سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 764881
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

فردا روز نهم ذیحجه روز عرفه است، روزی که زائران سپیده دم صبح راهی عرفات شدند تا در جوی مملو از ایمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلی حج را به جا آورند.

زائران در روز نهم ذیحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک دینی خود را به جا می‌آورند و خود را برای دیگر اعمال این ایام آماده می‌کنند. روزی که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفته‌اند و در این روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع می‌کنند، روزی که آنها خواستار تقرب به درگاه احدیت هستند. روزی که خواهان بخشش گناهان و تولدی دوباره‌اند. در این روز خدا دینش را کامل کرده و نعمتش را تمام.

صحرای عرفات در 21 کیلومتری شمال مکه واقع شده و تپه کوچکی  است که حدود 250 متر از سطح دریا بالاتر و کوهها آن را احاطه کرده اند.

در این روز حجاج بیت الله الحرام استغفار می کنند و پاک و عاری از هر گناه می شوند، همچون کودکی که تازه زاده شده است. در این روز صدای دعا و انابه بنده به درگاه احدیت قطع نمی شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش می رود.

زائران پس از ادای نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پیامبر اکرم (ص) رو به قبله ایستاده، تا زمان غروب خورشید این حالت را حفظ ، به دعا خوانی خود ادامه می دهند و به تفکر و تأمل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر می دهند. آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشید تا غروب، به سوی مزدلفه برای شب زنده داری رفته و در آنجا بیتوته می کنند و به عبادت و راز و نیاز می پردازند.  آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا می آورند و تا صبح فردا (عید قربان) شب زنده داری کرده و به دعا و مناجات می پردازند.

زائران خانه خدا 10 ذیحجه بار دیگر به منی باز می گردند تا قربانی کنند، رمی جمرات و مراسم عید قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجی را بر خود نهند.

رمی جمرات را طی سه روز متوالی (ایام تشریق) انجام می‌دهند. در نیمه‌های شب ضعیفان، زنان، پیران و بیماران آنگونه که پیامبر اکرم(ص) به این گروه اجازه داده بود، رمی جمرات را به جا می‌آورند و بقیه تا صبح فردا صبر کرده و دعا می‌خوانند و به عبادت می‌پردازند. سپس مناسک حج به پایان می‌رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام  به مکه می‌روند.

وجه تسمیه آنرا چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری، لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است. (1)

             حضرت آدم (ع) در عرفات:

 

فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ

آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.

طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:

ـ چرا گریه می کنی ای آدم؟

ـ چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.

ـ ای آدم به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.

ـ چگونه توبه کنم؟

جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم

سُبحانَکَ اللهُمَ وَ بِحمدِک

جز تو خدایی نیست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

کار بد کردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی

به گناه خود اعتراف می کنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی

تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی

اِنَّکَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ


آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتیکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

 

حضرت ابراهیم (ع) در عرفات

در صحرای عرفات، جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) نیز آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

 

پیامبر اسلام (ص) در عرفات

و نیز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر این سوره را که از جامع ترین سوره های قرآن است و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنها می باشد، و قوانین و احکام کلی اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.

و طبق مشهور میان محدثان پیامبر (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:

...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی میشود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.

......... من در میان شما دو چیز بیادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.

هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به طیب خاطر به دست آورده باشد.....

 

صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی امام حسین (ع)

حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) نیز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهی از اصحاب از خیمه های خود در صحرای عرفات بیرون آمدند، و روی به دامن «کوه رحمت» نهادند و در سمت چپ کوه روی به کعبه، همایشی تشکیل دادند، که موضوع آن بمناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگی بود. این همایش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلکه شناخت توأم با عمل و سازندگی و تزکیه و خودسازی بود و فهرست مطالب آن عبارت بودند از:

1ـ شناخت خدا و صفات الهی.

2ـ شناخت خود یا خودشناسی.

3ـ شناخت جهان.

4ـ شناخت آخرت.

5ـ شناخت پیامبران.

6ـ خودسازی با صفات الهی.

7ـ پرورش نفس با کمالات الهی.

8ـ توبه و بازگشت به خدای مهربان.

9ـ دور کردن صفات نکوهیده از خود با تسبیح پروردگار.

10ـ فراگیری راه تعلیم و تربیت از خدا.

11ـ شناخت و درخواست بهترین مسئلت ها.

12ـ تبدیل خود پرستی نفس به خدا پرستی.

13ـ تبدیل خود برتر بینی نفس به تواضع و فروتنی.

14ـ تبدیل خودخواهی نفس به ایثار و غیر خواهی.

15ـ تعلیم مفاهیم و ادبیات قرآن.

 

دعای روحبخش عرفه

برگزیده ای از دعای امام حسین (ع) در عرفه

 

1ـ ستایش حق تعالی:

ستایش سزاوار خداوندی است که کس نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست که وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست که بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حکمت خویش استوار ساخت.......

 

2ـ تجدید عهد و میثاق با خدا:

پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف کنم که تو تربیت کننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم.......

 

3ـ خود شناسی:

 و قبل از هدایت مرا با صنع زیبایت مورد رأفت و نعمتهای بیکرانت قرار دادی. آفرینشم را از قطره آبی روان پدید آوردی. و در تاریکیهای سه گانه جنینی سکونتم دادی: میان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرینش خویش نگرداندی و هیچیک از امورم را بخودم وا نگذاشتی........

 

4ـ راز آفرینش انسان:

ولی مرا برای هدفی عالی یعنی هدایت (و رسیدن به کمال) موجودی کامل و سالم بدنیا آوردی. و  در آن هنگام که کودکی خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ کردی. و مرا از شیر شیرین و گوارا تغذیه نمودی. و دلهای پرستاران را بجانب من معطوف داشتی. و با محبت مادران به من گرمی و فروغ بخشیدی........

 

5ـ تربیت انسان در دانشگاه الهی:

تا اینکه با گوهر سخن مرا ناطق و گویا ساختی. و نعمتهای بیکرانت را بر من تمام کردی. و سال به سال بر رشد و تربیت من افزودی. تا اینکه فطرت و سرنوشتم، به کمال انسانی رسید. و از نظر توان اعتدال یافت. حجتت را بر من تمام کردی که معرفت و شناختت را به من الهام فرمودی.......

 

6ـ نعمتهای خداوند:

آری این لطف تو بود که از خاک پاک عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم که نعمتی را از من دریغ داری. بلکه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیکرانت بر من. و باحسان عمیم خود نسبت به من، تا اینکه همه نعماتت را درباره من تکمیل فرمودی......

 

7ـ شهادت به بیکرانی نعمت های الهی:

الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم


  

نماز

بازدارندگى‌نماز

چرا با این‌که‌ نماز، بازدارنده انسان از زشتى‌هاست ولى بعضى نمازخوان ها ‌گناه می کنند؟

نماز عملى عبادى و ذکر و توجه خاصى به خداوند سبحان است و اثر طبیعى آن ایجاد روحیه‌اى در انسان است که او را از فحشا و منکر باز مى‌دارد و نفسش را از زشتى‌هاى گناه پاک مى‌کند. طبیعت نماز، انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده؛ یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‌اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است، زیرا کسى که روزى پنج بار با بدن پاک و لباس پاک روى به درگاه خدا آورده و تکبیر بگوید، خدا را از همه چیز برتر و بالاتر شمرده و به یاد نعمت‌هاى او افتد و حمد و سپاس او را گوید و...

