***
عشق در غالب دل ها، در شکل ها و رنگ های تقریباً مشابهی متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها، برخلاف غریزه ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه ی خویش دارند، می توان گفت که :
***
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها و تجارب بر آن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست... .
***
عشق، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنانکه بزرگی می گوید: «شما بیست سال بر سن و عشق تان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آن را بر روی احساستان مرور کنید»!! اگر منصف باشید؟!
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی های روح، که زیبایی های محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.
***
عشق طوفانی ، متلاطم و بوقلمون صفت است، اما دوست داشتن آرام ، استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.
***
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری کمی به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و «دیدار و پرهیز»، زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است.
***
عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟! یک «خود جوشی ذاتی» است، و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند و گاه، میان دو بیگانه ی ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنائی آن، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره ی هم می نگرند، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق – که درد کوچکی نیست – فراوان است.
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد ؛ در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنائی پدید می آید و در حقیقت، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند، و پس از «آشنا شدن» است که «خودمانی و رفیق» می شوند، دو روح، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رودربایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت به قدری ظریف و فرار است که به سادگی از زیردست احساس و فهم می گریزد و سپس طعم خویشاوندی ، بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خود به خود، دو همسفر (همسر) به چشم می بینند که بر پهندشت بی کرانه ی مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن در بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی «ایمان» در برابرشان باز می شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه ی درد آلود نیایش مناره ی تنها و غریب آن را به لرزه می آورد. هر لحظه پیام الهام های تازه ی آسمان های دیگر، سرزمین های دیگر و عطر گل های مرموز و جانبخش بوستان های دیگر را به همراه دارد و خود را به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ، هر لحظه، بر سر و روی این دو می زند.
***
عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی «فهمیدن» و «اندیشیدن» نیست. اما دوست داشتن، در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق رهنمون می سازد.
***
***
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.
***
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
***
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن ارزانی می دارد.
***
عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار اطمینان.
***
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر.
***
***
عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر.
***
عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند؛ دوست داشتن جاذبه ای است در دوست، که دوست را به دوست می برد. عشق، تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
***
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند، زیرا عشق جلوه ای از خودخواهی و روح تاجرانه یا جانورانه آدمی است، و چون خود به بدی خود آگاه است، آن را در دیگری که می بیند؛ از او بیزار می شود و کینه بر می گیرد. اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز می خواهد و می خواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند.
که دوست داشتن جلوه ای از روح خدایی و فطرت آدمی است و چون خود به قداست ماورائی خود بیناست آن را در دیگری که می بیند، دیگری را نیز دوست می دارد و با خود آشنا و خویشاوند می یابد.
***
در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که «هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارند»
که حسد شاخصه عشق است چه، عشق معشوق را طعمه خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود، با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد و دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است، یک ابدیت بی مرز است، از جنس این عالم مادی نیست.
***
عشق ریسمان طبیعت است و سرکشان را به بند خویش می آورد تا آنچه را آنان، به خود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ می ستاند، به حیله ی عشق، بر جای نهند، که عشق تاوان دهِ مرگ است.
و دوست داشتن عشقی است که انسان، دور از چشم طبیعت، خود می آفریند، خود بدان می رسد، خود آن را «انتخاب» می کند.
***
عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج.
***
***
عشق یک «اغفال» بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمره گی - که طبیعت سخت آن را دوست می دارد- سرگرم می شود، و دوست داشتن زاده ی وحشت از غربت است و خود آگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده!
***
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.
***
جاء رجل الی الحسن علیهالسّلام یستشیره فی تزویج ابنته، فقال: زوجها من رجل تقیّ فانّه ان احبّها اکرمها و ان ابغضها لم یظلمها.
مردی خدمت حضرت امام حسن علیهالسّلام رسید تا درباره تزویج دخترش مشورت کند، حضرت فرمود: به مرد باتقوا او را شوهر بده زیرا اگر او را دوست بدارد، احسان و اکرامش میکند و اگر دوستش نداشته باشد، به او ظلم نخواهد کرد.
(مکارم الاخلاق، ص 222)
(رساله عملیّه، احکام عقد دائم)
رسول گرامی اسلام صلّیالله علیه وآله فرمود:
حقّ المراة علی زوجها ان یسدّ جوعتها، و یستر عورتها، و لا یقبح لها وجهاً. 1
حقّ زن بر شوهر این است که او را گرسنه نگذارد، و بدنش را بپوشاند، و هیچگاه با او بد رفتاری نکند.
