مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 75
کل بازدید : 781548
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

قرآن کریم در بسیارى از آیات و نیز روایات فراوان ، به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است ، که نمونه هایى از آن را مى آوریم .

( وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَآ أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِى کُنْتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ * وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ العَذَابِ الاَْکْبَرِ لَعَلَّهُم یَرْجِعُونَ )(1) .

و اما کسانى که فاسق بودند جایگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآیند ، آنان را در آن برمى گردانند و به آنان گویند : عذاب آتشى که همواره آن را انکار مى کردید بچشید .

و هر آینه عذاب نزدیک تر را ( که عذاب دنیاست ) ، و غیر از عذاب بزرگتر است به آنان مى چشانیم ، باشد که از فسق خود باز گردند .

نکات مورد توجه در آیه ى شریفه

این دو آیه ى شریفه داراى نکات بسیار مهمى است که به آنها اشاره مى شود .

1 ـ أمّا الذین فسقوا

عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق مى گوید ، و قرآن به همین مناسبت انسانى را که از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق مى نامد .

فاسق در همه ى امور باطنى ، و اعمال و حرکات ظاهرى ضد مؤمن است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 ـ 21 .

 

مؤمن در دایره ى اطاعت و عبادت ، اخلاص و ایمان ، درستى و راستى و کرامت و فضیلت قرار دارد ، و بر این عقاید استقامت مىورزد . او در این دایره بدون این که تحت تأثیر حوادث شیرین و تلخ قرار گیرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست کسانى که بیرون از این دایره هستند نمى گذارد .

مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن همیشه در آن جهتى است که حق است .

مصداق اتم و اکمل این معیت و گردش ، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . چنان که پیامبر اسلام درباره ى او فرمود :

عَلىٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلى یَدُورُ حَیثَما دَار عَلى(1) .

پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مؤمن حقیقى هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ى شرایط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتى حرکت مى کنند که حق حرکت مى کند .

ولى فاسق بیرون از حوزه ى ایمان و خارج از دایره ى طاعت و عبادت و درستى و راستى به سر مى برد ، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگرى مى گذارد ، و بدون توجه و آگاهى ، دنیا و آخرتش را بر باد مى دهد ، و سرمایه ى وجودش را ضایع و تباه مى کند . از انجام واجبات و ترک محرمات روى مى گرداند و گامى به سوى انبیا و امامان و قرآن برنمى دارد . از آشنایى با حقایق مى گریزد و جز شکم و لذت خواهى هم چون شکم پرستى و لذت خواهى چارپایان نمى شناسد و با این روش و منش فاسقانه ـ که تا لحظه ى مرگش ادامه مى دهد ـ زمینه ى ورود به آتش دوزخ را براى خود به دست خود فراهم مى آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناقب : 3/62 ، فصل فى أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : 38 / 29 ، باب 57 . این روایت با عبارات مختلف و به یک معنا حدود 100 مورد در کتب شیعه و اهل سنت آمده است .

 

چون به قیامت وارد شود جایگاهى جز آتش نخواهد یافت ، به ناچار به آتش کشیده مى شود . و چنان که در دنیا هرگاه از گناهى فارغ مى شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز مى گشت ، در قیامت هم هربار که بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش مى گردانند و به او مى گویند :

( ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ )(1) .

عذاب آتشى را که همواره انکار مى کردى بچش !!

2 ـ کُلّما أرادوا أن یخرجوا منها . . .

 

جاذبه ى درون و کشش باطن نسبت به حق که گاهى از آن به عنوان فطرت یاد مى شود ، وقتى تقویت شود عشق به کمال در سراسر وجود انسان جلوه مى کند ، و زمینه ى رسیدن به کمال را به کمک عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم مى آورد . جلوه ى کامل این کشش در قیامت ظهور مى کند و آنجاست که میل مؤمن به لقاى حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه ربّ و رسیدن به بهشت یارى مى دهد .

ولى شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ى باطنى خود را در دنیا با لبه ى تیز شمشیر گناه نابود کرده ، در قیامت نمى تواند او را براى رسیدن به لقاى معنوى و بهشت ابدى کمک دهد . مى خواهد که از دوزخ درآید ، ولى قدرت و توانى در باطن و ظاهر او نیست که به او کمک دهد تا از عذاب رهایى یابد .

3 ـ فمأواهم النار

اینان سزاوار آتش دوزخند ; زیرا سخن حق و وعده ى الهى را نسبت به قیامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 .

 

و عذاب بدکاران با آن که همراه با دلیل و برها

سرنوشت فاسقان در قیامت

قرآن کریم در بسیارى از آیات و نیز روایات فراوان ، به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است ، که نمونه هایى از آن را مى آوریم .

( وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَآ أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِى کُنْتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ * وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ العَذَابِ الاَْکْبَرِ لَعَلَّهُم یَرْجِعُونَ )(1) .

و اما کسانى که فاسق بودند جایگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآیند ، آنان را در آن برمى گردانند و به آنان گویند : عذاب آتشى که همواره آن را انکار مى کردید بچشید .

و هر آینه عذاب نزدیک تر را ( که عذاب دنیاست ) ، و غیر از عذاب بزرگتر است به آنان مى چشانیم ، باشد که از فسق خود باز گردند .

نکات مورد توجه در آیه ى شریفه

این دو آیه ى شریفه داراى نکات بسیار مهمى است که به آنها اشاره مى شود .

1 ـ أمّا الذین فسقوا

عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق مى گوید ، و قرآن به همین مناسبت انسانى را که از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق مى نامد .