این امور سدّ نیرومندى در برابر گناه محسوب مى‌شود و او را از فحشا و منکر باز مى‌دارد ولى هر نمازى به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است، نهى از فحشا و منکر مى‌کند.

نماز

کسى که نماز مى‌خواند، هر چند نمازش صورى و آلوده به گناه نیز باشد، نماز در او بى‌تأثیر نخواهد بود، گرچه ممکن است تأثیر این گونه نماز ضعیف باشد، زیرا اگر این گونه افراد همان نماز را هم نمى‌خواندند، چه بسا از این هم آلوده‌تر بودند، پس نهى از فحشا و منکر مراتبى دارد و هر نمازى با توجه به میزان رعایت شرایط آن، نماز خوان را از آن نهى مى‌کند و یا ممکن است عدم حضور قلب، عدم خلوص و نقصان شرایط بر نماز با ویژگى‌هاى یاد شده، اثر آن را ضعیف نماید.

بنابراین، هر چه توجه به خدا در نماز، افزایش یابد و خضوع و خشوع در آن کامل و اخلاص در آن بیشتر شود، اثر بازدارندگى آن نیز بیشتر و هر مقدار جنبه‌هاى یاد شده ضعیف شود، بازدارندگى آن نیز ضعیف خواهد شد.


منبع: کتاب پرسمان قرآنی، بااندکی تصرف.


  

کعبه

امام صادق (علیه السلام) فرمود: کعبه چون یک خانه مکعب شکل است، کعبه نامیده شده است.(1) یعنى چهار دیوار دارد، یک سطح و یک کف، لذا مکعب مى‌شود.

آنگاه فرمود: سرّ این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور داراى چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت المعمور داراى چهار ضلع است، چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا داراى چهار ضلع است، چون کلماتى که معارف الهى بر آن کلمات استوار است، چهار کلمه مى‌باشد؛ «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر»، تسبیح است و تهلیل و تحمید است و تکبیر. این حدیث انسان را از عالم «طبیعت» به عالم «مثال» و از عالم مثال به عالم «عقل» و از عالم عقل به عالم «اِله» مى‌برد و با آنها آشنا مى‌کند.

معمولا اهل حکمت براى هر موجودى سه مرحله قائل هستند: 1ـ  وجود طبیعى 2ـ وجود برزخى در عالم مثال 3ـ وجود عقلى در نشأه تجرّدات عقلى.

سرّ این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور داراى چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت المعمور داراى چهار ضلع است، چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا داراى چهار ضلع است، چون کلماتى که معارف الهى بر آن کلمات استوار است، چهار کلمه مى‌باشد؛ «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر»، تسبیح است و تهلیل و تحمید است و تکبیر.

اما عرفا و اهل معرفت، مطلب دیگرى دارند که آن از عرفان به حکمت متعالیه راه پیدا کرده است. این سخن در نوع کلمات حُکما نیست در حکمت متعالیه است و آن هم از اهل معرفت گرفته شده است. و آن این است که هر شیئى که موجود است، چهار نشأه وجودى دارد: «عالم طبیعت»، «عالم مثال»، «عالم عقل» و «عالم اِله» که قانون «بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء و لیس بشىء منها» را آنجا دارند... این حدیث شریف مى‌تواند مراحل چهارگانه وجود را که اهل معرفت مى‌گویند بازگو کند.

حقیقت کعبه یک وجود طبیعى و مادى دارد در سرزمین مکّه و آن همان خانه ایست(2) که ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) بنایش کرد و اسماعیل (علیه السلام) هم دستیارش بود و در عالم مثال وجود دیگرى دارد. باز همین حقیقت در عالم عقل که عرش اِله است وجود دیگرى دارد و نیز در نشأه تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر که مقام الوهیت و اِلهیّت است و  اسماء الهى است، وجود دیگرى دارد.

حضرت فرمود: چون اسماء الهى و کلمات توحیدى و دینى چهار تا است، عرش هم چهار گوشه دارد، بیت المعمور هم چهار گوشه دارد و  کعبه هم چهار ضلع دارد. عرش مانند تخت نیست و بیت المعمور هم خانه سنگى و گِلى نیست. گروهى از زائران دور همین کعبه مى‌گردند ولا غیر. عدّه‌اى از این جا گذشته تا عالم مثال را درک مى‌کنند و آنان کسانى هستند که «خوفاً من النار»(با ترس از آتش) یا «شوقاً الى الجنة»(با شوق به سوی بهشت) به بیت الله مشرف مى‌شوند.

عدّه دیگرى از این مرحله بالاتر مى‌روند و تا مقام عرش اله بار مى‌یابند؛ نظیر حارثة(3) بن زید که گفت: «کأنّى أنظر اِلى عرش الرَّحمان بارزاً» و از این بالاتر مقام عترت طاهره است که حقیقت کعبه به آنها فخر مى‌کند و آنها دور این چهار کلمه طواف مى‌کنند: «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر».

 

پی‌نوشت‌ها:

1ـ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص124 .

2ـ بقره: 127 .

3ـ در اصول کافى و محاسن برقى حارثه بن مالک آمده است.

 

منبع:

کتاب عرفان حج، جوادی آملی، ص 15.


  
امام جواد(ع)تجسم صلابت

شمس الله صفرلکى

در میان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شیعه از حضرت امام‏جواد(ع)به عنوان مولودى پرخیر و برکت‏یاد مى‏شود; چنان که‏صنعانى مى‏گوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفررا که خردسال بود. آوردند. امام فرمود: این مولودى است که‏براى شیعیان ما با برکت‏تر از او زاده نشده است.

شاید چنین تصور شود که امام جواد(ع)ازامامان قبلى براى‏شیعیان بابرکت‏تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مى‏دهد. تولد حضرت‏جواد(ع)در شرایطى صورت گرفت که خیر و رکت‏خاصى براى شیعیان به‏ارمغان آورد. عصر امام رضا(ع)مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‏رضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام‏کاظم(ع)گروهى که به «واقفیه‏» معروف شدند. بر اساس‏انگیزه‏هاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منکر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفت‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏احادیث رسیده از پیامبر(ص)حاکى بود که امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(ع)هم امامت‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏رو به رو مى‏ساخت. واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انکار مى‏کردند. اعتراض حسین بن قیاماى‏واسطى به امام هشتم(ع)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‏این سخن گواهى مى‏دهد. ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه‏اى امام رضا(ع)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‏باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از کجامى‏دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چندروز نمى‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏فرماید و این پسر، حق‏را از باطل جدا مى‏کند.

خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‏کرد، قدرت‏گرفتن مذهب «معتزله‏» بود. مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‏گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‏کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را انکارمى‏کردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل‏ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیده‏اى مطرح‏مى‏کردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست‏دهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از این مناظره‏هاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت‏خود را از بین‏برد و اصل امامت را تثبیت کرد. به همین خاطر، در زمان امام‏هادى(ع)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد; زیرا براى همه روشن شده‏بود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد.

عصر تهاجم عقیدتى

امام جواد(ع)با دو خلیفه نیرنگ‏باز عباسى یعنى مامون و معتصم‏معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافق‏ترین‏خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار کوشید. هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت‏سقوط مذهب تشیع بود. او ى‏خواست‏براى‏همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات وخطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مى‏کرد،از میان برداشته شود. مامون به حمیدبن مهران - که در خواست‏مناظره با امام رضا(ع)کرده‏بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش‏منزلت وى محبوب تر نیست.

