مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 23
کل بازدید : 772221
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

فردا روز نهم ذیحجه روز عرفه است، روزی که زائران سپیده دم صبح راهی عرفات شدند تا در جوی مملو از ایمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلی حج را به جا آورند.

زائران در روز نهم ذیحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک دینی خود را به جا می‌آورند و خود را برای دیگر اعمال این ایام آماده می‌کنند. روزی که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفته‌اند و در این روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع می‌کنند، روزی که آنها خواستار تقرب به درگاه احدیت هستند. روزی که خواهان بخشش گناهان و تولدی دوباره‌اند. در این روز خدا دینش را کامل کرده و نعمتش را تمام.

صحرای عرفات در 21 کیلومتری شمال مکه واقع شده و تپه کوچکی  است که حدود 250 متر از سطح دریا بالاتر و کوهها آن را احاطه کرده اند.

در این روز حجاج بیت الله الحرام استغفار می کنند و پاک و عاری از هر گناه می شوند، همچون کودکی که تازه زاده شده است. در این روز صدای دعا و انابه بنده به درگاه احدیت قطع نمی شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش می رود.

زائران پس از ادای نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پیامبر اکرم (ص) رو به قبله ایستاده، تا زمان غروب خورشید این حالت را حفظ ، به دعا خوانی خود ادامه می دهند و به تفکر و تأمل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر می دهند. آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشید تا غروب، به سوی مزدلفه برای شب زنده داری رفته و در آنجا بیتوته می کنند و به عبادت و راز و نیاز می پردازند.  آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا می آورند و تا صبح فردا (عید قربان) شب زنده داری کرده و به دعا و مناجات می پردازند.

زائران خانه خدا 10 ذیحجه بار دیگر به منی باز می گردند تا قربانی کنند، رمی جمرات و مراسم عید قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجی را بر خود نهند.

رمی جمرات را طی سه روز متوالی (ایام تشریق) انجام می‌دهند. در نیمه‌های شب ضعیفان، زنان، پیران و بیماران آنگونه که پیامبر اکرم(ص) به این گروه اجازه داده بود، رمی جمرات را به جا می‌آورند و بقیه تا صبح فردا صبر کرده و دعا می‌خوانند و به عبادت می‌پردازند. سپس مناسک حج به پایان می‌رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام  به مکه می‌روند.

وجه تسمیه آنرا چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری، لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است. (1)

             حضرت آدم (ع) در عرفات:

 

فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ

آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.

طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:

ـ چرا گریه می کنی ای آدم؟

ـ چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.

ـ ای آدم به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.

ـ چگونه توبه کنم؟

جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم

سُبحانَکَ اللهُمَ وَ بِحمدِک

جز تو خدایی نیست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

کار بد کردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی

به گناه خود اعتراف می کنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی

تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی

اِنَّکَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ


آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتیکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

 

حضرت ابراهیم (ع) در عرفات

در صحرای عرفات، جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) نیز آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

 

پیامبر اسلام (ص) در عرفات

و نیز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر این سوره را که از جامع ترین سوره های قرآن است و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنها می باشد، و قوانین و احکام کلی اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.

و طبق مشهور میان محدثان پیامبر (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:

...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی میشود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.

......... من در میان شما دو چیز بیادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.

هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به طیب خاطر به دست آورده باشد.....

 

صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی امام حسین (ع)

حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) نیز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهی از اصحاب از خیمه های خود در صحرای عرفات بیرون آمدند، و روی به دامن «کوه رحمت» نهادند و در سمت چپ کوه روی به کعبه، همایشی تشکیل دادند، که موضوع آن بمناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگی بود. این همایش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلکه شناخت توأم با عمل و سازندگی و تزکیه و خودسازی بود و فهرست مطالب آن عبارت بودند از:

1ـ شناخت خدا و صفات الهی.

2ـ شناخت خود یا خودشناسی.

3ـ شناخت جهان.

4ـ شناخت آخرت.

5ـ شناخت پیامبران.

6ـ خودسازی با صفات الهی.

7ـ پرورش نفس با کمالات الهی.

8ـ توبه و بازگشت به خدای مهربان.

9ـ دور کردن صفات نکوهیده از خود با تسبیح پروردگار.

10ـ فراگیری راه تعلیم و تربیت از خدا.

11ـ شناخت و درخواست بهترین مسئلت ها.

12ـ تبدیل خود پرستی نفس به خدا پرستی.

13ـ تبدیل خود برتر بینی نفس به تواضع و فروتنی.

14ـ تبدیل خودخواهی نفس به ایثار و غیر خواهی.

15ـ تعلیم مفاهیم و ادبیات قرآن.

 

دعای روحبخش عرفه

برگزیده ای از دعای امام حسین (ع) در عرفه

 

1ـ ستایش حق تعالی:

ستایش سزاوار خداوندی است که کس نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست که وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست که بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حکمت خویش استوار ساخت.......

 

2ـ تجدید عهد و میثاق با خدا:

پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف کنم که تو تربیت کننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم.......

 

3ـ خود شناسی:

 و قبل از هدایت مرا با صنع زیبایت مورد رأفت و نعمتهای بیکرانت قرار دادی. آفرینشم را از قطره آبی روان پدید آوردی. و در تاریکیهای سه گانه جنینی سکونتم دادی: میان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرینش خویش نگرداندی و هیچیک از امورم را بخودم وا نگذاشتی........

 

4ـ راز آفرینش انسان:

ولی مرا برای هدفی عالی یعنی هدایت (و رسیدن به کمال) موجودی کامل و سالم بدنیا آوردی. و  در آن هنگام که کودکی خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ کردی. و مرا از شیر شیرین و گوارا تغذیه نمودی. و دلهای پرستاران را بجانب من معطوف داشتی. و با محبت مادران به من گرمی و فروغ بخشیدی........

 

5ـ تربیت انسان در دانشگاه الهی:

تا اینکه با گوهر سخن مرا ناطق و گویا ساختی. و نعمتهای بیکرانت را بر من تمام کردی. و سال به سال بر رشد و تربیت من افزودی. تا اینکه فطرت و سرنوشتم، به کمال انسانی رسید. و از نظر توان اعتدال یافت. حجتت را بر من تمام کردی که معرفت و شناختت را به من الهام فرمودی.......

 

6ـ نعمتهای خداوند:

آری این لطف تو بود که از خاک پاک عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم که نعمتی را از من دریغ داری. بلکه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیکرانت بر من. و باحسان عمیم خود نسبت به من، تا اینکه همه نعماتت را درباره من تکمیل فرمودی......

 

7ـ شهادت به بیکرانی نعمت های الهی:

الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم


  

نماز

بازدارندگى‌نماز

چرا با این‌که‌ نماز، بازدارنده انسان از زشتى‌هاست ولى بعضى نمازخوان ها ‌گناه می کنند؟

نماز عملى عبادى و ذکر و توجه خاصى به خداوند سبحان است و اثر طبیعى آن ایجاد روحیه‌اى در انسان است که او را از فحشا و منکر باز مى‌دارد و نفسش را از زشتى‌هاى گناه پاک مى‌کند. طبیعت نماز، انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده؛ یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‌اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است، زیرا کسى که روزى پنج بار با بدن پاک و لباس پاک روى به درگاه خدا آورده و تکبیر بگوید، خدا را از همه چیز برتر و بالاتر شمرده و به یاد نعمت‌هاى او افتد و حمد و سپاس او را گوید و...

این امور سدّ نیرومندى در برابر گناه محسوب مى‌شود و او را از فحشا و منکر باز مى‌دارد ولى هر نمازى به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است، نهى از فحشا و منکر مى‌کند.

