سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 764865
کل یادداشتها ها : 965
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

< codeBase=http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=6,0,40,0 height=210 width=180 classid=clsid:D27CDB6E-AE6D-11CF-96B8-444553540000> pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer"
type="application/x-shockwave-flash" width="180" height="210" quality="high"
bgcolor="ffffff" wmode="transparent"/>

خداوند متعال در آیه 255 سوره بقره می‎فرماید:

"اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ".

هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانة زنده که قائم به ذات خویش است، و موجودات قائم به او هستند؛ هیچ‎گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی‎گیرد؛ (و لحظه‎ای از تدبیر جهان غافل نمی‎ماند)؛ آنچه در آسمان‎ها و آنچه در زمین است از آن او است. کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟ (بنابراین، شفاعت شفاعت‎کنندگان برای آنها که شایستة شفاعتند، از مالکیت مطلقه او نمی‎کاهد) آنچه را در پیش روی آنها (بندگان) و پشت سرشان است، می‎داند (و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او یکسان است) و کسی از علم او آگاه نمی‎گردد، جز به مقداری که او بخواهد، (او است که به همه چیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران پرتوئی از علم بی‎پایان و نامحدود او است)، تخت (حکومت) او آسمان‎ها و زمین را در برگرفته و نگاهداری آن دو او را خسته نمی‎کند، بلندی و مقام و عظمت، مخصوص او است[1].

 

با توجّه به تفاسیر و کتب مختلف و وجود قرائن و شواهد، روشن می‎شود آیةالکرسی منحصر در یک آیه است و فقط شامل آیه 255 سوره بقره است. قرائن و شواهد عبارتند از:

1. با مراجعه به کتب تفسیر در می‎یابیم مفسران فقط همین آیه را به عنوان آیةالکرسی مورد بررسی و تفسیر قرار داده و متعرض آیه‎های بعد نشده اند.

2. شأن نزول آیه‎های بعدی با شأن نزول این آیه متفاوت است، علاوه بر این‎که برخلاف پیام و محتوای این‎ آیه که بیان توحید خالص و صفات کمالیه خداوند است، آیه‎های بعدی پیام و محتوای مستقل و جداگانه دیگری را دنبال می‎کنند، و این مسئله موجب تفکیک این آیه از آیات بعدی می‎شود.

3. با توجّه به روایاتی که در این باره از معصومین ـ علیهم السّلام ـ آمده میان عالمان شیعه انحصار آیة‎الکرسی به همین یک آیه اشتهار یافته از این‎رو علامه مجلسی فرمود:

الف) ... و المشهور انّ آیة الکرسی الی "العلی العظیم"...[2].

ب) ... والأشهر فی آیة الکرسی الی "العلی العظیم"...[3].

ج) هم‎چنین در روایتی که از حضرت امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ در باب فضیلت آیةالکرسی بیان شده[4] آن حضرت آیةالکرسی را از جمله "اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ" شروع و با جمله "الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ" ختم کرده‎اند، که فقط همین یک آیه را شامل می‎شود.[5].

--------------------------

[1] . بقره/255.

[2] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج86، ص 4، روایت 3، باب 38.

[3] . همان ، ج 87، ص 99، روایت 17، باب 4.

[4] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 515.

[5]. با تلخیص از پرتال جامع نور

تبیان


  

اخلاق در کنار یاد معاد و قیامت به کمال لازم می‌رسد؛ زیرا یاد مرگ، و عذاب قیامت انسان را دل شکسته و قلب او را خاشع می‌سازد. قرآن کریم می‌فرماید: "و استعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها لکبیرة إلا علی الخاشعین * الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم و أنّهم إلیه راجعون"(1)؛ از خدا یاری بخواهید و در کارها صابر و شکیبا باشید و نماز به جای آورید، که نماز سخت،مهمّ و بزرگ و کاری دشوار است، مگر بر خداپرستان؛ آن کسانی که می‌دانند (نه این که گمان داشته باشند) در پیشگاه پروردگار حاضر خواهند شد و به درگاه عزّتش رجوع خواهند کرد. یاد مرگ و عذاب آنان را خاشع و خاکسار می‌سازد. این مسأله یقینی است و هیچ شک و گمانی در آن راه ندارد. بدیهی است کسی که به چیزی گمان داشته باشد سبب خشوع او نخواهد شد. گرچه می‌توان گفت مرگ، احتضار و قیامت آن قدر دردناک است که ظنّ و گمان بلکه احتمال آن نیز که ادراکی ضعیف است برای خشوع و خاکساری انسان کافی است؛ یعنی خود ظنّ و احتمال گرچه ضعیف است، ولی مظنون، و محتمَل قوی است.