او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت‏علمى‏ات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع‏» مى‏فرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى.

در چنین عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف‏ها، کجروى‏ها، مسامحه‏ها، توهین‏ها و دیگر حیله‏ها و مکرهاى‏خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد. این مقاله‏نمونه‏هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنى‏عباس را گرد آورده است.

1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(س)

همه امامان شیعه در برابر ستمى که در باره حضرت زهرا(س)انجام‏شد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیه‏ابراز مى‏کردند. زکریابن آدم مى‏گوید: خدمت‏حضرت رضا(ع)نشسته‏بودم که امام جواد(ع)را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال کمتر بود. حضرت جواد(ع)دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان‏بلند کرد و در فکرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع)فرمود: جانم‏فدایت چرا در فکرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه در باره مادرم‏زهرا(س)انجام شد، مى‏اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است که‏اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تکه تکه کنم وریشه‏شان را برکنم. در این هنگام، امام رضا(ع)او را در آغوش‏کشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، به‏راستى که تو لایق امامت‏شیعه هستى.

2- خطبه کوبنده

شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(ع)که ساخته واقفیه بودتا آنجا پیش رفت که به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهره‏امام جواد(ع)گندمگون است، فرزند امام رضا(ع)نیست و براى این که‏ثابت‏شود او فرزند امام رضا(ع)است‏باید او را نزد قیافه‏شناسهاببریم. بدین ترتیب، باگستاخى، امام جواد(ع)را که در آن وقت‏حدود دو سال داشت. نزد قیافه‏شناسها بردند. آنان به محض دیدن‏امام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را برامثال ما عرضه مى‏کنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاک و پاکیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه على‏بن ابى‏طالب(ع)و رسول‏الله(ص)است. او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید. دراین هنگام، امام جواد(ع)با فصاحتى بى‏نظیر فرمود: ستایش مخصوص‏کسى است که ما را از نور خودش و با دست‏خودش خلق کرد و از میان‏خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على‏ابن‏ابى‏طالب: است. من پسر فاطمه(س)و محمد(ص) هستم. آیا در نسب چون‏منى شک کرده، بر من و پدرم افترا مى‏بندید و مرا به قیافه‏شناسان عرضه مى‏کنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‏قیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مى‏دانم. من ظاهر وباطن همه را مى‏دانم و نیز مى‏دانم چه آینده‏اى درانتظار شما وآنها است. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین‏به مارسیده است. وقتى این خبر به امام رضا(ع)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(ص)نیز تکرار شد. وقتى ماریه‏قبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عده‏اى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراکرم(ص)حضرت على(ع)را مامور پى‏گیرى قضیه کرده، فتنه‏سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد. وقتى آن دو از پیامبر(ص) تقاضاى استغفار کردند، آیه 80 سوره‏توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم

آنگاه امام رضا(ع)ادامه داد: سپاس خداى را که در من و پسرم‏اسوه‏اى مانند پیامبر و پسرش قرار داد.

3- مبارزه با حدیث‏سازان

پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(ع)تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیى‏ابن‏اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت‏شده‏جبرئیل حضور پیامبر(ص)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام‏مى‏رساند و مى‏گوید: من از ابوبکر راضى‏ام; از او بپرس آیا او هم‏از من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‏است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى‏که پیامبر اسلام(ص)در حجه‏الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏اند وبعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا وسنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف‏کتاب خدا و سنت‏بود، رها کنید» . این روایت‏با کتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه مى‏گذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیکتریم‏» . آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص)بپرسد؟

یحیى گفت: روایت‏شده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت‏شود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه‏اى از دایره اطاعت‏خدا خارج نشده‏اند;ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده‏اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‏مسلمان شده‏اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى‏سپرى کردند. بنابراین، محال است‏خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند.

یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران‏اهل‏بهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى‏امیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنى‏امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(ص)درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت‏شمرده مى‏شوند.» جعل کرده‏اند.

یحیى گفت: روایت‏شده که پیامبر(ص)فرمود: اگر من به پیامبرى‏مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد. امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست‏تر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه‏صریحا برمى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در این‏صورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک‏نورزیده‏اند. چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.»

4- مبارزه با لهو و لعب

مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت کرد تا امام را بیازارد. مخارق‏به مامون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقه‏اى به امور دنیوى داشته‏باشد، مقصود تو را تامین مى‏کنم. پس در برابر امام جواد(ع)نشست‏و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به‏او و اطرافیانش هیچ توجه نکرد. بعد از مدتى سکوت سربرداشت و به‏مخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهان‏عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج‏شد. وقتى مامون سبب‏فلج‏شدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى که ابوجعفر(ع)فریادبرکشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمى‏گردم.

5- قضاوت امام و شکست فقهاى دربارى

زرقان محدث مى‏گوید: روزى ابن‏ابى داوود را دیدم درحالى که به‏شدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مى‏گشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو کردم کاش بیست‏سال پیش مرده بودم. پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‏معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف کرد و از معتصم خواست تابا اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت کرد و از ما در مورد قطع دست‏دزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، به‏دلیل آیه تیمم که مى‏گوید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم.

گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عده‏اى دیگر مخالفت‏کردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو که‏مى‏گوید:(فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق

آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)کرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟

امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطع‏شود، به دلیل این که پیامبر(ص)فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن‏تحقق مى‏پذیرد: صورت، دوکف دست، دوسرزانو، دوانگشت‏بزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمى‏ماند تا سجده کند. خداوند مى‏فرماید:(وان المساجد لله)یعنى‏اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع‏نمى‏شود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتان‏دزد را قطع کردند. در این لحظه من(ابن ابى‏داوود)از شدت ناراحتى‏آرزوى مرگ کردم.

6- حکم محارب

در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‏اى راهزن نزدیک شهر خانقین براى کاروانهامزاحمت ایجاد مى‏کردند. خلیفه به حاکم محل دستور داد تا راهزنان‏را دستگیر و مجازات کند. حاکم آنان را دستگیر کرد و منتظر ابلاغ‏حکم از سوى خلیفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‏حکم کرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فى‏الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا من‏الارض)استناد کردند و گفتند: هرکدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاکم اختیار دارد. امام جواد(ع)فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت کرد; زیرا این‏افراد یا فقط راه را ناامن کرده، کسى را نکشته‏اند و مال کسى رانبرده‏اند، در این صورت فقط زندانى مى‏شوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن کرده‏اند و هم کسى را کشته‏اند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت کرده‏اند، باید دست و پاى آنان به صورت عکس قطع گردد و سپس‏به دار آویخته شوند.

7- مرگ فتنه‏گران منافق

ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا داراى اندیشه‏هاى باطل بودند، ولى‏آن را آشکار نمى‏ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام‏نزدیک کرده، از این موقعیت‏سوء استفاده مى‏کردند. اسحاق انبارى‏مى‏گوید: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا گمان مى‏کنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنه‏گرو ملعونند. اى‏اسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت‏شوم. آیا کشتن آنان‏جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‏کنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مى‏دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‏خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت. من نمى‏خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مى‏گوید: بعد از این قضیه، دیدم‏اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان‏برساند.