نماز

کسى که نماز مى‌خواند، هر چند نمازش صورى و آلوده به گناه نیز باشد، نماز در او بى‌تأثیر نخواهد بود، گرچه ممکن است تأثیر این گونه نماز ضعیف باشد، زیرا اگر این گونه افراد همان نماز را هم نمى‌خواندند، چه بسا از این هم آلوده‌تر بودند، پس نهى از فحشا و منکر مراتبى دارد و هر نمازى با توجه به میزان رعایت شرایط آن، نماز خوان را از آن نهى مى‌کند و یا ممکن است عدم حضور قلب، عدم خلوص و نقصان شرایط بر نماز با ویژگى‌هاى یاد شده، اثر آن را ضعیف نماید.

بنابراین، هر چه توجه به خدا در نماز، افزایش یابد و خضوع و خشوع در آن کامل و اخلاص در آن بیشتر شود، اثر بازدارندگى آن نیز بیشتر و هر مقدار جنبه‌هاى یاد شده ضعیف شود، بازدارندگى آن نیز ضعیف خواهد شد.


منبع: کتاب پرسمان قرآنی، بااندکی تصرف.


  

کعبه

امام صادق (علیه السلام) فرمود: کعبه چون یک خانه مکعب شکل است، کعبه نامیده شده است.(1) یعنى چهار دیوار دارد، یک سطح و یک کف، لذا مکعب مى‌شود.

آنگاه فرمود: سرّ این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور داراى چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت المعمور داراى چهار ضلع است، چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا داراى چهار ضلع است، چون کلماتى که معارف الهى بر آن کلمات استوار است، چهار کلمه مى‌باشد؛ «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر»، تسبیح است و تهلیل و تحمید است و تکبیر. این حدیث انسان را از عالم «طبیعت» به عالم «مثال» و از عالم مثال به عالم «عقل» و از عالم عقل به عالم «اِله» مى‌برد و با آنها آشنا مى‌کند.

معمولا اهل حکمت براى هر موجودى سه مرحله قائل هستند: 1ـ  وجود طبیعى 2ـ وجود برزخى در عالم مثال 3ـ وجود عقلى در نشأه تجرّدات عقلى.

سرّ این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور داراى چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت المعمور داراى چهار ضلع است، چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا داراى چهار ضلع است، چون کلماتى که معارف الهى بر آن کلمات استوار است، چهار کلمه مى‌باشد؛ «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر»، تسبیح است و تهلیل و تحمید است و تکبیر.

اما عرفا و اهل معرفت، مطلب دیگرى دارند که آن از عرفان به حکمت متعالیه راه پیدا کرده است. این سخن در نوع کلمات حُکما نیست در حکمت متعالیه است و آن هم از اهل معرفت گرفته شده است. و آن این است که هر شیئى که موجود است، چهار نشأه وجودى دارد: «عالم طبیعت»، «عالم مثال»، «عالم عقل» و «عالم اِله» که قانون «بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء و لیس بشىء منها» را آنجا دارند... این حدیث شریف مى‌تواند مراحل چهارگانه وجود را که اهل معرفت مى‌گویند بازگو کند.

حقیقت کعبه یک وجود طبیعى و مادى دارد در سرزمین مکّه و آن همان خانه ایست(2) که ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) بنایش کرد و اسماعیل (علیه السلام) هم دستیارش بود و در عالم مثال وجود دیگرى دارد. باز همین حقیقت در عالم عقل که عرش اِله است وجود دیگرى دارد و نیز در نشأه تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر که مقام الوهیت و اِلهیّت است و  اسماء الهى است، وجود دیگرى دارد.

حضرت فرمود: چون اسماء الهى و کلمات توحیدى و دینى چهار تا است، عرش هم چهار گوشه دارد، بیت المعمور هم چهار گوشه دارد و  کعبه هم چهار ضلع دارد. عرش مانند تخت نیست و بیت المعمور هم خانه سنگى و گِلى نیست. گروهى از زائران دور همین کعبه مى‌گردند ولا غیر. عدّه‌اى از این جا گذشته تا عالم مثال را درک مى‌کنند و آنان کسانى هستند که «خوفاً من النار»(با ترس از آتش) یا «شوقاً الى الجنة»(با شوق به سوی بهشت) به بیت الله مشرف مى‌شوند.

عدّه دیگرى از این مرحله بالاتر مى‌روند و تا مقام عرش اله بار مى‌یابند؛ نظیر حارثة(3) بن زید که گفت: «کأنّى أنظر اِلى عرش الرَّحمان بارزاً» و از این بالاتر مقام عترت طاهره است که حقیقت کعبه به آنها فخر مى‌کند و آنها دور این چهار کلمه طواف مى‌کنند: «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر».

 

پی‌نوشت‌ها:

1ـ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص124 .

2ـ بقره: 127 .

3ـ در اصول کافى و محاسن برقى حارثه بن مالک آمده است.

 

منبع:

کتاب عرفان حج، جوادی آملی، ص 15.


  
امام جواد(ع)تجسم صلابت

شمس الله صفرلکى

در میان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شیعه از حضرت امام‏جواد(ع)به عنوان مولودى پرخیر و برکت‏یاد مى‏شود; چنان که‏صنعانى مى‏گوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفررا که خردسال بود. آوردند. امام فرمود: این مولودى است که‏براى شیعیان ما با برکت‏تر از او زاده نشده است.

شاید چنین تصور شود که امام جواد(ع)ازامامان قبلى براى‏شیعیان بابرکت‏تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مى‏دهد. تولد حضرت‏جواد(ع)در شرایطى صورت گرفت که خیر و رکت‏خاصى براى شیعیان به‏ارمغان آورد. عصر امام رضا(ع)مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‏رضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام‏کاظم(ع)گروهى که به «واقفیه‏» معروف شدند. بر اساس‏انگیزه‏هاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منکر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفت‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏احادیث رسیده از پیامبر(ص)حاکى بود که امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(ع)هم امامت‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏رو به رو مى‏ساخت. واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انکار مى‏کردند. اعتراض حسین بن قیاماى‏واسطى به امام هشتم(ع)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‏این سخن گواهى مى‏دهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه‏اى امام رضا(ع)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‏باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از کجامى‏دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چندروز نمى‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏فرماید و این پسر، حق‏را از باطل جدا مى‏کند.

خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‏کرد، قدرت‏گرفتن مذهب «معتزله‏» بود. مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‏گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‏کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را انکارمى‏کردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل‏ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیده‏اى مطرح‏مى‏کردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست‏دهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از این مناظره‏هاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت‏خود را از بین‏برد و اصل امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امام‏هادى(ع)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد; زیرا براى همه روشن شده‏بود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد.

عصر تهاجم عقیدتى

امام جواد(ع)با دو خلیفه نیرنگ‏باز عباسى یعنى مامون و معتصم‏معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافق‏ترین‏خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار کوشید. هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت‏سقوط مذهب تشیع بود. او ى‏خواست‏براى‏همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات وخطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مى‏کرد،از میان برداشته شود. مامون به حمیدبن مهران - که در خواست‏مناظره با امام رضا(ع)کرده‏بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش‏منزلت وى محبوب تر نیست.

او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت‏علمى‏ات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع‏» مى‏فرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى.

در چنین عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف‏ها، کجروى‏ها، مسامحه‏ها، توهین‏ها و دیگر حیله‏ها و مکرهاى‏خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد. این مقاله‏نمونه‏هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنى‏عباس را گرد آورده است.