فاسق در همه ى امور باطنى ، و اعمال و حرکات ظاهرى ضد مؤمن است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 ـ 21 .

مؤمن در دایره ى اطاعت و عبادت ، اخلاص و ایمان ، درستى و راستى و کرامت و فضیلت قرار دارد ، و بر این عقاید استقامت مىورزد . او در این دایره بدون این که تحت تأثیر حوادث شیرین و تلخ قرار گیرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست کسانى که بیرون از این دایره هستند نمى گذارد .

مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن همیشه در آن جهتى است که حق است .

مصداق اتم و اکمل این معیت و گردش ، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . چنان که پیامبر اسلام درباره ى او فرمود :

عَلىٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلى یَدُورُ حَیثَما دَار عَلى(1) .

پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مؤمن حقیقى هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ى شرایط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتى حرکت مى کنند که حق حرکت مى کند .

ولى فاسق بیرون از حوزه ى ایمان و خارج از دایره ى طاعت و عبادت و درستى و راستى به سر مى برد ، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگرى مى گذارد ، و بدون توجه و آگاهى ، دنیا و آخرتش را بر باد مى دهد ، و سرمایه ى وجودش را ضایع و تباه مى کند . از انجام واجبات و ترک محرمات روى مى گرداند و گامى به سوى انبیا و امامان و قرآن برنمى دارد . از آشنایى با حقایق مى گریزد و جز شکم و لذت خواهى هم چون شکم پرستى و لذت خواهى چارپایان نمى شناسد و با این روش و منش فاسقانه ـ که تا لحظه ى مرگش ادامه مى دهد ـ زمینه ى ورود به آتش دوزخ را براى خود به دست خود فراهم مى آورد .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناقب : 3/62 ، فصل فى أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : 38 / 29 ، باب 57 . این روایت با عبارات مختلف و به یک معنا حدود 100 مورد در کتب شیعه و اهل سنت آمده است .

چون به قیامت وارد شود جایگاهى جز آتش نخواهد یافت ، به ناچار به آتش کشیده مى شود . و چنان که در دنیا هرگاه از گناهى فارغ مى شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز مى گشت ، در قیامت هم هربار که بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش مى گردانند و به او مى گویند :

( ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ )(1) .

عذاب آتشى را که همواره انکار مى کردى بچش !!

2 ـ کُلّما أرادوا أن یخرجوا منها . . .

 

جاذبه ى درون و کشش باطن نسبت به حق که گاهى از آن به عنوان فطرت یاد مى شود ، وقتى تقویت شود عشق به کمال در سراسر وجود انسان جلوه مى کند ، و زمینه ى رسیدن به کمال را به کمک عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم مى آورد . جلوه ى کامل این کشش در قیامت ظهور مى کند و آنجاست که میل مؤمن به لقاى حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه ربّ و رسیدن به بهشت یارى مى دهد .

ولى شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ى باطنى خود را در دنیا با لبه ى تیز شمشیر گناه نابود کرده ، در قیامت نمى تواند او را براى رسیدن به لقاى معنوى و بهشت ابدى کمک دهد . مى خواهد که از دوزخ درآید ، ولى قدرت و توانى در باطن و ظاهر او نیست که به او کمک دهد تا از عذاب رهایى یابد .

3 ـ فمأواهم النار

اینان سزاوار آتش دوزخند ; زیرا سخن حق و وعده ى الهى را نسبت به قیامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 .

و عذاب بدکاران با آن که همراه با دلیل و برهان بود از روى تکبر و خودپسندى انکار کردند ، و در برابر حقایق از عقل خدادادى استفاده نکردند ، بلکه همواره هوا و هوس خود را میدان دار زندگى قرار دادند و بلا و مصیبتى غیر قابل درمان به سر خود آوردند .

اینان از ماه مبارک رمضان و محرم و صفر و ایام فاطمیه که بهترین کلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پیامبر و امام و حکیم و عارف و مؤمنى را نسبت به هیچ امرى نپذیرفتند تا مرگ گریبانشان را گرفت و به جایى بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان کرد .

ن بود از روى تکبر و خودپسندى انکار کردند ، و در برابر حقایق از عقل خدادادى استفاده نکردند ، بلکه همواره هوا و هوس خود را میدان دار زندگى قرار دادند و بلا و مصیبتى غیر قابل درمان به سر خود آوردند .

اینان از ماه مبارک رمضان و محرم و صفر و ایام فاطمیه که بهترین کلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پیامبر و امام و حکیم و عارف و مؤمنى را نسبت به هیچ امرى نپذیرفتند تا مرگ گریبانشان را گرفت و به جایى بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان کرد .


  

چهره ى والایى که پدرش در زمان مرجع بزرگ، مؤسّس حوزه ى قم، آیت حق، حاج شیخ عبدالکریم حائرى به شغل نجّارى اشتغال داشت، به نقل از پدرش می گفت:

هر زمان مرحوم حائرى نیاز به نجّارى و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبى داشت، پدرم را براى نجارى دعوت مى کرد؛ زیرا پدرم از محترمین و مقدّسین و متدیّنین بود، و سحرهاى هر شب به تهجّد و عبادت بر می خاست، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت کارهاى نجّارى خانه اش با آن دست پاک صورت بگیرد.

(آرى، هر دستى نباید براى انسان کار انجام دهد، هر دستى نباید براى مؤمن نان بپزد، خانه بسازد، خیاطى کند، زراعت نماید، دست موسوى و دم عیسوى لازم است که از هر دو براى زندگى انسان نور ببارد! قصاب محل از امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست نمود تا براى خانه حضرتش گوشت ببرد، امام نپذیرفت؛( یعنى سراغ هر گوشتى، هر مرغى، هر نانى، هر عسلى، هر مقامى، هر شخصى، هر مردى، هر زنى، هر صندلى و تختى و هر دسته و گروهى نروید.)

