سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 90
کل بازدید : 765926
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

پرسش حضرت مریم(علیهاالسلام) و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) از بهترین زنان جهان مى باشند؛ پس چرا نام حضرت مریم(علیهاالسلام) در قرآن آمده؛ ولى نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن ذکر نشده است؟ دلیل این امر را شرح دهید.

پاسخ در این باره به چند نکته توجه فرمایید:

 1 .صرف آمدن نام اشخاص در قرآن، نشانه فضیلت آنان نیست؛ زیرا در قرآن کریم، نام افراد ستمکار و مشرک مانند: فرعون، ابولهب و... نیز آمده است.

 

2. گرچه نام حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن به صراحت نیامده؛ ولى بر اساس روایات، فضیلت ایشان از حضرت مریم(علیهاالسلام) بیشتر است. امام صادق(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «اما مریم بانوى زنان زمان خود بود؛ ولى فاطمه(علیهاالسلام) بانوى همه بانوان جهان از اولین و آخرین است». اصولا یاد کردن فردى بوسیله ذکر اوصاف ارزشمند، مطلوبتر است، از اینکه به نام از آن شخص تعریف شود. [1]

3. نام اهل بیت پیامبر اکرم (صلى الله علیهم إجمعین) از جمله حضرت فاطمه(علیهاالسلام) به جهت مصالحى، به صراحت در قرآن کریم نیامده است. از جمله اینکه به احتمال قریب به یقین، اگر نام اهل بیت و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در قرآن کریم به صراحت مى‏آمد، نااهلان، قرآن را تحریف کرده و به سبب دشمنى با آن حضرت و همسرش حضرت على(علیه السلام) و حذف نام ایشان از قرآن، در قرآن دست مى بردند؛ ولى اگر با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و حقیقت و شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) نیز براى حق جویان روشن مى شود. افزون بر اینکه در قرآن کریم آیاتى درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است و کسى که به دنبال حقیقت باشد، از هر دو گفتار (صراحت، عدم صراحت) یک مطالب را مى فهمد. [2]

 

 

 

4. بر اساس روایات اسلامى، برخى آیات و سوره هاى قرآن در شإن حضرت زهرا(علیهاالسلام) نازل شده است؛ از جمله سوره هایى که در شإن ایشان نازل شده، سوره دهر و کوثر است و نیز نزدیک به 30 آیه در شإن ایشان تإویل شده که برخى از آنها عبارتند از: 1. آیه تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس إهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب/ 33 2. آیه مودت: «قل لا إسئلکم علیه إجرا الا الموده فى القربى» شورى/ 23 3. آیه مباهله: «تعالوا ندع إبنإنا و إبنإکم و نسإنا و نسإکم و إنفسنا و إنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکذبین» آل عمران/ 61 4. «انا إنزلنه فى لیله مبرکه انا کنا منذرین» دخان/ 3 5. «انا إنزلنه فى لیله القدر» قدر/1 (که مراد از «لیله» در این آیه، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) مى باشد.)

 

 

 

 

 

 


  
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول‏اله و هى تشهد ان لا اله اله الله و ان محمدا رسول‏الله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور یا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا و الاخرة انت اولى بى من غیرى حنطنى و غسلنى و کفنى باللیل وصل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقراء على ولدى السلام الى یوم القیامة.(1)
این است وصیت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى‏دهد به یگانگى و یکتایى ذات باریتعالى و رسالت حضرت محمد رسول‏الله و گواهى مى‏دهد که بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شک قیامت در پیش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى‏انگیزد یا على من فاطمه دختر محمدم که خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هرکس بر من نزدیکترى مرا شبانه حنوط کن و شب غسل بده و شبانه کفنم کن و شب به خاک بسپار و کسى را از دفن من مطلع مکن. تو را به خدا مى‏سپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قیامت برسان. و در بعضى از روایات دارد که زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام گفت: یابن عم دلم تمناى مرگ دارد ساعتى نخواهد گذشت جز آن که از تو مفارقت نمایم.
على علیه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا وصیت کن به آنچه مى‏خواهى و هر چه در دل دارى بیان کن على علیه‏السلام نشست بالاى سر فاطمه و خانه را از بیگانه خالى کرد جز فاطمه و على کسى نبود فاطمه عرض کرد: اى پسر عم هیچگاه در زندگى به شما دروغ نگفته‏ام و در زندگى زناشویى با تو راه خیانت نپیموده‏ام و لا خالفتک منذ عاشرتنى. و هرگز در معاشرت با تو از در مفارقت وارد نشده‏ام و پیوسته مطیع فرمان تو بوده‏ام. على علیه‏السلام فرمود:
پناه مى‏برم به خدا (اى دختر رسول خدا) تو بانوى راستگویى و داناتر و پرهیزگارتر و نیکوکارتر و گرامى‏تر از هرکسى، من نیز از خدا در مخالفت با تو بیمناک بوده‏ام و فراق تو بر من سخت ناگوار است فقدان تو بر من تجدید مصیبتى است که از رحلت پیغمبر بر من وارد شد به خدا قسم مصیبت فراق تو بر من چنان است که هیچ چیز نمى‏تواند مرا تسلیت دهد در آن حال هر دو به گریه افتادند و مدتى زار زار اشک ریختند (بعضى نوشته‏اند که چون اطاق خلوت شد زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام عرض کرد پسر عم جلوتر بیا و دستت را روى سینه من بگذار على علیه‏السلام خواهش آن بانو را عمل کرد آنگاه عرض کرد پسر عم از من راضى باش على علیه‏السلام فرمود: زهرا جان از تو راضیم خداى نیز از تو راضى باشد. عرض کرد نه على جان مى‏دانى من از چه چیزى از شما رضایت مى‏خواهم روزى که دشمن به صورت من سیلى زد و با خستگى و درد جسمانى و روح افسرده آمدم منزل دیدم تو در کنج حجره نشسته‏اى و مشغول جمع‏آورى قرآنى با تندى با شما سخن گفتم و به شما گفتم یابن ابیطالب اى پسر ابى‏طالب در کنج حجره نشسته‏اى و مثل جنین در رحم حجره قرار گرفته‏اى دشمن به همسرت تعدى کرده...
غصه‏دار بودم و با تو پرخاش کردم اینک از تو رضایت مى‏خواهم از من راضى باش) مولاى متقیان سر فاطمه را به سینه چسباند و با مهربانى فرمود: زهرا جان از تو راضیم خدا و رسول از تو راضى باشند هرچه مى‏خواهى بگو که اجرا خواهم کرد. آن بانو در حالى که اشک مى‏ریخت گفت شوهر گرامیم خداوند تو را جزاى خیر دهد وصیت من این است که دختر خواهر من امامه را تزویج کنى (امامه دختر زینب بنت رسول‏الله بود که مادرش در زمان پدر فوت کرده بود) زیرا امامه به فرزندان من مهربانى خواهد کرد و بهترین پرستار آنها است و مرد هم ناگزیر است زنى در خانه داشته باشد.
از جمله وصایاى حضرت زهرا علیهاالسلام به همسرش این بود که گفت: شوهر عزیزم براى من تابوتى بساز که فرشتگان صورت آن را به من نشان داده‏اند و امام علیه‏السلام از وى خواست که وصف آن را برایش بیان کند تا طبق خواسته‏اش عمل نماید.
«مورخین نوشته‏اند که وصف تابوت در متن وصیت آن بانوى بزرگ اسلام نیست» و باز گفت: همسرم وصیت دیگرم این است که هیچکس به جنازه من حاضر نشود.
من از این مردم که به من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند متنفرم.
اینها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند اجازه نده از این قوم و هوادارانشان کسى بر جنازه من حاضر شوند و نماز بخوانند یا على مرا در تاریکى شب آنگاه که دیدگان مردم به خواب رفت به خاک بسپار تا از دفن من بى‏خبر باشند. (2)

 

1ـ بحار چاپ قدیم ج 10/ 61
2ـ فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین/ 435


