سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 764868
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
اعمال شب عاشورا و روز آن چاپ ارسال به دوست

 شب دهم شب عاشورا
است و سید در اقبال از براى این شب دعا و نمازهاى بسیار با فضیلتهاى بسیار نقل کرده از جمله صد رکعت نماز هر رکعت به حمد و سه مرتبه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و بعد از فراغ از جمیع بگوید سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ هفتاد مرتبه و در روایت دیگر بعد از العلی العظیم استغفار نیز ذکر شده و از جمله چهار رکعت در آخر شب در هر رکعت بعد از حمد هر یک از آیة الکرسى و توحید و فلق و ناس را ده مرتبه بخواند و بعد از سلام صد مرتبه توحید بخواند و از جمله چهار رکعت نماز در هر رکعت حمد و پنجاه مرتبه توحید و این نماز مطابق است با نماز امیر المؤمنین علیه السلام که فضیلت بسیار دارد و بعد از نماز فرموده ذکر خدا بسیار کند و صلوات بسیار بفرستد بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و لعن کند بر دشمنان ایشان آنچه مى‏تواند و در فضیلت احیاى این شب روایت کرده که مثل آن است که عبادت کرده باشد به عبادت جمیع ملائکه و عبادت در آن مقابل هفتاد سال است و اگر کسى را توفیق شامل حال شود در این شب در کربلا باشد و زیارت امام حسین علیه السلام کند و بیتوته نزد آن جناب نماید تا صبح خدا او را محشور فرماید آلوده به خون امام حسین علیه السلام در جمله شهدا با آن حضرت
روز دهم روز شهادت ابو عبد الله الحسین علیه السلام
و روز مصیبت و حزن ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان ایشان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردند و از براى خانه خود چیزى ذخیره نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمایند و به ماتم اشتغال نمایند به نحوى که در ماتم عزیزترین اولاد و اقارب خود اشتغال مى‏نمایند و زیارت کنند آن حضرت را به زیارت عاشورا که بعد از این بیاید إن شاء الله تعالى و سعى کنند در نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و یکدیگر را تعزیت گویند در مصیبت آن جناب و بگویند أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ [عَلَیْهِ‏] السَّلامُ و شایسته است در این روز مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند (روایت شده که: چون حضرت موسى علیه السلام مأمور شد به ملاقات جناب خضر و تعلم از او اول چیزى که در وقت ملاقات بین ایشان مذاکره شد آن بود که آن عالم حدیث نمود براى حضرت موسى مصیبت‏ها و بلاهایى که بر آل محمد علیهم السلام وارد مى‏شود پس گریستند هر دو و سخت شد گریستن ایشان) (و روایت شده از ابن عباس که گفت: در ذیقار خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسیدم صحیفه‏اى بیرون آورد به خط خود و املاى پیغمبر صلى الله علیه و آله و خواند براى من از آن و در آن صحیفه بود مقتل امام حسین علیه السلام و آنکه چگونه کشته مى‏شود و کى مى‏کشد او را و کى یارى مى‏کند او را و کى با او شهید مى‏شود پس گریه کرد آن حضرت گریه سختى و مرا به گریه درآورد) فقیر گوید که اگر مقام را گنجایش بود مختصر مقتلى در اینجا ذکر مى‏کردم لکن محل را گنجایش نیست هر که خواهد رجوع کند به کتب ما در مقتل و بالجملة اگر کسى در این روز نزد قبر امام حسین علیه السلام باشد و مردم را آب دهد مثل کسى باشد که لشکر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در کربلا حاضر شده باشد و خواندن هزار مرتبه توحید در این روز فضیلت دارد و روایت شده که خداوند رحمان نظر رحمت بسوى او کند و سید براى این روز دعایى نقل کرده است شبیه به دعاى عشرات بلکه ظاهر آن است که خود آن دعا باشد موافق بعضى روایات آن و شیخ از عبد الله بن سنان از حضرت صادق علیه السلام چهار رکعت نماز و دعایى نقل کرده که در این روز در وقت چاشت باید بعمل آورد ما به ملاحظه اختصار ذکر نکردیم هر که طالب است به زاد المعاد رجوع نماید و نیز شایسته است که شیعیان در این روز امساک کنند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کنند و در آخر روز بعد از عصر افطار کنند به غذایى که اهل مصیبت مى‏خورند مثل ماست یا شیر و امثال آنها نه مثل غذاهاى لذیذه و آنکه جامه‏هاى پاکیزه بپوشند و بندها را بگشایند و آستین‏ها را بالا کنند به هیئت صاحبان مصیبت و علامه مجلسى در زاد المعاد فرموده و بهتر آن است که روز نهم و دهم را روزه ندارد زیرا که بنى امیه این دو روز را براى برکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مى‏داشتند و احادیث بسیار در فضیلت این دو روز و روزه آنها بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله بسته‏اند و از طریق اهل بیت علیهم السلام احادیث بسیار در مذمت روزه این دو روز خصوصا روز عاشورا وارد شده است و ایضا بنى امیه علیهم اللعنة از براى برکت آذوقه سال را در روز عاشورا در خانه ذخیره مى‏کرده‏اند لهذا (از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که: هر که ترک کند سعى در حوایج خود را در روز عاشورا و پى کارى نرود حق تعالى حوایج دنیا و آخرت او را برآورد و هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد حق تعالى روز قیامت را روز فرح و سرور و شادى او گرداند و دیده‏اش در بهشت به ما روشن گردد و هر که روز عاشورا را روز برکت نامد و از براى منزل خود در آن روز چیزى ذخیره کند خدا آن ذخیره را براى او مبارک نگرداند و در روز قیامت با یزید و عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد علیهم اللعنة محشور گردد) پس باید که در روز عاشورا آدمى مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردد و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشد و امر کند اهل خانه خود را که تعزیه آن حضرت را بدارند و مشغول ماتم باشند چنانکه در ماتم عزیزترین اولاد و اقارب خود مى‏باشند و در آن روز امساک کند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کند و در آخر روز بعد از عصر افطار کند اگر چه به شربت آبى باشد و روزه تمام ندارد مگر آنکه در خصوص آن روز روزه واجبى داشته باشد که به نذر یا مثل آن بر او واجب شده باشد که آن روز را روزه باید بگیرد و در آن روز آذوقه در خانه ذخیره نکند و نخندد و مشغول لهو و لعب نگردد و هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت کند و بگوید اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ مؤلف گوید از کلام این بزرگوار معلوم شد که احادیثى که در فضیلت روز عاشورا است مجعول و بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله بسته‏اند و صاحب شفاء الصدور در شرح این فقره از زیارت عاشورا اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ کلام را در این مقام بسط داده ملخصش آنکه تبرک بنى امیه به این یوم مشئوم بر چند وجه است یکى آنکه ذخیره قوت و آذوقه را در این روز سنت شمردند و آن آذوقه را تا سال دیگر مایه سعادت و سعه رزق و رغد عیش دانستند چنانچه در اخبار اهل بیت از باب تعریض به ایشان نهى از این مطلب مکرر وارد شده است و دیگر اقامه مراسم عید است از توسعه رزق بر عیال و تجدید ملابس و قص شارب و تقلیم اظفار و مصافحه و تعییدات دیگر که طریقه بنى امیه و اتباع ایشان بر او جارى است و دیگر التزام بر روزه این روز است که اخبار کثیره در فضل او وضع کرده‏اند و ملتزم به صیام این روزند امر چهارم از وجوه تبرک به یوم عاشورا اینکه دعا و طلب حوائج را در این روز مستحب دانسته‏اند و به جهت این کار مناقب و فضائلى براى این روز به جعل و وضع افترا کردند و دعاهایى چند تلفیق کرده تعلیم عاصیان نمودند تا امر ملتبس و کار مشتبه شود چنانچه در خطبه‏اى که در بلاد خود در این روز مى‏خوانند براى هر نبى وسیله و شرفى در این روز زیاد مى‏کنند مثل إخماد نار نمرود و قرار سفینه نوح و إغراق جند فرعون و إنجاء عیسى از دار یهودان چنانچه (شیخ صدوق از جبله مکیه نقل کرده که شنیدم از میثم تمار رضی الله عنه که فرمود و الله مى‏کشند این امت پسر پیغمبر خود را در محرم در روز دهم و هر آینه اعداء حق سبحانه و تعالى این روز را روز برکت قرار دهند و همانا این کار شدنى است و پیشى گرفته است در علم خداى تعالى و من میدانم او را به عهدى که از مولایم أمیر المؤمنین علیه السلام به من رسیده تا آنکه جبله مى‏گوید گفتم چگونه مردم روز قتل حسین را روز برکت قرار دهند پس میثم بگریست و فرمود حدیثى وضع کنند که او روزى است که خداى تعالى در او توبه آدم را قبول کرد با اینکه خداى تعالى در ذیحجه توبه آدم را قبول کرد و گمان مى‏کنند که او روزى است که خداى تعالى یونس را از شکم ماهى بیرون آورد با اینکه خداى تعالى یونس را در ذیقعده از شکم ماهى بر آورد و گمان مى‏کنند که او روزى است که سفینه نوح بر جودى قرار گرفت با اینکه استواء سفینه در روز هیجدهم ذیحجه بوده و گمان مى‏کنند که او روزى است که خدا دریا را براى موسى در او بشکافت با اینکه این کار در ربیع الاول بود) و بالجملة با این همه تصریح و تاکید که در خبر میثم شده و در حقیقت از علائم نبوت و امامت و دلیل حقیت طریقه شیعه است که اخبار یقینى چنان داده است و مضمون او مطابق با واقع محسوس است عجب است که دعایى بر طبق این اکاذب تلفیق شده و در کتب بعض بیخبران که غافل بوده‏اند مذکور و به دست عوام داده شده و البته خواندن آن دعا بدعت و محرم است و آن دعا این است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ اللَّهِ مِلْ‏ءَ الْمِیزَانِ وَ مُنْتَهَى الْعِلْمِ وَ مَبْلَغَ الرِّضَا وَ زِنَةَ الْعَرْشِ بعد از دو سه سطر دارد ده مرتبه صلوات بفرستد و بگوید یَا قَابِلَ تَوْبَةِ آدَمَ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَا رَافِعَ إِدْرِیسَ إِلَى السَّمَاءِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَا مُسَکِّنَ سَفِینَةِ نُوحٍ عَلَى الْجُودِیِّ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَا غِیَاثَ إِبْرَاهِیمَ مِنَ النَّارِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ إلخ و شک نیست که این دعا را یکى از نواصب مدینه یا خوارج مسقط یا امثال اینها جعل کرده و تتمیم ظلم بنى امیه را نموده تمام شد ملخص کلام صاحب شفاء الصدور بالجمله در آخر روز عاشورا سزاوار است که یاد آورى از حال حرم امام حسین علیه السلام و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت در کربلا اسیر اعداء و مشغول به حزن و بکاء بودند و مصیبتهایى بر ایشان گذشته که در خاطر هیچ آفریده خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد و لقد أجاد من قال (فاجعة إن أردت أکتبها مجملة ذکرة لمدکر جرت دموعی فحال حائلها ما بین لحظ الجفون و الزبر و قال قلبی بقیا علی فلا و الله ما قد طبعت من حجر بکت لها الارض و السماء و ما بینهما فی مدامع حمر) (من از تحریر این غم ناتوانم که تصویرش زده آتش به جانم ترا طاقت نباشد از شنیدن شنیدن کى بود مانند دیدن) پس برخیز و سلام کن بر رسول خدا و على مرتضى و فاطمه زهراء و حسن مجتبى و سایر امامان از ذریه سید الشهداء علیه السلام و ایشان را تعزیت بگو بر این مصائب عظیمه با دل بریان و چشم گریان
و بخوان این زیارت را السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ الْحَسَنِ الشَّهِیدِ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْبَشِیرِ النَّذِیرِ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوِتْرُ الْمَوْتُورُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْهَادِی الزَّکِیُّ وَ عَلَى أَرْوَاحٍ حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَقَامَتْ فِی جِوَارِکَ وَ وَفَدَتْ مَعَ زُوَّارِکَ السَّلامُ عَلَیْکَ مِنِّی مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ فَلَقَدْ عَظُمَتْ بِکَ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّ الْمُصَابُ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ فِی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعِینَ وَ فِی سُکَّانِ الْأَرَضِینَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آبَائِکَ الطَّاهِرِینَ الطَّیِّبِینَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ عَلَى ذَرَارِیِّهِمُ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ وَ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى رُوحِکَ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ وَ عَلَى تُرْبَتِکَ وَ عَلَى تُرْبَتِهِمْ اللَّهُمَّ لَقِّهِمْ رَحْمَةً وَ رِضْوَانا وَ رَوْحا وَ رَیْحَانا السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ وَ یَا ابْنَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا شَهِیدُ یَا ابْنَ الشَّهِیدِ یَا أَخَ الشَّهِیدِ یَا أَبَا الشُّهَدَاءِ اللَّهُمَّ بَلِّغْهُ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی هَذَا الْوَقْتِ وَ فِی کُلِّ وَقْتٍ تَحِیَّةً کَثِیرَةً وَ سَلاما سَلامُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْعَالَمِینَ وَ عَلَى الْمُسْتَشْهَدِینَ مَعَکَ سَلاما مُتَّصِلا مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدَاءِ مِنْ وُلْدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدَاءِ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدَاءِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدَاءِ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ وَ عَقِیلٍ السَّلامُ عَلَى کُلِّ مُسْتَشْهَدٍ مَعَهُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَلِّغْهُمْ عَنِّی تَحِیَّةً کَثِیرَةً وَ سَلاما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزَاءَ فِی وَلَدِکَ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ أَحْسَنَ اللَّهُ لَکِ الْعَزَاءَ فِی وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزَاءَ فِی وَلَدِکَ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ أَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزَاءَ فِی أَخِیکَ الْحُسَیْنِ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَنَا ضَیْفُ اللَّهِ وَ ضَیْفُکَ وَ جَارُ اللَّهِ وَ جَارُکَ وَ لِکُلِّ ضَیْفٍ وَ جَارٍ قِرًى وَ قِرَایَ فِی هَذَا الْوَقْتِ أَنْ تَسْأَلَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَنْ یَرْزُقَنِی فَکَاکَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ إِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاءِ قَرِیبٌ مُجِیبٌ
روز بیست و پنجم
به قول جمعى از علما در سال نود و چهار یا روز دوازدهم سال نود و پنج که آن سال را سنة الفقهاء مى‏گفتند حضرت امام زین العابدین علیه السلام از دنیا رحلت فرموده