او گفت: مرحوم حائرى دنبال پدرم فرستاد که چون شبهاى بسیار گرم تابستان قم، در حیاط منزل روى تخت چوبى استراحت مى کنم و اکنون تخت نیاز به اصلاح دارد، بیا و تخت را اصلاح کن. پدرم آمد و پس از بررسى تخت به آن عالم ربانى گفت: من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح کرده ایم و اکنون قابل اصلاح نیست.

آن عالم ربّانى، محاسنش را نشان داد و گفت: جناب نجار! موى صورتم نشان مى دهد که مرگم نزدیک است، دو تختى که مى خواهى براى من بیاورى و به من هدیه کنى عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است، ممکن است سالیان درازى در خانه ى من بماند، من توان و طاقت پاسخ گویى به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم،

 آن مرحوم گفت: در هر صورت تدبیرى براى اصلاح آن به کار بگیر. پدرم گفت: تنها راه اصلاحش به این است که آن را به نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشید! سپس گفت: آقا! شما مى دانید که من همه ساله خمس مالم را مى پردازم، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است؛ اگر خود نمى خواهید از مال خود تختى بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو براى شما بیاورم.

آن عالم ربّانى، محاسنش را نشان داد و گفت: جناب نجار! موى صورتم نشان مى دهد که مرگم نزدیک است، دو تختى که مى خواهى براى من بیاورى و به من هدیه کنى عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است، ممکن است سالیان درازى در خانه ى من بماند، من توان و طاقت پاسخ گویى به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم، براى اصلاح تخت کهنه ى خودم چه پیشنهادى دارى؟ پدرم گفت: راهى ندارد مگر آن که چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم. آن بزرگ مرد قانع گفت: همین کار را انجام بده، تا به اندازه ى کمى که از عمرم باقى است از آن استفاده کنم و نیاز به نو کردن تخت نداشته باشم.

منبع:

زیبائیهای اخلاق، حسین انصاریان، با اندکی تصرف و تلخیص.

 


  

امام زمان

علامه حلى (متوفى 726 هجرى قمرى) در زادگاهش حلّه سکونت داشت و داراى حوزه درس بود، او هر شب جمعه با وسائل آن زمان، از حلّه به کربلا برای زیارت مرقد شریف امام حسین (ع ) مى رفت، (با اینکه بین این دو شهر، بیش از ده فرسخ فاصله است) با این کیفیت که بعد از ظهر پنجشنبه سوار بر الاغ خود، به راه مى افتاد و شب جمعه در حرم مطهر امام حسین (ع) مى ماند و بعد از ظهر روز جمعه به حلّه مراجعت مى کرد.

علامه با شنیدن این سخن، خود را به دست و پاى امام زمان (عج ) انداخت، و آن چنان محو وجود او شد که مدتى چیزى نفهمید، و پس ‍ از آنکه به حال عادى خود بازگشت، کسى را در آنجا ندید.

در یکى از روزها که به طرف کربلا رهسپار بود، در راه شخصى به او رسید و همراه علامه با هم به کربلا مى رفتند، علامه با رفیق تازه اش هم صحبت شد و در این میان مسائلى به میان آمد، علامه دریافت که با مرد بزرگ و عالمى سترگ هم صحبت شده است، هر مسأله مشکلى مى پرسید، رفیق راهش ‍ جواب مى داد، از وسعت علم رفیق راهش، متحیر ماند، با هم گرم صحبت بودند تا آنکه در مسأله اى، آن شخص برخلاف فتواى علامه فتوا داد.

علامه گفت: "این فتوای شما بر خلاف اصل و قاعده است، دلیلى هم که این قاعده را از بین ببرد نداریم ".

آن شخص گفت: "چرا دلیل موثقى داریم که شیخ طوسى (ره) در کتاب تهذیب در وسط فلان صفحه، آن را نقل کرده است".

علامه گفت: "من چنین حدیثى در کتاب تهذیب ندیده ام ".

آن شخص گفت: " کتاب تهذیبى که در پیش تو است، در فلان صفحه و سطر،این حدیث، مذکور است ".

علامه در دنیایى از حیرت فرو رفت، از این رو که این شخص ناشناس، تمام علائم و خصوصیات نسخه منحصر به فرد کتاب تهذیب را که داشت گفت، پی برد که در پیشگاه شخص بزرگى قرار گرفته، لذا مسائل پیچیده اى که براى خودش حل نشده بود، مطرح کرد و جواب شنید، در این وقت تازیانه اى که در دست داشت به زمین افتاد، در این هنگام از آن شخص ‍ ناشناس پرسید: " آیا در غیبت کبرى امام زمان (ع )، امکان ملاقات با آن حضرت وجود دارد؟ " آن شخص ناشناس، که تازیانه را از زمین برداشته بود و به علامه مى داد، دستش به دست علامه رسید، و گفت :

"چگونه نمى توان امام زمان (ع ) را دید، در صورتى که اکنون دستش در دست تو است!".

علامه در دنیایى از حیرت فرو رفت، از این رو که این شخص ناشناس، تمام علائم و خصوصیات نسخه منحصر به فرد کتاب تهذیب را که داشت گفت!

