مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 73
کل بازدید : 781740
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

دعا

دلیل دعا کردن براى‏سلامتى‏امام عصر چیست؟ در حالى‏که خداى‏منان اراده دارد ایشان زنده و سلامت بمانند، آیا اصلا امکان دارد آن وجود مبارک دچار کسالت شوند؟

* * * * * * * *

دعا از هر حیث مخصوصاً براى‏سلامتى‏امام زمان علیه السلام آثار و برکات فراوانى دارد که برخى عبارتند از:

  • دعا نشان‏گر علاقه و محبت مسلمانان به ایشان است.

اگر چه دوستى‏تمام ائمه معصومین‏علیهم‏السلام بخشى‏از ایمان و شرط قبولى‏اعمال است، در عین حال دعا کردن در حق امام زمان علیه السلام موجب ازدیاد محبت آن حضرت در دل و در نتیجه موجب تقویت ایمان مى‏گردد.

  • دعا اظهار تجدید عهد و پیمان با آن حضرت است و محتواى‏پیمان با آن حضرت را دین دارى، شریعت محورى‏و تصمیم قلبى‏بر اطاعت امر امام‏علیه‏السلام و یارى‏رساندن او با نثار جان و مال تشکیل مى‏دهد.

تجدید بیعت با آن حضرت علیه‏السلام کارى است که بعد از هر نماز از نمازهاى پنجگانه یا در هر روز و یا در هر جمعه انجام آن مستحب است. هر روز بعد از نماز صبح، دعاهایى‏که مربوط به وجود مبارک امام عصر علیه السلام است، خوانده شود، بسیار مفید و مؤثر خواهد بود.

دعاى‏شریف «اللهم بلغ مولاى‏صاحب الزمان صلوات الله علیه عن جمیع المؤمنین...» و نیز «دعاى‏عهد» شاهدى‏ براى‏این سخن است.

  • دعا سبب زنده نگه داشتن یاد امام غایب در دل منتظران مى‏گردد. یاد امام زمان علیه السلام توجه به ارزش هاى‏ دین و اصول اخلاقى را در دل‏ها زنده مى‏کند و غفلت از یاد امام، یکى‏از دلایل عمده پژمردگى‏و سستى‏ارزش هاى الهى ‏و انسانى ‏در جوامع اسلامى است.

دلت گر که یک لحظه غافل نشیند                خدنگ بلا بر دل دل نشیند

ممکن است ایشان نیز مریض شوند و دچار کسالت گردند و از این نظر دعاى‏ما براى‏سلامتى‏حضرت و حفظ ایشان از این آفات و حوادث، بدون شک در سلامتى ‏وجود آن عزیز عالم وجود و آخرین دُرّ صدف امامت و ولایت، مؤثر و مفید است.

  • کسى‏که سلامتى‏امام زمانش برایش مهم است، مسلما آزردن آن حضرت برایش سخت است؛ در نتیجه دعا براى‏سلامتى‏ آن حضرت، انسان را به انجام کارهایى‏ وامى‏دارد که موجب خشنودى‏آن حضرت و در نتیجه سبب رسیدن به مقام رضوان الهى‏مى‏گردد.
  • دعا بسیار مؤثر است و موجب فرج آن حضرت و نیز فرج و گشایش در زندگى‏مؤمنان مى‏شود.
  • دعا موجب قرب الهى‏است. مثلا زیارت آل یاسین که از جهات مختلف محتوایى عمیق دارد، بسیار مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. این زیارت از ابتدا تا انتها، دعاى براى سلامتى، تندرستى و بهروزى امام زمان علیه السلام است؛ «السلام علیک یا خلیفه الله و ناصر حقه... السلام علیک حین تصبح و تمسى، السلام علیک فى‏الیل اذا یغشى‏و النهار اذا تجلى... السلام علیک بجوامع السلام...؛ سلام بر تو اى جانشین خدا و یارى کننده حق... درود و سلام بر تو هنگامى که صبح و شام کنى، درود و تهیت الهى‏بر تو در شب که همه جا را فراگیرد و در روز، در وقتى‏که نور دهد (یعنى‏سلام بر تو در هر صبح و شام)...، درود بر تو درودى‏همه جانبه...».

در دعاى بعد از این زیارت نیز معانى بلندى نهفته است؛ مانند: خدایا امام زمان علیه السلام را از شر هر متجاوز و سرکشى‏و از شر همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث یومیه، از پیش رو و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگه‏دارى‏کن و از این که آسیب و گزندى به او برسد، جلوگیرى‏کن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مبارکش عدل و داد را پدیدار نما!

«اللهم اعذه من شر کل باغ و طاغ و من شر جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه و من خلقه و عن یمینه و عن شماله و احرسه و امنعه من ان یوصل الیه بسوء واحفظ فیه رسولک و آل رسولک واظهر به العدل...»

دعا کردن براى‏سلامتى‏و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نیز اهل بیت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله است.

آخرین نکته این است که هر چند طبق وعده الهى‏حضرت زنده و باقى‏هستند تا زمانى‏که پرچم توحید و عدل را در همه جهان به اهتزاز درآورند، ولى‏بالاخره بشر هستند و در معرض آفات جسمانى‏و بلاهاى طبیعى و ممکن است مریض شوند و دچار کسالت گردند و از این نظر دعاى‏ما براى‏سلامتى‏حضرت و حفظ ایشان از این آفات و حوادث، بدون شک در سلامتى‏وجود آن عزیز عالم وجود و آخرین دُرّ صدف امامت و ولایت، مؤثر و مفید است.


منبع:

نشریه پرسمان، شماره 20 - اردیبهشت 1383، با اندکی تصرف.


  

ریحانه ها زیر پا

ریحانه ها زیر پا

 

اشاره:

چنانکه خواننده فهیم و هوشمند ما مستحضر است این روزها در فضای جامعه، برخی از افراد کم اطلاع، مغرض، وسودجو با جریان سازی‌های شبه عرفانی(عرفانهای بدلی) و دستور نامه هایی که احیا نا از آن طرف آبها در یافت کرده و می‌کنند سخت در پی آنند که سرمایه ایمان، عقیده و گرایشهای زلال معنوی توده مردم را به تاراج برند.

جماعت یاد شده با جعل مذاهب پوشالی می‌کوشند با همراه ساختن عناصر سست باور و رخنه در قلوب توده عوام، برای خود جایگاه و پایگاهی مذهبی یافته از این رهگذر به اهداف پلید خود دست یازند.

از چندی پیش سلسله مقالاتی روشنگرایانه در واکاوی و آسیب شناسی این عرفان‌های ساختگی با عناوین: "با سامریهای امت" (3،4، 2، 1) و "اخوان الشیاطین و ردپای فرنگیان" (4،5،‌3،‌2، 1) از نظر و محضرتان گذشت.

در"با سامریهای امت" با روی آوردی تاریخی ضمن گذر بر عرفانهای آفت زده، پاره‌ای از تعارضات فکری و عقیدتی عارف نمایان با قرآن و سنت را بر آفتاب افکندیم.

در " اخوان الشیاطین و ردپای فرنگیان" در محضراستادی فرزانه و دانشمند* زانوی تعلم زدیم.

استاد ضمن برشمردن نمونه هایی از جریانهای انحراف ساز در صدر اسلام به تبیین علل و عوامل اصلی تحریف و انحراف (نادانی و هواپرستی) در ادیان به طور کلی و در دین مببن اسلام به طور خاص پرداخت.

در خلال سخنان استاد خواندیم که با هشیاری و ژرف نگری می‌توان ردپای فرنگ به خصوص روباه پیر استعمار، انگلیس را درپیدایش این اقلیت‌ها و فرقه هایی چون بابیت و بهائیت ردیابی کرد.

در نوشتار حاضر(ریحانه‌ها زیر پا) خواهیم خواند که شیادان دین ساز و مجریان طرحهای استعماری بخشی از فعالیت خود را بر روی جامعه زنان متمرکز کرده با روانشناسی دقیق و فراگیر بیشتر طعمه‌های خود را از میان این جماعت انتخاب می‌کنند. چه آنکه می‌دانند زنان به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، آسیب پذیرترند.

اعتقاد به رمالی، فالگیری، دعانویسی، جادوگری، ،‌کف بینی، بخت گشایی، فرزند آوری، تسخیر دیگران وموارد دیگری از این دست، بستر ساز رخنه مکاتب عرفان ساز در میان بانوان خواهد بود.

 

                                                                              ابوالقاسم شکوری،‌کارشناس دین و اندیشه

 

مقدمه

مجریان طرح‌های استعماری عرفان بدلی، با توجه به پژوهش‌های عمیق، دقیق، گسترده و همه جانبه‌ای که انجام می‌دهند، پس از شناخت بافت‌ها و قشرهای گوناگون جامعه، می‌کوشند مطابق با روان‌شناسی هر صنف و گروهی با آنان برخورد کنند تا به اهداف درازمدت خود برسند. یکی از این قشرها، زنان هستند که مزدوران داخلی و خارجی نقشه‌هایی فریبنده برایشان طراحی کرده‌اند و ما در این نوشتار به آنها می‌پردازیم.

خرافه یکی از موارد ذهنی است که فرد را به شدت به خود پای‌بند می‌کند و چنان در وجود افراد- به ویژه خانم‌ها- راه می‌یابد که گویا وحی الهی است! برای نمونه، اعتقاد به پدید آمدن نزاع و درگیری در صورت وارونه قرار دادن جارو در میان برخی افراد به اندیشه‌ای ثابت و تردید ناپذیر در آمده، حال آنکه در هیچ یکی از متون دینی به این مطلب اشاره نشده است.

مکتب‌ها و صاحبان قدرت همواره در پی تاثیرگذاری بر افراد و جذب پیروانی برای گسترش نفوذ خود بوده‌اند. در این میان، کسانی که از روان‌شناسی فردی، قشری و اجتماعی جوامع گوناگون آگاهی کامل دارند و در فضای جامعه‌شناختی این انسان‌ها تنفس می‌کنند، با تاثیری دو چندان می‌توانند اندیشه‌های خویش را در میان توده‌ها تثبیت و ترویج کنند. در میان مخاطبان گروه‌ها و مکتب‌‌های انحرافی، زنان یکی از بهترین صیدها و دام‌ها محسوب می‌شوند. صید و دام بودن زنان را وقتی در می‌یابیم که بدانیم چنانچه مردی به این گروه گرایش یابد، آسان‌تر می‌تواند به صورت پنهان از این عقاید پیروی کند و بر عقاید خود استوار بماند و حال آنکه اگر زنی به این فرقه‌ها متمایل شود، نه تنها خود بلکه همسر و فرزندان را نیز با خویش همراه می‌کند. و این همان هدفی است که مدعیان عرفان دروغین به دنبال آن هستند و توسط زنان فراهم می‌شود.