8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور راتهدید مى‏کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض‏انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مى‏کنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مى‏کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه‏بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدکه جبران آن مشکل‏است. در زمان امام جواد(ع)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازکمى سن امام، به خیال خود فکر مى‏کردند مى‏توانند بر امور امام‏مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر رااحساس کرد و بى‏هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن‏واقد و هاشم بن ابى‏هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند; زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مى‏کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده‏اند.

9- نهى از اظهار نظر در امور دینى

کسانى مى‏توانند در امور دینى اظهار نظر کنند که در این کارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه کنیم، احادیث‏بسیارى‏در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى کم‏مایه در امور دینى‏مى‏یابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیت‏شیعیان مقدارى‏متزلزل گردید; به حدى که برخى از بزرگان مانند یونس بن‏عبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند. در تاریخ آمده است: عده‏اى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بن‏عبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونس‏به آنان گفت: از گریه دست‏بردارید. براى امر امامت چاره‏اى‏بیندیشید و ببینید تا این کودک(امام جواد(ع‏» بزرگ شود، چه کسى‏عهده‏دار امامت‏شیعه گردد و ما مسایل خود را از چه کسى بپرسیم. در این هنگام، ریان بن صلت‏برخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیده‏ات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یک روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجام‏مراسم حج و دیدار با امام جواد(ع)عازم مدینه شدند. آنها هنگام‏ورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) که در آن هنگام خالى ازسکنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع)(عبدالله بن‏موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله‏پسر رسول خدااست و هرکس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى‏خواست‏زمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهم‏سازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبدالله‏پاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحت‏شدند و تصمیم‏گرفتند. مدینه را ترک کنند. در این هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع کننده داد و خطاب‏به عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این که در میان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مى‏کنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟

10- شخص منحرف نباید امام جماعت‏شود

نماز جماعت‏یکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است که بر اقامه آن تاکید فراوان گردیده است. درنماز جماعت‏یکى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعت‏باید از نظر فکرى و عقیدتى سالم باشد. امام‏جواد(ع)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به کسى که در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید وپشت‏سرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشت‏سر کسى که به دینش‏اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشکوک‏هستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نکنید.

11- تشکیلات امام(ع)در برابر خلیفه

على بن مهزیار، وکیل امام، مى‏گوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومت اموال بسیارى‏از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال، من نامه‏اى‏به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‏اى که سال بر آن گذشته‏است. واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من‏به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکم آنان را مستاصل نکند.

12- افراط و تفریط، ممنوع

خطر انحراف فکرى همیشه جوامع را تهدید مى‏کند. گروهى در باره‏مسایل اعتقادى راه افراط پیش مى‏گیرند و عده‏اى راه تفریط.

پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح‏را معرفى فرمود و کتاب و عترت را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عده‏اى گرفتار افراطو دسته‏اى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از کسانى است که درمحبت اهل‏بیت: زیاده روى مى‏کرد. به همین جهت‏برخى از علماى‏رجال، او را به غلو متهم مى‏کنند. او مى‏گوید: روزى خدمت امام‏جواد(ع)نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرح‏مى‏کردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(ص)و على(ع)و فاطمه(س)را خلق کرد; سپس اشیا و موجودات دیگررا آفریده، طاعت اهل‏بیت: را برآنان واجب کرد وامور آنها را دراختیار اهل‏بیت: قرار داد. بنابراین، فقط اهل‏بیت: حق دارند چیزى‏را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام آنان نیز به اراده‏خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. کسانى که‏جلوتر بروند، انحراف و کج رفته‏اند و کسانى که عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل‏بیت: است و تو نیز باید همین راه‏را طى کنى.


ماهنامه کوثر شماره 36


  

قلبها مهربانند و سخنها سنجیده  مبادا دل روزه داری بشکند

واژه انفاق ، ایثار و توجه به زیردستان که بروز و ظهورش به عنوان یک حقیقت در مکتب ولایت متجلی شده است تنها اختصاص به ماه مبارک رمضان ندارد بلکه در این ماه شدت می یابد . ائمه خدا به عنوان بهترین الگوی ایثار و انفاق در هر جامعه ای بوده و هستند. خداوند می فرماید : «اگر بنا دارید انفاق کنید آن چیزی را که از همه بهتر است انفاق نمائید.»

ماه مبارک فرصتی است برای همدردی و همراهی با نیازمندان ، مستمندان و فقیران . در این ماه دلهای برای کمک کردن و یاری رساندن آماده تر می شود و در این شبها افراد نابسامان زیادی هستند که صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند. وظیفه یکایک ما است که با تحقیق محل زندگی آنان را بیابیم . فراموش نکنیم که رسالت سنگینی بر دوش یکایک ما قرار داد و بخاطر آن بازخواست خواهیم شد. در این ایام یکایک ما باید شریک و غم و غصه یکدیگر باشیم و به یاری آنان بشتابیم ، با مال و ثروت و امکانات خود به آنان کمک کنیم . حقوق سائل و محروم را بپردازیم و از دادن خمس و زکات اموال خویش دریغ نکنیم .

طبق حدیث شش منزل برای انسانهای خداجو و موحد وجود دارد یکی از این منازل ، منزل کشت و دیگری برداشت است . منزل کشت دنیاست و منزل برداشت هم قیامت است . فردای قیامت یکی از سوالاتی که خداوند از تک تک ما خواهد کرد، این است : «من خدا گرسنه بودم ، چرا سیرم نکردی؟ »

آنجا بنده خدا می گوید : «سبحان الله . شما و گرسنگی . خطاب می رسد : همسایه دیوار به دیوارت ، پسر عمویت ... وضعیفت خوبی نداشت . چرا کمکشان نکردی ؟ می گویند روز امیرالمومنین (ع) با گرسنگی وارد خانه شد و از همسرش فاطمه زهرا (س) تقاضای طعام کرد. در خانه چیزی نبود . حضرت رفت تا با وجهیه که در دستش بود غذا تهیه کند.

رمضان

در راه به اولین کسی که برخورد کرد مقداد بود. یکی از مجاهدین خوب درگاه خداوند و یک شخصیت آبرومند که هیچگاه از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود. امام ، چهره مقداد را درهم دید وقتی علت را جویا شد متوجه اوضاع بد مالی او گردید. حضرت وجه موجودش را به مقداد داد تا به زندگی آبرومندش سرو سامان دهد.

حالا ببینید در ازای این قضیه چه رخ می‌دهد. خداوند می فرماید:« آیا دلالت کنم شما را در شاهراهی که شما را نجات بدهد. می گوید اول ایمان به خدا بعد انفاق در راه اقدس احدیت . » حضرت به مسجد می آید با دست خالی . چگونه باید به خانه باز گردد . فورا آن تشکیلاتی که باید به کار بیافتد، به حرکت در می آید . جبرئیل بر رسول اکرم (ص) نازل می شود و می گوید: امروز شما میهمان حضرت زهرا (س) هستید. پیغمبر بزرگوار بعد از آن که سر از عبادت برداشتند به مولا علی (ع) گفتند که امروز پیغمبر خدا میهمان شماست . امیرالمومنین سکوت کرد و حرفی نزد . پیغمبر فرمودند : چرا سکوت کردی . مثل اینکه راضی نیستی من به خانه ات بیایم . عرض کرد : خانه ، خانه شماست . من از خودم اختیاری ندارم . وقتی به منزل رسیدند، طبقی از طعام های بهشتی در کنار سجاده فاطمه زهرا (س) قرار داشت .

مولا علی (ع) نگاهی پر معنا به بی بی انداخت . پیغمبر خدا در پاسخ گفت : در عوض آن انفاقی که تو در راه خدا به آن انسان آبرومند کردی ، به خواست خداوند در درون خانه ات جبران شد.

