مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 72
کل بازدید : 781504
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

آیا در مسائل دینى باید تحقیق کرد یا تقلید؟

در گوشه و کنار افرادى هستند که مساله «تقلید» در احکام را انکار مى‏کنند و منطق آنها این است که همه موظفند که در مسائل دینى تحقیق کنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و سایر منابع اسلامى استفاده نمایند؛ زیرا:

اولا: قرآن با هر گونه تقلید مبارزه پى گیر دارد و پیوسته از پیرویهاى نسنجیده انتقاد مى‏کند.

ثانیا: تقلید یک نوع تبعیت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمى‏پذیرد.

ثالثا: تقلید مایه پراکندگى صفوف مسلمانان است، زیرا مراجع تقلید غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل یکسان نیست.

* * * * *

سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلید دو معنى دارد، یک معنى معمولى که در عرف عام فهمیده مى‏شود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمره در آن به کار مى‏رود و یکى معنى علمى که در کتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مى‏گردد. تمام این ایرادهایى که کرده‏اند و مى‏کنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هیچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.

در گفتار روزانه به کارهاى بى رویه افرادى که چشم و گوش بسته پشت سر دیگران مى‏افتند و اعمال نادرست آنها را تکرار مى‏کنند «تقلید» گفته مى‏شود. این گونه پیروى کورکورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلام؛ و هیچ آدم با شخصیت و با فکرى حاضر نمى‏شود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بى رویه‏اى را که دیگران انجام مى‏دهند، او نیز انجام دهد.

این همان تقلیدى است که در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد .

تمامى ایراداتی که افراد بى اطلاع به مساله «تقلید» دارند، روى همین معنى است. ولى تقلید در اصطلاح علمى، مفهومى کاملا جدا از این مفهوم دارد و مى‏توان آن را در جمله «مراجعه افراد غیر متخصص به افراد متخصص، در مسائل تخصصى» خلاصه نمود.

یعنى در تمام مسائل علمى که نیاز به تخصص هایى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسیهاى سالیان دراز است، افرادى که وارد به آن رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفکران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکار آنان استفاده بنمایند. این معنا از تقلید که در کتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر مى‏شود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و کشاورزى و پزشکى و امثال آن است.

اگر یک روز این موضوع از زندگى بشر برداشته شود، یعنى هیچ بیمارى به پزشکى مراجعه نکند، هیچ انسانى به معمار ومهندس رجوع ننماید، هیچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصصى در مسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگى اجتماعى فرو مى‏ریزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشکار مى‏شود.

مسائل دینى از این قانون مستثنا نیست؛ البته در اصول عقاید دینى - یعنى شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده‏اى نیست و هرکس مى‏تواند این چند اصل را با دلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامى، احکام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمى‏توانند شخصا تخصص پیدا کنند و احکام را از منابع دینى - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند.

بنابراین، ناچارند درباره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانى که سالیان دراز در مسائل اسلامى زحمت کشیده‏اند و به کتاب آسمانى و سنت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایى کامل دارند.

این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست؛ بلکه این پیروى و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلى و منطقى است و آن این که «نظریه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى که بى نظر هم باشد - به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالبا از حقیقت جدا نیست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى که اگر شخص بى اطلاع بخواهد به میل و عقیده شخصى خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.(1)                                                               

پى‏نوشت‏:1 پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نویسندگان: آیات عظام ناصر مکارم شیرازى و جعفر سبحانى


  

سوال از فلسفه احکام، یکی از سوالات اساسی است. سلسله مباحث _ فلسفه احکام _ به دنبال پاسخ برخی از این سوالات است.

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟ و چرا این عبادت حتما باید بصورت نماز باشد؟ مگر نماز چه ویژگی‌هایی دارد؟

نماز و اسرار تربیتی آن

 

• نماز موجب یاد خداست:

یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و کنترل غرایز سرکش و جلوگیری از روح طغیان است. «نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدایی که از تمام کارهای کوچک و بزرگ ما آگاه است، خدایی که از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و کمترین اثر یاد خدا این است که به خودکامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن می‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و کردار خود نمی‏اندیشد و برای ارضای تمایلات و غرایز سرکش خود حد و مرزی را نمی‏شناسد و این نماز است که او را در شبانه روز پنج بار به یاد خدا می‏اندازد و تیرگی غفلت را از روح و روانش پاک می‏سازد.

به راستی، انسان که پایه حکومت غرایز در کانون وجود او مستحکم است، بهترین راه برای کنترل غرایز و خواستهای مرزنشناس او همان یاد خدا، یاد کیفرهای خطاکاران و حسابهای دقیق و اشتباه‏ناپذیر آن می‏باشد. از این نظر قرآن یکی از اسرار نماز را یاد خدا معرفی می‏کند: «اقم الصلوة لذکری؛ نماز را برای یاد من بپادار!» (1)

 

• دوری از گناه:

نمازگزار ناچار است که برای صحت و قبولی نماز خود از بسیاری از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، یکی از شرایط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسایلی است که درآن به کار می‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏ای که با آن نماز می‏گزارد و مکان نمازگزار، این موضوع سبب می‏شود که گرد حرام نرود و در کار و کسب خود از هر نوع حرام اجتناب نماید؛ زیرا بسیار مشکل است که یک فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقید شود و در موارد دیگر بی پروا باشد.

گویا آیه زیر به همین نکته اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ان الصلوة تنهی عن الفحشأ و المنکر؛ که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‏دارد.» (2)

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد که شرط قبولی نماز در پیشگاه خداوند این است که نمازگزار زکات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غیبت نکند؛ از تکبر و حسد بپرهیزد؛ از مشروبات الکلی اجتناب نماید و با حضور قلب و توجه و نیت پاک به درگاه خدا رو آورد و به این ترتیب نمازگزار حقیقی ناگزیر است تمام این امور را رعایت کند. روی همین جهات، پیامبر گرامی ما(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‏فرماید: نماز چون نهر آب صافی است که انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و کثیف نمی‏شود. همچنین کسی که در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در این چشمه صاف معنوی شست و شو دهد، هرگز آلودگی گناه بر دل و جان او نمی‏نشیند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه  می‏تواند نشانه کوچکی از اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.