1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(س)

همه امامان شیعه در برابر ستمى که در باره حضرت زهرا(س)انجام‏شد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیه‏ابراز مى‏کردند. زکریابن آدم مى‏گوید: خدمت‏حضرت رضا(ع)نشسته‏بودم که امام جواد(ع)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(ع)دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان‏بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع)فرمود: جانم‏فدایت چرا در فکرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه در باره مادرم‏زهرا(س)انجام شد، مى‏اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که‏اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم وریشه‏شان را برکنم. در این هنگام، امام رضا(ع)او را در آغوش‏کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به‏راستى که تو لایق امامت‏شیعه هستى.

2- خطبه کوبنده

شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(ع)که ساخته واقفیه بودتا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهره‏امام جواد(ع)گندمگون است، فرزند امام رضا(ع)نیست و براى این که‏ثابت‏شود او فرزند امام رضا(ع)است‏باید او را نزد قیافه‏شناسهاببریم. بدین ترتیب، باگستاخى، امام جواد(ع)را که در آن وقت‏حدود دو سال داشت. نزد قیافه‏شناسها بردند. آنان به محض دیدن‏امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را برامثال ما عرضه مى‏کنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه على‏بن ابى‏طالب(ع)و رسول‏الله(ص)است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(ع)با فصاحتى بى‏نظیر فرمود: ستایش مخصوص‏کسى است که ما را از نور خودش و با دست‏خودش خلق کرد و از میان‏خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على‏ابن‏ابى‏طالب: است. من پسر فاطمه(س)و محمد(ص) هستم. آیا در نسب چون‏منى شک کرده، بر من و پدرم افترا مى‏بندید و مرا به قیافه‏شناسان عرضه مى‏کنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‏قیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مى‏دانم. من ظاهر وباطن همه را مى‏دانم و نیز مى‏دانم چه آینده‏اى درانتظار شما وآنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین‏به مارسیده است. وقتى این خبر به امام رضا(ع)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(ص)نیز تکرار شد. وقتى ماریه‏قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده‏اى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراکرم(ص)حضرت على(ع)را مامور پى‏گیرى قضیه کرده، فتنه‏سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(ص) تقاضاى استغفار کردند، آیه 80 سوره‏توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم

آنگاه امام رضا(ع)ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم‏اسوه‏اى مانند پیامبر و پسرش قرار داد.

3- مبارزه با حدیث‏سازان

پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(ع)تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیى‏ابن‏اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت‏شده‏جبرئیل حضور پیامبر(ص)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام‏مى‏رساند و مى‏گوید: من از ابوبکر راضى‏ام; از او بپرس آیا او هم‏از من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‏است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى‏که پیامبر اسلام(ص)در حجه‏الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏اند وبعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا وسنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف‏کتاب خدا و سنت‏بود، رها کنید» . این روایت‏با کتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه مى‏گذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیکتریم‏» . آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص)بپرسد؟

یحیى گفت: روایت‏شده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت‏شود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه‏اى از دایره اطاعت‏خدا خارج نشده‏اند;ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‏اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‏مسلمان شده‏اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى‏سپرى کردند. بنابراین، محال است‏خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند.

یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران‏اهل‏بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى‏امیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنى‏امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(ص)درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت‏شمرده مى‏شوند.» جعل کرده‏اند.

یحیى گفت: روایت‏شده که پیامبر(ص)فرمود: اگر من به پیامبرى‏مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد. امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست‏تر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه‏صریحا برمى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در این‏صورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک‏نورزیده‏اند. چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.»

4- مبارزه با لهو و لعب

مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق‏به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقه‏اى به امور دنیوى داشته‏باشد، مقصود تو را تامین مى‏کنم. پس در برابر امام جواد(ع)نشست‏و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به‏او و اطرافیانش هیچ توجه نکرد. بعد از مدتى سکوت سربرداشت و به‏مخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهان‏عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج‏شد. وقتى مامون سبب‏فلج‏شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(ع)فریادبرکشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمى‏گردم.

5- قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى

زرقان محدث مى‏گوید: روزى ابن‏ابى داوود را دیدم درحالى که به‏شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مى‏گشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست‏سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‏معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست‏دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به‏دلیل آیه تیمم که مى‏گوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم.

گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عده‏اى دیگر مخالفت‏کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو که‏مى‏گوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق

آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟

امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع‏شود، به دلیل این که پیامبر(ص)فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن‏تحقق مى‏پذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشت‏بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمى‏ماند تا سجده کند. خداوند مى‏فرماید:(وان المساجد لله)یعنى‏اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع‏نمى‏شود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتان‏دزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابى‏داوود)از شدت ناراحتى‏آرزوى مرگ کردم.

6- حکم محارب

در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‏اى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروانهامزاحمت ایجاد مى‏کردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنان‏را دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ‏حکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‏حکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فى‏الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا من‏الارض)استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد. امام جواد(ع)فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد; زیرا این‏افراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشته‏اند و مال کسى رانبرده‏اند، در این صورت فقط زندانى مى‏شوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن کرده‏اند و هم کسى را کشته‏اند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کرده‏اند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپس‏به دار آویخته شوند.

7- مرگ فتنه‏گران منافق

ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا داراى اندیشه‏هاى باطل بودند، ولى‏آن را آشکار نمى‏ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام‏نزدیک کرده، از این موقعیت‏سوء استفاده مى‏کردند. اسحاق انبارى‏مى‏گوید: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا گمان مى‏کنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنه‏گرو ملعونند. اى‏اسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت‏شوم. آیا کشتن آنان‏جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‏کنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مى‏دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‏خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت. من نمى‏خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مى‏گوید: بعد از این قضیه، دیدم‏اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان‏برساند.

8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور راتهدید مى‏کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض‏انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مى‏کنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مى‏کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه‏بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکل‏است. در زمان امام جواد(ع)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازکمى سن امام، به خیال خود فکر مى‏کردند مى‏توانند بر امور امام‏مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر رااحساس کرد و بى‏هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن‏واقد و هاشم بن ابى‏هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند; زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مى‏کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده‏اند.

9- نهى از اظهار نظر در امور دینى

کسانى مى‏توانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه کنیم، احادیث‏بسیارى‏در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کم‏مایه در امور دینى‏مى‏یابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیت‏شیعیان مقدارى‏متزلزل گردید; به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بن‏عبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند. در تاریخ آمده است: عده‏اى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بن‏عبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونس‏به آنان گفت: از گریه دست‏بردارید. براى امر امامت چاره‏اى‏بیندیشید و ببینید تا این کودک(امام جواد(ع‏» بزرگ شود، چه کسى‏عهده‏دار امامت‏شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت‏برخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیده‏ات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام‏مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع)عازم مدینه شدند. آنها هنگام‏ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) که در آن هنگام خالى ازسکنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع)(عبدالله بن‏موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله‏پسر رسول خدااست و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى‏خواست‏زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم‏سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله‏پاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت‏شدند و تصمیم‏گرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع کننده داد و خطاب‏به عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این که در میان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مى‏کنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟

10- شخص منحرف نباید امام جماعت‏شود

نماز جماعت‏یکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعت‏یکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعت‏باید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد. امام‏جواد(ع)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید وپشت‏سرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشت‏سر کسى که به دینش‏اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشکوک‏هستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید.

11- تشکیلات امام(ع)در برابر خلیفه

على بن مهزیار، وکیل امام، مى‏گوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارى‏از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامه‏اى‏به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‏اى که سال بر آن گذشته‏است. واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من‏به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند.

12- افراط و تفریط، ممنوع

خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مى‏کند. گروهى در باره‏مسایل اعتقادى راه افراط پیش مى‏گیرند و عده‏اى راه تفریط.

پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح‏را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عده‏اى گرفتار افراطو دسته‏اى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهل‏بیت: زیاده روى مى‏کرد. به همین جهت‏برخى از علماى‏رجال، او را به غلو متهم مى‏کنند. او مى‏گوید: روزى خدمت امام‏جواد(ع)نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرح‏مى‏کردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(ص)و على(ع)و فاطمه(س)را خلق کرد; سپس اشیا و موجودات دیگررا آفریده، طاعت اهل‏بیت: را برآنان واجب کرد وامور آنها را دراختیار اهل‏بیت: قرار داد. بنابراین، فقط اهل‏بیت: حق دارند چیزى‏را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده‏خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. کسانى که‏جلوتر بروند، انحراف و کج رفته‏اند و کسانى که عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل‏بیت: است و تو نیز باید همین راه‏را طى کنى.


ماهنامه کوثر شماره 36


  

نمی‌دانم چقدر از «مدینه» می‌دانی. اما امام رضا(ع) «مدینه» را خوب می‌شناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویم‌ها، روز، ماه و سال ولادتش را درست به یاد نمی‌آورند یا شاید خوب می‌دانند و اذعان نمی‌کنند ـ تاریخ هیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده عنوان کرده‌اند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفات امام جعفر صادق(ع) است. همان‌طور که اشخاصی همچون مفید، کلینی، کفعمی، شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر، سال 148 را سال ولادت امام رضا(ع) دانسته‌اند.
اما لقب‌ها و کنیه‌هایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقی مانده‌اند. کنیه‌هایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، کلیدة الملحدین، کفو الملک، کافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.
و رضا(ع)؛
مشهورترین لقبی است که از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام می‌شناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:
«او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنین آمده است: از آن روی او را رضا خوانده‌اند که مأمون به او خشنود شد.»
وقتی القاب، نامها و کنیه‌های مادرش را می‌خوانی، حس می‌کنی چیزی در آنهاست، شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره، و شقراء
اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یک دختر را برای امام رضا(ع) ذکر کرده‌اند، اما همانطور که علامه مجلسی گفته است: «از جواد به عنوان تنها فرزند او یاد کرده‌اند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر... می‌ماند سال وفات امام که باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمی‌دهد و احتمال سالهای 202، 203 و 206 ق، در این میان است. اما اکثر علماء همان سال 203 را سال وفات دانسته‌اند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال می‌شود. 25 سالش را در کنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.
آغاز امامت آن حضرت، مصادف می‌شود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.
پنج سال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دوره‌ای از خلافت مأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.
مأمون...همان کسی که با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید کرده دوستداران امام، پیکر پاکش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروزه غبار مرقد او توتیای چشم‌های شیفتگان است
در مدینه
دوران امامت امام رضا(ع) در مدینه از سال 183 هجری قمری آغاز شده بود. حکومت سیاسی در آن زمان به دست هارون الرشید بود که در بغداد اداره می‌شده است. تز هارون هم مثل همه زورگویان تاریخ، شکنجه و زندان و کشتار بوده است. مردم را برای گرفتن مالیات شکنجه دادن و فرزندان و شیعیان فاطمی را آزار رساندن...
همانطور که حضرت موسی بن جعفر(ع)، پدر امام رضا(ع) را در زندان‌های بصره و بغداد حبس می‌کند و آخرش هم با زهر، ایشان را به شهادت می‌رساند. یعنی دورانی که مصیبت شهادت پدر، برای امام رضا(ع) اتفاق می‌افتد و مصیبت‌‌های اسف بار دیگر برای علویان.
در زمان امام رضا(ع)، هارون الرشید آن‌قدر از تأثیر اهل بیت(ع) بر مردم نگران بوده که علاوه بر همه اینها، اندیشه‌ها و افکار بیگانگان را هم وارد علوم مسلمانان می‌کرده است. به این منظور که توجه مردم را به علوم بیگانه جلب کند.
ابوبکر خوارزمی (383 ه‍‌) در نامه‌ای به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حکومت عباسیان به خصوص «هارون» می‌نویسد: هارون در حالی مرد که درخت نبوت را درو کرده و نهال امامت را از ریشه برافکنده بود... چون یکی از پیشوایان هدایت و سروری از سروران خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در می‌گذشت، کسی جنازه‌اش را تشییع نمی‌کرد و مرقدش را با گچ نمی‌آراست، اما وقتی دلقک یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلی از خودشان می‌‌مرد، دادگران و قاضیان بر جنازه‌اش حاضر می‌شدند و رهبران و حکمرانان در مجالس سوگواریش می‌نشستند. مادی و سوفسطایی در کشورشان امنیت داشت و متعرض کسانی که کتابهای فلسفی را تدریس می‌کردند، نمی‌شدند، ولی هر شیعه‌ای سرانجام به قتل می‌رسید و هرکس که نام فرزندش را «علی» می‌نهاد، خونش را به زمین می‌ریختند.
با توجه به این موارد و جوی که حاکم شده بود، امام رضا(ع) ترجیح می‌داد امامت خودش را علنی نکند و فقط با عده معدودی از یارانش ارتباط داشته باشد. ولی وقتی بعد از چند سال، حکومت هارون الرشید به خاطر شورش‌های مختلف ضعیف می‌شود، امام رضا(ع) امامت خودش را آشکار می‌کند و به رفع مشکلات مردم در زمینه‌های اعتقادی و اجتماعی می‌پردازد.
خود امام فرموده است: «در روضه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌نشستم، در حالی که دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یکی از آنان در مسأله‌ای در می‌ماند، همگی متوجه من می‌شدند و سؤالات را نزد من می‌فرستادند و من پاسخ آنها را می‌دادم». بالاخره عمر هارون هم یک جایی به سر می‌رسد. وقتی که در سال 193 برای آرام کردن اوضاع شورش به منطقه خراسان می‌رود، در همان جا دار فانی را وداع گفته و در سناباد طوس، در یکی از اطاق‌های تحتانی کاخ فرماندار طوس، «حمیدبن قحطبه طائی» دفن می‌شود.
پسران هارون ـ امین و مأمون ـ بر سر حکومت، به دعوا و کشمکش با یکدیگر می‌پردازند. امین در بغداد قدرت را در دست می‌گیرد و مأمون در مرو بر تخت پادشاهی می‌نشیند. اختلاف بین این دو، پنج سال طول می‌کشد تا سرانجام سپاه مأمون به بغداد حمله می‌کند؛ امین را در سال 198 ه‍ کشته و مأمون سرتاسر حکومت را به دست می‌گیرد.
ولی علویان و سادات مأمون را آرام نمی‌گذارند. آنها دیگر به تنگ آمده بودند. اولش ظلم و ستم‌های هارون، بعد نارضایتی از پسرانش و حالا هم مأمون...
این گونه می‌شود که در نواحی عراق، حجاز و یمن شورش می‌کنند. آنان فقط یک چیز را می‌خواستند. حکومت به دست خاندان آل محمد(ص) اداره شود. مأمون با زرنگی تمام، امام رضا(ع) را به خراسان دعوت می‌کند. همیشه اولین سؤال موقع مرور این حادثه تاریخی این است: چرا؟ هدف مأمون چه بود؟
به خاطر اینکه با قرار دادن امام در کنار خود، یک جور مهر تأیید به اعمال و سیاستهای خودش بزند. امام رضا(ع) به دعوت‌نامه‌های مأمون پاسخ منفی می‌دهد تا اینکه او دست به تهدیدی جدی می‌زند.
اسناد تاریخی، گویای اولین زمینه‌های سفر امام نیست و جزئیات بسیاری از مقدمات هجرت رضوی، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد. ولی با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است که از پیش مکاتباتی میان مرو و مدینه، صورت می‌گرفته و بر سفر امام به سوی مرو، اصرار بوده است.
مأمون علاوه بر دعوت‌نامه‌ها، دو نفر از مأموران خود به نام‌های رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم را به مدینه می‌فرستد. آنها بعد از ورود به مدینه، مأموریت خودشان را برای امام(ع) این‌طور عنوان می‌کنند:
«ان المأمون امرنا باشخاصک الی خراسان»
مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است تا تو را به خراسان ببریم.
امام رضا(ع) شخصی بود که نیرنگ‌های مأمون را می‌فهمید و شیوه‌ها و دسیسه‌های او را می‌شناخت. زندان‌های طولانی پدر را با همه تلخی‌ها و رنج‌هایش بخاطر داشت و می‌دانست که مأمون کسی است که برادر خودش را می‌کشد و حالا هم از نگرانی حضور امام در بین مردم، نمی‌تواند آرام بگیرد.
بدین ترتیب امام رضا(ع) سفر آغاز کرد. سفری بدون رضایت خاطر، بدون دل خوش، باید با مدینه وداع می‌کرد، با مدفن پاک رسول خدا، با مردمی که او را بسیار دوست داشتند. برای اهل مدینه پدری مهربان بود. او نیازی به سفر جغرافیایی نداشت. او در جغرافیای دلها سفر کرده بود.
امام سفر را آغاز کرد. در حالیکه از آن اکراه داشت و وقتی می‌رفت خوب می‌دانست که مأمون با او چه خواهد کرد و خوب می‌دانست که در دلها جاودانه خواهد شد.
از مدینه تا مرو
دل کندن امام(ع) از مدینه خیلی سخت بود. حتی اگر یک بار در طول زندگیت مسافر سرزمین غریب شده باشی، باید این حس را بفهمی؛ مثل یوسف که از مدینه تا مرو مصر غریبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوکت، دلش می‌خواست به کنعان برگردد.
امام رضا(ع) در حالی با مسجد پیامبر خداحافظی می‌کرد که می‌دانست بازگشتی ندارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستانی نقل کرده است که امام رضا(ع) با پیامبر(ص) خداحافظی کرد، اما هر بار به سمت قبر بر می‌گشت و صدایش با گریه بلند می‌شد. به امام نزدیک شدم و به او تبریک گفتم. امام فرمود: من را رها کن! من از جوار جدم محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیرون می‌شوم و در «غربت» می‌میرم.
آنچه امروز برای همه ما روشن است. ابتدا و انتهای سفر امام رضا(ع) است، اما اینکه امام در حد فاصل این دو نقطه، دقیقاً از چه مسیرهایی عبور کرده، کاملاً مشخص نیست و در آن اختلاف وجود دارد. تعیین خط سیر دقیق امام رضا(ع) به واسطه گزارش‌های متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.