  
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول‏اله و هى تشهد ان لا اله اله الله و ان محمدا رسول‏الله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور یا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا و الاخرة انت اولى بى من غیرى حنطنى و غسلنى و کفنى باللیل وصل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقراء على ولدى السلام الى یوم القیامة.(1)
این است وصیت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى‏دهد به یگانگى و یکتایى ذات باریتعالى و رسالت حضرت محمد رسول‏الله و گواهى مى‏دهد که بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شک قیامت در پیش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى‏انگیزد یا على من فاطمه دختر محمدم که خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هرکس بر من نزدیکترى مرا شبانه حنوط کن و شب غسل بده و شبانه کفنم کن و شب به خاک بسپار و کسى را از دفن من مطلع مکن. تو را به خدا مى‏سپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قیامت برسان. و در بعضى از روایات دارد که زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام گفت: یابن عم دلم تمناى مرگ دارد ساعتى نخواهد گذشت جز آن که از تو مفارقت نمایم.
على علیه‏السلام فرمود: اى دختر رسول خدا وصیت کن به آنچه مى‏خواهى و هر چه در دل دارى بیان کن على علیه‏السلام نشست بالاى سر فاطمه و خانه را از بیگانه خالى کرد جز فاطمه و على کسى نبود فاطمه عرض کرد: اى پسر عم هیچگاه در زندگى به شما دروغ نگفته‏ام و در زندگى زناشویى با تو راه خیانت نپیموده‏ام و لا خالفتک منذ عاشرتنى. و هرگز در معاشرت با تو از در مفارقت وارد نشده‏ام و پیوسته مطیع فرمان تو بوده‏ام. على علیه‏السلام فرمود:
پناه مى‏برم به خدا (اى دختر رسول خدا) تو بانوى راستگویى و داناتر و پرهیزگارتر و نیکوکارتر و گرامى‏تر از هرکسى، من نیز از خدا در مخالفت با تو بیمناک بوده‏ام و فراق تو بر من سخت ناگوار است فقدان تو بر من تجدید مصیبتى است که از رحلت پیغمبر بر من وارد شد به خدا قسم مصیبت فراق تو بر من چنان است که هیچ چیز نمى‏تواند مرا تسلیت دهد در آن حال هر دو به گریه افتادند و مدتى زار زار اشک ریختند (بعضى نوشته‏اند که چون اطاق خلوت شد زهرا علیهاالسلام به على علیه‏السلام عرض کرد پسر عم جلوتر بیا و دستت را روى سینه من بگذار على علیه‏السلام خواهش آن بانو را عمل کرد آنگاه عرض کرد پسر عم از من راضى باش على علیه‏السلام فرمود: زهرا جان از تو راضیم خداى نیز از تو راضى باشد. عرض کرد نه على جان مى‏دانى من از چه چیزى از شما رضایت مى‏خواهم روزى که دشمن به صورت من سیلى زد و با خستگى و درد جسمانى و روح افسرده آمدم منزل دیدم تو در کنج حجره نشسته‏اى و مشغول جمع‏آورى قرآنى با تندى با شما سخن گفتم و به شما گفتم یابن ابیطالب اى پسر ابى‏طالب در کنج حجره نشسته‏اى و مثل جنین در رحم حجره قرار گرفته‏اى دشمن به همسرت تعدى کرده...
غصه‏دار بودم و با تو پرخاش کردم اینک از تو رضایت مى‏خواهم از من راضى باش) مولاى متقیان سر فاطمه را به سینه چسباند و با مهربانى فرمود: زهرا جان از تو راضیم خدا و رسول از تو راضى باشند هرچه مى‏خواهى بگو که اجرا خواهم کرد. آن بانو در حالى که اشک مى‏ریخت گفت شوهر گرامیم خداوند تو را جزاى خیر دهد وصیت من این است که دختر خواهر من امامه را تزویج کنى (امامه دختر زینب بنت رسول‏الله بود که مادرش در زمان پدر فوت کرده بود) زیرا امامه به فرزندان من مهربانى خواهد کرد و بهترین پرستار آنها است و مرد هم ناگزیر است زنى در خانه داشته باشد.
از جمله وصایاى حضرت زهرا علیهاالسلام به همسرش این بود که گفت: شوهر عزیزم براى من تابوتى بساز که فرشتگان صورت آن را به من نشان داده‏اند و امام علیه‏السلام از وى خواست که وصف آن را برایش بیان کند تا طبق خواسته‏اش عمل نماید.
«مورخین نوشته‏اند که وصف تابوت در متن وصیت آن بانوى بزرگ اسلام نیست» و باز گفت: همسرم وصیت دیگرم این است که هیچکس به جنازه من حاضر نشود.
من از این مردم که به من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند متنفرم.
اینها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند اجازه نده از این قوم و هوادارانشان کسى بر جنازه من حاضر شوند و نماز بخوانند یا على مرا در تاریکى شب آنگاه که دیدگان مردم به خواب رفت به خاک بسپار تا از دفن من بى‏خبر باشند. (2)

 

1ـ بحار چاپ قدیم ج 10/ 61
2ـ فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین/ 435


  

این ازدواج مبارک در روز اول ماه ذى‏حجة الحرام سال دوم هجرت در مدینه‏ى طیبه واقع شد. هنگام ازدواج مادرم زهرا علیهاالسلام نه یا ده ساله بود.
اینک بحث ما در سن مبارک زهراى اطهر علیهاالسلام در سال ازدواج است. لذا اقوال مؤید سن حضرت در سال ازدواج بر نه سالگى و حداکثر ده سالگى را از منابع شیعه و عامه با نشانى دقیق ذکر مى‏کنیم:
1. روضه‏ى کافى: ص 340، سعید بن مسیب مى‏گوید: به على بن الحسین علیه‏السلام عرض کردم: در چه زمان رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد؟ فرمود: یک سال بعد از هجرت در مدینه، و آن روز فاطمه علیهاالسلام نه ساله بود.
2. حدیقة الشیعة، محقق اردبیلى: ص 174، مى‏گوید: اصح اقوال آنست که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج ده ساله بوده، چون هشت سال با پدر بزرگوارش در مکه بود، و در سال دوم هجرت تزویج واقع شد.
3. بحارالانوار: ج 19 ص 116 از روضه کافى.
4. بحارالانوار: ج 43 ص 6 از مناقب نقل کرده که جابر مى‏گوید: وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه آمد دو سال بعد در اول ذى‏حجة الحرام فاطمه علیهاالسلام را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و روز ششم ذى‏حجة نیز روایت شده، در روز سه‏شنبه ششم ذى‏حجة بعد از جنگ بدر عروسى فاطمه علیهاالسلام بود.
5. مناقب ابن شهرآشوب که بحار از آن نقل کرده همانگونه که گذشت.
6. حلیةالابرار، بحرانى: ج 1 ص 96 حدیث کافى را نقل کرده و در وقت ازدواج حضرت را نه ساله ذکر کرده است.
7. نزل الابرار، بدخشانى 1126 ه: در ص 132 مى‏گوید: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را در سال دوم هجرت در ماه رجب یا رمضان به على علیه‏السلام تزویج کرد و در آن روز فاطمه علیهاالسلام نه سال داشت.
8. الدمعة الساکبة، بهبهانى 1285 ه: ج 1 ص 235 از کافى نقل کرده: فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود. بعد به مدینه هجرت کرد، و یک سال پس از ورود به مدینه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را به على علیه‏السلام تزویج کرد، و هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از دنیا رفت او هیجده سال داشت، و بعد از پدرش هفتاد و دو روز زنده بود.
9. الدمعة الساکبة در همان صفحه از کشف‏الغمه نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هشت سال با پدرش در مکه بود و بعد به مدینه مهاجرت کرد، و ده سال با پدرش در مدینه بود و عمرش در وفات پدر هیجده سال بود، و بعد از وفات پدر هفتاد و پنج روز با امیرالمؤمنین علیه‏السلام زندگى کرد.
10. ریاحین‏الشریعة: ص 77 مى‏گوید: بنابراین ولادت فاطمه علیهاالسلام در روز جمعه بیستم جمادى الاخرة ششهزار و دویست و هشت سال بعد از هبوط آدم صفى بود، و نزول رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مدینه روز شنبه دوازدهم شهر ربیع‏الاول سال ششهزار و دویست و شانزده هبوط بوده، و از روز ورود فاطمه علیهاالسلام به مدینه تا اول شهر رجب سال دوم هجرت- که ماه تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام بود- یک سال و ده روز قمرى بود چون سالهاى شمسى را به سال قمرى نقل کنیم، عمر فاطمه در وقت زفاف نه سال و سه ماه قمرى خواهد بود.
11. ریاحین‏الشریعة: ص 77 قول حق این است که ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمودند، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار دادند، و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال هجرت مى‏شود رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفته و فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى از سن مبارکش نه سال گذشته به حد بلوغ رسیده بود.
12. ریاحین‏الشریعة: ص 79 مى‏گوید: چون از سن مبارک بتول عذرا علیهاالسلام نه سال گذاشت و در حجره ام‏سلمه به کمال رشد (جسمى) رسید، از اطراف و اکناف از اهل مدینه و عظماى قبائل رؤساى عشائر به ین قصد و خیال باطل به هیجان آمدند و حرکت کردند.... الخ.
13. منتخب التواریخ: ص 92 مى‏گوید: گفته شد ولادت حضرت در جمادى الاخره پنج سال بعد از بعثت، و ظاهراً در آخر سال چهارم بوده، که از روز بعثت تا روز ولادت مخدره چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز گذشته است، پس سن مخدره در وقت هجرت هفت سال و هشت ماه و ده روز بوده. پس در حین زفاف مخدره بر مختار ما نه سال و هفت ماه و یک روز مى‏شود.
14. منتخب التواریخ: ص 92 از کافى و دروس نقل مى‏کند: ولادت حضرت در سال پنجم بعثت، و ولادت حضرت مجتبى علیه‏السلام در نیمه‏ى رمضان سال دوم بوده است. بنابراین وقت زفاف، حضرت هشت سال و هفت ماه داشته‏اند.
صاحب منتخب التواریخ بعد از نقل این قول مى‏گوید: «و این بعید است» و شاید استبعاد به خاطر این است که در هشت سال و هفت ماه هنوز به سن بلوغ نرسیده، ولى بنا به قول اول استبعاد ندارد زیرا به سن بلوغ رسیده؛ اگر چه در قول دوم مى‏توان رفع استبعاد کرد زیرا قبل از بلوغ عقد ازدواج جارى مى‏شود و عروسى متعارف نمى‏شود، و آن نیز با فاصله بین عقد و عروسى و زفاف حل مى‏شود.
15. ناسخ‏التواریخ جلد حضرت فاطمه علیهاالسلام: ج 1 ص 35 همان قول اول ریاحین‏الشریعة: ص 77 است که ظاهراً به خاطر تقدم ناسخ، ریاحین از ناسخ نقل کرده است.
16. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 30 مى‏گوید: تولد فاطمه علیهاالسلام در مکه، در ساعات آخر شب جمعه، پنج سال بعد از بعثت بوده و هشت سال با پدرش در مکه بود، و بعد به مدینه هجرت کرد و در آنجا دو سال با پدرش بود و بعد از پدرش اندک مدتى با على علیه‏السلام بود، و ازدواج او با على علیه‏السلام دو سال پس از ورود به مدینه بود.
17. فاطمه الزهراء علیهاالسلام (ملا داود کعبى): ص 35 مى‏گوید: ازدواج زهرا علیهاالسلام در ماه رمضان، و زفافش در ذى‏حجه سال دوم هجرت است.
18- خصائص فاطمیه، کجورى: ص 352، مى‏گوید: چون سن مبارک حضرت از نه سال گذشت، و در حجره‏ى ام‏سلمه به کمال رشد رسید بدین قصد... و این قول به قرینه‏ى اینکه عیناً در الفاظ و معانى با ناسخ یکسان است، از او نقل شده است.
در همان صفحه مى‏گوید: آنچه حقیر حق مى‏داند این است که در ماه ربیع‏الاول حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله هجرت به مدینه کرد، و ابتداى سال هجرت نبوى قرار داد و بعد از یک سال که ربیع‏الثانى دیگر سال دوم مى‏شود، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در ماه رمضان آن سال به غزوه‏ى بدر رفتند، و فاطمه زهرا علیهاالسلام در این ربیع‏الثانى دوم از سن مبارکش نه سال گذشته و به حد بلوغ رسیده بود.
19. خصائص فاطمیه در همین صفحه یک سال بعد از هجرت و دخول به سال دوم را از کلینى نقل مى‏کند و مى‏گوید: حق همین است.
20- حبیب السیر، خواند میر: جلد اول جزء سوم، مى‏گوید: در سال دوم از هجرت میان شاه مردان و سیده‏ى بانوان عقد مناکحت منعقد گشت.
بعد از ص 15 مى‏گوید: و در آن زمان زهرا علیهاالسلام به روایت اهل‏بیت علیهم‏السلام نه ساله بود.
21. مستدرک السفینة: ج 8 ص 244 مى‏گوید: ازدواج فاطمه علیهاالسلام در سال اول هجرت بوده، و آن روز حضرت نه سال داشته است.
22. تذکرة الهداة، میرزا محمد نظام العلماء نائینى: ص 20 در حالات حضرت زهرا علیهاالسلام با نظم مى‏گوید:
قد زوجت من والد الکرام -فى اوّل ذى حجّةالحرام
او سادس منها على ما رویا-زوجها بالمرتضى خیر الورى
والمجلسى بالروایتان-نص و ما صرّح بالرجحان
من بعد عام قد مضى فى الطیبة -من هجرة کانت زواج فاطمة
و هى ابنة التسع من السنینا -حال الزواج هکذا روینا
زفافها الى امیر العرب -قد کان فى محرم فى الاقرب
قد کان فى احدى و عشرین کما -روى الصدوق لیلة فلیعلما
در این نظم تصریح کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام ازدواج نه سال داشته است.
23. سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله، هاشم معروف حسنى: ص 326 از جلد دوم اعیان الشیعة نقل مى‏کند: عمر زهرا علیهاالسلام بین نه و ده و یازده سال بوده است.
24. اعیان‏الشیعة: جزء دوم، طبق سیرة المصطفى صلى اللَّه علیه و آله همانطور که نقل شد.
25. کشف‏الغمة: جزء دوم همانگونه که از الدمعة الساکبة گذشت.
26. ناسخ‏التواریخ، جلد حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله: ج 1 ص 95 مى‏گوید: تزویج فاطمه علیهاالسلام با على علیه‏السلام در سال دوم هجرت بود. و سال میلاد فاطمه علیهاالسلام در بیستم جمادى الاخره سال ششهزار و دویست و هشت هبوط بود، و از آن زمان تا ماه رجب سال دوم هجرت نه سال و ده روز قمرى باشد و زفات آنحضرت نیز در این ماه بود. و او از بعضى مخالفان نقل کرده: که اگر فاطمه علیهاالسلام هنگام زفاف نه ساله بوده، لازم مى‏شود که امام حسن علیه‏السلام را در ده سالگى آورده باشد و این از عادت زنان بعید است؛ جز اینکه بگوئیم: از پیغمبر زادگان- خاصه از آنحضرت- عجب نباشد.