• نظافت و بهداشت:

از آنجا که نمازگزار در برخی از مواقع همه بدن را باید به عنوان «غسل» بشوید و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگیرد و پیش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع کثافت و آلودگی پاک سازد؛ ناچار یک فرد تمیز و نظیف خواهد بود. از این نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت که یک امر حیاتی است کمک می‏کند.

 

• انضباط و وقت‏شناسی:

نمازهای اسلامی هر کدام برای خود وقت مخصوص و معینی دارد و فرد نمازگزار باید نمازهای خود را در آن اوقات بخواند، لذا این عبادت اسلامی به انضباط و وقت‏شناسی کمک مؤثری می‏کند.

بالاخص که نمازگزار باید برای ادای فریضه صبح پیش از طلوع آفتاب از خواب برخیزد، طبعا یک چنین فردی گذشته از این که از هوای پاک و نسیم صبحگاهان استفاده می‏نماید، به موقع فعالیتهای مثبت زندگی را آغاز می‏کند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه می‏تواند نشانه اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.


پی‏نوشت‏ها

1. سوره طه، آیه 14.

2. سوره عنکبوت، آیه 45.

منبع:

سایت معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی؛ www.balagh.net


  

امام زمان

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم (سعدی)

آنان که کمر همت بر بسته اند که از قعر جان تا اوج جانان سفر کنند، چه راست گفته اند که سالک را در این راه پر فراز و نشیب و سخت کرانه ناپدید، بی گذر از شاهراه ولایت و بی مدد از خضر راه، امید نجاتی نیست.

عارفان بالله و استوانه های اخلاق که در طریق سلوک الی الله از خود رسته و به خالق پیوسته اند؛ این همه را وامدار عنایات و توجهات آن امام یگانه دانسته و می دانند. از این روست که می کوشند تا هماره در مجرای فیض بخشی ولی اعظم خدا قرار گیرند.

حکایت اینان را با او چونان حکایت ذره و آفتاب است؛ ذره در روشنای آفتاب بالا می رود تا به وادی خورشید راه یابد.

این جماعت، محبت آن یار دلنواز را برای دیدار دلدار خویش بر گزیده اند. با وی آنچنان مانوسند که گویی حضور و غیبت آن محبوب بی همتا نزدشان یکسان است. نشست و برخاستشان با اوست، دم زدنشان از اوست، تپیدن نبضشان برای اوست. عشق و عیششان یادکرد نام اوست، وام از دم مسیحایی او می گیرند، و راز از لب اهورایی او می جویند، مشکلات خویش را بر وی عرضه می دارند و ...

سرانجام اوست که گره از کار فرو بسته شان می گشاید...

آری!حکایت این دلدادگی و دلبردگی بسی نکته آموز و شوق انگیز است. و در این میان، سهم شما که قدم رنجه کرده‌اید و بر سر این پنجره پا نهاده اید. زرین برگهایی است از آن تشرفات روحانی و مشاهدات وجدانی که به فضل خدا آهسته و پیوسته تقدیم حضورتان خواهد شد.

و اینک گزارشی دیگر از این بزم حضور، برای آنانکه نسخه شفابخش دلها و سرمه جلابخش دیده هاشان را در این محافل انس و قرب می جویند.

                                                                                                

                                                                                                   دین و اندیشه، ابوالقاسم شکوری

 

امام خمینی

پیوند انقلاب با امام زمان (عج)

از جمله نشانه‌های ظهور امام زمان (علیه‌السلام) شکل گیری قیامی مردمی از مشرق زمین (ایران) و به پا خاستن رادمردی از سلاله پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از قم است. مردانی دور او گرد می‌آیند که قلوبشان در قوت ایمان چونان پاره‌های آهن است و هیچ تندبادی آنان را نمی‌لغزاند.

شیر مردانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) این چنین توصیفشان کرده است:

« گروهی که به « روح ا... » عشق می‌ورزند، نه از روی قوم و خویشی و نه به خاطر ثروت و مال »  (1) این رادمردان عاشق، به رهبری حضرت روح ا... حکومت طاغوت را سرنگون وبه جای آن حکومت اسلامی را پا برجا می‌سازند و پرچمدار هدایت در سطح جهان می‌گردند و این پرچم را جز به دست توانای امام زمان (عج) نمی‌سپارند... و چگونه می‌توان باور کرد که چنین انقلاب گسترده‌ای بدون ولایت و عنایت ویژه امام زمان (عج) ممکن باشد.

شهید بزرگوار محراب، آیت ا... صدوقی اعلی ا...مقامه در این باره می‌گوید:

« بزرگترین کرامت امام، همین قضیه انقلاب و رهبری ایشان بود... ما همه اینها را کرامت ایشان، در زیر سایه لطف بقیةا... (علیه‌السلام) می‌دانیم. و من مطمئن هستم که ایشان از آنجا الهام می‌گرفت و هر عملی هم که انجام می‌داد، با عنایت و لطف آن حضرت بود.

 

پی نوشت:

1 بحارالانوار، ج 68، ص139.