منبع:وب سایت امام رضا(ع)



  

حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) مى فرماید : کسى که قبر فرزندم را زیارت کند براى او نزد خدا هفتاد حج مقبول است . راوى مى گوید : گفتم : هفتاد حج ؟! فرمود : آرى ، هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى ، هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى که پذیرفته نشود ؛ کسى که او را زیارت کند و یک شب در آن منطقه بخوابد مانند این است که خدا را در عرشش زیارت کرده است . گفتم : مانند کسى است که خدا را در عرشش زیارت کرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى که قیامت برپا مى شود چهار نفر از اوّلین و چهار نفر از آخرین بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلین : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى است ؛ اما چهار نفر آخرین : محمد و على و حسن و حسین است .

 سپس نخ ترازى کشیده مى شود ـ که خوبان را از بدان جدا مى کند ـ  پس زائران قبور ما با ما قرار مى گیرند ، از نظر برترین درجه ، و نزدیک ترینشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على بن موسى الرضا { هستند }(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ کامل الزیارات : 307 ،  باب الحادى والمائة ، حدیث 13 .

منبع : زیبایهای اخلاق / حسین انصاریان



  

1ـ مِنْ اَخْل?اقِ الاَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ

(نظافت از اخلاق پیغمبران است)

نظافت موجب پاکیِّ جسم است نظافت مایه آرام جان است

امام هشتمین فرمود با خلق: نظافت شیوه پیغمبران است

2ـ صاحِبُ النِّعْمَةِ یَجِبُ اَن یُوَسِّعَ علی? عی?الِهِ

(توانگر را واجب است که در معاش خانواده‌اش توسعه بخشد)

توانگر را بود واجب که می‌بخشد زن و فرزند را از مال دنیا

دهد وسعت به امر زندگانی به شکر نعمت حیِّ توانا

3ـ مَنْ لَمْ یَشْکُرِ المُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَمْ یَشْکُرالله عَزَّوَجَلَّ

(کسی که شکر انعام مردمان نگذرد، شکر خدای تعالی نکرده باشد)

شنیده ام که علی بن موسی کاظم خدیو طوس، بفرمود نکته ای زیبا:

کسی که نیکویی خلق را نداشت سپاس نکرده است سپاس خدای بی‌همتا

4ـ اَلْایم?انُ اَداءُ الفَرائِضِ وَاجتِن?ابُ الْمحارِمِ

(ایمان، انجام فرایض است، و پرهیز از محرمات)

فرمود رضا امام هشتم: انجام فرایض است ایمان

دوری ز محرّمات و زشتی پرهیز ز ناصواب و عصیان

5ـ لَمْ یَخْنکَ الْاَمینُ، وَل?کِنْ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ

(امین به تو خیانت نکرده، ولی تو خائن را امین شمرده‌ای)

کسی که بیم ندارد زکردگار علیم ورا به خدمت خلق خدا مکن تعیین امین نکرده خیانت، تو از ره غفلت امین شمرده خیانت شعارِ بدآیین

6ـ اَلصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبوابِ الْحِکْمَةِ

(سکوت، دری از درهای حکمت است)

زبان تو گر تحت فرمان نباشد خموشی گزین، تا نیفتی به ذلّت!

علی بن موسی الرضا راست پندی: سکوت است بابی زابوابِ حکمت

7ـ اَلْاَخُ الْاَکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَبْ

(برادر بزرگتر به منزله پدر است)

برادر چو دانا شد و آزموده ورا با پدر می‌شمارش برابر

بگفتا امامِ بحق، نورِ مطلق به جای پدر هست: مِهمتر برادر

8ـ صَدیقُ کلِّ امْرِءٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ

(دوست هر کس عقل اوست، و دشمنش نادانی وی)

به نزدیک نادان بود تارگیتی زدانش بکن گیتیِ تار، روشن

بفرمود فرزند موسی بن جعفر: ترا عقل: یار است و جهل است: دشمن

9ـ التَّودُّدُ اِلَی الن?اسِ نِصْفُ الْعَقْلِ

(اظهار دوستی به مردم، نیمی از خرد است)

همیشه در پی تیمار بینوایان باش کمک به خلف، زکردار خالق احداست

امام راست دراین رهگذر، کلامی نغز: که در محبت با خلق، نیمی از خرد است

10ـ اَلتَّوکُّلُ اَنْ لَاتَخ?افَ اَحَداً الّا الله

(توکل آن است که جز از خدا نترسی)

بزن بر لطف حق دست توکل که لطف ایزدی باشد ترا بس

توکل آن بود کاندر دو عالم: به غیر از حق نترسی از دگر کس

11ـ اَفْضَلُ م?ا تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الاَذَی? عَنْه?ا

(بهترین صله رحم، خودداری از آزار آنان است)

