به طور کلی میتوان گفت: پرداخت خمسِ اموال، دو نقش اساسی در زندگی مسلمانها به ویژه شیعیان ایفا میکند:
1 - مادی (توزیع ثروت بر اساس عدالت اجتماعی)
2 - معنوی ( تهذیب نفس)
قرآن کریم یکی از مهمترین دلایل اجتماعی بعثت پیامبران را زمینهسازی برای اقامه قسط و گسترش مطلق عدالت توسط خود مردم میداند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛(1) ما پیامبران را با دلایل روشن و معجزات آشکار فرستادیم و کتاب و میزان حق و باطل را با آنان همراه ساختیم تا مردم (در پرتو تربیت دینی) به عدل و قسط قیام کنند». پس از آن بلافاصله میفرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛(2) و آهن را فرود آوردیم که در آن نیرویی شدید و سودهایی برای مردم است.»
گرچه در آهن منافع فراوانی نهفته است، منتها یادآوری آن در کنار بعثت رسولان و کتاب و میزان، بدان دلیل است که این فلز را میتواند به صورت شمشیر و تیر و نیزه در آورده و متمرّدان از خط عدالت و بر هم زنندگان نظم اجتماعی را تنبیه کند.
عدالت به مفهوم اتمّ آن عبارت است از: اعطای حق هر صاحب حقی که شامل حق الله نیز میشود. امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: «حق الله الاکبر علیک ان تعبده و لا تشرک به شیئاً؛(3) بزرگترین حق خدا این است که او را پرستش کرده و احدی را شریک او قرار ندهی.»
گاهی عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه و پایگاه مناسب خویش است؛ از انفاق و پرداخت حقوق مالی گرفته تا سخن گفتن به موقع و هر کسی را در مقام مناسب گذاشتن، و نیز توزیع و تولید ثروت به صورت مناسب و عادلانه.
اصل عدالت و ضرورت آن، مقبول تمام مکتبها و انسانهاست و همواره از بزرگترین آرمانهای بشری و چالشهای پیش روی جوامع بوده و هست. هر انسانی پیرو هر مکتب و مرامی که باشد، در صورتی که وجدان و فطرت عقلانی خود را از دست نداده باشد، اجرای عدالت را برای اداره جامعه ضروری میداند، چرا که افراد بشر به دلیل غریزه استخدام یا طبیعت اجتماعی زیستن و یا کثرت حوایج، نمیتوانند انفرادی زندگی کنند، بلکه نیاز به قانون عادلانه و اجرای آن دارند. متأسفانه گسترش جوامع بشری و فقدان عدالت اجتماعی باعث گردیده که ظلم و تجاوز، گسترده شود و در هر عصری ثروتهای کلان در دست گروهی معدود قرار گیرد و اکثریت جامعه در فقر و محرومیت به سر ببرند.
باید توجه داشت که سیستم اقتصادی توزیع و تولید ثروتها و پرداخت خمس و زکات و سایر مسائل مالی مانند کفارات، دیات و غیره نیز، رعایت عدل اجتماعی را در بعد اقتصادی روشن میسازد، زیرا بدون یک سیستم اقتصادی، قشر عظیمی گرفتار فقر و محرومیت میشوند. به همین دلیل مقصود ما از اقتصاد اسلامی، آن سیستمی است که به وسیله آن راه و رسمی که اسلام در تنظیم حیات اقتصادی دارد تجسّم و عینیّت پیدا میکند.
به عقیده دانشمندان بزرگ اسلامی همچون: علامه مطهری و شهید آیة الله صدر و بسیاری از عالمان روشنبین اهل سنّت، اسلام دارای یک نظام مالی و اقتصادی محکم بر پایه توحید است. استاد مطهری مینویسد: وقتی میگوییم اقتصاد اسلامی، منظورمان علم اقتصادی به شکل اقتصاد برنامهای و دستوری است، نه اقتصاد علمی که مانند سایر علوم میباشد، چون در این صورت اقتصاد اسلامی یا مسیحی و یا مارکسیستی معنا ندارد؛ چنانکه فیزیک یا شیمی اسلامی یا مسیحی نداریم.