علامه با شنیدن این سخن، خود را به دست و پاى امام زمان (عج ) انداخت، و آن چنان محو وجود او شد که مدتى چیزى نفهمید، و پس ‍ از آنکه به حال عادى خود بازگشت، کسى را در آنجا ندید، بعد که به منزل مراجعت نمود و کتاب تهذیب خود را باز کرد، دید آن حدیث با همان علائم، از صفحه و سطر، تطبیق مى کند، در حاشیه آن صفحه کتاب نوشت: « این حدیثى است که مولایم، امام زمان (عج ) مرا به آن خبر داده است». عده اى از علماء همان خط را در حاشیه آن کتاب دیده اند.


 

منبع:

محمدی اشتهاری، محمد، داستان دوستان، ج4

 


  

توصیه ای بفرمایید تا عمل کنیم

روزی از محضر سالک و عارف صمدانی آیت الله بهاءالدینی خواسته شد تا توصیه ای بفرمایند. ایشان در جواب فرمودند:

« اگر این دو کار را انجام دهید، خیلی پیشروی کرده اید:

یکی این که نماز را اول وقت بخوانید،

دیگر آن که دروغ نگویید.

خیال نکنید ضرر می کنید. ان شاء الله مورد توفیقات خدا هم واقع می شوید و آن وقت اگر این کارها را کردید، فهم شما هم عوض می شود، یعنی درک دیگری پیدا می کنید.

الان شاید شما نتوانید این مطالب را از ما قبول کنید، ولی وقتی خودتان به آن رسیدید، قبول می کنید.

وقتی وجدان شما مسأله را حل کرد، می بینید راست است و می بینید که اسلام چه نعمت بزرگی برای بشر بوده است. و این بشر، روی همان هوی و هوس و شیطنت خودش، از آن بی بهره بوده است. پیامبر اسلام می خواهد همه به ستاره ثریا برسید؛ ولی این ها می گویند بگذارید ما برویم در یک منجلاب غرق شویم. »

       برگرفته از: نردبان  آسمان


  

ابى عبداللّه الحسین

مرحوم حجة الاسلام دکتر امینى چنین مى نویسد:

" پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیة اللّه علاّمه امینى نجفى یعنى سال یکهزار و سیصد و نود و چهار هجرى قمرى، شب جمعه اى قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض کردم:

پدر جان! در آنجا چه علمى باعث سعادت و نجات شما گردید؟

گفتند: چه مى گویى ؟

مجدّداً عرض کردم: آقاجان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟

کتاب الغدیر... یا سایر تاءلیفات ... یا تاءسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام؟

پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گویى. قدرى واضح تر و روشن تر بگو!

گفتم: آقاجان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى؟

مرحوم علاّمه امینى درنگ و تأمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام.

عرض کردم: شما مى دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته. چه کنم ؟

گفتم: آقاجان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى؟ مرحوم علاّمه امینى درنگ و تأمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام.

فرمود: در مجالس و محافلى که جهت عزادارى امام حسین علیه السلام برپا مى شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو مى دهند.

سپس فرمودند: پسرجان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه مى کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن. مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت داراى آثار و برکات و فوائد بسیارى است که موجب نجات و سعادتمندى در دنیا و آخرت تو مى باشد... و امید دعا دارم.

آرى! علاّمه امینى با کثرت مشاغل و تاءلیف و مطالعه وتنظیم و رسیدگى به ساختمان کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا مى نمودند و به این جهت خودم حدود سى سال است مداوم به زیارت عاشورا مى باشم.*

 

 

پی نوشت:

* نشریه نصیحت : شماره 9، ص 1، 25/5/72.

----------------------------------------------

منبع:

خاتمی، علیرضا، داستانهایی از علما


  

حسن زاده آملی

                                توصیه‏هایى از علامه حسن‏زاده آملى

 

دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏که هرزه خوراک مى‏شوند، هرزه کار مى‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند.

وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.*

خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است.

وقت اندک و کار بسیار

بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بکارى و غرس کنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلى کم است. وقت‏خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏کوشند و مى‏شتابند و از یکدیگر سبقت مى‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن.

وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏بسازیم.

پى‏نوشت:

1) نهج البلاغه، خطبه 155

منبع:

مجله پرسمان،  پیش شماره 2


  

عسگری

متن نامه امام حسن عسگری علیه السلام به پدر شیخ صدوق

جلالت ‌شان و منزلت پدر شیخ صدوق تا بدان پایه رسید که امام حسن عسگری علیه‌السلام طی نامه‌ای، او را با لقب «شیخ»؛«فقیه» و «معتمد» مورد خطاب قرار داده و توفیقات او را برای کسب رضای پروردگار درخواست کرد. متن این نامه نورانی که در حقیقت درس زندگی و حیات سعادتمند است را با هم می‌خوانیم.

نامه رهبری دینی و معنوی و پیشوای به حق در روی زمین که بدست ابن بابویه قمی رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات و سرچشمه جوشانی در روزگار طلایی‏اش شد.

امام عسکری علیه‌السلام پس از حمد و ثنای ربوبی و صلوات و سلام بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و عترت طاهرینش خطاب به او می‏نویسند:

«یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسین القمی وفّقک اللّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته»

ای فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند تو را بر انجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلت به رحمت و کرمش فرزندان شایسته‏ای به وجود آورد.