فرمود رضا، ولی مطلق گنجینه علم و فضل و احسان

بهتر صله رَحِم به گیتی ست خودداری، از گزند ایشان

12ـ اَحْسَنُ النّاسِ مَع?اشاً مَنْ حَسُنَ مَع?اشُ غَیْرِهِ فی مَع?اشِهِ

(بهترین مردم در زندگی آن کس است که دیگران در پرتو زندگیش بخوبی زیند)

بهترین رهرو به راه زندگی ست آن که همچون شمع، روشنگر بود

مردمان در پرتوش راحت زیند زندگی در خدمتش بهتر بود

13ـ اَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ الله، وَالاَدَبُ کُلْفَةٌ

(خرد بخشش الهی است، ولی ادب با کوشش شخص، به دست می آید)

رضا، سبط پاک رسول امین که نتوان سر از خدمتیش تافتن

بگفتا: خرد بخشش ایزدی ست ادب را به کوشش توان یافتن

14ـ لَیْسَ لِبَخیلٍ راحةٌ، ولالِحَسُودٍ لَدَّةٌ

(بخیا را راحت و حسود را لذت، نیست)

بُخل رنج است و حسادت محنت است از ولیّ آموز درس عبرتی:

راحتی در بخل نتوان یافتن در حَسَد هرگز نیابی لذّتی

15ـ م?ا الْتَقَتْ فِئت?انِ قَطُّ الّا نُصِرَ اَعْظَمُه?ا عَفْواً

(از دو گروه متخاصم خدا آن را که عفوش بیشتر است، نصرت می دهد)

عفو آیین بزرگان باشد بخشش آیینه دور اندیش است

دو گروهی که به جنگند و ستیز نصرت آن راست که عفوش بیش است

16ـ عَوْنُکَ لِلضَّعیفِ اَفْضَلُ مَنِ الصَّدَقَةِ

(کمک کاری به ضعیف، افضل از صدقه است)

سخنی دارم از امام همام که مفید است بهر هر طبقه

دستگیری زناتوان و ضعیف بیقین بهتر است از صدقه

17ـ اَلمُؤمِنُ اِذَا اَحسَنَ اِسْتَبْشَرَ وَ اِذا اَس?اءَ اِسْتَغْفَرَ

(مؤمن چنان است که اگر نیکی کند خرسند گردد، و اگر بد کند بخشایش طلبد)

گرز بخت بد به کس بد کرده ای هان! مشو نومید از درگاه ربّ!

مؤمن ار نیکی کند شادان شود ورکند بد، می‌کند بخشش طلب

18ـ اَلْمُسْلِمُ، اَلَّذی سَلِمَ المُسِلمُونَ مِنْ لِسانِهِ وَ یَدِهِ

(مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش به سلامت باشند)

شنو پند فرزند موسی بن جعفر امام بحق، ماه برج امامت

کسی هست مسلم که باشند مردم زدست و زبانش به امن و سلامت

19ـ لَیْسَ مِنّ?ا مَنْ لَمْ یأمَنْ ج?ارُهُ بوائِقَهُ

(کسی که همسایه از شر وی ایمن نباشد، از ما نیست)

به همسابه نیکی کن ای نیکمرد که همسایه را بر تو حقها بود

از آن کس که همسایه ایمن نبود بفرمود مولا: نه از ما بود

20ـ اَلتَّو?اضُعُ اَنْ تُعْطِیَ الن?اسَ مِن نَفسِکَ م?ا تُحِبُّ اَنْ یُعطوکَ مِثلَهُ

(فروتنی آن بود که به مردمان کنی که خواهی با تو آن کنند)

چنان سرکن ای دوست با نیک و بد: که باشد ز تو نیک و بد در امان

تواضع چنان کن به خلق خدای که خواهی کند خلق با تو چنان

21ـ مِنْ عَل?اماتِ الْفَقیهِ، اَلْحُکْمُ، وَالْعِلمُ وَالصَّمتُ

(از نشانه های فقیه، قضاوت بحق و علم و سکوت است)

بصیر باش به احکام دینِ حق که خدای از آن فقیه که، دانا به حکم اوست، رضاست

نشانه های فقاهت به نزد پیر خرد: قضاوت بحق و دانش و سکوت بجاست

22ـ اَلصَّفْحُ الجَمیلُ، اَلْعَفْوُ مِنْ غیرِ عِتابٍ

(نیکو در گذشتن، آن باشد که کس را بدون عتاب ببخشایی)

عفو چون کرده ای، خطاب مکن! کار بی جا و ناثواب مکن!

وه چه نیکوست، عفو بی منت عفو کردی اگر، عتاب مکن!

23ـ لاَیَأبیَ الْکَرامَةَ اِلّا الحِمارُ

(هدیه را که در آن منت نباشد جز احمق، رد نمی کند)

بشنو کلام نغز فرزند پیمبر گفتار او روشنگر دلهای تار است:

جز مردم احمق نتابد رخ زاحسان هرکس کند احسان مردم رد، حمار است

24ـ اَلسَّخِیُّ یَأکُلُ مِنْ طَع?امِ النّاسِ لِیَأکُلُوا مِنْ طَع?امِهِ

(سخاوتمند از طعام مردم می خورد تا از طعامش بخورند)

سخی می خورد نان زخوان کسان که مردم برغبت زخوانش خورند

بخیل از سر بخل نان کسی نیارد خورد تا که نانش خورند

25ـ اَلسَّخِیُّ قریبٌ مِنَ الله، قَریبٌ مِنَ الْجَنَّةِ، قَریبٌ مِنَ النّاسِ

(سخی به خدا و بهشت و مردمان نزدیک است)

سخاوتمند هرگز نیست تنها که تنهایی، نصیب دیگران است

سخی باشد قریب رحمت حق به نزدیک بهشت و مردمان است

26ـ صَدیقُ الْج?اهِلِ فِی التَّعَبِ

(دوست مردم نادان در رنج باشد)

به نادان مکن دوستی، چون ترا گدازد زکردار خود روز و شب

بگفتا علی بن موسی الرّضا: رفاقت به نادان غم است و تعب

27ـ اَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعرِفَةُ الْاِنْسَانِ بِرَبِّهِ

(والاترین خرد معرفت آدمی به پروردگار است)

زخاطر مبر شکر یزدان پاک که شکر نِعَم، نعمت افزون کند

بهین دانش، ای دوست! آن دانشی است که‌ات رهبری سوی بیچون کند

28ـ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسیِر مِنَ الْحَل?الِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ

(کسی که به حلال اندک خشنود باشد زندگیس آسان گذرد)

رضا باش برداده کردگار که خشنودی از حق بود بندگی

اگر شاد گردی به اندک حلال سبک بگذری از پُل زندگی

29ـ مَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الیَسیِرُ مِنَ الْعَمَلِ

(کسی که به روزی اندکی که خدایش داده راضی باشد خداوند عمل اندکش را قبول فرماید)

کلامی شنو از شهنشاه طوس ولیّ خداوند و سبط رسول

چو بر رزق اندک رضایی خدای کند طاعت اندکت را قبول

30ـ اَلصَّمْتُ یَکسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ هُوَ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیْرٍ

(خاموشی دوستی ببار آرد و هم دلیلی است بر نیکی)

زحسن خموشی و اوصاف آن چنین گفت شاه خراسان، رضا

خموشی به بار آورد دوستی شود رهگشای همه خوبها

31ـ مَنْ ح?اسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْه?ا خَسِرَ

(کسی که به حساب خویش رسد، سود برد و کسی که از خود غافل شود زیان بیند)

تو ای که دیده فروبسته‌ای ز کرده خویش همیشه زشتی احوال دیگران بینی

حساب نفس بداندیش کُن، که سود بری شوی چو غافل از اعمال خود زیان بینی

32ـ مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ، وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ

(کسی که عبرت گیرد بینا شود و آن که بینا شود بفهمد و آن کس که فهم کند، دانا گردد)