اخلاق در کنار یاد معاد و قیامت به کمال لازم می‌رسد؛ زیرا یاد مرگ، و عذاب قیامت انسان را دل شکسته و قلب او را خاشع می‌سازد

صفت دیگر نمازگزار تصدیق روز قیامت است؛ چنان که فرمود: نمازگراران حقیقی کسانی هستند که این ویژگی‌ها را داشته باشند؛ "الذین هم علی صلاتهم دائمون * و الذین فی أموالهم حق معلوم * للسّائل و المحروم * و الذین یُصدّقون بیَوم الدّین * و الذین هم من عذاب ربّهم مُشفقون * إنّ عذابَ ربّهم غیرُمأمون"(2)؛ آنان که در نماز و طاعت الهی عمر می‌گذرانند و آنان که در مال و دارایی آنها حقّی معین و معلوم است، تا به فقیران سائل و تهی‌دستان آبرومند محروم برسد و آنان که روز قیامت و جزا را تصدیق کنند و آنان که از قهر و عذاب خدای خویش ترسانند، که از عذاب خدا هیچ کس بی‌سبب ایمن نتواند بود... .چون یاد معاد هم از زدودن شبهه علمی و هم در غبارروبی شهوت عملی سهم بسزایی دارد سرانجامِ بسیاری از مباحث قرآن به یاد مرگ و تذکر قیامت پایان می‌پذیرد.

قرآن بر این مسأله چنان پای می‌فشارد که گاهی با سوگند، بر آن تأکید می‌ورزد: "زعم الذین کفروا أنْ لن یُبعَثوا قل بلی و ربّی لتُبعثُنّ ثم لتُنبّئونّ بما عملتم و ذلک علی الله یسیر *..."(3)؛ کافران گمان کردند که هرگز پس از مرگ برانگیخته نمی‌شوند. ای رسول ما به آنان بگو به خدای من سوگند که البتّه برانگیخته می‌شوید و سپس به اعمال خود آگاه می‌گردید و این بر خدا بسیار آسان است. یاد آورید روزی را که خداوند همه شما را به عرصه‌ی‌ قیامت جمع می‌کند و آن روز، روز غبن و پشیمانی بدکاران است و هر که به خدا ایمان آرد و نیکوکار شود خدا گناهش بپوشد و در باغهایی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند که در آن بهشتِ جاودانْ متنعّم باشند و این،در حقیقت رستگاری بزرگ خواهد بود و آنان که کافر شده و آیات ما را تکذیب کردند اهل آتش دوزخ و در آن جاویدانند و آن جا بسیار بدمنزلگاهی است. البته در تحلیل نهایی معلوم می‌شود علّت همه‌ی‌ ناباوری‌ها به قیامت و معاد آن است که در حقیقت خداوند را آن گونه که باید بشناسند نشناختند: "و ما قدروا الله حقَّ قدره"(4) ؛ زیرا معاد همان رجوع به مبدأ است؛ اگر کسی مبدأ فاعلی جهان، یعنی خدای سبحان را به خوبی بشناسد و به اسمای حسنا و صفات عُلیای وی آشنا باشد حتماً معاد را باور خواهد داشت.5

گروه دین و اندیشه تبیان


1-  سوره‌ی‌ بقره، آیات 45 ـ 46.

2-  سوره‌ی‌ معارج، آیات 23 ـ 28.

3-  سوره‌ی‌ تغابن، آیات 7 ـ 10.

4-  سوره‌ی‌ انعام، آیه‌ی‌ 91.-

5-  معاد در قرآن:ج4/ص52-54


  

دو رکعت نماز مانند نماز صبح می خوانیم ، بعد از سلام نماز این ذکر را 70 مرتبه تکرار می کنیم:( یا باب الحوائج ، یا موسی بن جعفر(ع) ، مرادم را بده) و بعد 100 مرتبه صلوات با وعجل فرجهم می فرستیم.

 

 

نماز دیگری نیز وجود دارد که بسیار کارساز است.دو رکعت نماز می خوانیم.در هر رکعت حمد و 12 مرتبه توحید را می گوییم.بعد از اتمام نماز دعایی بسیار زیبا است که می خوانیم و بعد طلب حاجت می کنیم.

