 پس، تنها اوست که قدرت و مالکیت دارد و به هر کس که بخواهد، مىبخشد و از هر کس که بخواهد، مىستاند؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».6
نکته دیگر این که تمامى گرفتارىها، دلتنگىها، تردیدها، بیمها و امیدهاى بشر، در دو چیز نهفته است:
الف) از دست دادن چیزى یا کسى.
ب) به دست نیاوردن چیزى یا کسى.
اگر به طور دقیق به تمامى دغدغهها و نگرانىهایمان - از کودک، نوجوان، جوان و... - بنگریم، از این دو حال بیرون نیست؛ یا نگران آنیم که آن چه داریم، از مال و جان و فرزند و موقعیت اجتماعى و...، از دستمان برود و یا اندوهناک آنیم که آن چه در آرزوى آن بودیم و برایش روز و شب تلاش کردیم، به دست نیاوریم و یا مانعى پدید آید و ما از رسیدن به مطلوب و مقصود، باز مانیم.
چه بسیارند افرادى که با این دو نگرش، شب و روز در ترس، دلهره، خستگى و افسردگى به سر مىبرند و ساعتها، عمر شریف را به بیهودگى و بطالت مىگذرانند که شاید... .
پسر جوانى که در آرزوى دختر دلخواه خویش است و دخترى که منتظر خواستگار عاشق خویش است، هر دو نگران حوادث آینده هستند.
اسلام با کلام وحى، بشارت مىدهد که نگران نباشید و ترسى نداشته باشید. اگر رابطه درست با صاحب نظام هستى برقرار کردهاید، بر او توکل کنید و نگران نباشید؛ چون همه هستى در ید قدرت اوست و «حتى برگ درختى، بىاذن او نمىافتد»7 و او «هر آن چه را در آسمانها و زمین است، مىداند» و حتى «آن چه را در دلها پنهان و نهان است، مىداند»8 و «نگاه خیانتکار را مىشناسد و به خیانت نگاه هم داناست».9
قطرهاى کز جویبارى مىرود
از پى انجام کارى مىرود
پس انسان با یاد این همه عظمت، قدرت و رحمت بیکران، بخشندگى بىانتها، غفران، آمرزندگى و پوشاندن عیبها و خطاها، توبهپذیرى و فرصتسازى، پاککنندگى و تبدیل سیئات به حسنات، امیددهى و جبرانسازى، آرام مىگیرد و امید را از دست نمىدهد؛ توان دوباره مىیابد؛ دل به او مىسپارد و آرام آرام به ساحل نجات دست پیدا مىکند.
دومین آرامبخش که در قرآن مجید به آن اشاره شده و از نشانههاى خداوند به شمار مىآید، چیزى جز همسر آدمى نیست.
در قرآن چنین آمده است:
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ».10
دوره جوانى، دورهاى است که انسان، حس استقلالطلبى و شخصیت پیدا مىکند و مىخواهد دوستداشتنى باشد و دیگران را دوست بدارد؛ حس عجیبى در خود احساس مىکند و نمىداند چه خواهد شد.
از یک طرف، میل او به غیرهمجنس، فزونى مىیابد و از جانبى دیگر، احساس شخصیت و استقلال، باعث اندکى جدایى از بافت دوره کودکى و نوجوانى، در خانه و خانواده مىشود؛ هم گرایش او به سمت و سویى دیگر است و هم علاقهاش به کسب اعتبار و جایگاه تازه.
از دیگر سو، غریزه سرکش جنسى، قوى مىشود و ارضاى صحیح آن، باعث بهبودى روحى و روانى مىشود. اگر قربانیان بیمارىها در جهان، بررسى شوند، شاید بیشترین قربانى، مخصوص بیمارىهاى جنسى باشد. آثار زیانبار و وحشتناک این بیمارىها، در تمامى عرصههاى زندگى، قابل مشاهده است.
اسلام عزیز، در جهت آرامش بخشى، ازدواج را راهکار مناسبى در نظام آفرینش مىداند. انسان در دوران جوانى، نیازمند رسیدن به همدم و مونسى است تا با عشقورزى و مهربانى، ادامه مسیر را با او رهسپار گردد. دوستىها، هیچ گاه و براى هیچ کس، آرامبخش نیستند؛ بلکه خود عرصهاى تازه در ایجاد دغدغهها، نگرانىها، خستگىها و... مىباشند؛ اگر چه به ظاهر، هیچ کدام از دو طرف، بدان اعتراف نکنند.