 

منبع:

سیمای امام خمینی، ص 11


  

اینان در روز قیامت  لیوانى به دست گرفتند و تا مى خواهند محتواى آن را بنوشند قبل از اینکه بخواهند بخورند، گوشت صورتشان در لیوان بدنشان پاره پاره و پوست بدنشان تبدیل به لاشه مى شد که از تعفن آن همه زجر مى دیدند

- اول کسانى بودند که در دنیا مسکر مى خوردند. یعنى شراب خواران .
- دوم کسانى که به اینها شراب مى فروختند. یعنى شراب فروشان .
- سوم کسانى که به اینها در حمل و درست کردم و خرید و فروش و بالاخره ، به نوعى در در دست کردن شراب ، کمک کردند.همه اینان از حرمت عمل با خبر بودن و توبه نکردند و بد راهى را انتخاب کردند.
 خداوند متعال ، این جهنم و بهشت را نشان نداد و خواست تا انسانها را امتحان کند و ببیند چه کسى در غیب از خدا مى ترسد، و چه کسى نمى ترسد و تنها به وعده و وعید اکتفاء فرمود ولى خبر داد که این روز در انتظار بدکاران است .
- آیا در دنیا حضرت نفرمود شراب خوار مثل بت پرست است و یا در جاى دیگر فرمود: هر کسى در قلبش آیه اى از قرآن باشد یا حرفى از قرآن و روى آن شراب بریزد روز قیامت قرآن خصم او خواهد بود و همچنین پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود شراب ، مادر پلیدیها است ، همه شرها در یک اتاق قرار بگیرد. کلید آن شرب خمر است و فرمود: با شراب خوار همنشین نشوید و اگر مریض شد به عبادت آن نروید و اگر مرد در تشیع جنازه آنها حاضر نشوید و براى شراب خوار اگر بمیرد نماز میت نخوانید و...
- مگر حضرت نفرمود: هر کس یک جرعه شراب بنوشد، خداوند به پنج چیز مبتلا مى کند، اول اینکه قلب را سیاه مى کند. دوم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و همه ملائکه از او دورى مى کنند. سوم تمام انبیاء و ائمه (علیهم السلام ) از او تبرى مى جویند. و چهارم خداوند جبار از او برى است . و پنجم جایگاهش جهنم است . و هر زمان بخواهند، از جهنم فرار کنند. دوباره به جهنم برگردانده مى شوند.
 حسرت اصلى مال قیامت است و در آن روز خوب و بد حسرت خواهند خورد لذا روز قیامت را ((یوم الحسره )) مى گویند.عذابى که اینجا برخى از امت پیامبر مى بینند و یا عذاب سختى که کفار مى بینند ذره اى از عذاب آخرت است .- اینجا امکان خلاص شدن هست و عذاب باى عده اى کفاره گناهان است و بعدا به فضل و رحمت الهى نجات پیدا مى کنند و اما آنهایى که : اینجا و نه در قیامت رهایى پیدا کنند اول بدبختى و مصیبت او خواهد بود.


  

زمانى که موهاى سرشان را به نامحرمان نشان مى دهند
زنانی که حجاب را رعایت نمی کنند در روز قیامت  از موى سرشان آویزانند در حالى که مغز سرشان مى جوشید.این عده از زنان کسانى هستند که از نشان دادن موى سر خود به نامحرمان ابائى نداشتند.
- اینها با بیرون گذاشتن موى سر خود در حالى که خداوند تبارک و تعالى به خاطر حفظ ارزش زن و منیت جامعه حجاب را واجب نمود امر الهى را زیر پا گذاشتند چرا که خداوند متعال به زنان مسلمان مشخص ‍ فرمود که چه کسانى به او نامحرم اند تا خودشان را از آنها بپوشانند و چه کسانى محرم هستند که پوشاندن لازم نیست .  عده اى از زنان از نامحرمان فامیل مثل پسر عمو و پسر دائى و... که نامحرم هستند موهاى خود را نمى پوشانند و پیش آنها سر برهنه حاضر مى شوند هم دارای چنین عذابی اند.خداوند محرم هاى زن را شمرده و غیر از محارم هرکس باشد، و حتى فامیل نزدیک باید خود را بپوشاند و فرمان خداوند تبارک و تعالى در ((سوره نور)) شامل همه نامحرمان مى شود و در همان سوره خداوند فرموده ((از همه بپوشانند مگر شوهرانشان و پدران و عموها و دائیها...
البته باید گفت ؛ اشخاصى که اینجا در عذابند بدون توبه از دنیا رفته اند و به این روز افتادند.
اگر در دنیا از بانوانى که چه عمدا و چه سهوا موهاى خود را بیرون گذاشتند، توبه کنند، خداوند از آنها گذشت مى کند؟ البته خداوند تواب است یعنى خداوند توبه پذیر و توبه کنندگان را دوست مى دارد؟

زنانى که شوهرشان را اذیت مى کنند
 این زنان از زبانهایشان آویزانند و از آب حمیم در گلوى آنان مى ریزند. این زنها، زنانى بد خلق و بد زبان بودند و با نیش زبانى که داشتند، شوهرانشان را اذیت مى کردند و زخم زبانشان از نیش مار بدتر بود. این دسته از زنان ، روزگار شوهرشان را سیاه مى کنند و با اینکه شوهرشان مى توانست آنها را طلاق ، دهد از روى دل سوزى ، طلاق نداده و حال اینکه اینها خیال مى کردند شوهرشان مى ترسد و هر چه شوهرشان صبر مى کرد خجالت نکشیده بدتر اذیتشان مى کردند و در نتیجه ثواب صبر به مرد و عذاب الیم به اینها نازل مى شود.
این زنها در دنیا نیز روى سعادت را ندیدند و با این زبان ، دنیاى خود را نیز تلخ کردند.
 در روایتى که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده فرمود: ملعون است ، زنى که شوهرش را آزار دهد و او را غمگین سازد.