التماس دعا


  

آیا نماز ظهر عاشورا توسط امام حسین(ع) در میدان نبرد که خطر جانی بسیار داشت،‌عمل صحیحی بود؟

نماز خواندن امام در ظهر عاشورا از چند جهت قابل توجه و بررسی است:
1 – وظیفة دینی و شرعی: امام(ع) از ابتدای حرکت و قیام، دین اسلام و احیای احکام الهی و سنت پیامبر(ص) را اساس حرکت و قیام خود معرفی می‌کند و در تمام حوادث و برخوردها، از دایرة شرع و احکام الهی خارج نمی‌شود. در بین احکام اسلام، نماز اهمیت خاصی دارد و به هیچ وجه ترک پذیر نیست، حتی اگر فوت گردد، باید قضای آن به جا آورده شود.
اگر فردی عذر شرعی دارد و از به جا آوردن نماز در حالت ایستاده ناتوان است، باید تکیه دهد یا بنشیند یا نشسته تکیه دهد یا بخوابد، و خلاصه در هر صورت که برای او ممکن است،‌نماز را به جا آورد؛ حتی اگر فردی در حال غرق شدن است و وقت نماز تنگ می‌باشد، باید با اشاره نماز بخواند.
گناهکاران نیز نباید نماز را ترک کنند، مثلاً اگر فردی مشروب خورده و مست است، باید بعد از خارج شدن از حال مستی، خود را پاک کرده و نمازش را بخواند.
با توجه به اهمیت فوق العادة‌ نماز،‌ برای حالت‌های خوف و خطر از جمله میدان جنگ که دشمن رو به رو است و حال هجوم دارد، دستور نماز خوف با ویژگی‌های خودش داده شده است.(1)
در میدان نبرد اگر اوضاع خیلی بحرانی بود و خواندن نماز خوف ممکن نبود، باز نماز ساقط نمی‌شود و رزمندگان باید به حالت فردی رو به قبله تکبیرة‌الاحرام بگویند و بقیة افعال و اذکار را به صورت اشاره و ایستاده یا در حال راه رفتن و به هر صورت ممکن دیگر به جا آورند. حتی در نهایت درجة سختی (که به هیچ وجه به جا آوردن او را دو افعال نماز حتی با اشاره ممکن نباشد) باید به نیت نماز و به جای هر رکعت، یک تسبیح چهارگانه (سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر) بگوید.
بنابراین نماز از واجباتی است که در صورت‌های مختلف حکم دارد و حکم شرعی آن در اوضاع جنگی،‌ نماز خوف است. امام حسین(ع) در روز عاشورا مطابق دستور شرع، نماز خوف خواند و به تکلیف شرعی خود عمل کرد.
2 – نشان دادن اهمیت نماز و احکام شرع؛ دستورهای دین حیاتبخش هستند و مؤمنان با معرفت، عاشق عمل به احکام شرع می‌باشند. نماز و عبادت، نجوا و راز و نیاز با خالق یگانه هستی است و رسول خدا به همین جهت فرمود:
«نور چشم من در نماز است».(2)
از اهداف مهم امامان در تمام لحظات زندگی، توجه دادن عملی به اهمیت و سازندگی احکام شرعی به خصوص عبادات می‌باشد. هیچ مهمی آنان را از این وظیفه و هدف باز نمی‌داشت.
امام علی(ع) در جنگ صفین در میدان نبرد، نزدیک ظهر، چشم به آسمان دوخته و منتظر زوال آفتاب بود، تا نمازش را در اول وقت به جا آورد. «ابن عباس» که چشم انتظاری امام را دید، سؤال کرد: یا امیرمؤمنان! نگران چیزی هستید؟ امام فرمود: منتظر رسیدن وقت نماز می‌باشم. ابن عباس گفت: در این وقت حساس نمی‌توانیم دست از جنگ برداشته و مشغول نماز گردیم. امام فرمود: ما برای نماز با دشمنان می‌جنگیم.(3)
امام حسین(ع) به عنوان تربیت شدة ‌مکتب پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) چنان به نماز و تلاوت قرآن عشق می‌ورزد که عصر روز نهم محرم،‌وقتی سپاه دشمن آمادة حمله شده،‌برادر گرامی خود را به سوی آنان فرستاد تا یک شب مهلت بگیرد و برای بیان علت مهلت خواهی فرمود:
اگر توانستی آنان را امشب منصرف کن و تا فردا از حمله باز بدار تا امشب را نماز بخوانیم، دعا کنیم و طلب آمرزش نماییم که خدا می‌داند من نماز و خواندن قرآن و دعای زیاد و آمرزش خواهی را دوست دارم.(4)
آری، امام حسین(ع) عاشق عبادت و نجوا با خدای یگانه بود و با رفتار و عمل خود، اهمیت نماز را فریاد می‌کرد و عشق او به عبادت، در همة ‌لحظات زندگی‌اش تجلی داشت و با عمل خود دعوت کننده به احکام دین بود. وقتی ظهر عاشورا ابوثمامة ‌صائدی به امام(ع) نماز ظهر را یادآور شد، از صمیم دل برای آن یار با وفایش دعا کرد و فرمود:
«نماز را یادآور شدی. خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد!»
بعد امام از دشمن خواست مهلت ادای نماز بدهند، ولی آنان با گستاخی تمام از نبرد دست نکشیدند و امام مجبور شد نماز خوف بخواند اما بنا به روایتی دیگر با اشاره ادای واجب نماید.(5)
اما (ع) با عمل خود، عشق بی نظیر خود به عبادت و بندگی را نشان داد واهمیت آن را برای همیشه تاریخ ثبت کرد.
3 – باطل سازی تبلیغات دروغین دشمن؛ بنی امیه با ناجوانمردی علی بن ابی طالب(ع) و فرزندانش را افرادی لاابالی و غیر مقیّد به دین معرفی کرده بودند، به طوری که وقتی خبر شهادت امام علی(ع) در محراب کوفه به گوش شامیان رسید، بسیاری با تعجب می‌پرسیدند: مگر امام نماز هم می‌خواند؟!
یزید وحزب اموی سعی داشتند امام حسین(ع) را دشمن خلیفة رسول خدا(ص) و غیر مقیّد به احکام شرع جلوه دهند. امام و یارانش با توجه به این تبلیغات دروغین، سعی داشتند با سخن و عمل خود این دروغ بزرگ را آشکار ساخته، فریب خوردگان تبلیغات اموی را بیدار و متوجه گردانند. وقتی امام حسین(ع) شب عاشورا مهلت گرفت و خود و اصحابش در آن شب به عبادت و مناجات و تلاوت قرآن پرداختند،‌جمعی از لشکر دشمن، متوجه دروغین بودن تبلیغات یزیدیان شدند و همان شب به امام ملحق گردیدند.(6)
امام حسین(ع) در روز عاشورا در میدان نبرد به برپایی نماز همت گمارد تا در تاریخ ثبت شود که پایبندی حضرت به دین به حدی بود که در هنگامه‌ای همچون میدان نبرد هم نماز را فراموش نکرد و به تأخیر نینداخت، تا دشمنان نتوانند او و اهل بیتش را به بی دینی و لا ابالی‌گری یا خارج شدن از جمع مسلمانان متهم سازند، به همین جهت در زیارت حضرت، بر اسلام و ایمان و اقامة نماز توسط حضرت تأکید می‌شود:
«أشهدُ انّک قد اقمتَ الصلاة؛ شهادت می‌دهم که تو نماز را برپا داشتی».
برپایی نماز و برخورد دشمنان با نماز خواندن حضرت،‌چهرة ضد دینی و ناجوانمردی دشمن را نمایان ساخت، که ابزار مهم تبلیغی برای آشکار نمودن ماهیت دشمنان بود، که نه تنها معیارهای دین را نادیده گرفتند، بلکه حتی از اصول انسانی سرپیچی کردند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. دستور نماز خوف در کتب مفصل فقهی آمده، از جمله مسالک، شهید ثانی، ج1، ص 332 به بعد.
2. بحارالانوار،‌ج86، ص 3.
3. سفینة البحار، ج2، ص 44.
5. فرهنگ سخنان امام حسین(ع)،‌محمد دشتی، ص 691 – 692.
6. مقتل الحسین مقرم، ص 217، به نقل از تاریخ یعقوبی،‌ج2،‌ص 217.


  

گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(ع) را فرا گرفته بود. وقتی که ما سالروز واقعه کربلا‌ را فرصتی مغتنم می‌شمریم و گردهم می‌آییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تکرار می‌کنیم، با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم; قهرمانی‌هایی که ریشه ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافکند.این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین(ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری در می‌گذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسل‌ها می‌گردد و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسل‌ها می‌آموزاند و راه‌های نجات و رهایی را فراروی آنها، می‌گشاید. امت ما و دیگر امت‌ها، همواره به این آموزه‌ها و عبرت ها، نیازمند بوده‌اند.عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد. هنگامی‌که این پیشینه را بررسی می‌کنیم شدت و عظمت این حادثه غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را در می‌یابیم.نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلا‌م و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه بر ملا‌ گشت، هنگامی‌که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر «ابن ذی بعره» که به آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود. او در حالی که با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت: لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جا و لا‌ وحی نزل

چه کسی این حرف را می‌زند؟ یزید. او خود را امیرمومنان می‌نامد و بر منبر رسول خدا می‌نشیند و به نام اسلا‌م بر مردم حکومت می‌کند. از درون، اسلا‌م را به مبارزه می‌خواند و آنچه را با فداکاری ها، مجاهدت‌ها و مصیبت‌ها به دست آمده است، ابزاری برای فرمانروایی می‌داند، نه پیامی‌برای آزادی انسان‌ها. معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم کرد، یزیدی که پیش از خلا‌فت و در روزگار جوانی‌اش، درباره‌اش گفته می‌شد: او مردی مغرور، بی‌بند و بار و فاسق است. هنگامی‌که معاویه یزیدی را که تاریخ او را قاتل افراد بی‌گناه و هتک کننده نوامیس می‌خواند و مردم، هیچ گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلا‌فت می‌نشاند و او را بر مردم مسلط می‌گرداند و بیعت با او را بر مردم لا‌زم می‌شمارد، روشن می‌شود که کاربی اندازه خطرناک شده است و یزیدی که از اسلا‌م می‌گوید و اسلا‌م را نه وحی و رسالت، بلکه بازیچه‌ای برای حکومت کردن در دست بنی‌هاشم می‌داند، خلیفه مسلمانان می‌شود و مردم خاموش، آرام، هراسان و طمعکارند، نه قدرتی در دست دارند و نه فضل و کرمی، آزادگان آواره‌اند و مردم در این فضا خاموش. یزید نیز هر چه بخواهد انجام می‌دهد; حرمت مردم را هتک می‌کند و ارزش‌ها را زیر پا می‌نهد. در این شرایط ودر برابر سکوت امت بر ستم‌ها مردم هر روز شاهد ظلمی وقتلی هستند، و در برابر دیدگان خویش رنج، مصیبت و تجاوز می‌بینند. در برابر این واقعیت و این وجدان‌های ترسان یا به خواب رفته، فداکاری بزرگی لا‌زم است تا وجدان‌های خفته را بیدار کند و احساسات را برانگیزد.