 لم یوجد هامشاَ.


  

روزى عایشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى که آن حضرت براى حسن و حسین (ع) با آرد و شیر و روغن در دیگى غذاى حریره درست مى‏کرد. دیگ بر روى اجاق و آتش مى‏جوشید و بالا مى‏آمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مى‏زد.
عایشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بیرون آمده، نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چیز شگفت‏آورى دیدم، و آن اینکه دست به درون دیگى که بر روى آتش مى‏جوشید برده، آن را به هم مى‏زد.
گفت: دخترکم! این را پنهان کن که کار مهمى است.
این خبر که به گوش پیامبر اکرم (ص) رسید، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى‏کنند. سوگند به آن کسى که مرا به پیامبرى برگزید، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پیوند فاطمه حرام کرده است، فرزندان و شیعیان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند که آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبردارى کرده در پیش رویش جنیان شمشیر زده، پیامبران به پیمان و عهد خود درباره‏ى او وفا مى‏کنند، زمین گنجینه‏هاى خودش را تسلیم او نموده، آسمان برکاتش را بر او نازل مى‏کند.
واى، واى، واى به حال کسى که در فضیلت و برترى فاطمه شک و تردید به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خدا بر کسى که شوهر او، على بن ابى‏طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جایگاهى است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه‏ها را خواهند داشت. همانا فاطمه پیش از من دعا مى‏کند و شفاعت مى‏نماید و شفاعتش على‏رغم میل کسانى که با او مخالفت مى‏کنند، پذیرفته مى‏شود.(1)

 

1 ـ فاطمه زهرا (س) شادمانى دل پیامبر، ص 152.


  

اگر تونستید در روز شهادت حضرت فاطمه(س) بخونید.من که نذر کردم و حاجت گرفتم و چند سال هر روز در ایام فاطمیه می خونم.

در روایتی آمده است که هرگاه حاجتی داشتی و سینه‏ات از آن تنگ شده بود، دو رکعت نماز بخوان و وقتی که سلام را گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه(س) را بخوان و سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: «یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی»بعد طرف راست صورت را بر زمین بگذار و همین ذکر را صد مرتبه بگو. بعد در سجده هم همین ذکر را صد مرتبه بگو، بعد سمت چپ صورت را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو؛ بعد از آن مجدداً به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن. به درستی که خداوند حاجتت را برآورده میکند.

التماس دعا


  

خانم دکتر نیلچی زاده<\/h1>

یکی از مسائلی که امروزه در باره ی لباس خانم ها مطرح است ، بحث پوشش برتر و اینکه آیا چادر واقعا پوشش برتر است یا نه ،می باشد . برای بحث پیرامون این موضوع مهمان سرکار خانم نیلچی زاده بودیم .

برای آن دسته از کاربران عزیزی که با ایشان آشنایی کامل ندارند ،سرکار خانم فروغ نیلچی زاده کارشناس ارشد فلسفه و

و حکمت از مدرسه عالی شهید مطهری و دانشجوی دکترا می باشند. در کنار کارهای پژوهشی که از دوران متوسطه آغاز کرده اند در حوزه و دانشگاه نیز تدریس داشته اند. ایشان در فعالیت های پژوهشی و تحقیقی و اجرایی زیادی بوده اند که در این مقال نمی گنجد و برخی از آنان به شرح زیر است : 

1. کسب رتبه نخست کشوری رشته مفاهیم در اولین دوره مسابقات قرآن دانشجویی

2. پژوهشگر گروه تلویزیونی بانوان  به سرپرستی خانم ثقفی  وشهید آوینی درسال 70 (یکسال قبل از شهادتشان)

3. دبیر سرویس معارف فصلنامه شورای فرهنگی – اجتماعی زنان

4. رییس گروه پژوهشی دختران وزنان جوان سازمان ملی جوانان از سال 85 تاکنون

5. رئیس کمیته علمی جشنواره بین المللی نور(عفاف وحجاب) سال 87

. همکاری با صداوسیما و رادیو در برنامه هایی چون:

کارشناس دینی در :

شبکه1: برنامه نیایش وخانواده

شبکه 4: ارتباط نزدیک و برنامه قرآن ، مشاوره ،زندگی

شبکه 5:برنامه نشانی،به خانه برمی گردیم

شبکه 6: گفتگوهای اختصاصی خبری در موضوعات زن ، حجاب ، حضور اجتماعی زنان

 

تبیان مهمان ایشان بود در دفتر کار شان  . قبل از ملاقات از دانشجویان شان در باره ی حسن معاشرت شان بسیار شنیده بودیم و در برخورد اول آنقدر مجذوب سخنان زیبا ، مستدل و دلنشین و برخورد خوب ایشان شدیم ، که با وجود مشغله ی زیادشان قول گرفتیم که بتوانیم  هر از گاهی مزاحم شان شده و سوالات شما کاربران عزیز را با ایشان در میان بگذاریم .

 

تبیان : خانم نیلچی زاده ، دستورات مربوط به حجاب در دین اسلام از چه منبعی بوده است ؟

- برای دستورات زندگی و برای رسیدن به قوانین صحیح زندگی باید به امانت های پیامبر اکرم صلوات الله مراجعه کنیم .امانت هایی که پیامبر خاتم برای امتش گذاشت ، کتاب خدا و عترت است به عبارت بهتر ، کتاب ناطق و کتاب صامت.

باید تمام آیات قرآن را  نه فقط  آیات مربوط به حجاب رامطالعه کنیم و در رفتار و گفتار ائمه تامل کنیم، راهکارهای لازم در این کتاب یک هویت کامل برای حجاب دارد ،به حجاب به عنوان کاور زن مسلمان نگاه نشده است . حجاب منش و هویت زن مسلمان است .برای همین در مکان هایی که به اجبار خانم ها چادر بر سر می کنند، رفتار و آرایش آنها متناقض با چادر است .چرا؟ برای ما حجاب کاور نیست بلکه یک هویت است. یک فرهنگ است.