 

عرفان بدلی

آنچه در جامعه زنان به خوبی نفوذ یافته و عارف‌نمایان نیز از آن بهره‌برداری می‌کنند، جادو و خرافه است.

خرافه را می‌توان نوعی اعتقاد جازم و محکم افراد به ثاثیر متافیزیکی برخی امور غیرعقلی در زندگی فردی و اجتماعی برای حل مشکلات دانست.

گاهی فرد به مفاهیمی ذهنی و انتزاعی اعتقاد پیدا می‌کند که می‌پندارد در زندگی وی ثاثیر گذارند و می‌توانند موفقیت را همراه او کنند. از جمله این مفاهیم، «شانس» است که بر اساس ادله، جایگاهی ندارد؛ زیرا شانس در بین مردم به معنای رسیدن به موفقیت بدون علت است، در صورتی که براساس اصول عقلی و اعتقادی اسلام، هیچ حادثه‌ای بدون علت نیست.

خرافه یکی از موارد ذهنی است که فرد را به شدت به خود پای‌بند می‌کند و چنان در وجود افراد- به ویژه خانم‌ها- راه می‌یابد که گویا وحی الهی است! برای نمونه، اعتقاد به پدید آمدن نزاع و درگیری در صورت وارونه قرار دادن جارو در میان برخی افراد به اندیشه‌ای ثابت و تردید ناپذیر در آمده، حال آنکه در هیچ یکی از متون دینی به این مطلب اشاره نشده است.

زنان و گرایش به عرفان بدلی

عرفان بدلی، خرافات، سحر و جادو، بخت‌گشایی، تسخیر دیگران و... مواردی است که خیلی زود افراد خام را به خود جذب می‌کند. در میان انسان‌ها، زنان احساسات لطیف‌تری دارند و به همین سبب، جایگاه ویژه‌ای برای جذب و استثمار افراد نزد مدعیان عرفان کاذب دارند.

موضوع‌های مطرح شده در خرافات در دوران‌های گذشته برخی افراد برای حل مشکلات زندگی خود به دعانویسان و رمالان مراجعه می‌کردند. این مراجعه و دریافت راه حل‌های دروغین هنوز نیز رواج دارد. هنگامی که مشکل روحی، جسمی و مادی پیش می‌آمد، بانوی خانه برای حل آن از راه‌های ماورایی، نزد دعانویسان می‌شتافت. بر همین اساس، بازار جادوگران، رمالان و دعانویسان در حل مشکلاتی چون اشتغال، بخش‌گشایی، فرزند‌آوری، دور کردن هوو و دیگر مشکلات همواره گرم بوده است.

این بازار گرمی گذشته‌ها را ندارد؛ اما هم اکنون نیز بسیاری از زنان معتقد به خرافه در آن پرسه می‌زنند. دخترانی که در آستانه ازدواج قرار دارند، به طالع‌بینی چینی، هندی و ایرانی رجوع می‌کنند تا ببینند ستاره‌های همسرشان با همدیگر سازگارند یا نه؟ امروزه روان‌شناسی رنگ‌ها هم در کنار کف‌بینی و فالگیری به رونق بازار رمالان یاری رسانده است و آنها به راحتی در باره آینده افراد اظهار نظر می‌کنند. در بین این عده، چیزهایی هم وجود دارند که مقدس به شمار می‌آیند و برای رسیدن به خواسته‌های افراد کارگشا معرفی می‌شوند. دم روباه، موی، دندان و آب دهان مرده، پنجه گرگ، روغن گرگ، دندان سگ و گراز، مهره مار و ابزار آلات دیگری که به تسلط ارواح و جن یاری می‌رساند، از جمله این امکانات هستند.

در میان این بازار، دکان عدم احضار جن و روح برای زنان بسیار جذاب به شمار می‌آید. مبحث ذهن خوانی و تسلط بر فکر و روح همسر، از دیگر موضوعات داغ این بازار است.

آنچه زنان حساسیت ویژه‌ای به آن دارند، ورود همسر دوم در زندگی شوهران خود است. زنان در تنهایی و بیکاری و ادبیات محاوره‌ای، با این موضوع برخورد می‌کنند و برای مبارزه با این پدیده هزینه‌های فراوانی را می‌پردازند.

انتقال مباحث خرافی نیازمند تبلیغات گسترده نیست. جاری‌ها، خواهران، دختر خاله‌ها و دخترعموها و نیز همکلاسی و همسایه نقشی مهم و کلیدی و البته رایگان را در تبلیغ امور خرافی ایفا می‌کنند.

در نوشتار حاضر(ریحانه‌ها زیر پا) خواهیم خواند که شیادان دین ساز و مجریان طرحهای استعماری بخشی از فعالیت خود را بر روی جامعه زنان متمرکز کرده با روانشناسی دقیق و فراگیر بیشتر طعمه‌های خود را از میان این جماعت انتخاب می‌کنند. چه آنکه می‌دانند زنان به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، آسیب پذیرترند.

همراه با رشد تکنولوژی، وسایل و ابزار خرافی هم تکامل می‌یابد. امروزه فکر بشر در مقایسه با گذشته رشد بیش‌تری دارد و اختلاط اندیشه‌های غربی و شرقی و مذهبی بیش‌تر شده است. زندگی ماشینی روزگار ما، افزایش مشکلات اقتصادی و دوری افراد از یکدیگر، رسیدگی به مشکلات را در جایگاه دیگری قرار می‌دهد. مباحثی چون تجسم خلاق، رقص و موسیقی درمانی، یوگا و تمرکز با شمع روشن و نقطه سیاه شیطان پرستی – چه صوفی و چه غربی- مباحث عرفان سرخ‌پوستی و امریکایی (اکنکار)، و عرفان هندی (سای بابا) انسان مدرن امروز را به این بازار مکاره دعوت می‌کند.

هم اکنون در متن تعالیم خرافی این گرایش‌ها، تمرکز بر تصاویر برهنه، پرستش و توجه به اسافل اعضا از جمله راهکارهای حل مشکلات روحی و روانی معرفی می‌شوند و حال آن که به نظر روان‌شناسان، بیش‌ترین آسیب‌های روحی و روانی از کنترل نکردن غریزه و نداشتن تربیت درست اخلاقی سرچشمه می‌گیرد.این بازار مشتریان خود را از همه توده‌ها و گروه‌ها جذب می‌کند.


چیزی بگو مهربان! هر چه از دوست رسد نیکوست!

 

پی نوشت:

آیت الله مصباح یزدی دامت افاضاته

 


  

گناهان جنسی جسم فرد را آلوده کرده و توانایی آن برای انجام مقاصد الهی را از بین می برد.
گناه جنسی از این نظر مستثنی است که ما آن را بر علیه جسم خود انجام میدهیم. جسم ما معبد روح الهی است. وقتی ما از جسممان برای گناهان جنسی استفاده می کنیم، به پاکی آن تجاوز کرده و آن معبد را ویران می کنیم. همچنین آن افرادی که با آنها این گناه را انجام می دهیم را نیز آلوده می کنیم. فقدان احترام به جسممان (و خداوند) رابطه ی ما با خدا را از بین می برد.

گناهان جنسی روح خداوندی را اندوهگین می کند.
هر گناهی که انجام میدهیم باعث اندوهگین شدن روح خداوندی می شود و آتش روح مقدس را در زندگی ما خاموش می کند. هرچه این آتش را بیشتر فرو بنشانیم، همانقدر از نیکی و درستکاری فاصله خواهیم گرفت.

ارتکاب به گناهان جنسی دژ محکمی برای شر و شیطان در زندگی فرد خواهد ساخت.
وقتی ما مرتباً مرتکب گناه می شویم، دژ محکمتری برای شیطان در زندگی خود بر پا خواهیم کرد. هرچه بیشتر تن به شهوت و هوس دهیم، کنترل آنها بر روی ما بیشتر خواهد شد، تا آنجا که ما را بنده ی خود خواهند کرد. این دژ محکم بسیار مستحکم خواهد بود، چون جسم، روح و روان ما را درگیر خود کرده است. خوشبختانه دین، راه های زیادی برای ویران کردن این دژ محکم پیش پای ما قرار داده است.

با ارتکاب به گناهان جنسی نفرینی پشت سرتان خواهد بود، از طرف همسر یا فرزندانتان.
گناه جنسی به شیطان این امکان را می دهد که ما و نسل های بعد از ما را با نفرین، ذلیل خود کند. بی بندوباری جنسی، زنا، طلاق، نازایی، و سایر مشکلات را گاهاً می توان از نتایج گناه های جنسی دانست.


گناهان جنسی پایگاهی به ارواح شیطانی برای تاثیرگذاردن بر شما را میدهد.
کتب آسمانی مثال های زیادی از گناه های جنسی و عواقب حتمی آن در اختیار ما می گذارند و احتمالاً مشهورترین این گناهان، گناه داوود با بنت شیبا (مادر حضرت سلیمان) بوده است. زنای او با بنت شیبا و قتل شوهر او منجر به نزاع خانوادگی، مرگ پسرش و ایجاد فرصت برای دشمنان برای کفرگویی شد.

گناه جنسی پریشانی روحی در بر خواهد داشت.
با دنبال کردن لذتهای ناشی از گناه و نادیده گرفتن وجدان خود برای تشخیث خوبی از بدی، پریشانی و آشفتگی روحانی در بر خواهد داشت. هر چه بیشتر به دنبال گناه و فساد باشید، وجدانتان کدرتر خواهد شد. یک وجدان کدر باعث می شود که بیشتر درمعرض دروغ های شیطان قرار بگیریم که باعث دورتر شدن ما از خداوند یکتا می شود. و این مسئله به جایی میرسد که ما دیگر کارهای خود را گناه تلقی نخواهیم کرد و توانایی ما برای توبه و اصلاح شدن کمتر می شود

://www.bibi70.blogfa.com/cat-12.aspx


  

حضرت علی علیه السلام در ادامه توصیف مومنان می‌فرماید:

«لا یبخل و ان بخل علیه صبر» ؛ مومن بخل نمی ورزد و اگر بر او بخل ورزیده شود صبر می‌کند.