حادثه کربلا‌ در شرایط مناسبی رخ داد و همه اسباب و لوازم برای این شرایط آماده بود، و حوادث به هم پیوسته سال‌های گذشته نیز به این واقعه قدرت می‌دهند. یزید امیرمؤمنان و خلیفه مسلمین می‌شود و از امام حسین بیعت می‌خواهد. امام حسین در برابر این پیشنهاد چه کند؟ آیا بیعت کند، و به اعمال یزید مشروعیت ببخشد، در حالی که یزید همانی است که می‌گوید: لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جا و لا‌ وحی نزل. پس مسئولیت حسین چه می‌شود؟ مگر رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع نفرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» پیامبر با این کلا‌م، فرزندان خود را خلیفه وبالا‌تر از آن آنان را پاسداران اسلا‌م معرفی کرد.هر کدام از آنان پاسدار قرآن، دین و شریعت بودند و به همین دلیل پیامبر امانت بزرگی را بر دوش آنان نهاد که نمی‌توانستند از آن شانه خالی کنند. برای شخصی مثل امام حسین(ع)، فرزند رسول خدا(ص)، یاور بزرگوار و ریحانه دنیای او، امکان ندارد که به امانت رسول خدا خیانت ورزد و در برابر ستم، کژروی و ادعاهای یزید سکوت کند، یا با آن همگام شود.امام حسین(ع) چاره‌ای ندارد; نه می‌تواند سکوت کند و نه همراهی. یزید می‌خواهد طرحش را عملی کند، می‌خواهد احکام اسلا‌م را یکی پس از دیگری از میان بردارد. چنان که می‌دانیم یزید با شهر پیامبر(ص) آن گونه رفتار کرد که در پی اعمال وحشیانه‌اش صدها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و کوشید تا به بهانه دستیابی بر عبدالله بن زبیر مکه مکرمه را نیز تصرف کند و تصمیم داشت کعبه را ویران سازد. این مردی است که می‌خواهد ریشه اسلا‌م را برکند احکام آن را بمیراند و انتقام عقده‌های خود را از پیامبر(ص) و مقام رسالتژ او بازگیرد، حسین(ع) چگونه می‌تواند با او برخورد کند؟ هنگامی‌که سر امام حسین(ع) و برادرانش نمایان گشت یزید شعری برای آنها می‌سراید:

لما بدت تلک الروءوس وا\شرقت
تلک الشموس علی ربی جیرون
نعق الغراب فقلت تصح ا\ولا‌ تصح
انی ا\خذت من النبی دیونی

در برابر این منطق بر ماست که نسبت به پی آمدهای این واقعه، هوشیار باشیم. حسین(ع) شورید ولی برای علا‌قه به شورش نبود، او جنگید و کشت اما به دلیل علا‌قه به قتل و خونریزی نبود، تنها برای پاسداری از اسلا‌م بود. این مردی که می‌خواهد، دژین خود را از پیامبر(ص) بستاند، شعری از «ابن زبعری» می‌خواند: لست من هند اذا لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل
این مرد بقای اسلا‌م را بر نمی‌تابد، به درون اسلا‌م نفوذ کرده و بر کرسی خلا‌فت تکیه زده است و بر آن است اسلا‌م را از بین ببرد، و مردم خاموش، آرام، همگام، ترسان و طمعکارند؟ پس حسین(ع) چه کند؟

طبیعتا مسئولیتش این است که بپا خیزد، که او پاره تن رسول خدا(ص) است، فرزند دختر(ع) اوست و نمی‌تواند از مسئولیت خود شانه خالی کند. وظیفه دارد اهداف یزید را از میان بردارد و توطئه او و همراهانش را از ریشه برکند. آیا می‌تواند چنین کند؟ حسین(ع) یک نفر است و اندک افرادی با او هستند. آیا بر اساس عقل و محاسبات طبیعی می‌تواند بر یزید غلبه کند؟ خیر!پس چه کند؟ حسین(ع) کوشید تا تمامی‌نیروها و امکاناتش را بسیج کند; همه هستی، زبان، فکر، اهل بیتش از زن و مرد و آنچه را در اختیار داشت در کفه ترازو نهاد و با آنها نیروی زیادی فراهم کرد تا بنی‌امیه و قصرها و امیران و فرمانروایان و دستگاه‌های تبلیغاتی و سخنوران آنها و هر آنچه را در اختیار داشتند از هم بپاشاند و از بین ببرد.بر اساس محاسبات مادی، برابری وجود ندارد. حسین(ع) با هفتاد نفر، دشمنانش سی هزار نفر و پشت آن ده‌ها هزار سپاهی و نظامی‌دیگر.

دستگاه‌های تبلیغاتی که مردم را در جهان اسلا‌م فریب می‌دادند، حسین(ع) را خارجی شمردند. شریح قاضی در حکم خود می‌نویسد: «او از حد خود تجاوز کرده و آنگاه با شمشیر جدش کشته شد»شهرها برای کشته شدن حسین(ع) جشن گرفتند. همه جا سخن از پیروزی خلیفه بود و از خطری که صفوف یکپارچه مسلمانان را می‌شکافت و اختلا‌فاتی که میان مسلمانان پدید آمده بود. این فضای فریبنده که دستگاه‌های تبلیغاتی یزید آن را ساخته بود، بیش از پیش بر بلا‌ها و مشکلا‌ت افزود.از همین رو حسین(ع) شرایط موجود را ارزیابی کرد و دریافت که با محاسبات مادی، با این توانمندی‌ها نمی‌تواند خود و هدفش را به پیروزی برساند. در اینجا بود که از زبان رسول خدا(ص) فرمود: ان الله شا ان یراک قتیلا‌ » و همچنین از زبان حضرت(ص) افزود: «ان الله شا ان یراهن سبایا». بنابراین، حسین(ع) از چیزی کم نمی‌گذارد; هستی، روح، زبان، فکر و قلبش را بر می‌گیرد و به آن، نوزاد کوچک، فرزند رشید و تمام یاران و برادرانش را می‌افزاید و به فرزندان ابوطالب که در مدینه هستند، می‌نویسد: «الا‌ و من خرج منکم معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر»

ای خویشاوندان من! ای اهل بیت من! گمان مبرید اگر مرا رها کردید، به پیروزی خواهید رسید، به بزرگی دست خواهید یافت و زندگی‌ای همراه با سر بلندی و عزت خواهید داشت. بلکه پس از من زندگی شما خواری در خواری و ننگ در ننگ خواهد شد.یزیدی که حرمت رسول خدا(ص) را هتک می‌کند، فرزند رسول خدا را به شهادت می‌رساند، به محمد بن حنفیه و دیگر هاشمیان و فرزندان و نوه‌های ابوطالب رحم نخواهد کرد.و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم کرد. حجاجی که بازماندگان خاندان علی و بنی‌هاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان می‌افکند و زنده دفن می‌کند.آیا حسین(ع) همه اینها را از خانواده‌اش پنهان می‌دارد تا آنها را به خروج با خویش تشویق کند؟! نه، هرگز. بلکه بدون اینکه آنها را بفریبد و یا بگوید که اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد. می‌فرماید: پیروزی با ماست، اما همراه با مرگ و شهادت، و این مسئله را به خانواده‌اش تاکید کرد.

پس هر که خواست با حسین(ع) خارج شد و هر آن که خواست بازماند. امام حسین با این کار خود نشان داد که می‌خواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج کند و هنگام ترک مدینه با آن شعار روشن خود اعلا‌م کرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمی‌خواهم. استبداد نمی‌خواهم. همانا اصلا‌ح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار داده‌ام. ان ‌الله شا ان یراک قتیلا‌ . کلا‌می‌بود که از زبان حضرت رسول(ص) نقل کرد.هنگامی‌که در مدینه بیعت به حسین(ع) پیشنهاد شد، آن را رد کرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نکند و او را خواهند کشت. او نمی‌خواهد مکارانه به قتل برسد. از مدینه قیام کرد و شعار روشن خود را سر داد; که او اصلا‌ح می‌خواهد. به مکه رفت و در آنجا با مردم دیدار کرد و مسئله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.او می‌دانست که موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلا‌م را آکنده کرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد. بنابراین می‌خواست با روشنگری خود، حقایق را آشکار کند و پرتوهای روشن کننده‌ای را بر آن سفر بیفکند تا سفرش سرمشقی شود که در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا کرد.به انتظار روز ترویه ‌ روز هشتم ذی الحجه ‌ هنگامی‌که پیمان کامل می‌شود و حاجیان از راه‌های مختلف به مکه می‌رسند، نشست.هزاران بلکه ده‌ها و صدها هزارحاجی در مکه جمع شدند.

هنگامی‌که دیدند حسین با اندک یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلا‌ف راه، از مکه خارج می‌شود، شگفت زده شدند. آنها کعبه را که مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترک می‌کنند. روز ترویه پیش از اینکه مناسک حج را کامل کنند، عمره مفرده بجای می‌آورند، کعبه را ترک می‌کنند و از مکه خارج می‌شوند . شگفت زده شدند و پرسیدند: ای فرزند رسول خدا دلیل این کار چیست؟گفت: من بیعت نمی‌کنم ولی یزید جماعتی را فرستاد که در زیر لباس‌های احرام شمشیردارند، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمی‌خواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتک حرمت شود. می‌خواهم خارج شوم. بیرون رفت و کلا‌م مشهور خود; «خط الموت علی ولد آدم مخط القلا‌ده علی جید الفتاه»را فرمود. من از مرگ نمی‌ترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمی‌را در بردارد. هر کجا که باشید مرگ شما را در می‌یابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست.

مرگ با عزت زینت انسان است چنانکه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم، چون اشتیاق یعقوب به یوسف». سپس شرح می‌دهد: «و اختیر لی مصرع ا\نا ملا‌قیه، کأنی بأوصالی تقطعها عسلا‌ن الفلوات، بین النواویس و کربلا‌ ، فیملا‌\ن منی ا\کراشا جوفا ، و ا\جربه سغبا ، لا‌ محیص عن یوم خط بالقلم. رضا الله رضانا ا\هل البیت، نصبر علی بلا‌ئه و نوفی ا\جره ا\جر الصابرین. ا\لا‌ و من کان منکم باذلا‌ مهجته متشوقا الی لقا الله فلیرحل معنا فانی راحل غدا انشا الله» و با این خطبه ابعاد سفر خود را روشن ‌می‌سازد و اهدافش را بیان می‌کند. او از مرگ نمی‌هراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیت هایش شانه خالی کند.او سالک و رهرو این راه است و می‌داند که درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟معده‌های خالی و غلا‌ف‌های گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از کشتن من جز پر کردن شکم‌ها و جیب‌ها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت، برای شکم‌ها و جیب هایشان می‌کشند و می‌درند و حسین بر آن بوداین مسئله را در سفرش ثابت کند. مرحله به مرحله حرکت کرد و در هر منزلی شعار خود را اعلا‌م داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حرکت خود را بیان کرد، تاهرچه بیشتر افکار عمومی‌را بسیج کند، و حقیقت را به آنها بفهماند. قصد دارد آنها را برانگیزاند و پیامدهای امر را برایشان روشن سازد، می‌خواهد به سکوت پیشگان و مدارا کنندگان بگوید شما تا کی نشسته‌اید و سکوت می‌کنید؟ این چهره یزید است.