 ما به عنوان زن مسلمان حجاب برای ما  هویت و فرهنگ مان است . برای پیدا کردن عناوین و حدود آن به سراغ کتاب دینی مان و سنت امامان خود  می رویم که در این صورت به دو نوع حجاب می رسیم .

در مدل حداقل، اسلام می گوید : ای زن مسلمان در هر جای دنیا که زندگی می کنی نگاه کن به زنان امتت، اما  زنان پاکدامن جامعه ی خود . در هر جامعه ای عفاف بخشی از هویت پاک فطری انسان هاست.تو هم همان لباس را می توانی بپوشی  و به آن مکمل های قرآنی را اضافه کن .

من معتقدم که دو نوع حجاب در دستورات دینی مان داریم : حجاب حداکثری و حجاب حداقلی .همانطور که در تمام  دستورات دینی مان همین طور است . هر واجبی در کنارش یک سری مستحبات دارد. نماز واجب است و بیشتر از واجب مستحباتش را به ما یاد می دهند ، می گویند بهتر است اینگونه عمل کنی . اگر نکنی ضرر بزرگی نخواهی کرد اما یک چیز هایی را از دست می دهی.و کنا ر این واجب یک حرام (چراغ قرمزاصلی) وقبلش چراغ زرد چشمک زن (مکروهات)

در فرهنگ دینی و اسلامی معنی حجاب یعنی : کنترل و مهار جاذبه های زنان در مقابل نامحرم در تمام حیطه های وجودی اش . این کنترل و مهار سبک دارد .بخشی  سبک خاص وبخشی سبک عمومی .

سبک و مدل عام : دختر و زن مسلمان برای حفظ حدود شرعی نباید الزاما مثل زن عرب لباس بپوشد. دین اسلام دین خاتم است. کامل ترین دین است پس باید برای تمام زمان ها  و تمام مکان ها کاربرد داشته باشد ، تا تمام کمالات بشری را به بروز برساند .موطنش عربستان است اما نسخه اش عربی نیست.

آیا اگر زنی در فرانسه مسلمان شود باید مثل عرب ها لباس بپوشد؟ نه !

 در مدل حداقل، اسلام می گوید : ای زن مسلمان در هر جای دنیا که زندگی می کنی نگاه کن به زنان امتت، اما  زنان پاکدامن جامعه ی خود . در هر جامعه ای عفاف بخشی از هویت پاک فطری انسان هاست.تو هم همان لباس را می توانی بپوشی  و به آن مکمل های قرآنی را اضافه کن .

 

1- مرحله ی یک به زنان پاکدامن نگاه کن .

2- مرحله ی دو مانند آن ها لباس بپوش .

3- مرحله ی سه که وارد فراینداسلامی سازی اش می شود : مکمل های قرآنی را اضافه کن که دارای مهر استاندارد قرآنی شود.

حجاب قرآنی : گردی صورت آنقدر که وضو می گیری ، و دستان تا مچ البته بدون زینت . مابقی اش طوری باشد که مشخص نشود تو زنی یا مرد . زیبایی ها و جلوه های زنانه ات نشان داده نشود.

تبیان : پس رعایت حجاب تنها با یک نوع پوشش نیست؟

-نه ، حجاب باید قابلیت اجرا در مکان هاو زمان های مختلف را داشته باشد . بگذارید ریشه ای تر صحبت کنیم .

حجاب قصری است که 5 درب ورودی دارد.

محور اول : محوری که سریع دیده می شود حجاب بدنی است که برخی متاسفانه حجاب را منحصر به آن  می دانند.مخاطب این مرحله بیشتر زنان هستند .چون جاذبه های زنانه در بیولوژیک آن هادیده می شود.

محور دوم : حجاب در نگاه است که بیشتر به مردان اشاره می کند چون محرک های ویژه مردان در نگاه است.

محور سوم : حجاب در گفتار است که باز تاکید بیشتر به زنان است زیرا زیبایی گفتاری در زنان است برای همین لالایی گو ها و پیجر ها زنان هستند.

محور چهارم : حجاب فکر و خیال است .من در خیال خودم و در احساس خودم حق ندارم به نامحرم بپردازم . برخی در ظاهرشان حجاب را رعایت می کنند اما در خیالشان نه . مصونیت حقیقی این است که در درون خودم ، خود را مدیریت کنم.

محور پنجم : حجاب در رفتار است به قول شهید مطهری (ره) در رفتارت نشانه دارو زبان دار نباش ! که نامحرم را به خود جلب کنی تعاملاتت نباید با پالس جنسی همراه باشد.

حجاب همه ی این ها را در بر می گیرد که در هر جای دنیا و هر زمانی باید رعایت شود اما حجاب مرحله ی اول دو نوع  دارد.

حجاب حداقل که قرآن به آن در آیه ی خمار اشاره می کند  : ای زنان عرب لباس شما کامل است پوشش زنان عرب جاهلی را داشته باشید اما زنان عرب جاهلی عفیف . پوشش سرتان را طوری بیندازید که گردن و برجستگی های زیر آن را بپوشاند .

حالا با این مدل بی اندازه تنوع در دنیای زن مسلمان می توانی ببینی . در این مدل حجاب چند خطای شناختی رخ می دهد چون حجاب با لباس مخلوط شده است زیرا حجاب شده همان لباس حضور اجتماعی زن مسلمان و مکمل اضافه شده که پوشش سر و برخی مناطق بدن است .

 

حجاب حد اقل به تو چیز زیادی در پوشش اضافه نمی کند زیرا در فرهنگ ملل پوشاک آزاد و پوشیده لباس مردم بوده و به آسانی می تواند به حجاب قرآنی نزدیک شود. اما این حجاب حجاب برتر قر آن نیست . زیرا در قرآن بحث جلباب مطرح شده است.

 

اسلام در نماز می گوید حمد و قل هوالله  را بخوان ، ذکر رکوع و سجود حداقل را به من یاد داده و الی آخر اما تاکید می کند

اگر می خواهی نماز خوبی بخوانی به استقبال نماز برو، این مستحبات را انجام بده تا در وجودت تاثیر کند در باره ی حجاب هم همینطور است . در حجاب درجه ی یک قرآن جلباب را داریم .

جلباب در لغت یعنی شب در سیاهی پیچیده شد. پس رنگ حجاب برتر سیاه است . و حجاب جلباب غیر از لباس تن است. یعنی هر چه پوشیده ای به آن پوششی ز سر تا پا اضافه کن.چادر با این ویژگی تبدیل می شود به چیزی غیر از لباس تن .

 

در دنیای امروز از جهت حجم و مقدار پارچه در لباس به حداقل رسیده است . قدیم مرد و زن چند لباس بر تن می کردند اما امروزه بعضا یک تک لباس می پوشند. و یکی از دلایل آن حجم نمایی بدن نیز هست .

مجسمه داوید با بدنی کاملا برهنه ساخته می شود . برای این است که در عصر بعد از رنسانس بحث جسمانی تخیلی مهم است و مسائل جنسی قبح زدایی می شود زیرا در نگاه آن ها انسان موجود بهشتی نیست بلکه جسمی و خاکی است. و این موضوع و لباس های بدن نما آسیب های زیادی به انسان ها زده است که اسلام آن را پیش بینی کرده و به همین دلیل حجاب برای زنان و مردان آورده شده .

زن

تبیان : پس چادر حجاب برتر است .آیا همه ی زنان مسلمان اگر بخواهند حجابشان را حداکثری رعایت کنند باید مثل هم لباس بپوشند؟ 

چادر حجاب برتر است اما این جلباب به این معنی نیست که همه جای دنیا یک شکل باشد . و الزامی نیست تمام زنان دنیا حجاب کاملشان شکل عرب ها باشد.

مردهای عرب عبا را روی دوششان می اندازند و زنان همان عبا را بر سر می کنند.

درفرهنگ غرب ،قرار است لباس زنان پوست دومشان باشد و بیشتر بدنشان را نمایش دهد و مثل یک ویترین متحرک نگاه ها را صید کند.  و از این کار لذت ببرد. حجم لباس هم کم می شود ، تنگ و بدن نما می شود ، رنگ هایش مهیج می شود . در صورتیکه در فرهنگ سنتی ملل لباس زن و مرد پوشیده و چند لایه است .

 

فرهنگ سکولار و لیبرال انواع آسیب های فرهنگی را زده که مهم ترین آن لباس است. پوشش هر فردی پرچم وجود اوست . و پرچم سکولاریسم لباس هایی است که مد است . جسم نمایی و اصالت جنسیت.اینها اون چیزی است که انسان را به قربانگاه می برد.که اسلام با این ها مبارزه می کند.

جلباب  چیزی غیر از لباس تن من است . جلباب لباس نیست . پوششی است که جاذبه های جنسیتی را از بین می برد اما یک شکل واحد ندارد.

هر نوع چادری که سایز پذیر باشد دیگر جلباب قرآنی نیست. پس وقتی می گویند چادر فون،چادر بدنی و ... یعنی مسخره کردن چادر.مهمترین چیزی که از لباس ملی برایمان مانده بود چادر زنان بود که امروزه با عدم آگاهی تعدادی دوست و غرض ورزی دشمنان  آسیب می بیند.

جلباب یرای زن عرب همان عباست . برای زن افغان همان مقنعه ی بلندو پوشیه و مانتو های بلند است و برای زن ایرانی همان چادر اصیل ایرانی است .و مهمترین ویژگی اش سرتاسری بودن آن است .

 

در قرآن بحث  أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ(1)  برای جلباب به عنوان آثار موثر اجتماعی گفته می شود.