امام علیه‌السلام در ادامه این پیام که به حق منشور عبادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی برای یک زندگانی شرافتمندانه انسانی است، در روزگار پر از مخاطره و گردابهای جهالت و هوسها چنین وصیت می‏کند:

تو را وصیت می‏کنم به تقوای الهی، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسانی که زکات نمی‏دهند پذیرفته نمی‏شود و تو را وصیت می‏کنم به گذشت از گناه دیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردی با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهای آنان در هنگامه کارها، هم پیمانی با قرآن، خوش خلقی و امر به معروف و نهی از منکر چرا که خداوند متعال می‏فرماید:

«لا خَیرَ فی کثیر مِن نَجویهِم اِلاّ مِن أمر بِصَدَقَة اَو مَعروف اَو اِصلاح بَینَ النّاس» (نسأ/114)

در بسیاری از گفتگوهای درِ گوشی آنان خیری نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفی امر کند و یا میان مردم اصلاح نماید.

و دوری از تمام پلیدیها و زشتیها.

و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به‏امام علی علیه‌السلام چنین سفارش کرد و فرمود:

«ای علی! بر تو باد به نماز شب خواندن - و این جمله را سه بار تکرار نمود - و هرکس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست»

پس توصیه مرا بکار بند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند و بر تو باد به صبر و انتظار فرج زیرا پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:

«برترین اعمال امت من انتظار فرج است»

امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بشارت ظهور او را داده است قیام کند؛ او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابری خواهد بود.

ای شخصیت بزرگ من! (ابن بابویه قمی) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین از آن خداوند است به هرکس از بندگانش که بخواهد واگذار می‏کند و فرجام نیک از متقین خواهد بود.

«والسلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمة اللّه و برکاته».(1)

نامه رهبری دینی و معنوی و پیشوای به حق در روی زمین که بدست ابن بابویه قمی رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات و سرچشمه جوشانی در روزگار طلایی‏اش شد.


منبع:

1- قاموس الرجال، ج 7ص.439؛ روضات الجنات، ج4ص.274


  

دنیا و آخرت

بحث تقابل یا عدم تقابل دنیا و آخرت و تقابل دین و دنیا و تقسیم امور به مقدس و عرفى یا دینى و دنیوى از دیرباز در کلام مس یحیت مطرح بوده است. این بحث ابتدا در جهان مسیحیت مطرح شد و افرادى پس از رنسانس با انگیزه‏هاى مختلف براى محدود کردن قلمرو دین و جدایى دین از شئون دنیوى که همان سکولاریزم است ‏سخن گفته‏اند، سپس این بحث‏ به جوامع اسلامى کشیده شد و بعضى از روشنفکران مسلمان نیز به نوعى به تفکیک بین دو مقوله دنیا و آخرت قائل شده‏اند تا جایى که هدف از بعثت پیامبران را جز دعوت به خدا و آخرت نمى‏دانند.(1) این موضوع در حقیقت پذیرفتن دوگانگى بین دنیا و آخرت است.

 

معناى لغوى

واژه «دنیا» مؤنث «ادنی» است. اگر آن را از «دنى‏» و «دنائت‏» بگیریم به معناى پست‏تر و اگر از «دنو» بگیریم به معناى نزدیک‏تر است و زندگى دنیا را «دنیا» مى‏گوییم یا از این جهت که نسبت‏ به زندگى آخرت پست‏تر و ناچیزتر است ‏یا از این حیث که این زندگى از زندگى آخرت به ما نزدیک‏تر است.(2)

جوهرى در صحاح گفته است: دنیا به علت نزدیک بودنش، دنیا نامیده شده است. در قاموس و اقرب نیز دنیا به عنوان نقیض آخرت معرفى شده است.(3)

دنیا نیز به دو قسم است: یکى آن که علاقه به آن و گرفتارى به اصلاح آن و التذاد از آن، به آن جهت‏ بود که وسیله آخرت باشد و به کار سراى جاوید بیاید و این قسم نیز ممدوح و مستحسن است. و قسم دیگر آن قسمى است که به زبان همه پیغمبران و ماموران و در همه ملل و ادیان مذموم است، آن است که علاقه و گرفتارى و التذاذ از آن نه از پى اصلاح امر آخرت باشد و در تهیه سفر عالم قدس به آن احتیاجى نبوده باشد، مگر به مجرد خواهش نفس باشد. و هوا و هوس عبارت از همین لذات است که خداوند رئوف بهشت را وعده فرموده است، هر که خود را از آن باز دارد.

کلمه «دنیا» صد و پانزده بار در قرآن مجید تکرار شده است و در تمام آنها صفت زندگى کنونى است مگر در چهل مورد که صفت آسمان و کنار بیابان آمده است.(4)

 

معناى دنیا و آخرت از دیدگاه مرحوم نراقى

مرحوم ملا احمد نراقى رحمة الله علیه در مورد معناى دنیا و آخرت مى‏گوید:

«اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آن چه پیش از مردن از براى بنده در آن بهره و حظّى و غرضى و لذتى مى‏باشد. آن دنیا است در حق او و از براى او دو نوع علاقه به آن چیز مى‏باشد. یکى علاقه دل که دوستى آن است و دیگرى گرفتارى بدن که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است تا استیفاى حظ خود را از آن کند. و حقیقت دنیا در حق بندگان همان علاقه قلبیه و گرفتارى‏هاى بدنیه است و لذات نفسیه که حاصل مى‏شود؛ نه آن اعیانى که علاقه به آنها دارد یا مشغول آنها مى‏شود. و چنین ندانى که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن مى‏باشد که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است، همه اینها مذموم و بد است.‏» (5)

ایشان در بخش دیگرى مى‏گوید:

«حقیقت دنیا چیزى است و در حق بندگان چیز دیگر. مذموم دنیا در حق بندگان آن است که دلبستگى ایشان به اعیان مذکور و گرفتارى ایشان به آنها و استیفاى لذات خود از آنها باشد. و دانستى که دنیا نیز به دو قسم است: یکى آن که علاقه به آن و گرفتارى به اصلاح آن و التذاد از آن، به آن جهت‏ بود که وسیله آخرت باشد و به کار سراى جاوید بیاید و این قسم نیز ممدوح و مستحسن است. و قسم دیگر آن قسمى است که به زبان همه پیغمبران و ماموران و در همه ملل و ادیان مذموم است، آن است که علاقه و گرفتارى و التذاذ از آن نه از پى اصلاح امر آخرت باشد و در تهیه سفر عالم قدس به آن احتیاجى نبوده باشد، مگر به مجرد خواهش نفس باشد. و هوا و هوس عبارت از همین لذات است که خداوند رئوف بهشت را وعده فرموده است، هر که خود را از آن باز دارد.» (6)

مرحوم ملا احمد نراقى براى نظریه خود به روایاتى تمسک کرده که مردم را به کار و تلاش و فعالیت و کسب روزى توصیه نموده است: از امام سجاد علیه السلام نقل مى‏کند که فرمود: «دنیا بر دو قسم است: دنیایى است که قدر کفاف و ضرورت است و دنیایى که ملعون است. و امام صادق علیه السلام فرموده‏اند: کسى که سعى کند در تحصیل روزى عیال؛ مثل کسى است که در راه خدا جهاد نماید و به درستى که خدا دوست دارد سفر کردن و اختیار غربت را در طلب روزى و فرمود که: از ما نیست کسى که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید.» (7)

واژه «دنیا» مؤنث «ادنی» است. اگر آن را از «دنى‏» و «دنائت‏» بگیریم به معناى پست‏تر و اگر از «دنو» بگیریم به معناى نزدیک‏تر است و زندگى دنیا را «دنیا» مى‏گوییم یا از این جهت که نسبت‏ به زندگى آخرت پست‏تر و ناچیزتر است ‏یا از این حیث که این زندگى از زندگى آخرت به ما نزدیک‏تر است.

کسانى که جداانگارى امور دنیا از امور آخرت را مطرح کرده‏اند، امور مربوط به انسان‏ها را به دو دسته تقسیم مى‏کنند: یک دسته از امور رنگ اخروى و ماوراى طبیعت و دسته دیگر صبغه دنیوى دارد. دسته اول، مانند پرستش، توکل، دعا، توسل؛ و دسته دوم، مانند خوراک، پوشاک، روابط اجتماعى و حکومت دارى است.

ویلسون مى‏نویسد: «جریان کلى جداانگارى دین و دنیا به جدایى روزافزون دین از سایر نهادهاى اجتماعى مى‏انجامد و سرعت و وضوح این جدایى در امور آن نهادهایى که (همچون حقوق، سیاست، اقتصاد، و النهایه آموزش) پایه‏هاى اصلى ترتیبات زندگى اجتماعى را تشکیل مى‏داده‏اند و بسیار بیشتر در مورد آن نهادهایى که (همچون ازدواج، خانواده و اخلاق شخصى) ریشه در زندگى جماعات محلى داشته بسیار کمتر خواهد بود.» (8)

 

اندیشه تضاد دنیا و آخرت

مرحوم ملا احمد نراقى در مواردى از تضاد بین دنیا و آخرت سخن گفته است:

«اى دوستان از مستى هوا و هوس هوشیار شوید و ضدیت میان دنیا و آخرت را بشناسید و متابعت آنانى کنید که از حقیقت ‏حال آگاه هستند، خود را از لذت‏هاى فانیه دنیا باز گیرید. جان من اگر چه این بر تو شاق است، اما چند روزى بیش نیست و با اندک وقتى زمان آن به سر مى‏رسد تا چشم بر هم مى‏زنى رفته است.‏» (9)

این گونه تعابیر در کلمات بزرگان دیده مى‏شود و با آیات و روایات نیز تایید مى‏گردد. قرآن مجید مى‏فرماید: «و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصیب‏»؛ هر کس کشت دنیا را بخواهد از آن به او مى‏دهیم و در آخرت نصیبى ندارد.» (10)

امام سجاد علیه السلام فرمود: «دنیا بر دو قسم است: دنیایى است که قدر کفاف و ضرورت است و دنیایى که ملعون است.

امیر مؤمنان امام على علیه السلام مى‏فرماید: «تلخى دنیا، شیرینى آخرت و شیرینى دنیا، تلخى آخرت است‏.» (11)

اوج تباین و تضاد بین دنیا و آخرت در کلام دیگر آن حضرت دیده مى‏شود که جدایى این دو را مانند جدایى مشرق از مغرب و دشمنى این دو را چون دو «هوو» مى‏داند و مى‏فرماید: «دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‏اند. پس کسی که دنیا را بپسندد و دوست‏ بدارد با آخرت کینه ورزیده و دشمنى کرده و آن دو همچون مشرق و مغرب‏اند و رهسپار میان این دو، هرگاه به یکى نزدیک شود از دیگرى دور شده است و آن دو پس از این، هم ‏چون دو همسر یک مرد (هوو) هستند که با هم سازگارى ندارند.» (12)

 

پی‎نوشت‎ها:

1- مهندس بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا.

2- سید على اکبر قریشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 362.

3- همان، ص 363.

4- همان، ص 363.

5- ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 245- 246.

6- همان، ص 248.

7- همان، ص 246- 247.

8- میرچا الیاده، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگارى دین و دنیا، ترجمه دکتر اسعدى، ص 126.

9- ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 281- 282.

10- شورى، آیه 20.

11- نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، کلمات قصار، 243.

12- همان، ص 99.