ننگرید که او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی می‌کند. به شعر و نرمشش نگاه نکنید، بلکه به واقعه‌ای که حسین قهرمان آن است بنگرید.سرانجام حسین وارد کربلا‌ شد و در خطبه معروفش: «الا‌ ترون ان الحق لا‌یعمل به و ان الباطل لا‌یتناهی عنه، لیرغب المؤمن الی لقا الله محقاا» کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلا‌م از هدف، راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سرکشی باطل در همه جا دردمند است. این چنین قیام کرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد که آن‌ها مردان و کودکان را می‌کشند، بدن‌ها را له می‌کنند، زنان را به اسیری می‌گیرند، خیمه‌ها را آتش می‌زنند و حتی شهدا و قربانیان را نیز از آب محروم می‌کنند و سپس مرده‌های خود را دفن می‌کنند و بدن‌های طاهر و پاک را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها می‌کنند.

حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تاکید کرد که این مرد به رسالت اسلا‌می‌و ارزش‌های انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم....اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چرا که با بسیاری از راه‌ها و روش‌ها چهره خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقاب‌ها اسلا‌م را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد. و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلا‌حش بود. یک طفل در پیش اوفقط یک طفل نبود، وسیله‌ای برای سوزاندن نقاب‌ها و روشن کردن حقایق بود.لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شب حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه.

دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست. تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگ ها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: «لا‌ تبدا\وهم قبل ان یبدا\وکم»حتی روز عاشورا، هنگامی‌که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آنها تمام امت اسلا‌می‌دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه. باقی نمی‌گذارد، رها نمی‌کند، کوچک و بزرگ را می‌کشد، آب را می‌بندد، زنان را به اسیری می‌گیرد، خیمه‌ها را به آتش می‌کشد و پس از آن دستور می‌دهد اجساد را له کنید. انتظار دارد که شن‌های روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها به جای نگذارد.این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلا‌ل این تصویر داوری کرد. امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لا‌ل است. امت همه اینها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلا‌بی بعد از انقلا‌ب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد، در هر شهری که قافله اسیران از آن می‌گذشت، آنگاه که مردم درباره آنان وازواقعیت امر می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردند و برای جنگ با دشمنان قیام می‌کردند.

حرکت‌ها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابی‌عبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنی‌امیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنی‌امیه، شعار بلند تمام انقلا‌بی‌ها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.چگونه حسین توانست تمام این وجدان‌های غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش، و با روشن کردن این مطلب که بنی‌امیه، اینچنین‌اند.یزید می‌خواست اسلا‌م را ریشه کن کند. اما پس از انقلا‌ب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملا‌متش کردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسئله عجله کرد


  

چرا امام حسین(ع) با اینکه می‏دانست به شهادت می‏رسد، خانواده خود را به همراه برد؟ جایگاه و نقش زنان در انقلاب عاشورایی حسین(ع) چه بود؟

 

 

نگارش یافته توسط ebr_ali@yahoo.com   


نهضت امام حسین(ع) دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکی فداکاری و جانبازی و «شهادت» و دیگری «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز با فداکاری‏ها و زحمات طاقت‏فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلی زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانی نقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلی آنان، «پیام‏رسانی» بود.
برای بحث راجع به نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینی و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد. یکی اینکه طبق روایات، تمام کارهای سیدالشهدا(ع) روی حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهی از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوی کوفه برد، این بود که به واسطه الهامی که از عالم معنا به اباعبدالله(ع) شد و پیامبر(ص) در عالم رؤیا به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا» ؛بحارالانوار، ج 44، ص 364. حضرت فهمید که اسارت اینها مورد رضای حق است؛ یعنی، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
مطلب دوّم بحثی درباره نقش زن در تاریخ است، هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همه قبول دارند؛ بدین صورت که زن، مرد را می‏سازد و مرد تاریخ را و نقشی که زن در ساختن مرد دارد، بیشتر از نقشی است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلی، زنان، از نظر نقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم می‏شوند:
الف. زنانی که مثل شی‏ء گران‏بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیاری که زن برای آنها یک شی‏ء - نه شخص - گران‏بها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گران‏بهایی‏اش بر مرد اثر می‏گذاشت. می‏توان گفت: سازنده چنین جوامعی تنها جنس مذکر بوده است.
ب. در بعضی از جوامع، زن از حالت شی‏ء بودن خارج شده، وارد اجتماع می‏شود؛ اما حریم خود را گم می‏کند و چون در همه جا حضور می‏یابد، ارزش خود را از دست می‏دهد و بی‏ارزش می‏شود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصی بی‏ارزش. از نظر رشد برخی استعدادهای انسانی - از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعی، حضور در مشاغل مختلف و ... - به او شخصیت می‏دهند و از شی‏ء بودن خارجش می‏سازند؛ ولی از طرف دیگر، ارزش او را برای مرد از بین می‏برند. از طبیعت زن این است که برای مرد گران‏بها باشد وا گر این را از او بگیرند، روحیه او متلاشی می‏شود. سازنده این جوامع گرچه مذکر - مؤنث است، اما زن، کالای ارزان است؛ بدون اینکه در نظر هیچ مردی عزت و احترام لایق یک زن را داشته باشد!
ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنی، از طرفی شخصیت روحی و معنوی و کمالات انسانی، - مثل علم، هنر، اراده قوی، شجاعت، خلاقیت و حتی فضایل معنوی - را در سطح عالی داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز به زنان چنین ارزشی داده است؛ مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو می‏خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.درباره این فکر غلط مسیحیت که آدم (مرد) اصالت دارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفکر، استاد مطهری مفصل بحث کرده است. ر. ک: حماسه حسینی، ج 1، صص 406-404. ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(ع) فرشته‏ها را می‏بیند و با آنان صحبت می‏کند. مریم(س) از خداوند رزق و روزی‏هایی می‏گیرد که زکریا در تعجب فرو می‏رود و فاطمه زهرا(س) کوثر (خیرکثیر) خوانده می‏شود.
در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنی حضرت زهرا(س) است. او که خوشحال می‏شود تنها کارهای داخل منزل از سوی پیامبر(ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه‏ای می‏خواند که امثال بوعلی نیز قادر به چنین انشایی در مسائل توحیدی نمی‏باشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده می‏خواند؛ یعنی، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان می‏دهد که یک زن چقدر می‏تواند مؤثر در جامعه باشد.
با این دو مقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر - مؤنث است؛ یعنی، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولی هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّی پیدا می‏کند و تمام کارها از این پس به او واگذار می‏شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کاری می‏کند که دوست و دشمن به گریه در می‏آیند و در واقع اولین مجلس عزاداری امام حسین(ع) را برپا می‏کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستاری می‏کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت علی(ع) و حیای فاطمه(س) را در هم می‏آمیزد و خطابه‏های عالی علوی را به یاد مردم می‏آورد و مردم کوفه را نسبت به کاری که انجام داده بودند، متنبه می‏سازد. این است زنی که اسلام می‏خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعی در عین حیا و عفت و رعایت حریم.حماسه حسینی، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231.
با توجه به آنچه گفته شد، همراهی خانواده امام حسین(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است؛
1. زنان و کودکان توانایی تبلیغ و پیام‏رسانی را دارند.
2. علاوه بر توانایی تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب‏رسانی به زنان و کودکان، عواطف همگان جریحه‏دار می‏شود و نزد افکار عمومی در طول تاریخ محکوم خواهند شد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتی نزد خانواده‏های خود، سرافکنده شدند.
دیگر آنکه از نگاه عرفانی، امام حسین(ع) تمام هستی خود و اطرافیان خود را بدون هرگونه کاستی، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصی آن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، برای مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذار باشد و در قیامت نیز به درجه‏ای برسند که همگان غبطه آن را بخورند. برای توضیح بیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است:

یک. پیام‏رسانی‏
تکلیف اجتماعی در آیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبری، وظیفه دارند و باید از رهبری حق، دفاع و پیروی کنند و از حکومت‏های فساد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنه‏های گوناگون اجتماعی، حضوری مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیری که حضرت زهرا(س) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگری علیه رویه‏های ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زینب(س) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشارکت داشتند.
هر قیام و نهضتی، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل می‏گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازی در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته‏های انقلاب و بیان آرمان‏ها و اهداف آن است.
با بررسی قیام مقدس امام حسین(ع)، این دو بخش کاملاً در آن به چشم می‏خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنی (بخش خون و شهادت)، بود و رهبری و پرچم‏داری نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏داری امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه‏داری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهل‏بیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بی‏شک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگری و بیدارسازی نمی‏پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت‏های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان می‏دادند؛ همچنان که برخی در تهمتی درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثر ذات‏الریه و سل از دنیا رفت».
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - که کینه‏توزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن می‏شود.

دو. خنثی‏سازی تبلیغات بنی‏امیه‏
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمان‏روایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را می‏دانستند و نه اسلام را دست‏کم آن‏گونه که در مدینه رواج داشت، می‏شناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولی بررسی زندگی‏نامه این افراد نیز روشن می‏کند که جز چند تن، بقیه آنان برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر می‏بردند.
اینان مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد سال بودند که گوشه‏نشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذی نداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمی‏دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان می‏راندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخ‏های بزرگ و تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانی بودند که می‏پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است.شهیدی، سید جعفر، قیام امام حسین(ع)، ص 185.
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونه‏ای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست او، بی‏چون و چرا تسلیم شوند.آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص 47. معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه می‏کند، بی‏هیچ اعتراضی بپذیرند.
حکومت پلید بنی‏امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنی‏امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک‏ترین افراد به او معرفی کرده؛ به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموی)، نمی‏دانستیم که رسول خدا(ص) جز بنی‏امیه خویشاوندی داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل می‏خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زین‏العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً» .احزاب (33): آیه 33 «بی‏شک خداوند می‏خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنی». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 61؛ اللهوف، ص 74.
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام حسین(ع) و خطبه‏ها و روشنگری‏های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنی‏امیه - حتی در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - خنثی شد.
سه. افشای چهره ظالمان‏
بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشان دادن چهره سفّاک، بی‏رحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوی مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوی پیام‏آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخی از جناح‏ها، گروه‏ها و احزاب سیاسی هنگام تبلیغات برای نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومی، مظلوم‏نمایی می‏کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان‏که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلوم‏نمایی؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکاری اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالی‏ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه‏ای که امروز نیز صدای آنان، در وجدان بشریت به گوش می‏رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ ولی با قساوت‏بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب‏های تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه‏های آنان به آتش کشیده شد و ... این عوامل در ابلاغ پیام و افشای ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازی اصحاب نبود. همین «صدای العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین علی اصغر(ع) است که آن شمشیرزدن‏ها و خون‏های ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنی‏امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به نحو مُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده‏ای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) می‏فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقی نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلی مهم نبود؛ زیرا می‏گفتند: «در جنگ، افرادی کشته می‏شوند و یکی از آنان امام حسین بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه‏های او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدری در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و یک جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.
نکته پایانی آنکه، یزید می‏خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل‏بیت، همه حرکت‏ها را در نطفه خفه کند؛ به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانی افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏های ظلم‏ستیزی را برای خونخواهی امام حسین(ع) و از بین بردن بنی‏امیه در نقاط مختلف سرزمین‏های اسلامی به وجود آورد.