تو با این ویژگی شناخته شوی که نمی خواهی در دسترس نامحرم باشی .در جامعه نمی توان گفت آنقدر ضریب امنیت را بالا ببریم که من به عنوان یک زن هر طور که خواستم لباس بپوشم .کسانی هستند که مشکل روحی دارند .قرآن کلمه اذیت را به کار می برد .تو به نحوی عمل کن که اذیت ها به حداقل برسد .

چرا ؟ چون تو به عنوان زن مسلمان حق داری در جامعه فعالیت داشته باشی و من اعتقاد دارم که شما به عنوان یک زن باید در جامعه حضور موثرداشته باشی . من معتقدم حضور اجتماعی زنان حدا کثری(نه شغل) در جامعه مورد نظر اهل بیت است . البته معیار می دهد هم برای زن و هم برای جامعه .

 

تبیان : چادر اصیل ایرانی همین چادر هایی است که معمولا بر سر خانم هاست یا  چادر های آستین دار؟

- بر اساس تحقیقات من چادر نیم دایره چادر اصیل ایرانی نیست . چادر اصیل ایرانی به زمانی بر می گردد که ایرانی رسما شیعه شد . بعد از جنگ قادسیه ایرانی ها مسلمان شدند اما چون اسلام حقیقی به آن ها نرسیده بود دچار تناقض شدند . تا زمانی که در زمان صفویه شیعه شدند و گمشده های تاریخی شان را در این مکتب پیدا کرد ند.

مقام رهبری می فرمایند: میراث صفویه برای ما عشق به اهل بیت است .البته مشکلاتی هم داشتند اما خدمات زیادی آن زمان انجام شد. در آن دوره یک چادر تولید شد به نام چادر کمری یا چادر اصیل ایرانی و کلمه ی چادر قجری یک ناسزاست زیرا قاجاریه زمانی بود که ایران از لحاظ فرهنگی افول کرد . این اسم را رضا خان انداخت بر سر زبان ها .برای تمسخر چادر ایرانی.

چادرکمری بیشترین شباهت به چادر حضرت زهرا سلام الله را دارد اما نسخه ی ایرانی آن و من به عنوان یک زن ایرانی به آن افتخار می کنم .

 

این چادر از پشت مانند همین چادر های معمولی نیم دایره ایست . اما از کمر تا40 سانت به پائین سه لایه است و حجم بدن را نشان نمی دهد هر دودست آزاد است . آسیب چادر های آستینی امروز را ندارد و می توانی روگیری هم داشته باشی. چادر مهم ترین ویژگی اش این است که تو برای خودت یک حریم شخصی منحصر به فرد داری.با چادر های آستین دار نمی توانی در هنگام لزوم رویت را بگیری . ما در دستورات دینی مان داریم که اگر کسی حد حجاب حداقلی را رعایت کرد و احساس کرد کسی نگاه ناسالمی به او دارد موظف است رویش را بیشتر بگیرد که با چادر اصیل ایرانی میسر است در ضمن آنکه کاربرد آسانی هم دارد.به عبارتی پوشیده تر از چادر و راحت تر از مانتو.

 

خانم نیلچی زاده

تبیان :چگونه به این موضوع رسیدید که چادر نیم دایره چادر فعالیت اجتماعی زنان ایرانی نبوده است؟

- در دوره ی رضا خان ابتدا دوسال قبل از کشف حجاب زنان لباس مردها را تغییر داد تا مردم را از هویت ایرانی - اسلامی خود دور کند. و قیچی داد دست مامور ها کت های بلند را کوتاه کرده و دستار های سرشان را بر  دارد و کلاه پهلوی سرشان بگذارد. چرا؟ چون مردها خرد شوند ودر مقابل کشف حجاب زنان خیلی مقابله نکنند.

وقتی چادر از سر زنان می کشیدند ،همان چادر کمری سر زنان بود زیرا این چادر های معمولی احتیاجی به کشیدن ندارد کسی پایش را روی آن بگذارد از سرت می افتد اما در تاریخ آمده که چادر را می کشیدند و زنان به زمین می خوردند. 

در دوره ی رضا خان با حجاب بر خورد نظامی گری می شود و در بخشی از جامعه نوع پوشش تا دامن های کوتاه  هم می رود . در دوره ی محمد رضا به او می گویند که بر خورد با حجاب نکن اما آنقدر زنان چادری را تحقیر کن که خودشان چادر را کنار بگذارند.

و از طرفی جامعه بستر مناسبی برای حضور زنان با چادر های کامل و کمری در کنار خانمی با دامن کوتاه و لباس نامناسب نبود . پس خانم های با حجاب کامل ما کمتر فعالیت اجتماعی می کردند . اما در خانه ی هر زن بی حجاب و با حجابی چادر نماز مانده بود .

بعد از انقلاب اسلامی فرصت آمدن زنان با حجاب کامل در اجتماع مهیا شد و خانم ها باچادری که برای نماز طراحی شده بود ، به اجتماع آمدند . کاربرد آن سخت بود ، به آن کش دوختند ، جلوی چادر را دوختند ، برایش جای دست گذاشتن اما هرچه به آن اضافه کردن باز هم نمی دانستی شماباید چادر را حفظ کنی یا چادر شما را .

ما باید به ایرانی بودنمان افتخار کنیم و چادر کمری حجاب ایرانی است که بالاترین درجه ی اسلامی را هم دارد.

 

صحبت و سوال زیاد است و وقت ما کم . در اولین فرصت مجددا با سوالات کاربران مزاحمتان می شویم و ممنون که وقتتان را به ما دادید.

 

پی نوشت : (1) جزء 22 سوره احزاب آیه 59 یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا  یعنی : اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: (جلبابها [= روسرى‏هاى بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است‏؛ [و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند] خداوند همواره آمرزنده رحیم است‏. 

 

گروه خانواده و زندگی تبیان


  

عروج

سلام

خب در اینکه شهدا مقامشون خیلی بالاست و کسی به این سادگی نمیتونه به گرد پاشون برسه شکی نیست.

فکر نکنم کسی باشه که لااقل این آیه رو نشنیده باشه که :

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ - آل عمران:169

آنان که در راه خدا کشته شدند را مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزدپروردگارشان به ایشان روزی می دهند

و یا این آیه که:

وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا نساء:100

هر کس که از خانه خویش بیرون آید تا به سوی خدا ورسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دریابد ، مزدش بر عهده خداست ،و خدا آمرزنده و مهربان است.

حدیث که دیگه الی ماشا الله داریم. بخاطر همین بود که تا در باغ شهادت باز بود همه برای شربت شهادت سر و کله میشکوندن عزیزم.

اما؛ اما من امروز میخوام به مژده با شماهایی که هنوز شهید نشدین بدم که بابا شهید شدن که چیزی نیست. با این کاری که من یادتون میدم هر روز میتونید هزار بار شهید بشین بدون اینکه جونتون دربیاد!

من اسمشو میزارم قرص شهادت 500. این 500، دُزِشه مثل کدئین 500. راستی فکر نکنین که من درآوردیه ها. اتفاقا خیلی هم پدر مادر دار و مارک داره.

بفرمایید:

قال امیر المومنین، علی علیه السلام: مَا المُجاهِدُ الشهیدُ فِی سبیلِ اللهِ باَعظَمَ اَجراً مِمَن قَدَرَ فَعَفَ: لَکادَ العَفیفُ اَن یَکونَ مَلَکاً مِن المَلائِکَةِ.

مجاهد شهید در راه خدا اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد اما خویشتنداری می کند. چنین شخص خویشتنداری نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان خدا باشد.

 

بله دوستان. حالا که قضیه معلوم شد، این گوی و این میدان. و از این داستان نتیجه می گیریم که در باغ هنوز هم باز است اما کو جویی همت که پا به اندرون نهد؟!

حیف که خیلیها این حرفها را نمی فهمند و این قرصها را نمی خورند و خود را بالا نمی کشند. البته تقصیر هم ندارند آخه چه داند آنکه اشتر می چراند؟! بعضیها مثل خرمگسند که گلاب به رویتان فقط می چسبند به عنبر نصارا. نه اینکه فکر کنی گل نیست، نه، آنها اصلا گل نمی فهمند که چیست!

امیدوارم که ماها از این کلام امیر کلام درس بگیریم و به هوش آییم. و از خدا خواهانم که جان ما را از خاک و خاکدان به افلاک پراند.

تو که این مطلب را خواندی، از امروز دیگر حجت برایت تمام است. فردا روز، نگویی که کسی به من نگفت. تصمیم بگیر جلوی خودت را بگیری و نفست را در مصاف گناه شهید کنی!

بسم الله؛ شهادتین بگو و آغاز کن.