زنانى که شوهرشان را تمکین نمى کنند

این زنان از پستانهایشان آویزانند .  اینها زنهایى اند که بدون توجه به خواسته هاى نفسانى شوهرانشان به تمایلات آنها بى اعتنا بودند و این باعث به گناه افتادن شوهران مى شد و لذا هر وقت شوهرشان از آنها تمکین مى خواست به بهانه اى مانع بودند.
زنانى که بدون اجازه شوهرشان بیرون مى روند
این زناناز پاهایشان آویزانند.این زنها بدون اجازه شوهرشان به کوچه ، بازار، خانه اهل و فامیل و غیره رفته اند در حالى که شوهرانشان راضى نبوده .
و این قبیل زنان کسانى هستند که خدا رسول و جبراییل و میکاییل به آنها لعنت مى فرستند.
زنانى که آرایش مى کنند و خود را به نامحرمان نشان مى دهند
 این زنان ، که در دنیا خود را زینت مى دادند و به صورت آرایش کرده بین مردم مى رفتند .  آنان گوشت بدنشان را خود مى خوردند و آتش از زیر پاهایشان زبانه مى کشد. اینها زنانى هستند که آرایش مى کردند و بیرون از خانه به غیر از شوهرانشان ، آنها را مى دیدند.- این زنها خود را با آرایش ، زیبا جلوه مى دادند تا نامحرمان ببینند و به گناه بیافتند.- اینها کسانى هستند که بسیارى از خانواده را متلاشى کرده اند.
- اگر اینها خود را بزک نمى کردند و با حالت شیطانى بیرون نمى آمدند، مردان بسیارى که دل به زندگى خانوادگى بسته بودند و به زن و فرزندان خود عشق مى ورزیدند از همسران خود دلسرد نمى شدند و به طلاق منجر نمى شد.- اینها باعث نابودى بنیان خانواده شدند.
 زنانى که براى بیرون رفتن از خانه در جلوى آینه مى ایستند و با وسایل آرایش سر و صورتشان را تزیین مى کنند در حقیقت ، ظاهرى که واقعى نیست واقعى جلوه گر مى شود و این پرده اى است باطل که روى حقیقت مى کشند و بیننده به خیال اینکه اینها زیبایند فریب مى خورد و به گناه مى افتند.- طبق شرع مقدس اسلام که دورى از نامحرم را براى زن و مرد مصونیت مى داند و زینت زن را براى نامحرمان حرام مى داند  در غیر این صورت زینت زن براى شوهرانشان و یا در محیط خانه خود عبادت محسوب مى شود. (البته تنها در محیط زناشوى ).
مردها نیز نباید نگاه کنند و در حدیثى ، از امام صادق (علیه السلام ) داریم ، نگاه کردن تیرى از تیرهاى مسموم شیطان است که در قلب او مى نشیند.یعنى همانطور که تیر قلب را مى شکافد، نگاه به نامحرم نیز روح را مریض و زخمى مى کند.
این زنها آرایش مى کنند نه به خاطر اینکه نامحرمان به آنها نگاه کنند. بلکه صرفا به خاطر اینکه خجالت مى کشند با چهره خودشان که خدا عطا نموده بیرون روند و به خود فکر مى کنند، ممکن است مردم به دیده حقارت به آنها نگاه کنند و اینها براى نشان دادن خود براى زنهاى هم طراز، آرایش مى کنند و غرضى هم از این آرایش کردن ندارند.مهم پوشاندن از نامحرمان است ، در هر صورت به هر نحوى اگر نامحرم او را ببیند او معصیت کرده و جایگاهش همین جا است .
زنانى که به احکام شرع ، اهمیت نمى دهند
این زنانى  در حالى که پاهایشان را به دستانشان بسته بودند، مارها و عقربها به آنها هجوم آورده و آنها را نیش مى زدند. - اینها زنانى اند بى قید یعنى به تکالیف شرعى اهمیت نمى دادند.
- وضوء مى گرفتند تا نماز بخوانند اما وضویى بى طهارت مى گرفتند، و به نماز اهمیت نمى دادند و آن را سبک مى شمردند، گاهى مى خواندند و گاهى نمى خواندند، خلاصه اینکه به چیزى که اهمیت نمى دادند فرامین خداوند تبارک و تعالى بود.- لباسشان را تطهیر نمى کردند.- غسل واجبى که به عهده شان بود بجا نمى آوردند (مثل غسل جنابت ، غسل حیض ...).- زنانى کثیف و غیر نظیف بودند.
 نظیف براى مومن مهم است و از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) روایت شده که حضرت فرمودند: ((نظافت از ایمان است و ایمان با صاحبش در بهشت خواهد بود. پر واضح است این رفتار از این قبیل زنان نشانه بى ایمانى آنهاست انسان بى ایمان جز این جایگاهش ‍ نیست و علاوه بر اینکه به نماز که ستون دین است اهمیت ندادند با اینکه خداوند در قرآن فرموده : ((واى بر نمازگزاران ، آنها که نمازهایشان را سبک مى شمارند. آنها سخن خدا را شنیدند و نشنیده گرفتند.
- امروز و فردا کردند و با این که ((در توبه )) به رویشان باز بود، توبه نکردند و جز این جزاى عملشان نیست .
زنان زناکار و فرزندان حرام
این زنان که کر و لال و کوراند در جایگاهى از آتش قرار گرفته اند، مثل کسى را که در گودال پر از آتش بیاندازند در حالى که مغزشان از بینى بیرون مى زد و بدنشان از جزام و برص ، قطعه ، قطعه مى شد.
 اینها زنانى ، زناکار اند که فرزند حرام را که از زنا، به دنیا مى آوردند به شوهرشان نسبت مى دادند و مى گفتند این فرزند از فراش ‍ توست .- ما روایات بسیارى در دنیا از بزرگان و پیشوایان شنیده بودیم که سفارش مى فرمودند؛ ((امانتدارى از ارکان ایمان است.))مومن باید امین باشد و یکى از صفات بارز نبى اکرم (صلى الله علیه و آله ) همین امانت دارى ایشان بود که به محمد امین لقب گرفت . فلسفه دین ما گفتار با عمل خیلى فاصله دارد و تا گفتار با عمل یکى نشود گفتار ارزش ندارد. مثل آقایى که مى گوید من پهلوانم ، تا با پهلوانى قوى پنجه کشتى نگیرد و در میدان مبارزه بر حریف خود غلبه نکند، پهلوان نیست . چه بسیار بودند قبل از جنگها مى گفتند: من چنان مى جنگم و بهمان مى کنم اما وقتى به میدان آمدند و لبه هاى تیز شمشیرهاى برهنه را مشاهده کردند فرار کردند و اینجا است که باید گفت به خاطر همین سختى است که عمل خوب ارزش پیدا مى کند. این زنها که امین نبودند و به شوهرشان خیانت کردند در حقیقت از همان زمانى که خود را شناختند نخواستند، ثواب لذت بردبارى و صبر را ببرند و از همان اول ، سست برخورد کردند و به ابلیس اجازه دادند تا بر آنها حکم راند و عاقبت ، آنها را به این روز انداخت که مى بینیم .
زنانى که خود را به نامحرمان عرضه مى کنند
این زنان با قیچى آتشین ، گوشت بدنشان را از سر، پا و جاهاى مختلف بدن مى بریدند و نعره صدایشان گوش فلک را کر مى کرد و کسى به فریادشان نمى رسید.این زنها زنان زناکار بودند و خود را براى مردهاى اجنبى عرضه مى کردند و حال عذاب ، لذت زودگذر آن زمان را مى بینند.
- این زنها خیال مى کردند حساب و کتابى نیست ، اعاذنا الله ، خیال مى کردند خدا آنها را نمى بیند و در محضر خدا به کار زشت و ناپسند دست مى زدند و با غفلت از دنیا رفتند و دچار این عذاب سخت الهى گشتند.- آرى تحمل عذاب براى امثال ما که تاب و توان آتش چوب کبریت را نداریم سخت است و عذاب آن دلخراش اما این عذاب عذابى است که خودشان مهیا کرده بودند.- با اینکه خدا فرموده بود ((با دست خود، خود را به هلاکت نرسانید)) با این حال زندگى زودگذر دنیا را به زندگى ابدى آخرت ترجیح دادند.
- آنها مى توانستند، خوب باشند و از بهشت بهره مند شوند. مى توانستند، توبه کنند و از کارهاى پست روگردان باشند و اصلاح شوند ولى نخواستند.البته ، که در توبه به رویشان باز بوده و تا انسان نفس مى کشد هر چقدر هم که گنهکار باشد در صورتى که از روى صداقت و واقعا از اعمال بد خود پشیمان شود، و خود را اصلاح کند، خداوند کریم او را مى پذیرد و توبه اش را قبول مى کند زیرا یکى از اسماء خداوند تواب است یعنى بسیار توبه پذیر است .ما انسانها چقدر بیچاره و بدبختیم این همه امکانات و راه ها براى سعادت و کامیابى ابدى باز بوده و ما استفاده نکردیم ، واحسرتاه از این فرصتها.
- خداوند این همه بهانه قرار داده که ما برگردیم و فریب ابلیس را نخوریم و آتش جهنم را به جان نخریم در حالى که ندیده گرفتیم و حرف شیطان را که دشمن سر سخت انسانیت بود، گوش دادیم و فرمایش خدا را که خالق ما بود و به ما از رگهاى گردنمان نزدیک تر بود نشنیدیم .
- چقدر خداوند بزرگ فرمود: ((آى انسان شیطان دشمن شماست ، او دشمنى آشکار با شما دارد، از او به پرهیزید ما انسانها، مثل اینکه گوش نداشتیم و یا کر بودیم ، نمى شنیدیم و کور بودیم ، نمى دیدیم .
و حالا این عذاب را که با ذره ، ذره لذتهاى حرام ، به وجود آمده باید خریدار باشید و راه فرار و توبه دیگر ((عالم برزخ )) نیست و اگر راهى بود تنها و تنها در دنیا امکان داشت و بعد از مرگ هرگز!
زنانى که قوادى مى کنند
این زنان  صورت و بدنشان مى سوخت و امعاء و احشاى خودشان را مى خوردند. این زنها، زنهایى بودند که قوادى مى کردند. قوادى !- قوادى دیگر چیست ؟ قوادى یعنى ((واسطه کرى بین زن و مرد به صورت حرام )).
یعنى این عده زن و مرد نامحرم را به هم مى رساندند. اینها واسطه و دلال این کار بودند و زنان را مى فریفتند و با مردها جمع مى کردند. این کار دو گناه محسوب مى شود، اول اینکه دوست داشتن اشاعه فحشاء است ، و دوم اینکه گمراه کردن انسان است و هر کس ، انسانى را گمراه کند مثل این است که تمام انسانها را گمراه کرده است  به همین علت اینها صورت و بدنشان مى سوزد و روده هایشان را مى خورند.
انسان در گرو اعمال خودش هست و طبق همان اعمال نیز جزا مى شود و به چیزى که خودمان درست کردیم نباید گله مند باشیم .