پیش از آنکه به مبانی فلسفی نظام اقتصادی اسلام بپردازیم نخست باید واژه فلسفه را بررسی کنیم، چرا که این واژه در علوم و معارف بشری، دو معنای کلی دارد: گاهی فلسفه به معنای دانش مخصوص و معروفی است که موضوع آن، وجود و هستی است؛ فلسفه در این معنا به مفهوم هستیشناسی است که به دو شاخه امور عامه و الهیات به معنی الاخص تقسیم میگردد.(4) و گاهی فلسفه عبارت است از تبیین علمی و عقلانی هر پدیده که در این معنا به فلسفه کاربردی اطلاق میشود. مراد نگارنده از فلسفه اقتصاد اسلامی و حکمت تشریع خمس، بدین مفهوم میباشد؛ یعنی پرسشها و پاسخهای عقلانی درباره مسائل مالی که یکی از آنها مسئله خمس است.
یکی اینکه، دین مبین اسلام به دلیل اهمیتی که برای معرفت و عقلانیت در تمام شئون زندگی قائل است باید دید حکمت وجوب پرداخت خمس اموال را چه میداند و یا چه میتوان درباره آن گفت، چرا که اسلام برخی از احکام را با ذکر دلایل تشریع آن مطرح ساخته و درباره برخی از احکام به بیان حکمت آنها نپرداخته، بلکه پیروان خود را به کسب علم و معرفت بیشتر درباره فلسفه احکام دعوت کرده است.
جهت دوم این است که با گذشت زمان، فریضه خمس تحت تأثیر بعضی از عوامل اجتماعی و شبهات انحرافی قرار گرفته و کمرنگ شده است. باید علل کمرنگ شدن و راههای احیای این فریضه مالی را روشن سازیم تا بیشتر مورد توجه قرار گیرد، به ویژه در عصر ما که تعبّد را در سایه تعقّل میپذیرند و اذهان عمومی در برابر انواع شبهات، تخریبها و تفسیرهای مختلف قرار دارد و انتخاب هر یک از آنها نیازمند دلیل معقول و مشروع میباشد.
قرآن کریم یکی از مهمترین دلایل اجتماعی بعثت پیامبران را زمینهسازی برای اقامه قسط و گسترش مطلق عدالت توسط خود مردم میداند
فریضه خمس به دلایل مختلف مورد تهاجم قرار گرفته و عملاً کمرنگ شده است. این فریضه واجب الهی نه تنها از ناحیه دشمنان، تخریب میشود، بلکه گاهی از ناحیه مقدسنماها و برخی از مرشد نمایان و شِبه روشنفکران دینی نیز در معرض حمله و هجمه قرار گرفته و میگیرد.
پس از انقلاب اسلامی برخی میگفتند که با پرداخت مالیات، دیگر خمس واجب نمیشود، در حالی که مالیات ربطی به خمس ندارد. برخی دیگر از کجاندیشان نیز معتقد بودند که خمس فقط باید به دست امام زمان (عج) برسد، از اینرو پولها را در زمین دفن میکردند تا امام عصر (عج) پس از ظهورش آنها را بردارد و مصرف کند. بالاخره، این فریضه واجب الهی در کشاکش ظن و گمانهای هوس آلود برای برخی به صورت امر مبهم در آمده و حقیقت آن را در نیافتهاند.
اما فقهای شیعه با استناد به کتاب و سنّت، دیدگاه روشنی در این باره دارند که در کتابهای مستقل به صورت مستدل و نیز در رسالههای عملیه برای عموم آوردهاند.
مراجع و علمای بزرگوار در مصرف خمس بسیار دقت میکردند. نگارنده خود ناظر بودم که یکی از بازاریهای تهران خمس کلانی برای امام راحل (قدّس سرّه) آورد. پس از پرداخت آن، عرض کرد: یک تومان از این پول را برای تبرّک برگردانید. امام فرمودند: این پول نه مال من است نه مال تو، من نمیتوانم برگردانم. یکی از طلبهها که نزدیک حضرت امام نشسته بود، یک تومان از جیبش در آورد و به امام داد. امام آن را گرفت و به بازاری داد.
هنگامی که امام (ره) در نجف تبعید بودند روزی شنیدند که یکی از بازاریها میخواهد برای حاج احمد آقا جشن عروسی بگیرد، حضرت امام نامهای نوشتند که مبادا از وجوهات مصرف کنید.