نوشته ی حسین عسگری – گروه دین و اندیشه تبیان

  

باورتون نمی شه چقدر دوست داشتم برم سفر حج.وقتی به طور ناگهانی همسرم به من اطلاع داد که یکی از دوستانش سهمیه ای در اداره شان دارد و قرار شد که یک ماه دیگر عازم سفر حج شوم و  من در حالی که سالها انتظار می کشیدم به آرزوی خودم رسیدم.در مدت این یک ماه من فقط سجده شکر می کردم و گریه می کردم.تا بالاخره در ایام فاطمیه عازم مدینه منوره شدم.نزدیک ساعت 11 شب به مدینه رسیدیم.به محض ورود به شهر مدینه در اتوبوس تجدید وضو کردم و در حالی که زیارت عاشورا را زمرمه می کردم چشمم به ورودی شهر که نوشته بود مدینه منوره افتاد.دل تو دلم نبود.چشمانم را بستم.اتوبوس مقابل هتل نگه داشت و ما از اتوبوس پیاده شدیم.ناگهان نگاهم به گنبد سبز رنگ و گلدسته های بلند حرم رسول الله افتاد.اشک در چشمانم جاری شد و دیگر دلم هوایی شد.بعد از استراحت در هتل همراه کاروان به سوی مسجد النبی حرکت کردیم.وقتی وارد حرم شدم بوی خوش محمدی و عطر یاس فاطمی را حس می کردم.روحانی کاروان برایمان توضیح می داد که بابهای مختلف مسجد کدامند و نامشان چیست و از دور محل قرار گرفتن قبرستان بقیع و ... را نشانمان داد.راستش شوکه شده بودم.باورم نمی شد در حرم رسول خدا هستم.زبانم قفل شده بود .فقط گریه می کردم.چون شب بود و امکان رفتن به داخل حرم مخصوصآ برای خانمها امکان پذیر نبود ناچارا به هتل برگشتیم. تا فردا صبح قبل از اذان صبح بیدار شدم و به سوی حرم حرکت کردم.به در ورودی مسجد که رسیدم  به رسول الله سلام دادم و وارد باب نساء شدم.همانطوری که دیگران برایم تعریف کرده بودند ستونهای بسیار بلند و زیاد مسجد النبی بر شکوه آنجا افزوده بود.صفهای نماز جماعت آماده برای اقامه نماز بود.صدای اذان بسیار زیبا ولی ناقص به گوش رسید.چرا که هر چه منتظر شدم مؤذن بگوید أشهد أن علیآ ولی الله به گوشم نرسید.این اولین بار بود که غربت علی (ع) را لمس کردم.بعد از مدتی اذان دوم به گوش رسید و خلاصه نماز جماعت صبح برگزار شد.نمازی که در ابتدای سوره های آن ذکر بسم الله الرحمن الرحیم گفته نمی شد . در اخر سوره حمد آمین گفته می شد و دستها بر سینه گذاشته می شد و ... بعد از کلی پرس و جو فهمیدم ساعتهای خاصی خانمها اجازه ورود به حرم پیامبر (ص) را داشتند.ساعت 8-6 صبح ، 3-1 ظهر ، 11-9 شب . بعد از نماز صبح را که خواندم تقریبا نزدیک ساعت 6 صبح بود و سوی حرم رسول الله حرکت کردم.با دلی بی تاب و پاهای لرزان و چشمان گریان به سوی دری رفتم که اجازه ورود به حرم را داشتیم.مدتی منتظر شدیم و ناگهان درهای چوبی باز شد و خانمها سراسیمه به سوی درها دویند.در اون لحظه یاد حرم امام رضا (ع) افتادم.هر کس سعی می کرد زودتر به حرم نزدیک شود  و متبرک شود. ضریح رسول الله غیر قابل دسترسی بود.در جلوی ضریح نرده هایی نصب بود که امکان دسترسی به ضریح وجود نداشت.از دور دستانم را به سوی ضریح دراز کردم و از دور دستم را در گره های ضریح گره زدم.ولی باز هم خیلی زیبا بود.همه دعا می کردند.کسانی که از ایران ، مالزی ، چین ، پاکستان ، سوریه و ... بودند.هر کس به زبان خودش زیارتنامه می خوند و آرام آرام حاجت خود را زمزمه می کرد و اشک از گوشه چشمانش جاری می شد.  ولی چقدرخدایا غریب.از داخل ضریح بلند غیر قابل دسترسی داخل کمی پیدا بود. خاک و گرد و غبار داخل ضریح مشخص بود. روایت است که خانه حضرت محمد (ص ) و خانه حضرت فاطمه (س) در آنجاست. در کنار ضریح با فاصله چند متری محراب حضرت وجود داشت و باز در کنار آن منبر بسیار زیبایی دیده می شد.بین ضریح و محراب ستون توبه و ستون حرس بود.ولی آنجا را با پرده ای جدا کرده بودند و خانمها نمی تونستند کنار ستون بروند فقط در مقابل ستون و پشت پرده نمایان بود و فقط جای خواندن دو رکعت نماز توبه بود.همه به یکدیگه التماس می کردند خانم تو رو خدا زود دو رکعت نماز بخون تا ما هم بتونیم در مقابل ستون نماز بخونیم.به سختی و با کلی التماس دو رکعت نماز توبه خوندم.در بین نماز گفتم خدا جونم خدای خوبم دارم نماز توبه میخونم یعنی توبه .یعنی دیگه گناه نمی کنم .دیگه از دستورات الهی سرپیچی نمی کنم.دیگه دروغ نمی گم ، غیبت نمی کنم ، تهمت نمی زنم ، حجابم رو حفظ می کنم و ... . بسیار کار سختی بود.چون داشتم از خدای خودم طلب بخشش می کردم .داشتم به خدای رحمان و رحیم قول می دادم که دیگه گناه نکنم .پس چقدر بار مسئولیتم سنگین شده بود. قبل از این خیلی توبه کرده بودم ولی همیشه شیطون گولم می زد و باز وسوسه می شدم و گناه می کردم.ولی فکر کنید اگه آدم در کنار ستون توبه ، توبه کنه آیا دوباره  گناه می کنه.فکر نمی کنم و اگه گناه کنه دیگه خیلی از خدا دور شده. روایت است که حضرت فاطمه (س) ممکن است در 3 مکان دفن شده باشند.یکی قبرستان بقیع و دیگری در خانه خود و روایت سوم که از همه قوی تر و معتبر تر است بین قبر حضرت محمد(ص) و محراب ان حضرت دفن شده باشند. ادم تا ان مکان مقدس و نورانی را نبیند و تا بوی خوش ان را از نزدیک حس نکند واقعا نمی تونه برای دیگران توصیف کنه که واقعا ان محل قطعه ای است از بهشت .در بین جمعیت در آن محل ناله سر می دادم و مادرم حضرت زهرا (س) را صدا می زدم.حس می کردم خانم حضرت زهرا (س) در مقابلم ایستاده .دست مهربانشون را روی سرم حس می کردم.حضرت فاطمه(س) را به غربت علی(ع) ، به فرق شکافته شده علی (ع)  ، به اشکهای مظلومیت علی (ع) قسم دادم که گناهانم را ببخشه.به خانم گفتم که دیگه ادم میشم و دیگه دلتون را با گناهام نمی شکنم. در حالی که داشتم التماس می کردم خانمی که پوشیه داشت و شورته خانم انجا بود با تشر دستش را بر شانه ام زد و با زبان فارسی گفت :حرام.کار حرام .فقط خدا .شما برای خدا شریک قائل می شوید. واسطه بین خدا حرام است .راستش از آن فضای معنوی خارج شدم و به فکر فرو رفتم.گفتم:خدایا من که آنقدر گناهکارم که باید کسی واسطه ام را بکند.کسی که خیلی دوستش داری .کسی که جهان خلقت را به خاطر او آفریدی.کسی که مادر پدر ، مادر امامان معصوم و همسر ولی خداست.خدایا من فقط تو را می پرستم و ولی اینقدر کوچیکم که اگه کسی دستم را نگیره و وساطتم را نکنه حتما نابود می شم.پس این شرک نیست .مثل بچه ای که کار بدی کرده و مادر را واسط قرار می ده تا پدر او را تنبیه نکند.منم مطمئنم که حضرت زهرا(س) آنقدر نزد خداوند ابرو دارند که خداوند به حرمت ایشان نگاهی هم به من گنهکار میندازه.در محوطه از ضریح پیامبر (ص) تا محراب و نیز از آنجا تا منبر تا عرض 4 متر کف از فرشهای سبز رنگ پوشیده شده بود.شنیده بودم که می گویند این مکان روضه رضوان نام دارد.این مکان گوشه ای از بهشت است.الان که دارم براتون اون مکان معنوی را تعریف می کنم تصویر آن بهشت در جلوی دیدگانم مجسم شده و دلم خیلی خیلی برای روضه رضوان ،برای مکان بهشتی تنگ شده. خیلی غیر قابل باوره.ولی تو خیالم صدای بال ملائک به گوشم می رسید.واقعا حس می کردم که ملائک و فرشتگان الهی در اینجا حضور دارد و آنها نیز رسول خدا و دختر نازنین و مظلومش را زیارت می کنند وآنها نیز از این بزرگوران طلب حاجت می کنند. من نمی تونم انجا را توصیف کنم.حیف که فرصت بسیار کم بود و تا نماز حاجت از حضرت زهرا(س) و نماز زیارت رسول خدا(ص) را می خواندی باید خداحافظی می کردی. اون خانمها به زور همه را بیرون می کردند . در حالی که دلم اونجا بود از در خارج شدم.بعد از برگشت به هتل و استراحت نزدیک ظهر برای اقامه نماز بسوی مسجد حرکت کردم.هوا بسیار گرم بود.از شدت گرما واقعا به سختی نفس می کشیدم. در اون لحظه یاد گرمای ظهر عاشورا افتادم.یاد ان داستان معروف.روزی بعد از ازدواج حضرت زینب(س) امام حسین (ع) که بسیار خواهر عزیزش را دوست داشت و بعد از ازدواج خواهر بی تا ب شده بود بسوی منزل خواهر رفت. به داخل که رفت دید خواهر در افتاب خوابیده . برادر که عاشق خواهر بود چون دید آفتاب گرم مدینه بر بدن خواهر می تابد رفت و رواندازی روی خواهر انداخت.ناگهان خواهر بیدار شد.سلام حسینم.خیلی دلم برایت تنگ بود.من بی تو نمی توانم زندگی کنم.حسینم بی تو میمیرم.گذشت تا روز عاشورا صحرای کربلا.وقتی خواهر به داخل گودی قتلگاه رفت و دنبال بدن بی سر برادر می گشت دید که بدن برادر چاک چاک در زیر آفتاب سوزان کربلا ندا می دهد خواهر من اینجایم.من حسین توام .من عزیز توام.من همان کسی هستم که وقتی دیدم آفتاب داغ مدینه بر بدنت می تابید طاقت نیاوردم و دلم آزرد. ببین خواهر من حسین را در حالی که تشنه  سر از بدنم جدا کردند عریان با بدنی که حتی یک جای سالم در آن نیست در بیابان سوزان کربلا رها کردند.