  

 مى دانى اگر کسى به یک بى نماز، ولو با یک لقمه نان کمک کند چه گناه بزرگى مرتکب شده ؟
 پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: هر کس به یک بى نماز لقمه طعام یا به یک پیراهنى کمک کند مثل کسى است که هفتاد پیغمبر را که اول آنان آدم و آخر آنان محمد (صلى الله علیه و آله ) را کشته باشد.

 بى نماز از منافق بدتر است و منافق از کافر بدتر است .
جایگاه منافقین
- ملائکه غضب الهى با شلاقهاى آتشین در بالا سر آنها حضور دارند، هر لحظه بر سر و اندام آنها مى نواختند که اگر یک ضربه از آن شلاقها به آبهاى دریا در دنیا زده شود از شدت حرارت همه مى جوشند.
 پست ترین درجه جهنم است . اینجا است که خداوند در دنیا به منافقین وعده داده بود یعنى اسفل السافلین در جهنم .
کفار در جهنم ، الى الابد ماندگارند و سخت ترین عذابها را خواهند دید.عذاب منافق  از کافر سخت تر و عذاب بى نماز هم از منافق سخت تر است . تا آنجا که بى نماز، یعنى ((تارک الصلوه )) بد است . که منافق مى گوید خدایا تو را سپاس که مرا منافق خلق کردى اما بى نماز خلق نکردى .