  

«السلام علیک یا ثارالله و ابن‏ثاره و الوتر الموتور»

عاشوراى سال 61 ه.ق فرا رسید ، و سید الشهداء(ع) که همراه پاکباختگان دین خدا به صحراى کربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگین انگشترى در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت. حسین بن‏على ( ع ) با دلى آرام، قلبى مطمئن و روحى بلند در برابر همه سردمداران کفر و مزدورانشان ایستاد و پیام عاشورا را چنین ابلاغ کرد: 

الف) آزادى و آزادگی
در بامداد عاشـــــورا، که دشمنان بر گرد سید الشهداء امام حسین ( ع ) حلقه زده بودند به حضرت پیشنهاد بیعت‏ با یزید کردند و امام(ع) فرمودند : لا والله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید. نه، به خدا سوگند، دستم را چون فردى خوار پیش شما دراز نمى‏کنم و چون بردگان ذلت و خوارى را نمى‏پذیرم. در نزدیکی ظهر عاشورا سید الشهداء پیام آزادى را تکرار کرد و فریاد برآورد: هیهات منا الذلة هرگز تن به ذلت نمى‏دهیم و زبونى و خوارى از جمع ما دور است. در آخرین لحظات که پیکر پاره‏پاره‏ سید الشهداء بر روی زمین افتاده بود و خون خدا از رگهاى بریده‏اش بیرون مى‏زد و دشمنان از خدا بی خبر به سمت‏خیمه‏گاه اهل بیت ( ع ) یورش مى‏بردند، در زیر لب این چنین زمزمه کردند : یا شیعة آل ابى‏سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم اى پیروان خاندان ابوسفیان، چنانچه دین خدا را کنار گذاشته‏اید و از روز رستاخیز نمى‏هراسید پس در دنیاى خویش آزاده باشید.

ب) عرفان با دید حقیقت
با نزدیکتر شدن ظهر عاشورا ، تهدید سپاهیان دشمن افزونتر می شد ، وحشت و اضطراب زنان و اطفال خردسال را فرا گرفته بود و حسین بن علی ( ع ) فرزند برومند حضرت فاطمه(س) تنهایى را احساس مى‏کرد. و در این میان سید الشهدا ( ع ) دستش را به سمت آسمان بلند کرد و با معبود خود این گونه سخن گفت: اللهم انت ثقتى فى کل کرب و انت رجائى فى کل شدة و انت لى فى کل امر نزل بى ثقة و عدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه [به] العدو انزلته بک و شکوته الیک رغبة منى الیک عمن سواک ففرجته عنى و کشفته [و کفیتنیه] فانت ولى کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهى کل رغبة. بارالها، تو در هر اندوه و مشکلى مورد اعتماد منى; در هر سختى مایه امید و در هر امرى که بر من وارد آید مورد اعتماد و پشتیبان من هستى. غمهایى سبب سستى قلب مى‏شود و راه چاره‏اندیشى را بر انسان مى‏بندد، در آن هنگام دوستان انسان را رها مى‏کنند و دشمنان به نکوهش مى‏پردازند; چه بسیار چنین غمهایى که به درگاه تو روى آوردم، به تو شکایت کرده، از دیگران روى گرداندم و تو آن غمها را بر طرف ساختى. پس تو عطا کننده هر نعمت، صاحب هر خیر و نیکى و پایان هر آرزو و امیدى.

ج) نماز نیایش
هنگام اذان ظهر فرا رسید. یکی از یاران مخلص امام در ظهر عاشورا پیشنهاد اقامه نماز جماعت کرد، حضرت فرمودند: وقت نماز فرا رسیده است، خداوند تو را از نمازگزارن قرار دهد. آنگاه نماز را آغاز کرد و نزدیک به نیمى از مجاهدان از فیض جماعت آن حضرت کامیاب شدند. اقامه نماز در صحنه کربلا، به عنوان بالاترین پیام عاشورا، در زیارات منقول از ائمه اهل بیت(ع) مورد تاکید قرار گرفته است. زائران امام حسین(ع) به پیروى از معصومان(ع) در زیارت آن حضرت به این حقیقت والا اشاره مى‏کنند و مى‏گویند: ... اشهد انک قد اقمت الصلاة...

د) ایستادگی حق در برابر باطل
در روز عاشورا، حلقه محاصره دشمنان لحظه به لحظه تنگ‏تر مى‏شد و سختیهایش فزونى مى‏یافت. در آن هنگام، که تشنگى بر زنان و اطفال روى آورده، یاران یکى پس از دیگرى شربت‏شهادت مى‏نوشیدند و خویشاوندان نزدیک و فرزندان حضرت در خون خویش دست و پا مى‏زدند. امام(ع) آن سنگدلان از خدا بى‏خبر را مخاطب ساخت و فرمودند: تبا لکم ایتها الجماعة و ترحا افحین استصرختمونا و لهین متحیرین... .

الا و ان الدعى بن الدعى قد رکزنى بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یا بى الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و ...

در پایان امام(ع) اشعار فروة بن‏مسیک مرادى را قرائت کردندکه آمده است :

اگر شما را شکست دادیم از قدیم چنین بوده‏ایم و تازگى ندارد اگر با شکست رو به رو شدیم باز مغلوب نشده‏ایم پیروزى در هر حال با جبهه حق است ما با ترس خوى نگرفته‏ایم اگر کشته شویم سرنوشت، شهادت در راه خداست.

ه) سجده کردن در برابر حق و حقانیت
بالاترین پیام سیدالشهداء، در روز عاشورا، تسلیم در برابر خداوند سبحان بود. یاران آن حضرت نیز چنین بودند و در برابر امام خویش مى‏گفتند: انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الى یوم القیامة من تا روز قیامت، با هر که با شما [معصومان] سازش کند، سازش مى‏کنم و با هر که بر شما [معصومان] سر جنگ داشته باشد مى‏جنگم. یاران امام(ع) ظهر عاشورا، بعد از به جاى آوردن نماز ظهر، گویا بیعتى دیگر کردند و بر تسلیم بودن خویش در برابر فرماندهى چنین تاکید کردند: نفوسنا لنفسک الفداء و دماؤنا لدمک الوقاء فوالله لا یصل الیک و الى حرمک سوء و فینا عرق یضرب; جانهاى ما فداى جان تو باد [اى پسر فاطمه] و خونهاى ما فداى خون پاک تو باد. سوگند به خدا، تا وقتى جان در بدن داریم، هرگز به تو و اهل حرمت گزندى نخواهد رسید. سالار شهیدان با توجه به مصایب سنگینى چون در خون غلتیدن یاران، برادران و فرزندان و نیز جراحات فراوان پیکرش چهره بر خاکهاى گرم کربلا نهاد و حدیث عشق به خدا و تسلیم در برابر خالق را چنین زمزمه کرد:

صبرا على قضاءک یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالى سواک و لا معبود غیرک، صبرا على حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائما لانفاد له یا محیى الموتى یا قائما على کل نفس بما کسبت احکم بینى و بینهم و انت‏خیر الحاکمین.

خدایا، در برابر قضا و حکم حتمى‏ات صبر پیشه مى‏کنم. خالقى جز تو نیست; اى یاور یارى‏جویان، غیر از تو یاورى ندارم و جز تو معبودى نیست. حکم تو را مى‏پذیرم، اى فریادرس کسى که فریادرسى ندارد; اى جاودانه‏اى که پایانى ندارد، اى زنده‏کننده مردگان و اى قیومى که بر اعمال همه افراد نظارت دارى، تو خود میان من و دشمنانت قضاوت کن; تو بهترین داورانى.

« السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) »

منبع:http://fbaqer.blogsky.com/1386/12/17/post-20


  

محرم

گریستن و مرثیه‌خوانى بر امام حسین (علیه السلام) از باب پیروى از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش، مستحب مؤکّد و از لوازم ایمان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است .

سیّد شرف الدّین عاملى در مقدمه کتاب "المجالس الفاخره" گوید:

«به مقتضاى اصل عملى، گریه، مرثیه‌خوانى، ذکر مناقب و مصائب و به سوگ نشستن بر همه درگذشتگان مؤمن و دادن خیرات و مبرّات به نیابت آنان مباح است. هیچ دلیلى بر خلاف این اصـل وجـود ندارد، بلکه رفتار و گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان نیز آن را تایید مى‌کند. حتى از برخى روایات، مستـحب بودن این کارها نیز به ویژه در صورتى که متوفّا، داراى آثارى سودمند باشد استفاده مى‌شود.

این امر با مبانى مدنیـّت و اصـول عمران نیز مطابقت دارد. زیرا بزرگداشت شایستگان موجب تشویق دیگران است و اداى حقوق آنان سبب افزایش نظایرشان مى‌شود؛ و ذکر اخبار مربوط به آنان جهانیان را به پیروى از آنان رهنمون مى‌گردد. یادمان مصایبى که پیشوایان در راه تعالى ملّت مى‌کشند، روح ایمان و هدایت را در آنان برمى‌انگیزد و مردم را سرسپرده و دلبرده آنان مى‌گرداند، هر چند روزگارى دراز بـر آن گـذشته باشد. در این زمینه پنج موضوع در خور بررسى است؛ گریستن، مرثیه‌خوانى، یادکرد فضایل و مصایب، سوگوارى و مال بخشیدن از سوى متوفّا در راه خیر؛ و اینها دقیقا همان امورى هستند که شیعیان در مجالس حسینى(علیه السلام) بدانها مى‌پردازند.»(1)

در این مقدمه در پى آنیم که استحباب شرعى این امور را اثبات کنیم و نشان دهیم که شیعه در ایـن موارد پـیـرو خاندان عصمت و طهارت است، همچنین بیان کنیم که این قضیّه درباره مرد و زن یکسان است؛ و سوگوارى‌هاى شیعیان مبانى عقلى و فلسفى استوارى دارد.

مستحب بودن گریه بر گذشتگان

در جایز بودن گریه بر مؤمن هیچ تردیدى نیست زیرا این امر در موارد متعدّدى از سیره پیامبر دیده مى‌شود و در اینجا فهرست‌وار به آنها اشاره مى‌گردد:

1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب.(2)

2- هنگام شهادت عمویش، حضرت حمزه، در جنگ احد.(3)

3- هنگام شهادت پسر عمویش جعفر و شهادت زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. (4)

4 - هنگام وفات پسرش، ابراهیم .

«نقل است که با مشاهده گریه پیامبر(صلی الله علیه و آله) عبدالرّحمان بن عوف گفت: اى پیامبر خدا شما هـم؟! حضرت فرمود: "اى پسر عوف! این اشک مهر است." سپس به گریستن ادامه داد و فرمود: "چشم مى‌گرید و دل مى‌سوزد، امّا آنچه پروردگار نمى‌پسندد، بر زبان نمى‌آوریم. اى ابراهیم! از جدایى تو بسیار اندوهناکیم.» (5)

5- آن حـضرت در زیارت قبر مادرش، آمنه، به اندازه‌اى گریست که اطرافیان را به گریه انداخت.(6)

6- در وفات یکى از دخترانش چشمانش غرق اشک شد.(7)

دربـاره این که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بر گذشتگان گریسته‌اند، روایات بسیارى وجود دارد که در بـیشتر آنها دیگران نیز به گریستن تشویق شده‌اند. از این روایت‌ها چنین نتیجه مى‌گیریم کـه گریه سنّت آن حضرت بوده است؛ و بدین لحاظ در جاى جاى سیره امامان (علیهم السلام) به چشم مى‌خـورد. آن بـزرگـواران بـه ویـژه در سـوگـوارى حـضـرت امـام حسین (علیه السلام) سفارش کرده‌اند که دوسـتـانـشـان نـسـل بـعـد از نـسل، به عزادارى بپردازند. میان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز حالت طـبـیعى گریستن بر اموات، یک سنّت جارى بود. مرثیه‌سرایى و خواندن شعرهاى حزن انگیز براى گذشتگان نیز میان آنان رایج بوده است.

7- آن حـضـرت در وفـات یـکـى از نوادگان دختریش مى‌گریست. سعد که چنین دید. گفت: "اى پـیـامـبـر خـدا! ایـن چـه اشکى اسـت؟" حـضـرت فـرمـود: "مِهرى است کـه خـدا در دل بـنـدگـان قـرار داده اسـت. همانا خداوند از مـیـان بـنـدگـان خـود، بـه مـهـرورزان مـهر مى‌ورزد."(8)

8- در بـیمارى سعد بن عباده، آن حضرت با شمارى از صحابیان به عیادت وى رفت. حضرت گـریـسـت و یـاران نـیـز گـریـسـتـنـد. آنگـاه فـرمود: "خدا کسى را به خاطر اشک چشم و سوز دل عذاب نمى‌کند."(9)

9- هـنـگـامـى کـه رقـیـّه دخـتـر پـیـامـبر درگذشت، زنان بر وى مى‌گریستند و عمر آنها را با تـازیـانـه مـى‌زد و منع مى‌کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) که خود به آنان اجازه گریستن داده بود، فرمود: "بـگـذار تا بگریند."