پیامبر مکرّم اسلام صلّیالله علیه وآله فرمود:
قول الرّجل للمراة انّی احبّک لا یذهب من قلبها ابداً. 2
شوهری که به همسرش بگوید دوستت دارم، این سخن همیشه در دل زن خواهد ماند.
حضرت علیعلیهالسّلام فرمود:
اطرفوا اهالیکم فی کلّ جمعة بشیء من الفا کهة کی یفرحوا بالجمعة. 3
برای اهل و عیال خود در هر روز جمعه مقداری میوه تازه ببرید تا از روز جمعه خشنود شوند.
پیامبر بزرگوار اسلام صلّیالله علیه وآله میفرماید:
خیرکم خیرکم لا هله، و انا خیرکم لا هلی. 4
برترین شما کسی است که نسبت به اهل خود نیکوتر باشد، و من از همه شما نسبت به اهل خودم بهترم.
پیامبر گرامی اسلام صلّیالله علیه وآله فرمود:
من اضرّ بامراة تفتدی نفسها لم یرضالله له بعقوبة دون النّار. 5
هر مردی که همسرش را آزار دهد تا مهرش را ببخشد و جانش را آزاد کند، خداوند به کمتر از جهنّم برای او راضی نخواهد شد.
علیعلیهالسّلام فرمود:
ایّاک و التّغایر فی غیر موضع الغیرة فانّ ذلک یدعو الصّحیة منهنّ الی السّقم. 7
بپرهیزد از غیرت بیجا (سختگیرهای نامعقول و احیاناً متّهم کردن همسر)، زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگی گرایش میدهد.
نبی مکّرم اسلام صلّیالله علیه وآله میفرماید:
من ضرب امراة بغیر حقّ فانا خصمه یوم القیامة. لا تضربوا نسائکم، فمن ضربها بغیر حقّ فقد عصی الله و رسوله. 7
هر کس عیال خود را بدون هیچ حقّی بزند من در روز قیامت دشمن اویم. نزنید زنهای خود را، که هر کس بیحقّ آنها را بزند از فرمان خدا و رسول سرپیچی کرده است.
امام صادق علیهالسّلام فرمود:
من صافح امراة تحرم علیه فقد باء بسخط من الله عزّ و جلّ. 8
هر که با زن نامحرم دست دهد خشم خدای عزّ و جل را برای خود فراهم آورده است.
پیامبر گرامی اسلام صلّیالله علیه وآله فرمود:
من صبر علی خلق امراة سیّئة الخلق و احتسب فی ذلک الاجر اعطاهالله ثواب الشّاکرین. 9
هر مردی که اخلاق بد همسر خود را به خاطر پاداش آن تحمّل کند، خداوند پاداش شاکران را بدو عطا کند.
امام صادق علیهالسّلام فرمود:
من حسن برّه باهله زادالله فی عمره. 10
هر کس به خانواده خود نیکی کند خداوند عمر او را زیاد میکند.
فاطمه زهرا سلامالله علیها فرمود:
خیار کم الینکم منا کبة و اکرمهم لنسائهم. 11
بهترین افراد شما نرم خوترین شمایند، و آنها کسانی هستند که بیشتر به زنانشان احترام میگذارند.
امام صادق علیهالسّلام فرمود:
اکثرا الخیر فی النّساء.12
بیشترین خیر در زنان است.
رسول اکرم صلّیالله علیه وآله فرمود:
ملعون ملعون من ضیّع من یعول.13
ملعون است، ملعون است کسی که درباره افراد تحت نظر خود کوتاهی کند.
امام رضا علیهالسّلام فرمود:
ینبغی للرّجال ان یوسّع علی عیاله لئلّا یتمنّوا
موته. 14
سزاوار است برای مرد که بر زن و فرزند خود توسعه دهد (سخت نگیرد) تا مر گ او را از خدا نخواهند.
رسول خدا صلّیالله علیه وآله میفرماید:
لیس منّا من وسع علیه ثمّ قتر علی عیاله.15
کسی که خداوند به او وسعت زندگی داده ولی او به خانواده خویش سخت میگیرد با ما بستگی روحانی و معنوی ندارد.
امام صادق علیهالسّلام فرمود:
انّ المرء یحتاج فی منزله و عیاله الی ثلاث خلال یتکلفها و ان لم یکن فی طبعه ذلک: معاشرة جمیلة، وسعة بتقدیر، و غیرة بتحصّن. 16
هر مردی در منزل خود نسبت به عیال و خانوادهاش به سه خصلت احتیاج دارد: معاشرت خوب، وسعت در زندگی، و غیرت بر حفاظت آنها.
حضرت رسول اکرم صلّیالله علیه وآله فرمود:
سلّم علی اهل بیتک یکثر خیر بیتک. 17
بر اهل خانهات سلام بگو تا برکت و خیر خانهات زیاد گردد.