کثرت استعمال واژه «بخل»، در مال است و الا بخل به معنای امساک و قبض بی جای نعمت‌ها است. این رذیله، نسبت مستقیمی با سنین عمر دارد. هر قدر سن افزایش یابد این ملکه راسخ‌تر خواهد شد چنان که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند :

«یهدم ابن آدم ویشب منه اثنتان . البخل و طول الامل» (1) ؛ فرزندان آدم هر قدر پا به سن می‌گذارند دو خصلت در آنان تازه‌تر می‌شود. «بخل» و «آرزوی دراز» .

بخل، انسان را از قرب حق محروم می‌کند چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«البخیل بعید من الله، بعید من الناس، بعید من الجنة قریب من النار» (2) ؛ بخیل از خدا، خلق و بهشت دور است اما به آتش جهنم نزدیک است .

قناعت و حرص در هر دو به امور دنیوی مربوط‌ اند. چرا قناعت محوری دارد پاسخش این است که اگر انسان از نظر معیشت مادی آسوده خاطر باشد، رشدش در ناحیه معنویات گسترش می‌یابد. در حالی که اگر گرفتاری خاصی داشته باشد، همه فکر متوجه آن می‌شود. آرامش دل، مبدا سیر معنوی است. وقتی آرامش تامین معاش پدید آمد احساس کمبود معنویات رخ می‌نماید. با نماز و روزه‌ای که عادت شده است، نمی‌توان سیر معنوی کرد. از آن طرف، حرص، رذیله‌ای محوری است که جایی برای توجه و تذکر به خدا و معنویات باقی نمی‌گذارد.

در روایتی دیگر تعبیر معنوی درباره این رذیله شده است:

«البخل شجرة تنبت فی النار» ؛ بخل درختی است که در آتش می‌روید.

«فلا یلج النار الا البخیل» (3) ؛ در آتش وارد نمی‌شود، مگر بخیل. این تعبیر که انحصار را می‌رساند، بخل را از دایره بخل مادی خارج می‌کند و تذکار به معنای وسیع بخل می‌دهد. روایت می‌فرماید فقط اهل بخل وارد آتش می‌شود. بنابراین کسانی که اطاعت خدا نمی‌کنند و از آن سر باز می‌زنند. مصداق بخیل هستند. چگونه چون جمیع اموری را که خداوند به عنوان سرمایه‌های الهی، به افراد بشر داده است، باید در راه خدا و در طریق اجرای تکالیف الهی به کار گرفته شود. طاعات ما، ابزاری می‌خواهد و ابزارش نعمت‌های مادی و غیرمادی است که در اختیار داریم . اگر از مصرف ابزارها امساک کردیم، بخیل هستیم . در روایتی آمده است که مومن نمی‌تواند مومن باشد و بخل بورزد.

«خصلتان لا تجتمعان فی مومن، البخل و سوالظن» (4) ؛ دو خصلت در مومن جمع نمی‌شود: بخل و سوء ظن .

یکی از دعاهای رسول الله صلی الله علیه و آله این بود که:

«اللهم انی اعوذ بک من البخل» (5) ؛ پروردگارا به تو از بخل پناه می‌برم .

توضیح آن که ما دو گونه بخل داریم:

1ـ بخل ابتدایی 2ـ بخل مجازاتی

بخل ابتدایی را با مثالی در مورد بخل مالی توضیح می‌دهیم. جایی که انسان شرعاً باید مالی را مصرف کند اما مصرف نکند، مانند ادا نکردن حقوق واجب النفقه . یا مثالی در زمینه غیر مالی . جایی که می‌تواند گره‌ای از کار دیگری باز کند، اما امساک کند.

نوع دیگر بخل، مجازاتی است و آن چنین است که شخص مورد بخل دیگری قرار گیرد، مثلا مشکلی داشته و کسی قادر به حلش بوده و حل نکرده است. پس از چندی فرد بخیل دچار مشکل می‌شود و حل آن از شخص اولی برمی‌آید، در اینجا اگر او مشکل فرد بخیل را حل نکند، این بخل را بخل مجازاتی می‌گویند. (جزای بخل را با بخل دادن ). علی علیه السلام در این خطبه به این مطلب اشاره فرموده‌اند:

«لا یبخل و ان بخل علیه صبر» ؛ مومن هیچ گاه بخل نمی‌ورزد نه بخل ابتدایی و نه مجازاتی .

«‌قنع فاستغنی» ؛ مومن قانع گردید پس بی‌نیاز شد.

«قناعت» از فضائل نفسانی است. رضاست به آنچه دارد و به مازاد از آن چشم‌داشت ندارد. قناعت برای وصول به یک سنخ معنویات از صفات محوری است. در مقابل، حرص، ایمان سوز است. هلاکتی که از ناحیه حرص حاصل می‌شود آدمی را به جهنمی می‌کشاند که منتهاالیه آن معلوم نیست.

قناعت و حرص در هر دو به امور دنیوی مربوط‌ اند. چرا قناعت محوری دارد پاسخش این است که اگر انسان از نظر معیشت مادی آسوده خاطر باشد، رشدش در ناحیه معنویات گسترش می‌یابد. در حالی که اگر گرفتاری خاصی داشته باشد، همه فکر متوجه آن می‌شود. آرامش دل، مبدا سیر معنوی است. وقتی آرامش تامین معاش پدید آمد احساس کمبود معنویات رخ می‌نماید. با نماز و روزه‌ای که عادت شده است، نمی‌توان سیر معنوی کرد. از آن طرف، حرص، رذیله‌ای محوری است که جایی برای توجه و تذکر به خدا و معنویات باقی نمی‌گذارد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«منهومان لا یشبعان، منهوم علم و منهوم مال» (6) ؛ گرسنه علم و مال، سیری پذیر ناپذیرند.

در مقابل، درباره قناعت فرموده‌اند:

«طوبی لمن هدی الاسلام و کان عیشه کفافها و قنع به» (7) ؛ خوشا به حال کسی که هدایت اسلامی یافت و زندگیش بر اساس کفاف و قناعت است.

در روایات متعددی آمده است که قناعت، یکی از ریشه‌های شکر است .

«قنع فاستغنی» ؛ قناعت غنا می‌آورد.

شایان توضیح است که دو گونه غنا در امور مادی داریم: غنای با مال و غنای از مال .

همچنین غنا، به غنای ظاهر و غنای باطن تقسیم می‌شود.

غنای ظاهر لزوما با غنای باطن همراه نیست. چه بسا اغنیایی که از نظر باطن و روح فقیرند و فقرایی که از نظر باطنی غنی هستند. غنای با مال، غنای ظاهری است. غنای از مال بی‌نیازی از مال است. اگر چه این بی‌نیازی از مال اخذ شده باشد.

کسی که به دنبال غنای ظاهری است همواره از فقر باطنی رنج می‌برد. انسان غنی ولی حریص، روحش گدا صفت است. در مقابل، قانع که غنی از مال است نه بی‌نیاز به سبب مال، و نسبت به دنیا بی‌اعتناست، ثروتمند است. در روایت فوق مقصود از غنا «غنای از مال» است. امام صادق علیه السلام درباره این غنا می‌فرماید:

«منع قنع بما رزقه الله تعالی فهو من اغنی الناس»(8) ؛ کسی که به روزی الهی قانع شد، از بی‌نیازترین مردم است.

چون ملاک ثروت و فقر حقیقی، بی‌نیاز و احتیاج روح است، پس قانع، ثروتمند واقعی است.

«حیاوه یعلو شهوته» ؛ حیای مومن، شهوتش را می‌پوشاند.

علو در اینجا، کنایه است از تسلط حیا بر شهوت. حیای مومن اجازه اعمال گسترده قوه شهوت را نمی‌دهد.

مبدا این حیا، عقل است. چنان که در جمله‌های قبلی از امام علیه السلام نقل شد که فرموده بودند: «عقل فاستحیی» .

«وده یعلو حسده» ؛ دوستی مومن حسادتش را می‌پوشاند.

تمنای زوال نعمت از غیر را حسد گویند، مرضی که درمانش بسی مشکل است .

در این روایت اشاره به نکته لطیفی شده است . ریشه حسد عداوت و دشمنی است و اگر کهنگی پیدا کند از آن به «حقد» یا کینه تعبیر می‌کنند. کینه دشمنی در دل مانده است و عداوت دشمنی تازه را گویند. بنابراین اگر دشمنی به دوستی تبدیل شود، حسادتی باقی نخواهد ماند. مومن رابطه دوستی‌اش با دیگران به قدری قوت دارد که حسادت را از بین می‌برد. محبت عامل بسیار ارزنده‌ای است. همه علمای اخلاق متفق‌اند که سریع‌ترین راه در ریشه کن کردن رذایل نفسانی، تحکیم مودت بالله و عشق به اولیای الهی است .

ودّ، اظهار محبت است. مومن در ارتباطش با مومنان، محبت از سراپای وجودش می‌جوشد و ظاهر می‌شود.

محبت دو گونه است: انفعالی و فعلی . محبت در زن اغلب انفعالی است و در مرد فعلی است .

از جمله: «و وده یعلو حسده» ؛ درمی‌یابیم که محبت مومن فعلی است .

«و عفوه یعلو حقده» ؛ عفو و گذشت مومن، حقد و کینه‌اش را می‌پوشاند.

حقد، عداوت کهنه شده است، به حق و یا ناحق . زمانی که از شخص دیگری عصبانی و خشمگین می‌شود اما قادر به انتقام گیری نیست. این خشم در درون جای‌گیری می‌شود. به تعبیر دیگر، در قلب لانه می‌کند. از روایت فوق در می‌یابیم که مومن وقتی خشمگین می‌شود و آتش جهنم در دلش شعله ور می‌گردد. آن آتش را خاموش می‌کند، نه آن که آتش را پنهان کند. افراد عادی خشم را در نهانخانه دل پنهان می‌کنند. از این رو، علمای اخلاق در تعریف حقد فرموده‌اند: اضمار عداوت در قلب . در روایت آمده است:

«شر ما سکن القلب الحد» (9) ؛ از جمله بدترین شروری که در دل لانه می‌کند، کینه است .