کیفیت خواندن نماز و دعای بعد از آن در مفتیح در قسمت نماز های ائمه اطهار(ع) در نماز امام کاظم(ع) آمده است.

 

التماس دعا


  

کرامات حضرت رقیه (ع)

از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،‌در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است . اینک توجه شما را به چند کرامت شگفت جلب می‌کنیم:

بگو چند جمله از مصیبت دخترم( رقیه) رابخواند

مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)،‌ فرزند مرحوم محدث عالیمقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور تهران بودند. ایشان می‌فرمود:

یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم،‌تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود . مسلم،‌ هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می‌افتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.

پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.

طبیب معالج در ضمن نسخه‌ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچه‌ام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم،‌تا در نتیجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.

البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت وطاقتفرساست،‌زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور می‌شود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم ؟!

آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد.

برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی،‌چه حال اضطراری به بیماردست می‌دهد اضطرار می‌اندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چاره‌های بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی می‌افتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بی‌پایان لطف خداوند بهره‌ای بگیرد.

من هم باچنین پیش آمدی،‌ چاره‌ای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم .  روزی بعد ازنماز ظهر وعصر،‌حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان منبربروم.

من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفته‌ام و از نوکران شما اهل بیتم،‌ حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم . ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است،‌دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد.

به دنبال این توسل،  طبق معمول کم کم خوابیدم. درعالم خواب،‌ خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن  منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.

درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است . خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیداکردم . بنا کردم عرض حاجت نمودن،‌ ومخصوصا اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده‌ام،‌ولی با این حال حنجره ا زکارافتاده چطور می‌توانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچه‌های خود نیز حرفی نزنم.

چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم،‌ حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید،‌ان شاءالله تعالی خوب می‌شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران می‌باشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان می‌خواست از ذکر مصیبت خودداری کند،‌حضرت سید الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم،‌ اما متاسفانه بچه‌هایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده‌ام،‌ ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت.

هماه روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست . او که سخت در تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه گرفتید؟!

من چگونگی توسل وخواب خودم رابیان کردم. دکتر قلم دردست داشت و سرپا ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی اختیار قلم از دستش برزمین افتاد و با یک حالت معنوی که بر اثر نام مولی الکونین امام حسین (ع) به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بررخسارش می‌ریخت . لختی گریه کرد وسپس گفت : آقا،‌این ناراحتی شما جز توسل وعنایت و امداد غیبی چاره وراه علاج دیگری نداشت.

آن سر،‌که خون او زگلویش چکیده است

این گنج غم که دردل خاک آرمیده است
این است دختری که پدر را به خواب دید
بیدار شد زخواب وپدررا ندیدوگفت
این مسکن خراب پسندیده بهر ما
زینب به گریه گفت که باشد برادرم
پس ناله رقیه وزنهابلند شد
گفتار برند سوی خرابه سرحسین
چون دید راس باب،‌رقیه بدادجان
این است آن سه ساله یتیمی که درجهان
دانی گلاب مرقد این نازدانه چیست
معمورهست تا به ابد قبر آن عزیز

 

 

 

 

این دختر حسین سراز تن بریده است
کز‌دشت خون به نزداسیران رسیده است
ای‌عمه جان،‌پدرمگر‌از‌من چه دیده است
ازبهر خود جوار خدا را گزیده است
اندرسفر که قامتم از غم خمیده است
آن ناله را یزید ستمگر شنیده است
آن‌سر که خون او زگلویش چکیده است
مرغ روان او سوی جنت پریده است
جز داغ باب وقتل برادر ندیده است
از عاشقان کربلا اشک دیده است
لیک قبر‌یزید‌‌را به‌جهان کس ندیده


  

حضرت رقیه خاتون (سلام الله علیها)

درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.

  

نام رقیه در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می‏آید.
نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)، امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند


  

نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید». گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.


  

شهادت حضرت رقیه (س)



شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.