 


  

 حکیمی را پرسیدند، کامل ترین "کلام" چیست؟ گفت: "کلام خدا". گفتند: قیمتی ترین مـاه کدام است؟ فرمود ماه خدا که "رمضان" است. پس سبب قیمت و منزلت ایـن مـاه پرسیـدند. گفـت: کامل ترین کلام و سخن هستی که از آن خدا و در "قرآن مجید" است در "لیله القدر" ]شب قدر[  این ماه نازل آمد و "لیله القدر" را خدا قیمت داده است به هزار ماه! پس کدام ماه است که یک شب آن از هزار ماه نیکوتر و پرفضیلت تر باشد؟!

     تمامی مسلمانان جهان تا یکی _دو روز آینده میهمان خدا خواهند بود. میهمان خدا از آن جهت که "حکم الهی" و "فریضه روزه" توسط مسلمانان اجرا می گردد وگرنه انسان در تمامی سال و در هر لحظه میهمان خداست و از نعمت های او متنعم است!

     قدر و منزلت ماه مبارک رمضان با واژه های مصنوعی و اعتباری آدمیان، ناگفـتنی اسـت. تنها یک شب آن که شب قدر باشد، نیکوتر از هزار ماه است. عمیق ترین و عارفانه ترین "نماز" در این ماه خوانده می شود که "نماز علی علیه السلام" است. کامل ترین "نـماز عشق" در این مـاه به ثبت می رسد که نماز علی علیه السلام است; و جاودانه ترین خون در این ماه جـاری می گردد که خون علی علیه السلام است.

     به روایتی، عمر آدمی در این ماه تمدید می شود. شاید نخستین عملی که در آستانه حلول ماه مبارک رمضان بر ما فرض گردد به جـا آوردن "سجـده شکر" باشـد و بـاید کـه چنـین باشد. سجده شکر از آن جهت که خداوند مهربان بر ما منت نهاد که امسال نیز در ماه پر خیر و بـرکت خود، میهمان او باشیم و به ما عمری داد تا بار دیگر "شب قدر" را درک کنیم.

ماه رمضان

     از آداب بسیار گرانقدر این ماه، قرائت قرآن و ختم یک دور آن است. مـردم مسلمان ایران در مساجد و حسینیه ها و هیئت های دینی با بر گزاری جلسات منظم قرآن و با خواندن "یک جزء قرآن" در هر روز از ماه مبارک رمضان، می کوشند تا ضمن ترویج شعائر اسلامی، از کامل ترین سخن هستی درس سعادت و جاودانگی بیاموزند.

     "افطاری دادن" از دیگر اعمال قیمتی این ماه است. مردم مسلمان در این ماه با جان و دل    می کوشند تا در خدمت یک روزه دار باشند. آنان با این کار، سنت حسنه اطعام را که حکمی الهی است و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به یادگار مانده است، گسترش می دهند و همدلی و توجه به نیازمندان را می آموزند.

     ماه رمضان، قیمتی ترین ماه خدا، در پیش است. این ماه با تلاوت قرآن آغاز می شود با "قرآن بر سر نهادن‏‏‎» ادامه می یابد و با ختم قرآن به پایان می رسد. در این مـاه "خوابیدن" را نیز عبادت می دانند. هیچ روزه داری نمی تواند دروغ گوید، غیبت کند و نگاه شهوت آلود بیفکند. در این ماه، دل ها مهربان اند و سخن ها سنجیده! مبادا دل روزه داری بشکند و غصه دار گردد.

     لحظه، لحظه این ماه قیمتی است. ماه مبارک رمضان آسان و ارزان به دست نمی آید، آن را راحت و ارزان از دست ندهیم!

 

محمد صادق مؤمنی


  

رمضان

 پیغمبر گرامی‌ اسلام‌ (ص‌) فرمود: در ماه‌ رمضان‌ به‌ امت‌ من‌ پنج‌ چیز عطا شده‌ است‌، که‌ قبل‌ از من‌ به‌ امت‌ هیچ‌ پیغمبری‌ از طرف‌ باری تعالی‌ داده‌ نشده‌ است‌:

 عطای‌ اول‌: اینکه‌ در شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ خداوند با نظر لطف‌ به‌ سوی‌ آنها نگاه‌ کند و کسی‌ را که‌ خداوند با نظر لطف‌ نگاه‌ کند هرگز او را عذاب‌ نفرماید.

عطای‌ دوم‌: اینکه‌ بوی‌ دهان‌ آنان‌ در شامگاهان‌ در حضور خداوند عزّ و جل‌ از بوی‌ مشک‌ پاکیزه‌تر می‌باشد.

 عطای‌ سوم‌: اینکه‌ ملائکه‌ برای‌ آنان‌ در شب‌ و روزشان‌ طلب‌ آمرزش‌ می‌کنند.

 عطای‌ چهارم‌: اینکه‌ خدای‌ عزّ و جل‌ به‌ بهشت‌ فرمان‌ می‌دهد که‌ برای‌ بندگان‌ من‌ آمرزش‌ بخواه‌ و خود را برای‌ بندگان‌ من‌ آراسته‌ کن‌ پس‌ نزدیک‌ است‌ که‌ رنج‌ و آزار دنیا از آنها برود و وارد بهشت‌ من‌ و کرامت‌ من‌ گردند.

  عطای‌ پنجم‌: اینکه‌ در شب‌ آخر ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ همه‌ گناهانشان‌ آمرزیده‌ شود.

 


  

این ماه رمضونم گذشت.یادمه ماه رمضون سال پیش هم وقتی داشت به پایان می رسید با خودم گفتم:حالا تا یک سال دیگه باید منتظر باشم .چقدر زیاد یک سال باید روز شماری کنم تا دوباره ماه رمضون افطارها و سحرهاش شبهای قدر و ... بشه و دوباره عهدهایی که شکسته شده تجدید شود.دوباره گناههایی که کرده شده ریخته شود..دوباره دستهایی که بسته بوده بخشنده شود.دوباره زبانی که دروغ می گفته.تهمت می زده.مسخره می کرده و ... پاک شود.دوباره چشمانی که ناپاک نگاه می کرده پاک شود.دوباره دلهایی که سنگ شده نرم شود.بله یک سال انتظار برای رسیدن به هر چه خوبیست و پاک شدن از هر چه بدیست.ولی وقتی نگاه می کنم می بینم چقدر زود یک سال گذشت.مثل برق روزها گذشتند و ماه ها سپری شد و ماه رمضون دیگه اومد.واقعآ در طول این یک سال چقدر به عهدهایی که در شب قدر با خدا و امامان عزیزم بسته بودم عمل شد.چند بار توبه ام را شکستم؟نمی دونم .فقط می دونم اینقدر گناه کردم و اینقدر توبه شکستم که امسال شب های قدر از خدای خودم خجالت می کشیدم.ولی باز وقتی فکر رحمان و رحیم بودن پروردگارم افتادم دوباره اشک از چشمانم جاری شد و الهی العفو گفتم.ولی اخر چی؟باز باید گناه کنم و منتظر ماه رمضون سال دیگه باشم و انتظار شب های قدر بکشم که خدا منو ببخشه؟این که نمی شه .من دائم گناه کنم.توبه کنم و توبه بشکنم.امسال دیگه باید با سالهای گذشته فرق کنه.امسال باید طور دیگه ای رفتار کنم.امسال باید سعی کنم دیگه گناه نکنم.باید سعی کنم دیگه غیبت نکنم.دروغ نگم.مواظب مالی که کسب می کنم باشم.حجابم رو بیشتر رعایت کنم.به دیگران بیشتر محبت کنم.به یتیمان و بیچارگان بیشتر کمک کنم.بیشتر کار خیر کنم.به دیگران بیتر احترام بذارم.بیشتر اطاعت اوامر پدر و مادرم را بکنم.بیشتر امام زمانم رو بشناسم و ایمانم رو قوی تر کنم.