«الحقد من طبایع الاشرار» (10) ؛ کینه ورزی، طبیعت افراد شرور است .

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند که مومن آنگاه که نتوانست انتقام گیرد، کینه را در دل نگاه نمی‌دارد:

«المومن لا بحقود» (11) ؛ مومن خیر مومن را می‌طلبد حتی اگر در باره‌اش به ناروا عمل کرده باشد. مومن به ملکه مقابل حقد که نصیحت است آراسته است .

حقد، شّر خواهی و نصیحت خیرخواهی است . علی علیه السلام می‌فرماید:

«لا عداوة مع نصح» (12) ؛ دشمنی و خیرخواهی با یکدیگر جمع نمی‌شوند.

«ولا یلبس الا الاقتصاد» ؛ مومن نمی‌پوشد مگر به اقتصاد.

اگر به ظاهر روایت تمسک کنیم، آدمی از نظر پوشش و لباس سه گونه می‌تواند عمل کند:

در پوشش، اهل اسراف باشد.

پوشش اهل دنائت را به تن کند، با آن که قدرت بر لباس بهتر دارد.

پوشش متعارف و متوسط داشته باشد.

برخی متشرعین به دلیل دوری از اسراف، به تفریط افتاده‌اند. در حالی که بر طبق روایت، توجه به عرف معیشت یک اصل است:

«ان الله تعالی یحب ان یری اثر نعماته علی عبده» (13) ؛ خدای تعالی دوست دارد ظهور نعمتش را در ظاهر بندگانش مشاهده کند.

برخی لباس را در اینجا، استعاری دانسته‌اند. مطابق این نظر، مقصود از این روایت دستور میانه‌روی به مومنان در جمیع امور است. مومن اهل حد وسط است. نه به سوی افراط میل می‌کند نه به سوی تفریط . روایات زیادی در این باره نقل شده است .

از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «ثلاث منجیات» ؛ سه چیز موجب نجات انسان می‌شود.

1ـ خشیة الله فی السّر و العلانیة ؛ خشیت از خداوند در نهان و آشکار. خشیت، ترسی است که مبتنی بر بینش و فهم است، خوف از خداست.

هنگامی که عظمت او ادراک می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: «انما یخشی الله من عباده العلما» تنها علما، اهل خشیت هستند.

2ـ والقصد فی الفقر و الغنی (14) ؛ میانه روی و اعتدال در حال فقر و توانگری.

3ـ والعدل فی الرضا و الغضب (15) ؛ در حالت رضا یا هنگامه غضب، معتدل است.

اعتدال، تاکیدی بر جمله قبل امیرالمومنین علیه السلام هم هست اما در جنبه نفسانی. سرخوشی، مومن را از اعتدال بیرون نمی‌برد و مرزها را نمی‌شکند و غضب و عصبانیت اعتدال وی را بر هم نمی‌زند.

«و مشیة التواضع» ؛ راه رفتن مومن متواضعانه است .

مومن نه دچار تکبر می‌شود و نه ذلت و خواری. مشی هم به رفتن گفته می‌شود و هم به روش. مومن هم در راه رفتن و هم در در روش زندگی از تواضع برخوردار است .

«خاضع لربه بطاعته» ؛ مومن برای اطاعت پروردگارش اهل خضوع است .

برخی گفته‌اند خضوع، تواضع جوارح ظاهری و خشوع، تواضع باطن است. بعضی دیگر معتقدند خشوع در نگاه و صورت است ولی خضوع، با همه پیکر است . این معنا را از آیات قرآن اخذ کرده‌اند:

«خاشعة ابصارهم»(16) ؛ «و خشعت الاصوات للرحمن»(17) ، بعضی نیز خضوع را کرنش درونی دانسته‌اند. مومن خاضع است اما به سبب اطاعت پروردگارش، دل آن گاه در برابر حقیقتی کرنش می‌کند که درک عظمت نماید.

آدمی در میان موجودات به دلیل قدرت انتخاب، خضوع را از طریق تفکر و شناخت و معرفت به دست می‌آورد. البته آنگاه که برای مومن خضوع، حاصل شد، همه موجودات در برابرش خاضع می‌شوند. علی علیه السلام می‌فرماید:

«من خضع لعظمة الله تعالی ذلت له الرقاب»(18) ؛ کسی که برای خداوند تعالی خاضع شد. همه موجودات در برابرش خاضع خواهند بود.

خاضع انتخابی، خاضعان جبری را به دنبال خود می‌آورد. اختیار عالم را به دست می‌گیرد.

«راض عنه فی کل حالاته» ؛ مومن از پروردگارش در تمام حالات راضی است.

مومن اهل شکایت از خداوند نیست. هیچ گاه نعم الهی را فراموش نمی‌کند و بلا راهم به مصلحت خویش می‌داند.

امام حسین علیه السلام در هنگامه روز عاشورا که همه یاران به شهادت رسیده‌اند و غرق دریای ابتلائات بودند، فرمودند:

«الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک» ؛ پروردگارا من خشنودم به قضای تو و به امر تو تسلیم هستم.

پی‌نوشت‌ها:

1 ـ با این لفظ یافت نشد. در نسخه بحارالانوار، ج 73، ص 22 و اثبات الهداه، ج 2، ص 301. « یشیب ابن آدم و یشب فیه خصلتان . اعرض و طول الامل.»

2 ـ وسایل الشیعه، ج 7، ص 130.

3 ـ اخلاق محتشمی، تالیف خواجه نصیرالدین طوسی، ص 3210.

4 ـ بحارالانوار، ج 77، ص 1720.

5 ـ مجموعه ورام، ج 1، ص 172/ المحجة، ج 2، ص 331 .

6 ـ خصال، ص 530.

7- وسایل، ج 15، ص 2310 .

8ـ اصول کافی، ج 2، ص 139 (چاپ آخوندی ) .

9 ـ غررالحکم، ج 4، ص 1640 .

10 ـ غررالحکم، ج 2، ص 1630.

11 ـ وسایل، ج11، ص 180.

12 ـ غررالحکم، ج 6، ص 36 .

13 ـ مجمع البیان، ج 1، ص 387 .

14 ـ بحارالانوار، ج 70، ص 60.

15 ـ سوره قلم، آیه 43 .

16 ـ سوره طه، آیه 108.

17 ـ غررالحکم، ج 5، ص 397 .

18 ـ غررالحکم، ج 5، ص 168.

منبع:

برگرفته از کتاب «کیش پارسایان»، درس‌هایی از آیة الله مجتبی تهرانی.


  
                                            بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم همه ی ما کمابیش با مفهومی بنام "ایمان" آشنا هستیم و به کسی که این ویژگی را دارا باشد مومن می گوییم. همه ی ما صفات آنها را شنیده ایم و در آرزوی رسیدن به این درجه هستیم.

اصولا منتهی الآمال هر مسلمانی رسیدن به درجه ایمان محس یا رسیدن به یقین است که با آن بتواند به رستگاری ابدی برسد و راه کمال را تمام کند. و حال آنکه راه رسیدن به ایمان جز شناختن صفات مومن امکان پذیرنیست. پس چه خوب است صفات مومن را از کلام کسی بشنویم که باید به او ایمان بیاوریم و جز راه ایمان به او ?  راه های دیگر همه اش پوچ است.

در اینجا گزیده از آیات سوره مومنون در صفات مومنان آمده است که با مقایسه آیات با اعمال ? رفتار و شخصیت و روزگار خود در قرن ?? می توانیم درصد ایمان خود را تخمین بزنیم که جایگاه ما نزد خدا و در روز جزا کجاست و ان شا ء الله با اصلاح عمل خود راه کمال را تمام می کنیم و رستگار شویم.

قد افلح المومنون(?) : قطعا مومنان رستگار شدند . «ایمان شرط کافی رستگاری است . اگر مومن باشی رستگاری.»

الذین هم فی صلاتهم خاشعون(?) : کسانی که در نمازهایشان فروتنند. «فروتنی در نماز یعنی همه توجه ما معطوف به خدا شود و با خضوع و بی چیزی و فقر در برابر خدای قدیر حاضر شویم.             گویند رسول الله (ص) هنگام نماز سر مبارکشان را بسوی آسمان گرفته و آسمان را نگاه می کردند و هنگامی که این آیه نازل شد سر مبارکشان را به پایین انداخته و زمین را نگاه کردند و از آن موقع این عمل سنت و مستحب شد.»

والذین هم عن اللغو معرضون(?) : و کسانی که از سخن بیهوده روی گردانند . « در کتاب مجمع البیان تعاریف زیادی از واژه ی لغو شده که بعضی ها آن را سخن بیهوده و بعضی ها آن را کلا کار بیهوده در نظر گرفتند و حقیقتا به نظر من این لغو یعنی کارهای بیهوده و بقول بچه ها گفتنی الافی که هیچ سودی ندارد بلکه همش ضرر است و چه ضرری بالاتر از اتلاف وقت که خیلی می تواند با ارزش باشد. پس کمتر حرف مفت و بیهوده بزنیم و »

والذین هم لزکاة فاعلون(?) : و کسانی که  زکات می پردازند . «همانطور که می دانید زکات بر ? چیز واجب است که رسائل توضیح المسایل به تفصیل درباره ی آن مطلب دارند اما به نظر من این آیه به همین ? چیز محدود نمی شود. احادیث زیادی داریم (مثلا در غرر) که زکات این ویژکی فلان فعل است . مثلا زکات علم? تعلیم آن است و با توجه به اینکه گفته : والذین هم لزکاة فاعلون و از فعل ?فاعلون استفاده کرده و ریشه ف ع ل به معنی انجام دادن است لذا منظور از زکات هرآنچیزی است که در احادیث از آنها بعنوان زکات نام برده شده  و صرفا مبلغ نقدی نیستند که پرداخت شوند.»