  

آیت الله بهجت

1. اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد. [در محضر بهجت:1/11]

2. خدا می داند قرآن برای اهل ایمان – مخصوصاً اگر اهل علم باشند – چه معجزه ها و کراماتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید! [در محضر بهجت:1/55]

3. اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم، آن گاه معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه! [در محضر بهجت:1/36]

4. برنام? قرآن، آخرین برنام? انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/55]

5. اگر به قرآن عمل می کردیم، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم؛ زیرا قرآن، جامع کمالات هم? انبیای اولوا العزم (علیهم السلام) است. [در محضر بهجت:1/112]

6. اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً – به جز عدّ? معدود – خواهان و طالب نور هستند. [در محضر بهجت:2/.14]

7. قرآن، انسان را به غایت کمال انسانی می رساند. ما قدردان قرآن و عدیل آن: اهل بیت (علیهم السلام) نیستیم. [در محضر بهجت:2/227]

8. مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است. [در محضر بهجت:2/280]

9. اگر از قرآن استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است. [در محضر بهجت:2/280]

10. خدا می داند حفظ قرآن، چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی، مدخلیّت دارد... ما آن گونه که باید و شاید از قرآن، استفاده نمی کنیم! [در محضر بهجت:1/114]

11. آی?: (وَلَو أََنَّ قُرآناً سُیِرَت بِهِ الجِبالُ أَو قُطِعَت بِهِ الأَرضُ أَو کُلِّمَ بِهِ المَوتی [رعد:31]: اگر قرآنی وجود داشت که به واسط? آن، کوه ها سیر شود، یا زمین به آن پیموده و یا شکافته شود، یا با مردگان سخن گفته شود...) چه می گوید؟! آیا امور مذکور در آی? شریفه، فرض محال و غیر واقع است؛ یا می خواهد بفرماید: اهلش با این قرآن، هم? این کارها را می توانند انجام دهند؟![در محضر بهجت:1/281]

12. کسی آشنا به قرآن است که زیادتر در آن تدبّر کند؛ مجموع? روایات هم مثل قرآن است.[گوهرهای حکیمانه:100]

13. اگر راست می گوییم که قرآن، سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟![در محضر بهجت:2/14]

14. آیا هیچ می دانیم که قرآن، نظیر سایر مکتوبات نیست! گویی قرآن، موجودی ربوبیّ از عالم نور و روحانی است که در عالم اجسام و اعراض ظهور کرده است! [در محضر بهجت:2/135]

15. باید به طور یقین بفهمیم که نگاه کردن به قرآن، مثل نگاه کردن به سایر کتب نیست! [در محضر بهجت:2/135]

16. به هیچ امّت و ملتی چنین قرآنی داده نشده که این همه خواصّ و آثار داشته باشد! نعمت به این بزرگی به ما داده شده، ولی مثل این است که اصلاً نداده اند، و مثل این که این کتاب، مکمِّلِ انسان نیست! [در محضر بهجت:2/136]

17. توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن، برای نجات عموم مردم – چه رسد به خواصّ – مفید است! [در محضر بهجت:2/150]

18. جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها اهمیت داده می شود و سخنرانی هایشان ضبط می شود، اما قرآن که در دست ما است، این طور نزد ما ارزش ندارد! همه می دانیم که دربار? قرآن، مقصّریم! [در محضر بهجت:2/282]

19. کسی که این مطلب را که: قرآن، تِیانُ کُلِّ شَیء [بیانگر همه چیز] است دنبال کند، عجایب و غرایب می بیند! [در محضر بهجت:2/297]

20. قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونه اند: قسم اول، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند. قسم دوم، پیغمبرانِ کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر نایل می گردند. بنابراین قرآن، پیغمبرانِ کمالی تربیت می کند و پیغمبر ساز است. [در محضر بهجت:1/120]

21. ما وظیفه داریم که در تعلیم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم. ولی ما شبهای احیا قرآن بر سر می گذاریم؛ و در مقام عمل، آیه های حجاب، غیبت، کذب، و آیات: (وَیلٌ لِلمُطَفّفینَ: وای بر کم فروشان.) و نیز: (فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ: پس به پدر و مادر، اُف نگو.) همچنین: (وَلا تًمشِ فِی الأَرضِ مَرَحاً: و با ناز و تکبر در روی زمین راه مرو.) و ... را زیر پا می گذاریم. [در محضر بهجت:2/298]

 سایت تبیان


  

نصر

سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان

فرقان بیست و پنجمین سوره قرآن با 77 آیه است که غرض آن، بیان حقانیت دعوت رسول خدا- صلی الله علیه وآله- و اعلام این مطلب است که این رسالت از جانب خدا و کتاب نازل شده نیز از جانب اوست. توجه و عنایت این سوره به اشکالات وارده از جانب کفار به این دعوت آسمانی و پاسخ به این اشکالات است. به عنوان لوازم این بحث حجتهای توحیدی، نفی شریک، ذکر برخی از اوصاف روز قیامت و برخی صفات زیبای مؤمنان بیان می‌گردد. سیاق کلام در سوره‌ی مبارکه، براساس انذار و ترسانیدن جاری می‌شود.1

 

«قَالُوا اَساطِیرُ الاولین اکتَتَبها فَهُو تُملَی عَلیهِ بُکرةً وَ اَصیلاً » 2

کفار قرآن کریم را اسطوره‌ی پیشینیان و خرافات می‌نامند که از جانب دیگری بر پیامبر- صلی الله علیه وآله-  نازل می‌گردد.