عزیزان من اگر سعی نکنیم هر سال در خودمون تغییرات ایجاد کنیم پس روزه گرفتن و دعا و توبه در ماه مبارک رمضان و شبهای قدر به چه دردی می خوره؟اگر وقتی ماه رمضون تموم شد و ما گناهانمون شروع بشه و دائم پیش خودمون بگیم حالا این گناه کوچیک که اشکالی نداره.رفته رفته این گناهای کوچیک جمع می شه و ما رو مجبور می کنه گناهای بزرگ انجام بدیم.درسته ما امید داریم که شب قدر سال دیگه ای هم هست و باز توبه می کنیم.عزیزانم ولی از کجا معلوم که ما تا شب قدر سال دیگه زنده باشیم؟از کجا معلوم که ما دیگه فرصت توبه و جبران داشته باشیم؟دوستان عزیزم بازم می خوام براتون دردو دل کنم.بازم می خوام از خواهرم بگم.ماه رمضون سال پیش من و خواهرم اکثر افطاری ها با هم بودیم.اکثر افطاری ها خونه ما بود و من براش آش رشته درست می کردم و با هم افطار می کردیم.زمانی که دانشجو بودیم در نمازخانه دانشگاه افطار می کردیم و شبهای قدر در مراسم دانشگاه شرکت می کردیم.یا اینکه سالهای پیش به نزدیکترین مسجد محل زندگیمون می رفتیم و شبهای قدر رو اونجا به صبح می رسوندیم.می خوام بگم ما هم مثل همه ماه رمضونی داشتیم و سحرهایی و افطاری هایی و شبهای قدری.ولی امسال که خواهرم دیگه پیشه من نبود .امسال که دیگه خواهرم شبهای قدر پیش من نبود ماه رمضونه دیگه ای برای من و خانوادم بود.چرا که با خدودم دائم فکر می کردم اون الان داره از زیر خاک فریاد می زنه :خواهرم من دستم از دنیا کوتاهه .من الان محتاج اینم که الهی العفو بگم ولی نمی تونم.من الان آرزو می کنم کاش می تونستم یک کلمه بگم خدایا منو ببخش.آرزو می کردم کاش از ماه رمضونا و شبهای قدر بیشتر استفاده می کردم.کاش بیشتر اشک می ریختم.کاش بیشتر ضجه می زدم.کاش اون شبهای قدر کاری می کردم که امام زمان(عج) را می دیدم.ولی دیگه نمی تونم .چون دیگه دستم از دنیا کوتاهه.دیگه نمی تونم کاری بکنم.هر کاری که می خواستم بکنم تا موقعی بود که زنده بودم.الان دیگه هیچ کاری از دستم برنمی یاد.الان دیگه هیچ چیز و هیچ کس به دردم نمی خوره.الان فقط اون دعاها و عباداتم که در طول سال انجام می دادم به دردم می خوره.الان دیگه نه زیباییم نه مهندس بودنم نه مالم و نه هیچ چیز دیگه به کارم نمی یاد

بله دوستان عزیزم من که خواهر عزیز و جوون و مهندس و مهربون و زیبایم رو از دست دادم .می تونم مرگ عشق امید زندگی گناه ببخش خوبی و بدی رو بیشتر لمس کنم.من بیشتر شبهای قدر حرص می زدم که دعا کنم.من بیشتر می فهمیدم که از این شبها خوب استفاده کنم که شاید تا سال دیگه منم زیر خاک باشم که کاش اینطوری بشه.چون خیلی دلم برای خواهرم تنگ شده.

دوستان خوبم تو را به حق حرمت این ماه عزیز تورو به حق این شبها و روزهای عزیز قسمتون میدم که بیایید با هم تصمیم بگیریم که دیگه گناه نکنیم.حجابمون را بیشتر حفظ کنیم.نگاهمون رو بیشتر کنترل کنیم.بیشتر مراقب زبونمون باشیم و ...

من همیشه فکر می کردم مرگ مال آدم پیراست.ولی از زمانی که خواهر عزیزم ناگهانی در حالی که داشت به محل کار خود می رفت تصادف کرد دیگه با مرگ کاملا آشنا شدم.دیگه می دونم که مرگ ممکنه هر لحظه سراغ منم بیاد.درسته دلم خیلی برای خواهرم که بهم وابسه بودیم و دوقلو هم بودیم تنگ شده.خدایا شکر شکایتی ندارم ولی این واقعه درس خوبی برای من بود.فهمیدم که شاید تا ماه رمضون یال دیگه فرصتی نداشته باشم.

دوستان نازنینم می دونم شما خیلی پاکید.می دونم همه شما از من گناهکار بهترید.شما را به حق این ماه عزیز  به حق امام زمان(عج)  به حق حضرت فاطمه(س) و حضرت علی (ع) و ائمه معصومین قسم میدم که در این چند روز باقی مانده ماه مبارک رمضون و مخصوصا در شبهای جمعه برای من و خانواده داغدارم و خواهر عزیز و مهربون و مومنم دعا کنید.

من چشم امید به دعای شما خوبان دارم.ان شاءالله هر چه از خداوند بخواهید در این ماه مبارک به شما عطا فرماید.


  

اعمال دهه آخر ماه رمضان:
و بالجمله از این شب شروع کند به دعاهای شبهای دهه آخر که از جمله این دعا است که شیخ کلینی در کافی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود می گویی در دهه آخر ماه رمضان در هر شب :
اَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَریمِ اءنْ یَنْقَضِیَ عَنّی شَهْرُ رَمَضانَ اَوْ یَطْلُعَ
پناه می برم به جلال ذات بزرگوارت از اینکه ماه رمضان از من بگذرد یا سپیده امشب بر من
الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتی هذِهِ وَلَکَ قِبَلی ذَنْبٌ اَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنی عَلَیْهِ و کفعمی در
طلوع کند و باز هم از من در پیش تو گناه یا چیزی که پاداشش بد است مانده باشد که بدان عذابم کنی
حاشیه بلد الا مین نقل کرده که حضرت صادق علیه السلام در هر شب از دهه آخر بعد از فرایض ‍ و نوافل می خواند:
اَللّهُمَّ اَدِّعَنّا حَقَّ ما مَضی مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَاغْفِرْ لَنا
خدایا اداء کن از ما حق ایام گذشته ماه رمضان را و بیامرز
تَقْصیرَنا فیهِ وَتَسَلَّمْهُ مِنّا مَقْبُولاً وَلا تُؤ اخِذْنا بِاِسْرافِنا عَلی اَنْفُسِنا
تقصیر ما را در این ماه و آن را پذیرفته از ما دریافت کن و مگیر ما را به زیاده رویهایی که بر نفس خویش کردیم
وَاجْعَلْنا مِنَ الْمَرْحُومینَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْمَحْرُومینَ

و قرارمان ده از رحمت شدگان و قرارمان مده از محرومان
و فرمود هر که بگوید این را بیامرزد حقّ تعالی تقصیری که از او سرزده درایّام گذشته از ماه رمضان و نگه دارد او را از معاصی در بقیّه ماه