والذین هم لفروجهم لحافظون(?) : و آنهایی که شرمگاه خود را حفظ می کنند. « و اما رسیدیم به اصل مطلب. این آیه اشاره دارد که مومنان کسانی هستند که شهوت جنسی خود را کنترل می کنند و فروج بمعنی عورت و شرمگاهی هست که حفظ آن بسیار مشکل است . و پیش زمینه ی کنترل شهوت جنسی کنترل چشمان است. من معتقدم کسی که چشم و گوشش کم بجنبه . حواسش به چشماش باشه و بقول معروف آدم هیزی نباشه این مشکلات و گناهان برایش پیش نمی اید . در سنین نوجوانی انفجار و غلیان این غریزه را می بینیم که حفظ آن بسی مشکل است و متاسفانه گناهانی که بدین طریق را مرتکب می شوند می تواند به راحتی آدم را کف جهنم فر دهد . من دیگه بیشتر در این باب وارد نمی شوم چون دوستان خودشون جای استاد ما هستند

الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم انهم غیر ملومین(?) : جز بر همسرانشان و کسانی که مالک آنها شدند (کنیزان) که قطعا در این صورت ملامت نمی شوند. « پس ازدواج بهترین راه برای رهایی از بند شهوت است و گناهان جنسی انسان رو کاهش می دهد که شهوت در مورد همسر اشکال ندارد و ملامتی به همراه ندارد. والا ما که زن نداریم چی بگم . اللهم زوجنی بحور العین دوستان این دعا را آتو نگیرندا من اینو در ادیه ی امام معصوم هم دیدم و از خودم ننوشتم. »

فمن ابتدی وری ذلک فاولئک هم العادون(?) : و کسی که به غیر از این زنان حلال را به مباشرت طلبد البته ستمکار و متعدی خواهد بود (ترجمه الهی قمشه ای) 

والذین هم لامانانتهم و عهدهم راعون(?) : و کسانی که به امانت هایشان و عهد و پیمان خود وفادارند. « آره عزیز من با دوستت قرار می زاری نزار فردا صبح برو . بعد پیش خودت فکر کنی کلاس داره . یا دوست سی دی شو داده بهت باهاش فیریزبی و بشقاب پرنده بازی کنی. یا به مردم اینقدر وعده و وعید بدی بعد بزنی زیرش . مومنان وفای به عهد می کنند و امانت را مثل اولش برمی گردانند.

والذین هم علی صلواتهم یحافظون (?): و کسانی که از نماز هایشان حفاظت می کنند. « حفاظت از نماز مفهوم کلی است یعنی هم از نظر ظاهری و هم از نظر باطنی. هم نماز باید صحیح خوانده شود و هم سر و قت و هم با توجه قلبی. مومن به هیچ قیمت نمی گذارد نمازش قضا شود من به عینه افرادی را دیدم که در همه اوقات نمازشان را منظم می خوانند اما اگر میهمانی جایی بروند خجالت می کشند نماز نمی خوانند و نماز قضا می شود . نمی دونم والا خیلی دوستدارم ببینم اینها تو سرشان چه فکری می گذره . شاید فکر می کنند ریا میشه !!! دوستان یه توصیه برادرانه دارم و آن این است که هیچ وقت نه تنها واجب بلکه مستحبی را بخاطر ترس از اینکه عمل مزورانه و ریاکارانه شود ترک نکنید . همین تفکر - که مثلا الان دارم ریا می کنم -  ثابت می کند که عمل شما ریا نیست چون تزویرگر از این فکرها به ذهنش نمی رسد و همه ی فکرشان رسیدن به هدف خود و ظاهرسازی است. »  

اولئک هم الوارثون(??) : آنها وارثانند. « وارث چی؟ آیه بعد را بخون.»

الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون(??) : کسانی که وارثان بهشت هستند و در آن جاودانند. « فردوس همان پردیس است و پریس همان پارادایس غربی می باشد. و چه خوب نتیجه ای دارند والعاقبه للمتقین»

-نتیجه : اگر خواستی مومن باشی اینجوری باش. چه جوری ؟ یه نگاه به بالا بنداز

منبع:http://40hadith.blogfa.com/post-39.aspx


  

یکی از دستورالعملهای انسان ساز برای زندگی،وصیت امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است که مقامات والایى در معنویات و معارف داشته است. سلسله مطالب _ ره جویان صادق _ به بیان و توضیح جملات ایشان می پردازد.

نشانه دل پر نور هم این است که توجهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذت‌هاى مادى دل نمى‌بندد، فقط توجهش به مسایل معنوى و اخروى است.

ویژگى‌هاى دوستان اهل بیت(علیهم السلام)

  • عظمت آخرت در آنان

امام صادق علیه السلام  درباره ویژگیهای دوستان خودشان صفاتى را براى آنان برمى‌شمارند. اولین صفت آنها این است که:

« و لَقَدْ جَلّتِ الاْخرةُ فى أَعْیُنِهم حتّى مایُریدونَ بها بدلا »

آخرت در نظرشان با عظمت است تا آن جا که حاضر نیستند آن را با چیزى معاوضه کنند.

اگر در جایى امر دایر شود بین چیزى دنیایى و اخروى، آن چنان آخرت در نظرشان بزرگ است که حاضر نیستند آن را با هیچ چیز دنیا عوض کنند.

  • پرنور بودن دل آنها

« آه، آه على قلوب حُشِیَتْ نوراً » 

چقدر دل‌هاى آنان پر نور است!

باطن انسان، قلب و روح او، مانند ظرفى است، صندوقچه یا مخزنى است که چیزهاى مختلفى در آن انباشته مى‌شود. این مخزن پر از نیروهاى متراکم است. همان‌طور که در محسوسات، مى‌توان نیروهاى متراکمى را در جایى ذخیره کرد، در معنویات هم مى‌توان چنین کارى کرد. در قلب انسان، نیروهاى معنوى ذخیره مى‌شود. همان‌گونه که در عالم محسوسات، نور بزرگ ترین و شناخته شده ترین مظهر نیرو است، در عالم معنویات هم نورانیتى معنوى وجود دارد که در دل انسان جا مى‌گیرد و انباشته مى‌گردد. این نور، موهبتى خدایى است. هر انسانى مى‌تواند با کسب لیاقت هایى، قلب خود را آماده کند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل پر نور هم این است که توجهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذت‌هاى مادى دل نمى‌بندد، فقط توجهش به مسایل معنوى و اخروى است. اما به عکس، کسانى که به زرق و برق دنیا چشم مى‌دوزند و دنبال هوس‌هاى مادى اند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقایق را نمى‌بیند و ارزش مسایل معنوى را درک نمى‌کنند. در نتیجه، گول ظاهر فریبنده آن را مى‌خورند.

  • اجتناب از دنیاگرایى

« و إنَّما کانَت الدّنیا عندهُمْ بمَنزَلَةِ الشَّجاع الاَْرْقِم »

دنیا نزد آنان ، هم چون مارى بسیار خطرناک است که منتظر فریفتن آنها است.

برخى از مارها ـ که بسیار خطرناک هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مى‌ایستند تا سایر جانداران را فریب دهند. هرکه از دور آنها را ببیند تصور مى‌کند شاخه خشک درختى است، اما وقتى به آنها نزدیک مى‌شود، او را مى‌بلعند. امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: دوستان ما دنیا را به صورت مارى فریبنده مى‌بینند که در راهشان ایستاده و منتظر است تا آنها را فریب دهد. همیشه این گونه به دنیا نگاه مى‌کنند و مواظبند تا فریب آن را نخورند.

« و العدوِّ الاَْعْجَم » 

دنیا در نظر آنان همانند دشمنى بى منطق است که حرف حساب نمى‌فهمد.

هرگاه بر انسان تسلط پیدا کند، به او رحم نمى‌کند.

  • انس با خدا

« اَنسُوا باللّهِ » 

انس اینان با خدا است.

به خلاف دنیاپرستان که اصلا نمى‌توانند با خدا انس بگیرند و انسشان تنها با هوس‌هاى مادى است. دنیاپرستان اگر بخواهند مدتى در اتاقى تنها بمانند و دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانند، گویى در زندان تاریک کشنده‌اى گرفتار آمده‌اند و مى‌خواهند جانشان را بگیرند. اما اولیاى خدا چنین نیستند؛ با این چیزها انس نمى‌گیرند. آنان منتظرند تا از بیگانه‌ها کناره بگیرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار کنند. منتظر رسیدن وقت نمازند. منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. آنان از چنین چیزهایى لذت مى‌برند. حضور در خلوت، و راز و نیاز با او بزرگ ترین لذت آنها است.

فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل کردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفه‌اى دارد و با تمام قوّت آن را انجام دهد، اما در عین حال به دنیا فریفته نگردد.

« إِسْتَوْحَشُوا مِمّا بهِ اسْتَأْنَسَ المُترَفونَ » 

از چیزهایى که مترفان و خوش گذران‌ها با آن انس دارند، وحشت مى‌کنند.

« اولئک اولیائى حقّا » 

اینان همان دوستان واقعى من هستند.

همان‌ها که شیطان به دنبالشان است و همّش را صرف فریب دادن آنها مى‌کند.

« و بهم تُکشَفُ کُلُّ فتنَة و تُرفعُ کُلُّ بَلیَّة » 

اینها همان کسانى‌اند که خداوند به واسطه ایشان هر فتنه‌اى را رفع مى‌کند و هر بلایى را از جامعه برمى‌دارد.

منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) بیش تر فتنه‌هاى معنوى، اعتقادى و فکرى است. انحرافات فکرى و عقیدتى که در میان جامعه پیدا مى‌شود، به وسیله چنین کسانى رفع مى‌شود.

حاصل استفاده از این بخش از فرمایش امام صادق علیه السلام این است که راه صحیح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولایت اهل بیت علیهم السلام پیدا مى‌شود. اولین نشانه کسانى که داراى ولایت اهل بیت علیهم السلام هستند، بى اعتنایى به دنیا است. البته این با عمل نکردن به وظایف دنیوى تفاوت دارد. فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل کردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفه‌اى دارد و با تمام قوّت آن را انجام دهد، اما در عین حال به دنیا فریفته نگردد. کسانى که داراى ولایت واقعى اهل بیت علیهم السلام باشند، از دوستان آنها به حساب مى‌آیند؛ دنیا در نظرشان کوچک و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خدا است، به خلاف دشمنان اهل بیت علیهم السلام که انس آنها با امور دنیوى و شیطانى است.


                                                                                                                                         

منبع:

مصباح یزدی، محمدتقی، پندهاى امام صادق(علیه السلام) به ره‌جویان صادق، با اندکی تصرف.