 

                                                                                                                                          "محمد سبحانى‏نیا


  

نخست باید دانست که از دیدگاه آیات و روایات اسلامی، زیارتگاه‏ها و محل‏های عبادت، نباید نمادی از تجملات دنیایی و زخارف مادی باشد؛ ولی زیباسازی فضا در حد ایجاد جذابیت برای زائران، دارای آثار ثمربخش و سازنده‏ای است که به بعضی از آنها اشاره می‏شود:
یکم. تعمیر و زیباسازی قبور ائمه اطهار(ع) تعظیم شعائر الهی است و قرآن مجید آن را نشانه تقوای قلوب و تسلّط پرهیزگاری بر دل‏ها می‏داند: « وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ » حج، آیة 32 مقصود از شعائر در این آیه، نشانه‏های دین الهی است. اولیای خدا ـ به ویژه آنان که در راه گسترش دین جانبازی کرده‏اند ـ از شعائر و نشانه‏های دین او هستند. یکی از راه‏های بزرگداشت آنان ـ علاوه بر حفظ آثار و مکتب آنها ـ حفظ و تعمیر قبور آنان است. معمولاً در میان تمام ملل، شخصیت‏های بزرگ سیاسی و دینی در نقاط حساس به خاک سپرده می‏شوند و از مقبرة آنان به عنوان نشانه مکتب و نماد افتخار، محافظت می‏شود. قرآن مجید به روشنی به ما دستور می‏دهد که به بستگان و خویشاوندان پیامبر گرامی(ص) مهر ورزیم: « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » شوری، آیة 23 و مسلماً یکی از راه‏های ابراز علاقه به خاندان رسالت، حفظ و بزرگداشت مرقدهای آنان است. به دلیل همین ابراز احساسات و نشان دادن عشق و علاقه فراوان به اهل بیت(ع)، شیعیان همواره سعی کرده‏اند که زیباترین هنرهای معماری و آیینه‏کاری و منبت‏کاری را در حرم‏ها و بناهای متعلّق به آنان، به کار برند و ارزنده‏ترین و با ارزش‏ترین فلزات ـ اعم از طلا و نقره و سایر جواهرات ـ را وقف آن قبور مطهر نمایند و در تزیین گنبد و بارگاه آن بزرگان استفاده کنند. این، نشانه تعظیم شعائر و بیانگر شکوه و اجلال آن بزرگواران در نزد مردم است. همچنین دیدن این حرم‏های نورانی، یادآور عظمت معنوی و مقام والای صاحب آن بارگاه است.
دوم. بزرگداشت مقام بزرگان دین ـ از طریق آبادانی و زیباسازی قبور آنان و به وجود آوردن امکانات رفاهی برای زائران و ارائه خدمات فرهنگی و مادی و ... ـ می‏تواند نقش ارزنده‏ای در گسترش و ترویج فرهنگ و ارزش‏های اسلامی و اسوه قراردادن ائمه اطهار(ع) و تمسّک به سیرة آن بزرگواران برای عموم مردم داشته باشد. این خود، نتایج مهم و ارزشمندی در حوزه فردی و اجتماعی به دنبال دارد و در نهادینه کردن ارزش‏های الهی و انسانی مؤثر است. بسیاری از امور عام‏المنفعه (مانند خیرات، نذورات، اوقاف، مدرسه‏سازی، سرپرستی ایتام، پرداخت وجوهات شرعی، کمک به نیازمندان و...) از تأثیرات و نتایج بسیار ارزندة ساخت و ساز صحن و بارگاه امامان و امامزاده‏ها است؛ زیرا شکوه این مکان‏های مقدس، در جذب مردم برای زیارت و انجام دادن خیرات مؤثر است. به عبارت دیگر، صرف هزینه‏های مالی به وسیلة افراد نیکوکار، برای زیباسازی و تجلیل بارگاه بزرگان دین، سبب یادآوری مقام و عظمت والای آن بزرگان وتعظیم شعائر الهی است و مردم بسیار زیادی را به سوی خود جلب می‏کند و در گسترش فرهنگ و ارزش‏های الهی و سیره و منش فردی و اجتماعی آن بزرگواران مؤثر است.
سوم. اگر بین سایر بودجه‏های کلان فرهنگی کشور و نتایج حاصلة آن، با هزینه‏های صرف شده در این گونه اقدامات مقایسه ای کنیم و نتایج آن دو را بسنجیم، اهمیت این قبیل اقدامات برای ما روشن می‏شود و در بسط و گسترش آن کوشش می‏کنیم.
چهارم. البته باید از هرگونه اسراف و ریخت و پاش و انجام دادن اموری که به هیچ وجه زیبنده نظام اسلامی و مکتب اهل بیت(ع) نیست، جلوگیری کرد و برای استفاده بهینه از امکانات موجود، برنامه‏ریزی نمود و در جهت گسترش فرهنگ صحیح اسلامی و ارائه خدمات گوناگون از آن،بهره برد؛ خدماتی مانند ایجاد کتابخانه، زائرسرا، سالن اجتماعات، مراکز درمانی، امکانات آسایش، مراکز فرهنگی و تفریحی و ورزشی برای عموم افراد جامعه و... همان‏طور که شاهد انجام گرفتن این‏گونه اقدامات از سوی برخی مراکز دینی و زیارتی (مانند آستان قدس رضوی در مشهد و آستان مقدس حضرت معصومه(س) در قم و...) هستیم.