اعمال آخر ماه رمضان‏
اعمال شب آخر ماه‏
1. غسل مستحبى‏
2. زیارت امام حسین (ع).
3. محاسبه اعمال یک ماه گذشته.
4. خواندن سوره‏هاى کهف، انعام و یاسین‏
5. خواندن دعاى زیر:
اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیامى‏ لِشَهْرِ رَمَضانَ وَاَعُوذُ بِکَ اَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هذِهِ اللَّیْلَةِ اِلاَّ وَقَدْ غَفَرْتَ لى‏!
خدایا! این روز را آخرین دوران روزه گرفتن من در ماه رمضان قرار مده، و پناه مى‏برم به تو از این که برآید سپیده دم این شب، جز آن که مرا آمرزیده باشى.
6. گفتن صد مرتبه: «اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبّى‏ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ».
7. خواندن دعاى وداع ماه رمضان:

اَللّهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ فى‏ کِتابِکَ الْمُنْزَلِ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى‏ اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْ انُ وَ هذا شَهْرُ رَمَضانَ وَ قَدْ تَصَرَّمَ فَأَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الکَرِیمِ وَکَلِماتِکَ التَّامَّةِ ِانْ کانَ بَقِی عَلَىَّ ذَنبُ لَمْ تَغْفِرْهُ لِی أَوْ تُرِیدُ أَنْ تُعَذِّبَنِی عَلَیْهِ أَوْ تُقایِسَنِی بِهِ أَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هذِهِ اللَّیْلَةِ أَوْ یَتَصَرَّمَ هذَا الشَّهْرُ ِالَّا وَقَدْ غَفَرتَهُ لِی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ بِمَحامِدِکَ کُلَّها أَوَّلِها وَآخِرِها ما قُلْتَ لِنَفْسِکَ مِنْها وَمَا الْخَلائِقُ الْحامِدُونَ الْمُجْتَهِدُونَ الْمَعْدُونَ الْمُوَفِّرُونَ ذِکْرِکَ وَالشُّکْرَ لَکَ الَّذِینَ أَعَنْتَهُمْ عَلى‏ أَداءِ حَقِّکَ مِنْ أَصْنافِ خَلْقِکَ مِنَ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالنَّبِیِّنَ وَالْمُرْسَلِینَ وَأَصْنافِ النَّاطِقینَ وَالمُسَبِّحینَ لَکَ مِنْ جَمِیعِ الْعالَمِینَ عَلى‏ أَنَّکَ بَلَّغْتَنا شَهْرَ رَمَضانَ وَعَلَیْنا مِنْ نِعَمَکَ وَعِنْدَنا مِنْ قِسَمِکَ وَ ِاحْسانِکَ وَتَظاهُرِ امْتِنانِکَ فَبِذلِکَ لَکَ مُنْتَهى‏ الْحَمْدِ الخالِدِ الدَّآئِمِ‏الرَّاکِدِ الْمُخَلَّدِ السَّرْمَدِ الَّذِی لا یَنْفَدُ طُولَ الأَبَدِ جَلَّ ثَنَاؤُکَ أَعْنَتَنا عَلَیْهِ حَتَّى‏ قَضَیْتَ عَنَّا صِیامَهُ وَقِیامَهُ مِنْ صَلاةٍ وَما کانَ مِنَّا فِیهِ مِنْ بِرِّ أَوْ شُکْرِ أَوْ ذِکْرٍ اللّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا بِأَحْسَنِ قَبُولِکَ وَتَجاوُزِکَ وَعَفْوِکَ وَصَفْحِکَ وَغُفْرانِکَ وَحَقِیقَةِ رِضْوانِکَ حَتَّى‏ تُظفِّرَنا فِیهِ برکُلِّ خَیْرٍ مَطْلُوبٍ وَجَزِیلِ عَطاءٍ مَوْهُوبٍ وَتُوقِیَنا فِیهِ مِنْ کُلِّ مَرْهُوبٍ أَوْ بَلاءٍ مَجْلُوبٍ أَوْ ذَنْبٍ مَکْسُوبٍ اللَّهُمَّ ِانِّی أَسأَلُکَ بِعَظِیمِ ما سَأَلَکَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ مِنْ کَریمِ أَسْمائِکَ وَجَمِیلِ ثَنائِکَ وَخاصَّةِ دُعائِکَ أَنْ تُصَلِّی عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍوَ اَنْ تَجْعَلَ شَهْرَنا هذا أَعْظَمَ شَهْرَ رَمَضانَ مَرَّ عَلَیْنا مُنْذُ أَنْزَلْنا الى‏ الدُّنْیا بَرَکَةً فِی عِصْمَةِ دِینِی وَخَلاصِ نَفْسِی وَقَضاءِ حَوائِجِی وَتُشَفِّعِنی فِی مَسائِلِی وَتَمامِ النِّعْمَةِ عَلَىَّ وَصَرْفِ السُّوءِ عَنِّی وَلِباسِ الْعافِیَةِ لِی فِیهِ وَأَنْ تَجْعَلَنِی بِرَحْمَتِکَ مِمَّنْ خِرْتَ لَهُ لَیْلَةَ القَدرِ وَجَعَلْتَها لَهُ خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ فِی أَعْظَمِ الأَجْرِ وَکَرائِمِ الذُّخْرِ وَحُسْنِ الشُّکْرِ وَطُولِ الْعُمْرِ وَدَوامِ الْیُسْرِ اللهُّمَّ وَأَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ وَطَوْلِکَ وَعَفْوِکَ وَنَعْمائِکَ وَجَلالِکَ وَقَدِیمِ ِاحْسانِکَ وَامْتِنانِکَ أَنْ لا تَجْعَلَهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنَّا لِشَهْرِ رَمَضانَ حَتَّى‏ تُبَلِّغَناهُ مِنْ قابِلٍ عَلى‏ أَحْسَنِ حالٍ وَتُعَرِّفَنِی هِلالَهُ مَعَ النَّاظِرِینَ ِالَیْهِ وَالمُعْتَرِفِینَ لَهُ فِی أَعْفى‏ عافِیَتِکَ وَأَنْعَمِ نِعمَتِکَ وَ أَوْسَعِ رَحْمَتِکَ وَأَجْزَلِ قِسَمِکَ یا رَبِّی الَّذِى لَیْسَ لِی رَبٌّ غَیْرُهُ لا یَکُونُ هذَا الوَداعُ مِنّی لَهُ وَداعُ فَناءٍ وَلا آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِلِقاءٍ حَتَّى‏ تُریَنِیهِ مِن‏ قابِلٍ فِی أَوْسِعِ النِّعَمِ وَأَفْضَلِ الرَّجاءِ وَأَنَا لَکَ عَلى‏ أَحْسَنِ الْوَفاءِ ِانَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ اسْمَعْ دُعائِی وَارْحَمْ تَضَرُّعِی وَتَذَلِّلِی لَکَ وَاسْتِکانَتِی وَتَوَکُّلِی عَلَیْکَ وَأَنَا لَکَ مُسْلِمٌ لا أَرْجُو نَجاحاً وَلا مُعافاةً وَلا تَشْرِیفاً وَلا تَبْلِیغاً ِالَّا بِکَ وَمِنْکَ وَامْنُنْ عَلَىَّ جَلَّ ثَناؤُکَ وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُکَ بِتَبْلِیغِى شَهْرَ رَمَضانَ وَأَنا مُعافىَّ مِنْ کُلِّ مَکْرُوهٍ وَمَحْذُورٍ وَمِنْ جَمِیعِ الْبَوائِقِ. الْحَمْدُللَّه الَّذِی أَعانَنا عَلى‏ صِیامِ هذا الشَّهْرِ وَقِیامِهِ حَتَّى بَلَّغَنِی آخِرَ لَیْلَةٍ مِنْهُ.