  

تاتو

التهاب یا حساسیت پوستی به رنگ های مورد استفاده یکی از اولین علائم واکنش بدن به جسم خارجی یعنی رنگ مورد استفاده در تاتوست. حساسیت یا آلرژی، اگر چه واکنش طبیعی سیستم ایمنی بدن به ماده ای خارجی بوده و تا چند روز پس از تاتو عادی است، اما اگر خود به خود رفع نشود، مشکلات جدی به دنبال خواهد داشت. حساسیت، ابتدا با تورم خفیف آغاز و سپس شدید شده و با خارش، جوش های ریز در محل(عفونی یا غیرعفونی) و بروز تب در محل تاتو همراه می شود و به کهیر منتهی می شود. اگر درمان تا این مرحله پاسخگو نبوده و علائم ذکر شده مخصوصاً کهیر درمان نشود، منجر به " آنافیلاکسی" یا همان "حساسیت شدید بدن" با علائمی چون تنگی نفس، رنگ پریدگی و کولاپس (روی هم خوابیدن و جمع شدن عروق) می شود.

نکته مهم جدی گرفتن بروز حساسیت پوستی است، چرا که این علامت مقدمه ای برای بروز مشکلات دیگر است.

از دیگر مشکلات و بیماری های ایجاد شده در بدن به دلیل تاتوی آلوده و نامناسب می توان به عفونت و آب کشیدگی محل تاتو در صورت عدم رعایت نکات بهداشتی پس از تاتو، زخم (Scar)، ابتلا به بیماری هایی چون هپاتیت B ، هپاتیت C ، سل، کزاز و ایدز (AIDS) اشاره کرد.

مهم ترین نکته در ارتباط با تاتو

رعایت نکات بهداشتی در حین کار و پس از آن مهم ترین مساله می باشد. واکنش های آلرژیک یا حساسیتی نسبت به رنگ مورد استفاده یا سوزن، نه تنها در روزهای ابتدایی، بلکه گاهی تا مدت ها پس از تاتو کردن همراه شخص خواهد بود. مخصوصاً اگر از رنگ قرمز استفاده شود، این حساسیت شدیدتر و جدی تر است. عفونت های مختلف ممکن است تنها به صورت درد و تورم و یا عفونت های چرکی بروز کرده و ترشحاتی از محل تاتو خارج شود.

زخم (Scar) یکی از مشکلات شایع، مخصوصاً در صورت بروز عفونت در محل یا استفاده از اشیای نوک تیز غیر از سوزن الکتریکی است. گذشته از این موارد، هپاتیت نوع  B،C  و  D، سیفلیس، ایدز، زگیل و تبخال از خطرناک ترین بیماری ها در اثر انجام تاتوی غیر بهداشتی است.

سوزن الکتریکی، ضدعفونی نکردن پوست بدن قبل از شروع تاتو، دست های آلوده شخص تاتوکننده و... همگی عوامل مهمی در جهت انتقال بیماری های واگیردار از فردی به فرد دیگر است. اما در این بین "سوزن الکتریکی" مهم ترین عامل در انتقال بیماری است.

از آنجا که نظارت دقیقی بر نحوه عملکرد مراکز انجام تاتو وجود ندارد، مسایل بهداشتی نیز به راحتی نادیده گرفته می شوند، به ویژه عدم تعویض سوزن یکی از مهم ترین دلایل انتقال بیماری از فردی به فرد دیگر است.

علاوه بر تاتوی دایمی که در آن از رنگ های شیمیایی استفاده می شود، امروزه نوع دیگری از تاتو به نام "تاتوی هنا یا مهندی" رایج شده که در آن تنها از رنگ های گیاهی به جای رنگ های شیمیایی استفاده می شود. اما به دلیل عدم اطمینان از گیاهی بودن رنگ ها، این نوع تاتو توسط FDA  یا "سازمان بین المللی غذا و دارو" ممنوع اعلام شده است.

به عقیده بسیاری از پزشکان و روانشناسان افرادی که فقط برای تزیین و زیبایی دست به تاتو زده و به اصطلاح تاتوی دکوراتیو(تزئینی) انجام می دهند، افرادی تنوع طلب بوده و از این رو دایماً در حال تغییر رنگ یا مدل تاتوی خود و یا از بین بردن نقوش قبلی و تاتوی جدید هستند.

از بین بردن تاتو

پزشکان با استفاده از سه روش لیزر، جراحی و لایه برداری پوست (dermabrasion) اقدام به از بین بردن تاتو می کنند. اگرچه این روش ها برای از بین بردن تاتوهای درمانی، در صورت بروز اشکال نیز استفاده می شوند، اما اغلب در از بین بردن تاتوهای دکوراتیو(تزئینی) کاربرد دارند.

لیزر، جدیدترین روش درمانی برای از بین بردن نقوش تاتو شده در سطح بدن است. جراحی، برای انواع کوچک تاتو استفاده شده و برای انواع بزرگ و بسیار رنگی کاربرد ندارد.

لایه برداری از پوست (dermabrasion) نیز برای تاتوهای سطحی کاربرد داشته و راهی برای از بین بردن این نوع تاتوهاست.

علاوه برآن می توان از روش هایی چون کوتریزاسیون و پیوند پوست برای از بین بردن تاتو استفاده کرد.

بسیاری از روش های مورد استفاده در از بین بردن تاتو که در جوامع غربی رایج است، در ایران نیز کاربرد داشته و پزشکان ایرانی نیز به این روش ها آگاه هستند.

"لیزر" بهترین روش برای از بین بردن تاتو، با حداقل عوارض جانبی است. این روش به خصوص در تاتوهای وسیع و رنگی بسیار مناسب است. اما نکته مهم، توجه به "نوع لیزر" انتخابی برای از بین بردن رنگ های مختلف تاتو است. در واقع هر نوع لیزر مخصوص از بین بردن یک، دو یا چند رنگ خاص بوده و بر رنگ های دیگر بی اثر است. نکته دیگر، توجه به رنگ است. رنگ قرمز، زرد و سبز به سختی و دیرتر از رنگ های دیگر و رنگ های مشکی و آبی سریع تر و بهتر از بقیه رنگ ها به درمان پاسخ داده و محو می شوند و در نهایت این که عمق تاتو نیز بسیار مهم است. به طوری که هر چه عمق تاتو بیشتر باشد، نیاز به اشعه برای درمان بیشتر است. با این همه درمان و محو کامل تاتو امکان پذیر نبوده و برای از بین بردن آن به جلسات متعدد لیزر درمانی نیاز است که بی شک هزینه فراوانی را نیز در برخواهد داشت.

خود درمانی ها و عوارض ناشی از آن ها

متأسفانه برخی برای از بین بردن تاتو به جای مراجعه به پزشک، از روش های کاملاً غیر بهداشتی و یا شاید غیرانسانی مثل استفاده از سیگار داغ یا جسم داغ استفاده می کنند! که این روش ها نه تنها تاتو را از بین نمی برند، بلکه عاملی برای ایجاد زخم، سوختگی دایمی در محل، عفونت و... به شمار می روند.

خود درمانی های اینچنینی فقط بر مشکلات شخص افزوده و او را با وضعی نامساعد روانه بیمارستان می کند. در 90 درصد موارد درمانی برای این بیماران وجود نداشته و اثر زخم ناشی از تماس جسم داغ یا سیگار با محل تاتو، تا پایان عمر باقی می ماند که شاید این، کمترین عارضه این خود درمانی ها باشد.

شاید اگر تاتو کردن در ایران نیز مانند جوامع غربی به عنوان راهی برای درمان نقایص افراد نیازمند مطرح شده و به آن از منظری دیگر نگریسته شود، پیشرفت های چشمگیری نیز از طریق علمی در این روش درمانی ایجاد گردد.

پزشکان آمریکایی اخیراً برای درمان نقایص ابرو، روش جدیدی ارایه کرده اند که در آن ابتدا محل مورد نظر(ابرو) با تاتو مشخص شده و به اصطلاح "خط ابرو" برای فرد ایجاد می شود و چهار هفته پس از این مرحله در محل خط ابرو، جوانه مو کاشته و با رشد جوانه های مو و ایجاد مو در خط ابرو، ابرو کاملاً ترمیم می شود.

مهتاب صفرزاده خسروشاهی

  

شهید شیرودی

صاحبنظران جنگ های هوایی شهید شیرودی را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند . وی هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.

به گزارش خبرگزاری مهر، شهید علی اکبر شیرودی در دیماه 1334 در روستای بالاشیرود تنکابن در استان مازندران چشم به جهان گشود . پدر این شهید بزرگوار در مورد خوابی که پیش از بدنیا آمدن علی اکبر دیده می گوید :" پیش از تولد علی اکبر در خواب دیدم که بر فراز بام خانه، ستاره درخشانی است که چشمها را خیره می کند به طوری که اهالی از اطراف برای تماشای آن می آمدند. علی اکبر که متولد شد، درشت تر از نوزادان دیگر بود و اعجاب اقوام و همسایگان را بر انگیخت".

هنگامی که شهید شیرودی طفلی بیش نبود پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود در تعلیم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نیز نه تنها از نظر جسمی جثه ای درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسیاری از همسالان خود گوی سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک می کرد.

در دوران جوانی همچنان از لحاظ ایمان، اخلاق و تحصیل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعلیمات دینی وی در خصوص ویژگی های اخلاقی علی اکبر می گوید : "اخلاق اسلامی و رفتار جوانمردانه  او نشانه هایی از خصوصیات جوانی میرزا کوچک خان را مجسم می کرد."

شهید علی اکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خمینی (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهای ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته های شهید مطهری کرد.

شهید شیرودی

شهید شیرودی، در سال1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دوره خلبان هلیکوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری، از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.

این شهید بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با حجت الاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروه های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری های کم نظیر و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.

شهید شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده ای در آزادسازی شهر ایفا کرد به طوری هاشمی رفسنجانی به نشانه سپاسگزاری از وی گفت : "شیرودی حق بزرگی در این کشور دارد." شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.

شهید شیرودی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در 20 شهریور 1359 به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه منافقان و ضد انقلاب در تعقیب او بودند، وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از حجت الاسلام حاج احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد می کرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان روستاییان می رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک می کرد.