پیامبر گرامی اسلام صلّیالله علیه و آله فرموده است:
و انّ الرّجل لیوجر فی رفع اللقمة الی فم امرأته. 18
مرد اگر لقمه به دهان همسر خویش گذارد برای او ثواب دارد.
رسول خدا صلّیالله علیه وآله به علی علیهالسّلام فرمود:
خدمة العیال کفّارة للکبائر و تطفی غضب الرّبّ و مهور حور العین و تزید فی الحسنات و الدّرجات.19
خدمتگزار همسر بودن گناهان بزرگ را میپوشاند و غضب خدا را خاموش میکند و مهریه حورالعین است و بر حسنات و نیکی میافزاید و درجات را بالا میبرد.
حضرت رسول اکرم صلّیالله علیه وآله میفرماید:
لا تنکح المراة لجما لها فلعل جما لها یردیها و لا لما لها فلعلّ ما لها یطغیها و انکح المراة لدینها.20
زن را برای زیباییش به همسری مگیرید، زیرا ممکن است جمال و زیبایی زن باعث پستی و سقوط اخلاقیش شود. همچنین به انگیزه مالش با او ازدواج نکنید، زیرا مال میتواند مایه طغیان او گردد، بلکه به سرمایه دینش متوجّه باشید و با زن با ایمان ازدواج کنید.
1- بحارالانوار، ج103، ص 254.
2- وسائل الشّیعه، ج14، ص 10.
3- بحارالانوار، ج101، ص73.
4- وسائل الشّیعه، ج14، ص 122.
5- همان مأخذ، ص 6
6- همان مأخذ، ص175.
7- ارشاد القلوب، ص 291.
8- وسائل الشّیعه، ج14، ص142
9- همان مأخذ، ص 124.
10- وسال الشّیعه، ج1، ص39.
11- فاطمه الزّهراء، ص 267.
12- وسائل الشّیعه، ج14، ص11.
13- همان مأخذ، ص 122.
14- جامعالسّعادات، ص 706.
15- مستدرک، ج2، ص643.
16- بحارالانوار، ج78، ص236.
17- اثناعشریّه، باب اوّل، فصل چهارم.
18- جامع السّعادات، ج2، ص139.
19- همان مأخذ، ج2، ص143.
20- محجّة البضاء، ج37، ص85.
منبع:کتاب حقوق متقابل زن و شوهر - نویسنده:حاج یداللّه بهتاش
بازار سودگرایانه و سود محورانه مادى که همه مؤلّفههاى حیات اجتماعى از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ را به زبان منفعتطلبى و استکبارورزى و سلطه بىچون و چراى تمدن غرب و استیلاى بیشتر آنها علیه سایر کشورها و فرهنگها را ترجمه مىکند و مدعى جامعه جهانى تکقطبى سرمایه سالارانه و میلیتاریستى است.
و مىتوان آن را یک پروژه تحمیلى و یک طرح مهندسى اجتماعى در سطح کلان سیستمى دانست که تلاش مىنماید ایدئولوژىهاى غربى را با تکیه بر بنیادهاى نئولیبرالیستى و سرمایهدارى به کل جامعه بشرى تحمیل کند و از این طریق در صدد فراگیرکردن شیوه زندگى آمریکایى و غربىکردن انسانها و ترویج فرهنگ مصرف و اصالت سود و سرمایه است. و نابودى سنن و فرهنگهاى محلى، و امحاء ادیان رقیب، نابودى محیط زیست و وابستگى مستمر کشورهاى ضعیف به کشورهاى غربى را دنبال مىکند و به دروغ سعى دارد نظام فکرى و اجرایى لیبرال دموکراسى را به عنوان الگوى تکاملى مشترک براى کل جوامع انسانى معرفى و دیکته کند. در حالى که در عمل ناکارآمدى این ایده چه در سپهر اندیشه و چه در حوزه عمل و اجرا ثابت شده و بحرانهاى فعلى گریبانگیر رژیمهاى غربى، مؤید این مدعا است.
از سویى در این مقاله، به جهانشمولى تعالیم عالیه اسلام و سزاوارى آموزه جهانىسازى مهدوى براى ارائه الگویى جهانشمول، فراگیر، امیدزا و تحرکآفرین جهت تکامل جامعه بشرى و نجات آن از ورطهها و حرمانها و تنگناهاى موجود، به گونهاى مستدل اشاره گردید. به اذعان مستدلات پژوهش، آموزه جهانىسازى مهدوى مىتواند ترجمان بخش مثبت فرایند جهانىشدن فعلى باشد.
