سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 84
کل بازدید : 752562
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


یکى از اصحاب حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، به نام ابوهاشم ، داوود بن قاسم جعفرى حکایت کند:
زمانى که امام محمّد جواد علیه السلام در شهر بغداد ساکن بود، روزى به منزل ایشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم ، لحظه اى بعد از آن یاسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در کنار خویش نشانید.
بعد از آن یاسر خادم عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! بانو امّ جعفر از شما اجازه مى طلبد تا به حضور شما و همسرت ، امّ الفضل بیاید.
و حضرت اجازه فرمود، در این لحظه با خود گفتم : اکنون که وقت ملاقات نیست ، براى چه امّ جعفر مى خواهد به ملاقات حضرت جواد علیه السلام بیاید؟!
در همین افکار غوطه ور بودم و خواستم که از محضر حضرت خارج شوم ، که ناگاه امام علیه السلام به من فرمود: اى ابوهاشم ! بنشین تا قضیّه برایت روشن گردد و متوجّه شوى که امّ جعفر براى چه به ملاقات ما مى آید.
وقتى امّ جعفر نزد حضرت آمد، در کنارى با هم خلوت کردند و من متوجّه صحبت هاى آن ها نمى شدم ؛ تا آن که بعد از گذشت ساعتى ، امّ جعفر اظهار داشت : اى سرورم ! من علاقه مند هستم شما را با همسرت ، امّالفضل کنار هم ببینم .
حضرت فرمود: تو خود نزد او برو، من نیز خواهم آمد.
پس از لحظه اى که امّ جعفر رفت ، نیز حضرت وارد اندرون شد و چون لحظاتى گذشت ، امام علیه السلام سریع مراجعت نمود و این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود: فلمّا راءینه اءکبرنه
(35).
یعنى ؛ چون زنان ، یوسف را مشاهده کردند، او را بزرگ و با عظمت دانستند.
آن گاه به دنبال حضرت ، امّ جعفر نیز خارج گردید و گفت :
اى سرورم ! چرا جلوس نفرمودى ؟!
چه حادثه اى پیش آمد، که سریع بازگشتى ؟!
امام علیه السلام در پاسخ فرمود: جریانى اتّفاق افتاد که صحیح نیست من آن را برایت بیان کنم .
برگرد نزد امّالفضل و از خودش سؤ ال کن ، او تو را در جریان قرار مى دهد که هنگام ورود من به اطاق چه حادثه اى رخ داد؛ و چون از اسرار مخصوص ‍ زنان است ، باید خودش مطرح نماید.
هنگامى که امّ جعفر نزد امّالفضل آمد و جویاى وضعیّت شد، امّالفضل در پاسخ گفت : من باید در حقّ پدرم نفرین کنم ، که مرا به شخصى ساحر شوهر داده است .
امّ جعفر گوید: من امّالفضل را موعظه و ارشاد کردم و او را از چنین افکار و سخنان بیهوده بر حذر داشتم ؛ و گفتم : حقیقت جریان را برایم بازگو کن ، که واقعیّت اءمر چه بوده است ؟
امّالفضل گفت : هنگامى که ابوجعفر علیه السلام نزد من آمد، ناگهان عادت زنانگى - حیض - بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور کردن خود شدم که شوهرم خارج گشت .
امّ جعفر دو مرتبه نزد حضرت جواد علیه السلام آمد و گفت :
اى سرورم ! شما علم غیب مى دانید؟
امام علیه السلام فرمود: خیر، امّ جعفر گفت : پس چگونه دریافتى که او در چنین حالتى قرار گرفته ، که در آن لحظه کسى غیر از خداوند و شخص ‍ امّالفضل از این موضوع خبر نداشت ؟!
حضرت فرمود: علوم ما از سرچشمه علم بى منتهاى خداوند متعال مى باشد؛ و اگر چیزى بدانیم از طرف خداوند مى باشد.
امّ جعفر گفت : آیا بر شما وحى نازل مى شود؟
حضرت فرمود: خیر، بلکه فضل و لطف خداوند متعال بیش از آنچه تو فکر مى کنى ، بر ما وارد مى شود؛ و آنچه هم اینک مشاهده کردى ، یکى از موارد جزئى و ناچیز است






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