با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به  دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های  بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9  مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".

دستنوشته شهید شیرودی

شهید شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.

وی در مصاحبه ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می کند.

او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".

آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند. 

خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."

شهادت شهید شیرودی

جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود. از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و یک ساله بودند به یادگار مانده است.

پس از شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی در تاریخ 8 اردیبهشت 1360،  شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدار کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف می کنند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم." همچنین شهید دکتر مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ های کردستان» نامیده است. صاحب نظران جنگ های هوایی او را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند؛ چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش در باره وی می گوید: "ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".

منبع:سایت شهید آوینی

 


  

جوان

نسل نو و امام صادق علیه السلام

نگاه مهربان امام صادق(ع) به جوانان، همراه با بزرگداشت ‏شخصیت، تکریم استعدادها و صلاحیت‏ها، احترام به نیازها و توجه به قلب‏هاى ‏پاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوى امام(ع) فرایندعملکرد و رفتار متین، محبت‏آمیز، حکیمانه و سرشار از خلوص وعاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اریکه دل آنان مى‏نشست، زیرا گرایش جوان به خوبى، نیکى و زیبایى بیشتر و سریعتر ازدیگران است. پدیده‏اى که امام بدان اشاره نموده مى‏فرماید:

«انهم اسرع الى کل خیر» (1)

جوانان زودتر از دیگران به خوبیها روى مى‏آورند.

رفتار و سخن امام صادق(ع) ترجمان حقیقى این گفته رسول خدا(ص)است که فرمود:

«اوصیکم بالشبان خیرا، فانهم ارق افئده‏» (2)

سفارش مى‏کنم شما را که، با جوانان به خوبى و نیکویى رفتارکنید، چرا که آنان نازک دل و عاطفى‏ترند.

امام ضمن توجه به روح لطیف و احساس آرمانى جوانان، یاران‏ ونزدیکان خود را نیز به دقت و توجه در این نکات رهنمون مى‏ساخت. از جمله، یکى از یاران امام به نام «مؤمن طاق‏» (3) براى پیام‏رسانى و تبلیغ دین، مدتى را در شهر بصره گذراند. وقتى که به‏مدینه بازگشت، خدمت امام صادق(ع) رسید، حضرت از او پرسید:

- به بصره رفته بودى؟

- آرى!

- اقبال مردم را به دین و ولایت چگونه دیدى؟

- اندک است! مى‏آیند ولى کم!!

جوانان را دریاب، زیرا آنان به نیکى و خیر از دیگران ‏پیشتازترند. (4)

گزیده‏اى از منشور جوان را در اندیشه صادق آل محمد(ص) مرورمى‏نماییم:

 

کوچ عصر

جوانى «فرصت نیکو» و «نسیم رحمت‏» است که باید به خوبى ازآن بهره جست و با زیرکى، ذکاوت و تیزبینى آن نعمت‏ خداداد راپاس داشت; زیرا که این فرصت، «ربودنى‏» و «رفتنى‏» است وضایع ساختن آن، چیزى جز غم، اندوه و پشیمانى را براى دوران پس‏از آن به ارث نمى‏گذارد.

زندگى کوتاه است و راه کار دراز و فرصت زودگذر! تنها سرمایه‏ گرانبهاى ما وقت است که بازگشتى ندارد، از این رو بزرگترین فن‏ بهترزیستن، بهره جستن از فرصتهاى بى‏نظیرى است که برما مى‏گذرد; این سخن امام صادق(ع) را باید جدى گرفت:

«من انتظر عاجلة الفرصة مواجلة الاستقصاء سلبته الایام فرصته،لان من شان الایام السلب و سبیل الزمن الفوت‏» (5)

به هرکس فرصتى دست دهد و او به انتظار بدست آوردن فرصت کامل آن‏را تاخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید، زیرا کار ایام، بردن است و روش زمان، از دست رفتن.

 

رنگ خدا

آدمى با ورود به دوران جوانى به دنبال «هویت‏» جدیدى مى‏گردد;آن احساس نسبتاپایدار از یگانگى خود، از این که: «من که هستم ‏و که باید باشم؟» که دستیابى به آن، به فرد امکان مى‏دهد که‏ارتباطات خود را با خویشتن، خدا، طبیعت و جامعه تنظیم دهد.

در این مرحله هویت‏یابى نقش «آگاهى و بینش‏» بسیار مؤثر وکارساز بوده، بر «رفتار و عمل‏» پیشى دارد، در این دوران، ممکن است‏ سرگردانى در هویت‏ سبب گردد که جوان نسبت ‏به کیستى خود و نقش اجتماعى خود دچار تردید گردد و این شک ضمن برهم زدن ‏هماهنگى و تعادل روانى، او را به «بحران هویت‏» بکشاند، بحرانى که جوان به پیرامون اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهاى رفاقت، رفتار و تمایل جنسى، تشخیص مذهبى، ارزشهاى‏اخلافى و تعهد گروهى با تردید و شک خواهد نگریست.

در شکل‏دهى هویت، «معرفت دینى‏» نقش مهمى را ایفا مى‏کند و درواقع، دین مى‏تواند تکیه گاه جوان و رهایى دهنده او از این‏بحران باشد; البته «دانش‏»، «کار و تلاش‏» نیز در ساماندهى‏ هویت او کارساز است. (6)

بنابراین، جوان باید رنگ خدایى گیرد تا هویتش خدایى گردد،«دین‏» همان «رنگ خدا» است که همگان را بدان دعوت مى‏کنند: (صبغه‏الله و من احسن من الله صبغه) (7) ; رنگ خدایى (بپذیرید!) وچه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟ امام صادق(ع) درباره آیه فوق‏مى‏فرماید:

«مقصود از رنگ خدایى همان دین اسلام است.» (8)

دین به انگیزه جوان در بنا و آراستن هویت او پاسخ مى‏دهد، چراکه آدمى داراى عطشى است که فقط با پیمودن راه خدا فرومى‏نشنید (9) ; از این رو امام صادق(ع)، یادگیرى بایدها و نبایدها و اندیشه‏هاى سبز دین را از ویژگیهاى دوران جوانى مى‏داند. (10) وگاه نسبت‏به آن دسته از جوانانى که «علم دین‏» نمى‏دانند و درپى‏آن نمى‏روند، رنجیده خاطر مى‏گردد. (11)

 

قرائت معتبر دین

دین اسلام، همان روش زندگى است که میان زندگى اجتماعى و پرستش‏خداى متعال پیوند مى‏دهد و در همه اعمال فردى و اجتماعى براى‏انسان مسوولیت‏ خدایى ایجاد مى‏کند، که این مجموعه عقاید ودستورهاى علمى، اخلاقى، سبب خوشبختى انسان در این سرا و سعادت‏ جاوید در جهان دیگر مى‏شود.

فهم از دین چگونه است؟ و جوان دین خود را از که بجوید؟!

آیا هرکس مى‏تواند به فهمى از دین برسد؟!

آیا هر فهمى از دین، صواب و پسندیده است؟!

آیا «فهم دینى‏» فهم نسبى است و هیچ فهم ثابتى وجودندارد؟! (12)

و یا آن که یک تفسیر و قرائت رسمى از دین وجود دارد.

پس از رحلت رسول اکرم(ص)، مکتب‏اهل‏بیت(ع) به عنوان «ثقل اصغر» در جایگاه علیهم السلام بیین حقیقى دین خوش درخشید، و لیکن ‏افراد و گروههایى نیز به عللى!! در برابر این اندیشه قرارگرفته، با طرح «قرائت مختلف از دین‏» به مقابله با معارف ‏معصومان علیهم السلام پرداختند و مع الاسف تاریخ فرهنگ و معارف‏اسلامى ما همیشه شاهد عرصه گردانى و فریب افکار عمومى از سوى‏خالقان دیدگاههاى دینى بود.

در عصر امام صادق(ع) جداى از رواج مکاتب الحادى و هجوم‏اندیشه‏هاى یونانى و ایجاد نهضت ترجمه، دیدگاهها و نظریات‏گوناگونى در چارچوب «قرائتهاى دینى‏» طرح گردید، حتى برخى ازارباب فرق که خود مدتى در محضر پیشواى ششم شاگردى کرده بودند، به طرح دیدگاه خویش و عنوان دیدگاه برتر و صواب پرداختند و درمقابل منادى، احیاگر و متولى قرائت ‏حقیقى دین، امام صادق(ع)، ایستادگى کردند و گروهى را به سمت‏ خود کشاندند.

جوانی

امام در برخورد با این دیدگاهها، خود به افشاى آنها پرداخت واز سویى به تربیت‏شاگردان همت گمارد تا آنان در عرصه‏هاى مناظره‏ و گفتگو به بافته‏هاى ایشان پاسخ گویند.

نکته‏اى که بسیار دل امام را مى‏آزرد، توطئه جذب جوانان از سوى‏این فرقه‏هاى منحرف، اما مدعى اسلام بود، به عنوان نمونه، امام‏صادق(ع) جوانان را از گرایش به دو فرقه مطرح آن عصر، مرجئه (13) و غلاه (14) بر حذر مى‏داشت. امام مى‏فرمود:

«برجوانانتان از غلات برحذر باشید که آن‏ها را به فساد نکشانند; زیرا غلات پست‏ترین خلق خدا هستند، اینان عظمت‏خداى را کوچک ‏شمرده و ادعاى ربوبیت و خدایى را براى بندگان او قائل‏هستند.» (15)

امام با اصل قرار دادن پیشگیرى، ارائه دقیق دین حقیقى وبرگرفته از مکتب اهل‏بیت علیهم السلام را به جوانان توصیه‏ مى‏کردند تا راه را بر رهزنان اندیشه جوانان سد نمایند، حضرت‏مى‏فرمود:

«جوانان را دریابید! به آنان حدیث و دین بیاموزید، پیش از آن‏که مرجئه برشما پیشى‏گیرند.» (16)

امام صادق(ع) همچنین جوانان را مخاطب خود ساخته مى‏فرماید:

«یامعشرالاحداث! اتقواالله و لاتاتوا الروساء، دعوهم حتى‏یصیروا اذنابا لا تتخذوا الرجال ولائج من دون الله، انا و الله‏خیر لکم منهم‏» (17)

اى گروه جوانان! از خدا پروا کنید و نزد روسا(ى منحرف) نروید،واگذاریدشان تا (از جایگاه بافتنى خود بیفتند و) به دنباله روتبدیل شوند، آنان را به جاى خدا همدم خود نگیرید، به خدا سوگندکه من براى شما از ایشان بهترم.