امام راست کلامی که مرد باتدبیر هزار نکته از آن یک کلام می خواند

کسی که عبرت گیرد بسی شود بینا کسی که بینا گردد بفهمد و داند

33ـ اَفْضَلُ الم?الِ م?ا وُقِیَ بِهِ الْعِرْضُ

(بهترین مال آن بود که آبرو نگهدارد)

توانگر را بگو امروز کن ایثار سیم و زر که فردا سیم و زر در اختیار دیگران باشد

بهین مال آن بود که کان موجب حفظ شرف گردد اگر در راه دیگر صرف شد، حاصل زیان باشد

34ـ اَلْمُؤمِنُ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ

(مؤمن را خشمش از طریق حق خارج نمی‌سازد)

سخنی بشنو از امام غریب تا شود علم و دانشت افزون:

مرد مؤمن اگر به خشم شود نرود از طریق حق بیرون

35ـ اَلْمُؤمِنُ اِذا قَدَرَلَمْ یَأخُذْ اَکْثَرَ مِنْ حَقِّهِ

(مؤمن چنان است که اگر قدرت یابد بیش از حق خود نگیرد)

نکته‌ای بشنو ز فرزند رسول آن که مردم را امام و پیشواست:

گر که قدرت دست مؤمن اوفتاد بیشتر از حقِّ خود هرگز نخواست

36ـ اَلنَّظَرُ إلیَ ذُرِّبَّةِ مُحَمَّدٍ عِب?ادَةٌ

(نظر به ذرّیه پیامبر، عبادت است)

بکن عادت به کردار بزرگان که نتوان کرد آسان ترک عادت

نظر کردن به فرزند پیمبر بود در پیش مرد حق، عبادت

37ـ اِنَّمَا الْحِمْیَةُ مِنَ الشّیءِ، اَلْاِ قْلالُ مِنْهُ

(پرهیز از خوردنیها، کم خوردن از آن است)

شنو از علی بن موسی الرضا کلامی که افزایدت عقل و هوش:

چو پرهیز خواهی کنی از خوراک به کم خوردن خوردنیها بکوش!

38ـ ل?ا یَعْدَمُ الْعُقُوبَةَ مَنْ اَدْرَعَ بِالْبَغْیِ

(آن کس که ظلم بزیادت کند، نباید عقوبت را نادیده گیرد و نبوده شمارد)

گوید آن کس که ظلم کردن فزون که عقوبت نبوده، نشمارد

گر بخواهد زید به آرامش کیفر روزگار نگذارد

39ـ ل?ا تَطْلُبُوا الْهُدی? فی غَیْرِ الْقُرآنِ فَتَضِلّوا

(هدایت را در غیر قرآن مجویید که گمراه می شوید)

بگفتا رضا ماه برج ولایت هدایت مجویید از غیر قرآن!

بجز راه قرآن مپویید راهی! که گمراهی آخر بود حاصل آن

40ـ مِنْ عَل?امَةِ إیم?انِ الْمُؤمِنِ، کِتم?انُ السِّرِ وَ الصَّبرُ فِی البَأس?اءِ وَ الضَّرَاءِ وَ مُداراةُ النّاسِ.

(از نشانه های ایمان مؤمن، پنهان داشتن اسرار، و شکیبایی در شدت و دشواری و مدارای با مردم است)

از علامات مرد حق باشد: راز داری و صبر بر سختی

با مدارا به مردمان پوید راه آزادگی و خوشبختی


  

نخست باید دانست که از دیدگاه آیات و روایات اسلامی، زیارتگاه‏ها و محل‏های عبادت، نباید نمادی از تجملات دنیایی و زخارف مادی باشد؛ ولی زیباسازی فضا در حد ایجاد جذابیت برای زائران، دارای آثار ثمربخش و سازنده‏ای است که به بعضی از آنها اشاره می‏شود:
یکم. تعمیر و زیباسازی قبور ائمه اطهار(ع) تعظیم شعائر الهی است و قرآن مجید آن را نشانه تقوای قلوب و تسلّط پرهیزگاری بر دل‏ها می‏داند: « وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ » حج، آیة 32 مقصود از شعائر در این آیه، نشانه‏های دین الهی است. اولیای خدا ـ به ویژه آنان که در راه گسترش دین جانبازی کرده‏اند ـ از شعائر و نشانه‏های دین او هستند. یکی از راه‏های بزرگداشت آنان ـ علاوه بر حفظ آثار و مکتب آنها ـ حفظ و تعمیر قبور آنان است. معمولاً در میان تمام ملل، شخصیت‏های بزرگ سیاسی و دینی در نقاط حساس به خاک سپرده می‏شوند و از مقبرة آنان به عنوان نشانه مکتب و نماد افتخار، محافظت می‏شود. قرآن مجید به روشنی به ما دستور می‏دهد که به بستگان و خویشاوندان پیامبر گرامی(ص) مهر ورزیم: « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » شوری، آیة 23 و مسلماً یکی از راه‏های ابراز علاقه به خاندان رسالت، حفظ و بزرگداشت مرقدهای آنان است. به دلیل همین ابراز احساسات و نشان دادن عشق و علاقه فراوان به اهل بیت(ع)، شیعیان همواره سعی کرده‏اند که زیباترین هنرهای معماری و آیینه‏کاری و منبت‏کاری را در حرم‏ها و بناهای متعلّق به آنان، به کار برند و ارزنده‏ترین و با ارزش‏ترین فلزات ـ اعم از طلا و نقره و سایر جواهرات ـ را وقف آن قبور مطهر نمایند و در تزیین گنبد و بارگاه آن بزرگان استفاده کنند. این، نشانه تعظیم شعائر و بیانگر شکوه و اجلال آن بزرگواران در نزد مردم است. همچنین دیدن این حرم‏های نورانی، یادآور عظمت معنوی و مقام والای صاحب آن بارگاه است.
دوم. بزرگداشت مقام بزرگان دین ـ از طریق آبادانی و زیباسازی قبور آنان و به وجود آوردن امکانات رفاهی برای زائران و ارائه خدمات فرهنگی و مادی و ... ـ می‏تواند نقش ارزنده‏ای در گسترش و ترویج فرهنگ و ارزش‏های اسلامی و اسوه قراردادن ائمه اطهار(ع) و تمسّک به سیرة آن بزرگواران برای عموم مردم داشته باشد. این خود، نتایج مهم و ارزشمندی در حوزه فردی و اجتماعی به دنبال دارد و در نهادینه کردن ارزش‏های الهی و انسانی مؤثر است. بسیاری از امور عام‏المنفعه (مانند خیرات، نذورات، اوقاف، مدرسه‏سازی، سرپرستی ایتام، پرداخت وجوهات شرعی، کمک به نیازمندان و...) از تأثیرات و نتایج بسیار ارزندة ساخت و ساز صحن و بارگاه امامان و امامزاده‏ها است؛ زیرا شکوه این مکان‏های مقدس، در جذب مردم برای زیارت و انجام دادن خیرات مؤثر است. به عبارت دیگر، صرف هزینه‏های مالی به وسیلة افراد نیکوکار، برای زیباسازی و تجلیل بارگاه بزرگان دین، سبب یادآوری مقام و عظمت والای آن بزرگان وتعظیم شعائر الهی است و مردم بسیار زیادی را به سوی خود جلب می‏کند و در گسترش فرهنگ و ارزش‏های الهی و سیره و منش فردی و اجتماعی آن بزرگواران مؤثر است.
سوم. اگر بین سایر بودجه‏های کلان فرهنگی کشور و نتایج حاصلة آن، با هزینه‏های صرف شده در این گونه اقدامات مقایسه ای کنیم و نتایج آن دو را بسنجیم، اهمیت این قبیل اقدامات برای ما روشن می‏شود و در بسط و گسترش آن کوشش می‏کنیم.
چهارم. البته باید از هرگونه اسراف و ریخت و پاش و انجام دادن اموری که به هیچ وجه زیبنده نظام اسلامی و مکتب اهل بیت(ع) نیست، جلوگیری کرد و برای استفاده بهینه از امکانات موجود، برنامه‏ریزی نمود و در جهت گسترش فرهنگ صحیح اسلامی و ارائه خدمات گوناگون از آن،بهره برد؛ خدماتی مانند ایجاد کتابخانه، زائرسرا، سالن اجتماعات، مراکز درمانی، امکانات آسایش، مراکز فرهنگی و تفریحی و ورزشی برای عموم افراد جامعه و... همان‏طور که شاهد انجام گرفتن این‏گونه اقدامات از سوی برخی مراکز دینی و زیارتی (مانند آستان قدس رضوی در مشهد و آستان مقدس حضرت معصومه(س) در قم و...) هستیم