سپس فرمود: "هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است." سپس کنار قبر نشست . حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز در کنارش بود و مى‌گریست و پدر اشک‌هاى وى را از سر مهر با جامه خویش پاک مى‌کرد.(10)

10- هـنـگامى که عثمان بن مظعون درگذشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنان گریست که اشک بر گونه‌هاى آن حضرت جارى شد.(11)

محرم

11- هنگام درگذشت دخترش ام کلثوم، بر قبرش نشسته بود و مى‌گریست.(12)

12- هنگامی که فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت على(علیه السلام) درگذشت، پیامبر خدا، با پیراهن خود وى را کفن کرد و بر او نماز گزارد و بر وى هفتاد تکبیر گفت و درون قبر رفت و بـه اطـراف آن بـه گـونه‌اى اشاره مى‌کرد که گویا آن را فراخ و صاف کند؛ و چون از قبر بیرون آمد چشمانش اشکبار بود.(13)

دربـاره این که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بر گذشتگان گریسته‌اند، روایات بسیارى وجود دارد که در بـیشتر آنها دیگران نیز به گریستن تشویق شده‌اند. از این روایت‌ها چنین نتیجه مى‌گیریم کـه گریه سنّت آن حضرت بوده است؛ و بدین لحاظ در جاى جاى سیره امامان (علیهم السلام) به چشم مى‌خـورد. آن بـزرگـواران بـه ویـژه در سـوگـوارى حـضـرت امـام حسین (علیه السلام) سفارش کرده‌اند که دوسـتـانـشـان نـسـل بـعـد از نـسل، به عزادارى بپردازند. میان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز حالت طـبـیعى گریستن بر اموات، یک سنّت جارى بود. مرثیه‌سرایى و خواندن شعرهاى حزن انگیز براى گذشتگان نیز میان آنان رایج بوده است.

 

سوگوارى و گریستن بر امام حسین (علیه السلام)

ابن عباس گوید: هنگام ولادت حـسین بن على (علیهماالسلام) قابله‌اش یعنى صفیّه دختر عبدالمطّلب، او را نزد پیامبر آورد. حـضرت فرمود: "اى عمّه! فرزندم را به من ده." عرض کرد: "پدران و مادران به قربانت، چـطـور او را به تو بدهم در حالى که هنوز او را پاکیزه نساخته‌ایم؟" فرمود: "به آن کسى کـه جـان مـحـمـّد(صلی الله علیه و آله) در دسـت اوسـت سـوگـنـد! کـه خـداى مـتـعـال او را از عـرش خود پاکیزه ساخته است." پس دست‌ها را جلو آورد و گرفت و سر را سوى نـوزاد بـرد و شـروع بـه بـوسـیـدن چـشـمـان و گـونه‌هایش کرد و زبانش را مى‌مکید چنان که گویى دارد عسل یا شیر مى‌مکد. سپس حضرت براى مدّتى گریست و چون به خود آمد گفت: خدا قاتلان تو را بکشد. صفیّه گوید: گفتم: "محمّد عزیزم! چه کسانى خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مى‌کشند؟" فرمود: گروه ستمگر بنى امیه.(14)

پیامبر براى مدّتى گریست و چون به خود آمد گفت: خدا قاتلان تو را بکشد. صفیّه گوید: گفتم: "محمّد عزیزم! چه کسانى خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مى‌کشند؟" فرمود: گروه ستمگر بنى امیه.

اسماء دختر عمیس گوید:

یک سال پس از ولادت امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزد من آمد و فرمود: اى اسـمـاء! پـسـرم را بـیـاور. مـن نوزاد را که در قنداقه‌اى سفید پیچیده بود به ایشان دادم. حـضـرت در گـوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را بر دامن نهاد و گریست! گـفـتـم: پدر و مادرم فدایت! چرا مى‌گریى؟ گفت: بر فرزندم. گفتم: او نوزاد است و بـایـد شـادمـانى کرد. چرا بر او مى‌گریى؟ فرمود: اى اسماء! او را گروه ستم پیشه - که خـدا از شـفـاعـتم محروم‌شان کند- خواهند کشت. و افزود: اى اسماء! این خبر را به فاطمه مگو، زیرا تازه فرزند به دنیا آورده است.(15)

همچنین همسر عباس بن عبدالمطّلب گوید:

حـضـور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) رسیدم و گفتم: یا رسول الله! دیشب خواب بدى دیدم. فرمود: چه خوابى؟ گفتم: خوابى سخت! فرمود: چه خوابى؟ گفتم: دیدم که گویا پاره‌اى از تن شـمـا بـریـده و در دامـن من نهاده شد.

پیامبر فرمود: "خوب خوابى دیده‌اى، فاطمه - به خواست خدا - پسرى مى‌آورد که در دامن تو قرار خواهد گرفت." همان شد. حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، حـسـیـن (علیه السلام) را بـه دنـیـا آورد و او چـنـان کـه پـیـامـبر(صلی الله علیه و آله) فرموده بود، در دامن من قرار گرفت .(16)

محرم

 

مواردی در باب سوگوارى امام حسین علیه السلام

ائمه اطهار در دوران زندگى‌شان بر آن حضرت مى‌گریستند و مجلس عزا بر پا مى‌کردند.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است:

"پـسـرم حـسین پشت کوفه کشته خواهد شد. واى بر کشنده‌اش و واگذارنده‌اش و هر کسى که از یارى او دست بردارد." (17)

ابن عباس گفته است:

مـا و هـمـه خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هیچ شکى در این نداشتیم که حسین (علیه السلام) فرزند على (علیه السلام) در" طَفّ" کشته خواهد شد.(18)

در روز رسـتـاخـیـز، خـدا هـمـه گـذشـتگان و آیندگان را در دشتى گرد مى‌آورد و ندا مى‌دهد که چـشـمـانتان را فرو ببندید و سرهاتان را به زیر افکنید، تا فاطمه (علیهاالسلام)، دختر محمّد(صلی الله علیه و آله) از صـراط بـگـذرد. پـس چشمانشان را مى‌پوشانند و فاطمه (علیهاالسلام)، بر مرکبى از مرکب‌هاى رهوار بـهـشـت مـى‌آیـد و در آن حـال هـفـتاد هزار فرشته او را همراهى مى‌کنند و در جایى بلند از جایگاه رستاخیز مى‌ایستد. سپس از مرکب پیاده مى‌شود و مى‌گوید: "پروردگارا! این پیراهن فرزند من است. که تو مى‌دانى چه بر سرش آورده‌اند." پس از سوى خداى - عزّوجلّ - خطاب مى‌رسد که اى فـاطـمـه! مـن تـو را خشنود مى‌سازم.

مى‌گوید: "پروردگارا! از قاتلش انتقام مرا بگیر." خـداى مـتـعـال بـه شعله‌اى از آتش امر مى‌فرماید و آن شعله از دوزخ زبانه مى‌کشد و چنان که پـرنـده دانـه بـرمى‌چیند قاتلان حسین بن على را بر مى‌چیند و سپس آنها را با خود به دوزخ بـاز مى‌گرداند تا به انواع عذاب شکنجه شوند. سپس حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بر مرکبش سوار مـى‌شـود، تـا به بهشت مى‌رسد. در این حال فرشتگان و فرزندان و دوستانش از چپ و راست او را همراهى مى‌کنند.(19)

جبرئیل به پیامبر خـبـر داد کـه حـسـیـن (علیه السلام) در ساحل فرات کشته خواهد شد. و گفت: آیا مى‌خواهى که بوى تربتش را به مشامت برسانم؟ گـفـتـم: بـله. پـس دسـت دراز کـرد و مـشتى خاک برگرفت و به من بخشید. از این رو است که توان خوددارى از ریختن اشکم را ندارم.

ابوحِبره گفته است :

هنگام آمدن على (علیه‌السلام) به کوفه با وى همراه بودم. حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خـداونـد، فـرمود: هنگامى که تبار پیامبرتان میان شما فرود آیند، چگونه رفتار خواهید کرد؟

گفتند: از آزمون خداوند درباره ایشان به خوبى بیرون خواهیم آمد.

فرمود: سوگند بدان کسى کـه جانم در دست اوست، به یقین آنان میان شما فرود خواهند آمد و شما هم به سوى آنان خواهید شتافت. سپس شعر زیر را زمزمه کرد:

هُمْ اءَوْرَدُوهُمْ بِالْغُرُورِ و عَرَّدُوا                                 احَبُّوا نَجاةً لا نَجاةً و لاعُذْرٍ(20)

آنان با فریب واردشان ساختند و گریختند. نجاتى را دوست داشتند که نه نجاتى باقى ماند و نه پوزشى.

عبدالله حضرمى از پدرش کـه در جنگ صفّین پیشکار حضـرت عـلى (علیه السلام) بـوده، چـنـیـن نقل مى‌کند:

چـون عـلى (علیه السلام) در راه صـفـّیـن بـه نـیـنـوا رسـیـد، فـریـاد بـرآورد: اى ابوعبدالله! در سـاحـل فـرات شکیبا باش.

گفتم: منظور شما از ابوعبدالله کیست؟

فرمود: روزى به خدمت پـیـامـبـر خـدا رسـیـدم و دیـدم کـه چـشـمـانش اشکـبار اسـت. گـفـتـم: یـا رسـول الله! آیـا کـسـى شـمـا را بـه خـشـم آورده اسـت؟ فـرمـود: نـه! بـلکـه جـبـرئیـل انـدکـى پـیـش، از نـزدم بـرخـاسـت. او بـه مـن خـبـر داد کـه حـسـیـن (علیه السلام) در ساحل فرات کشته خواهد شد. و گفت: آیا مى‌خواهى که بوى تربتش را به مشامت برسانم؟ گـفـتـم: بـله. پـس دسـت دراز کـرد و مـشتى خاک برگرفت و به من بخشید. از این رو است که توان خوددارى از ریختن اشکم را ندارم. (21)

محرم

همچنین حضرت على (علیه السلام) در دوره حضور در کوفه به دخترش زینب فرمود:

دخترکم! سخن همان است که امّ ایمن به تو گفته است. گویى تو و زنان خاندانم را در همین شـهـر اسیر و خوار و سرگردان و از بیم ربوده شدن در هراس مى‌بینم. پس بسیار بسیار شکیبا باشید. (22)

نقل شده است که روزى امام حـسین (علیه السلام) بـه ملاقات برادرش امام حسن (علیه السلام) رفت. چون به وى نگریست، شروع بـه گریستن کرد. امام حسن (علیه السلام) گفت: اى ابوعبداللّه! چرا مى‌گریى؟

پـاسخ داد: به خاطر بلایى که بر سر تو مى‌آورند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: بلایى که بر سر من مى‌آورند، این است که مرا با خوراندن زهر مى‌کشند. ولى اى اباعبدالله هیچ روزى همچون روز تـو نیست! سى هزار تن که خود را از امّت جدّمان محمّد(صلی الله علیه و آله) مى‌خوانند و به اسلام منسوب مى‌دانند گروه گروه سوى تو مى‌شتابند و براى کشتن و ریختن خونت و بى احترامى به حَرَمت و اسارت زن و فرزندت و چپاول اموال ارزشمندت اجتماع مى‌کنند. آن هنگام است که فرزندان امیّه بـه لعـنـت خـدا گـرفـتـار مـى‌شـونـد و از آسمان خاکستر و خون فرو مى‌بارد و همه چیز، حتّى حیوانات بیابان و ماهیان دریا بر تو مى‌گریند.(23) همچنین به گزارش مسعودى (24) و دیگران .(25)

حضرت على (علیه السلام) در دوره حضور در کوفه به دخترش زینب فرمود:

دخترکم! سخن همان است که امّ ایمن به تو گفته است. گویى تو و زنان خاندانم را در همین شـهـر اسیر و خوار و سرگردان و از بیم ربوده شدن در هراس مى‌بینم. پس بسیار بسیار شکیبا باشید.

امام رضا(علیه السلام) ضمن حدیثى فرموده‌اند:

گـریـه کنندگان، باید بر مثل حسین (علیه السلام) بگریند، زیرا گریه بر او گناهان بزرگ را مى‌شوید.