یعنى با استفاده از عرصههاى مختلف فنآورى و سایر مواهب خداداد در عصر ظهور، مانند پلى تمام دنیا و شهروندان آن را متحد کرده و محرومیتهاى علمى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى را از بین ببرد. هنجارهاى پسندیده دینى، اخلاقى و انسانى را بر جهان حکمفرما کند و نوعى وحدت بهینه، مثبت و متکامل را میان بشریت ایجاد نماید. دولت جهانى مهدوى با زعامت آخرین معصوم الهى، مىتواند خاتمیت دین و رسالت جهانشمول نبوى را تکمیل و معنا بخشد.
مردم دنیا را هم پیکر نموده تا همانند یک اندامواره و با تبعیت از تعالیم عالیه و نوسازى شده اسلامى، در فکر صلاح و اصلاح یکدیگر برآمده و در سنگرى واحد علیه تمام عوامل مخل تکامل بشرى و پلشتىهاى گیتى مبارزه نمایند و با رخت بربستن هوا و هوسهاى شیطانى به عبودیت و خلوص در پرستش الهى واصل گردند. بدیهى است این امر تنها در پرتو حکومت جهانى مهدوى و تشخیص ویژه آن به شاخصههایى از جمله موارد زیر میسر است.
1 - حاکمیت جهان شمول اسلام و برچیدگى شرک و اختلافات بشرى.
2 - حاکمیت مطلق عدالت و دادورزى.
3 - برقرارى امنیت و آرامش همه جانبه.
4 - رفاه و رشد پایدار اقتصادى، استغناى عمومى و رفع فقر.
5 - رشد و ترقى علوم و فنون و شکوفایى و کمال عقلانیّت بشرى.
6 - تکیه بر استدلال و اقناع و کسب مقبولیت و رضایت عمومى.
7 - گفتمان واقعى و احتجاج با سایر ادیان.
8 - حفظ و ارتقاء کرامت انسانى و حقوق بشردوستانه.
9 - نفى قومیتمدارى و نژادپرستى.
10 - حکومت شبه فدرالى و احترام به سایر ملل.
11 - نوسازى و احیاء دینى بر مبناى مقتضیات جدید.
12 - تحول شگرف در حوزهها و فضاهاى ارتباطى و رسانهاى.
13 - رعایت آرمانى حقوق محیط زیست و جانداران.
واضح است دولت جهانى مهدوى با این ویژگىهاى آرمانى خواهد توانست طرح آرمانى جهانىسازى دولت کریمه اهلبیت و حیات طیبه موعود قرآن را در فراخناى گیتى محقق نماید
آیا ارتباط با آن حضرت، امکان دارد، یا خیر؟
آیا شیعیان و پیروان حضرت، می توانند از محضر آن بزرگوار، بهرهمند گردند، یا خیر؟
سخن در این مقوله، از امکان عقلی نیست، بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتی که داریم، چنین امری می شود تحقق یابد، یا خیر. در این باره، دو دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمیکند و لزومی برای آن نمیبیند.
2. دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار میورزد.
آنچه ما در این مقاله، به بحث خواهیم گذارد، ادله و مستندات هر یک از این دو دیدگاه است. این نکته در خور دقت است: نه آنان که ارتباط را نمی پذیرند از اسلام و تشیع به دورند و نه کسانی که به آن عقیده دارند، از ایمان بیشتری برخوردار؛ چرا که هر یک ادلهای بر ادعای خود ارائه میدهند و به روایاتی تمسک میجویند.
گرچه امروز، این از باورهای دینی عمومی فرض شده است، به گونهای که منکر آن، نزد برخی، متهم خواهد شد. ولی بزرگانی مانند: شیخ مفید، فیض کاشانی، شیخ جعفر کاشف الغِطاء و نعمانی؛ ارتباط با امام زمان(عجل الله فرجه) را برای شیعیان در غیبت کبری، ممکن نمیدانند.
بنابراین، موضوع، آن گونه که تصور میشود، روشن و بدیهی نیست و بحثی درخور میطلبد. آنچه ما را بر این بحث واداشته، چند نکته است.
1. دربارهی ارتباط با امام زمان، کتابهایی نوشتهشده و در این اواخر، رواج فوقالعادهای یافته که مشحون از حکایتها داستانها و مطالبی است که برخی از آنها، به یقین، نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهای نویسندگانِ! آنهاست و در برخی، شمّهای از حقیقت وجود دارد.