مرحوم آیة الله مدنی از هدایای مردم ارتزاق میکردند و حاضر نبودند وجوهات را در زندگی شخصی مصرف کنند.
به هر روی، بسیاری از مراجع عظام در حد بسیار اندک از سهم امام استفاده میکردند و دیگران را به احتیاط کامل دعوت مینمودند. در اینباره، نمونههای فراوانی از پرهیز و احتیاط علما در مصرف خمس وجود دارد، ولی همین نمونهها نشان میدهد که عالمان اسلامی به هیچ وجه خمس را برای خود ناندانی نکردهاند.
مبانی فلسفی نظام اقتصادی در اسلام با جهانبینی و اصول اعتقادی، به هم مرتبط و پیوسته است. به همین دلیل شناخت سیستم اقتصادی مستلزم شناخت مبانی فکری و فلسفی است؛ به عبارت دیگر سیستم اقتصادی از عقاید، اخلاق و احکام اسلامی تفکیکناپذیر میباشد، چون فروع دین از اصول دین نشأت پیدا کرده است و همین انسجام فروع و اصول و اخلاق و ایمان است که ضمانت اجرایی خمس و زکات را تأمین میکند؛ مثلاً قرآن در باب وجوب خمس اموال و لزوم پرداخت آن به صاحبان سهام (سهم امام و سهم سادات) میفرماید: «ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان؛(5) اگر به خدا و آنچه بر بندهاش (حضرت محمد) در روز جدایی (حق و باطل) نازل کرده ایمان و اعتقاد دارید، خمس مالتان را بپردازید.»
همانگونه که میبینید در اینجا ایمان و عقیده را پشتوانه و ضامن اجرای خمس قلمداد نموده است، زیرا اگر کسی به دروغ بگوید: خمس ندارم یا پرداختهام، حکومت اسلامی در شرایط عادی حق تجسّس و تفحص ندارد، چرا که پرداخت خمس به ایمان و اعتقاد مردم بستگی دارد. به همین دلیل خطاب در اینگونه احکام با مؤمنان و متقین است و کسانی که ایمان ندارند مخاطبان خمس نمیباشند.
فریضه خمس به دلایل مختلف مورد تهاجم قرار گرفته و عملاً کمرنگ شده است. این فریضه واجب الهی نه تنها از ناحیه دشمنان، تخریب میشود، بلکه گاهی از ناحیه مقدسنماها و برخی از مرشد نمایان و شِبه روشنفکران دینی نیز در معرض حمله و هجمه قرار گرفته و میگیرد.
پرداخت خمس و زکات در رشد اخلاقی و تربیتی پرداخت کننده نقشی اساسی ایفا میکند. قرآن میفرماید: «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکیهم؛(6) از اموال آنها صدقات را بگیر که در پاک کردن و تزکیه و رشد معنوی آنها دخیل است، چرا که هر عبادتی ظاهری دارد و باطنی. اراده و نیت و انگیزه شخصی، باطن عبادت و فرایض مالی را ترسیم میکند.
پرداخت خمس اموال به قصد قربت، آثار تربیتی و برکات اقتصادی در پی دارد، اما از نظر تربیتی، انفاقِ خمس اموال به مثابه دل کندن و رهایی از وابستگی آدمی به جذابترین مظاهر دنیوی است. قرآن میفرماید: «و انّه لحب الخیر لشدید؛(7) انسان علاقه بسیاری به مال دارد». از اینرو مشکلترین دستورات اسلامی، احکام مالی است.
انفاق مال از اهدای جان کمتر نیست. بسا افرادی در راه حفظ مال و منال از جان گذشتهاند. حرّیت و آزاد منشی از آن کسی است که از مال بگذرد و اصولاً اطاعت از خدا در انفاق مال، اثرات معنوی بسیار بزرگی دارد. قرآن با توجه به این حقیقت میفرماید: «لن تنال البرّ حتّی تنفقوا مما تحبّون؛(8) هرگز به مقام نیکوکاری نمیرسید، مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»
بیدلیل نیست که برخی از مفسّران جمله اول آیه «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکیّهم»(9) را به نجات از شرّ حبّ مال و بخل و حسادت، تفسیر کردهاند و کلمه «تزکّیهم» را رشد و ترقی معنوی و مادی دانستهاند؛ یعنی انسان با پرداخت خمس و یا زکات، از پلیدیهای روحی و روانی پاک میشود و زمینه نزول برکات مادی و معنوی را فراهم میآورد.