  

پیامبران و امامان بدان جهت که بندگان شایسته خداوند هستند، سزاوار احترام و محبت هستند.
احترام و ابراز ارادت به آنان، بدان جهت نیست که براى آنان در مقابل خدا، مقام و ارزشى مستقل قائل باشیم؛ بلکه آنان مستقل از خدا هیچ ندارند و همه عظمت آنان و عشق و محبت ما به ایشان، ناشى از آن است که آنان در اوج معرفت، بندگى و عبودیت حضرت حق قرار دارند و مورد عنایت خاص پروردگار مى‏باشند.
بوسیدن ضریح امامان(ع) و اولیاى الهى، برخاسته از عشق و محبت نسبت به آنان است؛ همان گونه که عاشق، هر چیزى را که منتسب به معشوق است، مى‏بوید و مى‏بوسد و به سینه مى‏چسباند.
براى زائر امام معصوم(ع)، خود سنگ و چوب ارزشى ندارد. بوسیدن ضریح و در و دیوار حرم، از آن جهت است که منسوب به محبوبش؛ یعنى، امام معصوم است.
به تصریح قرآن کریم، حضرت یعقوب، لباس یوسف را بر چشم خود نهاد و بینایى خود را باز یافت: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ یوسف (12)، آیه 96. «پس چون مژده رسان آمد، آن پیراهن را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: آیا به شما نگفتم که بى‏شک من از [ عنایت ]خدا چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید؟» تبرّک و استشفا به پیراهن یوسف، نمونه‏اى از تبرّک و استشفا به چیزى است که به شکلى منسوب به اولیاى الهى است.
بر اساس روایات معتبر نزد شیعه و سنى، اصحاب پیامبر اکرم(ص) هنگام وضو گرفتن ایشان، هجوم مى‏آوردند تا هر کسى قطره‏اى از آب وضوى ایشان را به عنوان تبرّک برگیرد؛ به گونه‏اى که نمى‏گذاشتند قطره‏اى از آب وضوى پیامبر(ص) بر زمین بریزد و اگر به کسى چیزى نمى‏رسید، از رطوبت دست دیگرى استفاده مى‏کرد. صحیح بخارى، ج 1، ص 33 و ج 7، ص 50؛ مسند احمد، ج 4، ص 329 و 330. اگر تبرّک جستن به قطرات آب، شرک و حرام بود، وظیفه آن حضرت نهى و بازداشتن اصحاب از این عمل بود.
سیره اصحاب، تبرّک جستن به ظرف غذاى پیامبر(ص)، چاه‏هایى که آن حضرت از آن آب نوشیده‏اند و... - چه در زمان حیات ایشان و چه بعد از رحلت ایشان - بوده است. صحیح بخارى، ج 3، ص 35؛ کتاب المغازى؛ فضائل اصحاب النبى، باب مناقب على بن ابیطالب؛ صحیح مسلم، کتاب الجهاد السیر، ح 132؛ صحیح مسلم، کتاب الحج، ح 323 و 326؛ مسند احمد، ج 5، ص 68.
بنابراین بوسیدن و تبرّک جستن، بدون اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت (فاعلیت استقلالى) شرک نیست. بر اساس داورى وهابیان - که صرف بوسیدن و تبرّک جستن به آثار اولیاى الهى شرک و حرام است - پیامبر اکرم و اصحابشان و نیز یعقوب نبى و همه انسان‏ها - حتى خود وهابیان که فرزندان خود را مى‏بوسند - مرتکب شرک و حرام شده‏اند!!


  
خواندن سوره فاتحة الکتاب برای مردگان
پرسش:
چگونه ثواب خواندن سوره فاتحة الکتاب به ارواح گذشتگان می رسد؟

منبع پاسخ: پایگاه حوزه6445، 6445

پاسخ:

احسان به مردگان مصایق متعددی دارد، مانند خیرات، مبرات، طلب استغفار، قرائت فاتحه الکتاب و نیز برخی از اعمال که از آنها به عنوان صدقات جاریه یاد شده است مانند بناهای خیریه –مدرسه سازی، مسجد سازی...- کار هدایت وارشاد مردم، ایجاد پارک و فضای سبز جهت استفاده عموم و ...، که تمام این اعمال توسط فرشتگان الهی ثبت و به کسانی که به نیت آنها احسان می گردد داده می شود.

"و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکلتهم بحفظ ما یکون منی"

"خدایا هر سیئه و گناهی را فرمان دادی تا مامورینت که بر ما موکل نموده ای ثبت و حفظ نمایند. "[1]

اینها اعمالی هستند که بعد از مرگ صاحبانشان، ثواب آن به حساب آنها واریز می گردد چنانچه در احادیث ما آمده است:

امام صادق:

لا یتبع الرجل بعد موته الا ثلاث خصال:

صدقة اجراها الله له فی حیاته فهی تجری له بعد موته.

2- و سنة هدی یعمل بها.

3- و ولد صالح یدعوا له.

بعد از مرگ سه عمل خیر است که چون چشمه جوشان دائما بنفع انسان جاری است:

 1- صدقه جاریه ای که خدا به انسان توفیق انجامش را داده تا بعد از مرگش مانند چشمه جوشان، حسنات آن به حسابش واریز گردد.

عمل و روش صحیح و درستی که بر پایه هدایت بنیان نهد و بعد از مرگش "مردم" بدان عمل کنند.

 3- فرزند شایسته ای که از او به یادگار ماند و برایش دعا کند.[2]

و نیز طبق آیات شریفه قرآن هر عملی که انسان انجام دهد[3]حتی نیت خیر نماید دارای حساب و کتاب است و در پیشگاه خداوند متعال حفاظت و نگهداری می گردد :

"تجدوه عند الله"[4]و در وقت خودش بصاحبانش و یا به کسانی که به آنها تقدیم شده باشد اعطاء و ارسال می گردد.

و یکی از بهترین اعمال قرائت قرآن است، خصوصا سوره فاتحة الکتاب که با کل قرآن برابری می کند، چنین عمل خیری را قطعا خدا نادیده نگرفته و ثواب آنرا به صاحبش عطا می فرماید:

"ان الله لا یضیح اجر المحسنین"[5]

نکته قابل ذکر:

مردگان اگر چه از جهان ما رخت بربسته اند، اما مرگ انتقال از عالمی به عالم دیگر است بنام برزخ که تا قبل از عالم قیامت، ارواح آنان در قالب مثالی به زندگی خود ادامه می دهد و احسانها و خیرات و مبراتی که برای آن ارسال می گردد توسط مامورین و کارگزاران الهی به آنها اعطاء و موجب خوشحالی آنها می گردد.



[1] دعای شریف کمیل

[2] تحف العقول، مترجم ص 381

[3]فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره.

[4]بقره آیه 110.

[5]توبه، آیه 120.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