2. نقل این داستانها و حکایتها، باعث میشود که یک عقیده درست و صحیح، به ناصوابهایی آمیخته گردد و عقائد خرافی و ناصحیح و غیرمستَدَل و مستند، در میان مردم رواج یابد. وقتی که آقا و خانمی به راحتی اهل مکاشفه شود و آن را در کتاب خود بنویسد؛ چرا دیگران به چنین مقامی نرسند. زمانی که مدعی مکاشفه، پا را فراتر نهد و در بیداری حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و برخی از معصومین(علیه السلام) را ببیند چرا که دیگران از این نعمت محروم باشند.
رواج این گونه کتابها و حکایتها، باعث شده که در برخی از مناطق کشور، شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فریبانه و خرافی باشیم:
سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتی که داریم، چنین امری می شود تحقق یابد، یا خیر. در این باره، دو دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمیکند و لزومی برای آن نمیبیند.
2. دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار میورزد.
کسی در منطقهای مدعی می شود که قطرهای از خون سر امام حسین(علیه السلام) ریخته و یا سر مبارک حضرت را دیده، یا چوبانی مدعی می شود که غلام شاه چراغ است و از وی دستورهایی دریافت کرده است و خانمی که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستایی می رود و مدعی می شود که مسجد نظر کرده است و مریضهایی که به مسجد بیایند شفا مییابند، آن دیگر، امام زاده جدیدی کشف میکند و مردم یک منطقه، برای زیارت امامزاده بسیج می شوند و در مورد دیگر، دختر، یا زنی نظر کرده میشود و حاجت مردم را برآورده میکنند و... اینها برخاسته از حکایتها و رؤیاها و کتابهایی است که بدون هیچ ضابطه و قاعدهای رواج مییابد و جوّی ناسالم و به دور از حقیقت و عوام پسند، به وجود میآید و مردمان معتقد را از سرچشمهی زلال اسلام ناب و راستین به دور میکنند و در باتلاق خرافات فرو میبرند.
3. پیامد ناگوار این کتابها و عقاید برگرفته از حکایت و خواب، جوی را به وجود می آورد که اهل تعقل و اندیشه را به عقائد شیعه بدبین میکند و زمینهی انحرافهای فکری را فراهم میآورد و در نتیجه، مخالفان تشیع، امکان رشد و گسترش مییابند و عقاید ناصواب عوام و عوام زدگان به نام تشیع ثبت و به دیگران انتقال مییابد و یک عقیدهای که در اصل آن، تمام فرق اسلامی توافق دارند، به گونهای مطرح میشود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد و میدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامی و درست اندیشان و مصلحان، تنگ میکند.
آیا ارتباط با آن حضرت، امکان دارد، یا خیر؟
آیا شیعیان و پیروان حضرت، می توانند از محضر آن بزرگوار، بهرهمند گردند، یا خیر؟
اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله و روایات بررسی کنیم و بدون توجه به داستانها و افسانهها، در اینباره به قضاوت بنشینیم؛ زیرا بیشتر داستانها، مربوط به مردم عادی و عوام است که معمولاً، عدهای از آنان ادعایی نداشتهاند. اما متأسفانه، امروزه گروهی در لباس اهل علم و به ظاهر غیرعوام، عوامانه میاندیشند و برخلاف علمای گذشته که شهرت به فیض دیدار یافتهاند و خود به هیچ وجه چنین ادعایی نکردهاند، اینان داستانها از ملاقات و مکاشفات خود نقل کردهاند که برابر توقیع شریف، باید آنان را «کذاب مُفتِر» دانست.