بسیاری از مردم از ترس کمبود مال و فقر و ناداری، زکات و خمس نمیدهند، ولی اگر ایمان و توکل به خدا در کار باشد نباید از فقر و ناداری ترس و واهمهای داشته باشند. از همه بالاتر اینکه آنچه موجب اهمیت و عنایت خداوند به این فریضه میشود همان تقوا، اخلاص، خوشحالی مستمندان و بندگان خدا و بستگان پیامبر است. خدا در قرآن میفرماید: «من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له؛(10) کیست که به خدا قرض نیکو بدهد تا خدا آن را به صورت افزون برگرداند.»
ذات اقدس الهی نیازی به استقراض از بندگانش ندارد، میخواهد بفرماید: کسی که به بندهای قرض بدهد مثل این است که این احسان و هدیه را به خدا داده است؛ در صورتی که آنچه مورد توجه خدا واقع میشود اخلاص و تقوایی است که باعث این عمل گردیده است. قرآن درباره قربانی کردن میفرماید: «لن ینال الله لُحُومها و لا دماؤها و لکن یناله التقوی منکم؛(11) هرگز گوشت و خون قربانی شما به خدا نمیرسد، و لکن تقوای شما که باعث این عمل گردیده است به خدا میرسد.»
در خمس هم همان قصد قربت و اخلاص است که مورد توجه ذات اقدس الهی قرار میگیرد، چون این نوع انفاق که با انگیزه پاک و نیت خالص و به قصد قربت انجام میشود به خدا میرسد، چرا که اگر ایمان و اخلاص و امید به ثواب و علاقه به قرب پروردگار نبود هرگز کسی محصول زحمات خود را پرداخت نمیکرد. جوان مسلمانی در جنگ با ایران صندوقچه جواهراتی پیدا کرده بود و مقرّر شد آن را به فرمانده تحویل دهد. وقتی فرمانده صندوقچه را باز کرد چشم حاضران خیره ماند. فرمانده گفت: این جوان شاید صندوقچه دیگری هم پیدا کرده باشد. جوان با ایمان رگهای گردنش متورّم شد و گفت: «لو لا تقوای لما جئت بک؛(12) اگر تقوا نبود همین صندوقچه را هم پیش تو نمیآوردم.»
آری، انسان با اهرم تقوا و اخلاص از تمام مواضع عبور میکند تا به خدا میرسد.
1) حدید (57) آیه 25.
2) همان.
3) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 618.
4) برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب علوم اسلامی (منطق و فلسفه) شهید مطهری مراجعه شود.
5) انفال (8) آیه 41.
6) توبه (9) آیه 103.
7) عادیات (100) آیه 8.
8) آل عمران (3) آیه 92.
9) توبه (9) آیه 103.
10) بقره (2) آیه 245 و حدید (57) آیه 11.
11) حج (22) آیه 37.
12) تاریخ طبری.
محمدباقر شریعتی سبزواری
ما ادعا می کنیم که شیعه امام علی علیه السلام هستیم، شیعه علی که با اسم نمی شود برادر! آن کسی که وضوی علی را شرح داده است می گوید : علی بن ابیطالب آمد وضو بگیرد. تا دست به آب برد (آن استحباب اولی که انسان دستش را می شوید) گفت:
«بسم الله و بالله، اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین»
بنام تو و به واسطه تو، خدایا مرا از توبه کاران قرار بده، مرا از پاکیزگان قرار بده.
توبه یعنی پاکیزه کردن خود. علی (ع) وقتی سراغ آب می رود، چون آب رمز طهارت است به یاد توبه می افتد. دستش را که تمیز می کند به یاد پاکیزه کردن روح خودش می افتد. به ما می گوید وقتی با این آب، با این طهور، با این ماده ای که خدا آنرا وسیله پاکیزگی قرار داده است مواجه می شوی. وقتی سراغ این ماده می روی، چشمت به آن می افتد و دستت را با آن می شوئی و پاکیزه می کنی، بفهم که یک پاکیزگی دیگری هم هست و یک آب دیگری هم هست که آن پاکیزگی، پاکیزگی روح است و آن آب، آب توبه است.