«قُل اَنزلَهُ الذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السمواتِ وَ الارضِ إنّه کان غَفوراً رَحیماً»3 خداوند به پیامبر- صلی الله علیه وآله- دستور تکذیب آنها را می‌دهد و خود را به عالم بودن به خفیات امور باطن آنها در آسمان و زمین توصیف می‌کند تا بفهماند، این کتابی که او نازل کرده حاوی اسرار پنهان از عقول بشر است.

معنای آیه این است: بگو قرآن دروغ و افترا و اسطوره نیست آنگونه که می‌گویند بلکه کتابی است نازل شده از جانب خداوند و حاوی اسرار پنهانی که عقول شما به کنه آن نمی‌رسد و خیال شما به آن احاطه پیدا نمی‌کند و این عمل شما که آن را دروغ می‌خوانید جنایتی عظیم است. به سبب آن سزاور عقاب می‌شوید اما او به شما مهلت داده زیرا صاحب صفت مغفرة و رحمت است واین دو صفت موجب به تأخیر انداختن عذاب است. خداوند پاک و منزه سرّ آسمانها و زمین را می‌داند. او می‌داند در سرّ شما و نهان و پنهان شما، حبّ سعادت و طلب عاقبت نیک، نوشته شده و حقیقت آن نیز رستگاری دنیا و آخرت است.

کفار قرآن را اسطوره‌ی پیشینیان و خرافات می‌نامند که از جانب دیگری بر پیامبر نازل می‌گردد. و خداوند به پیامبر دستور تکذیب آنها را می‌دهد و خود را به عالم بودن به خفیات امور باطن آنها در آسمان و زمین توصیف می‌کند تا بفهماند، این کتابی که او نازل کرده حاوی اسرار پنهان از عقول بشر است.

خداوند، غفور و رحیم است و لازمه این صفات آن است که در آنچه به زبان باطن و فطرت طلب می‌کنید شما را اجابت نموده و به راهی هدایت کند که سعادت را برای شما تضمین کند. این کتاب شما را به راه سعادت رهنمون می‌سازد و دروغ و افترا نیست . حاوی سعادتی است که با سرّ و باطن خود طلب می‌کنید. اگر به ندای او پاسخ گویید مشمول رحمت و مغفرت می‌شوید و اگر روی گردان شوید محروم خواهید شد.

این کتاب نازل شده از جانب پروردگار عالم است و شما را بسوی حقیقت سعادت رهنمون می‌سازد و اگر نازل از جانب پروردگار نبود بیاناتش مختلف بود. گاهی بسوی آنچه،خیر و نفع شما در آن است و گاهی بسوی شرّ و ضرر رهنمون می‌ساخت و موجب سخط و عقاب الهی می‌شد.4

 

«یُبدّل  اللهُ سَیئاتِهِم حَسناتٍ» 5

سیئه متنِ فعلِ صادر از فاعل آن نیست. فعلی که از فاعل صادر می‌شود مجموعه‌ای از حرکات و سکنات است که بین عمل سیئه و حسنه مشترک است. مثلاً خوردن مال حلال و حرام از نظر حرکات و اعمال مشترک و همسان است. ولی آنچه  سیئه را از حسنه جدا می‌سازد موافقت با امر الهی و مخالفت با امر اوست و همین مخالفت و موافقت است که در انسان تأثیر ایجاد می‌کند و این آثار سوء به دنبال خود عقاب آورده و با انسان همراه و ملازم می‌شود.

هنگامی که انسان توبه می‌کند و با ایمان همراه می‌شود و عمل صالح را پیشه خود می‌سازد گوهرجان او با سعادت همراه می‌گردد و از آلودگیهای شقاوت پاکیزه و طاهر می‌شود لذا آثار سوء تبدیل به آثار حسن شده و مغفره و رحمت،جان را فرا می‌گیرد . لذا در ادامه آیه می‌فرماید «وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحیماً»


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