چند روز قبل پیامی دریافت کردم مبنی براینکه مهستی مرد و روز و ساعت ترحیم او را به سل مشتاقان اعلام می کرد.چرا دروغ.من هم این خواننده و هم دیگر خواننده ها را دیدم و هم صدایش نکر الصواتشان را شنیدم.راستی اگر یک روحانی یا یک فرد مومن و بنده خالص خدا فوت کنند اینچنین پیامهای تسلیت برای ما ارسال می شود.به نظر شما جایگاه این زن کثیف و رقاصه کجاست؟جایگاه طرفداران و دوستداران و آنهایی که صدای او را می شنوند کجاست؟وقتی شخصی فوت می کند تنها چیزی که با خود می برد یک کفن سفید است و نیز اعمال و رفتار و کردار او برایش باقی می ماند.چه اعمال بد و چه اعمال نیک.دیگر اون دنیا لباس زیبا صدای زیبا چهره زیبا و ... به درد نمی خورد.وقتی ما رو در قبر گذاشتند شب اول قبر وقتی از ما سوال می کنند خدای تو کیست؟پیامبر و رهبر تو کیست؟اگر اعمالی که در این دنیا انجام دادیم نیک باشد اگر واقعا حب ولایت و دوستی با خدا و پیامبران او و دوستداران او در دل ما باشد می توانیم جواب انکر و منکر را بدهیم.والا صرف اینکه خیالمان راحت باشد چون مسلمانیم و دینمان اسلام است اون دنیا می توانیم جواب سوالهای شب اول قبر را راحت بدهیم اینگونه نیست.آن وقت است که آرزو می کنیم ای کاش در دنیا اعمالمان خداپسندانه بود.کاش هر کاری که می کردیم هر جایی که می رفتیم به هر مجلسی که قدم می گذاشتیم هر چیزی که می شنیدیم و حتی هر چیزی که می خوریم مواظب آن بودیم و سعی می کردیم تمام این کارها به خاطر خداوند باشد.آیا این خانم رقاصه و امثال این خانم کارهایشان به خاطر خدا بود.قطعا خیر.چون اگر به خاطر رضای خدا کار می کردند با هوسبازی در حالی که غرق در عیش و نوش بودند شروع به خواندن آهنگ های کثیف و بی معنی و بی محتوا نمی کردند.آهنگ هایی که جز گمراه کردن جوانان هیچ پیامدی نداشت.به نظر من موسیقی برای خود جایگاه با ارزشی دارد.حتی بعضی از موسیقی ها ما را به خدا نزدیک می کند.پس آهنگ ها و موسیقی های بی محتوا و ضد ارزش و موسیقی هایی که ما را از خدا دور می کند واقعا ارزش گوش کردن دارند؟شاید بعضی ها بگویند که نا آهنگ هایش چنین بود و چنان بود.همه می دانیم خواندن خانم آن هم اینچنین حرام است.حالا هر چقدر که دوست دارند توجیه کنند.دیگر اون دنیا اون خانم هست و اعمالش و اثر اعمالش ؟
حتما می دانید که اعمال ما دو دسته هستند.اعمال ماتقدم و اعمال ماتاخر.اعمال ماتقدم اعمالی است که ما در این دنیا انجام دادیم و نتیجه خوب یا بد آن را هم در روز قیامت برای ما محاسبه می شود ولی ثواب یا کیفر آن در عالم برزخ ثابت می ماند.ولی اعمال ماتاخر اعمالی هستند که حتی اگر انسان بمیرد و دستش از دنیا کوتاه باشد باز ثواب یا عقوبت آن تا روز قیامت باقی می ماند و به کارنامه عمل ما اضافه می شود.مثل اینکه شخصی مسجد بسازد .بعد از فوتش هر کس که در مسجد نماز بخواند ثوابش به سازنده مسجد می رسد.و برعکس مثلا کسی مرکز فساد یا قمارخانه و یا ... بعد از مرگش هر کس در آنجا گناه کند گناهش برای سازنده آن می رسد.در مورد این رقاصه ها و خواننده های مبتذل باید بگویم که اگر بعد از اینکه مردند هر کس صدای آنها را بشندو و لذت ببرد یا هرکس تصویر آنها را ببیند و گناه کند آنها در آن دنیا بر کارنامه اعمال زشتشان اضافه می شود و بار گناهشان سنگین تر می شود.
حالا او و دوستان و طرفدارانش باید اون دنیا جواب دهند جواب آن جوانانی که گمراه شدند ؟پس بیایید مواظب اعمالمان باشیم .
در تبیین معیارهای اعتبار حدیث که در توضیح حدیث صحیح و حَسن و موثق به آن پرداخته شد، مواردی که موجب قوام و حجیت یک روایت بود بررسی گردید.
اکنون باید گفت که: هرچه از آن ملاکها در روایتی کاسته شود آن حدیث از درجه اعتبار ساقط شده و قابل اعتماد و عمل نخواهد بود که بطور کلی به چنین روایتی "حدیث ضعیف" اطلاق میشود.
با توجه به اینکه عوامل سقوط یک روایت در ورطهی ضعف متعدد میباشد، دانشمندان این عرصه برای پیبردن به نوع ضعف روایت، در تسمیهی آن نامهای مختلفی، متناسب با علت ضعف، بکار بردهاند.
به عنوان نمونه حدیث مُضمَر، گونهای از حدیث ضعیف است که علت ضعف آن مشخص نبودن معصومی که از وی نقل قول میشود است. در چنین روایتی به جای آنکه مثلا راوی بگوید "عن الصادق علیه السلام"، میگوید "عنه علیه السلام".
لذا اگر از قرائن، امکان مشخص کردن مرجع ضمیر نباشد روایت را در ردهی احادیث ضعیف طبقهبندی کرده و آن را مُضمَر مینامند.