بله واقعا گرمای مدینه طاقت فرسا بود و  به یاد حسین (ع) و خواهرش زینب (س) تا مسجد جدش رسول الله زیارت عاشورا را زمزمه کردم. بعد از اقامه نماز ظهر تصمیم گرفتم نماز حاجت بخونم.کمی فکر کردم که اولین نماز حاجتم چه نمازی باشه .یادم اومد چند سالی است که تصمیم داشتم نماز پیامبر(ص) را بخونم ولی توفیق نصیبم نمی شد.شاید برایتون خنده دار باشد. شاید بگویید مگه میشه یه نفر چند سال نتونه یه نمازی رو بخونه . ولی باور کنید توفیق می خواهد . راستش این نماز کمی هم طولانیه.خلاصه نماز را خوندم.خیلی احساس خوبی داشتم. خوشحال بودم که نماز پیامبر(ص) را در حرم و مسجد ایشان خوندم.بعد از خواندن نماز قضا به نیابت از خواهرم که فوت شده شروع به راز و نیاز با خدای خوب خودم شدم. دیگه تحمل گرما برای غیر ممکن بود .به سوی هتل حرکت کردم و همچنان مبهوت از اینکه آیا واقعا این منم که به زیارت حرم رسول خدا آمدم.این منم که به زیارت دخترش فاطمه(س) آمدم .این منم که اکنون در هوایی نفس می کشم که پیامبر و اهل بیتش و امامان معصوم در این هوا نفس کشیده اند.بر روی این خاک پا نهاده اند.ار آب این سرزمین نوشیده اند .در این سرزمین نماز خوانده اند و در این سرزمین همگی مخفیانه قبر مادر را زیارت کردند و بر سر مزار مادر ندبه سر دادند. بله این منم که خداوند لطفش شامل حالم شد و به سوی سرزمین نور پرواز کردم.


قبل از سفر از کسانی که به تازگی به سرزمین وحی سفر کرده بودند اول این سوال را می پرسیدم:قبرستان بقیع ؟ایا خانمها می توانند به داخل قبرستان بروند؟ایا می توان خاک بقیع را لمس کرد؟ایا می توان قبر 4 امام عزیز را در اغوش گرفت؟ایا می توان سر بر قبور مطهر این 4 امام مظلوم گذاشت و در غم مظلومیتشان گریست؟خلاصه از دوستان سوال کردم گفتند فقط ساعت 6-4 خانمها اجازه ورود به نزدیک قبرستان غریب بقیع را دارند.نزدیک ساعت 4 به سوی حرم حرکت کردم.نزدیک قبرستان بقیع که می شدم حس می کردم قلبم داره از سینه بیرون میاد.حس می کردم پاهایم توان حرکت ندارد؟آرام آرام نزدیک قبرستان شدم.با کمال تعجب دیدم که در اطراف قبرستان نرده های زیادی کشیده شده.باز به فاصله 10 متری دیوار کشیده شده بود و فقط از داخل پنجره به سختی داخل مشخص می شد.راستش اینقدر قبرستان ویرانه و پر از خاک و سنگ بود من که نتونستم قبر ائمه را تشخیص بدم.از خانمی پرسیدم و با اشاره به من 4 قبر مظلوم را نشان داد.واقعا از غربت این 4 امام باید به جای گریه خون گریست.4 قبر سنگی کوچک.چقدر غریبی یا امام حسن(ع).اینقدر برای درد و دل با امام حسن(ع) و امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) خودم را اماده کرده بودم.اینقدر حرف و حاجت از قبل اماده کرده بودم که خدمتشان عرضه کنم ولی وقتی چشمم  به قبور مطهر و غریب این 4 امام افتاد که حرفهایم یادم رفت.به جای گریه و التماس برای حاجتهام و بخشش گناهام و ... در غم غربت این 4 امام می گریستم.در حال گریه بودیم که این مامورین متعصب ناگهان به سویمان حمله ور شدن و شروع کردن یه موعظه.فقط خدا را بپرستید.چرا مرده ها را می پرستید؟چرا به قبرها تمسک می جویید؟چرات از مرده ها کمک می خواهید و در مقابل انها گریه می کنید؟باید فقط خدا را بپرستید.هنوز مبهوت و مات در غربت قبور بودم که برخورد مامورین مرا به شدت خشمگین کرد و مرا به شدت متاثر.دوست داشتم انها را بکشم.دوست داشتم به انها بگویم حالا می فهمم که چرا امام حسن(ع) در خانه اش غریب بود؟حالا می فهمم که واقعا همسرش نزدیکترین کسش چقدر راحت و جاهلانه در خانه خود حضرت، ایشان را مسموم کردند!حالا می فهمم که چرا تابوت امام حسن(ع) را تیر باران کردند.الان می فهمم که چرا خون حضرت ابوالفضل (ع) به جوش آمد که عزیزم حسینم بگذار من حساب اینها را برسم و حسین (ع) مانند همیشه به خاطر حفظ دین جدش دستش را بر شمشیر برادر گذاشت و فرمود:برادر آرام باش.صبر کن.حالا می فهمم که چرا امام سجاد(ع) برای حفظ دین مجبور بود تبلیغ دین جدش و ادامه راه پدرش را در قالب دعا و نیایش گسترش دهد و حفظ کند.حالا می فهمم که چرا امام باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) را زهر دادند و به شهادت رساندند.در جایی خلوت و دور از چشم مامورین نماز زیارت خواندم و بعد در روبروی قبرستان بقیع شروع به خواندن نماز استغاثه به حضرت فاطمه(س) شدم.من خیلی به این نماز اعتقاد دارم.سعی می کنم همیشه در ایام فاطمیه هر روز این نماز را بخوانم.خیلی از این نماز حاجت گرفتم.در حالی که در سجده آخر نماز بودم و مشغول ذکر (یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی ) بودم دیدم یکی از این سربازان متعصب جاهل بالای سرم ایستاده و دائم می گوید:چرا اینجا نماز می خونی؟چرا برای مرده ها نماز می خونی؟این کارها حرام است ولی من چون ذکرهای آخر بودم و عاشق این نماز مخصوصا روبروی قبرستان بقیع اهمیت ندادم و به گفتن ذکر مشغول شدم.ناگهان مامور سجاده را از زیر پام کشید و کیفم را پرت کرد و شروع به غر غر کردن کرد.خدا کمک کرد و نمازم تموم شد.خیلی دلم شکسته بود .از یک طرف غربت بقیع . از یک طرف بدرفتاری مامورین به خاطر عشق و ارادت به ائمه و از طرفی دلم هوای این را کرده بود که سر روی دامن مادرم حضرت زهرا (س) بگذارم و گریه  کنم.ولی هیچ نشانی از قبر گمشده مادرم نیافتم.نمی دونستم کجا دنبال مادر بگردم.قدم زنان در حالی که از قبرستان بقیع  خارج می شدم یاد کوچه های بنی هاشم افتادم .روحانی از دور می آمد .ازش نشانی کوچه های بنی هاشم را گرفتم.با اشاره به من گفت که این دیوار نزدیک قبرستان که مسیر رفت و امد بود و گویا پشت دیوار حرم رسول الله بود کوچه بنی هاشم است.چون کوچه را خراب کرده بودند و این دیوار نشانی از آن کوچه بود.دل پر زد و دوان دوان به سوی انجا حرکت کردم.دور از چشم جلادان حرم ،دیوار را بوسیدم .قبرستان بقیع از دور نمایان بود.رو کردم به بقیع و گفتم:یا امام حسن(ع) اینجا بود که مادرت سیلی خورد؟اینجا بود که چادرش خاکی و پاره شد؟اینجا بود که حقش را ضایع کردند و قباله فدک را به زور از او گرفتند؟اینجا بود که مادر به شانه های کوچک شما تکیه زد و دست بر دیوار تا خانه حرکت کرد.اینجا بود که گفتی الهی بشکنه دستت مغیره که میون کوچه ها بی مادرم کردی. اینجا بود که مادرم صدا زد پدر جان به دادم برس.اینجا بود که ... .کمی دلم آروم شد .به سرعت نماز حاجت از مادر را خواندم و می خواستم نماز دیگری بخوانم که مامور ظالم اجازه نداد و گفت اصلا ممنوع است اینجا بایستی.رفتم و روبروی دیوار نشستم.خدایا الان غربت حضرت  علی (ع) و حضرت زهرا (س) را درک می کنم.در ایام فاطمیه حتی در روز شهادت حضرت زهرا(س) هیچ نامی از علی و فاطمه در مدینه برده نمی شد.حتی وقتی با کاروان چند لحظه ای در روبروی بقیع جمع شدیم تا در روز شهات مادرم زهرا(س) عزاداری کنیم مثل همیشه با مخالفت مامورین مواجه شدیم و هر کس به تنهایی در غم مادر گریست.وقتی یاد غبار  روی حرم رسول خدا افتادم.وقتی یاد غربت بقیع افتادم.وقتی یاد غربت علی و فاطمه افتادم فهمیدم که چه شد که در خانه اتش گرفت. چه شد که محسن 6 ماهه سقط شد. چه شد که جلوی چشم علی (ع) پهلوی فاطمه (س) شکسته شد . چه شد که فاطمه(س) صدا زد:پدر ببیین امتت با من چه کردند؟حالا می فهمم که غربت علی (ع) یعنی ندادن جواب سلام علی(ع) . غربت فاطمه (س) یعنی پاک کردن اشک مظلومیت علی (ع) . حضرت زهرا (س) شهید شد چون از ولایت دفاع کرد.حضرت علی (ع) دست به شمشیر نبرد تا دین رسول خدا زنده بماند .  عجب حال و هوایی دارد  مدینه. شب در هتل مراسم عزاداری به مناسبت شهادت حضرت فاطمه(س) برگزار شد دیگه هچ کس نتونست طاقت بیاره ، همه ناله می زدند و بغضهایی که در گلو بود ناگهان ترکید و صدای هق هق گریه تمام فضای حسینیه هتل را پر کرد.یاد پارسال روز شهادت حضرت فاطمه (س) افتادم که در روز شهادت خانم به مهدیه تهران رفتم و چه مراسم و تشییع نمادین تکان دهنده ای بود.در آنجا مداح گفت : دعا کنید سال دیگر این موقع مدینه باشید و من چقدر دور از لطف ائمه با خودم گفتم : امکان ندارد.مگه میشه .من کجا و مدینه کجا.من کجا و بقیع کجا. من کجا و خانه علی (ع) کجا.ولی نه .ما گدای خوبی نیستیم ولی ائمه اطهار مولا و سرور و ارباب خوبی هستند. خدایا شکرت .خدایا به حرمت رسولت ، به حرمت دختر نازنینش ، به حرمت همسر مظلوم و شجاعش ،به حرمت غربت  ائمه بقیع ، به قبوری که حتی یک چراغ کوچک هم در بقیع روشن نیست قسمت می دهم که همه آرزومندان را به مدینه برسان.همه توفیق زیارت رسول الله و زیارت ائمه بقیع و زیارت مادرم حضرت فاطمه (س) را پیدا کنند .