بنابراین، آرامبخش دوم در قرآن، همسر نام دارد که در کنار وى، انسان از خستگىها رهایى مىیابد و احساس مىکند که جهانى جدید شکل گرفته است. دو شخصى که با هم هیچ حس خاصى نداشتهاند، چنان شیفته و دوستدار هم مىشوند که حتى ساعتى بدون هم را نمىتوانند تحمل کنند؛ بدون هم، احساس خستگى مىکنند؛ براى هم بىتابى مىکنند؛ به هم هدیه مىدهند و خالصانهترین محبتها را نثار هم مىکنند.
پس باید با یاد خدا، براى جهانى پر از امید و آرزوهایى زیبا و زندگى و سرزندگى و بندگى، اندیشید و همسرى برگزید که تا بهشت برین، همدم و مونس و همراه انسان باشد.
1. اسراء، آیه 82.
2. رعد، آیه 28.
3. بقره، آیه 255.
4. فتح، آیه 7.
5. اسراء، آیه 44.
6. آلعمران، آیه 26.
7. انعام، آیه 59.
8. غافر، آیه 19.
9. همان.
10. روم، آیه 21
اعمال شب آخر ماه
شب بسیار مبارکى است و از براى این شب چند عمل است اوّل غسل دوّم زیارت امام حسین علیه السلام سوّم خواندن سوره انعام و کهف و یَّس و صد مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ
چهارم بخواند این دعا را که شیخ کلینى از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده : اَللّهُمَّ هذا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدایا این
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْانَ وَقَدْ تَصَرَّمَ وَاَعُوذُ بِوَجْهِکَ
ماه رمضانى است که در آن قرآن را نازل فرمودى و اکنون رو برفتن است و پناه مى برم به ذات
الْکَریمِ یا رَبِّ اَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِ2نْ لَیْلَتى هذِهِ اَوْ یَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضانَ
بزرگوارت اى پروردگار من که سپیده دم امشب بر من بزند یا ماه رمضان بر من بگذرد
وَلَکَ قِبَلى تَبِعَةٌ اَوْ ذَنْبٌ تُریدُ اَنْ تُعَذِّبَنى بِهِ یَوْمَ اَلْقاکَ # پنجم بخواند
و از تو در پیش من پیگرد یا گناهى باشد که بخواهى مرا در روز دیدارت عذاب فرمائى * * * * * *?
دعاى یا مُدَبِّرَ الاُْمُورِ که در اعمال شب بیست و سوّم گذشت ششم وداع کند ماه رمضان را به دعاهاى وداع که شیخ کلینى و صدوق و شیخ مفید و طوسى و سید بن طاووس رضوان الله عَلَیهم نقل کرده اند و شاید بهترین آنها دعاى چهل و پنجم صحیفه کامله باشد و سیّد بن طاووس روایت کرده است از حضرت صادق علیه السلام که هر که در شب آخر ماه رمضان وداع کند آن
ماه شریف را و بگوید: اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیامى لِشَهْرِ
* * * * * * * * خدایا قرارش مده آخرین دیدار از روزه ام در ماه
رَمَضانَ وَاَعُوذُ بِکَ اَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هذِهِ اللَّیْلَةِ اِلاّ وَقَدْ غَفَرْتَ لى
رمضان و پناه مى برم به تو از آنکه سپیده دم امشب بر من بزند جز آنکه مرا آمرزیده باشى
بیامرزد حق تعالى او را پیش از آنکه صبح کند و روزى فرماید او را توبه و اِنابه
1- برای قبول شدن اعمال ماه رمضان این عمل وارد شده است: عمل شریفی که سید قدس سره آن را در (اقبال) از (جعفر بن محمد الدوریستی) از کتاب (حسنی) از پیامبر (ص) روایت کرده است که فرمودند: (کسی که در شب آخر ماه رمضان ده رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت یک بار فاتحه الکتاب و ده بار قل هو الله احد بخواند و در سجده و رکوع خود ده بار بگوید: (سُبحان اللهِ وَالحَمدُ للهِ و لا اِلهَ الا اللهُ وَاللهُ اَکبَرُ) و در هر دو رکعت یک بار تشهد خوانده و سپس سلام بدهد، و در پایان ده رکعت نماز بعد از سلام دادن صدبار (استغفرالله) بگوید و هنگامی که از استغفار فارغ شد سجده کند و در سجده بگوید: (یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا ذَالجَلالِ وَالاکرام یا رحمن الدنیا رَحمنَالدُّنیا والاخِرَه وَرَحیمَهُما، یا الهَ الاوَّلینَ والاخِرینَ اِغفِرلَنا ذُنوبَنا و تَقَبَّل مِنّا صَلواتَنا و صیامَنا و قیامَنا)
- قسم به کسی که مرا بحق به پیامبری برانگیخت، جبرئیل بنقل از اسرافیل و او از پروردگار متعال به من خبر داد که: - او سرش را از سجده برنمی دارد مگر این که خداوند او را آمرزیده، ماه رمضان را از او قبول نموده و از گناهانش میگذرد، گرچه هفتاد گناه انجام داده باشد که هر کدام از آنان بزرگتر از گناهان بندگان باشد، و از تمام اهالی منطقهای که در آن است قبول میکند تا این که فرمود: این هدیه، مخصوص من و مردان و زنان امتم میباشد و خداوند متعال آن را به هیچکدام از پیامبران و مردم قبل از من نداده است.)