اعمال روز آخر ماه رمضان‏
1. خواندن این دعا؛ که امیرالمؤمنین (ع) در روز آخر ماه رمضان آن را مى‏خواند:
اَللّهُمَّ اِنِّى‏ اَسْئَلُکَ اِخْباتَ الْمُخْبِتینَ وَاِخْلاصَ الْمُوقِنینَ وَمُرافَقَةَ الْأَبْرارِ وَاسْتِحْقاقَ حَقائِقِ الْإیمانِ وَالْغَنیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَالسَّلامَةَ مِنْ کُلِّ اِثْمٍ وَوُجُوبَ رَحْمَتِکَ وَعَزآئِمَ مَغْفِرَتِکَ وَالْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَالنَّجاةَ مِنَ النَّارِ.

خدایا! من از تو مى‏خواهم دل دادن دلدادگان، و اخلاص معتقدان، و همراهى نیکان، و استحقاق حقیقیت ایمان، و بهره ورى از هر خیر، و سلامت از هر گناه، و لزوم رحمت تو، و تصمیمِ آمرزشت، و رسیدن به بهشت، و نجات از دوزخ را.

2. توسّل به امامان (ع).
مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى فرموده است: چون این روز، روز عرضه اعمال است، در آخر آن به ائمه (ع) توجّه کنید و با تضرّع و تواضع، از آنان طلب اصلاح کارهاى خویش را بنمایید.(193)

3. دعاى روز آخر ماه رمضان‏
اَللّهُمَّ اجْعَلْ صِیامى فیهِ بِالشُّکْرِ وَالْقَبُولِ عَلى‏ ما تَرْضاهُ وَیَرْضاهُ الرَّسُولُ مُحْکَمَةً فُرُوعُهُ بِالْأُصُولِ بِحَقِّ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرینَ وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمینَ.
خدایا! روزه‏ام را در این ماه به قدردانى و پذیرش مقرون کن آن چنان که تو بپسندى و بپسندد حضرت رسول، در حالى که استوار باشد فروعش بر اصول، به حقّ سرور ما محمد(ص)، و آل پاکش، و سپاس از آنِ خداست، که پروردگار جهانیان!
4. دعاى ختم قرآن از صحیفه سجادیه در صورتى که قرآن را در این روز ختم کرده باشد.


  

حقیقت شهادت چیست ؟ آیا ابن ملجم که به خاطر قطام حضرت علی (ع ) را کشت , او را شهید کرده است ؟

اولا" از دیدگاه قرآن کسی که در راه خدا قدم بر دارد و در انجام عمل صالح خود خلوص نیت داشته و جز خداوند متعال قصد دیگری ندارد و تنها برای رضای خداوند نه مال یا مقام و... کاری را انجام دهد و کشته یا حتی بمیرد شهید محسوب می گردد, (حج / آیات 58 و 59 و نیز نگا: المیزان , علامه طباطبایی , ج 14, ص 399) ثانیا" فردی که در راه خدا جان را زنده نگه می دارد و جسم را می بازد تا جان زنده اش زنده تر و شکوفاتر گردد, همینکه نیتش خدا باشد در نایل شدن به مقام شهادت برای او کافی است , (آل عمران / 169, بقره / 154, نسائ / 74, توبه / 111 و...) و همینکه انگیزه ی قتل او مبارزه با حق و حق مداری و خدا و خدا پرستی باشد برای وصول به این فوز عظیم بس است , (بقره / 61, آل عمران / 21, 112 و..) از این رو, باید دید کشته شدن حضرت علی (ع ) چنین بود یا خیر؟ آن امام همام , خود محضر فنای در حق بود و از این رو تمام افعالش از خورد تا کلان فقط و فقط برای رضای خداوند بود و بس اما انگیزه ی قتل او چه بود؟ آیا کسانی که افرادی را مائمور به کشتن وی نمودند و در آن مجتمع کذایی دستور قتل او را صادر کردند, قصدشان و نیتشان غیر از مبارزه با عدالت و دین گرایی علی بود؟ پس هر دو مورد در باب شهادت علی (ع ) وجود داشت . اما ابن ملجم در این میان تنها نقش ابزاری داشت , نه بیش تر, به او دستور قتل علی (ع ) را داده بودند, در برابر رسیدن به قطام . اما این نقش ابزاری مانع تحقق اطلاق شهادت بر علی (ع ) می شود؟ خیر. زیرا, باید دید اصلا" انگیزه ی قتل علی و به خدمت گرفتن ابن ملجم برای این امر چه بود؟ برای مبارزه با حق و عناد ورزی با دین . بله اگر ابن ملجم شخصا" بدون آن که کسی به او دستور دهد برای دست یابی به قطام حضرت را می کشت می توانستیم بگوییم وی به جهت عناد با حق چنین نکرده است ؟ (هرچند بنابر آیات قرآن همینکه انسانی در راه خدا کشته شود, شهید محسوب می گردد و انگیزه ی قاتل در آن نقشی ندارد و از این رو, در این صورت هم باز می توانستیم حضرت علی (ع ) را شهید بدانیم ) اما ابن ملجم تنها ابزاری بود برای تحقق قتل و در بررسی یک قتل باید دید که عامل اصلی قتل و انگیزه ی حقیقی که پشت آن بوده , چیست , هر چند مسبب و عامل مباشری ابن ملجم است ولی باید دید عامل اصلی که او را برای این امر اجیر و او را در برابر رسیدن به قطام تحریک کرد چه انگیزه ای داشت ؟ بنابراین اسناد معتبر تاریخی عاملان اصلی و حتی خود قطام تنها برای عنادورزی با حق و مخالفت با دین و عدالت علی (ع ) ابن ملجم را وادار کردند که حضرت را به قتل رساند. اگر قرار باشد که تنها به انگیزه ی عامل مباشری در این رویداد نگریست باید بگوییم مجاهدانی که در راه خدا در رکاب حضرت رسول (ص ) به میدان جنگ رفتند, شهید محسوب نمی گردند و حال آن که خداوند متعال آن ها را در آیات گوناگون دارای مقام ویژه و خاصی دانسته و از قرار گرفتن آن ها در جایگاه مخصوصی خبر داده است , (المیزان , ج 4, ص 60) - شهید نیستند, چون بسیاری از افرادی که در برابر رسول خدا(ص ) ایستادند به جهت رسیدن به مطامع دنیوی و قبایلی دست یابی به غنائم به جنگ رسول خدا و یارانش رفتند, (در این باب نگا: قیام امام حسین (ع ), دکتر شهیدی , دفتر نشر فرهنگ اسلامی ). ولی ما آن ها را شهید می دانیم زیرا اولا" آن ها برای رضای خدا در معیت پیامبر اسلام (ص ) می جنگیدند و همین مقدار برای نیل به شهادت کافی بود, ثانیا" انگیزه ی جنگ افروزی و قتال یاران حضرت محمد(ص ) که از سوی سردمداران مکه طراحی شده بود, عنادورزی با حق و دین خدا بود هر چند در تحقق این پندار شوم خود عده ای را اجیر و تطمیع دنیوی کرده و آن ها را به صورت مباشری به کارزار فرستادند

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