دوستان عزیزم هر وقت به مدینه منوره مشرف شدید من و خواهرم را هم فراموش نکنید.



  

بسم الله الرحمن الرحیم

سـلام بـر حـضـرت آدم بـرگزیده خـدا

اَلـسَّلامُ عَـلى آدَمَ صَـفْوَةِ اللّه ِ،

سلام بر حضرت نوح پیامبر خدا

اَلسَّلامُ عَلى نوُح نَبِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر حضرت ابراهیم دوست خدا

اَلسَّلامُ عَلى ا ِبْراهیمَ خَلیل ِ اللّه ِ،

سلام بر حضرت موسى هم صحبت خدا

اَلسَّلامُ عَلى موُسى کَلیم ِاللّه ِ ،

سلام بر حضرت عیسى روح الله

اَلسَّلامُ عَلى عیسى روُح ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ خَلْقَ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى برگزیده خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِىَّ اللّه ِ،

سلام بر تو اى محمّد بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمّدَ بْنَ

عبداللّه خاتم پیامبران

عَبْد ِاللّه ِ، خاتَمَ النَّبِیّینَ،

سلام بر تو امیر مؤمنان

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ

علىّ بن ابى طالب وصىّ رسول خدا

عَلىَّ بْنَ اَبى طالِب ، وَصِىَّ رَسوُل ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى فاطمه

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا فاطِمَةُ

اى بزرگ بانوى بانوان اسلام

سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ،

سلام بر شما اى دو سبط پیامبر رحمت،

اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا سِبْطَىْ نَبِىِّ الرَّحْمَة ِ،

اى دو سرور جوانان اهل بهشت

وَ سَیِّدَىْ شَباب ِ أَهْل ِ الْجَنَّة ِ ،

سلام بر تو اى على بن حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْن ِ،

اى سرور عبادت پیشگان اى فروغ دیده بینندگان

سَیِّدَ الْعابِدینَ وَ قُرَّةَ عَیْن ِ النّاظِرینَ،

سلام بر تو اى محمّد بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ

على، اى شکافنده علم بعد از پیامبر

عَلِىٍّ، باقِرَ الْعِلْم ِ بَعْدَ النَّبِىِّ ،

سلام بر تو اى جعفر بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بْنَ

محمّد، اى راستگوى نیکوکار امین

مُحَمَّد الصّاد ِقَ الْبارَّ الْامینَ ،

سلام بر تو اى موسى بن

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا موُسَى بْنَ

جعفر، اى پاک و پاکیزه

جَعْفَر الطّاهِرَ الطُّهْرَ،

سلام بر تو اى على بن موسى اى پسندیده

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىِّ بْنَ موُ سَ ى الرِّضَا

سلام بر تو اى محمّد بن على،

الْمُرْتَضى، اَالسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى

اى خویشتن دار، سلام بر تو اى على بن محمّد

التَّقِىَّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِىِّ بْنَ مُحَمَّد

اى پاک سرشت و خیرخواه و امین، سلام بر تو اى حسن

النَّقِىَّ النّاصِحَ الْأَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ

بن على، سلام بر وصى بعد از او

بْنَ عَلِىٍّ، اَلسَّلامُ عَلَى الْوَصِىِّ مِنْ بَعْدِه ِ .

بار خدایا صلوات بفرست بر نور و چراغ روشنگرت ، بر ولىّ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِکَ وَ سِراجِکَ، وَ وَلِىِّ

ولیّت ، بر وصىّ وصیّت، بر حجّت خود

وَلِیِّکَ، وَ وَصِیِّکَ، وَ حُجَّتِکَ

بر بندگانت .

عَلى خَلْقِکَ .

سلام بر تو اى دختر رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ رَسوُل ِ اللّه ِ،

سلام بر تو اى دختر فاطمه و خدیجه

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدیجَةَ ،

سلام بر تو اى دختر امیر مؤمنان

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ اَمیر ِ الْمُؤْمِنینَ ،

سلام بر تو اى دختر امام حسن و امام حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ الْحَسَن ِ وَ الْحُسَیْن ِ

سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ وَلِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللّه ِ،

سلام بر تو اى عمه ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللّه ِ ،

سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ موُسَى بْن ِ جَعْفَر ،

رحمت و برکات خدا بر تو باد.

وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُهُ.

سلام بر تو، خداوند آشنایى برقرار کند میان ما و شما

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِى

در بهشت، و ما را در زمره شما محشور کند، و ما را

الْجَنَّة ِ، وَ حَشَرَنا فى زُمْرَتِکُمْ، وَ أَوَرَدْنا

بر حوض پیامبر شما وارد کند، و ما را با کاسه جدّ شما از دست

حَوْضَ نَبِیِّکُمْ، وَ سَقانا بِکَأْس ِ جَدِّ کُمْ مِنْ یَد ِ

علىّ بن ابى طالب سیراب کند ـ صلوات خدا بر شما باد ـ

عَلِى ِّ بْن ِ اَبى طالِب ، صَلَواتُ اللّه عَلَیْکُمْ ،

از خداوند مى خواهم که سرور و فرج شما رابه ما بنمایاند،

أَسْئَلُ اللّه أَنْ یُر ِیَنا فیکُمُ السُّروُرَ وَ الْفَرَجَ ،

ما و شما را در زمره جدّ بزرگوارتان حضرت محمّد ـ که

وَ أَنْ یَجْمَعَنا وَ إِیّاکُمْ فى زُمْرَة ِ جَدِّکُمْ مُحَمَّد،

درود خدا بر او و آلش باد ـ گرد آورد، و معرفت شمارا

صَلَّى اللّهُ عَلَیْه ِ وَ آلِه ِ، وَ أَنْ لا یَسْلُبَنا

از ما نگیرد، که او صاحب اختیار و مقتدر است .

مَعْر ِ فَتَکُمْ، إِنَّهُ وَلِىِّ قَدیرٌ.

به سوى خداوندتقرّب مى جویم با محبّت شما و بیزازى از

أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّه ِ بِحُبِّکُمْ وَ الْبَرإَة ِ مِنْ

دشمنان شما، و با تسلیم شدن به فرمان خدا، از روى رضایت، نه

أَعْدائِکُمْ، وَ التَّسْلیم ِ إِلَى اللّه ِ ، راضِیاً بِه ِ غَیْرَ

انکار و نه استکبار، و با یقین به آنچه

مُنْکِر وَ لا مُسْتَکْبِر وَ عَلى یَقین ِ ما أَتى بِه ِ

حضرت محمّد (ص) آورده و به آن راضى هستم، با این عقیده عنایت تو را مى طلبم

مَحَمَّدٌ وَ بِهَ راض، نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهِکَ

اى سرور من، خدایا رضایت ترا و سراى آخرت را خواستارم .

یا سَیِّدى ، اَللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَ الدّارَ الْآخِرَةِ .

اى فاطمه(معصومه) در مورد بهشت از من شفاعت کن ،

یا فاطِمَةُ ا ِشْفَعى لى فِى الْجَنَّة ِ ،

که ترا نزد خدا مقام رفیعى است.

فَا ِنَّ لَکَ عِنْدَاللّْه ِ شَأْناً مِنَ الشَّأْن ِ.

خداوندا من از تو مى خواهم که عاقبت امر مرا به سعادت ختم کنى ،

اَللّْهُمّ ا ِنى اَسْئَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَة ِ ،

پس عقایدى که دارم از من نگیر، که هیچ نیرو و قدرتى

فَلاتَسْلُبْ مِنّى ِ ما أَنَا فیه ِ،وَ لاحُولَ وَ لا قُوَةَ

جز خداوند بزرگ و والانیست

إِلا بالّله الْعَلِىِّ الْعَظیم ِ .

خداوندا دعایم را مستجاب کن، و آنرا به کرم و عزت

اَللّهُمَ اسْتَجِبْ لَنا، وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ ،

و رحمت و عافیت خود از من قبول فرما، بر محمّد و همه

وَ بِرَحْمَتِکَ وَ عافِیَتَکَ، وَ صَلَّى الّلهُ عَلى مُحَمَّد

اهلبیت او صلوات فراوان و درود بى پایان بفرست

وَ آلِه ِ أَجْمَعینَ، وَ سَلَّمَ تَسْلیما

اى بخشنده ترین بخشندگان.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