  

عده اى که آتش مى خورند و از دهان تا نشیمن گاهشان مى سوخت و از شدت سوزش آن ، فریاد مى زدند و این خوردن هر بار تکرار مى شد.
 اینها کسانى
هستند که در دنیا رشوه مى گرفتند یعنى مشکل کسى که به دست او حل مى شد، رفع مى کرد و پول بابت آن مى گرفت و گاه توجیه مى کردند، اسمش را هدیه مى گذاشتند و او مى گرفت .
 ما در دنیا شنیده ایم رشوه گیرنده ، رشوه دهنده ، و واسطه بین این دو یعنى کسى که مى داند کسى مشکل دارد و به او گوید من کسى را مى شناسم که کار تو را حل کند اما کمى خرج دارد همه ملعونند. در روایتى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((گیرنده رشوه و دهنده هر دو در آتشند)).
- و در روایتى دیگر فرمودند: ((مبادا رشوه بگیرید که رشوه خود کفر است و کسى که رشوه بگیرد بوى بهشت به مشامش نرسد.

 رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) همه را در یک مرتبه قرار داد و رشوه دهنده نیز در اینجا معذب است .


  

  نمونه‌ای از شیوه رفتار حضرت رضا علیه‌السلام با مردم
یسع بن حمزه می‌گوید: در مجلس حضرت رضا علیه‌السلام بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سوال می‌کردند و از احکام حلال و حرام می‌پرسیدند و امام رضا علیه‌السلام پاسخ آنها را می‌داد، در این میان ناگهان مردم بلند قامت و گندمگونی وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم علیه‌السلام عرض نمود: "من از دوستان شما و دوستان پدر و اجداد پاک شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شد و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمت‌هایش برخوردار نموده است، وقتی به وطن رسیدم، آن چه به من داده‌ای معادل آن، از جانب شما صدقه می‌دهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم."
امام رضا علیه‌السلام به او فرمود: "بنشین، خدا به تو لطف کند." سپس امام علیه‌السلام رو به مردم کرد و به پاسخ سوال‌های آنها پرداخت. سپس مردم همه رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام علیه‌السلام به ما فرمود: "اجازه می‌دهید به خانه اندرون بروم؟" سلیمان عرض کرد: "خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است. " حضرت برخاست و وارد حجره‌ای شد و پس از چند دقیقه بازگشت و از پشت در فرمود: "آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟" خراسانی برخاست و گفت: "این جا هستم." امام علیه‌السلام از بالای در دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: "این مقدار دینار را بگیر و خرجی راه خود را با آن تامین کن و این مبلغ مال خودت باشد. دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، حالا برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم."
مسافر خراسانی پول را گرفت و رفت. سلیمان به امام رضا علیه‌السلام عرض کرد: "فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی و پشت در خود را مستور نمودی؟!"
امام رضا علیه‌السلام در پاسخ فرمود: "مَخافةً اَن اَری ذلَ السوالِ فِی وَجهِهِ لِقَضایی حاجتَهُ؛ از آن ترسیدم که چون حاجتش را برآوردم، شرمندگیِ درخواست را در چهره او ببینم."


  

هر گفتار و کرداری باطن و ملکوتی دارد غیر از ظاهرش. خواستند ملکوت پنج چیز را نشان یکی از پیغمبران بدهند (مطابق روایتی که از حضرت صادق علیه‌السلام رسیده است)1 . از جانب ملکوت به پیغمبر گفتند: فردا اولین چیزی که دیدی آن را بخور، دومین چیزی که دیدی دفنش کن‌ و رویش خاک بریز، سومین چیزی را که دیدی نگه‌ دار، چهارمین چیزی که دیدی مأیوس و محرومش نکن، از پنجمین چیزی که دیدی فرار کن.
گفت: چشم. فردا که شد، عالم ملکوت برایش آشکار شد. اولی  چیزی که دید کوه عظیمی بود که جلویش پیدا شد. با خود گفت به من گفته‌اند هر چه دیدی بخور، خدای این کوه گفته است، من چه کار کنم؟ خودش را قانع کرد. گفت به من دستور داده‌اند بخور، پس می‌شود خورد، بروم نزدیک، اگر نمی‌شد بخورم نمی‌گفتند. حرکت کرد آمد به طرف کوه، دید هر قدمی که برمی‌دارد، کوه کوچک می‌شود، هر چه او نزدیک‌تر می‌شود، کوه کوچک‌تر می‌شود تا به اندازه لقمه‌ای شد، در دهنش گذاشت، دید از حلوا شیرین‌تر است. نخست کوه و سنگی محکم بود، سپس لقمه‌ای این‌طور شیرین و لذت‌بخش گردید. لذت ملکوتی غیر از لذت مادی است صدها برابر است.
دوباره حرکت کرد. به او دستور داده‌ بودند دومین چیزی که دیدی آن را نهان کن، همانطوری که می‌رفت طشت طلایی دید، فوراً طشت طلا را کرد زیر خاک. پشت که کرد صدای زمین‌لرزه آمد، خاک‌ها عقب رفت و طشت طلا آشکار شد. با خود گفت به من مربوط نیست، به من گفته‌اند خاکش کن، من هم خاکش کردم.
سومین چیزی که دید کبوتری بود که بازی دنبال او بود. کبوتر آمد پناهنده شد به پیغمبر. به او گفته بودند سومین چیز را نگه دار. فوراً  آن را در آستین لباسش آرام نگه داشت. چهارمین چیزی که آمد باز شکاری بود. گفت به من گفته‌اند محرومش نکن. یک تکه گوشت به او داد.
پنجمین چیزی که تا می‌دید باید فرار می‌کرد، لاشه مرداری بود که بوی گندش بلند بود (مردارها مختلف است، آنکه بوی گندش از همه بیشتر است مردار آدمی است. بوی مردار انسان زیاد اذیت می‌کند. لذا واجب شده بدن را دفن کنند و به اندازه‌ای پایین ببرند که بویش بالا نیاید و زنده‌ها را ناراحت و اذیت نکند.) تا دید لاشه‌ مردار است، پا به فرار گذاشت. اما بعد از مرگ نمی‌توان فرار کرد. قرآن می‌فرماید: آرزو می‌کنی دور باشی ولی نمی‌شود. هر جا بروی لاشه همراهت هست.2
پس از اینکه پنج منظره ملکوتی را مشاهده کرد، حکمتش را پرسید.