می گوید علی (ع) دستهایش را که شست، روی صورتش آب ریخت و گفت :
صورت را دارد می شوید وبر حسب ظاهر نورانی می کند. خوب! وقتی که صورتش را با آب می شوید براق می شود ولی علی که به این قناعت نمی کند، اسلام هم به این قناعت نمی کند. این خوب است و باید هم باشد اما باید توأم با یک پاکیزگی دیگر، با یک نورانیت دیگر، با یک سفیدی چهره دیگر باشد.
فرمود: خدایا چهره مرا سفید گردان آنجا که چهره ها تیره وسیاه می شود (قیامت). خدایا! آنجا که چهره هائی سفید می شود چهره مرا سیاه مکن، مرا رو سفیدگردان. آنجا که افراد رو سیاه و یا ر و سفید می شوند، مرا رو سیاه مکن.
بعد روی دست راستش آب ریخت و گفت:
پروردگارا! در قیامت نامه عمل مرا بدست راستم بده (چون نامه عمل سعادتمندها بدست راستشان داده می شود). خدایا! در آنجا از من آسان حساب بکش (به یاد حساب آخرت می افتد).
بعد روی دست چپش آب ریخت و گفت:
«اللهم لا تعطنی کتابی بشمالی و لا من وراء ظهری و لا تجعلها مغلولة الی عنقی و اعوذ بک من مقطعات النیران».
پروردگارا نامه عمل مرا بدست چپم مده و نیز آن را از پشت سر به من مده (نامه عمل عده ای را از پشت سر به آنها میدهند نه از پیش رو که آن هم رمزی دارد). خدایا! این دست مرا مغلول و غل شده در گردنم قرار مده. خدایا! از قطعات آتش جهنم به تو پناه می برم. می گوید، بعد دیدم مسح سر کشید و گفت:خدایا! مرا به رحمت و برکات خودت غرق کن.
مسح پا را کشید و گفت:
خدایا! این دو پای مرا بر صراط ثابت بدار و ملغزان، آنروزی که قدمهامی لغزند.
خدایا عمل وسعی مرا، روش و حرکت مرا در راهی قرار بده که رضای تو در آن است.
وضوئی که اینقدر با خواست و خواهش و توجه توأم باشد، یکجور قبول می شود و وضوئی که ما می گیریم جور دیگر.
مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صفحه 133-132
آیا پیام پیامبر صلی الله علیه و آله ویژهی مردان است؟
و آیا زنان هم مخاطب پیام پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گیرند؟
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همچون همه انبیاء با دو هدف، هدایت مردم را آغاز و دنبال کرد:
1. آشنا ساختن مردم با معارف الهی.
2. کامل کردن عقاید و اخلاق جامعه.
یعنی تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس مردم از سوی دیگر؛ آن گونه که قرآن می فرماید: یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم.
از این رو، می توان رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را اینگونه بیان داشت که:
او برای تعلیم و تربیت و تزکیه آمد تا در بخش نظری جامعه را به علوم الهی و صحیح رهنمون سازد و در بخش عملی، مردم را به طهارت روح برساند. مخاطب چنین حرکت هدایت بخش، جان انسان خواهد بود نه بدن او. از این رو، زن و مرد هر دو همسان هم، مخاطب «پیام پیامبر» خواهند بود.
محور تعلیم و تعلّم جان آدمی است نه بدن و نه مجموع جان و بدن. آنکه عالم می شود، روح است و روح، نه مذکّر و نه مونّث است. پس، آنچه که به کمال آدمی باز میگردد؛ همچون: مسائل علمی، اعتقادی و اخلاقی، در آن میان مرد و زن تفاوتی نیست. امَا چون از مسائل اجرائی و تقسیم کار سخن به میان می آید، به دلیل خصوصیات طبیعی و بدنی هر یک، وظایف مشترک و مختص وجود دارد؛ لیکن تفاوت وظایف، نقشی در میزان تکامل آن دو نخواهد داشت.