محدثان، حدیث ضعیف را، مردود، و مفاد آن را غیر قابل استناد مىدانند، مگر آنکه با قرینهاى ـ که بر صدور آن از معصوم دلالت دارد ـ و موجب جبران ضعفش میگردد همراه شود.
حدیث ضعیف، داراى انواع گوناگونى همچون مُوقُوف، مَقطوع ، مُنقطِع ، مُعضَل ، شاذّ ، مُنکر ، مُعَلّل ، مُدَلَّس ، مُضطَرِب ، مُضمَر ، مُرسَل ، مَجعُول ، مَقلُوب و موضوع است که در کتابهای مفصل علوم حدیث به آن پرداخته شده است.
حتما چیزهایی دربارهی فشار قبر شنیدهاید. و حتما برایتان سوال شده که فشار قبر دیگر چیست؟ و چگونه است؟ و نیز برایتان سوال شده که چه چیزی باعثش میشود؟
همین سوالِ آخرتان از همه مهمتر است، چون فشار قبر، هر طوری که باشد، خیلی مهم نیست، اما اینکه چه چیزی موجب دچار شدن بر آن میشود، و اینکه چگونه میتوان از آن گریخت، بسیار مهم است.
داستان زیر را بخوانید تا با یکی از عوامل فشار قبر آشنا شوید و حتما حواستان را جمع کنید.
سعد یکى از یاران بزرگ پیامبر اکرم -سلام و درود خداوند بر او و خاندان پاکش باد- و از اهل مدینه بود. او نزد رسول خدا -صلى الله علیه و آله و سلم- و مسلمین به طورى احترام داشت که وقتى سواره مىآمد، رسول خدا -صلى الله علیه و آله و سلم- مسلمین را به استقبالش میفرستاد و خود نیز هنگام ورودش تمام قامت در برابر او بر مىخواست.
سعد بن معاذ، این یار دلاور پیامبر، در جنگ خندق از خود گذشتگىهایى نشان داد تا آن که تیرى به دستش اصابت کرد و دچار خونریزى شد.
به دستور پیامبر اکرم -صلى الله علیه و آله و سلم- در مسجد، خیمهاى برافراشتند و سعد در آن خیمه، تحت درمان قرار گرفت و خود پیامبر -صلى الله علیه و آله و سلم- پرستارى او را عهدهدار گشت و این دعا را در حق او مىکرد: "خدایا! سعد در راه تو جهاد کرد و پیامبرش را تصدیق نمود، روح او را به خوبى بپذیر".
بعد از خاتمه جنگ خندق و محاصره قلعهی بنى قُریضه، حضرت رسول -صلى الله علیه و آله و سلم- داوری و میانجیگری جنگ با یهودیان را به او واگذار کرد و دستور داد او را بر تختخوابى گذاشتند و پیش یهود آوردند.
و سعد اینگونه حکم کرد که: یا رسول الله! مردان ایشان را بکش و زنان و اطفال آنان را اسیر کن و اموالشان را در میان مهاجر و انصار قسمت فرما.
حضرت فرمود: حکمى کردى که خدا در بالاى هفت آسمان چنین حکم کرده بود.
بعدها سعد بر اثر خونریزی همان زخم از دنیا رفت.
صبح آن روزى که سعد از دنیا رفت. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله ! چه کسى از امت تو از دنیا رفته است، که فرشتگان آسمان روح او را به یک دیگر مژده مىدهند؟
حضرت امام صادق علیه السلام میفرمایند:
عدهاى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله سعد بن معاذ رحلت کرده است.
رسول خدا -صلى الله علیه و آله و سلم- [وقتى خبر درگذشت سعد را شنید] همراه اصحاب خود برخاستند، [و به طرف منزل سعد حرکت کردند] و در حالى که در تکیهگاه بودند، امر کردند تا سعد را غسل دهند.
وقتى غسل به پایان رسید و او را حنوط و کفن کرده و به سوى تابوتش حرکت دادند رسول خدا -صلى الله علیه و آله و سلم- پا برهنه و بدون ردا، جنازه را تشیع مى کرد، گاهى طرف راست و گاهى جانب چپ تابوت را مىگرفت تا آن که کنار قبرش رسیدند.
آنگاه حضرت رسول -صلى الله علیه و آله و سلم- داخل قبر شد و او را در لحد گذاشته و خشتها را جدا کرده و چید.
میفرمود: "به من سنگ بدهید" ؛ " به من گِل بدهید" ، و با آن ها میان خشت ها را پر کرد.
رسول خدا -صلى الله علیه و آله و سلم- چون از این کار فارغ شد و خاک بر روى سعد ریختند و قبر را مرتب کردند فرمود: مى دانم که پوسیدگى به این قبر مى رسد، اما پروردگار دوست دارد بندهی خدا وقتی کارى را انجام مىدهد، در آن محکم کارى کند.