  

سؤال دربارة ضرورت و فلسفه وجودی قشری به نام «روحانیت» مانند سؤال درباره قشرهایی همچون پزشکان، مهندسان و دیگر اقشار جامعه است. بیان این نکته به توضیحی چند نیازمند است:
یکم. امروزه «دین» مسئله‏ای پیچیده و بغرنج است؛ چه از نظر اعتقادات و جهان‏بینی و چه از نظر احکام فقهی و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعی. بنابراین، از چند جهت وجود روحانیت ضرورت پیدا می‏کند:
1ـ1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود. نحل، آیه 44 بعد از نبی اکرم‏(ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان آن حضرت ـ امامان دوازده‏گانه ـ قرار گرفت و در زمان غیبت نیز بر عهدة علما و دانشمندان راستین است که در حقیقت، پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند.
1ـ2. منبع دیگر در معارف اسلامی، احادیث و سنّت‏هایی است که از نبی اکرم(ص) و ائمه هُدی(ع) به یادگار مانده و نیازمند بیان و تفسیر است.
1ـ3. تطبیق احکام و موضوعات، با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد.
دوم. بیان و ابلاغ مسائل نیز به افراد آگاه و متخصص این فن نیاز دارد تا به درستی مردم را با معارف دین آشنا سازند. طبیعی است که حرفه و فن تبلیغ، کار هر کسی نیست و هنر ویژه خود را می‏طلبد.
سوم. در بُعد رهبری عملی نیز باید افراد شاخص و لایقی باشند که عملاً در جامعه به اجرای دین بپردازند و با رفتار خویش، دیگران را به سوی اسلام و اهداف قرآن فراخوانند .
چهارم. گه‏گاه افرادی پیدا می‏شوند و نظرهایی ابراز می‏کنند که از حقیقت دین به دور است و اگر جلوی این انحراف گرفته نشود، چه بسا شکاف عمیقی در دین ایجاد گردد و همین امر، موجب فرقه گرایی و هرج و مرج شود. باید چهره‏های راستین و صاحبْ نظر در حقایق دینی، وجود داشته باشند تا دین و مکتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و کیان جامعه اسلامی را در این بُعد، صیانت بخشند. پیامبر اکرم(ص) می‏فرماید: « یَحملُ هذا الدین فی کلّ قرنٍ عدول یَنفَوْنَ عنه تأویلَ المبطلین و تحریفَ الغالین وانتحالَ الجاهلین »؛ «پیوسته این دین را در هر قرن و زمانی، افرادی امین و شایسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوی تأویلات اهل باطل، و تحریف افراد غلو کننده و تندرو، و نسبت‏های ناروای افراد جاهل را می‏گیرند». وسائل الشیعة، ج 27، ص 150
پنجم. هر چه زمان به پیش می‏رود، فکر زاینده و خلاّق بشر به مسائل جدیدی دست می‏یازد و شبهات و سؤال‏هایی دربارة معارف دینی پیش می‏آید. بنابراین، باید افراد آگاه و خبره‏ای باشند که به شبهات خودی و بیگانه پاسخ دهند و ابهام زدایی کنند.
شش. با پیشرفت زمان، موضوعات متنوع و جدیدی نیز پیش می‏آید که در گذشته مطرح نبوده‏ است (مثل چگونگی خواندن نماز و گرفتن روزه در ایستگاه‏های فضایی). در چنین شرایطی، باید محققان و دانشمندان دینی به استنباط احکام بپردازند و جواب‏گوی نیازها باشند.
هفتم. ادیان راستین، همیشه چونان سدی مستحکم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشری بوده‏اند. دین، همیشه حامی مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستیز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخیر، لغو قرارداد رویتر (انحصار تنباکو) درپی فتوای میرزای شیرازی‏(ره) است. طبیعی است که زمامداران خودکامه، از این سدی که در برابر خویش احساس می‏کنند، دلِ خوشی ندارند و همیشه در صدد شکستن و ویرانی آن برآمده‏اند. از این رو، با دسیسه‏های مختلف، برای پیکار با دین تلاش می‏کنند و با استهزا و تهمت و تحریف حقایق و جا زدن افراد شیّاد به نام روحانی و رهبران دینی، به خواسته‏های خود جامه عمل می‏پوشانند.
چه کسی باید با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنین توطئه‏های گسترده بایستد و از موجودیت دین پاسداری کند؟ قرآن می‏فرماید: « لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیرًا »؛ «اگر نبود این سنت خداوندی که پیوسته جلوی افراد متجاوز به حریم دین و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاکباخته گرفته شود، هر معبدی ـ اعم از کلیسا و کنیسه و مسجد ـ ویران می‏گشت و اثری از آنها باقی نمی‏ماند». حج، آیة 40
بنابراین، فلسفه وجود روحانیت، در سه بُعد علمی، رفتاری و سیاسی خلاصه می‏شود. در بُعد علمی، این موارد را باید در نظر داشت: 1. استنباط احکام به طور کلی؛ 2. ابلاغ و تبلیغ معارف دینی به مردم؛ 3. تفسیر و تبیین حقایق و معضلات دین؛ 4. استنباط احکام درباره موضوعات جدید؛ 5. شبهه زدایی و جواب‏گویی به پرسش‏ها .
در بُعد رفتاری نیز روحانیان، باید شاخص و الگوی جامعه باشند تا علاوه بر بیان، با رفتار خود نیز حقایق دینی را عینیت و تجسّم ببخشند. در بُعد سیاسی نیز در برابر خودکامگی سردمداران سیاسی جامعه بایستند و از انهدام و ویرانی دین جلوگیری کنند. این امر در سایه اقتدار ولایت و مرجعیت و با حمایت مردم تاکنون امکان‏پذیر بوده و شاهد بسیار بارز آن، همین انقلاب اسلامی ایران است.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