نیز آن حضرت فرموده است:

«هـرگـاه مـاه مـحـرم فـرا مـى‌رسـیـد، پـدرم موسى بن جعفر(علیهماالسلام)، خندان دیده نمى‌شد و پیوسته انـدوهناک بود، تا ده روز سپرى مى‌گشت و روز دهم، روز مصیبت و اندوه و گریه‌اش بود و مى‌گفت: عاشورا روز شهادت حسین (علیه السلام) است.» (26)

همچنین آن حضرت فرموده است:

«مـحـرم مـاهـى اسـت که مردم دوران جاهلیّت هم جنگ را در آن حرام مى‌شمردند، ولى (برخى از) این امـّت، در ایـن ماه، ریختن خون ما را حلال شمردند و احترام ما را هتک کردند و زن و فرزندان ما را بـه اسـارت بـردنـد و چـادرهـامـان را آتـش زدنـد و اشیاى قیمتى ما را به غارت بردند و احترام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را درباره ما نادیده گرفتند. روز شهادت حسین (علیه السلام)، پلک‌هامان را خست و اشک ما را روان سـاخـت و عـزّت‌مـان را در سـرزمـیـن کـرب و بـلا(اندوه و گرفتـارى) بـه خـوارى مبدّل ساخت و براى همیشه، روزگار اندوه و گرفتارى را براى ما به ارث گذارد؛ بنابراین گـریـه کنـنـدگـان، بـاید بر مثل حسین (علیه السلام) بگریند؛ زیرا گریستن بر آن حضرت گناهان بزرگ را مى‌شوید. (27)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- المجالس الفاخره، سید شرف الدین عالمى، 12، دار النعمان، نجف، 1386 ق .

2- السیرة الحلبیّه، حلبى، على بن برهان الدین، 1/382، مکتبه تجارى کبرى، مصر، 1382 ق ؛ السیرة، دحلانى، سید احمد زینى، 1/97، مکتبه تجارى کبرى، مصر، 1382 ق .

3- همان، 2/268؛ السـیـرة، دحـلانى، 2/71 ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 3/395، دار احیاء التراث العربى، بیروت؛ مـسند، ابن حنبل، 2/40 ؛ الطّبقات الکبرى، ابن سعد، 3/11 ؛ المستدرک ، حاکم ، 3/159؛ مجمع الزوائد، هیثمى، 6/118؛ ذخائر العقبى، 180.

4- مغازى، واقدى، 2/766، نشر دانش، اسلامى، 1405 ق؛ تاریخ الاسلام، 2/488، 496، 884 ؛ مـختـصـر تـاریـخ دمـشـق، ابن منظور، 6/73، 12/73، 9/357 ؛ صحیح، بخارى،2/92، دار احـیـاء التـراث العربى، بیروت؛ الاسـتـیـعـاب، ابـن عـبـدالبـر، 2/546، دار الجیل، اول، 1412 ق .

5- المـنـتـخـب مـن مـسـنـد، عـبـد بـن حـمـیـد، 309، عـالم الکـتـب، بـیـروت، اول، 1408 ق؛ مـسـنـد، ابـویـعـلى، 6/42؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل، 2/273، 3/194، 147؛ سنن، ابوداوود، 3/193، تحقیق: محمد محیى الدین، عبدالحمید، دار احـیـاء السـنـّة النـبـویـّة؛ صـحـیـح، بـخارى، 1/155 ؛ الطّبقات الکبرى، 1/137 ؛ فتح البارى، ابن حجر، 3/173، اشراف: عبد العزیز بن عبداللّه، دارالمعرفة، بیروت .

6- صـحیـح، مـسلم، 1/359، 2/671؛ مـسنـد، ابـن حـنـبـل، 359 ؛ الطـّبـقـات الکـبـرى، ابـن سـعـد، 1/116 ؛ دلائل النبوة، بیهقى، 1/188؛ مختصر تاریخ دمشق، 15/31 ؛ سنن النسائى، سیوطى، 4/90 ؛ السنن الکبرى، نسائى 1/654.

7- صـحـیـح، بـخـارى، 2/100 ؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل ، 45/132، 157، 5/41، 204 ؛ السـنـن، ابـن مـاجـه، 1/505، 06 ؛ السـنـن الکبرى، نسائى، 1/605 ؛ صحیح، مسلم، 2/635 ؛ مجمع الزوائد، هیثمى، 3/17-18.

8- صحیح، بخارى، 2/100 ؛ صحیح، مسلم، 1/340 .

9- همان، 2/106؛ صحیح، مسلم، 1/341، 2/636 .

10- مـسـنـد، ابـن حنبل،1/335،5/41؛ الطّبقات الکبرى، ابن سعد، 3/290؛ مجمع الزوائد، 3/17،9/302،سنن، ابوداوود،3/192.

11- هـمـان، 6/43، 55، 206 ؛ المـعـجـم الکـبـیر، 10/405، 25/146؛ سیر اعلام النبلاء، 5/481.

12- الطّبقات الکبرى، 8/38؛ الغدیر، علامه امینى، 8/231، مکتبة الا مام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، تـهـران، چهارم، 1396ق؛ مسند، ابن حنبل، 3/126؛ المستدرک، حاکم، 4/47؛ السنن الکبرى، 4/53.

13- مـسـتـدرک، حـاکـم، 3/108؛ المـعجم الاوسط، 1/151، مجمع الزوائد، 9/256؛ مختصر تـاریـخ دمـشـق، 12/73 ؛ تـاریـخ المـدیـنـة المـنـورة، ابن شبّه، عمر، 1/123، دار الفکر، قم،1410ق؛ وفـاء الوفـاء، سـمـهـودى، عـلى بـن احـمـد، 3/797، دار احـیـاء التـراث العربى، بیروت، چهارم، 1404ق ؛ مغازى واقدى، 2/766؛ تاریخ الا سلام، ذهبى، 2/489 - 488.

14- مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام)، محمّد بن سلیمان، (متوفاى 320ق )، 2/234 .

15- عـیـون اخـبـار الرضـا(علیه السلام)، صـدوق، مـحـمد بن على، 2/28، مؤسسه اعلمى، بیروت، اول ،1404ق .

16- ام الفضل از شیر فرزندش، به امام حسین (علیه السلام) نیز مى‌داد.

17- ترتیب الا مالى، المرشد باللّه، 177، 183، 184.

18- المـسـتـدرک، حـاکـم نـیـشـابـورى، 3/179 ؛ مـقـتـل الحـسـیـن، خـوارزمـى، فصل 8 ؛ الخصائص الکبرى، سیوطى، عبدالرحمن بن ابى بکر، 2/126، دار الکتب العلمیة، بیروت .

19- المعجم الکبیر، 3/117 ؛ ترتیب الامالى، 2/82 ؛ مجمع الزوائد، 9/191.

20- همان .

21- المـسـنـد، ابـوبـکـر البـّزار، 3/101، مـؤسـسـة عـلوم القـرآن، بـیـروت، اوّل، 1409 ق ؛ کـشـف الاستار، 3/231 ؛ ترتیب الا مالى، 1/184؛ المصنّف، 15/97 ؛ المسند، ابـن حـنـبل، 1/85 ؛ الملاحم و الفتن، ابن طاووس، على بن موسى، 93، مطبعه حیدریه، نجف، سوم، 1382 ق؛ مجمع الزوائد، 9/187.

22- بحارالانوار، علامه مجلسى ، 45/383.

23- الامالى، شیخ صدوق، 101، مؤسسة الاعلمى، بیروت، پنجم، 1410 ق .

24- اثبات الوصیة، مسعودى، على بن حسین، 135، مطبعه حیدریه، نجف .

25- بحارالانوار، 44/331 ؛ اللهوف، 21.

26- وسائل الشیعه، 5/394 ؛ علل الشرائع، 2/225.

27- همان، 5/392؛ أمالى، صدوق، 64.

برگرفته از کتاب سرشک خوبان،‌ محمدباقر محمودی، با تصرف .


  

 

ارتباط روحی و انسانی با امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحاب پاک آن حضرت علاوه  بر بعد عقلی و ایمانی، باید در بعد احساسی هم وجود داشته باشد زیرا معنای دوست داشتن یک انقلابی بزرگ آن است که علاوه بر پذیرش اندیشه او روح انقلاب در درون انسان ریشه بداوند، بزرگان ما هم در آغاز به همین منظور دستور به تشکیل مجالس عزا و مرثیه خوانی جهت تحریک عواطف و ایجاد ارتباط عاطفی به عاشورا می‌داده‌اند. گریه یکی از عناصر اساسی بیان عاطفه است اما سؤال این است که صرف گریه بدون تدبر و تعمق به حادثه عاشورا مورد نظر ائمه بوده یا خیر؟ قطعاً ارتباط ما با عاشورا نباید از طریق گریه تنها باشد و با فراسیدن محرم ما خود را فقط برای گریه آماده کنیم. ما بایستی اولاً پیام عاشورا و فلسفه قیام امام حسین(ع) را درک کنیم و سطح آگاهی و دانش خود را نسبت به این واقعه عظیم بالا برده و از این طریق ارتباط عاطفی صحیحی برقرار کرده و همان گونه که بر مصیبتهای خویش می‌گرییم بر مصائب عاشورا گریه کنیم. این رابطه آگاهانه سبب ریشه یافتن حادثه عاشورا در وجدان و درون انسان و موجب پویایی و سرزندگی آن احساسات و دریافتهای انسان می‌شود و از تبدیل شدن آن به امری صرقاً سنتی و تقلیدی جلوگیری می‌کند و دیگر انسان به خاطر این که دیگران گریه می‌کنند و یا سینه می‌زنند و یا کارهای دیگر می‌کنند به سراغ کار نمی‌رود و یا به خاطر رو دربایستی و خجالت و جو گرفتگی بدون این که تحت تاثیر فاجعه و مصیبت عظیم کربلا قرار نگرفته باشد عملی را انجام نمی‌دهد.

 در پایان به برخی از مطالبی که در همین زمینه از سایت حوزه نت، انتخاب کرده‌ایم، توجه کنید:

مراسم عزاداری:

به ویژه برای حضرت سید الشهدا (علیه السلام) که از افضل قربات است و در طول تاریخ دارای اثر مفید و ارزشمندی بوده از جمله:

1 - احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه‏داشتن و ترویج دائمی مکتب قیام و انقلاب در برابر طاغوتهاست و تربیت کننده و پرورش دهنده روح حماسه و ایثار است.

2 - عزاداری نوعی پیوند محکم عاطفی با مظلوم انقلابگر و اعتراض به ستمگر است و به تعبیر استاد مطهری(گریه بر شهید شرکت در حماسه اوست)

3 - عزاداری برای اهل بیت موجب احیای یاد، نام، فرهنگ، مکتب وهدف آنان است. به عبارت دیگر در شکل یک پیوند روحی، راه آنان به جامعه الهام گشته و پیوستگی پایداری بین پیروان مکتب و رهبران آن برقرار می‏سازد و دیگر گذشت قرون و اعصار نمی‏تواند بین آنها جدایی افکند.

همین مسأله موجب نفوذ ناپذیری امت از تاثیرات و انحرافات دشمنان می‏گردد و مکتب را هم چنان سالم نگه می‏دارد و تحریفات و اعوجاجات را به حداقل می‏رساند. از همین رو است که استعمارگران برای نابودی ملل اسلامی می‏کوشند تا رابطه آنان را با تاریخ پر افتخار صدر اسلام قطع نمایند تا با ایجاد این خلاء زمینه القای فرهنگ خود را فراهم آورند. این ها از آثار اجتماعی عزاداری است و آثار روانی و تربیتی دیگری نیز دارد.

فلسفه عزاداری بر امامان چیست؟

عاشق اگر عاشق باشد، خود می‏گرید پس چرا با برانگیختن احساساتش اشکش را در بیاوریم و آیا این اشک‏ها نقش تربیتی دارد؟

مسأله گریه و عزاداری بر حضرت سید الشهدا( علیه السلام) از افضل قربات است و فلسفه‏های سازنده و تربیتی متعددی دارد از جمله:

1- زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت‏حسینی.

2- الهام روح انقلاب، آزادگی، شهادت‏طلبی، ایثار و حقیقت‏جویی.

3- پیوند عمیق عاطفی بین امت و الگوهای راستین.

4 - اقامه مجالس دینی در سطح وسیع و آشنا شدن توده‏ها با معارف دینی.

5 - پالایش روح و تزکیه نفس.

6 - اعلام وفاداری نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و ... اما این که اشک و گریه خود به خود به وجود می‏آید یا باید با تلقین و برانگیختن احساسات ایجاد شود، مقوله دیگری است.