اول: خشم
به او فهماندندکه کوه نمودار خشم است. آدمی وقتی در خشم می‌رود، اگر بخواهد جلوی خودش را بگیرد خیلی برایش سخت‌ است؛ مثل اینکه می‌گویند این کوه را بخور. ولی اگر آدمی خشمش را فرو ببرد، با اینکه سخت است، اما به خاطر رضای خدا جلوی خودش را بگیرد، کارش می‌رسد به جایی که خودش از سکوتش لذت می‌برد. می‌گوید خوب شد هیچ نگفتم، کسی را نزدم. گاه می‌شود آدمی -پناه به خدا!- در حال خشم لباس خودش را پاره می‌کند. در حال خشم گاهی رعشه می‌گیرد، شوک به او دست می‌دهد، سکته ناقص یا کامل می‌کند، فلج می‌شود که دیگر بعد هم علاج نمی‌شود. ولی اگر خودش را کنترل کرد، مثل این است که لقمه گوارایی می‌خورد.

دوم: عمل خالص

مسلمان! اگر کاری برای خدا کردی، آن را نهان کن، نگو. بعضی‌ها بلند می‌گویند: الحمدلله کار خیری پیش آمد انجام دادیم! گاهی خودت را گول میزنی، می‌گویی من می‌گویم تا دیگری تشویق بشود. شوخی می‌کنی، می‌خواهی خودت را جلوه بدهی لذا اینجور می‌کنی. تو آن را نهان کن، خدا آشکارش می‌کند. خدا وا می‌دارد برایت بگویند، مدحت هم بکنند بهتر از آنچه که خودت می‌خواستی.
سوم: نصیحت
کبوتری که به تو گفتیم بگیرش نصیحت است. اگر کسی به شما نصیحت کرد، نگو تو کیستی که به من نصیحت می‌کنی. از هر که باشد، کوچک‌تر و ضعیف‌تر از تو باشد، گناهکار‌تر از تو باشد، نصیحت را گوش بگیر؛ از دهن هر کس که باشد.
چهارم: سائل
چهارمی را که گفتیم محرومش نکن سائل است، هر که می‌خواهد باشد. هر کسی چیزی از تو خواست، هر چه که باشد محرومش نکن.
پنجم: غیبت
از چیز پنجمی که گفتیم فرار کن غیبت است. غیبت لاشه مردار است. تا خواستند در مجلسی غیبت‌ کسی را بکنند فرار کن، گوش نگیر. اگر گوش گرفتی بر تو واجب است رد کردن غیبت، جواب‌ دادن، اصلاح کردن، مانع شدن. غیبت‌کننده را باید به توبه واداری. پس چه بهتر پیش از آنکه گرفتار شوی فرار کنی.3 هر عملی که آدمی در دنیا می‌کند ملکوتی دارد. این غیبت هم ملکوتش لاشخوری است که بعد از مرگ برای همه آشکار می‌شود.
1-    مستدرک الوسائل.
2-    تود لو أن بینهم و بینها أمداً بعیداً؛ آرزو می‌کند که بین او و گناهش به مسافتی طولانی جدایی بود. سوره 3‌، آیه 30
3-    لئالی الاخبار، صفحه 
184
نوشته:معصومه صفا

 

  

سالى بر اثر خشکسالى و قطع باران ، باغات اصفهان و زراعتش در معرض نابودى قرار گرفت . مردم در مضیقه و سختى افتادند ، به حاکم اصفهان روى آوردند و از او درخواست یارى کردند . حاکم که قدرت بر کارى نداشت و مى دانست اگر هم دستى به دعا بردارد ، به خاطر آلوده بودن به فسق دعایش مستجاب نمى شود ، چاره ى کار را در این دید که خاضعانه به محضر عالم ربّانى ، و حکیم صمدانى و فقیه کامل و عارف واصل آیت حق حاج میرزا ابراهیم کلباسى مشرّف شود و علاج این مشکل را از او بخواهد .

(( او مى دانست که کلید حل بعضى از امور مشکل به دست عالم ربّانى است . و آگاه بود که عالم ربّانى برکت و رحمت خدا در میان مردم است .

عالم ربّانى انسان والایى است که بنا بر روایات نظر کردن به چهره ى او عبادت و بلکه نگاه کردن به در خانه ى او نیز عبادت است .

عالم ربّانى از چنان ارزشى برخوردار است که اگر از قبرستانى که تعدادى از ارواح مردگانش در عذابند عبور کند ، خدا به احترام قدم هاى او عذاب را از ارواح برمى دارد !

( . . . یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات . . . )(1) .

خدا درجات مؤمنانى از شما و دانشمندان را بالا مى برد . ))

معتمد الدوله حاکم متکبّر و قلدر اصفهان ، که از جانب فتحعلیشاه قاجار بر آن حومه حکومت مى کرد با همه ى تکبّر و فرعونیتش به محضر آن عالم ربّانى و چهره ى نورانى شتافت و عرضه داشت : اصفهان و نواحى اطرافش در معرض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجادله ( 58 ) : 11 .

 

نابودى است ، شما چاره اى کنید . فرمود : من چه کارى انجام دهم ؟ گفت : در قوانین دینى و فقه اسلامى آمده براى رفع خشکسالى و کمبود باران نماز باران بخوانید . فرمود : من ضعیف و ناتوانم ، از کار افتاده و رنجورم ، توان راه رفتن و به کار گرفتن شرایط نماز باران را ندارم ، من باید براى نماز باران ، پیاده از اصفهان تا تخت فولاد بروم ، و شرایطى را رعایت کنم ولى از همه ى این امور معذورم ، جسم رنجورم حتى طاقت سوار شدن بر مرکب هم ندارد ، مرا از این داستان معاف کن .

حاکم گفت : تخت روانى که در اختیار حکومت است و مرا به هر جایى که لازم است مى برد ، فرمان مى دهم براى شما حاضر کنند تا به مصلاّى منطقه حاضر شوید و نماز بگزارید و مردم را از این پریشانى نجات دهید .