زن همچون مرد، تکامل پذیر است و قرآن هر گاه از ارزشهای والای انسانی سخن می گوید، از «زنان» همسان مردان یاد می کند بدان حد که هر دو می توانند به مقامات انسانی و معنوی دست یابند. و مقاماتی همچون: اسلام، ایمان، طاعت، راستگویی، شکیبایی، خداترسی، روزه داری، خویشتن داری و یاد خدا، برای هر زنی قابل دست یابی است. طبیعی است که عمل صالح او نیز همچون مرد، پیامد و ره آوردی این دنیوی و اخروی خواهد داشت:
من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛[1] هر مرد و زن که کاری نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، زندگی خوش و پاکیزه ای به او خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان.
با این مقدمه به طرح «پیام پیامبر به دختران مسلمان»، در چند محور ذیل میپردازیم:
وقتی باور غالب جامعه، «زن» را مایة عار می دانست و از «دختر» نفرت داشت و حتی آن را زنده به گور می ساخت؛ در چنین محیطی، «اسلام» جایگاه انسانی زن را احیاء کرده و او را ریحانه؛ یعنی شاخه گلی ظریف می نامد. یکی از ارمغان های زیبای پیامبر، شخصیت دادن به دختر و زن می باشد. بدان حد که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود :
ـ دختران، خجسته اند و دوست داشتنی.
ـ بهترین فرزندان شما، دخترانتان میباشند.
ـ از خوش قدمی زن، این است که نخستین فرزندش دختر باشد.
ـ دختر خوب، فرزندی است مهربان، مددکار، مونس، با برکت و دور کنندهی حسرت.
ـ کسی که دختر دارد، مشمول نصرت و مدد و برکت و آمرزش خدا خواهد بود.
چون به نبی خاتم بشارت دختر می دادند، میفرمود:
گلی است که خدا، روزیش میدهد و تامین او با خداست.
بر خود ببالید و از آن دسته دخترانی باشید که پیامبر دربارة ایشان فرمود:
چه خوب فرزندانی اند دختران محجوب!
فرصت جوانی، یک غنیمت زودگذر است. پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست. مصطفی فرمود: دنیا ساعتیست.
زندگی کوتاهتر از آن است که دست کم گرفته شود. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمود :
در قیامت برای هر روز از ایام عمر بندگان، 24 پرونده به تعداد ساعت های شبانه روز، گشوده می شود؛
(بنده) پروندهای را پر از روشنی و سرور مییابد و از دیدنش چنان شادی و فرح به وی دست می دهد که اگر بر دوزخیان تقسیم شود، احساس کردن رنج آتش را از آنان باز می دارد، و این ساعتی است که پروردگارش را در آن اطاعت کرده است.
سپس پروندهای دیگر گشوده میشود و (بنده) آن را تاریک، بدبو و ترس آور می بیند و از مشاهده اش چنان بی تابی و ترس به وی دست می دهد که اگر بر بهشتیان تقسیم گردد، خوشی را از آنان باز ستاند، و این لحظهای است که پروردگارش را در آن نافرمانی کرده است.
سپس پروندهای دیگر برایش گشوده میشود و آن را تهی میبیند، نه چیزی در آن است که او را شادمان کند و نه چیزی که ناراحتش سازد، و این ساعتی است که خوابیده و یا به کارهای مباح دنیایی سرگرم بوده است؛ آنگاه به جهت از دست دادن این لحظه ها، احساس حسرت و تأسف به وی دست می دهد؛ چرا که میتوانست آن را از نیکیهای بیشمار پر سازد. و این سخن خداوند « آن(روز)، روز حسرت خوردن است.» بدین نکته اشاره دارد.
لحظات زندگی را جدّی بگیرید و فرصت جوانی را دریابید؛ «جوانی» یک نسیم رحمت است.آن گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود :
«انّ لربّکم فیایام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها؛ در ایام زندگیتان نسیمهای رحمتی میورزد مراقب باشید خود را در معرض آن قرار دهید.»