مسلما هر مسلمان پاک طینتی با یادآوردن مصائب ابا عبدالله(ع) و عظمتی که آن حضرت به وجود آورد، اشک سوز و گاه اشک شوق می‏ریزد، ولی مجالس روضه خوانی نقش تذکار و یادآوری دارند نه تلقین و این با خواندن روضه‏های صحیح و واقعی به دست می‏آید، نه پیرایه‏ها و خرافات. در ضمن خلاقیت هنری مانند بیان کردن حقایق با اشعار زیبا یا صدای خوب نیز مسأله مهمی است و نقش بسیار ارزنده‏ای در جذب توده‏ها و سیراب کردن عواطف دارد.

اصولا یکی از روش‏های بلند دین به ویژه اسلام آن است که همه چیزش با هنر آمیخته شده و همراه با زیباترین آفرینش‏های هنری توانسته است‏حقایق بلند را شیره جان مردم سازد و در اعماق وجود آنان جایگزین کند.


  
پرسش :

اگر هدف امام حسین ـ علیه السلام ـ از عزیمت به کوفه امامت بود چرا پس از آنکه با عدم استقبال کوفیان مواجه شد قصد بازگشت به مدینه را نکرد که به محاصره و شهادت ایشان منجر نشود؟

پاسخ :

سه عامل مهم در پیدایش نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ تأثیر داشت: 1 . درخواست بیعت از امام حسین ـ علیه السلام ـ برای یزید و وارد کردن فشار به آن حضرت. در این عامل امام حسین(ع) حالت دفاعی داشت زیرا حکومت یزید از او با فشار و اصرار بیعت می‌خواست و حضرت خودداری می‌ورزید.
عامل دوم: دعوت مردم کوفه از امام حسین ـ علیه السلام ـ در این عامل عکس‌العمل امام مثبت است و نوعی همکاری و تعاون با کوفیان به شمار می‌رود. حضرت در مکه از نظر خودداری از بیعت یزید دیگر وظیفه‌ای به عهده نداشت چون در هر حال بیعت نکرده بود؛ اما دعوت کوفیان بُعد تازه‌ای به قضیه داد و وظیفه تازه‌ای برای امام ایجاد کرد. گویی ارزیابی امام ـ علیه السلام ـ این بود که حال که کوفیان با این همه اصرار و اشتیاق مرا دعوت کرده‌اند به عراق می‌روم اگر آنان به وعده‌های خود وفادار بودند که چه بهتر، و اگر چنین نبود باز به مکه برمی‌گردم یا به یکی از مناطق اسلامی می‌روم.
عامل سوم: که یک عامل مهم است عامل امر به معروف و نهی از منکر است. در این عامل منطق امام، منطق اعتراض و تهاجم بر حکومت ضد اسلامی است زیرا معتقد بود که جهان اسلام را منکرات و فساد و آلودگی فرا گرفته و حکومت وقت به صورت سرچشمه فساد درآمده است او به حکم مسئولیت شرعی و وظیفه الهی خود باید قیام کند. پس معلوم می‌شود که اگر دعوت مردم کوفه عامل مهم و اساسی بود. وقتی خبر اوضاع پریشان کوفه به حضرت رسید امام دست از سخنان و مواضع خود برمی‌داشت و از ادامة سفر خودداری می‌کرد در حالی که داغ‌ترین و شورانگیزترین سخنان امام از اینجا شروع شد پس عامل امر به معروف و نهی از منکر میزان توجه امام در این قیام و نهضت است. پس معلوم می‌شود که هدف امام تنها دعوت مردم کوفه نبوده بلکه اهداف دیگری هم داشته است.
اما آیا امام قصد بازگشت داشت یا نه؟
امام حسین ـ علیه السلام ـ به دنبال استقبال عظیم مردم کوفه پسر عمویش (مسلم بن عقیل) را برای سامان دادن اوضاع کوفه روانه عراق کرد و خود پس از چندی در روز سه شنبه نهم ذیحجه سال (نهم یا هشتم) از مکه خارج شد.
[1] زمانی که خبر حرکت امام به یزید رسید نامه‌ای به ابن زیاد نوشت و با آگاه کردن وی از این دشواری که برای کوفه پیش خواهد آمد دستور داد که شهر را به شدت کنترل نماید. ابن زیاد به دستور یزید، مسلم بن عقیل را دستگیر و به شهادت رساند، خبر شهادت مسلم و هانی مهم‌ترین خبر ناگوار از وضعیت کوفه بود که به امام رسید. اما حضرت هنوز به نامه‌ها و دعوت‌ها و بیعت‌های کوفیان امیدوار بود زیرا شیعیان زیادی در این شهر بودند و امید آن بود که امام را یاری کنند.
امام حسین ـ علیه السلام ـ هم‌چنان به حرکت خود به مقصد کوفه ادامه داد تا اینکه به سپاه حربن یزید ریاحی که به قصد کنترل منطقه و مانع حرکت امام به سمت کوفه بود مواجه شد وقتی سپاه حر به امام رسید حضرت که امید به حمایت کوفیان داشت از حر پرسید که به کمک آنان آمده یا بر ضدّ آنهاست. حر گفت: بر ضدّ شما.
[2] پس از آن بود که امام دربارة دعوت کوفیان و نامه‌های آنان سخن گفت و اینکه اگر مردم از دعوت خود برگشته‌اند حاضر است از راهی که آمده برگردد حر پاسخ داد:‌که وی از نامه‌ها بی‌خبر است و مأموریت دارد که وی را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببرد حضرت حاضر به حرکت به سمت کوفه نشدند و به جِدّ قصد بازگشت کردند و به طرف حجاز به راه افتادند.[3]
صحبت از بازگشت یکی از اساسی‌ترین نکاتی است که امام از این پس تا زمانی که فرصت طرح آن را دارد بیان می‌کند. پس از رسیدن دشمن و حرکت به سمت کربلا امام بارها در سخنرانی‌های خود در هر فرصت روی نامه‌های اهل کوفه تکیه دارد به علاوه دربارة ماهیت حکومت اموی سخن می‌گوید و امامت را از آن خود می‌داند و پس از آن می‌فرماید اگر ما را نمی‌خواهید و حق ما را نمی‌شناسید از همین جا باز می‌گردم.
[4] دو سپاه امام و حر بن یزید ریاحی در عرض هم در حال حرکت بودند و حر مراقب امام بود تا به حجاز باز نگردد. در این مسیر بود که امام می‌کوشید تا از کوفه دور شود و به سمت بادیه حرکت کند اما حر ممانعت می‌کرد تا به کربلا رسیدند. عبیدالله بن زیاد برای مجبور کردن امام به بیعت با یزید یا جنگ کردن با وی عمر بن سعد را با سپاهی روانه کربلا کرد. گفتگوهای چندی میان امام حسین ـ علیه السلام ـ و عمر بن سعد در روزهای حضورش در کربلا صورت گرفت که همه روی مسأله بازگشت تکیه داشت و بر آن بود که وضعیت به گونه‌ای درآید که بتواند از حیطة قدرت ابن زیاد خارج شود.
در منابع دربارة محل پیشنهادی امام برای بازگشت مطالب مختلفی آمده است تقریباً در همه منابع کهن این خبر آمده است که یا اجازه دهید به جایی که از آنجا آمده‌ام بازگردم یا یا آنکه به یکی از مناطق مرزی دنیای اسلام بروم.
[5] بلاذری این خبر را هم آورده است که او فقط درخواست بازگشت به مدینه را داشت.[6]
پس نتیجه می‌گیریم که امام بعد از بیعت شکستن مردم کوفه قصد بازگشت را داشت و این حاکمان جور بودند که مانع حرکت امام شدند و امام را به شهادت رساندند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سیره پیشوایان، مهدی پیشوای.
2. تأملی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان.
3. انساب الاشراف، بلاذری.
4. حماسه حسینی، شهید مطهری.


[1] . بلاذری، ‌انساب الاشراف، تصحیح محمدباقر محمودی، بیروت، 1379، ج3، ص160.
[2] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ‌بیروت، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ج 5، ص 136 ـ 138.
[3] . دنیوری، اخبار الطوال، تصحیح عبد المنعم احمد، قم،‌ افشار، چاپ 1960، ص247.
[4] . تاریخ طبری،‌ بیروت، ‌مؤسسه اعلمی، ج 5، ص 402.
[5] . انساب الاشراف، بلاذری، ج 3، ص 225، و تاریخ طبری، ج 5، ص 389.
[6] . همان،‌ج 3، ص 182.


  

بخش سؤالات :

*3-1 چرا آیه « بسم الله الرّحمان الرّحیم» در قرآن 114 بار تکرار شده است ؟ 

*3- 2 چرا ابتدای سوره توبه مثل سایر سوره ها « بسم الله الرّحمان الرّحیم» ندارد ؟

*3-3 چرا « بسم الله الرّحمان الرّحیم» در ابتدای سوره‌ها آمده ؟

*3-4 حکمت آیه 30 سوره نمل چیست ؟ و چرا در این سوره 2 « بسم الله الرّحمان الرّحیم» وجود دارد ( یکی در ابتدا و دیگری در آیه 30 ) ؟

*3-5  آیا حروف و کلمات رابطه ای با سایر ویژگیهای این آیه عظیم دارد ؟

 

*4

 

  سالهای رسالت پیامبر اعظم (ص ) :  

سوره‌های قرآن کریم به لحاظ تفاوت زمان و مکان نزول، دو قسم هستند؛ اوّل: سوره های مکی که  قبل از هجرت و در دوره 13 ساله اوّل رسالت در مکّه بر پیامبراکرم (ص ) نازل شد و دوم سوره‌های مدنی که بعد از هجرت و در دورة  ده ساله رسالت در مدینه بر پیامبر اکرم ( ص ) نازل شده است . (سالهای رسالت = 13 سال در مکه + 10 سال در مدینه = 23 ).

یعنی هجرت و آن مبداء بزرگ این تقسیم بندی را به وجود آورده است جالب این جاست که سوره های مکی و مدنی از بسیاری جهات با هم تفاوت دارند  از جمله محتوای آیات و...

بحث مربوط به این موضوع در تمام کتابهای علوم قرآنی و دینی به صورت بسیار وسیعی آمده و ما فقط در این جا به موارد زیر احتیاج داریم .

 

*4-1 سالهای رسالت پیامبر اکرم ( ص )  23 بوده است .

*4-2 سالهای قبل از هجرت  (رسالت در مکه ) 13 سال .

*4-3 سالهای بعد از هجرت  (رسالت در مدینه ) 10 سال .

*4-4 سالهایی که دعوت پیامبر ( ص ) به صورت مخفیانه انجام گرفته است 3 سال بوده است که جزء 13 سال مکی است .

 

*5

سنّ پیامبر اکرم ( ص ) .

 

*5-1 سن پیامبر اکرم ( ص ) 63 بوده است .

*5-2 سالهای رسالت ایشان 23 بوده است .

*5-3 سالهای قبل از رسالت با توجه به بند 1و2 برابر 40 سال می باشد . ( ایشان در سن 40 سالگی به پیامبری مبعوث شدند )

  ::www.quraneazim.blogfa.comمنبع 

 


  

در بخش دوم می‌خواهیم جایگاه این آیة مبارکه را در قرآن کریم بیاوریم .

*2-1 درترتیب چیدمان قرآن کریم  « بسم الله الرّحمان الرّحیم» اولین آیه است ( آیه اول سوره الحمد )                                   

*2-2 در قرآن کریم 114 بار تکرار شده در 113 سوره یعنی فقط یکی از سوره‌ها

دارای « بسم الله الرّحمان الرّحیم» نمی باشد و آن سوره توبه است . و به جای آن سورة نمل

دارای 2 عدد « بسم الله الرّحمان الرّحیم» در ابتدا و در آیه 30 می باشد .

*2-3 یکی از نکات جالب و در واقع یکی از سؤالات ما این است که چرا در قرآن کریم

در آغاز سورة توبه، « بسم الله الرّحمان الرّحیم» وجود ندارد  و بقیه سوره‌ها  دارای این آیه عظیم هستند ولی در سورة نمل 2 « بسم الله الرّحمان الرّحیم» وجود دارد(یکی در ابتدای سوره و دیگری در آیة 30 ) ؟

 

*2-4 آیه 30 سوره نمل:

« انَّه مِنْ سُلیمان وَ انَّه بسم الله الرَّحمان الرَّحیم»

توجه کنید: این آیه بجز « بسم الله الرّحمان الرّحیم» حروف و کلمات دیگری نیز دارد که این آیه را از 113 آیة دیگر متمایز می‌سازد.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