آن عالم ربّانى و مطیع حضرت مولا ، و تسلیم خواسته هاى خدا بدون ترس و وحشت پاسخ داد : از من مى خواهى بر تخت غصبى سوار شوم ، و روى فرش حرام بنشینم ، و بر متّکا و بالشى که از راه نامشروع به دست آمده تکیه زنم ، آن گاه به پیشگاه حق روم و از او در حالى که پیچیده به حرامم درخواست باران کنم !!

(( آرى ، کسى که شایستگى مقامى را ندارد تخت و صندلى آن مقام و درآمدى که از آن راه به دست مى آورد بر او حرام است ، و آنان که کارگزار او هستند نیز غرق در حرامند !

چگونه کسى که تسلیم خداست ، و جز با خدا بیعت نکرده و نمى کند ، و از همه ى قیود مادى و مقامى آزاد است با حاکم ستمکار همکارى کند ، و از خواسته ى او پیروى نماید . آن چهره ى ملکوتى با کمال شجاعت در برابر حاکم ستمکار ایستاد ، و حاضر به پذیرفتن خواسته ى او نشد !

حاکمى مورد پذیرش اسلام است که مؤمن ، آگاه ، مدیر ، مدبّر ، عادل ، دلسوز ، مهرورز ، و مخالف با هوا و هوس باشد .

 

کلباسى حاکم متکبّر را از خود راند ، و دلش به این که حاکم به خانه اش آمده خوش نشد ، او به دست آوردن خشنودى خدا را در طرد ستم و ستمکاران مى دانست و بر این اساس حاکم اصفهان را از خود راند و وى را از خانه اش بیرون کرد ، و زبان حالش این بود که اگر با این روح آلوده و بدن نجس شده به غذاهاى حرام نزد من نمى آمدى براى من بهتر بود !

به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) :

عَظُمَ الخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْیُنِهِم(1) .

فقط آفریننده در باطنشان بزرگ است ، پس غیر او در دیدگانشان کوچک است .

موحد چو در پاى ریزى زرش *** و گر تیغ هندى نهى بر سرش

نباشد امید و هراسش ز کس *** بر این است آیین توحید و بس

همه ى وجود مؤمن با زبان حال مترنّم به این حقایق است : « لا إله إلاّ الله » ، « لا حول ولا قوة إلاّ بالله » ، « لا مؤثر فى الوجود إلاّ الله » .))

هنگامى که حاکم رفت فرزند آن عالم آگاه گفت : پدر جان آیا اجازه مى دهید چند تخته ى کهنه را که خودمان مالک آن هستیم به هم ببندیم تا به صورت تختى روان درآید آن گاه شما را با آن به سوى مصلاّ حرکت دهیم شاید از برکت نماز شما باران بر این قوم ببارد ؟ پاسخ داد : آرى . تخته ها را به هم بستند و او را بر آن قرار دادند و به سوى مصلاّ حرکت کردند .

آرى ، روى تختى حلال و در لباسى پاک ، و با جسمى پاکیزه و روحى آراسته و دلى پر از امید و اخلاص به سوى محبوب حرکت کرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى صدوق : 570 ، المجلس الرابع والثمانون ، حدیث 2 ; نهج البلاغه : 425 ، خطبه ى 184 ( خطبه ى همام ) .

 

(( او مى دانست که : هر نمازى نماز نیست ، هر تکبیرى تکبیر نیست ، هر آهى آه نیست ، هر اشکى اشک نیست .

او مى دانست که : فاطمه ى زهرا (علیها السلام) پس از وفات پیامبر هر روز و هر شب از بام مسجد صداى اذان مى شنید ولى در برابر آن هیچ عکس العملى نداشت ، تا زمانى که به درخواست خودش بلال شروع به اذان کرد ، وقتى بلال گفت : الله اکبر . پاسخ داد : خدا از هر چیزى بزرگ تر است . چون بلال گفت : اشهد ان لا إله إلاّ الله . جواب داد : گوشت و پوست و رگ و همه ى وجودم به وحدانیت حق شهادت مى دهد .

او مى دانست که : حضرت زهرا (علیها السلام) از همه ى آن اذان ها که مُهر تأییدى بر حکومتى است که حاکمش از سوى پیامبر نصب نشده خشمگین بود ، ولى نسبت به اذان بلال که از گلویى پاک و زبانى پاکیزه و قلبى مخلص برمى خاست شاد و خوشحال مى گشت .

آن عالم ربّانى مى دانست که : دعوت هر کسى را نباید پاسخ گفت ، به هر مجلسى نباید قدم گذاشت ، از هر غذایى نباید خورد ، هر چهره اى را نباید دید ، به هر دستى نباید دست داد ، در هر نمازى نباید شرکت کرد ، به هر اذانى نباید گوش سپرد . ))

آن عالم ربانى به سوى تخت فولاد حرکت کرد . هنگام عبور از منطقه ى جلفا ـ محل زندگى ارمنى ها و یهودى ها که آنان نیز مانند دیگران دچار قحطى و خشکسالى بودند ـ دید که مسیحیان ، تورات و یهودیان ، انجیل روى دست دارند و در دو طرف جاده صف کشیده اند ، پرسید : اینان براى چه با در دست داشتن تورات و انجیل صف بسته اند ؟ گفتند : این دو گروه هم در این شهر زندگى مى کنند و داراى شغل کشاورزى و باغدارى هستند و دچار زیان خشکسالى شده اند .

 

آن مؤمن پاک دل و عالم خاضع و خاشع با دیدن این منظره اشکش بر چهره ى نورانى اش جارى شد ، عمامه از سر برداشت و روى تخت در حالى که به مصلاّ نرسیده بود و نمازى اقامه نکرده بود توجهى به حضرت محبوب نمود ، عرض کرد :

مولاى من ! محاسنم را درب خانه ى تو سپید کرده ام ، آبروى مرا نزد این یهودیان و مسیحیان مبر .

هنوز کلامش تمام نشده بود که آسمان شهر و حومه را ابر گرفت و باران رحمت الهى به سبب همان چند کلمه به مردم رسید و آنان را از بلاى قحطى و خشکسالى نجات داد !!


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