مومنی که در پی اصلاح مردم بوده و بهرهای از رحمت خداوندی دارد، باید این نماز را بخاطر خیر زیادی که برای بندگان خدا دارد بخواند. عالمی که در طول ماه برای هدایت مردم و اصلاح اعمال آنان در جایگاه وعظ نشسته بود چگونه میتواند نسبت به این عمل جزیی که حتی باندازه یک جلسه وعظ نیز زحمت ندارد بی تفاوت باشد در حالی که بخوبی میداند که موعظههای او برای تمامی کسانی که در مجلس وعظ او حضور پیدا میکنند سودمند نیست، چه رسد به اهل منطقهاش که ممکن است گاهی جمعیت آن به چند میلیون نفر برسد و نیز فایده وعظ برای آنان یک دهم فایده آمرزش و قبول تمامی اعمال این ماه که در روایت آمده نیست.
اگر کسی بگوید که روایت قطعی نیست. در جواب او باید گفت: با تمسک به (روایات تسامح) این مشکل حل میگردد و اگر باز بگوید: فرض کن (روایات تسامح) این روایات را مانند روایات قطعی گردانید، ولی از کجا یقین کنیم که این عمل قبول میگردد تا به فایده مذکور یقین پیدا کنیم؟ در جواب میگوییم: این اشکال در وعظ نیز موجود است، در حالی که این مشکل در این عمل کمتر از وعظ میباشد. زیرا اصلاح نیت در وعظ از چند جهت مشکلتر از اصلاح نیت در عبادات است. که واضحترین آن همین است که وعظ مناسب با دوستی مقام است، همچنین وعظ فقط در میان جمعیت کثیری از مردم امکانپذیر است که موجب مشکل شدن اصلاح نیت میگردد.
التماس دعا
ابن ابی عمیر از صادق آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین روایت میکند که حضرت فرمود: «تقول فی العشر الاواخر من شهر رمضان کل لیلة:
«اعوذ بجلال وجهک الکریم ان ینقضی عنی شهر رمضان او یطلع الفجر من لیلتی هذه و لک قبلی تبعة او ذنب تعذبنی علیه یا رحمن یا رحیم»
در دهه آخر از ماه مبارک رمضان هر شب میگویی:
پناه میآورم به جلال و جمال کریمت، از اینکه سپری شود ماه رمضان از من، یا صبح امشبم بدمد، در حالی که تراست از ناحیه من گناهی یا بدی و دینی که عذابم کنی بر آن، ای رحمان و رحیم.
این دعا در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه و مفاتیح الجنان، قسمت اعمال شبهای دهه آخر ماه رمضان، آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
نام : حسن
لقب : مجتبی
کنیه : ابو محمد
نام پدر : علی
نام مادر : فاطمه
تاریخ ولادت : نیمه ماه مبارک رمضان سال 3 هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : 10 سال
مدت عمر : 47-48 سال
علت شهادت : تحریک معاویه وزهر جعده
نام قاتل : جعده دختر اشعث
محل دفن : بقیع
پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)
حسن بن على (ع)از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.
پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) شش ماه بر مسلمین خلافت کرد . آن امام والامقام در طول عمر مبارک خود دو بار تمام ثروت و دارایى خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف کرد. به گفته مورخان ، امام حسن مجتبى(ع )، فردى شجاع، دلیر و مبارز بود و در غالب جنگ هایى که امام علی( ع) حضور داشتند آن حضرت نیز حضور داشت. امام حسن(ع ) مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را درفضایی نا بسامان و آشفته به عهده گرفتند. در این زمان امام (ع) به ناچار در برابر مکر معاویه قرار گرفت و ناچار شد صلح کند . بی شک ارزش صلح امام حسن( ع )، با توجه به شرایط زمانی ومکانی خاص خود رخ داد ، کمتر از جنگ و شهادت امام حسین (ع) نبود . خیانت طرفداران ایشان ، تهدید و تطمیع های معاویه و نهایتا تشکیل مثلث زر و زور و تزویر باعث بروز وقایعی شدند که امام (ع ) را مجبور به امضای صلحنامه با معاویه کردند . در این شرایط امام مجتبى(ع ) منطقا و قاعدتا نمی توانست وارد مبارزه با معاویه گردد تا اینکه ایشان ناچار به پذیرش صلحِ تحمیلى شد. بر اساس این صلحنامه ، حکومت به این شرط که به کتاب خدا و سنت رسول او و سیره خلفاى صالح، عمل کند به معاویه سپرده می شود. در ضمن ، پس از معاویه خلافت به عهده امام حسن(ع) واگذار می گردید. همچنین معاویه بر اساس این صلحنامه ملزم شد که دشنام دهی به امیرالمؤمنین على(ع ) و بد گفتن از ایشان بر منابر را ممنوع سازد .در امان بودن یاران امام على (ع ) عدم تعرض به آنان و محفوظ ماندن جان و مال و فرزند و ناموس شان از هر گزندى از دیگر مفاد این صلحنامه به شمار می رفت . بی تردید می توان گفت صلح امام حسن(ع )، چهره واقعى معاویه را آشکار ساخت ودستگاه جور او را به مردم شناساند . از این رو معاویه درصدد حذف حضور فیزیکی امام بر آمد و سرانجام، نقشه کشتن امام را طرّاحى نمود . امام حسن(ع) در سال پنجاه هجرى، به وسیله زهرى که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگى به شهادت رسید. مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگراست.
سخنان برگزیده از امام حسن علیه السلام
با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی .
خویشاوندکسی است که دوستی سبب خویشاوندی او است ، اگر چه نسبش دور باشد .
هرکه به حسن اختیار خدا برای او اعتماد کند آرزو نمی کند که در حالتی جز آنچه خدا برایش اختیار کرده است ، باشد .
خردمند به کسی که از او نصیحت می خواهد ، خیانت کرده است ، باشد .
بر شما باد به تفکر ، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر وکلید در حکمت است .
بی همت را مردانگی نباشد .
تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است .
هیچ گروهی با هم مشورت نکردند ، مگر آن که به راه پیشرفت خود رهنمون شدند .
نشانه برادری ، وفاداری در سختی وآسایش است .
هر کس احسان های خود را بر شمرد ، بخشندگی خود را تباه کرده است .
احسان آن است که تاخیری در پیش ومنتی در پس نداشته باشد .
هرگاه شنیدی شخصی آبروی مردم را می ریزد ، بکوش تا تو را نشناسد .
احادیثی در رابطه با امام حسن علیه السلام
حسن از من است ومن از اویم ؛ هر که دوستش بدارد ، خداوند دوستدار او است . پیامبر اکرم (ص)
امام حسن (ع) در همه حال خدای سبحان را یاد می کرد . امام سجاد (ع)
امام حسن (ع) در عبادت و صدقه دادن سخت کوش بود . امام باقر (ع)
امام حسن (ع) در خلقت وسیرت وشرافت شبیه ترین مردم به رسول خدا بود . امام صادق (ع)
**خدایا قرار ده برایم در این روز بهره اى از رحمت وسیعت و راهنمائیم کن در این ماه بسوى دلیلهاى درخشانت و مرا بسوى موجبات خوشنودى همه جانبه ات سوق ده به حق محبتت اى آرزوى مشتاقان