چون از مرتب کردن قبر فارغ شد و خاک به روى آن ریختند. مادر سعد گفت: "بهشت بر تو گوارا باد."
حضرت رسول -صلى الله علیه و آله و سلم- فرمود: "اى مادر سعد! بر اینکه گفتی مطمئن نباش".
رسول خدا بعد از دفن سعد مراجعت کرد و مردم نیز مراجعت نمودند و عرض کردند: یا رسول الله! ما امروز کارهایى را درباره سعد از شما مشاهده کردیم که تا به حال درباره هیچ کس دیگر ندیده بودیم که انجام دهید، بدون ردا، و کفش به دنبال جنازهی سعد حرکت کردید!
فرمود: فرشتگان آسمان بدون کفش و رداء به تشییع جنازه سعد آمدهاند، من هم به آنها تأسى کردم.
عرض کردند: شما گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ سریر را مى گرفتید! فرمود: دست من در دست جبرئیل بود، هر طرف را که او میگرفت من نیز میگرفتم.
عرض کردند: شما دستور دادید که سعد را غسل دهند و خود بر جنازهاش نماز خواندید و براى او لحد قرار دادید و بعد از آن فرمودید که "قبر، بدن سعد را فشار داد"؟[این شخصیت و فشار قبر؟!]
فرمود: آرى ، چون سعد با اهل منزلش بداخلاق بود.
1- فشار قبر فقط مال آدمهای بد نیست
2- هیچ چیز در دستگاه محاسبهی خداوند گُم و یا فراموش نمیشود حتی اگر به اندازهی خردل باشد
3- بعضی کارها هرچند خودشان کوچکند [البته به ظاهر] اما آثار و تبعات بزرگی دارند حال چه خوب، چه بد.
4- درست است که در داستان ما "سعد" یک مرد بود، اما قضیهی بدخُلقی و آثار وحشتناک آن[همان فشار قبر را میگویم] مربوط به همهی بداخلاقها میشود، حتی خانمها!
5- پیامبر فرمودند خدا دوست دارد بندهاش در کارها محکمکاری کند، پس یکی از این کارها که اتفاقا خیلی به محکمکاری نیاز دارد، همین مسأله قبر و جهان آن سویش است!
عقل هر آدم سالمی حکم میکند که بعد از خواندن این داستان دقیقتر به مسائل آخرت خود بیاندیشد و مواظب دامنش باشد که فشار قبر نگیردش.
گفتم "چیز" چون این خاصیت فقط درباره دوست داشتن آدمها نیست بلکه غیرِآدمی رو هم شامل میشه.
البته خُب این دگرگونی و مشابه شدن در رابطهی بین آدما شدیدترِ.
(پس باید مواظب Favorites خودمون باشیم!!؟)
خیلیا بهشت رو دوست دارن و دوستدارن که برن اونجا.
خوب طبیعتا یه چنین آدمایی حتما بهشتیا رو هم دوست دارن و علاوه بر اون خودشون هم میخوان مثل اونا باشن.
شناختن آدمای بهشتی و دونستن نشونههای اونا برای اون دسته از آدمای طالب بهشت، خیلی خوبه، چون تا اونا رو ببینن و بشناسن و باهاشون بپّرن زودی مثل اونا میشن.
و چون من میدونستم که شما؛ بله خودِ خودِ شما؛ عاشق بهشت و بهشتیا هستید، خواستم چند تا نشونه اَزَشون بِدم که راحتر اونا رو بشناسید و باهاشون باشید تا مثل اونا بشید.
البته شاید شما یکی از اونا باشید! محال که نیست!
اگه اینطور بود حتماً یه آدرسی، نشونهای، چیزی از خودتون تو پنجرهی نظرات بذارین تا بیایم سراغتون
و اگه نیستید، ولی ازشون خبری دارید، بازم حتماً برای من و بقیهی دوستاتون بنویسید.
حضرت امام جعفر صادق که سلام و درود خدا برو و خاندان پاکش باد میفرمایند:
بهشتیا 4 تا نشونه دارن:
1- روی گشاده و خندون
2- زبان لطیف و نرم
3- دل رقیق و مهربون
4- دست بخشنده و باز
شما هم اگه نشونهی دیگهای ازشون دارید بنویسید
قال الصادق علیه السلام:
اِنَّ لِاَهلِ الجَنَّةِ اَربَعُ عَلامَاتٍ:
وَجهٌ مُنبَسِطٌ، وَ لِسانٌ لَطیفٌ، وَ قَلبٌ رَحیمٌ، وَ یَدٌ مُعطِیَةٌ.