«حیا» سرچشمة همة زیبایی هاست و در فقدان حیا، هیچ کار زیبایی انجام نمی شود و هیچ کار زشتی ترک نمی شود. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود:
«الاسلام عریان فلباسه الحیاء؛ اسلام، عریان است و حیا، لباس آن است.»
حیا همان دگرگونی حال و انکسار و دوری گزینی از کار زشت است؛ به خصوص آنکه انسان احساس کند که ناظری او را میبیند. و آگاهی و نظارت خداوند، عامل برانگیختن حیا است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
«فاستحیوا الیوم أن یطَّلع الله علی شیء من أمرکم؛ شرم کنید امروز از اینکه خداوند از تمام امور شما، مطلع است.»
بزرگترین سرمایة دختر و زن مسلمان «حیا» است که ثمره ی آن، مهار شهوت و تضمین عفّت او خواهد بود.
درنگ در نوع برخورد موسی علیه السلام با دختر شعیب علیه السلام و شیوه راه رفتن این دختر که با حیا آمیخته بود، نیز برای شما الهام بخش است.
پیامبر اسلام بر پوشش زن در مقابل نامحرم و دوری از جلوه گری و خود نمایی اصرار می ورزید و قرآن، همپای توصیه به مردان در دوری از چشم چرانی و رعایت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نیز توصیه می کند که دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه کنند. به دو آیة ذیل دقت کنید:
1. «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش های بلند (جلباب) خود را بر خویش فرو افکنند».
2. «به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه ساخته، دامن خود ر از بیگانگان بپوشانند و زیور خویش را جز برای شوهران و سایر محارم، آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است، و روسریهای (خُمُر) خویش را به گریبان ها اندازند تا سر و گردن و سینه و گوشها پوشیده باشد، و پاهایشان را به زمین نکوبند تا آنچه از زینت پنهان میکنند، معلوم شود».
دربارة این دو آیه، به چند نکته توجه کنید:
الف) جلباب، پوششی چادر مانند، گشاد و پارچهای است و با روسری کوچک و خمار متفاوت است. جلباب همچون مقنعه ها و روسری های بزرگ، سر و همه بدن را میپوشانیده است.
و خداوند در آیة نخست با بیان «جلباب»، به پوشاندن سر و گردن و بدن زنان اشاره دارد.
ب) خُمُر، جمع خِمار و به معنای روسری و سر پوش است و خداوند در آیة دوم از دختران و زنان مؤمن خواسته است که به وسیله خمار، سینه و گریبان (جَیب) خود را بپوشانند. مرحوم طبرسی دربارة این آیه مینویسد : زنان مدینه،اطراف روسریهای خود را به پشت سر میانداختند و سینه، گردن و گوشهای آنان آشکار میشد. بر اساس این آیة، موظف شدند اطراف روسری خود را به گریبانها بیندازند تا این مواضع نیز مستور باشد.
ابن عباس نیز دربارة تفسیر این آیه میگوید : یعنی زن، مو، سینه، دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.
ج) قرآن در پاسخ به ضرورت پوشش نیز چنین می فرماید که:
ذلک أدنی أن یعرفن فلا یؤذَین؛ بدین وسیله شناخته می شوند (که دارای اصالت خانوادگی اند) پس با آزار و تعقیب (هوسرانان) رو به رو نمیشوند.
د) پیامبر به اسماء فرمود :« اسماء! وقتی زن بالغ شد، شایسته نیست که (در برابر نامحرم) جز صورت و دستهایش دیده شوند».
ه) پوشش اسلامی به معنای زندانی کردن و قرار دادن شما پشت پرده و در نتیجه، عدم مشارکت در فعالیتهای اجتماعی نیست بلکه «پوشش» بدان معناست که شما به عنوان دختر و زنان مومن در معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشانید و به جلوه گری و خودنمایی نپردازید و مشارکتتان در فعالیت ها، بر اصول انسانی و اسلامی استوار باشد.
و. بسیاری از جامعه شناسان، حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعة بشری معرفی کردهاند. مونتسکیو می نویسد:
«قوانین طبیعت حکم می کند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد، با تهوّر آفریده شده است و زن، نیروی خودداری بیشتری دارد. بنابراین، تضادّ بین آنها را می توان با «حجاب» از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند».
نحل/16
مجله کوثر، زمستان 1385، شماره 68