آنگاه با دست ‏خود به سینه‏اش زد.

 

خاتمه

سخنان و گفته‏هاى نغز امام صادق(ع) روح و جان را قوت بخشیده،منشور دستورهاى زندگى و سعادتمندى آن است. امیداست جامعه جوان‏و پرنشاط، هندسه شخصیت و هویت‏خود را در پرتو معارف این‏امام(ع) ترسیم کرده، خود و جامعه را در سیره ومنش، در مسیرتحقق آرمان جامعه دینى و مدینه آرمانى اهل‏بیت علیهم السلام ،سمت و سو بخشند.

 

پی نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج‏23، ص‏236.

3- محمدبن على بن نعمان، معروف به «احول‏» و «مؤمن طاق‏» ازبزرگان شیعه و از یاران دانشمند امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)بوده است. خاطره مناظرات اوبا ابوحنیفه زیبا و ماندگار است. همچنین امام صادق(ع) او را دوست مى‏داشت. (رجال الشیخ، شیخ‏طوسى، انتشارات جامعه مدرسین، ص‏296; منتهى المقال، ابوعلى‏حائرى، انتشارات آل‏البیت، قم، ج‏6، ص 135 و136.)

4- بحارالانوار، ج‏23، ص‏236 و237.

5- همان، ج 78، ص 268.

6- روانشناسى نوجوان، اسماعیل بیابانگرد، ص‏133 و123;روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همکارى حوزه ودانشگاه، ج 2، ص 998 992; جوان و رسالت‏حوزه، تعریف جوانى،میرباقرى، کانون اندیشه جوان، ص 30.

7- بقره، آیه 138.

8- اصول کافى، ج 2، ص 14.

9- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه 124، ص 122.

10- امام صادق(ع) مى‏فرماید: «الغلام یلعب سبع سنین، یتعلم سبع‏سنین، یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین‏»; فرزند، در هفت‏سال‏نخست‏بازى نماید، در هفت‏سال دوم آموزش یابد و در هفت‏سال سوم(جوانى) حرام و حلال را فراگیرد. (وسایل الشیعه، ج 15، ص 194.)

11- امام مى‏فرماید: «لو اتیت‏بشاب من شاب الشیعه لایتفقه‏لادبته‏»; (تحف العقول، حرانى، ص 302.

12- امروزه «بحث قرائتهاى مختلف از دین‏» ریشه در نگاه‏نسبى‏گرایى به دین دارد که همان منشا هر منوتیکى است. یعنى‏بنابراین که در تفسیر متون و یا در کل فهم آدمى به نسبیت قائل‏شوند; در نتیجه هیچ فهم ثابت وجود نخواهد داشت و هرکس بدون‏ابزار و متد اجتهاد خود را در فهم از دین توانا خواهد دانست!

13- مرجئه در عصر امویان و با کمک آنان شکل گرفت. این فرقه‏نیت را اصل شمرده و گفتار و کردار را بى‏اهمیت دانستند، معتقدبودند همان گونه که عبادت کردن باکفر سودى ندارد، گناه کردن هم‏چیزى از ایمان نمى‏کاهد و خلیفه را هرچند که مرتکب گناه کبیره‏بود، واجب الطاعه مى‏انگاشتند. (فرهنگ فرق اسلامى، جواد مشکور، ص‏406 401)

14- «غلات‏» فرقه‏هایى هستند که در باره ائمه اطهار(ع) گزافه‏گویى کرده، آنان را به خدایى رسانیده و یا به «حلول‏» جوهرنورانى الهى در امامان خود قائل شدند و یا به تناسخ و حلول روح‏خدایى به کالبد ائمه قائل شدند، ائمه اطهار(ع) گزافه گویى این‏طایفه شیاد را منع و از ایشان بیزارى مى‏جستند. (همان، ص‏344347. )

15- سفینه‏البحار، ج 2، ص 324.

16- المحاسن، برقى، ص 605.

17- نورالثقلین، حویزى، ج 2، ص 191; بحارالانوار، ج 24، ص‏246.

 

منبع:

محمدباقر پورامینى،  ماهنامه کوثر، شماره 40


  

چگونه علی علیه السلام را یاری کنیم؟

پیوند معنوی انسان با پیشوا و مقتدا، ریشه امامت و پیشوایی است که بدون آن، اساساً مفهوم پیشوایی و امامت، معنی و مصداقی نخواهد داشت. تفاوت رابطه ای که بین امام و ماموم ـ یعنی پیشوا و پیرو ـ وجود دارد با سایر اقسام روابط ـ مانند رابطه استاد و دانشجو، والدین و فرزند، دو همسر یا دو دوست ـ در همین

«پیوندِ فکری و عملی» است که نقطه وصل معنوی ماموم و پیرو، با امام و پیشوا است. هر قدر استحکام و عمق‌ این پیوند بیشتر شود، پیروی از پیشوا، نتیجه و بازدهی متعالی تر و کامل تری خواهد داشت و قرب و نزدیکی ماموم به امام بیشتر خواهد شد و نیل به کمال مطلوب و سعادت ابدی ـ که جز در پرتو پیوند با خلیفة الله و انسان کامل تحقق‌ نخواهد یافت ـ حاصل خواهد گشت.

از دیدگاه امام علی علیه السلام، هر مامومی، امامی دارد که به او اقتدا می کند و از تابش دانش وی بهره می بَرد، و

جوهره امامت و ولایت، همین پیوند عملی و علمی است. اما قله اندیشه و چکاد عمل و رفتارِ امامی همچون امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام، آنچنان بلند و باعظمت است که برای پیروان عاشق‌ِ او، دور از دسترس می نماید. این واقعیتی است که امیر عاشقان خود بدان واقف ‌است و صریحاً بیان می کند که:

«شما نمی توانید همچون رفتار من، عمل نمائید»

پس چه باید کرد؟

رهنمود امام علیه السلام این است که:

«مرا با ورع ، مجاهدت، عفت و استواری یاری کنی

* * * * * * * *

1- «ورع» یعنی خداترسی، خودداری از انجام گناه، تقوی و پرهیزگاری. وَرَع ، شعار متقین و همراه و همگام تقوی و اساس و پایه آن است. زینت و زیبایی مومن و برترین صفتی که یک‌ انسان می تواند داشته باشد، وَرَع و پرهیزگاری است: مراقبت و حفظ‌ خویش از آلوده شدن به هر اندیشه ای یارفتاری و یا گفتاری.

وَرع موجب حیات و تحرک‌ معنوی انسان و واسطه تزکیه و پاک‌شدن روح و جان انسان است و همین خصلت، انسان را از سطح مادیّت و حیوانیّت برمی کشد و به افق‌ انسانیت ـ که همان برخورداری از نفحه الهی وحرکت در مسیر خلیفة اللهی است ـ می رساند. بدون ورع و تقوی، هیچ تلاش و رفتاری نمی تواند زمینه سعادت و فلاح انسان را فراهم سازد.

* * * * * * * *

2- «اجتهاد» یعنی تلاش و کوشش سخت و مجدّانه، تمام سعی خود را بکاربردن برای رسیدن به تعالی و سعادت، همّت ورزیدن برای خودسازی و آمادگی مبارزه با کژی ها و کاستی ها. بدون این تلاش و سعی، پیوند بین ماموم با امامش حاصل نخواهد شد.

کسی که تلاش و سعی را فرو گذارد و همّت و کوشش برای خودسازی و رشد نداشته باشد، به جایی نخواهد رسید. اولین مرحله و مهم ترین گام درجهاد، جهاد با نفس است ـ به معنی تلاش برای غلبه بر شهوات و خواست های نامحدود حیوانی ـ و البته چنین جدّ و اجتهادی با

تمرین، تکرار، مراقبت، استواری، محاسبه و عزم راسخ حاصل می شود.

* * * * * * * *

3- «عفّت» یعنی پارسایی، پاکدامنی، خویشتنداری در برابر شهوات و تمایلات حیوانی و زمام نفس را در دست داشتن. بدون پاکدامنی و خویشتنداری در برابر شهوات، مجال و فرصتی برای گرایش های عالی انسانی و الهی فراهم نخواهد شد. به خصوص جوانی و زیبایی، دو نعمت بزرگی است که بدون «عفّت» نمی تواند در جهت تعالی و تکامل انسان بهره برداری شود، به همین جهت از منظر حضرت علی علیه السلام، زکات زیبایی، عفّت و حفظ‌ خویش از دستبردِ نامحرمان است. کسی که خُلق‌ و خوی عفت را در خود بپرورد و ریشه دار کند، بار گناهش کم می شود و ارزش او نزد خداوند بالا می رود. درحقیقت عفاف‌ وسیله ای است برای صیانت و حفظ‌ نفس و پاک‌ کردن آن ازپستی ها و زشتی ها.

* * * * * * * *

4- «سداد» یعنی استواری و درستی گفتار و کردار، بی عیب و نقص بودن و معقول و منطقی بودن رفتار و سخن. سفارش قرآن کریم نیز همین است که در نظر و گفتار، استواری و درستی را در نظر بگیرید و گفتار شما «قول سدید» باشد. در هر کاری و هر سخنی مراقبت کردن که خلاف‌ رضای الهی نباشد و در هر اظهارنظری دقت کردن که سُست و بی پایه و بیهوده نباشد، مقتضای سَداد است.

علی علیه السلام از پیروان خود می خواهند که اکنون که نمی توانند به قله های عمل و رفتارِ آن حضرت برسند، آن حضرت را با این

چهار ویژگی کمک ‌کنند و ورع ، کوشش، عفت و درستی کلام و عمل را رعایت کنند و بدین وسیله امام متقیّن و پیشوای مومنین را در راهی که برای آن حضرت هدف‌ نهایی وغایی است ـ که همانا راه تعالی انسان ها و نزدیک‌شدن آنان به تقوی و ایمان است ـ یاری و کمک‌ رسانند.

* * * * * * * *

                                                                                                                                               منبع:

ذوعلم، علی، کتاب چهل گام، با اندکی تصرف


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